انقلاب اسلامى و گسستهاى اجتماعى
دكتر اصغر افتخارى
اشاره : مقاله،
بنحو آسيبشناسانه به كالبد شكافى شكافهائى بالقوه در جامعه مىپردازد كه
درصورت غفلت از آنها، در ايران دهه سوم پس از انقلاب، ممكن است مشكلات حاد
اجتماعىدرپىآورد. بطور خاص، به چهارگسست اقتصادى، سياسى، فرهنگ عمومى و
نظرى در ابعادداخلى و جهانى واستراتژى امامخمينى در هر زمينه،
اشارهوعاقبتپيشنهادهائىارائه شدهاست.
ء«انقلاب اسلامى» عرصه تجلى ثابت قدمى مردمى مؤمن به ارزشهاى
دينى، به رهبرى مردى فرزانه بودكه در نهايتبه ايجاد حكومت اسلامى به مثابه
پاداش الهى براى مؤمنان صادق، منجر شد. بقاى انقلاباسلامى مطابق سنن الهى
حاكم بر اين جهان، قابل تفسير است و همين بينش است كه مىتواند درآسيبشناسى
انقلاب ما را يارى رساند.
در
نوشتار حاضر ضمن كالبدشكافى بستر اجتماعى انقلاب اسلامى، از بروز گسستهايى
(شكافهايى) دردرون جامعه سخن به ميان خواهد آمد كه در صورت بىتوجهى به آنها،
به تدريج زمينه تبديل آنها از يكشكاف ساده به شكافى فعال كه به نوبه خود
مىتواند مولد جنبشى اجتماعى در جامعه باشد، فراهم مىآيد.عصر حاضر با
شكلگيرى جنبشهاى اجتماعى تازهاى مواجه است.
براى
تحليل ساخت اجتماعى انقلاب اسلامى و ارزيابى ميزان فعاليت گسستهاى موجود در
گفتمانانقلاب اسلامى، سيره عملى و نظرى حضرت امام خمينى(ره) را ملاك قرار
دادهايم كه به عنوان معمار اصلىانقلاب، مىتواند راهگشاى باشد. تحليل حاضر
جنبه آسيبشناسى دارد و از لحاظ زمانى ناظر بر آينده است،بدين معنا كه نظام،
مردم و گروهها را متوجه بروز شكافهايى مىنمايد كه معالجه آنها نه متوجه حزب
وگروهى خاص، بل رسالت تمام علاقمندان ارزشهاى الهى است كه توسط حضرت
امام(ره) در دو دهه قبل به شكل جمهورى اسلامى، در ايران تاسيس گرديد.
چارچوب مفهومى و نظرى
الف)
شرايط گذار از گسست اجتماعى به جنبش اجتماعى مقوله
گسستهاى اجتماعى (Social Cleavages) و نحوه
تاثيرگذارى آنها بر جوامع مختلف را بايد، موضوعاصلى جامعهشناسى سياسى
قلمداد كرد: «قاعده
كلى جامعهشناسى سياسى اين است كه زندگى سياسى در هر كشورى به شيوههاى
گوناگون تحت تاثيرشكافهاى اجتماعى خاص آن كشور و نحوه صورتبندى آن شكافها
قرار مىگيرد...تنوع جامعهشناسى سياسىكشورهاى گوناگون ناشى از نوع و شمار
اين شكافها و نحوه صورتبندى يا تركيب آنهاست.»
اختلاف
در علايق، نقطه آغازين بروز شكافهاى اجتماعى مىباشد. البته براى اينكه
گسستها - كه بطورطبيعى در جامعه وجود دارند - منشا اثر قرار گيرند و باصطلاح
تبديل به جنبش شوند، لازم استشرايطديگرى نيز فراهم آيد كه رسالت جامعهشناسى
سياسى در عصر حاضر، شناخت و معرفى آنها مىباشد. پاسخ كلىاى كه
مىتوان به اين سئوال مهم داد اين است كه: «گسستهاى طبيعى طى فرآيندى
پيچيدهموسوم به بسيج اجتماعى از حالت غيرفعال خارج شده، به شكل جنبش در
جامعه رخ مىنمايند كه خواهانايجاد تغيير و تحول در ساختار اعمال قدرت و يا
روابط اجتماعى، مىباشند.» بنابراين نفس وجود «گسست» درجامعه دال بر خطرى
براى كانون قدرت نيستبلكه مهم فرآيند بسيج اجتماعى است و اين كه گسست مزبور
تاچه ميزانى فعال شده است. (نمودار شماره 1)
ب -
تحديد واژگان
1- گسست
(شكاف)
اگر
جامعه را به مثابه كلى واحد بدانيم كه مركب است از افراد، مؤسسات و شبكه
ارتباطى بين آنها، آنگاه بهاقتضاى طبع و اصل منفعتطلبى، افراد در قالب
گروههاى مختلفى تجمع مىنمايند كه از يكديگر متفاوتهستند. گسست در شكل طبيعى
آن، دال بر مرزهاى اختلاف بين افراد، گروهها و نهادها دارد.
شكافهاىاجتماعى با عنايتبه عنصر آگاهى و عمل سياسى است كه به دو دسته
تقسيم مىشوند:
گروه اول : شكافهاى غيرفعال (Non-active Cleavages) كه صرفا به وجود اختلاف دو گروه اشاره دارد.
گروه دوم: شكافهاى فعال (Active Cleavages) كه مبتنى بر گروهبندىها و آگاهى سياسى است.
2 - اصل
تراكم
شكافهاى
اجتماعى را مىتوان به دو دسته مهم تقسيم كرد:
-
گسستهاى متراكم (Reinforcing cleavages) كه مبين
همسويى شكافها و تقويت پتانسيل عملياتيشانبراىايجاد تغييرات
-
گسستهاى متقاطع (Crosscatting Cleavages) كه مبين
برخورد دو يا چند شكاف با هم و تضعيفپتانسيل عملياتيشان است
از
نكاتى كه در تاثيرگذارى شكافها مؤثر است، اين است كه شكافهاى مزبور از وضعيت
تقاطع، خارج شده وبه همسويىمتمايل شوند كه در آن صورت احتمال عمل زياد
مىشود.
3 -
بسيج اجتماعى
بسيج
اجتماعى، فرآيند پيچيدهاىاست و دلالتبر آن دارد كه يكى از طرفين شكاف سعى
دارد از وضعيتموجود - يعنى نحوه استقرار شكافها در جامعه - استفاده نموده،
با ارايه يك ايدئولوژى بديل و با رهبرى مردم،در حداقل زمان ممكن بر منابعى از
قدرت دستيابد. بسيج اجتماعى را مىتوان تلاش براى فعال نمودنشكافهاى
غيرفعال نيز تعريف كرد.
عناصر
مهم بسيج اجتماعى عبارتند از:
اول)
ارايه ايدئولوژى بسيج : يعنى بينشى كه ناظر بر عمل بوده و غرض از آن انگيزش
افراد به عملاست. ايدئولوژى با نكوهش از وضعيت موجود و تعيين
مقصر، زمينه براى ترسيم ايدهآل جامعه را فراهممىآورد كه مبتنى ارايه
تفسيرى تازه از جهان و ضرورت اقدام به ايجاد تغيير در جامعه مىباشد.
دوم)
رهبرى : به اين معنى كه با آمادهكردن اذهان، گروه معارض را به جامعه معرفى
مىكند و او مىتواندتغيير موردنظر را راهبرى كند. اگرچه تحليلگران تودهاى
به نقش رهبران چندان توجهى ندارند وليكن تجربهعملى خلاف آن را نشان داده
است. بدينترتيب در روند بسيج تا انتهاى جنبش اجتماعى ما به سه گونه
رهبرمحتاج هستيم: «رهبر» فكرى كه ايدئولوژى لازم را بدهد، «بسيجگر» كه
بتواند تودهها را بر گرد آن ايدئولوژىگرد آورد و بالاخره «سياستگذار» كه
بتواند مديريت جنبش را بعهده داشته به اهداف غايىاش برساند.
پسفرآيند بسيج، بدون رهبرى، ايدئولوژى بديل و توجه به وضعيتشكافها،
كارآمد نيست.
4 -
جنبش اجتماعى
جنبش
اجتماعى را بايد محصول عينى فرآيند بسيج دانست، حالتى كه باورهاى حاصله در
دوران بسيج رابه عرصه عمل سياسى مىكشاند. در اين مرحله، سرمايه به دست آمده
در دوران بسيج، هزينه شده و سعىمىشود تغييرى در ساختار اعمال قدرت و يا
روابط اجتماعى حاصل آيد.
ج -
جنبشهاى اجتماعى در دهه سوم انقلاب
ايران
در دهه سوم از حياتش تا چه ميزانى با چالشهاى ناشى از شكلگيرى جنبشهاى
اجتماعى مواجهاست؟ شاخصهاى اصلى ارزيابى وضعيت گسستهاى اجتماعى در هر
جامعهاى به شرح ذيل مىآيد:
5 -
شناسائى گسستها
اول)
نوع: از حيث نوع مىتوان به گسستهاى سياسى، اقتصادى، فرهنگى و نظرى اشاره
داشت. بروز شكافدر مبادى اوليه هر اجتماع و نظام را شكاف نظرى مىگويند به
عنوان مثال بروز اختلاف در معناى آزادى براىايدئولوژى ليبراليسم مىتواند يك
گسست تئوريك تلقى شود.
دوم)
قلمرو: گسستها از حيث قلمرو فعاليتبه داخلى و خارجى تقسيم مىشوند.
سوم)
وضعيتبسيج اجتماعى: «آيا ايدئولوژى جايگزين (بديل) ارايه شده يا خير؟»، «آيا
رهبران سهگانهجنبش وجود دارد يا خير؟» و اينكه «ميزان اقبال و استعداد
عمومى براى پذيرش اين ديدگاه بديل چقدر است؟»براساس اين پرسشها مىتوان
پيشرفتبسيج اجتماعى پيرامون هر شكاف را به كم و متوسط و زياد تقسيم كرد.
چهارم)
حالت استقرار شكافها: آيا وضعيت استقرار شكافها متقاطعاند يا متراكم؟
گسستهاى چهارگانه در جامعه اسلامى
ايران
1 -
توصيف وضعيت گسستها
اول )
شكاف اقتصادى: شكاف اقتصادى را بايد مهمترين گسستى دانست كه احتمالا در دهه
سوم انقلاب اسلامى فعال خواهد بود. اين شكاف در هر دو حوزه داخلى و خارجى
پتانسيل عمل بالايى را دارد كه عدمتوجه به آن مىتواند خطرساز باشد.
الف)
حوزه داخلى:
1.
هزينههاى فزاينده خانوار و كاهش قدرت خريد:
از سال
1369 به بعد، همواره هزينه خانوار نسبتبه درآمدهاى آن در روستا و شهر، بيشتر
بوده و افزايشحقوق، جبرانكننده نبوده است و در بيشترين افزايش حقوق نيز
هزينه خانوار همچنان برترى دارد.
2.
بيكارى: ميانگين بيكارى در سالهاى اخير به شرح زير بوده است:
سال1358 دولتبازرگان، ميانگين بيكارى4/11
سال
1361-1359دولت رجايى، ميانگين بيكارى00/12
سال
1368-1361دولت موسوى، ميانگين بيكارى5/13
سال
1376-1368دولت هاشمى، ميانگين بيكارى4/11
دولتخاتمى، ميانگين بيكارى5/12
ماخذ:
مجله اقتصاد ايران، ش 6، سال 1378، ص 4
درصد
بالاى بيكارى در حالى كه ما شاهد چندپيشگى و يا ايجاد مشاغل كاذب پردرآمد
مىباشيم، شكافاقتصادى را به شدت تهييج نموده كه به نظر مىرسد خطرات آن
غيرقابل چشمپوشى باشد.
3. رشد
اقتصادى آهسته: علىرغم كليه برنامههاى توسعه، ما از سطح نيازهاى اقتصادى
عقب هستيم. نرختورم از كمتر از 10 درصد در سال 69 به بيش از 35 درصد در سال
73 رسيد.
4. كسرى
بودجه: اقتصاد ايران در سال 77 مطابق محاسبات خوشبينانه حداقل 7/019/5
ميليارد ريال وحداكثر 8/118/23 ميليارد ريال - با توجه به قيمت هر بشكه نفت
از 16 تا 8 دلار - كسرى بودجه داشته است!وجود چنين حجمى از كسرى بودجه كه
پيامدهاى منفىاى چون استقراض، تورم و... رابه دنبال دارد و رو بهافزايش
بوده و به نظر مىرسد كه همين روند را طى خواهد كرد، به معناى تعميق شكاف
اقتصادى در حوزهاقتصاد داخلى و فشار بيشتر بر قشر كمدرآمد است.
5.
تورم: تورم را بايد غول مهارناپذير اقتصاد ايران قلمداد كرد كه به شدت در حال
تهييجشكاف اقتصادىاست. آمارهاى مختلف، درصدهاى گوناگونى از تورم را ارايه
مىدهند كه رقم خوشبينانه آن در حدود زير است:
سال1358دولتبازرگان، ميانگين تورم3/11
1361-1359دولت رجايى، ميانگين تورم9/21
1368-1361دولت موسوى، ميانگين تورم6/18
1376-1368دولت هاشمى،ميانگين تورم4/24
دولتخاتمى، ميانگين تورم7/18
ماخذ:
مجله اقتصاد ايران، ش 6، ص 4
مطابق
محاسبات مراكز ديگر اين رقم به 2/27% در سال 76 رسيده است. لحاظ كردن كسرى
بودجه دولت،ثبات درآمدها، بيكارى و... منجر به تقويت ميزان تاثيرگذارى تورم
براى تعميق گسست و شكلگيرى جنبشىاحتمالى مىشود.
در جدول
زير، روندهاى مختلف حوزه اقتصاد ايران مقايسه شده است:
سال
شاخص 358ميانگين رشد سالانه7/4،ميانگين بيكارى4/11،ميانگين
تورم3/11،ميانگينكاهشارزشپول60
سال
شاخص1361-1359،ميانگين رشد سالانه 2%-،ميانگين بيكارى 00/12،ميانگين تورم
9/21،ميانگينكاهشارزشپول 103
سال
شاخص1368-1361،ميانگين رشد سالانه 8/0،ميانگين بيكارى 5/13،ميانگين تورم
6/18،ميانگينكاهشارزشپول 201
سال
شاخص1376-1368،ميانگين رشد سالانه 6/5،ميانگين بيكارى 4/11،ميانگين تورم
4/24،ميانگينكاهشارزشپول 290
سال
شاخص1377-1376،ميانگين رشد سالانه 7/1،ميانگين بيكارى 5/12،ميانگين
تورم7/18،ميانگينكاهشارزشپول 40
ماخذ:
مجله اقتصاد ايران، ش 6، ص 4
علل عدم
فعاليت گسست اقتصادى: آنچه اين شكاف را از فعاليتبازداشته ملاحظات زير است:
اولا -
ايدئولوژيهاى ناظر بر اين شكاف (بويژه ايدئولوژيهاى طبقاتى) به خاطر سابقه
تاريكى كه در ايرانداشتهاند - معروف به ديدگاه تودهاى - نتوانستهاند
اقبال نخبگان و توده مردم را به خود جلب نمايند.
ثانيا -
رهبران فكرى كه در اين حوزه صاحبنظر باشند و بتوانند ايدئولوژيهاى مربوطه را
در محيط ايرانطرح نمايند، پيدا نشدهاند. اگرچه از حيث عملى ما بعضا
دورههايى را تجربه كردهايم كه بطور غيرمستقيممتاثر از ديدگاههاى اقتصادى
مبتنى بر بازار آزاد و يا اقتصاد دولتى بوده است، ولى به هر حال هنوز شخص
يااشخاصى كه رهبرى اين جريانها را بتوانند به دستبگيرند، پيدا نشده است
در
نتيجه اين شكاف علىرغم پتانسيل زياد براى فعاليت، خوشبختانه فاكتور
ايدئولوژيك و رهبرى خود رانيافته و از فعاليت مؤثر عاجز مانده است: فعال بودن
اين شكاف ما را نبايد از تاثيرگذارىهاى سوء گسستغافل سازد چرا كه ميزان
نارضايتى پنهان و نيمه آشكار اين شكاف در سيطره جامعه قابل توجه
مىنمايد.2نارضايتىهايى كه به صورت پراكنده و گاه انفجارى اما محدود، عمل
مىنمايد.
ب) حوزه
خارجى اقتصاد:
1. كاهش
ميزان سرمايهگذارى واقعى: پايان جنگ تحميلى فرصتبه دولت داد تا اصلاحات
بنياديناقتصادى صورت پذيرد، چرا كه در سالهاى 57 و 67 به ترتيب 8/1 و 6/6
درصد از توليد و سرمايهگذارى واقعىايران كاسته شده بود و در مقابل رقم كل
هزينههاى مصرفى تا حدود زيادى راكد مانده بود و جمعيتبا نرخسالانه 2/3 تا
9/3 درصد افزايش يافته بود. در مجموع نرخ سالانه افت توليد، سرمايهگذارى و
مصرف سرانه بهترتيب 2/4، 7/9 و 6/3 درصد محاسبه شده كه همگى حكايت از
عقبماندگى ايران در عرصه فعاليتهاىاقتصادى مفيد دارد. كاهش شديد سهم
سرمايهگذارى توليد از 2/22 درصد در سال 1375 به 8/10% در سال1367 با
عنايتبه افزايش ميزان مصرف از 66% به 1/71% در همين دوره به اندازه كافى
گويا است و محتاجتوضيح اضافهاى نمىباشد.
2. در
چنين وضعيتى در سطح جهانى شكاف بين كشورهاى پيشرفته و عقبمانده روز به روز
افزايش يافتهو تعداد كشورهاى تازهاى به جرگه عقبماندگان مىپيوندد. تقسيم
جهان به 20% كشورهاى پيشرفته و 80%عقبمانده يا در حال توسعه كه امكانات
جهانى را به نسبت عكس مصرف مىنمايند، بيانگر مشكلات جدىاىدر فراسوى
كشورهاى عقبمانده - از آن جمله ايران كه سعى دارد در جرگه كشورهاى در حال
توسعه خود رانگاه دارد - مىباشد. متاسفانه شكاف اقتصادى فوق در
سطح جهانى، مستقل از خواست ما درحال عملكردن است و متفكران و كارگزاران خاص
خود را يافته است و ما بالاجبار هزينههاى آن را مىپردازيم. نكتهاىكه منجر
شده تا حدودى تاثيرات اين شكاف كاهش يابد، به عدم وجود اجبار بينالمللى
برمىگردد كه بهكشورها اختيار آن را داده تا به موافقتنامههاى مربوط ملحق
شده يا سرباز زنند. البته روند آتى چنان روشننبوده و معرف وجود فشارهاى
غيرمستقيمى است كه كشورها را به قبول اين موافقتنامه و در نتيجه
اعمالاصلاحات وادار مىسازد. به عنوان مثال مىتوان به شرايط تاثيرگذار
صندوق بينالمللى پول اشاره داشت كهكشورها نهايتا به خاطر بهرهمندى از
وامهاىصندوق مجبور به پذيرش آنها - علىرغم خواست اوليهشان - شدهو تن به
نتايج اصلاحى آنها مىدهند. در نتيجه امكان فعالشدن هر چه بيشتر
اين شكاف نيز در دهه آيندهمىرود كه با توجه به بعد داخلى مساله، ميزان
خطرآفرينى را افزايش مىدهد.
در
مجموع مقوله فقر و مشكلات اقتصادى در دهه آتى به مثابه خطرى جدى براى
سلامتحكومتاسلامى تلقى مىشود. توجه به تاثيرات منفى سياسى ناشى از شكاف
فقير و غنى، نكته مهمى است كه بايد دردستور كار دولت جمهورى اسلامى قرار
گيرد.
دوم ) شكاف سياسى:
الف)
بعد داخلى: متعاقب پيروزى انقلاب اسلامى و استقرار حكومت اسلامى در ايران،
شكاف انقلابى /غيرانقلابى در داخل ايران شكل مىگيرد كه منجر به تفكيك
نيروهاى پيرو امام(ره) از احزاب و دستجاتىمىشد كه به نحوى نظريه حكومتى
امام خمينى(ره) را نمىپذيرفتند. اين شكاف در دهه گذشته دو تفسيربارز داشته
است.
تفسير
اول متعلق به دوره اول حيات حكومت اسلامى و تقريبا تا اواخر عمر مجلس دوم به
طولمىانجامد. در اين دوره «غيرانقلابى» به گروههايى چون منافقين،
تودهاىها، ... و در نهايتبه گرايشهاىناسيوناليستى اطلاق مىشد كه به
نحوى با اصول مبارزه اسلامى همراه نبوده، اهداف ديگرى را
دنبالمىكردند.
تفسير
دوم متعاقب يك دوره فترت كوتاه - كه حكايت از پيروزى انقلابيون به گروههاى ضد
انقلابىداشتشكل مىگيرد. گروههاى ضد انقلابى - اعم از مجاهدين خلق،
تودهاىها، كومله، دموكرات و... به خاطرتوسل به رفتارهاى خشن و اقدامهاى
تروريستى، سريعا از سوى مردم طرد و انقلابيون طرفدار امام(ره) برفضاى سياسى
كشور حاكم شدند. اما با نزديك شدن به دوره سوم از حيات مجلس شوراى اسلامى،
درمسائلكلان سياسى، اقتصادى و فرهنگى بين دو جناح از انقلابيون تفاوت بينش
بوجود مىآيد و در نتيجه تفسيردوم از انقلابى / غيرانقلابى شكل مىگيرد. از
اين منظر انقلابيون در گفتمان سياسى تازه به گروهايى همچونراست و چپ و
گروههاى ميانه و مستقل تقسيم مىشوند كه گذشته از حتيا عدم صحت اين الفاظ
حكايتاز شكلگيرى شكاف تازهاى داشت.
شكاف
سياسى داخلى را بايد شكافى فعال قلمداد كرد كه متاسفانه در حال تهييج مىباشد
و به نظرمىرسد كه در صورت عدم توجه كافى مىتواند خطرساز نيز باشد. البته
بيشتر تفسير دوم از انقلابى /غيرانقلابى هم اكنون نقش آفرين است و با توجه به
رسوايى گروههاى ضدانقلابى در دهه اول انقلاب، بنظرنمىرسد كه اين تفسير
بتواند موجد تاثير مهمى باشد.
جناحبندىهاى ايجادشده در درون نظام سياسى كشور در يك دهه گذشته،
و طى مدت كوتاهىتوانستهاند به بناى ايدئولوژىهاى مناسب حال خود بپردازند و
تفاسير راديكال و محافظهكارانه و... از ولايتفقيه ارائه دهند كه هريك توسط
نظريهپردازانى تبليغ مىشوند. متاسفانه تضاربات سياسى به شكل وسيعىدر جامعه
مورد اقبال قرار گرفته و ما شاهد سياسىشدن حوزههايى چون تحقيق، آموزش، صنعت
و...مىباشيم كه بعضا بر اصول بنيادينى چون منافع ملى و امنيت ملى هم برترى
مىجويند. نتيجه آن
كه ما باشكافى سياسى در حوزه داخلى مواجه هستيم كه اعضاى دو طرف شكاف اكثرا
متعلق به جناح انقلابى دههاول انقلاب مىباشد! افرادى كه به دليل ارائه
معيارها و تفاسير تازهاى از «انقلابى» از يكديگر تمييز يافتهاند و
باالقابى چون راست، چپ، محافظهكار، ليبرال و... مشهور شدهاند بديهى است كه
اين شكاف تاثير منفى زيادىداشته و نمىتواند مورد تاييد دلسوختگان انقلاب و
بنيانگذاران اوليه آن باشد.
ب) بعد
خارجى: انقلاب اسلامى از جمله پديدههاى سياسى مهم قرن بيستم مىباشد كه بدون
شك درسطح بينالمللى تاثيرات بسزايى را به جاى گذارده است. از اين حيث در
گستره بينالمللى مىتوان دو گروهعمده را نسبتبه موضعگيرىشان در قبال
انقلاب اسلامى از هم تفكيك نمود:
اول;
گروهى كه جزو موافقان انقلاب اسلامى به حساب مىآمدند و دركنار جمهورى اسلامى
ماندند. دوم، گروهى كه با بىتفاوتى و يا مخالفتنظرى و عملىشان، به نحوى در
مقابل انقلاب ايران ايستادند. آنچه دردو دهه گذشته تجربه شده،
حكايت از صفبندى طيف وسيعى از كشورها -اعم از مسلمان و غيرمسلمان، جهان سومى
و اولى، شرقى و اروپايى و... درمقابل ايران دارد به گونهاى كه تجليات آن را
در دوران جنگ تحميلى و حتىدوران سازندگى به خوبى مىتوان ديد.
در اين
دوره است كه تعدادى از كشورها به عنوان دشمنان اصلى انقلاب(همچون آمريكا،
اسرائيل) و تعدادى به عنوان كشورهايى كه ايران را براى حيات بينالمللى
خطرناكمىديدند (همچون انگليس، فرانسه و اكثر كشورهاى اروپايى) و تعدادى به
عنوان اينكه ايران تفسيرى ازاسلام ارائه داده كه جهان اسلام را دچار شوك
ساخته (همچون عربستان، امارات، كويت و...)، در مقام مقابله باايران برمىآيند
و صف واحدى را عليه جمهورى اسلامى شكل مىدهند تحريمهاى سياسى و
اقتصادىايران، هشتسال جنگ تحميلى، تهديد نسبتبه امنيت ملى ايران، ارسال
سلاح و حمايت از گروههاىمعارض، اقدامات تروريستى،حملات فرهنگى و... تماما
ناشى از شكاف سياسى بين ايران از يك طرف ودشمنان ايران از طرف ديگر، در سطح
بينالمللى مىباشد كه به شكل تندى در دوران جنگ تحميلى خود رانشان داد.
اگرچه خاتمه جنگ تحميلى قدرى به تخفيف آثار ناشى از اين شكاف كمك كرد وليكن
مهمترينتحول در اين زمينه با روىكارآمدن حجهالاسلام خاتمى رخ داده كه شاهد
به حداقل رسانيدن آثار منفىناشى از اين شكاف مىباشيم.
در
مجموع سياستهاى كلان تنظيمى از سوى نهادهاى مؤثر همچون رهبرى، رياستجمهورى،
مجلسشوراى اسلامى و مجمع تشخيص مصلحت نظام توانسته است در ابعاد مختلف به
كاهش تنش در عرصهبينالمللى منجر شود. البته نبايد فراموش كرد كه جبهه مقابل
نيز در اين ارتباط نقش مؤثرى داشته و بهاقتضاى شرايط موجود، مجبور به پذيرش
اصول تازهاى شده كه حكايت از ياس و نااميدى آنها نسبتبهسياستهاى خصمانه
پيشينشان دارد.
سوم )
شكاف فرهنگى: انقلاب اسلامى را بايد نتيجه احياء فرهنگ اسلامى دانست
قابليتهاى خود را آشكارساخته است. تفاوت ماهوى اين فرهنگ با ساير فرهنگها،
شكاف تازهاى را ايجاد مىنمايد:
الف)
بعد داخلى: نظر به استقبال گسترده مردم ايران از نظام ارزشى پيشنهاد شده از
سوى حضرت امامخمينى(ره) و التزام اكثريت مردم به مبانى دينى، متعاقب پيروزى
انقلاب اسلامى شاهد تاسيس جامعهاىدينى باشيم كه در گذر از زمان حدود و ثغور
آن بيش از پيش تعريف و روشن مىشود، سلطه روحيه انقلابى برمردم مسلمان ايران
و فضاى معنوى ناشى از حضور گسترده و خالصانه مردم و مسؤولان در صحنه
جنگتحميلى، منجر به آن شد كه ما چيزى تحت عنوان شكاف بين طرفداران ارزشهاى
دينى از يكطرف و افرادضدارزشى از طرف ديگر، در سالهاى اوليه انقلاب را تجربه
ننمائيم. اما با گذشت زمان و بروز مشكلات داخلىو هجمههاى فرهنگى از خارج،
كمكم جريانهاى تازهاى در توده مردم و جمع مسؤولان شكل گرفت كه نشاندهنده
رشد و حيات عوامل ضدارزشى مىباشد. نارسايىهاى همچون رشوه، بدحجابى، مفاسد
اجتماعى،اختلاس و... را بايد نمودهاى بارز احياء شكاف فرهنگى در بعد داخلى
دانستبه گونهاى كه امروزه مىتوان ازآن به مثابه شكافى در آستانه
فعاليتياد كرد.
بروز
برخوردهايى چند ميان بعضى از هواداران هر دو گروه كه منجر به شهادت بعضى از
آمران به معروف وناهيان از منكر و يا متقابلا لطمه ديدن افرادى شده است كه
ناآگاهانه از پارهاى از ظواهر غربى تبعيتمىنموده، ناشى از بروز همين شكاف
مىباشد. اين شكاف اگرچه از حيث نظرى پشتوانههاى محكمى دارد ودر پژوهشهاى
اجتماعى از آن به روشهاى ويژه بيان اعتراض به سبك غيرمستقيم ياد
مىشود. اما درداخل كشور ما بومى نشده و عملا رهبر و نظريهپردازى
براى آن نمىتوان سراغ گرفت. لذا صحنه سياسىمظاهر فساد اجتماعى اندك بوده،
بيشتر ناشى از تبليغ و يا مشكلات واحلهاى است كه راه بر ازدواج، كار مفيد
وزندگى سالم جوانان سد كردهاند. با اينحال روند فوق از آن جا كه حكايت از
افزايش ميزان جرايم، مفاسداجتماعى، تعداد طلاقها و در كل حاكميت روحيهاى
غير از روح اسلامى برجا دارد مىتواند مشكلساز باشد واين آمارها از اين حيث
هشدار دهنده مىباشند. در مجموع اگر براى جبران كاستىهاى اين
شكافسياست صحيحى طراحى و اجرا نشود، شكاف مزبور در دهه سوم حتما در حد
نيمهفعال ظاهر خواهد شد.
ب) بعد
خارجى: با توجه به اصالت ارزشهاى دينى و تفاوت آن با نگرش سكولار اين شكاف
از همان روزاول تاسيس حكومت اسلامى در سطح منطقهاى و جهانى رخ نمود. از اين
منظر جهان به دو قسمت «خودى» و«غيرخودى» تقسيم مىشود كه در هر مرتبهاى از
تفسير، مصاديق آن تغيير مىكند. تصوير جهانى عارى ازشكاف فرهنگى، محال
مىنمايد و چنين گمانى به سياستهاى استعمارگرايان و توتاليتر دامن مىزند كه
ازبنيان مردود و از حيث تاريخى شكستخوردهاند.
آنچه
لازم است، نه امحاء شكافهاى فرهنگى، بل نهادينه كردن آنها به شكلى است كه به
ميزان معقولىتاثيرگذار باشند. بايد به الگوئى از همزيستى دستيافت كه به
بهترين وجهى در حكومت نبوى(ص) به نمايش گذارده شده است. در قالب اين الگو
امكان همكاريهاى متعارف در سطحى پايينتر از ارزشهاىبنيادين طرفين وجود
دارد. بدين صورت كه طرفين شكاف با حفظ ارزشهاى خود، در حوزههايى چونسياست،
اقتصاد و... با يكديگر همكارى مىنمايند. تجربه انقلاب اسلامى از
اين حيث مثبت ازريابى شده وهمسو با اصول اسلامى مىباشد. مهمترين مانع براى
گسترش اين گفتگوهاى فرهنگى، تلاشهاىغيرفرهنگىاى است كه به صورت
غيراستدلالى و هجوآميز، متوجه مبانى فرهنگى شده و در نتيجه با بروزواكنشهايى
چند فرآيند تعامل را به تعطيلى مىكشاند. از اين منظر، تلاش مذبوحانه سلمان
رشدى رامىتوان مصداق بارز موانع موجود بر سر راه گفتگوهاى فرهنگى دانست كه
غرب با حمايتسياسى خود از او بهتعميق شكاف فرهنگى كمك كرد تا تلاش براى
امحاء آن.
چهارم)
شكاف نظرى: مبناى نظرى حكومت اسلامى در ايران را ولايت فقيه امام خمينى(ره)
شكل مىدهد.با اينحال پس از گذشتيك دهه زمينه بروز اختلافنظرهايى در اين
زمينه فراهم مىگردد.
الف)
بعد داخلى: بعد داخلى شكاف نظرى را بايد متعلق به دهه دوم انقلاب دانست،
اگرچه ريشههاى آن درسالهاى واپسين دهه اول نيز قابل مشاهده است. در دهه اول
ميان بازيگران اصلى عرصه سياست و حكومتدر تفسير ارايه شده از «ولايت فقيه»
نوعى انسجام نظر وجود داشت كه راه را بر منازعات و ادعاهاى احتمالىسد
مىنمود. در اين دوره سئوالات مطرحشده از سوى انقلابيون نسبتبه نظريه ولايت
فقيه، ناظر بر مبانىاوليه آن نبوده و بيشتر بر كاركردهاى ثانوى آن در مقام
حل مسايل سياسى - اجتماعى دلالت دارد كه بااستفتاء از حضور امام(ره) حل و فصل
مىشدند. لذا ادعاى وجود شكاف در اين دوره چندان صحيح ومطابق واقع
نيست. اما متعاقب ثبات انقلاب اسلامى، روشن شدن زواياى ريز حكومت و طرح ايران
در سطحجهانى جمهورى اسلامى با پرسشهاى تازهاى روبرو مىگردد كه ضرورتا
پاسخهاى يكسانى از جانب هواداراننظام نمىگيرد.
جريان
اول; را مىتوان قائلان به اصالت نظريه ولايت فقيه معرفى كرد. در درون اين
جريان دو طيف ازافكار مطرح شده است. گروهى كه رويكرد توصيفى تشريحى نسبتبه
تئورى امام(ره) دارند و تمام سعى وتلاششان آن است كه اين نظريه را از ابعاد
فقهى - حقوقى شكافته، مستندات و تاييدات شرعى آن را براىمخاطبانشان بيش از
پيش روشنتر سازند.
طيف دوم
از اين جريان، سعى دارد ولايت فقيه را در قالب گفتمان روز فهم كرده، نسبت آن
را با مبادى ومبانى فكرى عصر حاضر دريابد. در مجموع دو طيف فوق،
نسبتبه اصالت نظريه ولايت فقيه امام نظرمشترك داشته و سعى بر حفظ آن با طرق
استدلالى مختلف دارند.
جريان
دوم كه از بطن گروههاى انقلابى هوادار ولايت فقيه امام(ره) در اوايل انقلاب
خارج شدهاند، بعضا ازهمان اوايل انقلاب وجود داشته و ليكن يا به صورت نهانى
اظهار مىشدهاند و يا اينكه به خاطر پارهاىملاحظات، لحن گفتارى آنها چنان
نبوده كه مخاطبين را به اغراض اصلى واضعان آن آگاه سازد. به هرحالگرايشهايى
كه سعى در تقليل ولايت فقيه به خواستها و آرمانهاى حزبى و جناحى دارند، يا
آنهايى كه باتمسك به نظرات متنوعى كه در تاريخ فقه سياسى اسلام وارد شدهاند،
سعى در طراحى الگويى از ولايت فقيهدارند كه با الگوى امام(ره) به ميزان
زيادى متفاوت است، يا آنهايىكه از فرصتحاصله بهره جسته دم از نفىمشروعيت و
اصالت ولايت فقيه مىزنند، - اگرچه در كنار هم آوردن اين گروهها دلالتى بر
ارتباط آنها با يكديگرو يا هم ارزشى آنها ندارد - در مجموع طرف مقابل شكاف
موردنظر را تشكيل مىدهند. اين تفاسير بعضا باقدرت سياسى - اجتماعى گره خورده
و در چارچوب اهداف حزبى و گروهى تعريف شدهاند و هماكنون -متاسفانه - نوع
تفسير از ولايت فقيه به يك شاخص تمييز دهنده گروهها درآمده است.
الگوى مطلوب آناست كه جناحهاى سياسى هوادار امام(ره) حداقل به
برداشتسياسى واحدى از ولايت فقيه رسيده و تنوعآراء به روشهاى اجرايى محدود
شود. در ضمن وجود اختلاف در تفسير اصل ولايت نيز تا آنجا كه به شاخصهتعيين،
تبديل نشده مىتواند به عنوان يك بحث علمى، مفيد ارزيابى شود چنانكه اين
مباحث از ديرباز وجودداشتهاند اما بيشتر از اين حد، به معناى اختلاف در
سياست عملى و بروز شكاف اجتماعى است كه تاثيرمطلوبى بر جريان انقلاب و حكومت
اسلامى ندارد.
ب) بعد
خارجى: پيروزى انقلاب و تاسيس حكومت اسلامى در ايران را بايد آغازگر راه تازه
در عرصهسياست تطبيقى قلمداد كرد. ايران با بناى حكومت عملا اردوگاه تازهاى
را بنيان نهاد كه به «حكومت مبتنى براصول تشيع» مشهور مىباشد. لذا مىتوان
چنين گفت كه در كنار شكافهايى از قبيل ليبرال / غيرليبرال، و...مسئله
تازهاى در حوزه نظامهاى سياسى در گستره جهانى پديد آمد كه از آن به شيعى /
غيرشيعى يادمىشود.
شكاف
فوقالذكر، در ابتداى انقلاب اسلامى از سوى مخالفان و معاندان بسيار تهييج و
تبليغ مىشد وغرض آن بود كه ملاحظات نظرى را با علايق سياسى پيوند زده، به
نحوى سياست داخلى و خارجى جمهورىاسلامى ايران را تحت فشار قرار دهند. اين
تلاش مخالفان تا حدودى قرين توفيق واقع شد و در آن دو طيفمشخص وجود داشت:
اول كشورهاى غيراسلامىاى كه جمهورى اسلامى را از حيث نظرى براى
آرمانهاىليبرال و انسانمدارانه خود خطرناك مىديدند و از نظر مادى نيز،
منافع نامشروعشان را به واسطه طرحسياست استقلال سياسى - اقتصادى ايران و بسط
آن به كشورهاى منطقه به جهان سومى، در شرف زوالمىديدند. لذا بديهى بود كه
هيچگونه تعلق خاطرى به ايران و خواست مردمش نداشته به جد در پى تضعيف
وبراندازى آن برآيند. گروه دوم كه علىرغم اشتراكات كلان دينى با ايران، از
ترس منافع مادى به طرفكشورهاى مخالف ايران متمايل شده، سعى در براندازى نظام
اسلامى ايران مىنمايد، به عنوان مثال عربستانكه از نظر دينى و منافع
منطقهاى بيشتر به جمهورى اسلامى نزديك بود تا آمريكا، حاضر مىشود در
جناحمقابل ايران قرار گرفته و عليه ما اقدام نمايد. اين سياست نادرست نتيجه
سياسىكردن شكاف نظرى شيعى /غيرشيعى از سوى دشمنان ايران و بهرهبردارى از
اين فضا مىباشد.
جمهورى
اسلامى طى تجربهاى معادل بيستسال چهار شكاف عمده را پشتسر گذاشته است.
اينشكافها داراى دو بعد داخلى و خارجى مىباشند كه معمولا با هم در ارتباط
نيز مىباشند. جدول زير ماحصلتاملات جامعهشناسانه ما در اين فصل مىباشد.
استراتژى حكومتى حضرت امام خمينى(ره)
حضرت
امام خمينى(ره) از ابتداى انقلاب، تا تاسيس حكومت اسلامى و هدايت جريان امور
در جمهورىاسلامى ايران، پيرو استراتژى شخصى بودند كه در رشد آيه كريمه (فتح
- 29) داشت:
محمد
فرستاده خداست و ياران او بر يكديگر بسيار مشفق و بر كافرين سختگير هستند.
بنابراين امام(ره) يك گسست كلى در گستره جهانى را ترسيم كرده
بودند لذا در هر مرحله تاريخى چوندر مسايل اصولى اتفاق نظر حاصل مىآمد،
امام(ره) از پذيرش هميارى، همكارى ساير گروهها دريغنمىورزيدند. مشاهده
مىشود كه سعى اوليه امام(ره) بر از بين بردن شكاف فقير - غنى، نزديك كردن هر
چهبيشتر افراد و گروههاى انقلابى به يكديگر، امحاء شكاف ارزشى با گسترش
تربيت اسلامى و نهايتا ارايه جذابىاز ولايت فقيه كه ضمن بهرهورى از مبانى
فقه جواهرى، پاسخگوى نيازهاى فعلى است، مىباشد.
در
گستره جهانى نيز، امام(ره) به دنبال تقويت مبانى اقتصادى كشور و نيل آن به
استقلال لازم براى حفظجايگاه درخورى در معاملات جهانى بودند. از نظر سياسى به
جز چند كشور خاص همكارىهاى متعارف با ساير كشورها را جايز و ضرورى دانسته و
بويژه بر نفى شكافهاى تصنعى بين كشورهاى اسلامى تاكيدداشتند. همين وضعيت در
حوزه نظرى (تئوريك) نيز قابل مشاهده استبه گونهاى كه شكاف شيعى /غيرشيعى را
بههيچوجه دامن نزدند. اما در حوزه فرهنگ شكاف غيرخودى / خودى براى امام(ره)
اهميتويژهاى داشت كه مقتضاى زمان تاسيس و معرفى جامعه تازه اسلامى بود.
الف)
گسستهاى داخلى: بينش امام(ره) در اين بعد كاملا مبتنى بر اصل وحدت و جذب
نيروهايى بوده كهبه نحوى مىتوانستبا جريان كلى انقلاب همراه شوند.
امام(ره) قايل به يك گسستبودند و آن هم «خودى /دشمن» كه مطابق نظر ايشان،
دشمنان افرادى بودند كه در مقام براندازى انقلاب اسلامى برآمده بودند،
بهعنوان مثال در هر چهار محور سياسى، اقتصادى، فرهنگى و نظرى، مشاهده مىشود
كه:
1- در
بعد اقتصادى تاكيد تمام بر رفع تبعيض و توجه به محرومان داشتند به گونهاى كه
شكاف فقير / غنىدر جامعه اسلامى از ميان برود. شايد هيچ موضوعى به اين
اندازه مورد توجه حضرت امام(ه) نبوده كه كرارامىخوانيم: دولت موظف استبيش
از همه به طبقات محروم برسد و رعايتحال ايشان بكند. ضمنا خوددولتمردان نيز
براى راحتى خيال محرومان بايد در سادهترين وضع ممكن به سر ببرند تا اين شكاف
كشنده،بر محرومان بيش از اين فشار وارد نسازد. نگرش اقتصادى امام
متوجه محرومان بود كه در آن شرايط باتاييد مهندس موسوى خود را نشان مىدهد.
2- در
حوزه سياسى نگرش امام(ره) آنقدر فراخ بود كه به هنگام مبارزه، طيف متنوعى از
نيروها را برگرداصل اوليه سقوط رژيم پهلوى و تاسيس حكومت اسلامى گرد آورده و
به هنگام تاسيس نيز با رعايت چارچوباصلى، بر «جمهورىبودن» نظام هم تاكيد
ورزيده در مقابل كسانى كه تقاضاى تاسيس «حكومت اسلامى» و يا«حكومت جمهورى»
بودند، ايستادند و اظهار داشتند: حكومت جمهورى اسلامى نه يك كلمه كم و نه يك
كلمهزياد. جهت درك اين مطلب كه امام(ره) با صفبندىهاى امروزى در حوزه
نيروهاى خودى كه قصد براندازىيك ديگر را ندارند، تذكار يك واقعيتساده و مهم
ضرورى مىنمايد و آن هم اينكه، ايشان حتى راضى به طردكسانى كه در ذيل عنوان
«مجاهدين خلق» گرد آمده بودند و براى براندازى نظام سلاح برداشته بودند،
نبودند.لذا خطاب به اين جوانان فريبخورده كرارا پيغام مىدادند كه:
من
سفارش مىكنم به اين اشخاصى كه از اين گروهها بازى خوردهاند، اينها يك
مقايسهاى بين حكومتحالا و كومتسابق بكنند... و بعد ببينند واقعا راهشان چه
راهى است؟... ما ميل نداريم كه شما هروقتى گرفتارشديد جورى باشد
كه اسلام حكمى جزى كرده باشد و دادگاهها نتوانند تخلف بكنند. ما ميلداريم كه
جورى باشد كه دست اين دادگاهها باز باشد براى اينكه شما را عضوتان كنند، شما
را رهاتانكنند.»
طمع در
عضويت مجدد معاندين در جرگه انقلابيون با اوج روحيه جاذبه امام(ره) مىباشد
كه در سيرهعملى امام(ره) نيز تجلى دارد. به عنوان مثال، اقدام انقلابى
امام(ره) در تكليف نمودن مرحوم بازرگان بهتاسيس دولت موقت آن هم در ابتداى
راه، معناى جاذبه را براى پيروان خط امام(ره) تبيين مىكند. اما آنچهكه
امام(ره) در مقابله با ملىگرايى فرمودهاند، جنبه واكنشى داشته و براى
جلوگيرى از پخش ايدههاى يكسويهدر جامعه بوده است. مثلا چون خبرنگار روزنامه
آلمانى «دنياى سوم» سعى مىنمايد ايرانىبودن را در مقابل بااسلامىبودن
قرار دهد ايشان اظهار مىدارند:
«اسلامىبودن، بيش از ايرانى بودن بين افراد ملت ايران روابط
مستحكم برقرار كرده است.»
لذا
كليه گسستهاى سياسى در حوزه داخلى از منظر امام(ره) مردود بودند و تا آنجا
كه جنبه اختلافسليقه داشتند تاييد مىشدند. روحانيت و روحانيون مبارز، به
عنوان دو سليقه سياسى در درون تفكر سياسىاسلامى از سوى امام پذيرفته شد، اما
فعاليتهاى صنفى و حذفى را توجيه و مجاز ندانسته شديدا نهىمىكردند. لذا خارج
كردن ياران امام(ره) و انقلاب تحت عناوينى چون راست و چپ، قطعا با سيره عملى
ونظرى امام(ره) مطابق نبوده و در مقابل آن قرار دارد.
3- شكاف
ارزشى - ضدارزشى البته در جامعه ايران متعاقب انقلاب بسيار نقشساز بود و اين
اقتضاىتاسيس حركت اسلامى بود كه با فرهنگش شناخته مىشد و لذا در اولين
بخورد بر نقاد فرهنگى غنىاش تاكيدداشت. البته سياست امام(ره) تهييج اين شكاف
نبود، بلكه بالعكس خطاء را متوجه متوليان امور فرهنگى -همچون دانشگاهها،
سازمانهاى تبليغى، مساجد راديو و تلويزيون، مطبوعات و كليه دولتمردان
نموده،بروز هرگونه فعاليتى در اين حوزه را ناشى از كمكارى آنها
مىدانستند، به عنوان مثال در خطابىآسيبشناسانه مىفرمايند:
«از
اولى كه راديو و تلويزيون در اختيار جمهورى اسلامى واقع شد، راجع آن نگرانى
داشتم براى اينكه اين سازمانىاست كه اگر خوب باشد، مملكت ما خوب مىشود و
اگر فاسد باشد ممكن است كه بسيار فساد ايجاد كند...»
به همين
خاطر است كه مشاهده مىشود با حاكميت روحيه دينى بر باطن جامعه، ظاهر آن
اصلاح شد وجامعه روند اصلاحى خود را طى مىكند.
4- بحث
از ولايت فقيه اگرچه در دوره امام(ره) چندين بار به تهييج فضاى فكرى جامعه
منتجشد وليكننظر به اكثريت پيروان اين ديدگاه و عدم توجه عمومى به نظرگاه
اقليتى، چندان تاثيرگزار نگرديد و عملاديدگاه امام خمينى(ره) به اجرا درآمد.
استعداد بالاى امام(ره) در به نمايش گذاران ولايت مطلقهاى كه در آنمردم،
متفكران و اصحاب قلم نيز نقش داشتند، به گونهاى كه ميزان راى مردم مىشد -
بهترين دليل براىخاموش كردن اين شكاف بود. لذا امام(ره) به هيچ وجه تفسيرى
مستبدانه از ولايت را - آنگونه كه برخى گمانمىكردند - ارايه نكردند و با
اعطاء سهم سياسى هر عنصر به شكاف مزبور فايق آمدند. بحث از ولايت فقيه ونقش و
جايگاه مردم، موضوع مستقلى است كه پيرامون آن بسيار تحقيق شده است.
ب)
گسستهاى خارجى: در گستره جهانى اگرچه نگرش عمومى به جمهورى اسلامى چندان
مساعد نبود،اما با اينحال استراتژى كلان امام(ره) در چهار حوزه سابق را
مىتوان موفق ارزيابى نمود:
1- حضرت
امام(ره) در زمانى كه اذهان متوجه ارزشهاى دينى بود و كمتر به مقولاتى چون
اقتصاد جهانىتوجه مىشد، صراحتا اين بعد را مورد تاكيد قرار داده به عنوان
يكى از اصول اصلى برنامه دولتهاى مختلفبهبود آن را خواستار شدند. براى اين
منظور امام(ره) مردم را به قناعت و همكارى با دولت، سياستگزاران را بهجديت،
افراد و گروهها را به جهاد اقتصادى و دولت را به همكارى با ساير دول
مشابه، دعوت نمودند تا ازاين طريق بنيان اقتصادى كشور رونق گرفته،
شكاف بين كشور ما با سيار كشورهاى پيشرفته كاهش يابد.
2- در
ارتباط با سياست جهانى امام(ره) استراتژى صلح و وحدت را خواهان بودند و فقط
در موردكشورهايى چون اسرائيل، آمريكا و آفريقاى جنوبى (در دوره آپارتيد) بود
كه حكم استثناء خورده بود. حضرتامام نيز خود صراحتا اظهار داشتهاند: «ما
صلح مىخواهيم... ما مىخواهيم مسالمتبا همه دنيا داشتهباشيم.»
در مورد كشورهاى اسلامى اين تاكيد بيشتر مىشود و اصل وحدت عنوان
مىگردد:
برنامه
ما كه برنامه اسلام است، وحدت كلمه مسلمين است اقتدار ممالك اسلامى امت،
برادرى با جميعمسلمين است در تمام نقاط عالم... پيام من براى برادران عرب و
مسلمان اين است كه بياييد واختلافات را كنار بگذاريد و دستبرادرى به يكديگر
بدهيد و همگام و همپيمان با همه برادران مسلمانغيرعرب، تنها اسلام را
تكيهگاه خود قرار دهيد.
بدين
ترتيب در عرصه سياستخارجى امام(ره) سعى داشتند با تاكيد بر اصل صلحطلبى و
اخوت،شكافهاى موجود را از بين برده، وحدتى عام را جايگزين سازند.
3- حضرت
امام(ره) بنا به اقتضاى حركت انقلابىشان، لاجرم تكيه بر شكاف ارزشى خودى /
غيرخودى رابه عنوان يك استراتژى برگزيدند تا بتوانند شان و جايگاه ايران را
تثبيت نمايند. لذا شاهد تاكيد امام(ره) براين نكته بوديم كه جهانيان بايد
وجود فرهنگ سياسى تازه را بپذيرند.
بر هيچ
يك از مردم و مسئولين پوشيده نيست كه دوام و قوام جمهورى اسلامى ايران بر
پايه سياست نهشرقى و نه غربى استوار است و عدول از اين سياست، خيانتبه
اسلام و مسلمين و باعث زوال عزت واعتبار و استقلال كشور ملت قهرمان ايران
خواهد بود.
امام(ره) صراحتا مىفرمايند چنانچه دنيا در مقابل دين ما بايستد
ما نيز در مقابل همه آنها مىايستيم.
4- شكاف
تئوريك شيعى / غيرشيعى با اينكه ايران اولين كشورى بود كه جمهوى اسلامى مبتنى
بر فقهسياسى تشيع را تاسيس كرده بود، هيچگاه از سوى امام(ره) به مثابه
ابزارى براى سركوب ديگر حكومتهاىاسلامى مورداستفاده قرار نگرفت. امام(ره)
اهل تسنن را برادرخوانده حكومتهاى سنىمذهب را بهوحدت با ايران دعوت
نموده و در يك كلام
معتقد بودند كه همگان جزو يك پيكره مىباشيم:
«الان
برسلاطين اسلام، بر رؤساى جمهور اسلام تكليف است كه اين اختلافات جزئى و
موسمى را كه گاهىدارند، اين اختلافات را كنار بگذارند، عرب و عجم ندارد، ترك
و فارس ندارد.»
چشم انداز آينده
در
مجموع دو خطر عمده متوجه حيات عزيزانه انقلاب اسلامى در آينده مىباشد:
1 -
فعال شدن بعد داخلى شكافهاى اجتماعى
ارزيابى
به عمل آمده در فصل دوم، بيانگر اين حقيقت مىباشد كه در رهگذر دو دهه از
حيات سياسى -اجتماعى انقلاب اسلامى، ابعاد داخلى شكافهاى چهارگانه نسبتبه
ابعاد خارجى از تهييج و تحرك بيشترىبرخوردار بودهاند.
در بعد
خارجى حضور حكومت اسلامى بسيار خوب بوده و به ميزان زيادىبر شكافهاى موجود
جمهورى اسلامى ايران توانسته است فايق آيد. به جز يك مورد اقتصادى كه
همچناندر حال تعميقيافتن بوده و تلاشهاى به عمل آمده به بهبود وضعيت چندان
كمكى نكرده است. البته در اينخصوص نبايد فراموش كرد كه برنامههاى توسعه تا
حدودى در كاهش فرآيند رو به تزايد تعميق شكاف بينايران - به عنوان كشورى در
حال توسعه - و جهان صنعتى مؤثر بودهاند. اما به علت وجود فناورى مدرن
وسرعتبيش از حد تحولات اقتصادى در جهان غرب، عملا تلاشهاى كشورهايى همچون
ايران تاثير لازمه رانگذاشته و فاصله اقتصادى همچنان وجود دارد و تاثيرات خود
را مىگذارد.
اما در
مقابل حوزه داخلى روندى مخالف با بعد خارجى را طى كرده است. بدين صورت كه
فضاى منسجم وبه دور از تشنجات بنيادين دهه اول، به تدريج گسستبرداشته و
جناحبندىهايى متولد شدهاند كه در نيمهدهه اول اصلا مطرح نبودند. تعبير
صريح درخصوص وضعيت اين بعد آن است كه در حوزه داخلى ما نهتنها بهكاهش
شكافها نپرداختهايم بلكه آنها را تهييج نيز نمودهايم!
در
نتيجه اگر تهديدات عليه انقلاب اسلامى را به داخلى و خارجى تقسيم كنيم، دهه
سوم دهه طرحتهديدهاى داخلى است. متاسفانه هر چهار گسست فرهنگى، سياسى،
اقتصادى و فكرى به نحوى تحريكشدهاند و هماكنون در حال تاثيرگذارى
مىباشند. جبهه انقلابيون به علل مختلف به تفاسير متنوعى دلبستهاند.
تحليلگرانى كه از بيرون به عرصه فعاليتهاى سياسى نگاه مىكنند، متاسفانه
چشمانداز پرتنشى راپيش روى خود مىبينند، انتصاب اوصافى چون «ضد ولايت
فقيه»، «مخالف رهبرى، «ليبرال»، «سرمايهدار»،«متعصب»، «خشونتطلب»،
«دگرانديش» و... به افرادى كه در بستر تحولات انقلابى رشد كردهاند و ياران
دورانمبارزه و تاسيس حكومت اسلامى بودهاند، آن هم توسط افراد و گروههايى از
درون جبهه انقلابيون مسلمان،نيتجه ناميمون تهييجشكافهاى داخلى مىباشد. از
اين منظر اصل اوليه و ضرورى براى دهه سوم انقلاباسلامى وحدت گروههاى مختلف
انقلاب است. يعنى همان مطالبى كه امام امت كرارا بر آن تاكيد داشتند كه :
«اينجانب با كمال تواضع دستخود را به طرف تمام جناحها كه در
خدمت اسلام هستند دراز مىكنم و از همهاستمداد مىكنم كه با هم پيوستگى همه
جانبه در راه بسط عدالت اسلامى كه يگانه راه سعادت ملت است، كوشا
باشند...اكنون لازم است وحدت كلمه خود را كه به حمدالله حاصل استبا كمال
جديتحفظ كنيد...»
نكته
تاملبرانگيز ديگر، تهييجبيش از اندازه گسست نظرى در بعد داخلى مىباشد كه
به هيچ وجه مثبتارزيابى نمىشود. اين كه پس از دو دهه، تجربه حكومتى تئورى
ولايت فقيه حضرت امام(ره)، اكنون آن نظريهمعتبر و مشهور - كه امام(ره) از
فرط بداهت آن را مستغنى از هرگونه استدلالى دانسته بودند و در كمالصداقت مردم و
نخبگان فكرى - انقلابى آن زمان نيز آن را چنين ديده و پذيرفته بودند، به
يكباره چنين موردتفاسير متنوع و مختلف قرار مىگيرد كه در پارهاى از موارد
قابليتسياسىاش را از دست داده و به برداشتىمسيحى از حكومت و سياست نزديك
مىشود، نشان دهنده اين حقيقت است كه افكار عمومى، چه به شكلطبيعى و چه به
شكل تحميلى، به هر حال دستخوش تحول شده، براى يقينيات سابق خود و به
دنبالاستدلال است. از آن جا كه ولايت فقيه، ركن حكومت اسلامى به شمار
مىرود، بايد نسبتبه تحول فوقحساس بوده، مقدمات لازم براى فايق آمدن بر
گسست را فراهم آوريم. چنين به نظر مىرسد كه دهه سوم،دهه ولايت فقيه در ايران
بوده و حجم قابل توجهى از تاملات نظرى متوجه اين كانون مهم باشد. به
همينخاطر است كه بايد توفيق در نظريه ولايت فقيه امام(ره) را رسالت علمى
تمامى عالمان دلسوز تعريف كرد. تااز اين طريق هم نخبگان و هم مردم، پاسخهايى
در خور فهمشان دريافت كرد. عدم توجه به اين مهم، ناديدهگرفتن توصيه صريح
امام(ه) است.
«انشاءالله تعالى كيفيت تشكيل (حكومت اسلامى) و سايه متفرعات آن
را با مشورت و تبادل نظر بدستبياورند...»
2 -
متراكم شدن شكافها در بعد داخلى
از جمله
تهديدات ديگر نسبتبه آينده انقلاب اسلامى، متراكمشدن شكافهاى موجود در بعد
داخلىمىباشد، تراكم شكافها منجر به تقويت آنها شده و در نتيجه ميزان
تاثيرگذاريشان را در جامعه افزايشمىدهد. چنانكه از نمودار شماره (5)
برمىآيد، وضعيت گسستهاى سياسى، اقتصادى، فرهنگى و فكرى دربعد داخلى نسبتبه
بعد خارجى نگرانكنندهتر مىنمايد.
با لحاظ
دو نكته مشخص مىشود كه تركيب فوق در بعد داخلى از پتانسيل بيشترى برخوردار
است و چنانچهتوجه نشود، چه بسا در دهه سوم جنبشهايى را به دنبال داشته
باشد:
اولا :
اگر چه حالت تقاطع در تركيب شكافهاى اجتماعى در بعد داخلى به چشم مىخورد و
ليكن از نقشواسطهاى دو شكاف نظرى و فرهنگى نبايد غافل شد، دو شكاف مزبور با
قرارگرفتن در ميانه گسستهاىسياسى و اجتماعى، فاصله آن دو را كاهش داده
همچون كاتاليزور عمل مىنمايند. لذا تجمع چهار شكاف فعالدر عرصه داخلى آن هم
با تركيبى اينچنينى، مؤيد مدعاى تراكم گسستها مىباشد.
ثانيا :
در مقايسه با بعد خارجى، معلوم مىشود كه بعد داخلى به خاطر اين كه چهار
گسستش فعال مىباشد زحساسيتبيشترى برخوردار است. در بعد خارجى دو گسست از
فعاليت اقتادهاند و يكى نيمه فعال است وفقط شكاف اقتصادى است كه همچنان نقش
ايفا مىكند. لذا با اطمينان مىتوان اظهار داشت كه در دهه آيندهگذشته از
پارهاى از تاثيرات ناشى از شكاف اقتصادى در عرصه جهانى، بيشتر تهديدات صبغه
داخلى داشته،بخصوص از مباحثات نظرى منسجم مىشوند.