شهید آوینی

 

550- بيدارى كوفيان  
مختار بن ابى عبيده با كمك همين مردم كوفه حكومت ء تشكيل داد و بر قسمت وسيعى از كشور اسلامى مسلط شد و بى شك علاقه و اخلاص ‍ مردم كوفه نسبت به امام حسين عليه السلام صدها برابر بيش از علاقه آنان به سليمان بن صرد و مختار بود، بلكه اطاعت مردم كوفه از سليمان بن صرد و مختار نيز به خاطر عشق و علاقه به امام حسين عليه السلام بود. بلكه شهادت امام بود كه مردم كوفه را بيدار و علاقه مند و مصمم كرد، تا اينكه آنها بعد از شهادت و قبل از شهادت يكسان بودند. (548)
551- زنده كننده حماسه اسلامى  
از ملتى هر چيز منهدم شود قابل جبران و اصلاح است ، مگر حماسه ملى و روح ملى كه ملت را به دنبال خود مى برد. امام حسين حماسه اسلامى را زنده كرد و به اين جهت به اسلام حياب بخشيد. (549)
552- واژگون شدن كاخ ظلم  
مى گوييم امام حسين با قيام و مبارزه خود بنياد كاخ ظلم را واژگون و اسلام را تجديد حيات ، و درخت دين را آبيارى كرد. به چه نحو و چگونه ؟ به اين كه شخصيت معنوى مسلمانان را بيدار و احيا كرد، در آنها حماسه اى را كه مرده بود زنده كرد. بحثى درباره شخصيت و فلسفه مستقل زندگى داشتن و تعظيم و احترام شعائر ملى و دينى كه بزرگترين سرمايه ها است ، حتى از علم بالاتر است . پيغمبر به عرب چه داد؟ شخصيت داد. (550) از چه راه ؟ از راه ايمان به مبادى اسلام كه طبعا شخصيت آفرين است . خسران شخصيت ، بالاترين خسرانها است . ترسها، زبونى ها، بزرگى ها، چاپلوسى ها، توسرى خورى ها، همه مولود باختنت شخصيت است .
امام حسين عليه السلام در ملت اسلام حماسه و غيرت ايجاد كرد، حميت و شجاعت و سلحشورى به وجود آورد، خونها را به جوش آورد. (551) شهادت امام حسين عليه السلام به شكلى نبود كه مرعوبيت ايجاد كند، بر عكس ‍ (552)
553- آغازگر قيام جمعى و مسلحانه 
يكى از بزرگترين آثار قيام حسينى اين بود كه مجزا كرد بين قيام عليه خلفا و قيام عليه اسلام را. همان طورى كه قبلا گفتيم اگر امام حسين عليه يزيد قيام نمى كرد ممكن بود خرابكاريها و سوء سياست يزيد منجر به قيامى از طرف عناصرى بشود كه به اسلام هم علاقه اى نداشتند. اكنون مى گوييم اگر چه در تاريخ اسلام قيام هاى زيادى مى بينيم كه عليه دستگاه خلفا است و در عين حال جنبه حمايت از اسلام را دارد، مثل قيام ايرانيان عليه امويان ، ولى بايد دانست كه اين امام حسين بود كه اولين بار قيام دسته جمعى مسلحانه عليه دستگاه خلافت كرد و او بود كه حساب اسلام را از حساب متصديان امر جدا كرد، بلكه راه قيام عليه دستگاه را از نظر اسلامى باز كرد و قيام آن حضرت نمونه و سرمشق ديگران قرار گرفت ، ديگر نقش خلفا به عنوان حاميان اسلام باطل شد، اسلام در طرف مخالف قرار گرفت .
قبل از امام حسين هم قيامهايى فردى يا دسته جمعى انجام شد. آنها يا مسلحانه و فردى بود يا جمعى و غير مسلحانه . ولى قيام و شورش دسته جمعى و مسلحانه را امام حسين آغاز كرد. (553)
554- اگر حسين قيام نمى كرد؟  
اگر امام حسين قيام نمى كرد، خطر اين بود كه بساط اسلام از طرف مردم با انقلاب ممالك فتح شده برچيده شود. (554)
555- احيا كننده روح اسلام  
مى گويند: امام حسين اسلام را زنده كرد، تجديد حيات كرد، با خون خود نيرو داد و آبيارى كرد. راست است اما چگونه به چه نحو؟
به اين نحو كه حماسه اسلام را احيا كرد، به روح ها شخصيت ، حريت ، غيرت ، آزادگى ، ايده آل داد و خونها را به جوش آورد، رخوت را از بدنها گرفت و روح ها را به حركت آورد، حماسه مبارزه با كفر، ظلم ، ستم را احيا و تجديد كرد. (555)
556- ديوانگى بسر بن ارطاه  
بسيارى از كسانى كه گرفتار عذاب وجدان مى شوند و فرياد مى زنند: مرا بكشيد! اين وجود ننگين را از بين ببريد! ديوانگى بسر بن ارطاه در آخر عمرش شايد از همين قبيل بوده . آن فرشته ماءمور عذاب اينگونه افراد همان وجدان خود آنها است (556)
557- نتايج نهضت حسين (ع ) 
امام راجع به نتايج اين حركت : اولا خود يزيد نتوانست آب خوشى از گلويش فرو برود. حادثه مدينه دنبال حادثه كربلا بود. عبدالله بن زبير وسيله تبليغاتى خوبى يافت و قضيه مكه واقع شد. بعدها يا لثارات الحسين ستارى بود كه در تمام مدت شصت ساله بعدى نبى اميه همواره حكومت اموى را مى لرزانيد. لهذا بعضى ها مثل مارتين آلمانى سياست حسينى را از اول متوجه همين هدفها مى دانند.
عقاد راجع به حركت دادن نساء و اطفال مى گويد: ... انما يبدو الخطاء فى هذه الحركه حين تنطر اليها من زاويه واحده ضيقه المجال قريبه المرمى ، و هى زاويه العمل الفردى الذى يراض باساليب المعيشه اليوميه و يدور على التفه العاجل للقائمين به والذا عين اليه ...
