شهید آوینی
ماهيت انقلاب

بـه تـعبير فـلاسفه هـر پـديده اى مـركب از دو چيز است ((ماهيت)) (چيستى) و ((وجود))(هستى) انقلاب نيز از اين قانون مستثنى نبوده داراى ماهيت و وجود است اينك مى خواهيم ببينيم انقلاب ايران از چه ماهيتى برخوردار است؟ اقتصادى ؟ سياسى؟ ايدئولوژيكى ؟ يا هر سه ؟ يا اسلامى ؟ قـبل از ورود در بـررسى مـاهيت انـقلاب مـلت ايـران بررسى نظرات ديـگران در رابـطه بـاانقلابها امـرى ضـرورى اسـت و تـا جأى كه نـگارنده اطـلاع دارد سـه نـظريه وجود داردكه طرفدار هر نظريه اى مـى خواهند هـمه انـقلابهاى دنيا و از جمله انقلاب ملت ايران را با نـظريه خـود تـطبيق دهـند ايـنك بـطور اخـتصار به آن سه (نظريه مى پردازيم:

نظريه اقتصادى

گـروهى بـرآنند كـه هـر چـند انقلابها در دنيا با اشكال مختلف و گـوناگون واقـع مى شوند ولى با دقت در آنها مى بينى كه همه به يك ريـشه برمى گردند و آن همان ريشه مادىو اقتصادى بوده و به تعبير ديـگر ريـشه طـبقاتى دارنـد كـه طـبقه فقير عليه طبقه مرفه قيام مـى كنند گـرچه بـصورت ظاهر چهره سياسى يا ايدئولوژيكى و عقيدتى دارنـد لـذااين گروه (ماديين) همه انقلابهاى دنيا (اعم از انقلاب كبير فرانسه و اكتبر روسيه وانقلاب چين و ...) را انقلابى طبقاتى و اقـتصادى مـى دانند و مى گويند انقلابها هماننديك بيمارى است كه در مـوارد مـختلف از خـود آثار گوناگون نشان مى دهند اما يك طبيب حـاذق و پـزشك مـتخصص مـى فهمد كـه هـمه ايـن علأم و آثار مختلف نـشات گرفته از يك اصل است لذا در انقلابها نيز اين نارضأيها به يك نارضايتى و همه اين خشم ها به يك خشم و همه اين آرمانها به يك آرمـان برمى گردد و آن همان جنبه مادى و اقتصادى است و خلاصه همه انقلابها انقلاب محرومين عليه مرفهين است و ريشه همه آنها محروميت اقتصادى است.

نظريه سياسى

گـروهى ديـگر مـى گويند اين طور نيست كه همه انقلابها به محروميت مادى واقتصادى برگشته و همگى نشا ت گرفته از فقر و گرسنگى باشد چرا كه طغيان ازجهت گرسنگى اختصاص به انسان ندارد بلكه حيوانات نيز در هنگام گرسنگى شديد ممكن است طغيان نمايند البته ممكن است در جـأى كـه نـظام طـبقاتى حاكم است انقلاب در آنجا ريشه طبقاتى داشـته بـاشد امـا ايـن موضوع كليت ندارد زيراممكن است جامعه اى دوقـطبى نـبوده و مـردم بـه دو دسته گرسنه و سير تقسيم نگردند و همگان در رفاه مادى باشند ولى از نظر سياسى در اختناق بسر برده وتـحت فـشار باشند و چون اصل آزادى و آزاد زيستن يك اصل انسانى است ممكن است مردم براى بدست آوردن آزادى قيام نمايند هر چند كه از نـظر اقـتصادى دررفـاه اند و انقلاب كبير فرانسه بيشتر با اين انگيزه واقع شده است نه به انگيزه اقتصادى.

پس اينكه شرط اساسى انقلاب را دوقطبى بودن جامعه از نظر اقتصادى مى دانندنظريه صحيحى به نظر نمى رسد.

نظريه ايدئولوژيكى

مـمكن اسـت انـقلابى در جـهان رخ دهد كه نه ماهيت اقتصادى داشته بـاشد و نـه ماهيت سياسى و آزادى خواهى بلكه ماهيتى آرمان خواهى اعـتقادى وايـدئولوژيكى داشـته بـاشد بدين معنى مردمى كه به يك مـكتب ايـمان و اعـتقاد داشته و به ارزشهاى معنوى آن مكتب شديدا وابسته هستند وقتى آن مكتب را در معرض خطر و آماج حمله هاى بنيان بـرافكن مشاهده نمايند، خشمگين و ناراضى ازآسيبهأى كه بر پيكر مكتب شان وارد شده، براى برقرارى مكتبشان و جلوگيرى ازتباهى آن دسـت بـه قيام مى زنند واين نوع انقلابها و قيامها ربطى به سير و گـرسنگى شكم و يا ارتباطى به داشتن يا نداشتن آزادى سياسى ندارد چـرا كـه مـمكن اسـت هـم شكمشان سـير بـاشد و هم از آزادى سياسى برخوردار باشند.

بـنابراين منحصر كردن انقلابها در اقتصادى صرف ، يا سياسى منحصر يـا عـقيدتى خالص روشـى بـه صـواب نـبوده بـلكه ايـن هر سه عامل مـى توانند سـبب بـروز انـقلاب گردند ممكن است انقلابى ريشه عقيدتى داشته باشد همانند نهضتهاى انبيا عليهم السلام و همه نهضتهأى كه در عـالم بـخاطر دفـاع از حريم دين و عقيده انجام مى گيرد و ممكن است ريشه سياسى داشته باشد همانند انقلاب كبير فرانسه وممكن است ريـشه اقـتصادى داشـته بـاشد هـمانند انقلابهاى كمونيستى كه بجز (كار،نان و مسكن) چيز ديگرى را نمى فهمند و همه همشان تامين اين سـه جهت است البته ممكن است انقلابى فرهنگى باشد و يا اشكال ديگر ...

ماهيت انقلاب كبير ايران چيست ؟

همانگونه كه نظرات سه گانه در رابطه با انقلابهاى دنيا وجود داشت صاحبان آن نظرات هر كدام كوشش مى كنند كه انقلاب ملت ايران را نيز بـا نـظريه خـود تـطبيق دهند و هر كدام هم براى اثبات مدعاى خود شـواهدى از انـقلاب آورده و مـدعيند كـه انقلاب بـا نظر آنان قابل تـطبيق اسـت يـكى مـدعى اقـتصادى و مادى بودن انقلاب است و ديگرى سياسى و سومى اعتقادى و ايدئولوژيكى.

در مـقابل ايـن سـه گـروه گـروهى مـدعى اند كه انقلاب بر خلاف همه انقلابها تك بعدىنبوده بلكه هر سه جهت در آن است لذا با أتلاف و هـمكارى هر سه عامل اين انقلاب تحقق پيدا كرده است پس انقلاب مردم ايـران انـقلاب تك عاملى نيست بلكه داراى عوامل سه گانه اقتصادى ، سياسى و عقيدتى است.

ولـى با دقت بيشتر روشن مى گردد كه هيچيك از اين نظرات چهارگانه از جـهتى صحيح نبوده بلكه نظر ديگرى در اينجا صادق است و آن اين اسـت كـه انـقلاب مـردم ايران بـه رهبرى امام خمينى ((ره)) ماهيت اسـلامى دارد و تـك عاملى است اما عاملى كه همه علل و عوامل قبلى را يـكجا در بـرداشته و تامين كننده همه آن جهت ها است زيرا اسلام ديـن جـامع و كـاملى است كه براى تامين سعادت بشر در همه جوانب آنآمـده اسـت و نـمى توان آن را در يـك بعد منحصر دانست آنان كه انـقلاب اسـلامى رامـنحصر در بـعد اقـتصادى يـا سـياسى يا عقيدتى دانسته اند به يك گوشه و يك بعد آن نگاه كرده اند و از بقيه ابعاد آن غـافل مانده و يا سر به تغافل زده اند لذا پس از پيروزىانقلاب بـراى نـامگذارى آن نـظرات گـوناگون عـرضه شـد ولـى امام خمينى فرمودند كه :

((جـمهورى اسـلامى)) نـه يك كلمه زيادتر و نه يك كلمه كمتر زيرا قـرار دادن لـفظدموكراتيك مثلا در كنار اسلامى اهانت به اسلام است چون نشانه آن است كه اسلام مردمى نبوده و در اعطا آزادى ناقص است كه بايد با لفظ دموكراتيك آن را جبران نمود.

بـنابراين وقـتى انقلاب ماهيتى اسلامى داشت قهرا جنبه هاى سياسى ، اقـتصادى واعتقادى نيز در آن تعبيه شده است زيرا مسئله سياست و اقتصاد و معنويت و اعتقادجز متن اسلام و از دستورات اصلى آن است كه ما بطور خلاصه و فهرست به آن اشاره مى كنيم:

عقيده و آرمان

از اينكه دين اسلام دين معنويت بوده و انسانها را بيش از هر چيز به معنويت وكمالات معنوى سوق داده و تمام همش آن است كه مردم را بـسوى خـدا كشانده وهمه سعادت بشر را در پرتو قرب به خدا تامين نـمايد جـاى بـحث و گـفتگو نـيست ودستورات اسلام براى حفظ دين و مـبارزه بـالا مذهبان و دفاع از كيان عقأد اسلامى بهترين شاهد بر مدعاى ماست.

