مجلـس:
دكتر مصطفي چمران در اولين دور انتخابات مجلس
شوراي اسلامي، از سوي مردم تهران به نمايندگي
انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام
جديد انقلابي، به خصوص در ارتش، حداكثر سعي و
تلاش خود را بكند تا ساختار گذشته ارتش به نظامي
انقلابي و شايسته ارتش اسلامي تبديل شود. در يكي
از نيايشهاي خود بعد از انتخاب نمايندگي مردم در
مجلس شوراي اسلامي، اينسان خدا را شكر ميگويد:
«خدايا، مردم آنقدر به من محبت كردهاند و آنچنان
مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كردهاند كه به
راستي خجلم و آنقدر خود را كوچك ميبينم كه
نميتوانم از عهده آن به درآيم. خدايا، تو به من
فرصت ده، توانايي ده تا بتوانم از عهده برآيم و
شايسته اين همه مهر و محبت باشم.»
وي سپس به نمايندگي رهبر كبير انقلاب اسلامي در
شورايعالي دفاع منصوب شد و مأموريت يافت تا به طور
مرتب گزارش كار ارتش را ارائه كند.
در خوزستـان:
گروهي از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و
او با تربيت و سازماندهي آنان، ستاد جنگهاي
نامنظم را در اهواز تشكيل داد. اين گروه كمكم قوت
گرفت و منسجم شد و خدمات زيادي انجام داد. تنها
كساني كه از نزديك شاهد ماجراهاي تلخ و شيرين،
پيروزيها و شكستها، شهامتها و شهادتها و
ايثارگريهاي آنان بودند، به گوشهاي از اين خدمات
كه دكترچمران شخصاً مايل به تبليغ و بازگويي آنها
نبود، آگاهي دارند.
ايجاد واحد مهندسي فعال براي ستاد جنگهاي نامنظم
يكي از اين برنامهها بود كه به كمك آن، جادههاي
نظامي به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب
پمپهاي آب در كنار رود كارون و احداث يك كانال به
طول حدود بيست كيلومتر و عرض يك متر در مدتي حدود
يك ماه، آب كارون را به طرف تانكهاي دشمن روانه
ساخت، به طوري كه آنها مجبور شدند چند كيلومتر
عقبنشيني كنند و سدي عظيم مقابل خود بسازند و با
اين عمل فكر تسخير اهواز را براي هميشه از سر به
دور دارند.
يكي از كارهاي مهم و اساسي او از همان روزهاي اول،
ايجاد هماهنگي بين ارتش، سپاه و نيروهاي داوطلب
مردمي بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده اين
حركت و شيوه جنگ مردمي و هماهنگي كامل بين نيروهاي
موجود، تاكتيك تقريباً جديد جنگي بود؛ چيزي كه
ابرقدرتها قبلاً فكر آن را نكرده بودند. متأسفانه
اين هماهنگي در خرمشهر بوجود نيامد و نيروهاي
مردمي تنها ماندند. او تصميم داشت به خرمشهر نيز
برود، ولي به علت عدم وجود فرماندهي مشخص در آنجا
و خطر سقوط جدي اهواز، موفق نشد ولي چندينبار
نيروهايي بين دويست تا يكهزار نفر را سازماندهي
كرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به كمك ديگر
برادران مقاوم خود توانستند در جنگي نابرابر مقابل
حملات پياپي دشمن تا مدتها مقاومت كنند.
محرم ماه شهادت و پيروزي سوسنگرد:
پس از يأس دشمن از تسخير اهواز، صدام سخت به فتح
سوسنگرد دلبسته بود تا روياي قادسيه را تكميل كند
و براي دومينبار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه
روز تانكهاي او شهر را در محاصره گرفتند و روز
سوم تعدادي از آنان توانستند به داخل شهر راه
يابند.
دكتر چمران كه از محاصره تعدادي از ياران و
رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با
فشار و تلاش فراوان خود و آيتالله خامنهاي، ارتش
را آماده ساخت كه براي اولينبار دست به يك حمله
خطرناك و حماسهآفرين نابرابر بزند و خود نيز
نيروهاي مردمي و سپاه پاسداران را در كنار ارتش
سازماندهي كرد و با نظمي نو و شيوهاي جديد از
جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن يورش بردند.
شهيدچمران پيشاپيش يارانش، به شوق كمك و ديدار
برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوي اين شهر
ميشتافت كه در محاصره تانكهاي دشمن قرار گرفت.
او ساير رزمندگان را به سوي ديگري فرستاد تا نجات
يابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ چون
آنجا خطر بيشتر بود و او هميشه به دامان خطر فرو
ميرفت. در اين هنگام بود كه نبرد سختي درگرفت؛
نيروهاي كماندوي دشمن از پشت تانكها به او حمله
كردند و او همچون شيري در ميدان، در مصاف با دشمن
متجاوز از نقطهاي به نقطهاي ديگر و از سنگري به
سنگري ديگر ميرفت. او شجاعانه بدون هراس از انبوه
دشمن و آتش شديد آنها سريع، چابك، برافروخته و
شادان از شوق شهادت در ركاب حسين(ع) و در راه
حسين(ع). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ
گفته و هر لحظه سنگر خود را تغيير ميداد. در همين
اثناء، همرزم باوفايش به شهادت رسيد و او يكتنه
به نبرد حسينگونه خود ادامه ميداد و به سوي دشمن
حمله ميبرد، تا آنكه در حين «رقص چنين ميانه
ميدان» از دو قسمت پاي چپ زخمي شد. با پاي زخمي بر
يك كاميون عراقي حمله برد. سربازان صدام از يورش
اين شير ميدان گريخته و او به كمك جوان چابك ديگري
كه خود را به مهلكه رسانده بود، به داخل كاميون
نشست و با لباني متبسم، ديگران را نويد پيروزي
ميداد.
خبر زخمي شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزديكي
دروازه سوسنگرد، شور و هيجاني آميخته با خشم و
اراده و شجاعت در ياران او و ساير رزمندگان افكند
كه بيمحابا به پيش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم
سوسنگرد و جان چند صد تن رزمنده مؤمن را از چنگال
صداميان نجات بخشيدند. دكتر چمران با همان كاميوني
كه خود را به بيمارستاني در اهواز رسانيد و بستري
شد، اما بيش از يك شب در بيمارستان نماند و بعد از
آن به مقر ستاد جنگهاي نامنظم و دوباره با پاي
زخمي و دردمند به ارشاد ياران وفادار خود پرداخت.
جالب اينجا بود كه در همان شبي كه در بيمارستان
بستري بود، جلسه مشورتي فرماندهان نظامي (تيمسار
شهيدفلاحي، فرمانده لشگر 92، شهيد كلاهدوز،
مسئولين سپاه و سرهنگ محمد سليمي كه رئيس ستاد او
بود)، استاندار خوزستان و نماينده امام در سپاه
پاسداران (شهيدمحلاتي) در كنار تخت او در
بيمارستان تشكيل شد و درهمان حال و همان شب،
پيشنهاد حمله به ارتفاعات اللهكبر را مطرح كرد.
آغاز حركت مجدد:
به رغم اصرار و پيشنهاد مسئولين و دوستانش، حاضر
به ترك اهواز و ستاد جنگهاي نامنظم و حركت به
تهران براي معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد
گذراند. كمكم زخمهاي پاي او التيام مييافت و او
ديگر نميتوانست سكون را تحمل كند و با چوب زيربغل
به پا خاست و بازهم آماده رفتن به جبهه شد.
به دنبال نبرد بيست و هشتم صفر (پانزدهم ديماه
59) كه منجر به شكست قسمتي از نيروهاي ماشد و
فاجعه هويزه به بار آمد، ديگر تاب نشستن نياورد،
تعدادي از رزمندگان شجاع و جان بر كف را از جبهه
فرسيه انتخاب كرد و با چند هليكوپتر كه خود
فرماندهي آنها را بر عهده داشت، با همان چوب
زيربغل دست به عملي بيسابقه و انتحاري زد. او در
حالي كه از درد جنگ به خود ميپيچيد و از ناراحتي
ميخروشيد، آماده حمله به نيروهاي پشت جبهه و
تداركاتي دشمن در جاده جفير به طلايه شد كه به
خاطر آتش شديد دشمن، هليكوپترها نتوانستند از سد
آتش آنها از منطقه هويزه بگذرند و حمله هوايي دشمن
هليكوپترها را مجبور به بازگشت ساخت كه وي از اين
بازگشت سخت ناراحت و عصباني بود.
دكتر چمران از سكون و عدم تحركي كه در جبههها
وجود داشت دائماً رنج ميبرد و تلاش ميكرد كه با
ارائه پيشنهادات و برنامههاي ابتكاري حركتي بوجود
آورد و اغلب اين حركتها را توسط رزمندگان شجاع و
جانبركف ستاد نيز عملي ميساخت. او اصرار داشت كه
هرچه زودتر به تپههاي اللهاكبر و سپس به بستان
حمله شود و خود را به تنگه چزابه كه نزديكي مرز
است، رسانده تا ارتباط شمالي و جنوبي نيروهاي
عراقي و مرز پيوسته آنان قطع شود. بالاخره در
سيويكم ارديبهشت ماه سال شصت، با يك حمله هماهنگ
و برقآسا، ارتفاعات اللهاكبر فتح شد كه پس از
پيروزي سوسنگرد بزرگترين پيروزي تا آن زمان بود.
شهيد چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره
اولين كساني بود كه پاي به ارتفاعات اللهاكبر
گذاشت؛ درحالي كه دشمن زبون هنوز در نقاطي مقاومت
ميكرد. او و فرمانده شجاعش ايرج رستمي، دو روز
بعد، با تعدادي از جان بركفان و ياران خود
توانستند با فداكاري و قدرت تمام تپههاي شحيطيه
(شاهسوند) را به تصرف درآوردند.
پس از پيروزي ارتفاعات اللهاكبر، اصرار داشت
نيروهاي ما هرچه زودتر، قبل از اينكه دشمن بتواند
استحكاماتي براي خود ايجاد كند، به سوي بستان
سرازير شوند كه اين كار عملي نشد و شهيدچمران خود
طرح تسخير دهلاويه را با ايثار و گذشت و فداكاري
جان بر كف ستاد جنگهاي نامنظم و به فرماندهي ايرج
رستمي عملي ساخت.
فتح دهلاويه، در نوع خود عملي جسورانه و خطرناك و
غرورآفرين بود. نيروهاي مؤمن ستاد پلي بر روي
رودخانه كرخه زدند، پلي ابتكاري و چريكي كه خود
ساخته بودند. از رودخانه عبور كردند و به قلب دشمن
تاختند و دهلاويه را به ياري خداي بزرگ فتح كردند.
اين اولين پيروزي پس از عزل بنيصدر از فرماندهي
كل قوا بود كه به عنوان طليعه پيروزيهاي ديگر به
حساب آمد.
در سيام خردادماه سال شصت، يعني يكماه پس از
پيروزي ارتفاعات اللهاكبر، در جلسه فوقالعاده
شورايعالي دفاع در اهواز با حضور مرحوم آيتالله
اشراقي شركت و از عدم تحرك وسكون نيروها انتقاد
كرد و پيشنهادات نظامي خود، از جمله حمله به بستان
را ارائه داد.
اين آخرين جلسه شورايعالي دفاع بود كه شهيدچمران
در آن شركت داشت و فرداي آن روز، روز غمانگيز و
بسيار سخت و هولناكي بود....