گفت وگوی اختصاصی با "سیدحسین موسوی" (ابوهشام) رئیس
"سازمان امل اسلامی لبنان" پیرامون شهید چمران
س: لطفا در مورد حضور
شهید چمران در لبنان و نقش او در تاسیس جنبش امل
برایمان صحبت کنید:
موسوی: شهید چمران چنان که معروف است در غرب بود، او
خانواده و وطن خود را ترک گفته و به لبنان آمده بود تا
برای خدمت به مسلمین و محرومین لبنان و در تماس بودن
با انقلابیونی که با امام خمینی(ره) مرتبط بودند، با
امام موسی صدر همکاری کند؛ او در خدمت مسلمانان و گروه
های اصلی انقلاب ایران بود. محل اقامت و مرکز او نیز
همیشه در جبل عامل در منطقه صور بود. درآن جا موسسه ای
تأسیس کرد که از آن کادرهای مومن و باهوش و مجرب بیرون
می آمدند. یعنی علوم و فنون فیزیک، ورزش و کُشتی می
آموخت و فعالیت های آموزشی را نیز مجدانه به پیش می
برد.
من به نوبه خود شهادت می دهم که او در کنار امام موسی
صدر، فردی با اخلاص، صادق و زاهد بود. من به خاظر
ندارم که او چیزی را جز برای مشارکت در نهضت شیعیان
محروم و مستضعف خواسته باشد.
او همیشه با برادران در مواضع و اماکن آموزش همراه بود
و همگام با آنها در نبردها شرکت می کرد. شهید چمران
کسی نبود که در اتاق خود بنشیند و فقط فرمان بدهد.
او اتاق کوچکی در "مدرسه صنعتی جبل عامل" (که خود
تاسیس کرده بود) در صور داشت و و برای خود برنامه ویژه
ای چیده بود. من درک و لمس می کردم که او تلاش خود را
مصروف اسلام و تشیع نموده بود. او مسئول اصلی تشکیلاتی
"جنبش امل" بود و می شود گفت مسئول "عقیدتی سیاسی"
جنبش بود. او فردی فرهنگی، مجرب و آموزش دیده بود.
امام موسی صدر معتقد بود که رئیس ارکان و ستادهای این
نهضت اسلامی و شیعی در لبنان، شهید چمران(رحمت الله
علیه) است. وی در هیچ امری کوتاهی نکرد و چیزی برای
خود نیاندوخت. خوابش بیشتر در ماشین و راه ها بود. گرد
و غبار راه را می خورد و به طور کل در هرچیزی همراه ما
بود.
شهید چمران موسس نخستین تشکیلات در جنبش امل لبنان بود
و وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد، به ایران رفت و دیگر
شما بهتر از ما می دانید.
س: آیا خاطره ای از شهید چمران به یاد می آورید؟
موسوی: شهید چمران ماشین مرسدسی داشت که بر آن سوار می
شد. به یاد می آورم که وقتی ایشان از بیروت به مقصد
اردوگاه آموزشی "جنتا" که در جاده بریتال بود، خارج می
شد، هنگامی که از منطقه "نبی شیث" می گذشت، به خانه ای
می رفت و بر زمین می نشست و از غذای اهل روستا می
خورد. ما، در روستا کشتی گیری مجرب و ماهر داشتیم، او
به شهید چمران می نگریست و به ما می گفت: "این استاد و
آموزگار شماست؟ من می توانم او را به زمین بزنم."
به شهید چمران گفتیم که این شخص می خواهد با شما کشتی
بگیرد. با توجه به این که او انسان با اخلاقی بود و
شاید فنون مبارزه کشتی را به خوبی بلد نبود و کارش چیز
دیگری بود، فکر کرد که اگر این کار را انجام ندهد و
کشتی نگیرد، در مورد قوت و توانایی اش شبهه ایجاد می
شود. او بیشتر مایل بود که آدمی مومن، فرهنگی، با
تعلم، منضبط، آموزش دیده و فداکار باشد. ما اصلا فکر
نمی کردیم که او در ورزش کشتی نیز توانایی داشته باشد.
البته مبارزه ای برادرانه.
یادم می آید خانه دائی ام در نبی شیت خاکی بود. شهید
چمران گفت: "اگر تو مصر به کشتی گرفتن هستی، من نیز
حرفی ندارم و از آن استقبال می کنم."
آن فرد که از نزدیکان ما بود، به حکم ظاهری شهید چمران
داشت، فکر نمی کرد که او بتواند از پس کشتی برآید، چرا
که او یک مهندس و یک سخنران می نمود که هیچ علاقه ای
به کشتی ندارد. شهید چمران وارد مبارزه شد و در این
کشتی پیروز شد و من آن صحنه را خوب به یاد دارم.
گفت وگو از حميد داودآبادي