مى گويد مسلم قادر بود خيلى كارها از قبيل كارهاى ابن زياد بكند، مالهايى بگيرد و ببخشد و بكشد، ولى بر خلاف اصولى بود كه پيروزى مى كرد. مسلم در حالى كه آماده كشته شدن بود وصيت كرد هفتصد درهم قرض ‍ دارم ، زره و شمشيرم را بفروشيد و ادا كنيد! (مسلم در فكر صاف كردن مال مردم در دوره چند روزه حكومت خودش نيافتاد با اينكه فرمان حضرت به منزله اجازه سهم امام هم بود!) (557)
558- غلط ترين طرز تفكرها  
معمولا تذكر حادثه سيد الشهداء از قبيل اظهار تاءسف است ، آن هم اظهار تاءسف از نفله شدن سيد الشهداء كه افسوس كه آقا نفله شد، و حال آنكه غلط ترين غلطها اين است كه ما امام حسين عليه السلام را نفله شده حساب كنيم . امام حسين به عكس به هر قطره خون خود يك دنيا ارزش ‍ داد. كسى كه موجى ايجاد كرد كه قرنها پس از او پايه هاى كاخ ستمگران را متزلزل كردار جا كند و حتى در قرون خود ما غالب حوادث داغ در محرم ايجاد مى شود، خون او هدر رفته است ؟! كسى كه ميليونها نفر نماز خوان و روزه گير و فداكار ساخت هدر رفت ؟! (558)
559- مقام سيد شهيدان  
بعد از حادثه عاشورا و شهادت امام حسين عليه السلام كه همه شهادتها را تحت الشعاع قرار داده ، لقب سيد الشهداء به ايشان انتقال يافت ، البته به جناب حمزه هم سيد الشهداء گفته و مى گوييم ، ولى سيد الشهداى مطلق ، امام حسين است . يعنى جناب حمزه ، سيد الشهداى زمان خودش است و امام حسين سيد الشهداى همه زمانها است . آن چنانكه مريم عذرا سيده النساء زمان خودش است و صديقه كبرى سيده النساء همه زمانها.
قبل از شهادت امام حسين ، آن شهيدى كه سمبل گريه بر شهيد بود، و گريه بر او مظهر شركت در حماسه شهيد و هماهنگى با روح شهيد و روح شهيد و موافقت با نشاط شهيد و شمار مى رفت ، جناب حمزه بود و بعد از شهادت امام حسين اين مقام به ايشان انتقال يافت . (559)
560- زنده شدن دوباره اسلام  
شهادت هايى در دنيا هست كه به دنبال خودش روشنايى و صفا براى اجتماع مى آورد. شما در حالت فرد امتحان كرده و ديده ايد كه بعضى از اعمال است كه قلب انسان را مكدر مى كند، ولى بعضى ديگر از اعمال است كه قلب انسان را روشن مى كند، صفا و جلا مى دهد. اين حالت عينا در اجتماع هم هست . بعضى از پديده هاى اجتماعى ، روح اجتماع را تاريك و كدر مى كند، ترس و رعب در اجتماع به وجود مى آورد، به اجتماع حالت بردگى و اسارت مى دهد، ولى يك سلسله پديده هاى اجتماعى است كه به اجتماع صفا مى دهد، نورانيت مى دهد، ترس اجتماع را مى ريزد، احساس ‍ بزرگى و اسارت را از او مى گيرد، جراءت و شهامت به او مى دهد.
بعد از شهادت امام حسين ، يك چنين حالتى به وجود مى آمد، يك رونقى در اسلام پيدا شد. اين اثر در اجتماع از آن جهت بود كه امام حسين عليه السلام با حركات قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده كرد، احساسات را زنده كرد، احساسات بردگى و اسارتى را كه از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاويه بر روح جامعه اسلامى حكمفرما بود، تضعيف كرد و ترس را ريخت ، احساس عبوديت را زايل كرد و به عبارت ديگر به اجتماع اسلامى شخصيت داد. او بر روى نقطه اى در اجتماع انگشت گذاشت كه بعدا اجتماع در خودش احساس شخصيت كرد. مسئله احساس شخصيت ، مسئله بسيار مهمى است . از اين سرمايه بالاتر براى اجتماع وجود ندارد كه در خودش احساس شخصيت بكند. (560)
561- نهضت هاى ايجاد شده از عاشورا 
(امام حسين عليه السلام ) شب عاشورا كه اصحاب و اهل بيتش را جمع مى كند و از آنها تمجيد و تشكر مى كند. بعد به آنها مى گويد: بدانيد از همه شما متشكر و ممنونم ، ولى بدانيد كه دشمنان با شما كارى ندارند، و اگر بخواهيد برويد مانع شما نمى شوند، من هم از نظر شخص خودم كه با من بيعت كرده ايد، بيعت خودم را از دوش شما برداشتم و محذور بيعت هم با من نداريد، هر كس مى خواهد برود آزاد است .
حسين عليه السلام از اهل بيت و اصحابى كه درباره آنها گفته است كه اهل بيتى بهتر و باوفاتر از اينها سراغ ندارم ، اين مقدار استعناء نشان مى دهد و هرگز سخنانى از اين قبيل كه من را تنها نگذاريد، من غريبم ، مظلومم ، بيچاره ام نمى گويد. البته تكليف دين خدا را بر نمى دارد، لذا با افراد كه اتمام حجت مى كرد، اگر در آنها تمايل به ماندن نمى ديد به آنها مى گفت : از اين صحنه دور بشويد؛ زيرا كه من نمى خواهم شما به عذاب الهى گرفتار شويد؛ چون از كسى استمداد بكنم و او صداى استمداد مرا بشنود و مرا مدد نكند، خداوند او را به عذاب جهنم مبتلا خواهد كرد.
