شهید آوینی

 

فتح خرمشهر و حقانیت تاریخی خمینیون


فتح خرمشهر در سوم خرداد سال 61، صرف نظر از تمامی ارزشهای حقیقی و نمادینی كه داشت، علامت پیروزی یك گفتار بود! گفتاری كه امام خمینی در آخرین سال های دهه 50، در جامعه ما در انداخت و توانست به رغم شیك ترین و امروزی ترین گفتار های رقیب، در جامعه ایرانی سیادت و اقتدار یابد.


فتح خرمشهر نقطه پایانی بر فرآیند باز پس گیری مواضع اشغال شده میهنمان از دشمن بعثی نبود. این فتح مبین در شرایطی صورت پذیرفت كه نظام تازه تأسیس در داخل، هنوز در گرماگرم درگیری با گروهك های ستیزه جوی داخلی بود. نظام تازه تأسیس در شرایطی این فتح بزرگ را به دست پاسداران خود صورت می داد كه در كورانی از تخاصمات جهانی قرار داشت. و لذا این پیروزی نمادی از موفقیت رهبری امام در دفع تجاوز دشمن بعثی بود. حمله عراق به میهنمان در شرایطی صورت پذیرفت كه كشور با ارتشی فروپاشیده و همانطور كه آوردیم با گروه های ریز و درشت مسلحی كه در اطراف و اكناف كشور سر مبارزه جویی با نظام داشتند، مواجه بود. وضعیت سیاسی كشور آنقدر آشفته بود، كه گروه های تجزیه طلب و برانداز به رغم آنكه در كردستان و گنبدبه خشن ترین شیوه ها به نیروهای مردمی هوادار نظام اعلان جنگ داده بودند، به راحتی در مركز كشور نشریات ضد حكومتی خود را می فروختند. در داخل حكومت نیز شاهد تعارض و ستیز داخلی میان رؤسای قوای قضائیه و مقننه از یك سو و رئیس قوه مجریه از سوی دیگر بودیم. در اینچنین شرایطی، میهنمان ایران آماج هجوم ارتش تا بن دندان مسلح صدام قرار گرفت. ارتشی كه از سوی هر دو ابر قدرت وقت مورد حمایت بود. كم بودند رهبرانی كه در آن شرایط روحیه خود را حفظ كرده و خود را برای بسیج و سازماندهی نیروها در جهت مقابله با تجاوز دشمن آماده ساخته باشند. این واقعا یك پرسش مهم تاریخی است كه مدعیان ملی گرایی چقدر در كار دفع تجاوز دشمن خارجی و حفظ تمامیت ارضی كشور در آن مقطع مشاركت داشته اند و چه میزان گفتار آنها در بسیج نیروها و سد كردن راه بر دشمن متجاوز و نهایتا بیرون راندن آن از خاك میهن عزیزمان ایران مؤثر بود؟ اجازه دهید از مقطع فتح خرمشهر به بعد نیز مقطعی را كه برخی سیاسیون نسبت به حقانیت آن مناقشه دارند را كنار گذاریم، اما نسبت به نخستین مقطع جنگ هشت ساله می توان پرسید كه چرا اینان از نقش رهبری امام و ایدئولوژی او در پاسداری از تمامیت ارضی كشور و بیرون راندن نیرو های خارجی از خاك میهنمان در حالی كه حكومت همان "امام"، از خارج آماج كین ابرقدرت ها و از داخل با قیام مسلحانه گروه های رنگارنگ برانداز مواجه بود سخنی نگفته و نمی گویند؟ واقعا كدام گفتار به رزمندگان ما در بیرون راندن دشمن بعثی از میهنمان مدد رساند و به آنها نیرو می بخشید؟ آیا این سخنان ساده و از فطرت برخاسته امام بود كه رزمندگان را در دفع تجاوز بعثی یاری می رساند یا سخنان شیك و مطنطن ملی گرایانی كه از ملیت گرایی تنها ضدیت با آخوندها را آنهم در قالب تكرار دعوای مصدق و كاشانی برایشان باقی مانده بود؟ حتی وصیت نامه پاك بازان و جانبازانی كه از محدود گروه های مستقل از جریان وقت خط امام به جبهه می رفتند همه حاكی از آن است كه آنها نیز در ذیل گفتار امام سخن می گفتند و می اندیشیدند و عشق امام جان آنان را لبریز از شور و حماسه ساخته بود. وقتی این نیروها اینچنین حقانیت تاریخی و برتری نسبی یك شخص و جریان، آن هم شخصی در تراز امام خمینی و جریانی در تراز پیروان جان به كف ایشانرا در تاریخ معاصر كشورمان منكر می شوند، چگونه انتظار دارند كه دیگرانی به عنوان مثال، پیش تازی و برتری مصدق در مقطعی، شریعتی در مقطعی و نهضت آزادی در مقطعی را منكر نشوند؟ آیا اینان با همان منطقی با مخالفین خود برخورد نمی كنند كه انتظار دارند با همان منطق با آنان برخورد نشود؟ مزیت نسبی گفتار امام نسبت به تمامی گفتار های موجود در آن مقطع و برتری آن در جهت بر عهده گرفتن رسالت بزرگ میهنی (رسالت دفع تجاوز) تنها مزیتی نبود كه گفتار امام از آن برخوردار بود. پیش از آن نیز در اواخر دهه 50 در شرایطی كه تمامی جریانات سیاسی وقت یا روی به اضمحلال گزارده و یا در مقابل بحران هایی كه جامعه ایرانی تحت ستم پهلوی را در سلطه خود گرفته بود راهكارهایی انحرافی را ارائه می دادند. امام توانست رهبری جنبش ضد استبدادی را بر عهده گیرد، آن هم در شرایطی كه گفتارهای رقیب یا تابع امام شده –از سر رغبت- یا به ناگزیر خط ایشان را پذیرفته بودند (همچون رهبری جبهه ملی و بسیاری از روشنفكران مسلمان و لائیک ) و یا از مدتها پیش ناتوانی خود را در پاسخ به پرسش های روز و ارائه راهكار برای جامعه استبداد زده ما از دست داده بودند. (همچنین اضمحلال سازمان های چریكی فدائیان خلق و مجاهدین خلق) واقعا اگر گفتار امام حاوی یك مزیت نسبی یا عنصر برتری بخش نسبت به دیگر گفتارها نبود، چگونه می توانست در آن مقطع رهبری و سیادت را از آن خود كند؟

در جریان دفع تجاوز نیز یك بار دیگر برتری گفتار امام بر گفتار رقیبان، آن هم در مواجهه با بحرانی ملی خود را نشان داد.

امام بدون آنكه ادعای ملی گرایی داشته باشد در این مقطع بزرگترین خدمات را به ملیت و وحدت سرزمین ما كرد.

باز هم می توان پرسید كه واقعا كدام یك از مدعیان امروز كه آن روزها اندك اندك زبان به طعن خط امام گشوده بودند و یا بعد ها منتقد امام شدند در صحنه دفع تجاوز كه حداقل در سال های 59 تا 61 به اذعان ایشان یك وظیفه ملی بود حضور فعال یافتند؟ و توده ها را برای ایفای این رسالت ملی بسیج كردند؟ بگذریم از آنكه اگر برخی از ایشان عزم بسیج كردن توده را برای مقابله با تجاوز در سر داشتند از این توان برخوردار نبودند! این تنها گفتار امام بود كه در جریان پاسداری از كیان ملی قدرت بسیج كنندگی خود را نشان داد و ملت ما را یكبار دیگر همچون سال های 56 و 57 از یك پیچ تند تاریخی به سلامت رهانید.

انکار این حقانیت نسبی تاریخی، یعنی حقانیت امام و پیروانش، انکار یك واقعیت تاریخی است و مدعیان، هر قضاوتی راجع به امام در فرازهای بعدی در كارنامه سیاسی ایشان داشته باشند، نمی باید در صورتی كه از انصاف، واقع نگری و حق جویی برخوردار باشند امیال و سلایق خود را بر حقایق تاریخی تحمیل كنند.


در جریان تجزیه طلبی قبل از جنگ نیز، این امام بود كه با قدرت گفتاری خود نیروهای ملی را در مقابل تجزیه طلبان توان و نیرو می بخشید.
 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo