|
اى رمضان از تو شرف
يافته
|
تابد از اين آينه بر ماسوى |
|
چشم پر از نور خدا مرتضى است |
| با تو ز يك گوهر و يك مادر است |
|
حكم شما امراولوالامر ماست |
|
نور شما شاخه اى از نور وحى |
|
ماه دعا، ماه خدا، ماه نور |
|
در دو افق تافت دو خورشيد جان |
|
گيسوى مشگين تو شد مشگ ريز |
| نور خدا تافت از آن روى ماه |
| ديده كه بى نور تو شد كور به |
|
سر كه نه در پاى تو، در گور به |
| هيچ گذشتى چو گذشت تو نيست |
|
آنكه ز شاهى بكشد، دست كيست |
| صبر هم از صبر تو بى تاب شد |
| بعد شهادت نكشيد، از تو دست |
|
تا ز تو خورد آن جگر لخت لخت |
|
بر تو و بر دين محمد (ص ) سلام |
رياضى يزدى .
مجتبى لؤ لؤ پاك مرج البحرين است
| رمضان آمد و دارم خبرى بهتر از اين |
|
مژده اى ديگر و لطف دگرى بهتر از اين |
| گر چه باشد سپر آتش دوزخ صومش |
|
ليك با اينهمه دارد سپرى بهتر از اين |
| شب قدر رمضان اگر چه بسى پر قدرت است |
|
دارد اين ماه وليكن سحرى بهتر از اين |
| چون كه در نيمه اين مه پسرى زاد بتول |
|
كس نزاده ست و نزايد پسرى بهر از اين |
| رمضان ، اى كه دهى مژده ميلاد حسن |
|
به خدا نيست به عالم خبرى بهتر از اين |
| مجتبى لؤ لؤ پاك مرج البحرين است |
|
نيست در رشته خلقت گهرى بهتر از اين |
| رست پيغمبر از آن تهمت ابتر بودن |
|
نيست بر شاخه طوبى ثمرى بهتر از اين |
| گفت خالق فتبارك به
خود از خلقت او
|
|
كلك ايجاد ندارد اثرى بهتر از انى |
| بگذر آهسته تر اى ماه حسن ، اى رمضان |
|
عمر ما را نبود چون گذرى بهتر از اين |
| اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود |
|
امتى را نبود، راهبرى بهتر از اين |
| زنده شد باز از اين صلح موقت اسلام |
|
نيست در حسن سياست هنرى بهتر از اين |
| گرچه مشمول عنايات تو بوده ست
حسان |
|
يا حسن كن به محبان نظرى بهتر از اين |
| لطف كن اذن زيارت كه خدا مى داند |
|
بهر عشاق نباشد سفرى بهتر از اين |
حبيب چايچيان (حسان).
نام
نيكويش ، حسن ، خلقش حسن ، خويش حسن
| ماه ما در نيمه ماه خدا پيدا شده |
|
بنگرش ماه خدا روشن زماه ما شده |
| گشته در اين ماه يك ماه مبارك تابناك |
|
زين سبب ماه مبارك ماه بى همتا شده |
| آفتاب و ماه از نور جمالش مستيز |
|
قامت چرخ از قيام قامت او تا شده ، |
| روح و ريحان محمد سرو بستان على |
|
زينت آغوش ناز زهره زهرا شده |
| سبط اكبر، سرور جمع جوانان بهشت |
|
كز ازل فرمان فرماندارى اش امضا شده |
| خسرو شيرين زبان و شهد لب شكر سخن |
|
نوبر و نوشين روان و نوگل و زيبا شده |
| نام نيكويش حسن ، خلقش حسن ، خويش حسن |
|
حسن سرتاسر، زپا تا سر، ز سر تا پا شده |
| آن چه خوبان جهان دارند از حسن وجمال |
|
جمله در وجه حسن بر وجه احسن جا شده |
| شه شده شهزاد گشته ، ره شده رهبر شده |
|
سر شده سردار گشته ، مه شده ، مولى شده |
| مجمع اسماء حسنى ، را كه
فادعوه بها ست |
|
مظهر نص
له الاسماء والحسنى شده
|
| لمعه اى از پرتو روى نكويش
والضحى |
|
تار مويش لام
و الليل اذا يغشى شده
|
| از نگاه چشم مستش حور حيران در قصور |
|
قهرمان
يعمل الجهر و ما يخفى شده
|
| بر دم عيسى دميده تا مسيحا دم شده |
|
دست موسى را گرفته تا يد بيضا شده |
| همچو جدش مصطفى پيشانى نورانى اش |
|
نقش نور
سبح اسم ربك الاعلى شده
|
| همچو بابش مرتضى چون ماه در شبهاى تار |
|
نور بخش بى چراغان شب يلدا شده |
| خوان جودش ربنا انزل
علينا مائده
|
|
نان بى من و اذايش
من والسلوى شده
|
| طاق ابروى خمش ، بر آن خم ابر و قسم |
|
در ره معراج ما چون
مسجد الاقصى شده
|
| نسل پاك احمد و حيدر حسين است و حسن |
|
اين دو دريا بار ديگر باز يك دريا شده |
| جاى پيغمبر حسن ، جاى على باشد حسين |
|
زين دو نور انوار نيكان جهان انشاء شده |
| هر كه در حسن حسن حسن خداوندى نديد |
|
روز ديد از ديدن دادار نابينا شده |
فكرت خراسانى
(پايان)
|