شهید آوینی

 

 

((محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرستاده خدا است و كسانى كه با او هستند در برابر كافران سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند)).
پس از نظر معارف ما آنچه كه لباس هستى پوشيده ، زيبا و دوست داشتنى است و آنچه زيبايى و جمال اين موجودات را به زشتى و ابتذال تبديل مى كند، بهره بردارى نابجا و اصالت دادن به يك ضرورت از مجموعه ضرورت هاى عالم آفرينش است . آن جا كه همه زندگى در كنترل غرائز قرار بگيرد، اين منظره زيبا تبديل به يك منظره زشت و ناپسند مى شود. اگر خوبى هاى آفرينش و خلقت ، به جاى خشم و غلظت در برابر دشمنان بشريت ، صورت زيباى طفل يتيمى را آماج سيلى قرار دهد، اين جا است كه زشتى ها، جاى زيبايى ها را مى گيرد.

ثروت و فرزند؛ زينت زندگى
از اين مقدمه كوتاه به اين نتيجه مى رسيم كه دنيا و متعلقات آن فى نفسه مذموم نيست و حتى در بعضى از آيات كريمه قرآن ، تعبيرات بسيار قابل توجهى درباره مال و دارايى مى بينيم . در سوره مباركه بقره وقتى كه به انسان ها توصيه مى كند تا قبل از مرگ خود، درباره اموالشان وصيت كنند، از مال به خير تعبير مى كند:
كُتِبَ عليكم اذا حَضَرَ اءَحدكم الموتُ ان تَرَكَ خيرا الوصيّةُ للوالدين والاقربينَ بالمعروفِ حقّا على المتَّقينَ(306).
((بر شما نوشته شده : وقتى كه مرگ شما نزديك مى شود، موظفيد كه اگر مالى داريد آن مال را براى پدر و مادر و نزديكان و بستگان خود وصيت كنيد و اين حقى است بر پرهيزگاران )).
در سوره مباركه نوح بعد از اين كه نوح عليه السلام مردم را به استغفار از گناهان و بازگشت به مسير صحيح فطرت توصيه مى كند، به آنها وعده مى دهد كه اگر شما صلاح خود را درست تشخيص داديد و عمل كرديد، خدا باران نعمتش را از آسمان براى شما فرو مى فرستد و بعد مى فرمايد:
و يُمددكم باءَموال و بَنينَ و يجعل لكم جنّات و يجعل لكم اءَنهارا(307).
((خداوند در زندگى دنيا شما را با مال و فرزند، مدد و يارى مى كند و براى شما باغ هاى سرسبز و نهرهاى جارى قرار مى دهد)).
در اين جا هم چيزى كه موجب مدد و يارى انسان ها معرفى مى شود، مال و مكنت و ثروت است . در سوره مباركه كهف ، وقتى سخن از مال و مكنت دنيا به ميان مى آيد، تعبير به زينت مى شود:
المالُ والبنونَ زينَةُ الحياةِ الدُّنيا(308).
((مال و فرزند، زينت زندگى دنيا است )).
بنابراين ، از منظر آيات كريمه قرآن ، مال به عنوان يكى از امور خير، يارى كننده انسان و زينت و زيبايى زندگى او است . از مصاديق مكنت و مال ، لباس زيبا و قيمتى و مسكن وسيع مى باشد.
در مجموعه روايت ها و معارف ما، به پوشيدن لباس زيبا؛ گرچه با قيمت هاى سنگين ؛ توصيه شده است . حتى در سيره بعضى از ائمه عليهم السلام مى بينيم كه همواره لباس زيبا بر تن مى كردند. به عنوان مثال - چون سخن درباره كلمات امام سجاد عليه السلام است اين روايت را كه از سيره آن حضرت عليه السلام نقل شده ، بيان مى كنيم - ابى نصر بزنطى از امام هشتم ابى الحسن الرضا عليه السلام روايت مى كند كه حضرت به من فرمودند كه درباره لباس زيبا و نيكو چه مى گويى ؟ به محضر امام عليه السلام عرض كردم :
بَلَغنى اءَنَّ الحسَنَ عليه السلام كانَ يَلبَسُ و اءَنَّ جعفَرَ بن محمَّد عليه السلام كانَ ياخُذُ الثَّوبَ الجديد فيَاءمُرُ به فَيُمسُ فى الماءِ فقال لى البَس و تَجَمَّل فانَّ علىَّ بن الحسين عليه السلام كان يلبَسُ الجُبَّةَ الخَزَّ بخَمسِمِائَةِ درهَم والمِطرَفَ الخَزَّ بخمسينَ دينارا فَيَشتُو فيه فاذا خَرَجَ الشِّتاءُ باعهُ فتصدَّقَ بثَمَنه و تلا هذهِ الآيَةَ ((قل مَن حرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتى اءَخرجَ لعبادِهِ والطَّيِّبات مِن الرِّزق (309)))((310).
((براى ما نقل شده است كه امام مجتبى عليه السلام لباس زيبا مى پوشيده اند و امام صادق عليه السلام همواره لباس نو تهيه مى كرده اند و پس از آن كه لباس به دستور ايشان شسته مى شد به تن مى كرده اند. حضرت رضا عليه السلام به من فرمودند: لباس زيبا بپوش كه امام سجاد عليه السلام لباس خز مى پوشيد كه قيمت آن پانصد درهم بود و شال خزى به قيمت پنجاه دينار پوشش زمستانى ايشان بود كه بعد از گذر زمستان آن را مى فروختند و پول آن را صدقه مى دادند سپس اين آيه شريفه را تلاوت فرمودند كه : (بگو چه كسى زينت هاى الهى و روزهاى پاكيزه را كه براى بندگان خود آفريده ، حرام كرده است ؟!)).
از اين نمونه روايت ها در مجموعه روايات احكام لباس بسيار فراوان است . مثلا فرموده اند:
انَّ الله جميل يُحبُّ الجمال و يُحبُّ اءَن يرى اءَثرَ نعمتهِ على عبدهِ(311).
((خدا زيبا است و زيبايى را دوست دارد و دوست دارد كه وقتى بنده اى را به نعمت مال و ثروت متنعم كرده ، آثار آن نعمت را در او ببيند)).
در تعبيرهاى ديگرى نقل شده است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به پوشيدن لباس و اظهار نعمت سفارش فرموده اند(312).
روايتى آمده كه امام صادق عليه السلام به عبيد بن زياد فرمودند:
اظهارُ النِّعمةِ اءَحبُّ الى اللهِ مِن صيانَتِها(313).
((خدا وقتى به تو نعمتى مى دهد، بيشتر دوست دارد كه تو اين نعمت را اظهار كنى تا پنهان نگه دارى )).
پس از اين فرمايش امام عليه السلام نقل شده است :
فما رُئِىَ عُبيد الا فى اءَحسنِ زِىّ قومِهِ(314).
((عبيد هرگز ديده نمى شد مگر در بهترين و زيباترين لباس قوم خود)).

سفارش به اظهار و بيان نعمت
حتى در بعضى از موارد مى بينيم كسى كه خدا به او مكنت و ثروت عنايت كرده است ، اگر كتمان كرده و تظاهر به نادارى كند، به عنوان مكذب نعمت هاى الهى ، شناخته شده است . در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
اذا اءَنعَمَ الله على عبدِهِ بنعمَة فظَهَرَت عليه سُمِّىَ حبيبَ الله مُحدِّث بنعمَة الله واذا اءَنعمَ الله على عبد بنعمَة فَلم تظهَر عليه سُمِّىَ بَغِيضَ الله مُكَذِّب بنعمَةِ اللهِ(315).
((هنگامى كه خدا به بنده اش نعمتى را عطا كرد، اگر او، نعمت الهى را اظهار كند دوست خدا ناميده مى شود؛ زيرا نعمت هاى الهى را تحديث كرده است ؛ و كسى كه نعمت الهى را اظهار نكند، دشمن خدا ناميده مى شود؛ چرا كه نعمت هاى الهى را تكذيب كرده است )).
دستور آيه كريمه است كه :
و اءَمّا بِنعمَةِ ربِّكَ فَحدِّث (316).
((و نعمت هاى پروردگارت را بازگو كن )).
سرّ گفتار امام صادق عليه السلام كه فرمودند: من دوست ندارم كه خدا نعمتى به انسان بدهد و اظهار نكند، همين است . حتى در بعضى از روايت ها مى بينيم كه در عين نادارى ، اظهار به غنا توصيه شده است .
مرحوم كلينى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:
انَّ اءُناسا بالمدينَةِ قالوا ليسَ للحسَنِ عليه السلام مال فَبَعثَ الحسنُ عليه السلام الى رَجل بالمَدينَةِ فاستَقرَضَ منهُ اءَلف درهم و اءَرسَل بها الى المُصدِّقِ و قال هذهِ صدَقَةُ مالِنا فقالوا ما بَعَثَ الحسنُ عليه السلام بهذهِ مِن تلقَاءِ نفسِهِ الا و له مال (317).
((عده اى از مردم مدينه مى گفتند: امام مجتبى عليه السلام مال و ثروتى ندارد. امام عليه السلام كسى را هزار درهم از جايى قرض كرد و بعد آن مبلغ را نزد عامل تقسيم صدقات فرستادند كه او به عنوان صدقه امام عليه السلام ، بين افراد نيازمند تقسيم كند. آن وقت اين تصور كه حضرت مال ندارد، برعكس شد. گفتند نمى شود كسى مال نداشته باشد و هزار درهم به عنوان صدقه تقسيم كند)).
حتى در حالات اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است :
بَلَغَ اءميرالمؤ منين عليه السلام اءَنَّ طلحَةَ والزُّبَير يقولانِ لعلىّ قالَ فَشَقَّ ذلكَ عليه فَاءَمر وُكلاءَهُ اءَن يجمعوا غَلَّتَه حتَّى اذا حالَ الحَولُ اءَتَوهُ و قد جَمَعوا مِن ثَمَن الغَلَّةِ مائَةَ اءَلف درهم فَنُشِرَت بينَ يديه فَاءَرسل الى طلحَةَ والزُّبير فَاءَتياهُ فقال لهما هذا المالُ والله لى ليسَ لاءَحد فيه شى ء و كان عندهما مصدِّقا قال فخرجا مِن عندِهِ و هما يقولان انَّ له لمالا(318).
((به اميرالمؤ منين عليه السلام خبر رسيد كه طلحه و زبير مى گويند: اميرالمؤ منين عليه السلام مالى ندارد و اين بر حضرت گران آمد. دستور دادند در آخر سال از پول غلات صدهزار درهم براى ايشان بياورند. حضرت آن پول ها را در مقابل خود گستردند سپس به دنبال طلحه و زبير فرستادند و وقتى آن دو آمدند، حضرت فرمودند: اين اموال فقط ملك من است و هيچ كس هم با من شريك نيست . طلحه و زبير مطلب را پذيرفتند و از نزد حضرت خارج شدند در حالى كه مى گفتند: او اموال بسيارى دارد)).
بنابراين ، در روايات نفس اظهار به داشتن مال توصيه شده است . از طرف ديگر، در معاشرت هاى اجتماعى توصيه شده كه مستحب است وقتى انسان مومنى به ديدار برادر مومن خود مى رود و يا در مجامع عمومى حاضر مى شود، با لباس زيبا و قيمتى حضور پيدا كند(319). نكته اى را مرحوم كلينى از امام صادق عليه السلام و آن حضرت از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل مى كنند كه حضرت فرمودند:
لِيَتَزَيَّنَ اءَحَدكم لاءَخيهِ المسلم كما يَتَزَيَّنُ للغريبِ الَّذى يُحبُّ اءَن يراه فى اءَحسنِ الهَيئَةِ(320).
((چگونه دوست داريد كه اگر افراد غريبى با شما برخورد مى كنند شما را در هيات زيبا ببينند، وقتى هم كه مى خواهيد در حضور برادر مومنتان حضور پيدا كنيد همان طور باشيد)).
همچنين در نماز نيز مستحب است كه انسان بهترين ، فاخرترين و نظيف ترين لباسش را بپوشد. در بعضى از روايت هاى ديگر داريم كه پوشيدن لباس پست و لباس هايى كه حتى در شاءن انسان هاى متوسط نيست ، كراهت دارد. روايت عجيبى است كه راوى مى گويد:
رَآنى اءَبو عبدِالله عليه السلام و اءَنا اءَحمِلُ بَقلا فقالَ يُكرَهُ للرَّجل السَّرىِّ اءَن يَحمِلَ الشَّى ءَ الدَّنىَّ فيُجتَرَاءَ عليهِ(321).
((امام صادق عليه السلام مرا ديدند كه در بازار قدم برمى داشتم در حالى كه لباس مندرس و سبزى را به دوش مى كشيدم . امام عليه السلام فرمودند: براى انسانى كه اعتبار اجتماعى دارد، اين حركت ها كه او را در جامعه و در ميان مردم كوچك مى كند، جايز نيست )).
يا در بعضى تعبيرات دارد كه حضرت به شيعيان خطاب كردند كه :
انَّكم قوم اءَعداؤُكم كثيرَة عاداكمُ الخَلقُ يا معشرِ الشِّيعةِ انَّكم قد عاداكمُ الخَلقُ فَتَزَيَّنوا لهم بما قَدَرتم عليهِ(322).
((شما دشمن زياد داريد، آنچه كه مى توانيد خود را تزيين كنيد و از خانه بيرون بياوريد و در محافل عمومى حضور پيدا كنيد)).
از مجموع اين روايت ها و روايت هاى ديگرى كه در همين مورد آمده ، استفاده مى شود كه نه تنها داشتن مال مذموم نيست ، بلكه تظاهر به مال دارى امرى مورد توصيه است . و در روايت جالبى از امام صادق عليه السلام نقل شده است :
انَّ عبدالله بنَ عباس لمَّا بَعَثَه اءميرالمؤ منين عليه السلام الى الخَوارجِ فَواقَفَهم لَبِسَ اءَفضَلَ ثيابِهِ و تَطَيَّبَ باءَفضلِ طيبِهِ و رَكِبَ اءَفضل مراكبِهِ فخرَجَ فواقَفَهم فقالوا يا ابنَ عباس بينَا اءَنتَ اءَفضلُ الناسِ اذا اءَتَينا فى لباسِ الجَبابِرَةِ و مراكبِهم فَتَلا عليهم هذهِ الآيَةَ قل مَن حرَّمَ الله الَّتى اءَخرجَ لعبادِهِ والطَّيبات مِنَ الرِّزق (323) فالبَس و تَجَمَّل فانَّ الله جميل يُحبُّ الجماَ وليَكن مِن حلال (324).
((وقتى اميرالمؤ منين عليه السلام ابن عباس را مامور كردند كه با خوارج گفتگو كند، ابن عباس زيباترين و بهترين لباس خود را پوشيد، بهترين عطر را استفاده كرد، بهترين مركب را انتخاب نمود. به محض اين كه مقابل خوارج رسيد، آنها گفتند: ابن عباس ما تو را بهترين مردم مى شناختيم ؛ حالا تو با لباس و مركب ستمگران با ما روبرو مى شوى ؟ ابن عباس به اين آيه شريفه استناد كرد كه : بگو چه كسى زينت هاى الهى و روزى هاى پاكيزه اى را كه براى بندگان خود آفريده ، حرام كرده است ؟ پس لباس زيبا بپوش كه خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد اما از مال حلال استفاده كن )).
بنابراين ، نه تنها استفاده از نعمت هاى الهى مذموم نيست بلكه بدان توصيه نيز شده است و تظاهر به آنها هم لازم است . نكته قابل توجهى در بعضى از روايت ها است كه با بيان يك روايت آن را بيان مى كنيم . روايتى را مرحوم صاحب وسايل الشيعه نقل كرده است :
دَخَلَ سُفيانُ الثَّورىُّ على اءَبى عبدالله عليه السلام فَرَاءَى عليه ثيابَ بيَاض كاءَنَّها غِرقىُ البَيض فقال له انَّ هذا اللِّباس ليسَ مِن لباسِكَ فقال له اسمع منِّى وَعِ ما اءَقولُ لك فانَّه خير لك عاجلا و آجلا ان اءَنتَ متَّ على السُّنةِ و لم تَمُت على بدعَة اءُخبِرُكَ اءَنَّ رسولَ الله صلى الله عليه و آله و سلم كان فى زمان مُقفر جَدب فاءَمّا اذا اءَقبلَت الدُّنيا فاءَحقَّ اءَهلَها بها اءَبرارُها لا فُجَّارُها(325).
((سفيان ثورى در حالى به حضور امام صادق عليه السلام رسيد كه امام عليه السلام لباس خوب و قيمتى پوشيده بودند. او زبان به انتقاد گشود و گفت : پدران تو اين گونه لباس نمى پوشيدند. حضرت فرمودند: اين كلام را بشنو و حفظ كن كه براى دنيا و آخريت تو مفيد است اگر بر سنت و دين بميرى نه بر بدعت . زمانى پدران من لباس هاى آنچنانى مى پوشيدند كه مردم فقير بودند. الان روزگارى است كه دنيا بر ما سهل شده و رفاه براى ما فراهم شده است . چرا ما از نعمت هاى دنيا استفاده نكنيم ؟ شايسته ترين كسانى كه مى توانند از نعمت هاى دنيا استفاده كنند خوبان هستند)).

سفارش به وسعت منزل
از اين گونه روايت ها مى توان دريافت كه به هر حال از منظر قرآن و اهل بيت عليهم السلام نفس مال و ثروت و مكنت امرى مذموم و ناپسند نيست .
دقيقا همين نگاه و تلقى را ما درباره مسكن و مكان زندگى هم ملاحظه مى كنيم . در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است كه :
مِن السَّعادةِ سَعَةُ المَنزلِ(326).
((يكى از علايم سعادتمندى انسان اين است كه ، منزل وسيع داشته باشد)).
طبيعى است فراهم كردن منزل وسيع هم جز براى كسى كه مال فراوان دارد، ممكن نخواهد بود. در تعبيرى از امام موسى بن جعفر عليهماالسلام آمده است كه :
العَيشُ السَّعةُ فى المنزل (327).
((يكى از خوشى هاى زندگانى ، منزل وسيع است )).
در روايت ديگرى از حضرت آمده است كه مى فرمايند:
سُئلَ عن فضلِ عيشِ الدُّنيا قال سَعَةُ المنزلِ و كثرَةُ المحبِّينَ(328).
((از حضرت درباره فضيلت زندگى دنيا سؤ ال شد، حضرت فرمودند: وسعت منزل و دوستان بسيار)).
در روايت ديگرى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وارد شده است كه حضرت فرمودند:
مِن سعادةِ المرءِ المسلمِ المسكَنُ الواسِعُ(329).
((از سعادت هاى هر مسلمان ، داشتن مسكن وسيع است )).
كسى خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آمد و از نادارى و كوچكى خانه شكوه كرد، حضرت فرمودند:
ارفَع صوتَكَ ما استَطَعتَ و سَلِ اللهَ اءَن يوَسِّعَ عليكَ(330).
((وقتى با خدا حرف مى زنى ، فرياد بكش و تا آن جا كه مى توانى داد بزن و از خدا بخواه كه خدا بر تو توسعه بدهد)).
اگر توسعه و مكنت دنيا بد بود، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آن فرد را بدان راهنمايى نمى كردند و همين طور درباره مركب راهوار و قيمتى نيز مواردى را در روايت ها مى توانيم بيابيم . رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:
مِن سعادَةِ المسلمِ سَعَةُ المسكنِ و الجارُ الصَّالح والمركَبُ الهَنى ءُ(331).
((از سعادت مسلمان خانه وسيع ، همسايه خوب و مركب راهوار است )).
در تعبير ديگرى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه مى فرمايند:
مِن سعادَةِ المرءِ اءَن يَتَّسع منزلُه (332).
((از سعادت مرد، داشتن منزل وسيع و بزرگ است )).
و نيز در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است كه :
مِن سعادَةِ الرَّجل سعَةُ منزلهِ(333).
((از سعادت مرد، داشتن منزل وسيع است )).
در روايت ها اين تعابير خيلى زياد است . حتى روايت خيلى جالبى را مرحوم صاحب وسايل الشيعه به نقل از كلينى رحمة الله در احكام مسكن آورده است و سند آن هم سند بسيار خوبى است :
عن مُعمَّرِ بن خَلّاد قال انَّ اءَباالحسن عليه السلام اشترَى دارا و اءَمَر مَولى له اءَن يَتَحَوَّل اليها و قال انَّ منزلَكَ ضَيِّق فقال قد اءَحدثَ هذه الدَّار اءَبى فقال اءَبوالحسن عليه السلام ان كان اءَبوكَ اءَحمقَ يَنبَغى اءَن تكونَ مثلَه (334).
((معمر بن خلاد مى گويد كه موسى بن جعفر عليهماالسلام خانه اى خريدارى كردند و به يكى از دوستانشان فرمودند: تو به اين خانه نقل مكان كن ؛ چون خانه تو كوچك است و تو در مضيقه خواهى بود، من اين خانه را براى تو خريدم . مرد در جواب اين محبت امام مى گويد: اين خانه را پدرم ساخته است و من دوست داردم در خانه پدرم زندگى كنم . موسى بن جعفر عليهماالسلام فرمودند: اگر پدرت احمق بود و خير و سعادت خود را نمى توانست درك كند، تو هم بايد مثل او بينديشى ؟)).
از اين روايت ها معلوم مى شود كه نه تنها فراهم كردن منزل وسيع ، مورد توصيه است ، بلكه زندگى در منزل كوچك و سختى اهل خانه ، يك نقص ‍ است . در صورتى كه انسان توانايى فراهم كردن آن را داشته باشد و اقدام نكند، علامت نادانى و حماقت او است .
در روايت اخير، كسى آمده است و منزل مجانى و وسيعى در اختيار انسان مى گذارد، اگر انسان بگويد من زندگى در خانه كوچك پدرى را ترجيح مى دهم و خود را از نعمت خدا محروم مى كند، سزاوار اين تعبير تند امام عليه السلام خواهد بود. از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمودند:
الشُّومُ فى ثلاثَةِ اءَشياء فى المراءَةِ والدَّابَّةِ والدَّار فاءَمّا المراءَةُ فشُؤ مها غَلاءُ مَهرِها و عُسرُ ولادَتها و اءَمَّا الدَّابَّةُ فشُؤ مُها كَثرَةُ علَلِها و سوءُ خُلُقها و اءَمَّا الدَّار فشُؤ مُها ضيقُها و خُبثُ جيرانِها(335).
((شومى و بديمنى در سه چيز نهفته است : مركب ، زن و خانه ، اما شومى زن در مهر بسيار و زايمان سخت و دشوار است ، شومى مركب در مرتب مريض ‍ شدن و راهوار نبودن آن است ، و شومى خانه در كوچك بودن آن و همسايه بد است )).

استفاده و بهره ورى از دنيا
بنابر آنچه بيان شد، در شرع مقدس به همه مظاهر نعمت هاى الهى ، زيبايى ها و خوبى ها توصيه شده است . روايتى از اميرالمؤ منين على عليه السلام نقل شده است كه فرموده اند:
انَّ الدُّنيا دارُ صدق لِمَن صَدَقَها و دارُ عافيَة لِمَن فَهِمَ عنها و دارُ غِنى لِمَن تَزَوَّدَ منهَا و دارُ مَوعِظَة لِمَن اتَّعَظَ بها(336).
((به راستى دنيا براى كسى كه آن را تصديق كند، سراى صدق و راستى است - تصديق به معناى باور و شناخت كافى و كامل است - و سراى عافيت و آرامش است ، براى كسى كه آن را خوب درك كند و فريب آن را نخورد، سراى غنا و بى نيازى است ، براى كسى كه از اين سرا توشه برگيرد و خانه پند و اندرز است ، براى كسى كه در اين خانه پند مى گيرد)).
تعبيرهاى اميرالمؤ منين عليه السلام ترسيمى زيبا و تصويرى دوست داشتنى از دنيا است . در تعبير اول اميرالمؤ منين عليه السلام دنيا سراى صدق و راستى ، در تعبير دوم سراى عافيت و آرامش ، در تعبير سوم ، خانه ثروت و بى نيازى و در تعبير چهارم ، كلاس آموزش و پند و اندرز است . تعبيرهاى ديگرى هم در سخنان حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام يافت مى شود؛ مثلا در كلمات قصار ((نهج البلاغه )) آمده است :
الدُّنيا مَتجَرُ اءَولياءِ اللهِ(337).
((دنيا بازار تجارت اولياى خدا است )).
الدُّنيا مسجدُ اءَحِبَّاءِ اللهِ(338).
((دنيا محل عبادت دوستان خدا است )).
تعبير ديگرى را هم اهل سنت از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرده اند كه حضرت مى فرمايند:
الدُّنيا مزرعةُ الاخرة (339).
((دنيا كشتزار آخرت است )).
مجموع اين تعبيرهاى هفت گانه ، در واقع نه تنها مذمت و بدگويى از دنيا نيست ، بلكه زيبايى و دعوت به فراهم كردن امكانات مادى براى سعادت دنيوى و اخروى است . برخلاف آنچه انسان در بعضى از مكتب هاى ديگر مى يابد، در مكتب اسلام ، خدا دنيا را بيهوده نيافريده است .
بعضى گفته اند كه اصلا ما به خطا و اشتباه به اين دنيا آمده ايم و اين جا منزل ما نيست . ما به خاطر اشتباه آدم به اين دنيا آورده شديم و چوب اشتباه آدم را مى خوريم . اين نگاه مكتب ما به دنيا نيست . مهم اين است كه انسان دنيا را همان طور كه هست باور كند؛ اگر دنيا را آن گونه كه هست ، بشناسد و باور كند، به انسان راست مى گويد. اما اگر در شناخت دنيا خطا كرد، فريب خواهد خورد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام تعبير عجيبى دارد كه :
مثلُ الدُّنيا كمَثَل الحَيَّةِ لَيِّن مسُّها والسَّمُّ النَّافعُ فى جوفها يَهوى اليها الغِرُّ الجاهلُ و يَحذَرُها ذواللُّبِّ العاقِلُ(340).
((دنيا مثل مارى است كه اگر دست به روى پوست او كشيده شود، نرم و لطيف است ولى درون آن سم كشنده اى است ، نادان بى خبر به آن علاقه مند مى شود و هوشمند عاقل از آن حذر و دورى مى كند)).
اگر انسان هر موجودى را آن طور كه هست ، بشناسد و در شناسايى آن خطا و اشتباه نكند، از هر نعمتى به جاى خود و صحيح استفاده خواهد كرد. در بعضى از تعبيرهاى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه دنيا فريب دهنده است :
الدُّنيا غَرور حائِل و سَراب زائل و سِناد مائِل (341).
((دنيا فريب دهنده است ، سراب است و تكيه گاه ناتوانى . مثل درختى است كه قدرت ندارد درخت ضعيفى به آن تكيه كند)).
يا در تعبير ديگرى است كه مى فرمايند:
اُهرُبوا مِن الدُّنيا واءصرفوا قُلوبكم عنها فانَّها سِجنُ المومنِ، حظُّهُ منها قليل و عقلُه بها عَليل و ناظرُه فيها كَليل (342).
((از دنيا بگريزيد، و دل هايتان را از آن بگردانيد؛ زيرا كه آن زندان مومن است ، بهره اش از آن اندك ، و عقلش به سبب آن بيمار بوده ، و نظركننده در آن (يعنى عقل و شعور او در آن ) كُند است )).
تعبير ديگر اميرالمؤ منين عليه السلام چنين است :
الدُّنيا دارُ مَمَرّ لا دارُ مَقَر(343).
((دنيا جايگاه گذر است ؛ نه جايگاه اقامت )).
دنيا گذرگاه و معبر است . آن كسى كه در گذرگاه و معبر، خانه اقامت بنا مى كند، خطا كرده است . معبر و مسير مذموم نيست ؛ كسى كه منزلگاه بين راه را هدف و مقصد مى داند و همه هم و غمش را در آبادى و عمران منزل بين راه مصرف مى كند، اشتباه كرده است .

پرهيز از وابستگى به دنيا
اگر درباره دنيا مذمتى شده ، نه از جهت مذموم بودن آن است ، بلكه در نحوه تلقى از دنيا است . پس مذمت ها متوجه تلقى و خطا در درك و فهم دنيا است ؛ لذا حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى گويد:
الدُّنيا ظِلُّ الغَمام و حُلُمُ المَنام (344).
((به راستى دنيا سايه ابر، و مجرد خواب و خيال است )).
دنيا مانند خواب است . مانند روياهايى است كه انسان در خواب مى بيند و براى او خوشايند است . حال اگر كسى به رويا دل ببندد، مذموم و ناپسند و قبيح نيست . يا سايه ابر چيز قبيحى نيست در گرماى طاقت فرساى كوير سايه ابر بسيار ارزشمند است ، اما اگر كسى خيال كند كه اين سايه هميشگى است و تداوم دارد، خطا كرده است ؛ ولى سايه ابر فى نفسه مذموم نيست . بنابراين :
الرُّكونُ الى الدُّنيا مع ما يُعاينُ مِن غيرِها جَهل (345).
((آرام گرفتن به دنيا و ميل به آن با آنچه از تغييرات و تبدلات آن ديده مى شود جهل و نادانى است )).
اين كه انسان بر دنيا تكيه كند و دنيا را هدف اصلى و نهايى قرار دهد، چيزى است كه در معارف ما مذموم شمرده شده است ؛ مثلا:
احذَرِ الدُّنيا فانَّها شَبَكَةُ الشَّيطانِ و مَفسَدَةُ الايمانِ(346).
((از دنيا پرهيز كنيد؛ زيرا كه دنيا دام شيطان و خانه فساد ايمان است )).
اگر كسى دام را بشناسد فريب نمى خورد. در خانه اى كه دام گسترده مى شود، انسان بايد دام را بشناسد؛ نه اين كه از آن خانه بدگويى كند، انسان بايد همواره به اين نكته توجه كند كه :
احذَرِ الزّائلَ الشَّهىَّ و الفانىَ المحبوبَ(347).
((از زائل شونده دلكش و فانى شونده محبوب دورى نماييد)).
به تعبير حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام دنيا زائل شدنى و گذرگاه است ؛ آن هم نه گذرگاه اختيارى ، گذرگاهى است كه به اجبار بايد از آن بگذرد. همه تعبيرها با اين بيان اميرالمؤ منين عليه السلام خوب روشن مى شود كه :
ايَّاكَ والوَلَهَ بالدُّنيا(348).
((بر تو باد دورى از حيران شدن به دنيا)).
اين كه انسان واله و شيداى دنيا شود، خطا است ؛ نه اين كه اصل دنيا مذموم و ناپسند است ، خداوند متعال همه عالم آفرينش را براى انسان آفريده است نه اين كه انسان را براى اسارت در قيد و بند زرق و برق ماديات آفريده باشد. كسى كه بايد همه چيز را در اختيار بگيرد و از آن ابزار راه سعادت بسازد، اگر خود اسير اين ابزار و عوامل شود، شايسته مذمت است . در سخنى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بيان شده است :
ما الدُّنيا غَرَّتكَ و لكن بها اغتَرَرتَ(349).
((دنيا تو را فريب نداده است ، بلكه تو از آن فريب خورده اى )).
يعنى حقيقت دنيا را آن گونه كه هست نيافته اى ، بنابراين فريب خورده اى . يا در عبارت ديگرى مى فرمايند:
ما العاجلَةُ خَدَعَتكَ و لكن بها انخَدَعتَ(350).
((دنيا عاجل و گذرا است و باقى نمى ماند. دنيا با تو مكر نكرده است تا بگويى من اسير مكر دنيا شده ام ، تو خود پذيراى مكر شده اى )).
در معارف ما بر كوتاهى و تقصير خود انسان تاءكيد شده است . در سخن جامع ديگرى كه از اميرالمؤ منين عليه السلام به اسناد صحيح روايت شده است ، حضرت مى فرمايند:
حبُّ الدُّنيا راءسُ كلِّ خطيئة (351).
((علت همه خطاها و اشتباهات ، دوست داشتن دنيا است )).
اين جا خيلى آشكار بيان مى كند كه هيچ نقص و مذمتى متوجه دنيا نيست ؛ بلكه حب دنيا و دوست داشتن آن مذمت شده است . حضرت در اين كلام گهربارشان منشا همه لغزش ها و گناهان و انحرافات بشر را، دوست داشتن دنيا مى دانند. انسان ، براى تعلق و دلبستگى به مبدا كمالات خلق شده است ، اما به اشتباه وابستگى به دنيا جايگزين آن شده كه علت اين اشتباه نيز خود او است ، در همه تعبيرات مشاهده مى شود كه همه اشكال به خود انسان بازمى گردد؛ چون انسان موجودى مختار است و هنگامى كه در انتخاب و اختيار اشتباه مى كند اين مصيبت ها براى او به بار مى آيد.
همان طور كه بعضى از آيات قرآن ، بعضى ديگر را تفسير و تبيين مى كنند، برخى روايت ها نيز برخى ديگر را تفسير مى كنند. اگر اين بيان حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام كه : حبُّ الدُّنيا راءس كلِّ خطيئَة اجمال داشته باشد با كلام ديگرى از آن حضرت توضيح داده مى شود كه مى فرمايند:
لحُبِّ الدُّنيا صَمَّتِ الاءسماعُ عن سماعِ الحكمةِ و عُميَتِ القلوبُ عن نورِ البصيرة (352).
((حب دنيا است كه گوش ها را در مقابل مطالب حكمت آميز و دلالت كننده ، ناشنوا مى كند و قلب را از درك حقايق كور و از ديدن نور، ناتوان مى نمايد)).
تعبير ديگرى هم در كلام رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم داريم كه مى فرمايد:
حبُّك للشى ءِ يُعمى و يُصمُّ(353).
((دوستى ات نسبت به چيزى ، تو را كور و كر مى كند)).
اگر انسان به چيزى علاقه مند شد و نسبت به آن دوستى فوق العاده اى پيدا كرد، آن چنان او را از خود بى خود مى كند كه چشم او جز آن را نمى بيند و گوش او جز صداى آن را نمى شنود و ذهن او جز به آن نمى انديشد. حال اگر اين محبوب ، محبوبى خيالى و غيرحقيقى بود كه صلاحيت محبت و لياقت دلبستگى و وابستگى ندارد؛ يعنى اگر به جاى اين كه به حقيقت دل ببندد، به دنياى گذرا دل بست ؛ اين حب و دوستى ، باعث مى شود كه در مقابل همه حقايق ناشنوا و نابينا شود و جز يك چيز نبيند و آن دنيا و محبت دنيا است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
زَخارفُ الدُّنيا تُفسدُ العقولَ الضَّعيفةَ(354).
((زيورهاى دنيا عقل هاى ضعيف را فاسد مى كند)).
در اين جا نيز اشكال متوجه خود انسان است اگر زخرف را به معناى طلا بگيريم و زيبايى ها و اشياى قيمتى دنيا را نيز به اين معنى بدانيم و يا به معناى پليدى ، اين اشكال متوجه دنيا نيست ؛ چرا كه به هر حال از ضروريات خلقت بوده ، اما آنچه موجب فساد و تباهى مى شود، ضعف عقل انسان است . اين معنا با كلام ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام بهتر تبيين مى شود، حضرت مى فرمايند:
غايَةُ الدُّنيا الفَناءُ(355).
((انتهاى دنيا نابودى است )).
عاقلانه نيست به چيزى كه زائل شدنى است و دوام ندارد، دل بست . انسان بايد به محبوبى دل ببندد، كه ارزش داشته باشد كه انسان همه توانش را صرف آن محبوب كند؛ چون وقتى محبوب شد به طور طبيعى همه قواى انسان را به سمت خود جذب مى كند. اگر انسان همه سرمايه و هستى اش را به پاى كسى بريزد كه زائل شدنى است ، همه عقلا او را مذمت مى كنند؛ ولى ملاحظه مى شود كه بسيارى از انسان هايى كه دل بستن به امر فانى را محكوم مى كنند به دنياى فانى دل مى بندند؛ اين دليل ضعيف بودن عقل است . وقتى انسان دچار ضعف عقل شد، به امر فانى دل مى بندد. اما اگر عقل او قوت داشت و ادراك او به مرحله كمال رسيد، هرگز به چيز زائل شدنى و فانى كه قابل نگهدارى نيست ، دل نمى بندد.
انسان دوست دارد محبوبش را نگه دارد، ولى نبايد به چيزى كه نگهدارى اش از قدرت انسان خارج است ، دل ببندد؛ همان طور كه هيچ انسان عاقلى در منزل بين راه ، در اقامت گاه موقت ، خانه نمى سازد و آن جا را وطن خود قرار نمى دهد.
همه سخن ائمه عليهم السلام به اين بازمى گردد كه ارزش دنيا را پايين بياورند و ارزش واقعى و حقيقى دنيا را بنمايانند. آنچه از اين كلمات استفاده مى شود، تعالى نفس انسانى و ارزش دادن واقعى و بيان ارزش ‍ حقيقى خود انسان و بشر است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن كرُمَت نفسُه صُغرت الدنيا فى عينه (356).
((كسى كه نفس خود را - آن گونه كه هست - بزرگ مى دارد، دنيا - و متعلقات دنيا - در چشم او ناچيز و كوچك جلوه مى كند)).
شبيه اين فرمايش را در كلمات قصار آن حضرت در ((نهج البلاغه )) مى يابيم كه :
عَظُم الخالِقُ فى اءَنفسهم فصَغُر ما دونَه فى اءَعينهم (357).
((نزد مومن فقط خالق و ذات اقدس ربوبى بزرگ است و به او مى توان دل ببندد و نفس خود را بهاى او قرار دهد، و مادون خالق هيچ چيز ديگر بهاى نفس انسانى نيست )).
اين نكته قابل توجه در سخنان اميرالمؤ منين عليه السلام نسبت به مطلق دنيا است .

مال و ثروت از ديدگاه اسلام
بعد از بحث درباره ديدگاه اسلام در مورد دنيا و متعلقات آن ، مناسب است درباره مال هم مقدارى توضيح دهيم .
صرف نظر از آنچه درباره مال و ثروت و دارايى استفاده مى شود آياتى نيز در قرآن كريم به اين مساءله اشاره كرده است :
يا ايُّها الَّذين آمنوا لا تُلهكم اءَموالكم و لا اءَولادكم عن ذكر الله (358).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكنند)).
و يا در آيه ديگر مى خوانيم :
اءَنَّما اءَموالكم و اءَولادكم فتنَة (359).
((همانا اموال و فرزندان شما، وسيله آزمايش هستند)).
به نحوى از كلمات وى استفاده كرديم كه دلبستگى به مال مورد طعن و ذم واقع شده است . درباره متعلقات دنيا، كه مال و ثروت هم از آنها است ، مثل خود دنيا، همان تعلق و وابستگى به آنها است . سخنى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه مى فرمايند:
حبُّ المال والجاه يُنبتانِ النِّفاق فى القلب كما يُنبتُ الماء البَقل (360).
((دوست داشتن مال و جاه در قلب نفاق مى روياند، همان گونه كه اگر زمين مساعدى آبيارى شود، سبزه مى روياند)).
اگر دوستى مال و ثروت به دلى راه پيدا كند، موجب روييدن و رشد نفاق در آن مى شود. اين تعلق و محبت ، عامل و موجب يك بيمارى مادر مى شود كه اسم آن نفاق است ، كه آن را ريشه همه زشتى هاى اخلاقى ، ناميده اند. اميرالمؤ منين عليه السلام تعبيرى دارند كه مى فرمايند:
النّفاق شَينُ الاخلاق (361).
((نفاق ، اخلاق را معيوب مى كند)).
يعنى اگر نفاق به دل كسى راه يابد، ديگر از حالت اعتدال اخلاق انسانى خارج مى شود. تعبيرات بسيار زيبايى در كلمات اهل بيت عليهم السلام پيدا مى كنيم ؛ مثلا در كلامى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه مى فرمايند:
عادةُ المنافقينَ تهزيعُ الاخلاقِ(362).
((عادت منافقان تغيير اخلاق است )).
عادت منافق اين است كه هر لحظه به رنگى در مى آيد، يعنى هيچ ثبات اخلاقى ندارد. با هر شرايطى كه برخورد كند، خود را با آن تطبيق مى دهد. منافقان كسانى اند كه در زندگى فاقد مبنا و اصولند و طبعا هيچ گاه در هيچ امرى نمى توان به آنها اعتماد كرد.
خلاصه اين كه وابستگى به دنيا، مولد بيمارى نفاق است و براى افرادى كه به اين بيمارى مبتلا هستند، دسترسى به محبوب اصل است و تلاش ‍ مى كنند، به هر قدر و قيمت ممكن بدان دست يابند. بنابراين اولين توصيه امام سجاد عليه السلام درباره مال اين است كه مى فرمايند:
((چنان شيفته و واله مال و ثروت مشو كه بخواهى از هر راه و به هر قيمتى ، آن را تحصيل كنى )).
تحصيل مال نبايد از چهارچوب قوانين مقرر در كسب و تجارت خارج شود.
تعبير امام عليه السلام اين است كه :
فاءَن لا تاءخذَه الا مِن حلِّه .
((جز از راه حلال ، مال را به دست نياور)).
يعنى معاملاتى كه شكل صحيح شرعى ندارد و نوعى تجاوز به حقوق عمومى و اشخاص به حساب مى آيد حرام است . انسان مجاز نيست كه مال ، ثورت و دارايى خود را از هر طريقى كه مى تواند و دلش مى خواهد به دست آورد؛ چرا كه حد و حدودى دارد و به عنوان حق مال معين شده است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اءزكى المال ما اءكتسب مِن حلِّه (363).
((پاكيزه ترين مال ، آن است كه از طريق حلال به دست آيد)).

مفاسد به دست آوردن مال و ثروت حرام
اگر انسان از راه غيرمشروع براى رسيدن به مال و ثروت ، تلاش كند، آثار مختلفى به دنبال دارد كه به برخى از آنها در معارف دينى ما اشاره شده است . يكى از آثار اين است كه مى فرمايند:
مَن اكتسَبَ مالا مِن غير حلِّه اءَضرَّ بآخرتهِ(364).
((كسى كه مالى را از راه حرام به دست مى آورد، در واقع دنيا را با آخرتش ‍ معامله كرده است )).
اولين خطر و ضررى كه براى انسان به ارمغان مى آورد اين است كه دنيا را با آخرت معامله كرده است ؛ يعنى آخرت را به دنيا فروخته است .
انَّ اليومَ عمل و لا حسابَ و غَدا حساب و لا عمَلَ(365).
((امروز روز عمل است نه روز حساب ؛ و فردا روز حساب است نه روز عمل )).

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo