بِسْم ِالله الرََّّحْمنِ الرََّّحيمِ
يكي از ماندگارترين آثاري كه از سردار پرافتخار
اسلام، عارف عاشق، مجاهد مخلص و معلم متعهد شهيد
دكتر مصطفي چمران بجاي مانده يك دوره سخنراني علمي
و عرفاني در كانون توحيد در ايام ماه مبارك رمضان
سال 1359 ميباشد، كه چهار سخنراني آن در اين كتاب،
پس از چك و اصلاحي كه لازمه تبديل گفتار به نوشتار
است تنظيم و ارائه ميگردد و سعي شده است در اصل
مطالب و سخنرانيها حتيالامكان كمترين تغيير داده
شود. بايستي توجه داشت كه اگر آن عارف مجاهد،
بنابر آن داشت و فرصت آن را مييافت كه اين مطالب
را با قلم شيواي خود بنگارد، كتابي بس زيباتر از
متن حاضر شكل مييافت و تقديم ميشد؛ ولي اهميت
مطالب، شيريني و زيبائي روش بيان و نحوه استدلال
به حدي جاذب است كه ميتواند در نوع خود كتابي بس
ارزنده، مفيد، جالب و نمونه باشد كه موضوعاتي بس
مهم را با زبان و بيانِ علميِ ساده و استدلالي
روشن و قاطع مطرح ميسازد.
از مهمترين مسائلي كه هميشه ذهن انسان جستجوگر را
به خود مشغول ميدارد، موضوع شناخت خداست كه در
عين سادگي ممكن است بسي هم مشكل باشد. اگر انسان
از راه صحيح خداشناسي قدم در اين وادي گذارد به
شناختي يا دريافتي در حد عقل و بينش خود دست خواهد
يافت و چنانچه از مسير طبيعي آن منحرف شود، با
مسئلهاي بس پيچيده و مشكلي عظيم مواجه خواهد گشت
كه به جرأت ميتوان گفت تاكنون هيچيك از فلاسفه و
دانشمندان و استدلاليوني كه معتقد به اثبات و
شناخت ذات باريتعالي از راه استدلال و منطق
بودهاند نتوانستهاند اين مسئله بسيار بديهي را
حل نمايند، در حاليكه در رجوع به فطرت انساني
–فطرت پاك و بيآلايش و دور از تعصبها و
پيشداوريها- به خوبي ميتوان به قدر و توان و
ظرفيت خود در درياي بيكران شناخت الهي غوطهور شد
و بهره گرفت. ميزان اين شناخت به صفا و جلاي درون
انسان، پاكي فطرت، تقرب به الله و تكامل معنوي او
بستگي دارد كه در انساني به مرتبه پيامبران الهي
ميرسد و در انسناني ديگر همانند چوپاني كه در
داستان موسي و شبان مولوي مثال زده شده است.
شناخت طبيعت و آثار خلقت در اطراف ما و جالبتر از
همه شناخت خود انسان -انساني كه داراي جسم، نفس و
روح است- اولين گام ولي بهترين روش براي وجدان و
شناخت خدا در حد ظرفيت و توان هر انسان است، و اين
همان روشي است كه خداي بزرگ در قرآن كريم به ما
نشان داده است؛ و در اين كتاب به پيروي از روش
قرآن به مطالعه و تعمق در خصوصيات دروني انسان و
دست يافتن به شناختي معنوي و فطري از خداي خالق
پرداخته شده است.
به طور خلاصه در گفتار اول به بحث خدا، روح و عالم
غيب پرداخته شده و براي شناخت آنها، فلسفه شناخت
انسان در سه مبناي ((جسم، نفس و روح)) مطرح و به
كمك دو پديده مهم و روزمره ((خواب)) و
((پاراسايكولوژي يا تلهپاتي)) موضوع روح و عالم
غيب توجيه شده است.
در گفتار دوم، روش قرآن مجيد در اثبات خدا و يا
وجدان خدا، به طريق بيدار كردن فطرت انساني و
هشدار دادن به او، به استناد آياتي از قرآن كريم
مورد بحث قرار گرفته و موضوع شناخت خدا در حد
ظرفيت انسانها كه جملگي در مقابل ذات خدا و علم
خدا صفر است، مطرح ميشود. به دنبال آن راههاي
رسيدن به حقايق بررسي ميشود كه عبارت از: ((حواس
خامسه، تفكر و تعقل، و الهام و اشراق است.))
براساس ((حواس خامسه)) به علوم تجربي و مادي
ميتوان دست يافت كه خطاهاي زيادي در آن وجود
داشته و دارد و به تدريج كاملتر ميشود. و براساس
((تفكر و تعقل))، به علوم رياضي و فلسفه و منطق
ميتوان رسيد، كه مرحلهاي بالاتر از علوم تجربي
است، ولي آن هم، چون اولين سنگ اساس آن بر تجربه و
حواس خامسه و نهادهاي دروني ما پايهگذاري شده
است، حيطه صحت و قلمروي آن تا حد معيني بيش نيست و
نميتواند در همهجا و هميشه ثابت و صادق باشد.
سپس مسئله ((اشراق)) مطرح ميشود كه نوعي معرفت
قلبي است و انسان به قدرت اشراق قادر است ((روح،
عالم غيب و خدا)) رابشناسد و دريابد.
در پايان گفتار به بحث قلمروي علم و فلسفه، و
موضوع يا ادعاي ناصواب ((علمي بودن يك فلسفه))
پرداخته شده و با منطقي جالب پاسخ گفته شده است.
در گفتار سوم، اصول اساسي مهمترين مكاتب بشري و
الهي مورد مطالعه قرار گرفته كه اين مكاتب
ميبايستي داراي سه اساس زير باشند تا به توان
آنها را به عنوان مكتنب عنوان نمود. ((اول اساس
فلسفي، دوم اساس اقتصادي و سوم اساس سياسي و
حكومتي)) و هر مكتبي مجموعه اين سه اساس بوده كه
مجتمعاً تشكيل يك سيستم را ميدهند به نحوي كه
هيچگاه نميتوان به يكي از اين سه اساس بدون نگرش
به ساير اصول نگريست.
در پي اين بررسي، به بيان و مقارنه و مقايسه سه
مكتب و نظام مهم موجود در دنياي كنوني (كمونيسم،
كاپتاليسم و اسلام) پرداخته شده است؛ و ابتدا از
ديدگاه فلسفي يا اساس اول، نظامهاي موجود مورد
بررسي قرار گرفتهاند:
1- ((مكتب كمونيسم)) كه معتقد به اصالت ماده و نفي
ماورا’ ماده (ماترياليسم) است.
2- ((مكتب كاپتاليسم)) كه معتقد به اصالت ذهن
(ايدهآليسم) است.
3- ((مكتب اسلام)) كه معتقد به اصالت خدا، خداي
خالق ماده و ذهن (رئاليسم) است.
همچنين ((ماترياليسم)) معتقد به شناخت عيني ماده
هستند و ((ايدهاليستها)) معتقد به شناخت ذهني
ماده و ((اسلام)) معتقد به وجود ماده مستقل از
ذهن، كه شناخت آن ذهني است.
سپس به مسئله ((جبر و اختيار)) اشاره شده كه مكتب
مادي كمونيسم معتقد به جبر مطلق، و مكتب
ايدهآليسم معتقد به اختيار مطلق، و مكتب اسلام
معتقد به جبر باضافه اختيار، يا نه جبر و نه
اختيار، بلكه چيزي بين اين دو است. در موضوع
((نسبيت)) نيز بحث شده كه ماديون همهچيز را نسبي
ميدانند و ايدهآليستها همهچيز را مطلق و در
مكتب اسلام دنياي مادي، نسبي، و ماوراي ماده، مطلق
است. آنگاه نتيجهگيري شده است كه مكتب اسلام،
((مكتبي واسطه)) و معتدل (نه شرقي و نه غربي) است.
در گفتار چهارم، اشارتي كوتاه به برداشتهاي
سوسياليستي يا كاپتاليستي عدهاي يك بعدنگر، از
اسلام، كه داراي ابعاد متعددي است، گرديده و سپس
منحني جبر و اختيار بطريقي مبتكرانه با استفاده از
رياضيات و فيزيك ترسيم و نشان داده شده است كه
انسان داراي شخصيت جامدي نيست، بلكه ميتواند از
درجه نازل حيوانيت به درجات عالي انسانيت و ملكوت
اعلي صعود نمايد، و از مرحله نفس اماره تا مرحله
نفس راضيه نوسان نمايد.
سپس اساس دوم مكاتب (اساس اقتصادي) مطرح و در هر
سه مكتب، بدينگونه مورد بحث و بررسي قرار گرفته
است:
1- ((مكتب سرمايهداري)) (كاپتاليسم) كه معتقد به
آزادي مالكيت، تجارت و توليد است كه نتيجه نهايي
آن استثمار و استعمار و ظلم و بيعدالتي اجتماعي
است.
2- ((مكتب اشتراكي)) (كمونيسم) كه معتقد به نفي
مالكيت، تجارت و توليد آزاد بوده و همه اينها را
بدست دولت كارگري با اختيارات تام ميسپارد كه
نهايتاً به سرمايهداري و ديكتاتوري دولتي
ميانجامد.
3- ((مكتب اسلام)) كه در آن مالكيت اصلي با خداست
و انسانها نماينده يا وكيل خدا هستند، و حدود
مالكيت را مطابق شرايط زمان و مكان مجتهدين و
متخصصين فن و حكومت اسلامي تعيين ميكند. بنابر
موازين اسلامي، انساني كه ظاهراً مالك است اجازه
ندارد اسراف نمايد، حتي اگر همه حقوق قانوني مال
خود را پرداخته باشد.
در پااين بحث، بسيار مهم و جالب ((وقف)) اشاره شده
است كه چگونه ميتوان به روشي زيبا و معقول به
تعديل ثروت و مالكيت در جامعه اسلامي پرداخت، كه
اين ويژهگي از مفاخر مكتب اسلام است.
بعد از ((اساس اقتصادي))، نوبت به بررسي ((اساس
سياسي و حكومتي)) در سه مكتب ياد شده ميرسد كه:
1- در نظام ((سرمايهداري)) معتقد به دموكراسي
يعني حكومت اكثريت بر اقليت هستند كه ظاهراً
آراستهاي دارد ولي نهايتاً به حكومت صاحبان زر و
زور بر طبقات ديگر و دموكراسي فقط براي صاحبان
پوول و قدرت ميانجامد.
2- در نظام ((كمونيستي و ماركسيستي)) معتقد به
ديكتاتوري كارگري يا پرولتاريا ميباشند، كه همه
قدرت بدست دولت كارگري و طبقه حاكمه است كه نتيجه
آن هم ديكتاتوري و عدم توجه به خواست اكثريت و
قلدري و بيعدالتي است.
3- در نظام ((اسلامي)) ديكتاتوري رد ميشود ولي
معيارها و قوانين الهي حاكم بر جامعه هستند و هيچ
اكثريتي قادر به تغيير آنها نيست. بنابراين سيستم
حكومت اسلامي حكومت الهي است كه بر سه اساس زيربنا
شده است:
1- ((اصل آزادي انسان))، كه انسان آازاد است و
نبايد جز در مقابل خدا و معيارهاي الهي تسليم شود.
2- ((اصل قرآن و سنت)) يعني معيارها و قوانين الهي
اسلام.
3- ((اصل شورا))، كه در قالب معيارهاي قرآني و
خدائي انسانها آزادند، دموكراسي دارند، و لازم
است كه با شورا و مشورت مسائل خود را حل نمايند.
در خاتمه گفتار چهارم تأكيد ميشود كه اسلام يك
مكتب واسطه و معتدلي است و سرانجام سير تكاملي
ساير مكاتب به آن خواهد رسيد.
خلاصه بررسي و مقارنه مكاتب مهم موجود و عمده
مباحث فوق را براي سهولت در شكل مقابل ميتوان
خلاصه نمود.
در پايان، سعي شده است كه اسناد آيات و روايات و
ساير نقلقولها تا آنجا كه لازم مينموده و بر
حجم كتاب نميافزوده است در زيرنويسها آورده شود
و به بعضي نكات اساسي بخصوص تاريخ سخنرانيها
اشاره گردد.
اميد است كه به لطف حق و به صفاي درون و خلوص و
پاكي اين شهيد بزرگوار، كتاب حاضر كه فشردهاي از
مباحث زيباي فلسفي
اصل اساسی مکاتب:
الف- اساس فلسفي:
1- كمونيزم: اصالت ماده (ماترياليسم)- شناخت عيني
ماده- جبرمطلق- نسبي بودن همهچيز
2- كاپتاليسم: اصالت ذهن (ايدهآليسم)- شناخت ذهني
ماده- اختيارمطلق- مطلق بودن همهچيز.
3- اسلام: اصالت خدا (رئاليسم)- ماده مستقل از ذهن
اما شناخت ماده ذهني است- نه جبر و نه
اختيار(بينالامرين)- دنياي مادي نسبي و ماوراي
ماده، مطلق است.
ب- اساس اقتصادي:
1- كاپتاليسم: آزادي مالكيت، تجارت و توليد
2- كمونيزم: نفي همه آزاديهاي تجاري، توليدي و
مالكيت (سرمايهداري دولتي)
3- اسلام: مالك اصلي خداست و انسان خليفه و
نماينده اوست- وقف
ج- اساس سياسي و حكومتي:
1- كمونيزم: ديكتاتوري پرولتاريا
2- كاپتاليسم: دموكراسي يا حكومت اكثريت
3- اسلام: اصالت معيارهاي الهي به اضافه دموكراسي
براساس سه اصل: آزادی انسان، قرآن و سنت، شورای
اسلامی
روز و نياز جامعه كنوني ما در مقابل موجهاي
عقيدتي است، بتواند در حد خود مفيد افتد، كه موجب
رضاي خدا و علو درجات او خواهد بود.
ضروري است از راهنمائيها و كمكهاي استاد ارجمند
جناب حجهالاسلام محمدتقي جعفري و آقاي دكتر
عبدالكريم سروش صميمانه سپاس و تشكر نمود.
و منالله توفيق
مهدي چمران
اسفندماه 1366
پيام حضرت امام خميني(ره)
بمناسبت شهادت دكتر مصطفي چمران
بِسْم ِالله الرََّّحْمنِ الرََّّحيمِ
انالله وانّااليه راجعون
شهادت انسانساز سردار پرافتخار اسلام، و مجاهد
بيدار و متعهد راه تعالي و پيوستن به «ملاء اعلي»،
دكتر مصطفي چمران را به پيشگاه وليعصر ارواحنا
فداه تسليت و تبريك عرض ميكنم. تسليت از آنرو، كه
ملت شهيدپرور ما سربازي را از دست داد، كه در
جبهههاي نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در
ايران، حماسه ميآفريد و سرلوحه مرام او اسلام
عزيز و پبروزي حق بر باطل بود. او جنگجويي
پرهيزگار و معلمي متعهد بود، كه كشور اسلامي ما به
او و امثال او احتياج مبرم داشت و تبريك از آنرو
كه اسلام بزرگ چنين فرزنداني تقديم ملتها و
تودههاي مستضعف ميكند و سرداراني همچون او در
دامن تربيت خود پرورش ميدهد. مگر چنين نيست كه
زندگي عقيده و جهاد در راه آن است؟
چمران عزيز با عقيده پاك خالص غيروابسته به دستجات
و گروههاي سياسي، و عقيده به هدف بزرگ الهي، جهاد
را در راه آن از آغاز زندگي شروع و به آن ختم كرد.
او در حيات، با نور معرفت و پيوستگي به خدا قدم
نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را
نثار كرد. او با سرافرازي زيست، و با سرافرازي
شهيد شد و به حق رسيد.
هنر آن است كه بيهياهوهاي سياسي، و «خودنمايي»هاي
شيطاني، براي خدا به جهاد برخيزد و خود را فداي
هدف كند نه هوي، و اين هنر مردان خداست. او در
پيشگاه خداي بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و يادش
بخير.
و اما ما ميتوانيم چنين هنري داشته باشيم، با
خداست كه دستمان را بگيرد و از ظلمات جهالت و
نفسانيت برهاند.
من اين ضايعه را به ملت شريف ايران و لبنان، بلكه
به ملتهاي مسلمان و قواي مسلح و رزمندگان در راه
حق، و به خاندان و برادر محترم اين مجاهد عزيز،
تسليت عرض ميكنم. و از خداوند تعالي رحمت براي
او، و صبر و اجر براي بازماندگان محترمش خواهانم.
اول تيرماه شصت
روح الله الموسوي الخميني