اسلاميت انقلاب
اسـتقرار
جـمهورى اسـلامى فـرهنگى بـارور و غنى براى اين ملت به ارمغان آورد. مدرسه اى باز
كرد كه در اين مدرسه تعليمات فراوانى از در و ديوارش , از فضايش , از بوى باروت و
صداى مسلسل و صفير گـلوله اش , از فريادهايش , از غريو (( الله اكبر )) و (( لا اله
الا الـله )) اش آمـوختند و چـه خوب آموختند و درس خود را تجربه كردند و به ميدان
عمل آوردند و چه خوب پيروز شدند.
اگـر
چنانچه گاهى مى خواستيم بعضى مسأل را مطرح كنيم بايستى با مـحافظه كارى بيان مى
كرديم; اگر گاهى سخن از آزادى مى گفتيم بايد در پـوششى از هـزارگونه راز و كـنايه و
اسـتعاره بـگوييم; اگـر مى خواستيم با استبداد در افتيم بايستى در پوششى از آيات
قرآن و كـلمات نهج البلاغه بگوييم و نمى توانستيم صريح وارد ميدان
شويم.
امـا
سـرانجام حركت اسلامى اين سد سكندر را شكست و اين بت را به زانو در
آورد.
هويت اسلامى انقلاب و توطئه هاى دشمنان
ما
در برابر توطئه هايى كه در كمين انقلاب ما نشسته است و راههاى انـحرافى كـه در
برابر اين انقلاب باز كرده اند , متوجه اين نكته باشيم كه هويت اسلامى انقلاب
فراموش نشود.
در
يـك مـحيط اسـلامى شـايد تـصور شود كه اين مسئله نوعى تعصب و ادعـاست , ولـى ما
بايد دقيق تر مسئله را تحليل كنيم و اگر واقعا بـه ايـن نـتيجه رسـيديم روى اين
كلمه بايستيم. چون اگر ما اين مسئله را به سادگى از دست بدهيم ممكن است كسانى كه در
كمين راه نـشسته اند , به تدريج بتوانند در هويت اسلامى انقلاب ايجاد ترديد كـنند و
راه را بـراى هـرگونه رخنه ضد اسلامى هموار سازند. يعنى اگـر چـنانچه كـسانى
توانستند در اسلامى بودن انقلاب ترديد ايجاد كـنند , در اسـلامى بـودن جـمهورى ما
هم ممكن است ترديد به وجود آورند; در اسلامى بودن قانون اساسى هم ممكن است رخنه
كنند و جاى پـا بـسازند; در اسـلامى كـردن شـعارها, ادارات , مظاهر زندگى , مظاهر
اجتماعى ما هم ممكن است رخنه و و نفوذ كنند. وقتى به زعم آنـها قـرار شـد انـقلاب
هويت اسلامى خود را از دست بدهد , ثمرات انـقلاب هم به طور خاص به زعم آنها لازم
نيست اسلامى باشد. چون از ثمرات انقلاب , خود انقلاب با تمام هويتش بايد استفاده
كند.
الان
هـنوز آن تب و تاب مبارزه و انقلاب چندان فروكش نكرده است و شـايد هـنوز آن شور
انقلاب , سخن اسلامى گفتن ما , طرح خواسته هاى اسلامى , هويت اسلامى قانون اساسى ما
و جمهورى آينده ما نمى تواند شديدا مورد انتقاد واقع شود.
چـه
بـسا يك روزى مجال پيدا كنند كه اين ترديد را قوىتر كرده و صـف آرايـى نـمايند و
اعـتراض كـنند كـه مـگر تمام كسانى كه در راه پـيماييها شـركت كردند علاقه به اسلام
داشتند ؟ يا مثلا از نظر ظاهر بگويند مگر زنهاى بى حجاب در بعضى اجتماعات و تظاهرات
شركت نـكرده بـودند ؟ مـى گويند مگر كسانى كه احيانا معتقد به يكى از ايـسمهاى غير
اسلامى بودند , مثل برخى ماركسيستها و يا كسانى كه در بـرابر اسـلام بـى تـفاوت
بـودند, در اجـتماعات و تـظاهرات و بـرخوردهاى شما شركت نكردند ؟ مگر در بين كشته
ها , هم در گذشته و هم در شور نهضت , كسانى نبودند كه اعتقاد به ايدئولوژى اسلامى
نـداشتند ؟ بـنابر ايـن چـرا مى خواهيد اين انقلاب را صرفا اسلامى تلقى كنيد ؟ حـتى
مـى گويند مـگر اقليتهاى مذهبى در اجتماعات و راه پيماييهاى شـما شـركت نـكردند؟
مـگر يك ارمنى در ميان شهدا و كشته هاى شما نـبود ؟مـا نـمى خواهيم سـهم مسلمانها و
اسلاميها را منكر شويم , آنـها سـهم داشتند , اما چرا مى خواهيد انقلاب را در
انحصار اسلام در آوريد ؟ ايـن بـيانى است كه رفته رفته در مقالات , در تفاسير سياسى
, در تـظـاهرات و اجـتماعاتى كـه تـرتيب مـى دهند , در كـتابهايى كـه مـى خواهند
بـنويسند , در قطعنامه هايى كه صادر مى كنند , مرتب به اين مسئله پر و بال مى
دهند.
بهره گيرى فريبكارانه از اصطلاحات ظاهر پسند
بـعد
هـم يك سخن بسيار ظاهر پسند مى گويند. مى گويند حال كه قبول كـرديم در ايـن قـيام
كسانى ضد اسلام يا بى تفاوت نسبت به آن هم بوده اند , بنابر اين آن را در انحصار
اسلام قرار ندهيد; بگوييد قـيام مردم ايران , بگوييد قيام ملى , بگوييد حركت
دموكراتيك , بـگوييد حركت اجتماع; اسلامى بودن يك مسئله تخصصى است كه به عده خاصى
تعلق دارد.
مـى
گويند بـايد راهى را در پيش بگيريد كه به نفع ملت باشد; حال اگـر چــنـانچه
تـوانـستيم مـثـلا در سـايه كـمونيسم , در سـايه نـاسيوناليسم يا بعضى از فلسفه هاى
غربى يا شرقى ديگر منافع ملت ايران را منهاى جنبه اسلامى بودن تإمين كنيم اشكالى
ندارد; بعد هـم مـا مى گوييم اين نهضت توسط مردم انجام شده است كه گروهى از آنان
مسلمان بودند و بقيه هم مرامهاى ديگرى داشتند و بنابر اين از ثـمرات آن همه مردم
استفاده كنند; هر ايسمى, هر قانونى , هر بـرنامه اى كـه تـوانست بـه صـورتى مـنافع
مـردم را تإمين كند مى تواند وارث اين انقلاب باشد.
بـراى
پاسخ قضيه ما در ابعاد كيفى و كمى مسئله و رهبرى انقلاب و همچنين در جنبه ديناميك و
موتور محرك انقلاب مطالعه مى كنيم.
بررسى انقلاب از نظر كميت
تـعداد
افـراد شركت كننده در راهپيماييها در سراسر ايران , مثلا در روز عاشورا يا اربعين ,
حدود ده ميليون يا دوازده ميليون يا شـانزده مـيليون و يا بيشتر بود ; (3)اگر از
اين سيل عظيم مردم از اصـناف , كـارگران , كـشاورزان , زنـان , مـردان , جوانان و
بـچه ها كـه به راه افتادند يك آمار مى گرفتيم كه: (( شما اسلام و مـسلمانى را
دوسـت داريـد يامكتب ديگرى را ؟ زير سايه اسلام راه افـتاديد يا تحت عنوان ديگرى ؟
)) , شما فكر مى كنيد در اين سيل عظيم چند نفر روشنفكر حرفه اى يا خوباخته شرقى و
غربى پيدا مى شد كه بگويد اسلام را نمى پسندم و طرفدار يك ايسم ديگر هستم ؟ مـمكن
اسـت دو هـزار نـفر , پـنج هـزار نفر , اگر خيلى دست بالا بـگيريم بيست يا سى هزار
نفر پيدا شوند كه طرفدار ايسمهاى ديگر بـاشند; خود را نويسنده , هنرمند و وابسته به
اين و آن بدانند.
بـر
فـرض , اين سى هزار نفر را پيدا كرديد , اما شانزده ميليون جـمعيت بوده است , اين
تعداد چه درصدى از جمعيت را تشكيل مى دهد ؟ مـمكن اسـت عـده اى كـليمى هـم در يـك
شرايطى كه ميليونها نفر راهـپيمايى مـى كنند , راه بـيفتند; مـا آنها را طرد نمى
كنيم , بـيايند و همبستگى خود را اعلام كنند; اما حركت چند هزار نفر از اقـليتهاى
مـذهبى در مـجموع انـقلاب چـقدر نـقش داشته است ؟ آيا مـى توانند ادعـا كنند كه ما
راه پيمايى كرديم و ما هم كه مسلمان نيستيم , پس اسم اسلامى را از انقلاب برداريم ؟
!
بررسى انقلاب از نظر كيفيت
دوم
, بـررسى روح ايـن انـقلاب و جنبه به اصطلاح كيفى آن است. آن چـيزى كه اين مردم را
به راه انداخت و آن تكيه گاه چه بود ؟ مگر نـه ايـنكه مـحرم ماه پيروزى خون بر
شمشير بود ؟ مگرنه اين ماه رمضانى است كه بايستى يكپارچه آتش و مبارزه و خون باشد ؟
مگرنه ايـنكه از درون مساجد فريادها شعله ور شد ؟ مگرنه اينكه بر پشت بـامها فـرياد
(( الـله اكبر )) و غريو (( لا اله الا الله )) با صـفير گلوله در هم مىآميخت ؟
مگرنه اينكه اربعين امام حسين (ع) تجليگاه همبستگى مردم بود ؟ مگرنه اينكه اولين
تجربه راه پيمايى در روز عـيد فطر و بعد از نماز عيد فطر انجام شد ؟ مگرنه اينكه
تـاسوعا و عـاشورا تـجليگاه حركت مردم بود ؟ اينها همه روزها و مناسبتهاى دينى است.
واقعا حماقت است كه بگويند چيز ديگرى بوده اسـت. كـجا بـودند ايـسمها و مـكاتب ديگر
؟ كجا بودند طرفداران اجـراى قـانون اسـاسى قـبل ؟ كجا بودند مدعيان دروغگوى
طرفدارى اجـراى قانون اساسى قبل ؟ كجا بودند مدعيان دروغگوى طرفدارى از رنجبران و
زحمتكشان ؟ مـا از ايـن ديـدگاه كـه در محيط اسلامى هستيم و مردم ما مسلمان هستند
مسئله را بررسى نمى كنيم بلكه در اجتماعات و تظاهرات مردم وارد مـى شويم. چـه چـيزى
بـه ايـن نهضت جان مى داد كه فردى جلوى گلوله مى رفت و از اينكه تير به قلبش بنشيند
لذت مى برد ؟ او خود را در آغـوش فـرشتگان و خـودش را شهيد و زنده هميشه باقى جاويد
مـى يافت.واقعا اگر اين روح اسلامى در اين نهضت نمى بود شما را به خـدا آيـا يـك
هزارم اين حركت و موجب و شتاب در اين انقلاب وجود مى داشت ؟
بررسى انقلاب از نظر رهبرى
و
امـا سـوم , مـسئله رهـبرى است. كدام رهبر و برخاسته از كدام ايـسم و از كـدام قـشر
اجتماعى مى توانست محرك اين انقلاب باشد و ايـنچنين هـوشيارانه وآگـاهانه موج
بيافريند و مردم را به حركت درآورد ؟ احـزاب بـه اصـطلاح مـلى و احزاب چپ و راست هم
بودند و رهـبرانى از گـوشه و كـنار سـر درآوردند و شروع به مقاله نوشتن كـردند و
سـرو صـدا بـه راه انـداختند و گـوشه و كـنار بـه راه افتادند. كداميك از اين
رهبران گروهها بودند كه بتوانند حتى يك صـدم از آن تـظاهرات , از آن اجتماعات , از
آن فريادها و از آن شـورها را بـه وجـود آورنـد ؟ و اگـر اين رهبرى آگاهانه با اين
ضـربه هاى گـيج كـننده اى كـه پشت سرهم به دشمن بموقع وارد مى كرد نمى بود , آيا
اين انقلاب به وجود مىآمد و پيروز مى شد ؟ ايـن تـصميم گـيريهاى بـموقع رهـبرى عجيب
بود. كم و بيش رهبران مـختلف اجـتماعى وحتى رهبران هوشيار مذهبى و انقلابيون مذهبى
در داخـل بـودند , هـمه مى گفتند الان موقع فلان تصميم نيست; چرا آقا الان مـى
خواهد دولـت اعـلام كند ؟ چرا وقتى حكومت نظامى ساعت 4/5 اعـلام شـده است آقا مى
فرمايد اعتنا نكنيد و بيرون برويد ؟ مرتب مـى گفتند خـطرناك اسـت , نـمى شود ,
بـايد قـدرى صبر كرد. واقعا رهـبران هر نوع گرايش سياسى و اجتماعى , همه صدها قدم
عقب بوند , ديـديم كه امام پشت سر هم ضربه وارد كردند. خيلى جالب بود كه ايـشان بعد
از هر ضربه مى فرمود دشمن گيج شده , بگذاريد يك ضربه ديـگر بزنيم , بايد اين ضربه
را هم زد. در حالى كه همه مى گفتند خطرناك است.
اگـر
ايـن رهـبرى بـا اين هوشيارى نبود كه مى توانستيم اين قدرت طـاغوتى را كـه تـجسم
كليه قـدرتهاى اسـتبدادى جـهان بـود و همه نـيروهاى جـاسوسى و قدرتهاى طاغوتى دنيا
را براى تحكيم پايه هاى زور و اسـتبداد خود بسيج كرده بود بشكنيم؟ مردم بى سلاح
اينچنين در بـرابر ايـن قدرت طاغوتى و شيطانى تاريخ با آن پشتوانه عظيم قـدرتها
تـوانستند بـا ايـن رهـبرى بـپاخيزند و دشـمن را از پا درآورنـد. اين رهبرى معلوم
است كه اصلا يكپارچه تجسم رهبرى الهى و اسلامى است.
متولى و وارث انقلاب
نيروى
محرك درون انقلاب , آن روح و ايمان مذهبى و جو مذهبى بود.
اصـلا
هـمه چيز انقلاب ,اسلامى بود.اصلا راه انداختن اقليتها و غير اسـلاميها هـم به خاطر
موج اسلام بوده است , باز شدن درهاى زندان حتى به روى غير اسلاميها هم به خاطر
انقلاب اسلامى بوده است , باز شدن زبان غيراسلاميها هم براى نوشتن يك مقاله يا گفتن
يك حرف به خـاطر مـوج حركت آفرين اسلامى بوده است , سخنرانى و تفسير سياسى آن
روشـنفكر حـرفه اى كـه هـيچگاه در طـول تاريخ مبارزه گذشته و دوران اختناق از او
خبرى نبود و اكنون به عنوان يك سياستمدار و يـك محقق و دانشمند و مفسر سياسى مرتب
مقاله مى نويسد , اين باز شـدن زبـانش و اينكه به قلمش اجازه مى دهند بنويسد به
خاطر غريو ((الله اكبر )) هايى بود كه گفتند و بت را شكستند.
بـنابر
ايـن , انـقلاب اسـلامى اسـت , عـميقا هم اسلامى است و لذا بـايستى از ثـمرات
انـقلاب هـم اسـلام استفاده كند.انقلاب متولى و وارثـى جز اسلام ندارد. بنابر اين
بايد قانون اساسى ما عميقا بر اسـاس هـويت و مـحتواى اسلامى باشد , وزارتخانه ها و
همه نهادهاى حـكومت آينده ما عميقا و قويا بايستى با محتواى غنى اسلامى باشد , نـه
ايـنكه فـقط لـعابى از اسـلام داشـته باشد و اسلام آن گوشه بنشيند و بگويد سعى كنيد
كه بى احترامى به اسلام نشود. اين شيوه نظام استبدادى و طاغوتى
بود.
وقـتى
مـسئله به اين صورت است كه هر كس انقلاب را راه انداخت در واقـع وارث آن انـقلاب
اسـت , حال در يك انقلابى كه عميقا در عين اسلامى بودن , مردمى و همگانى است , چهار
نفر و ده نفر و پانزده نـفر نبودند , ميليونها انسان از بطن و بستر جامعه و از
زواياى روسـتاها و از دل كـارخانه ها و از درون دانشگاهها و از همه جاى ايـن كشور
با روح اسلامى بپا خاستند. يك انقلابى با روح اسلامى كه مـتعلق بـه مـلت است وارث
آنهم بايد ملت مسلمان باشد. در تعبير جـمهورى اسـلامى , جـمهورى نـشانه مردمى بودن
و اسلامى هم بيانگر فـرهنگ آن است. قسمت اعظم فرهنگ اسلام, آن هويت فكرى و جهت گيرى
است بايد سعى شود اين انديشه ها و فكرهاى شكوفا شده و بيدار شده ان شإ الله در جهت
انقلاب اسلامى هدايت شود.
|