در بينش اسلامى و رهبران دينى به هيچ وجه جاى تحمل اين جهت نيست كـه بنشينند و نـظاره كنند كه ديگران به مقدسات دينى آنان اهانت كـرده و به راحتى ازكنار آن بگذرند فتواى تاريخى امام در رابطه بـا كـفر جـبهه ملى كه گفته بودند: ((لايحه قصاص در اسلام يك حكم غـير اصـولى و غير انسانى است)). و يا حكم به كفر واعدام سلمان رشـدى نـويسنده كـتاب آيـات شـيطانى ، و يـا نامه اى كه امام به مديرعامل صدا و سيماى جمهورى اسلامى محمد هاشمى در تاريخ 9 / 11 / 1367 دررابـطه بـا اهـانتى كه در يك مصاحبه راديوئى از ناحيه زنـى بـه مقام مقدس حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله عليها شده بود نوشته بود فرمود: شخصى كه متصدى پخش اين برنامه راديوئى بـوده بـايد اخـراج و تعزير شود و آن فردى هم كه چنين سخنانى را گـفته اسـت اگر ثابت شود كه قصد اهانت داشته است بايد اعدام شود هـمه و هـمه روشـنگر اين جهت است و اصولا آنچه كه بيش از هر چيز مـردم ايران را وادار بـا انقلاب عليه نظام طاغوت كرده است اعمال خـلاف اسـلام نـظام طاغوت بـود از قـبيل تغيير تاريخ ، كشف حجاب ، اشاعه فحشا و....

آزادى

مـسا لـه حـريت و آزادى از مسأل اساسى و اصولى اسلام بوده و با تـبعيضهاى طبقاتى و به بردگى كشاندن انسان سخت مخالف است لذا به هـمه انسانها اعلام مى دارد كه خدا ترا آزاد آفريده است تو خود را عـبد و بـرده ديگران قرار مده و اگر كسى خواست ملتى را به بردگى بـكشاند آن مـلت بـايد بـه هـر طـريق مـمكن (ولـو بـا انـقلاب و مـبـارزه) خود را از يـوغ بــردگى آزاد نـمايد، لـذا مـولى عـلى عـليه السلام در وصيتى كه براىفرزندش امام مجتبى عليه السلام تنظيم فرموده است مى فرمايد: و لا تكن عبدغيرك وقد جعلك الله حرا.

و در نـامه خـود به مالك اشتر حاكم مصر مى نويسد كه مبادا آزادى را از مـردم سلب نمأى دل را سراپرده محبت توده مردم كن بر آنان مـهرورز و بـا آنـان نرم باشد مباداهمچون درنده اى شكار افكن به ريختن خون آنان پردازى چرا كه آنان دو دسته اند:

يـا در ديـن بـا تو برادرند و يا در آفرينش با تو برابر اگر از آنـان لغزشى سر زد (اگرمى خواهى خدا بر تو ببخشايد) تو نيز آنان را بـبخش ... بـه مـردم جرئت و شهامت حرف زدن را بده تا بتوانند حـقشان را از تو مطالبه نمايند و ميدان را براى اعتراضآنان باز گذار چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود امتى كه در بين آنان حق ناتوان بى نگرانى و ترس از توانايان گرفته نشود هرگز رستگار نخواهد شد.

و يا وقتى كه مجاهدان صدر اسلام در قادسيه با لشكر رستم فرخ زاد فـرمانده سـپاه ايران روبـرو مى شود رستم شب اول زهره بن عبدالله سـركرده سـپاه اسـلام را بـه نزدخود طلبيده و به او پيشنهاد صلح مـى دهد و بـه ايـن صـورت كه پولى گرفته و برگردندو اين پيشنهاد مـورد قــبـول فـرمـانده سـپـاه اسـلام قـرار نـمى گيرد و پـس از گفتگوهاىبسيار رستم از فرمانده اسلام مى خواهد كه هدف از دين شما چـيست ؟ درباره آن قدرى براى ما توضيح بده زهره بن عبدالله گفت:

اسـاس دين ما بر دو چيز است يكى شهادت به يگانگى خد، دوم شهادت بـه رسـالت مـحمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله و سلم ، رستم مـى گويد: ايـن كـه عـيب نـدارد ديـگر چه ؟ گفت: ديگر آزادساختن بـندگان خـدا از بـندگى انسانهأى همانند خود و ديگر آن كه همه انـسان ها ازيـك پـدر و مـادرند لـذا هـمگان بـا يكديگر برادر و خـواهرند پس كسى حق استعمار واستثمار ديگرى را ندارد و اين است اصل آزادى در اسلام كه اساسش بر نفى بردگى و استثمار است.

3 - اسـلام در بـعد اقتصادى نيز سرآمد مذاهب و مكاتب ديگر است و امـوراقتصادى در روايـات مـا بـعنوان يكى از اركان دين و زندگى دنيا به حساب آمده كه اگراغنيا به آن توجه نكنند و به فكر ضعفا و مـستمندان نـباشند يـك پايه آن منهدم مى شود و فقر مالى در كلام اميرالمو منين عليه السلام به عنوان مرگ بزرگ دانسته شد و در خطبه شـقشقيه حـضرت يـكى از عـوامل پذيرش مقام خلافت را اين جهت معرفى فـرموده است كه خداوند از علما و دانشمندان هر قومى تعهد گرفته است كه بر شكمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نكنند و مهمتر از آ ندر نامه 53نهج البلاغه كه خطاب به مالك اشتر حاكم او در مصر است هم در رابطه با تجار وبازار و صاحبان صنايع سفارش اكيد داشته و هـم در رابطه با مستمندان جامعه كه فرمود : الله الله فى الطبقه الـسفلى من الذين لاحيله لهم فى المساكين و المحتاجين واهل البو سى و الزمنى ...

بـنابراين اگـر گـفتيم انقلاب ملت ايران ماهيتى اسلامى دارد قهرا شـامل سـياست واقتصاد و عقيده نيز هست هر چند كه عده اى بودند و نـخـواستند انـقـلاب را بـعـنوان اسلامى بـپذيرند و از طـرفى نـيز نـمى توانستند مخالفت صريح داشته باشند لذاكوششها كرده اند كه از مـتن اسـلام يـعنى از آيات و روايات كمك گرفته و به نظراتشان رنگ اسـلامى داده و بدينوسيله نظرات خود را به مردم بقبولانند و تمام هم اين گروه اين بود كه به اين انقلاب مقدس چهره و ماهيت اقتصادى و طبقاتى بدهند لذا به مسئله استضعاف و استكبار و آيات و روايات مربوطه به آن بسيار تمسك جسته وبه هر كسى هم كه از نظر مالى سر و سـامانى داشـته بـرچسب اسـتكبارى مـيزده و بـا اوبـه مـبارزه بـرمى خواسته غـافل از اينكه موضوع استضعاف و استكبار يك بعد از ابـعادوجودى اسـلام اسـت نـه همه ابعاد آن و تازه آيات و روايات مـربوطه بـه اسـتكبار واسـتضعاف نمى خواهند سخنان ماركسيستها را تـاييد كرده و بگويند بار انقلاب تنهابر دوش محرومين است و طبقه مرفه عموما در جهت خلاف آنند بلكه نكته اصلى در آن آيات و روايات نـيز چيزى است كه اين گروه از آن غفلت داشته و يا عمدانخواستند مـتــوجه آن شـونـد و آن ايـن اســت كــه در اســلام و حــكـومت اسـلامى برنامه ريزى و جهت گيرى آن بسوى ضعفا و مستمندان جامعه است و حـاكم اسلامى بايد بيشترين سعى خود را در رفع نيازمنديهاى آنان قـرار دهد نه آنچه كه گروههاى منحرف (منافقين و ...) از آن آيات و روايات استفاده كرده اند.

لـذا در انـقلاب ما همه اقشار از غنى و فقير از شهرى و دهاتى از طـلبه و دانشجو ازبازارى و كشاورز همه و همه شركت داشته اند (هر چـند كـه مـمكن اسـت هـمگان سـهم مادى نداشته باشند) و اصولا رمز مـوفقيت رهـبرى انـقلاب در همين اسلامى بودن انقلاب بود اگر سخن از آزادى و سـياست بـود و اگـر سخن از اقتصاد و امور مالى بود ويا امـور ديـگر همه و همه تحت تعليمات اسلام و با استناد به آيات و روايـات اهـلبيت عليهم الـسلام بود وگرنه اگر رهبرى انقلاب سخن از آزادى يـا مـسأل اقـتصادى بـه شيوه مـكاتب شرقى يا غربى مى داشت يقينا از چنين موفقيتى برخوردار نمى شد.

سـئوال : مـمكن است گفته شود چه فرقى است بين اين نظريه (اسلامى بـودن انقلاب) و نظريه چهارم كه مى گفت در انقلاب ايران هر سه عامل مـو ثـر بـوده وانـقلاب ايـران سـه بعدى بوده است يعنى چه اينكه بـگوئيم انقلاب اسلامى است يابگوئيم عاملش اقتصادى سياسى و معنوى است؟ جـواب : اولا : شـما هيچ انقلابى را در دنيا نمى توانيد پيدا كنيد كـه اين سه عامل هماهنگ و دوشادوش هم (آنگونه كه در انقلاب اسلامى بـوده اند) در ايجاد يك انقلاب و پيشبرد اهداف آن كوشا باشند، اگر در انـقلاب مـا چـنين بـود مـعلوم مى شودكه اين عوامل سه گانه خود مستقلا عامل نيستند بلكه تحت عامل فوق عمل مى كنند و آن اسلام است.

و ثانيا: ما مى گوئيم انقلاب ما نيز تك عاملى بوده و عامل آن نيز تنها اسلام بود وچون اسلام دين جامع و كاملى است شامل بقيه عوامل نـيe هـست هـر چـند كـه ايـن نظريه به مذاق خيليها خوش نمىآيد و نـمى خواهند ايـن نـهضت عـظيم و پـر ثـمر بنام اسلام تمام شود لذا كـوششها مى شود كه به آن ماهيت سياسى يا اقتصادى داده شود، ولى :

يـريدون لـيطفئوا نـور الـله بافواههم و الله متم نوره ولو كره الكافرون.

سـئوال : بـراى پـى بردن به حقيقت و ماهيت يك انقلاب و نهضتى چه مـعيارى وجـوددارد كـه انـسان از آن طريق به ماهيت آن انقلاب پى ببرد؟ مثلا ما از كجا بفهميم كه ماهيت انقلاب ملت ايران اسلامى است ؟ يا غير اسلامى ؟ جـواب : بـا تـوجه بـه چند امر در انقلاب ماهيت آن انقلاب شناخته مى شود:

1 - بررسى پيرامون افراد و گروههأى كه بار نهضت و انقلاب را به دوش داشتند.

2 - ريـشه يابى و ارزيـابى علل و عواملى كه باعث ايجاد و پيشبرد آن انقلاب مى شد.

3 - مطالعه و بررسى درباره اهدافى كه انقلاب تعقيب مى نمود.

4 - تحليل نقش رهبرى و تاكتيكهاى بكار گرفته از ناحيه او.

5 - بررسى شعارهأى كه به انقلاب و نهضت حيات و حركت مى بخشيد.

6 - تـوجه بـه گـستردگى و فراگير بودن نهضت از آن جهت كه به يك طبقه و قشرخاصى تعلق نداشت يا به عكس وابسته به گروه خاص و قشر مخصوصى بود.

هـمه ايـنها مـى توانند پـرده از چهره انقلاب برداشته و ماهيت يك نـهضت را مـشخص نمايند و مـا با توجه به همين امور است كه انقلاب ملت ايران را به رهبرى امام خمينى((ره)) اسلامى مى دانيم.

برگرفته شده از كتاب انقلاب اسلامى و ريشه هاى آن

اسلاميت انقلاب

اسـتقرار جـمهورى اسـلامى فـرهنگى بـارور و غنى براى اين ملت به ارمغان آورد. مدرسه اى باز كرد كه در اين مدرسه تعليمات فراوانى از در و ديوارش ، از فضايش ، از بوى باروت و صداى مسلسل و صفير گـلوله اش ، از فريادهايش ، از غريو (( الله اكبر )) و (( لا اله الا الـله )) اش آمـوختند و چـه خوب آموختند و درس خود را تجربه كردند و به ميدان عمل آوردند و چه خوب پيروز شدند.

اگـر چنانچه گاهى مى خواستيم بعضى مسأل را مطرح كنيم بايستى با مـحافظه كارى بيان مى كرديم؛ اگر گاهى سخن از آزادى مى گفتيم بايد در پـوششى از هـزارگونه راز و كـنايه و اسـتعاره بـگوييم؛ اگـر مى خواستيم با استبداد در افتيم بايستى در پوششى از آيات قرآن و كـلمات نهج البلاغه بگوييم و نمى توانستيم صريح وارد ميدان شويم.

امـا سـرانجام حركت اسلامى اين سد سكندر را شكست و اين بت را به زانو در آورد.

هويت اسلامى انقلاب و توطئه هاى دشمنان

ما در برابر توطئه هايى كه در كمين انقلاب ما نشسته است و راههاى انـحرافى كـه در برابر اين انقلاب باز كرده اند ، متوجه اين نكته باشيم كه هويت اسلامى انقلاب فراموش نشود.

در يـك مـحيط اسـلامى شـايد تـصور شود كه اين مسئله نوعى تعصب و ادعـاست ، ولـى ما بايد دقيق تر مسئله را تحليل كنيم و اگر واقعا بـه ايـن نـتيجه رسـيديم روى اين كلمه بايستيم. چون اگر ما اين مسئله را به سادگى از دست بدهيم ممكن است كسانى كه در كمين راه نـشسته اند ، به تدريج بتوانند در هويت اسلامى انقلاب ايجاد ترديد كـنند و راه را بـراى هـرگونه رخنه ضد اسلامى هموار سازند. يعنى اگـر چـنانچه كـسانى توانستند در اسلامى بودن انقلاب ترديد ايجاد كـنند ، در اسـلامى بـودن جـمهورى ما هم ممكن است ترديد به وجود آورند؛ در اسلامى بودن قانون اساسى هم ممكن است رخنه كنند و جاى پـا بـسازند؛ در اسـلامى كـردن شـعاره، ادارات ، مظاهر زندگى ، مظاهر اجتماعى ما هم ممكن است رخنه و و نفوذ كنند. وقتى به زعم آنـها قـرار شـد انـقلاب هويت اسلامى خود را از دست بدهد ، ثمرات انـقلاب هم به طور خاص به زعم آنها لازم نيست اسلامى باشد. چون از ثمرات انقلاب ، خود انقلاب با تمام هويتش بايد استفاده كند.

الان هـنوز آن تب و تاب مبارزه و انقلاب چندان فروكش نكرده است و شـايد هـنوز آن شور انقلاب ، سخن اسلامى گفتن ما ، طرح خواسته هاى اسلامى ، هويت اسلامى قانون اساسى ما و جمهورى آينده ما نمى تواند شديدا مورد انتقاد واقع شود.

چـه بـسا يك روزى مجال پيدا كنند كه اين ترديد را قوىتر كرده و صـف آرايـى نـمايند و اعـتراض كـنند كـه مـگر تمام كسانى كه در راه پـيماييها شـركت كردند علاقه به اسلام داشتند ؟ يا مثلا از نظر ظاهر بگويند مگر زنهاى بى حجاب در بعضى اجتماعات و تظاهرات شركت نـكرده بـودند ؟ مـى گويند مگر كسانى كه احيانا معتقد به يكى از ايـسمهاى غير اسلامى بودند ، مثل برخى ماركسيستها و يا كسانى كه در بـرابر اسـلام بـى تـفاوت بـودند، در اجـتماعات و تـظاهرات و بـرخوردهاى شما شركت نكردند ؟ مگر در بين كشته ها ، هم در گذشته و هم در شور نهضت ، كسانى نبودند كه اعتقاد به ايدئولوژى اسلامى نـداشتند ؟ بـنابر ايـن چـرا مى خواهيد اين انقلاب را صرفا اسلامى تلقى كنيد ؟ حـتى مـى گويند مـگر اقليتهاى مذهبى در اجتماعات و راه پيماييهاى شـما شـركت نـكردند؟ مـگر يك ارمنى در ميان شهدا و كشته هاى شما نـبود ؟مـا نـمى خواهيم سـهم مسلمانها و اسلاميها را منكر شويم ، آنـها سـهم داشتند ، اما چرا مى خواهيد انقلاب را در انحصار اسلام در آوريد ؟ ايـن بـيانى است كه رفته رفته در مقالات ، در تفاسير سياسى ، در تـظـاهرات و اجـتماعاتى كـه تـرتيب مـى دهند ، در كـتابهايى كـه مـى خواهند بـنويسند ، در قطعنامه هايى كه صادر مى كنند ، مرتب به اين مسئله پر و بال مى دهند.

بهره گيرى فريبكارانه از اصطلاحات ظاهر پسند

بـعد هـم يك سخن بسيار ظاهر پسند مى گويند. مى گويند حال كه قبول كـرديم در ايـن قـيام كسانى ضد اسلام يا بى تفاوت نسبت به آن هم بوده اند ، بنابر اين آن را در انحصار اسلام قرار ندهيد؛ بگوييد قـيام مردم ايران ، بگوييد قيام ملى ، بگوييد حركت دموكراتيك ، بـگوييد حركت اجتماع؛ اسلامى بودن يك مسئله تخصصى است كه به عده خاصى تعلق دارد.

مـى گويند بـايد راهى را در پيش بگيريد كه به نفع ملت باشد؛ حال اگـر چــنـانچه تـوانـستيم مـثـلا در سـايه كـمونيسم ، در سـايه نـاسيوناليسم يا بعضى از فلسفه هاى غربى يا شرقى ديگر منافع ملت ايران را منهاى جنبه اسلامى بودن تإمين كنيم اشكالى ندارد؛ بعد هـم مـا مى گوييم اين نهضت توسط مردم انجام شده است كه گروهى از آنان مسلمان بودند و بقيه هم مرامهاى ديگرى داشتند و بنابر اين از ثـمرات آن همه مردم استفاده كنند؛ هر ايسمى، هر قانونى ، هر بـرنامه اى كـه تـوانست بـه صـورتى مـنافع مـردم را تإمين كند مى تواند وارث اين انقلاب باشد.

بـراى پاسخ قضيه ما در ابعاد كيفى و كمى مسئله و رهبرى انقلاب و همچنين در جنبه ديناميك و موتور محرك انقلاب مطالعه مى كنيم.

بررسى انقلاب از نظر كميت

تـعداد افـراد شركت كننده در راهپيماييها در سراسر ايران ، مثلا در روز عاشورا يا اربعين ، حدود ده ميليون يا دوازده ميليون يا شـانزده مـيليون و يا بيشتر بود ؛ (3)اگر از اين سيل عظيم مردم از اصـناف ، كـارگران ، كـشاورزان ، زنـان ، مـردان ، جوانان و بـچه ها كـه به راه افتادند يك آمار مى گرفتيم كه: (( شما اسلام و مـسلمانى را دوسـت داريـد يامكتب ديگرى را ؟ زير سايه اسلام راه افـتاديد يا تحت عنوان ديگرى ؟ )) ، شما فكر مى كنيد در اين سيل عظيم چند نفر روشنفكر حرفه اى يا خوباخته شرقى و غربى پيدا مى شد كه بگويد اسلام را نمى پسندم و طرفدار يك ايسم ديگر هستم ؟ مـمكن اسـت دو هـزار نـفر ، پـنج هـزار نفر ، اگر خيلى دست بالا بـگيريم بيست يا سى هزار نفر پيدا شوند كه طرفدار ايسمهاى ديگر بـاشند؛ خود را نويسنده ، هنرمند و وابسته به اين و آن بدانند.

بـر فـرض ، اين سى هزار نفر را پيدا كرديد ، اما شانزده ميليون جـمعيت بوده است ، اين تعداد چه درصدى از جمعيت را تشكيل مى دهد ؟ مـمكن اسـت عـده اى كـليمى هـم در يـك شرايطى كه ميليونها نفر راهـپيمايى مـى كنند ، راه بـيفتند؛ مـا آنها را طرد نمى كنيم ، بـيايند و همبستگى خود را اعلام كنند؛ اما حركت چند هزار نفر از اقـليتهاى مـذهبى در مـجموع انـقلاب چـقدر نـقش داشته است ؟ آيا مـى توانند ادعـا كنند كه ما راه پيمايى كرديم و ما هم كه مسلمان نيستيم ، پس اسم اسلامى را از انقلاب برداريم ؟ !

بررسى انقلاب از نظر كيفيت

دوم ، بـررسى روح ايـن انـقلاب و جنبه به اصطلاح كيفى آن است. آن چـيزى كه اين مردم را به راه انداخت و آن تكيه گاه چه بود ؟ مگر نـه ايـنكه مـحرم ماه پيروزى خون بر شمشير بود ؟ مگرنه اين ماه رمضانى است كه بايستى يكپارچه آتش و مبارزه و خون باشد ؟ مگرنه ايـنكه از درون مساجد فريادها شعله ور شد ؟ مگرنه اينكه بر پشت بـامها فـرياد (( الـله اكبر )) و غريو (( لا اله الا الله )) با صـفير گلوله در هم مىآميخت ؟ مگرنه اينكه اربعين امام حسين (ع) تجليگاه همبستگى مردم بود ؟ مگرنه اينكه اولين تجربه راه پيمايى در روز عـيد فطر و بعد از نماز عيد فطر انجام شد ؟ مگرنه اينكه تـاسوعا و عـاشورا تـجليگاه حركت مردم بود ؟ اينها همه روزها و مناسبتهاى دينى است. واقعا حماقت است كه بگويند چيز ديگرى بوده اسـت. كـجا بـودند ايـسمها و مـكاتب ديگر ؟ كجا بودند طرفداران اجـراى قـانون اسـاسى قـبل ؟ كجا بودند مدعيان دروغگوى طرفدارى اجـراى قانون اساسى قبل ؟ كجا بودند مدعيان دروغگوى طرفدارى از رنجبران و زحمتكشان ؟ مـا از ايـن ديـدگاه كـه در محيط اسلامى هستيم و مردم ما مسلمان هستند مسئله را بررسى نمى كنيم بلكه در اجتماعات و تظاهرات مردم وارد مـى شويم. چـه چـيزى بـه ايـن نهضت جان مى داد كه فردى جلوى گلوله مى رفت و از اينكه تير به قلبش بنشيند لذت مى برد ؟ او خود را در آغـوش فـرشتگان و خـودش را شهيد و زنده هميشه باقى جاويد مـى يافت.واقعا اگر اين روح اسلامى در اين نهضت نمى بود شما را به خـدا آيـا يـك هزارم اين حركت و موجب و شتاب در اين انقلاب وجود مى داشت ؟

بررسى انقلاب از نظر رهبرى

و امـا سـوم ، مـسئله رهـبرى است. كدام رهبر و برخاسته از كدام ايـسم و از كـدام قـشر اجتماعى مى توانست محرك اين انقلاب باشد و ايـنچنين هـوشيارانه وآگـاهانه موج بيافريند و مردم را به حركت درآورد ؟ احـزاب بـه اصـطلاح مـلى و احزاب چپ و راست هم بودند و رهـبرانى از گـوشه و كـنار سـر درآوردند و شروع به مقاله نوشتن كـردند و سـرو صـدا بـه راه انـداختند و گـوشه و كـنار بـه راه افتادند. كداميك از اين رهبران گروهها بودند كه بتوانند حتى يك صـدم از آن تـظاهرات ، از آن اجتماعات ، از آن فريادها و از آن شـورها را بـه وجـود آورنـد ؟ و اگـر اين رهبرى آگاهانه با اين ضـربه هاى گـيج كـننده اى كـه پشت سرهم به دشمن بموقع وارد مى كرد نمى بود ، آيا اين انقلاب به وجود مىآمد و پيروز مى شد ؟ ايـن تـصميم گـيريهاى بـموقع رهـبرى عجيب بود. كم و بيش رهبران مـختلف اجـتماعى وحتى رهبران هوشيار مذهبى و انقلابيون مذهبى در داخـل بـودند ، هـمه مى گفتند الان موقع فلان تصميم نيست؛ چرا آقا الان مـى خواهد دولـت اعـلام كند ؟ چرا وقتى حكومت نظامى ساعت 4/5 اعـلام شـده است آقا مى فرمايد اعتنا نكنيد و بيرون برويد ؟ مرتب مـى گفتند خـطرناك اسـت ، نـمى شود ، بـايد قـدرى صبر كرد. واقعا رهـبران هر نوع گرايش سياسى و اجتماعى ، همه صدها قدم عقب بوند ، ديـديم كه امام پشت سر هم ضربه وارد كردند. خيلى جالب بود كه ايـشان بعد از هر ضربه مى فرمود دشمن گيج شده ، بگذاريد يك ضربه ديـگر بزنيم ، بايد اين ضربه را هم زد. در حالى كه همه مى گفتند خطرناك است.

اگـر ايـن رهـبرى بـا اين هوشيارى نبود كه مى توانستيم اين قدرت طـاغوتى را كـه تـجسم كليه قـدرتهاى اسـتبدادى جـهان بـود و همه نـيروهاى جـاسوسى و قدرتهاى طاغوتى دنيا را براى تحكيم پايه هاى زور و اسـتبداد خود بسيج كرده بود بشكنيم؟ مردم بى سلاح اينچنين در بـرابر ايـن قدرت طاغوتى و شيطانى تاريخ با آن پشتوانه عظيم قـدرتها تـوانستند بـا ايـن رهـبرى بـپاخيزند و دشـمن را از پا درآورنـد. اين رهبرى معلوم است كه اصلا يكپارچه تجسم رهبرى الهى و اسلامى است.

متولى و وارث انقلاب

نيروى محرك درون انقلاب ، آن روح و ايمان مذهبى و جو مذهبى بود.

اصـلا هـمه چيز انقلاب ،اسلامى بود.اصلا راه انداختن اقليتها و غير اسـلاميها هـم به خاطر موج اسلام بوده است ، باز شدن درهاى زندان حتى به روى غير اسلاميها هم به خاطر انقلاب اسلامى بوده است ، باز شدن زبان غيراسلاميها هم براى نوشتن يك مقاله يا گفتن يك حرف به خـاطر مـوج حركت آفرين اسلامى بوده است ، سخنرانى و تفسير سياسى آن روشـنفكر حـرفه اى كـه هـيچگاه در طـول تاريخ مبارزه گذشته و دوران اختناق از او خبرى نبود و اكنون به عنوان يك سياستمدار و يـك محقق و دانشمند و مفسر سياسى مرتب مقاله مى نويسد ، اين باز شـدن زبـانش و اينكه به قلمش اجازه مى دهند بنويسد به خاطر غريو ((الله اكبر )) هايى بود كه گفتند و بت را شكستند.

بـنابر ايـن ، انـقلاب اسـلامى اسـت ، عـميقا هم اسلامى است و لذا بـايستى از ثـمرات انـقلاب هـم اسـلام استفاده كند.انقلاب متولى و وارثـى جز اسلام ندارد. بنابر اين بايد قانون اساسى ما عميقا بر اسـاس هـويت و مـحتواى اسلامى باشد ، وزارتخانه ها و همه نهادهاى حـكومت آينده ما عميقا و قويا بايستى با محتواى غنى اسلامى باشد ، نـه ايـنكه فـقط لـعابى از اسـلام داشـته باشد و اسلام آن گوشه بنشيند و بگويد سعى كنيد كه بى احترامى به اسلام نشود. اين شيوه نظام استبدادى و طاغوتى بود.

وقـتى مـسئله به اين صورت است كه هر كس انقلاب را راه انداخت در واقـع وارث آن انـقلاب اسـت ، حال در يك انقلابى كه عميقا در عين اسلامى بودن ، مردمى و همگانى است ، چهار نفر و ده نفر و پانزده نـفر نبودند ، ميليونها انسان از بطن و بستر جامعه و از زواياى روسـتاها و از دل كـارخانه ها و از درون دانشگاهها و از همه جاى ايـن كشور با روح اسلامى بپا خاستند. يك انقلابى با روح اسلامى كه مـتعلق بـه مـلت است وارث آنهم بايد ملت مسلمان باشد. در تعبير جـمهورى اسـلامى ، جـمهورى نـشانه مردمى بودن و اسلامى هم بيانگر فـرهنگ آن است. قسمت اعظم فرهنگ اسلام، آن هويت فكرى و جهت گيرى است بايد سعى شود اين انديشه ها و فكرهاى شكوفا شده و بيدار شده ان شإ الله در جهت انقلاب اسلامى هدايت شود.

برگرفته شده از كتاب مباحثى پيرامون انقلاب اسلامى ((شهيد باهنر)) " بااندكى تلخيص "

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo