انقلاب اسلامي و بحران هاي اجتماعي(3)
گفتوگو با دكتر سيد محمد امين قانعيراد در خصوص بحرانهاي اجتماعي
منبع: روزنامه اعتماد 11/4/1382
آيا فكر مي كنيد گزينه يي كه در حال حاضر ما آن را انتخاب كرده ايم، استمرار بحران است چون برنامه خاصي در اين بحران نداريم و نيازمند روزمرگي هستيم تا بتوانيم نيازهاي خودمان را به صورت روزمره حل كنيم.
ميخواهم از شما سوال كنم كه آ يا اين استنباط من درست هست يا نه، يعني نهايتاص اين بحران استمرار پيدا ميكند اما بالاخره بايد در جايي تمام بشود و به آنجايي ميرسيم كه شما فرموديد كه همان تهديد امنيت ملي است. اگر ممكن است در اين مورد توضيح بفرماييد
در حال حاضر استراتژي اعلام نشده در سيستم حاكم بر كشور ما، استمرار بحران است. يعني راهكاري كه اعلام شده ولي عملا ما آن را داريم طي ميكنيم و ميگوييم كه خب اين وضعيت فعلاص باشد گاهي اوقات ميگوييم كه آقا برخيها فكر ميكنند كه وضعيت بحرانزاست نه اصلاص اينطور نيست وضعيت اصلاص وضعيت بحراني نيست و برخيها كج انديشي ميكنند كه فكر ميكنند وضعيت بحرانزاست. ما بايد اين مساله را در نظر داشته باشيم كه در تعريف بحران يكي از تعاريف مهم آن اين است كه بحران يك مساله ادراكي است. يعني بحث اين نيست كه شما به صورت عيني فقط فاكتور عيني را در بحران تعيين كننده بدانيد و با يكسري شاخاهاي عيني آن را نشان بدهيد. ادراك آدمها ميگويد كه بحران هست يا نيست چرا كه بحران يك وضعيت ادراكي است. پس بحران وضعيتي هست كه مجموعهيي از هنجارها و ارزشهايي كه مردم روي آن اتفاق نظر دارند را در معرض خطر قرار ميدهد و مردم نسبت به آنها احساس نگراني ميكنند. همين كه يكسري فكر ميكنند بحران وجود دارد بايد يك حداقلي براي وجود بحران باشد. البته آن دسته از افرادي كه ميگويند بحراني نيست نميخواهند به يكسري از واقعيتها و يك مجموعه از تغييرات تن بدهند.
آيا ميتوانيم اينگونه استنباط كنيم كه استمرار بحران و از طرف ديگر افتادان در روزمرگي باعث افزايش كجرويهاي اجتماعي و زيادشدن بزهكاري بوده است. البته بنده از آمارهاي بينالمللي و شاخاهاي ملي در اين زمينه بطور دقيق خبر ندارم ولي آنچه مسلم است اينكه كشور ما سطح بالايي از آمارها در زمينه بزهكاري و كجروي اجتماعي را دارد.
بله بنده،قبل از اينكه شما تشريف بياوريد سه كتاب را داشتم مطالعه ميكردم كه شاخاهاي بينالمللي را نشان ميدهد. شاخاهايي كه نشان دهنده مساله جمعيت، بهداشت، امنيت اجتماعي و ... باشد من نگاه ميكردم واقعاص كشور ما وضعيت خوبي ندارد. يعني ما بايد روي اين شاخاها مقداري جديتر برخورد كنيم. مثلاص در مورد برخي موارد بعد از كشورهاي افغانستان يا برخي كشورهايي آفريقايي قرار داشتيم در حالي كه اصلاص چنين وضعيتي مطلوب نيست و اينكه شما ميگوييد استمرار بحران كجروي ايجاد ميكند من ميگويم كه كجرويهاي موجود نشان دهنده خود اين بحران است...
منظورم تشديد بحران است...
بله استمرار آن طبيعتاص بحران را تشديد ميكند و ما اصلاص نبايد اينگونه فكر كنيم كه با چند تا اصلاحات و چند تا قانونگذاري و زندان و...
ميتوانيم جلوي اين انحرافات را بگيريم كه اگر اينطور فكر كنيم بسيار سادهانديشانه است. الان ببينيد از دل وضعيت موجود چه وضعيت خطرناكي پيش آمده كه سيستم براي برخورد با انحرافات اجتماعي جز زندان ابزار ديگري در اختيار ندارد و هماكنون زندانهاي ما پر است از زندانيها، خب چه كار كنند.
قوه قضاييه حالا بايد صبح تا شب چكهاي برگشتي را به زندان بيندازد يا سارقين را حد بزند و ... يعني كارش طوري شد كه خيلي با آن آرمانهايي كه خودش دنبال آن بود فاصله دارد ما خواهان يك دادگستري خلوت بوديم ولي الان شاهد يك دادگستري شلوغ هستيم چرا كه بحران يك وضعيت سيستماتيك است و مجموعه عناصر و اجزاي جامعه را تحتالشعاع قرار ميدهد و روي همديگر اؤر رفت و برگشت ميگذارند و همديگر را تشديد ميكنند از طرفي هم با راهحلهاي عادي و روتين قابل درمان نيستند و نياز به يك نوع نوآوري دارند. اين نوآوري، نوآوريي است كه يا بايد خودمان آن را انتخاب كنيم يا تاريخ دير يا زود براي ما انتخاب خواهد كرد. منتها اگر خودمان آن را انتخاب كنيم احتمالاص آينده مطلوبتري را براي ما رقم خواهد زد ولي ممكن است انتخاب تاريخ به اين معني باشد كه ما را همانطور كه عرض كردم به يك زايده در فرايند جهاني تبديل كند.
اگر اجازه بدهيد مقداري هم در خصوص ناهنجاريهاي اجتماعي و نهادهاي مسوول بحث كنيم.
متاسفانه به دلايل متعدد روز به روز ما در كشور شاهد هنجارشكني هستيم. اگر خوب دقت كنيم اكثر بزهكاريهاي اجتماعي از سوي نسل سوم انجام ميگيرد يعني همان سنين 16 سال تا 30 سال كه بيشترين بزهكاري در زمينههاي مختلف در اين سنين داريم حال به نظر شما چه نهادهايي مسوول هستند تا اين بحران را پيگيري كنند يعني چه مجموعهيي خلق شده براي اينكه جلوي اين بحران را بگيرد و يا براي آن برنامهريزي كند يا بودجه براي آن اختصاص ميدهد
همانطور كه عرض كردم نميشود يك نهاد را به تنهايي موؤر شناخت. مجموعه نهادهاي ما در حال حاضر دچار معضل و مشكل هستند. ولي اگر بخواهيم بطور طبيعي مسوول تربيت اين جوانان را معرفي كنيم و نهادهاي موؤري كه در تربيت جوانان نقش دارند بايد از خانه و مدرسه نام ببريم. وضع خانواده را كه قبلاص خدمت شما عرض كردم كه خانواده خودش دچار چه وضعيتي است يعني بينظمي كه در جامعه است. به هرحال دامن خانواده را هم گرفته. امروزه ديگر شما با پدر يا مادر مقتدر برخورد نميكنيد. با بچههايي كه خيلي چارچوبهاي نظم خانواده را بخواهند جدي بگيرند مواجه نيستيد. از طرف ديگر هم مدرسه است. نقشي كه مدرسه ميتواند در ساختن يكسري شهروند و يا در ساختن يكسري كساني كه عضو جامعه باشند و در جامعه زندگي كنند ايفا ميكند، بسيار مهم است. خب كل نظام آموزش و پرورش ما را از اين حيث ميشود زير سوال برد. يعني آموزش وپرورش تصورش اين است كه بايد يكسري بچهها را بگيرد و يكسري چيزها را هم تحت عنوان دانش و محفوظات به ذهن اينها منتقل كند. من معتقدم كه آموزش و پرورش كنوني ما از بچهها خلاقيت و حس زندگي را ميگيرد. يعني شما يك بچه 5 و 6 ساله يا 7 ساله به نظر من يك موجود خلاق و سرزنده است ولي بعد از 18 سال كه از مدرسه بيرون ميآيد، اگر بيرون بيايد يك آدمي است كه كلاص خلاقيت خودش را از دست داده است .
فكر ميكنيد اشكال كار در كجاست
اشكال كار در روش تدوين، تلقي كه نسبت به دانش دارند، تلقي كه نسبت به يادگيري دارند و همه اينها باعث ميشود تا اين بچهها از نشاط و زندگي ساقط شوند. الان بچههايي كه از مدرسه بيرون ميآيند ممكن است يك مساله فيزيك به آنها داده بشود راحت بتوانند حل كنند اما نميدانند كه حق تقدم را بايد در مواقع رانندگي رعايت كرد. نميدانند كه بايد به صورت تيمي با همديگر كار كنند يعني روحيه كار تيمي و دست جمعي ندارند، يك عضو پيوسته به جامعه نيستند، اگرچه ممكن است يك مغز داراي محفوظات باشند ولي يك عضو موؤري از جامعه نيستند. نظام آموزشي ما بايد كاملا تغييركند، تغييرات زيادي بايد صورت گيرد. نظام آموزش و پرورش ما ناكارا است يعني فرآيند سوسياليزيشين يا اجتماعي شدن كه الان عناصر موؤر آن خانه و مدرسه هستند و يك مقدار هم وسايل ارتباط جمعي، مي بينيم كه هر سه اينها ناكارآمد است. خب خانه كه مشكلات خاص خودش را دارد، آموزش و پرورش هم به انتقال مفهوم بسنده كرده است يعني بچه از همان سال اول و از همان ابتدا پشت ميز و صندلي مدرسه مينشيند و بايد ديكته بنويسد و دو دو تا چهار تا كند يعني اصلا در يك بستر طبيعي زندگي كند. به يك شرايط كاملا تصنعي برده ميشود بعد نوع آموزش هم آموزشي است كه فرد بايد خودش به تنهايي مسائل را ياد بگيرد و همان چيزي را كه معلم به آن گفته حفظ كند و بيايد امتحان بدهد. يعني در رقابت با همديگر آن هم از نوع رقابت منفي. گويا جاي خيلي محدودي در اينجا وجود دارد كه با همديگر نميشود شريك شد. هر بچهيي بايد سعي كند نمره خوبي بياورد. خب اين به عنوان هنجار براي بچه تلقي ميشود يعني نظام ارزشيابي و امتحانات ما الان دارد هنجارسازي ميكند. آن هنجار، هنجار فردگرايي است، هنجار عدم اعتماد اجتماعي است. اين نظام ارزشيابي ميگويد كه تو به عنوان فرد مهم هستي و يكسري محفوظات را بايد در ذهن خودت جا بدهي و توهم بايد امتحان بدهي. ما بايد نظام آموزش خودمان را تغيير بدهيم. يعني يك نوع راهبرد يادگيري گروهي و يادگيري جمعي را جايگزين يادگيري رقابتي و فردگرايانه موجود كنيم.
آقاي دكتر اجتماع را چه كار كنيم چرا كه ما در مدرسه يك چيزي ياد ميگيريم و در اجتماع خيلي چيزهاي ديگر كه اصلا ربطي به داخل مدرسه ندارد. يعني دو فضاي متضاد و جدا از همديگر. مدرسه در خيالات و تصورات ما فقط ميشود آن را تصور كرد و مدينه فاضلهيي كه انگار نه انگار همه چيز دارد خيلي راحت سپري ميشود در حالي كه وقتي ما وارد اجتماع ميشويم اينطوري نيست و درست برعكس همين جريان.
بله اگر قرار باشد مجموعه اصلاحاتي صورت بگيرد كه در آن اصلاحات آموزش و پرورش مسوول ساختن شهروند بشود و نه فقط حفظ كردن يكسري دانشها، در عرض يكي دو دهه بالاخره اين بچهها وارد جامعه ميشوند و اگر در جامعه هم يكسري اصلاحاتي هم با آن صورت بگيرد بالاخره اين عناصر ناهمگون با هم همگوني پيدا خواهند كرد. همانطور كه عرض كردم نميشود به صورت مقطعي و موضعي برخورد كرد. پس به نظر من بايد مجموعه اصلاحاتي صورت پذيرد. يعني با يك ارزيابي و تجزيه و تحليل منصفانه ما راحت ميتوانيم بگوييم كه در چه زمينههايي مشكل داريم. اين مسائل چيزهاي خيلي پنهاني نيست. نه تنها شاخاهاي سازمانهايي مثل يونسكو، يونيدو يا مثلا چيزهاي مشابهيي ميتواند به ما كمك كند بلكه تحقيقاتي كه در دانشگاه انجام شده و يا اگر پژوهشهايي كه سازمانهاي اجرايي انجام دادند الان دادهها و اطلاعات لازم را در اختيار ما ميگذارد كه ما ببينيم در كدام زمينهها بحران داريم و بعد هم همانطور كه عرض كردم يك برنامه براي اصلاحات همه جانبه كه همه روي آن توافق دارند به اجرا درآيد. ما مثلا ميگوييم ساماندهي اجتماعي. در اين زمينه مينشينيم و به قول شما يك مدينه فاضلهيي ميتراشيم بعد هم ميگوييم ساماندهي فلان آنجا هم يكسري حرفهايي ميزنيم بعد ميگوييم گسترش خ.ة در آنجا هم براي خودمان ... نميدانم، رشد پژوهش، تغيير نظام آموزش و پرورش كه تا به حال ده تا تغيير نظام پيدا كرده است ولي اين مجموعه برنامهها با همديگر كليت به هم پيوسته را تشكيل نميدهد. برنامه توسعه را هم كه در اين كشور مينويسند در واقع ويژگي يك برنامه منسجم را ندارد. برنامهيي كه من براي اصلاحات ميگويم برنامهيي است كه مسوولان كشور بايد روي آن به توافق برسند و جناحهاي مختلف سياسي هم همت خودشان را صرف تحقق اين برنامه كنند و با همه نوع كارشكني هم به صورت جدي برخورد كنند. در واقع لازمه آن يك بررسي است كه ما بتوانيم مجموعهيي از هدفهاي منسجم را تشخيا دهيم كه بتوانيم حالت بحران را بشناسيم و يك مجموعه هدف هاي منسجم با هم را ايجاد كنيم به اين خاطر كه يك نظام يكپارچه داشته باشيم.
حالا من ميخواهم از اين ديد سوؤال كنم كه پيشبيني شما چه هست
به نظر بنده در مجموع يك مقدار خوشبين هستم و معتقدم كه ميتوانيم همانطور كه در برهههاي مختلف تاريخ ما توانستيم خودمان را حفظ كنيم،در اينجا و در اين مقطع هم ميتوانيم دورنماي جديدي را ترسيم كنيم و به سوي آن حركت كنيم. البته تحولات تكنولوژي بهطور طبيعي در همه زمينهها تحول ايجاد ميكند و مسوؤولان و سياستمداران ما هم بايد با يك رويكرد راهبردي چهار ،پنچ چيز را پايش كنند. يكي تحولات تكنولوژيك است كه دايماص بايد آن را پايش كنند و بدانند كه چگونه بايد با آن برخورد كرد اما متاسفانه برخوردهاي ما بويژه برخورد قشر سنتي ما با پديده تحولات تكنولوژي يك برخورد كاملاص انفعالي بوده و هست يعني هر تحول جديد كه در زمينه تكنولوژي آمد به صورت منفي با آن برخورد كردند،چرا منفي با آن برخورد كردند*به اين خاطر كه به نظر اين افراد هر تكنولوژي يك تهديد است . اما من اعتقاد دارم در كنار اين تهديد يك فرصت هم نهفته است. ما بايد از هر دو بعد به قضيه نگاه كنيم. بنابراين وقتي كه راديو آمد به عنوان يك تهديد آن را كنار گذاشتيم. تلويزيون كه آمد باز آن را هم به عنوان يك تهديد كنار گذاشتيم . ويديو وقتي كه آمد من خودم روي در و ديوار تهران ديدم كه نوشته شده بود خطر ويديو از بمب اتم هم بيشتر است. در همين حال بعد از يك مدت شما مي رويد و ميبينيد كه در كليه نهادها و سازمانها ويديو بهعنوان يك ابزار اوليه براي زندگي مورد استفاده قرار ميگيرد. در مورد ماهواره و اينترنت هم همينطور. ما با اينها به عنوان يك تهديد برخورد ميكنيم ولي بعد از يك مدت كه عوارض خودش را بجا گذاشت تازه ما آن را ميپذيريم. يعني اگر ما از ابتدا اين را به عنوان تهديد به حساب نياوريم و آن را به عنوان فرصت بشناسيم، بايد بدانيم كه چطور از فرصتهايي كه آنها ميآفرينند بيشتر استفاده كنيم و ميزان تهديد آنها را هم كاهش بدهيم. اما چون ما فقط به صورت يك بعدي آن را ديديم آن هم از بسعد تهديد آنها آؤار خودش را روي ما ميگذارد و هر كاري كه خواست با ما مي كند بعد هم هستي خودش را تثبيت ميكند و ما هم ميپذيريم و آن را بهكار ميبريم. قبول كنيد كه برخوردهاي ما با مسائل بد است در نتيجه شايسته اين وضعيتي هستيم كه بر سر ما آمده است. اما به عنوان آخرين
آقاي دكتر،چه پيشنهادي براي پشت سر گذاردن و گذر از اين بحران داريد
بله،از آنجايي كه ما يك غفلت نسبتاص طولاني از مجموعه اين تحولاتي كه ذكر كردم داشتيم و نيامديم تحولات را پايش كنيم و اؤر آن را روي خودمان بررسي كنيم و براساس تحولات محيطي و اجتماعي تصميمگيري كنيم لذا امروزه با يك تكليف شاقي روبرو هستيم كه بخاطر يك تكليف انجام نشده است. به نظر من بايد شجاعت آن را داشت كه با اين تكليف صادقانه برخورد كرد و حتي به اشتباهاتي كه در زمينههاي مختلف رخ داده آدم بايد اعتراف كند و به هيچوجه نگران اعتراف خود نباشيم.