اين درس استغناء درس كوچكى نبود. همين استغناء بود كه بعدها روحيه استغناء به وجود آورد و چقدر قيام ها و نهضت ها به وجود آمد. (561)
562- سوژه احياگر ارزش ها  
حسين بن على يك سوژه بزرگ اجتماعى است . حسين بن على در آن زمان يك سوژه بزرگ بود، هر كسى كه مى خواست در مقابل ظلم قيام بكند، شعارش يا لثارات الحسين بود. امروز هم حسين بن على يك سوژه بزرگ است ، سوژه اى براى امر به معروف و نهى از منكر، براى اقامه نماز، براى زنده كردن اسلام ، براى اينكه احساسات و عواطف عاليه اسلامى در وجود ما احياء بشود. (562)
فصل بيست و چهارم : تحريفات عاشورا 
بخش اول : انواع تحريفات  
563- معناى لغوى تحريف  
تحريف يعنى چه ؟ تحريف در زبان عربى از ماده حرف است ، يعنى منحرف كردن چيزى از مسير وضع اصلى خود كه داشته است يا بايد داشته باشد به عبارت ديگر تحريف نوعى تغيير و تبديل است ، ولى تحريف مشتمل بر چيزى است كه كلمه تغيير و تبديل نيست . شما اگر كارى كنيد كه جمله اى ، نامه اى ، شعر و عبارتى آن مقصودى را كه بايد بفهماند، نفهماند و مقصود ديگرى را بفهماند، مى گويند شما اين عبارت را تحريف كرده ايد. مثلا شما گاهى مطلبى يا حرفى را به يك نفر مى گوييد، بعد آن شخص ، سخن شما را در جاى ديگرى نقل مى كند، پس از آن كسى به شما مى گويد: فلانى از قول شما چنين چيزى نقل مى كرد شما مى فهميد كه آنچه شما گفته بوديد با آنچه كه او نقل كرده خيلى متفاوت است . او سخنان شما را كم و زياد كرده است ، قسمت هايى از خود به آن افزوده است ، در نتيجه سخن شما مسخ شده و چيز ديگرى از آب در آمده است . آن وقت شما مى گوييد اين آدم حرف مرا تحريف كرده است . مخصوصا اگر كسى در سندهاى رسمى دست ببرد، مى گويند سند را تحريف كرده است . اينها مثال هايى بود براى روشن شدن معنى كلمه تحريف و اين كلمه بيش از اين احتياج به توضيح ندارد. (563)
564- انواع و اقسام تحريف  
تحريف از ماده حرف است و به معنى منحرف كردن و كج كردن يك چيز از مسير و مجراى اصلى است .
تحريف بر دو نوع است : لفظى و قالبى و پيكرى ، ديگر معنوى ، از نظر موضوع عامل يعنى محرف نيز بر دو قسم است : يا از طرف دوستان است يا از طرف دشمنان . به عبارت ديگر با منشاءش جهالت دوستان است و يا عداوت دشمنان . همچنان كه از نظر يعنى محرف فيه نيز بر چند قسم است : يا در يك امر فردى و بى اهميت است ، مانند يك نامه خصوصى ، و يا در يك اثر با ارزش ادبى است و يا در يك سند تاريخى اجتماعى است ، مثل جعل كتابسوزى اسكندريه ، و يا در يك سند اخلاقى و تربيتى و اجتماعى است . (564)
565- تحريف لفظى و تحريف معنوى 
تحريف انواعى دارد كه مهم ترين آنها عبارت است از: تحريف لفظى و تحريف معنوى ، تحريف لفظى اين است كه ظاهر مطلبى را عوض كنند، مثلا از يك گفتار عبارتى حذف شود يا به آن عبارتى اضافه شود، و يا جمله ها را چنان پس و پيش كنند كه معنى آن فرق كند، يعنى در ظاهر و در لفظ گفتار تصرف كنند.
تحريف معنوى اين است كه شما در لفظ تصرف نمى كنيد، لفظ همان است كه بوده ، ولى آن را سورى معنى مى كنيد كه خلاف مقصد و مقصود گوينده است . آن را طورى معنى مى كنيد كه مطابق مقصود خود شما باشد نه مطابق مقصود اصلى گوينده . (565)
566- خطر بزرگ  
تحريف لفظى به اين است كه مثلا لفظى كم يا زياد مى كنند و يا كلمه يا جمله اى را پس و پيش كنند و به هر حال معنى را كم و زياد كنند يا تغيير دهند. خطر بزرگ در تحريفات مغير معنى است . (566)
567- تحريف معنوى  
تحريف معنوى يعنى منحرف كردن روح و معنى يك جمله يا يك حادثه ، و چون بحث در اطراف حادثه است ، پس تحريف معنوى يك حادثه يعنى اينكه علل و انگيزه ها و همچنين هدف و منظورهاى آن حادثه را چيز ديگر غير از آنچه هست معرفى كنيم . مثلا شما به ديدن شخصى مى رويد، يا شخصى را به خانه يا مجلس خودتان دعوت مى كنيد، ديگرى مى آيد ميگويد: مى دانى منظور فلانى از آمدن به خانه تو چيست ؟ (يا از دعوت تو چيست ؟) مى خواهد مثلا دخترش را به پسر تو بدهد؛ در صورتى كه شما چنين منظورى هرگز نداريد. (567)
بخش دوم : تحريفات واقعه عاشورا  
568- تحريفات مضر در حادثه كربلا  
در نقل و بازگو كردن حادثه عاشورا، ما هزاران تحريف وارد كرده ايم ! هم تحريف هاى لفظى ، يعنى شكلى و ظاهرى كه راجع به اصل قضايا، راجع به مقدمات قضايا، راجع به متن مطلب و راجع به حواشى مطلب است ، و هم تحريف در تفسير اين حادثه . با كمال ، تاءسف اين حادثه ، هم دچار تحريف هاى لفظى شده و هم دچار تحريف هاى معنوى . گاهى از اوقات تحريف هايى كه مى شود لااقل با اصل مطلب هماهنگى دارد، ولى گاهى وقتها تحريف ، كوچك ترين هماهنگى كه ندارد هيچ ، قضيه را هم مسخ مى كند، قضيه را به كلى واژگون مى كند و به شكلى در مى آورد كه به صورت ضد خودش در مى آيد. باز هم با كمال تاءسف بايد بگويم تحريف هايى كه به دست ما مردم در اين حادثه صورت گرفته است ، همه در جهت پايين آوردن و مسخ كردن قضيه بوده است در جهتت بى خاصيت و بى اثر كردن قضيه بوده است . و در اين قضيه ، هم گويندگان و علماى امت و هم مردم تقصير داشته اند. (568)
569- شومى محرم به خاطر شهادت امام حسين (ع ) 
دهم محرم روزى بوده كه از اولى كه عالم ساخته شده اصلا اين روز، بد ساخته شده ، شوم ساخته شده و حادثه كربلا در روزى واقع شد كه با لذات شوم بود و قهرا قبل از اينكه امام حسين هم شهيد بشود، هر سال روز دهم محرم مى آمد روز شومى مى آمد، از زمان حضرت آدم و قبل از حضرت آدم اين روز شوم بوده و الان هم روز دهم محرم شوم است ، تا قيامت هم اين روز از آن جهت كه اين روز است .
حادثه كربلا هم در يك روز شوم واقع شد. يك وقت انسان اين طور فكر ميكند اين طرز فكر اساسى نمى توند باشد. نه عقل مى تواند آنرا قبول كند و نه از نظر نقل ما، مى توانيم تاءييدى براى آن بياوريم . ولى يك وقت به آن معناى دوم است : هجدهم ذى الحجه ، چون در اين روز براى ما حادثه مباركى رخ داده است ، ما اين روز را مبارك مى شماريم . هجده ذى الحجه مباركى خودش را از حادثه غدير دارد نه حادثه غدير از هجدهم ذى الحجه . دهم محرم شومى خودش را نه اينكه بالذات شوم است از شهادت امام حسين دارد نه كشته شدن و قتل امام حسين شومى خودش را از دهم محرم دارد. (569)
570- شدت تحريفات در واقعه كربلا  
من نمونه اى از بعضى هايى كه در لفظ ظاهر، يعنى در شكل قضيه وجود آورده اند و چيزهايى كه نسبت داده اند را ذكر مى كنم . مطلب آن قدر زياد است كه قابل بيان كردن نيست آن قدر زياد است كه اگر بخواهيم روضه هايى دروغى را كه مى خوانند جمع آورى كنيم شايد چند جلد كتاب پانصد صفحه اى بشود! (570)
571- سر چشمه تحريفات  
(حاج ميرزا حسين نورى اينگونه مى گويد كه :) براى مصيبت حسين بن على (ع ) بايد گريست ، ولى نه براى شمشيرها و نيزه هايى كه در آن روز بر پيكر شريفش وارد شد، بلكه به خاطر دروغ ها، و در مقدمه كتاب هم نوشته است كه فلان عالم بزرگ از علماى هندوستان نامه اى به من نوشته و از من خواهش كرده است كه كارى بكنم و كتابى بنويسم كه جلوى روضه هاى دروغ در آنجا گرفته شود. بعد مرحوم حاجى مى نويسد: اين عالم هندى خيال كرده است كه روضه خوانها وقتى به هندوستان مى روند، دروغ مى گويند، نمى داند كه آب از سرچشمه گل آلود است و مركز روضه هاى دروغ ، كربلا و نجف و ايران يعنى همين مراكز تشيع است ! (571)
572- جامعه مات جامعه مرده  
يكى از دلايلى كه جامعه ما، جامعه مرده است ، همين جريانى است كه ما فعلا در روز اربعين دار مى بينيد، در اين روز واقعا دو موضوع مهم داريم كه بسيار شايسته اهميت است . يكى آمدن جابر كه آمدنش يك تابلو بزرگ است و ديگر زيارت اربعين كه الان فرصت شرح آن نيست و بايد در وقت ديگرى مضمونهاى آن زيارت را براى شما بخوانم ، و اين سنتى كه از دور، از هر جا كه هستيد حسين بن على عليه السلام در اين روز زيارت كنيد، اينها دو جريان واقعى است .
يك جريان ساختگى كه در هيچ كتاب معتبرى وجود ندارد و تنها در يك كتاب وجود دارد كه آن كتاب به اتفاق تمام ارباب مقاتل معتبر نيست (البته صاحبش مرد بزرگوارى است كه در جوانى اين كتاب را نوشته و اين كتاب مشتمل است بر بسيارى از مسائل كه تاريخ آنها را تكذيب مى كند، ولى هيچ كدام از مورخين و محدثين و مقتل نويسان اسلام اين را ننوشته اند، بلكه تكذيب كرده اند و عقل هم آنرا تكذيب مى كند)، اين است كه در روز بيستم كاه صفر، اسراء، اهل بيت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله ، اهل بيت امام حسين عليه السلام از شام مى آيند به كربلا.
ما آن دو جريان اصيل را به كلى فراموش كرديم ، شايد در ميان همه ما دو نفر نباشند كه زيارت اربعين را به قصر پيوند با حسين بن على عليه السلام خوانده باشند يا داستان جابر را از روى تدبر گوش كرده باشند، هر جا كه مى رويم صحبت از اين است كه اهل بيت امام حسين عليه السلام آمدند كربلا به سر قبر امام حسين عليه السلام ، بعد چه شعرها، چه مرثيه ها، چه سينه زنى ها، همه بر اساس دروغ !!! (572)
573 - تحريف در اربعين  
نمونه ديگر، اربعين است . اربعين كه مى رسد، همه ، اين روضه را مى خوانند و مردم هم خيال مى كنند اين طور است كه اسراء از شام به كربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات كردند و امام زين العابدين هم با جابر ملاقات كرد. در صورتى كه به جز در كتاب لهوف كه آن هم نويسنده اش يعنى سيد بن طاووس در كتاب هاى ديگرش آن را تكذيب كرده و لااقل تاييد نكرده است ؛در هيچ كتاب ديگرى چنين چيزى نيست و هيچ دليل عقلى هم اين را تاييد نمى كند. ولى مگر مى شود اين قضايايى را كه هر سال گفته مى شود از مردم گرفت ؟! جابر اولين زائر امام حسين عليه السلام بوده است و اربعين هم جز موضوع زيارت قبر امام حسين عليه السلام هيچ چيز ديگر ندارد. موضوع ، تجديد عزاى اهل بيت نيست ، موضوع آمدن اهل بيت به كربلا نيست ، اصلا راه شام از كربلا نيست ، راه شام ، به مدينه ، از همان شام جدا مى شود.
574 - تحريف زمان خروج امام از مدينه  
نمونه ديگرى كه تحريف و جعل كردند اين است كه قاصدى براى اباعبدالله عليه السلام نامه اى آورده بود و جواب مى خواست ، آقا فرمود كه سه روز ديگر بيا از من جواب بگير. سه روز ديگر كه سراغ گرفت ، گفتند: آقا حركت كردند و امروز عازم رفتن هستند.
او هم گفت : پس حالا كه آقا مى روند بروم ببينم جلال و كوكبه پادشاه حجاز چگونه است ؟ رفت و ديد آقا خودش روى يك كرسى نشسته و بنى هاشم روى كرسى هاى چنين و چنان . بعد محمل هايى آوردند، چه حريرها، چه ديباج ها، چه چيزها در آنجا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامى سوار بر اين محمل ها كردند. اينها را مى گويند و مى گويند تا ناگهان به روز يازدهم گريز مى زنند و مى گويند: اينها كه در آن روز چنين محترم آمدند روز يازدهم چه حالى داشتند.
حاجى نورى مى گويد: اين حرف ها يعنى چه ؟ اين تاريخ است كه مى گويد: امام حسين در حالى كه بيرون مى آمد اين آيه را مى خواند: فخرج منها خائفا يترقب يعنى در اين بيرون آمدن خودش را به موسى بن عمران كه از فرعون فرار مى كرد تشبيه كرده است : قال عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل . يك قافله بسيار ساده اى حركت كرده بود مگر عظمت ابا عبدالله به اين است كه يك كرسى مثلا زرين برايش گذاشته باشند؟! (573)
575 - غنى بودن واقعه كربلا  
آن چيزى كه بيشتر دل انسان را به درد مى آورد اين است كه اتفاقا در ميان وقايع تاريخى ، كمتر واقعه اى است كه از نظر نقل هاى معتبر به اندازه حادثه كربلا غنى باشد. من در سابق خيال مى كردم كه اساسا علت اينكه اين همه دروغ در اين مورد پيدا شده ، اين است كه وقايع راستين را كسى نمى داند كه چه بوده است ، بعد كه مطالعه كردم ، ديدم اتفاقا هيچ حادثه اى در تاريخ ‌هاى دوردست مثل سيزده ، چهارده قرن اول و دوم قضايا را با سندهاى معتبر نقل كردند و اين نقل ها با يكديگر انطباق دارد و به يكديگر نزديك هستند، و يك قضايايى در كار بوده است كه سبب شده جزئيات اين تاريخ بماند. يكى از چيزهايى كه سبب شده متن اين حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود اين است كه در اين حادثه كربلا و چه در خطبه ها اين طور بوده است . لذا خطبه زياد است ، چه قبل در جاهاى ديگر خطبه هايى ايراد كردند و اصلا هدف آنها از اين خطبه ها اين بود كه مى خواستند به مردم اعلام كنند كه چه گذشت و قضايا چه بود و هدف چه بود، اين خودش يك انگيزه اى بوده كه قضايا نقل شود.
در قضيه كربلا سوال و جواب زياد شده است و همين ها در متن تاريخ ثبت است كه ماهيت قضيه را به ما نشان مى دهد. (574)
576 - تحريف در مصيبت على اكبر  
نمونه ديگر از تحريف در وقايع عاشورا كه يكى از معروف ترين قضايا شده است و حتى يك تاريخ هم به آن گواهى نمى دهد، قصه ليلا مادر حضرت على اكبر است . البته ايشان مادرى به نام ليلا داشته اند، ولى حتى يك مورخ نگفته كه ليلا در كربلا بوده است . اما ببينيد كه چقدر ما روضه ليلا و على اكبر داريم ، روضه آمدن ليلا به بالين على اكبر. حتى من در قم ، در مجلسى كه به نام آيه الله بروجردى تشكيل شده بود كه البته خود ايشان در مجلس ‍ نبودند، همين روضه را شنيدم كه على اكبر به ميدان رفت ، حضرت به ليلا فرمود كه : از جدم شنيدم كه دعاى مادر در حق فرزند مستجاب است ، برو در خيمه خلوت موهايت را پريشان كن ، در حق فرزندت دعا كن ، شايد خداوند اين فرزند را سالم به ما برگرداند! اولا ليلايى در كربلا نبوده كه چنين كند. ثانيا اصلا اين منطق ، منطق حسين نيست . منطق حسين در روز عاشورا، منطق جانبازى است ، تمام مورخين حسين نوشته اند كه هر كس ‍ اجازه مى خواست ، حضرت به هر نحوى كه مى شد عذرى برايش ذكر كند ذكر مى كرد، به جز براى على اكبر فاستاذن فى القتال اباه فاذن له ؛(575)
يعنى تا اجازه خواست ، گفت : برو. حال چه شعرها كه سرود نشد! از جمله اين شعر كه مى گويد:

خيز اى بابا از اين صحرا رويم

نك به سوى خيمه ليلا رويم . (576)

577 - نذر عجيب ليلا!!!  


نمونه ديگرى در همين مورد را كه خيلى عجيب است من در همين تهران ، در منزل يكى از علماى بزرگ اين شهر، در چند سال پيش ، از يكى از اهل منبر كه روضه ليلا را مى خواند شنيدم و من در آنجا چيزى شنيدم كه به عمرم نشينيده بودم . گفت : بعد از اينكه حضرت ليلا رفت در آن خيمه و موهايش را پريشان كرد، نذر كرد كه اگر خدا على اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود، از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد.
يعنى نذر كرد كه سيصد فرسخ راه را ريحان بكارد!؟ اين را گفت و يك مرتبه زد زير آواز:

نذر على : لئن عادوا و ان رجعوا

لازرعن طريق التفت ريحانا .

من نذر كردم كه اگر اينها برگردند راه تفت را ريحان بكارم . اين شعر عربى بيشتر براى من اسباب تعجب شد كه اين شعر از كجا پيدا شده ؟ بعد به دنبال آن رفتم و گشتم ، ديدم اين تفتى كه در اين شعر آمده كربلا نيست ، بلكه تفت سرزمين مربوط به داستان ليلى و مجنون معروف است كه ليلى در آن سرزمين سكونت مى كرده و اين شعر مال مجنون عامرى است براى ليلى ، اين آدم اين شعر را براى ليلا مادر على اكبر و كربلا مى خوانده . تصور كنيد كه اگر يك مسيحى يا يك يهودى يا يك آدم لامذهب آنجا باشد و اين قضايا را بشنود، آيا نخواهد گفت كه تاريخ اينها چه مزخرفاتى دارد؟ آنها كه نمى فهمند كه اين داستان را اين شخص از خودش جعل كرده است ، بلكه مى گويند: العياذ بالله زن هاى اينها چقدر بى شعور بوده اند كه نذر مى كردند از كربلا تا مدينه را ريحان بكارند. اين حرف ها يعنى چه ؟! (577)
578 - اوج تحريف  
از اين بالاتر، (حاجى نورى ) مى گويد: در همان گرما گرم روز عاشورا كه مى دانيد مجال نماز خواندن هم نبود، امام نماز خوف خواند و با عجله هم خواند. حتى دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند كه امام بتواند اين دو ركعت نماز را بخواند، و تا امام دو ركعت نماز را خواندند، اين دو نفر در اثر تيرهاى پياپى كه مى آمد از پا در آمدند: مجالى براى نماز خواندن به اينها نمى دادند، ولى گفته اند در همان وقت امام فرمود: حجله عروسى را بيندازيد، من مى خواهم عروسى قاسم يكى از دخترهايم را در اينجا، لااقل شبيه آن هم كه شده ببينم ، من آرزو دارم ، آرزو را كه نمى شود به گور برد! (578)
579 - آثار مخرب تحريف  
تحريف و قلب و بدعت ، آفت بزرگ دين است . (579)تحريف ، چهره و سيما را عوض مى كند، خاصيت اصلى را از ميان مى برد، به جاى هدايت ، ضلالت مى آورد و به جاى تشويق به سوى عمل صالح ، مشوق معصيت و گناه مى شود و به جاى فلاح ، شقاوت مى آورد. تحريف ، از پشت خنجر زدن است ، ضربت غير مستقيم است كه از ضربت مستقيم خطرناك تر است . يهوديان كه قهرمان تحريف در تاريخ جهان اند هميشه ضربت هاى خود را از طريق غير مستقيم وارد كرده اند. على عليه السلام را دوستانه و از طريق تحريف ، بهتر و بيشتر مى شود خراب كرد تا به صورت دشمنانه . قطعا ضرباتى كه از طرف دوستان جاهل على بر على وارد شده ، از ضربان دشمنانش كارى تر و بران تر بوده است .
تحريف ، مبارزه بدون عكس العمل است . تحريف ، مبارزه است با استفاده از نيروى خود موضوع
تحريف سبب مى شود كه سيماى شخص به كلى عوض شود، مثلا على عليه السلام به صورت يك پهلوان مهيب بدقيافه سبيل از بناگوش در رفته تجسم پيدا كند، به صورتى در آيد كه هرگز نتوان باور كه اين همان مرد محراب ، خطابه ، حكمت ، قضا و زهد و تقوا و خوف از خداست .
تحريف است كه امام سجاد را در ميان ما به نام بيمار معروف كرده است . تنها در ميان فارسى زبانان اين نام به آن حضرت داده شده ، كار به جايى رسيده كه وقتى مى خواهيم بگوييم فلانى خود را به ضعف و زبونى زده ، مى گوييم خود را امام زين العابدين بيمار كرده است ؛در صورتى كه اين شهرت فقط بدان جهت است كه امام در ايام حادثه عاشورا مريض بوده اند نه اينكه در همه عمر تب لازم داشته و عصا به دست و كمر خم راه مى رفته اند. (580)
580 - انحراف در هدف حسينى  
من نمى دانم كه كدام جانى هايى ، جنايت را به شكل ديگرى بر حسين بن على وارد كردند، و آن اينكه هدف حسين بن على را مورد تحريف قرار دادند و همان چرندى را كه مسيحى ها در مورد مسيح گفتند، درباره حسين گفتند كه حسين كشته شد، براى آنكه بار گناه امت را دوش بگيرد، براى اينكه ما گناه كنيم و خيالمان راحت باشد، حسين كشته شد براى اينكه گنهكار تا آن زمان كم بود، بيشتر شود. لذت بعد از اين انحراف چاره اى نبود جز اينكه ما فقط صفحه سياه و تاريك اين حادثه را بخوانيم ، فقط رثاء و مرثيه ببينيم . من نمى گويم آن صفحه تاريك را نبايد ديد، بلكه آن را ديد و خواند. (581)
بخش سوم : تحريف در مساله شفاعت  
581 - تصويرى نادرست از شفاعت  
اگر كسى گمان كند كه تحصيل رضا و خشنودى خداى متعال راهى دارد و تحصيل رضا و خشنودى فرضا امام حسين عليه السلام راهى ديگر دارد و هر يك از اين دو جداگانه ممكن است انسان را تامين كند، دچار ضلالت بزرگى شده است . در اين پندار غلط چنين گفته مى شود كه خدا با چيزهايى راضى مى شود و امام حسين عليه السلام با چيزهايى ديگر، خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه ، حج ، جهاد، زكات ، راستى ، درستى ، خدمت به خلق ، بر به والدين و امثال اينها و با ترك گناهان از قبيل : دروغ ، ظلم ، غيبت ، شرابخوارى و زنا راضى مى گردد، ولى امام حسين عليه السلام با اين كارها كارى ندارد، رضاى او در اين است كه كه مثلا براى فرزند جوانش على اكبر عليه السلام گريه و با لااقل تباكى كنيم . حساب امام حسين از حساب خدا جدا است . به دنبال اين تقسيم چنين نتيجه گرفته مى شد كه تحصيل رضاى خدا دشوار است ؛زيرا بايد كارهاى زيادى را انجام داد تا او راضى گردد، ولى تحصيل خشنودى امام حسين عليه السلام سهل است . فقط گريه و سينه زدن و زمانى كه خشنودى امام حسين عليه السلام حاصل گردد. او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت مى كند و كارهاى را درست مى كند. حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فى سبيل الله كه انجام نداده ايم ، همه تصفيه مى شود، و گناهان هر چه باشد با يك فوت از بين مى رود.
اين چنين تصويرى از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است ، بلكه شرك در ربوبيت است و به ساحل پاك امام حسين عليه السلام كه بزرگ ترين افتخارش عبوديت و بندگى خدا است نيز اهانت است ، همچنان كه پدر بزرگوارش از نسبت هاى غلاه سخت خشمگين مى شد و به خداى متعال از گفته هاى آنها پناه مى برد. امام حسين عليه السلام كشته نشد براى اينكه 0- العياذ بالله - دستگاهى در مقابل دستگاه خدا يا شريعت جدش ‍ رسول خدا به وجود آيد، راه فرارى از قانون خدا نشان دهد. شهادت او براى اين نبوده كه برنامه عملى اسلام و قانون را ضعيف سازد: بر عكس وى راى اقامه نماز و زكات و ساير مقررات اسلام از زندگى چشم پوشيده و به شهادت تن داد.
582 - دو نوع شفاعت  
شفاعت امام حسين عليه السلام به اين صورت نيست كه بر خلاف رضاى خدا و اراده او چيزى را از خدا بخواهد. شفاعت او دو نوع است : يك نوع آن همين هدايت هايى است كه در اين جهان ايجاد كرده است و در جهان ديگر مجسم مى شود و نوع دوم آن را عنقريب بيان مى كنيم .
امام حسين عليه السلام شفيع كسانى است كه از مكتب او هدايت يافته اند، او شفيع كسانى نيست كه مكتبش را وسيله گمراهى ساخته اند. (582)
583 - اعتقاد بر شفاعت  
اعتقاد مشركين به شفاعت ، ناشى از تفويض بود، تفويض به همان معنا كه عرض كرديم ، يعنى ديگر عجالتا كار از دست خدا بيرون است ، دست (بت ها) است . در نظر آنها عالم نسبت به خدا مثل ساعت بود نسبت به ساعت ساز.به يك ارباب انواعى اعتقاد داشتند و به يك بت هايى و به يك ارواحى كه مثلا با اين بت ها ارتباط دارند، و البته اينها در خيلى قديم بوده ، در اين زمان ها همان پوسته اش باقى مانده بوده و آن مقدارها در آن نبوده . اين بود كه اينها مى گفتند ما ديگر كار زيادى به خدا نداريم ، كار اساسى مان با اينهاست ؛مثل اينكه در ادارات گاهى اين فكر وجود دارد (در آنجاها درست هم هست )، انسان مى گويد كه كار دست اين كار من جزء است . يك كسى مى رود از آن بالابالاها شروع مى كند، او هم يك دستور مى دهد، دستور اكيد هم مى دهد، ولى چون كار دست كارمند جزء است ، او هر طورى كه دل خودش مى خواهد تمام مى كند. دستور را او داده ، ولى چون شكل اجرا دست اين است ، اين آن طور كه دل خودش مى خواهد اجرا مى كند انسان مى گويد: آقا! آن مدير كل و معاون را رها كند، از آنها كارى ساخته نيست ، آنها كارشان فقط دستور دادن است ، برو سراغ همين كارمندان جزء يك وقت شما مى بينيد يك كارمند جزء كه يك نامه را بايد تنظيم كند، از خود وزير بيشتر كار از او ساخته است .
براى دستگاه خدا اين جور اعتقاد داشتند: اساس اينها هستند، خلاصه اگر شما درم اينها را ببينيد، اينها بلدند آنجا را درست كنند، كلاه هم سر بلاترى بگذارند، ولى اگر اينجا را درست نكنى ، فايده ندارد. اين بود كه اذهان به جاى اينكه متوجه خدا بشود متوجه بت ها مى شد كه اينها بايد كار درست كنند؛و مكرر گفته ايم كه ما هم اگر بخواهيم درباره شفاعت شفعا چنين اعتقادى داشته باشيم و بگوييم خدا يك دستور دارد، يك قانون دارد، يك رضايت دارد، امام حسين دستور و قانون و رضايت ديگرى دارد؛خدا يك دستگاه دارد، امام حسين دستگاه ديگرى دارد؛دستگاه خدا يك حساب و دستگاه امام حسين عليه السلام حساب ديگرى ؛و آنجا مطلب به شكل ديگرى است ؛بعد بگوييم ما كه دستمان به خدا نمى رسد، آنجا كار خيلى مشكل است ، مى آييم امام حسين را كه به يك چيزهايى سهل و ساده اى راضى مى شود (شفيع قرار مى دهيم )؛خدا به انسان مى گويد نماز، روزه ، جهاد با نفس ، اخلاق پاك ، حج ، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، كارهاى خيلى سخت ، امام حسين بر عكسى ، يك دستگاه خيلى ساده اى دارد، با يك روضه اى گرفتن و يك دانه اشكى ريختن و يك چند تا سينه زدن و خلاصه در چند روز دهه عاشورا سهل و ساده مى شود، همه قضايا را صاف كرد، ما به جايى اينكه از در خدا وارد بشويم كه در خيلى سخت و مشكلى هست ، از در امام حسين وارد مى شويم ، بعد امام حسين خودش ‍ مى رود آنجا كارها را درست مى كند؛(اگر چنين اعتقادى داشته باشيم به خطا رفته ايم ).
اين معنايش همان است كه از كارمند جزء كارهايى ساخته است كه از رئيس ‍ كل ساخته نيست ؛اين جور اعتقاد به شفاعت امام حسين قطعا باطل است . يعنى از نوع اعتقاد به شفاعتى است كه بت پرست ها درباره بت ها داشتند. همان طورى كه در آنجا بت ها تقصيرى نداشتند و اين تقصير متوجه خود بت پرست بود، در اين گون اعتقاد هم بديهى است كه امام حسين مسؤ ول نيست ، اين تقصير متوجه آن كسى است كه چنين اعتقادى دارد. ولى اگر كسى اعتقاد به شفاعت اين باشد كه خير، امام حسين اصلا بدون اجازه و رضايت خدا محال است (شفاعت كند)، به علاوه او كارش حساب دارد، و هم يعلمون است ، الا من اذن له الرحمن و رضى له قولا (583) است ، خود شفاعتش به اجازه خداست ، در يك كلمه اى كه بخواهد شفاعت كند، بايد اول برايش محرز باشد كه خدا رضايت مى دهد كه اين حرف را بزند: الا من اذن له الرحمن و قال صوابا (584)يا لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضى له قولا . (چنين اعتقادى درست است ).
امام حسين آنجا خودش به اين صورت مى بيند. خدا او را برانگيخته است ، همان طورى كه در دنيا خدا پيغمبران را برانگيخت براى اينكه مردم را هدايت كنند و نجات بدهند. مگر پيغمبران خودشان برانگيخته شدند؟ در دنيا چگونه است ؟ آيا در دنيا اين پيغمبران بودند كه رفتند خدا را برانگيخته شد؟ در دنيا چگونه است ؟ آيا در دنيا اين پيغمبران بودند كه رفتن خدا را برانگيختند و وادار كردند كه خدايا؟ بيا ما را بفرست براى هدايت مردن ، يا اين خدا بود كه پيغمبران را مبعوث كرد و فرستاد براى هدايت مردم و اينها وسيله اى بودند كه خدا برانگيخت براى هدايت مردم ؟ در مغفرت آن عالم هم عينا قضيه از اين قرار است . اين خداست كه شفعا را بر مى انگيزاند و مامورشان مى كند كه شما از من مغفرت بخواهيد براى چنين كسانى تا من مغفرت خودم را شامل حال آنها كنم ، كه اين هم حسابى دارد كه مغفرت الهى جز از مجراى اشخاصى كه به وسيله آنها هدايت شده اند و جز از مجراى كملين كه باب خداوند هستند نيست ، ولى به هر حال اين خداست كه اينها را براى شفاعت بر مى انگيزاند. (585)
584 - برداشت غلط از مساءله شفاعت  
قرآن مى گويد: قل لله الشفاعه جميعا (586)اصلا شفاعت از آن خدا است . شما خيال مى كنى كه شما شفيع را براى شفاعت برمى انگيزانى ، آن خداست كه شفيع را براى شفاعت برانگيخته است . اگر او شفيع را برنيانگيزاند محال است (او شفاعت كند)، كدام شفيع است كه جرات شفاعت داشته باشد، كدام شفيع است كه به خود اجازه بدهد كه يك كلمه بر خلاف رضاى خدا درباره كسى حرف بزند؟! پس آن شفاعتى كه شفاعت مردود و شفاعت منفى است (آن است كه براى شفيع استقلال قائل باشيم )، كه عرض كرديم ، باز مخصوصا تكرار مى كنم كه هر دو را بايد بدانيم ، هم آن (شفاعتى ) كه نيست تا يك وقت از راهى وارد نشويم كه غير از اينكه كار بى فايده اى كرده ايم گناهى هم مرتكب شده ايم ، و هم آن كه هست چون واقعا هست و ما بايد هر چيزى را آنچنان كه هست بدانيم . ما درباره هر يك از اولياى حق ، پيغمبر اكرم ، اميرالمومنين ، حضرت زهرا، حضرت امام حسين و هر كس ديگر - و بلكه هر كامل ترى نسبت به ناقص تر (از) خودش مى تواند شفيع باشد - خيال نكنيم كه اين رفتن به سوى شفيع فرار از در خانه خداست ! اگر بخواهد به شكل فرار از در خانه خدا باشد، رفتن به سوى شفيع ، رفتن به سوى جهنم است . اگر گفتيد: من نماز نمى خوانم به جايش كار ديگرى براى امام حسين مى كنم ، امام حسين به چيزى راضى مى شود خدا به چيز ديگرى ، نه خدا را شناخته ايد نه امام حسين را. امام حسين آن كسى است كه در خطبه روزهاى اولش فرمود: رضى الله رضانا اهل البيت . اصلا امام حسين اگر رضايى غير از رضاى خدا داشته باشد كه امام نيست . پيغمبر اگر از خودش دكانى مستقل داشته باشد، چيزى بخواهد غير از آنچه كه خدا مى خواهد، به چيزى خشنود باشد غير از آنچه خدا مى خواهد، به چيزى خشنود باشد غير از آنچه كه خدا (به آن ) خشنود است ، او نمى تواند پيغمبر باشد. بنابراين محال و ممتنع است كه آنچه خدا به آن راضى است از طاعات و عبادات ، امام حسين كارى به آنها نداشته باشد، آنچه كار خدا (از آن ) ناراضى است ، از گناهان ، معصيت ها، شرابخوارى ها، دروغگويى ها، غيبت ها، باز امام حسين نسبت به اينها حساسيتى نداشته باشد، در مقابل ، امام حسين حساسيت داشته باشد نسبت به مسائل مربوط به شخص خودش و هر كسى كه در مسائل مربوط به شخص او كارى كرده باشد، چنين كسى نه خدا را شناخته است و نه امام حسين را، و به اين شكل در خانه امام حسين رفتن ، اولين كسى كه انسان را طرد مى كند خود امام حسين است .
اگر اين جور بود، پس بايد اميرالمومنين وقتى كه مردمى رفتند به در خانه او - آن طور كه مورخين نقل كرده اند، و چنين چيزى بوده است - و گفتند: انت انت تو همان خودش هستى ، پيدا كرديم ، خودش است ، خداست (بالاخره به در خانه على آمدند، چه از اين بهتر! آمدند در خانه من آمده اند، من نبايد اينها را از در خانه ام رد كنم . چه كار مى كند؟ فورا از اسب پياده مى شود: مى افتد سجده مى كند به علامت خضوع و بندگى (كه ) من بنده اى از بندگان خدا هستم ، بعد هم اينها را شديد تهديد مى كند كه اگر از اين حرف ها توبه نكنيد، چنين و چنانتان مى كنم ، يعنى مى كشمتان و كشت . پس بگوييم اينها رفته بودند در خانه على ! اين ، در خانه على رفتن نيست ، على ، خانه اى غير از خانه خدا ندارد، در خانه اى غير از در خانه خدا ندارد. امام حسين در ديگرى باز نكرده غير از در خانه خدا كه بگوييم از در خانه اى غير از در خانه خدا ندارد. امام حسين در ديگرى باز نكرده غير از در خانه خدا كه بگوييم از در خانه خدا نمى رويم ، از در خانه امام حسين مى رويم ! اگر درى غير از خانه خدا باز كرده باشد كه او امام حسين نيست . شفاعت ، مسلم شامل عده اى از اهل توحيد مى شود، ولى بالاخره در يك مواقعى براى اهل توحيد شفاعت خواهد رسيد. شفاعت همان مغفرت الهى است كه وقتى به خدا نسبت مى دهيم ، اسمش مى شود مغفرت وقتى به وسائلى كه خدا برا مغفرت خودش برانگيخته است نسبت مى دهيم ، اسمش مى شود شفاعت . (587)
بخش چهارم : وظيفه علماء در قبال  تحريفات عاشورا
585 - استفاده معنوى از حادثه عظيم كربلا  
حادثه كربلا براى ما مردم ، خواهى نخواهى يك حادثه بزرگ اجتماعى است . يعنى در تربيت ما، در خلق و خوى ما اين حادثه اثر دارد.
حادثه اى است كه خود به خود بدون اينكه هيچ قدرتى ما مردم را مجبور كرده باشد، ميليون ها نفر و قهرا ميليون ها ساعت از وقت خودمان را براى استماع قضاياى مربوط به آن صرف مى كنيم ، ميليون ها تومان در اين راه خرج مى كنيم . اين قضيه بايد همان طورى ما در اين حادثه صورت بگيرد، حادثه را منحرف مى كند و به جاى اينكه ما از اين حادثه استفاده بكنيم ، قطعا ضرر خواهيم كرد. (588)
586 - مقصر كيست ؟  
مقصر كيست ؟ هم خواص يعنى علما مقصرند و هم عوام يعنى غير از علما، اما علما از آن نظر كه در دوران شريعت ختميه آنها هستند كه هم بايد مانع تحريف و هم رافع و زائل كننده تحريف باشند. اذا ظهرت البدع العالم ان يظهر علمه و الا فعليه لعنه الله .
ايضا در حديث كافى است : و ان لنا فى كل خلف عدولا ينفون عنا تحريف الغالين و انتحال المبطلين . (589)

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo