اصلاح، سياست اصولى امام
امام رسالت اصلى خود را اصلاح مىدانست. دليل اين امر آن بود كه او فردى پابند به دين و سنتبود. افزون بر آن بايد توجه داشت كه امام اساسا توسط كسانى بر سر كار آورده شده بود كه خليفه پيشين را به دليل فساد به قتل رسانده بودند و اميد داشتند كه خليفه جديد به اصلاح خرابىها بپردازد. تناسب هدف اين گروه با شخصيت امام، يكى از دلايل اصلى رويكرد آنان به امام بود. سياستخلفاى پيشين توسعه فتوحات بود. اين كار هم اسلام را گسترش مىداد و طبعا پوئن مثبتبراى خلفا بود و هم جيب مردم را انباشته از درهم و دينار مىكرد.
اكنون امام بايد خرابيهاى اين دوره را جبران كند. اين كار بسيار دشوار بوده و او را رو در رو با بسيارى از اشراف و متنفذان مىكرد. در اينجا مرورى بر اقدامات اصلاحى امام خواهيم داشت. ابتدا بايد توجه داشت كه اين اقدامات، دو قسمتبود. بخشى با زبان و اقدامات اجتماعى آرام. اما بخش ديگر آن از طريق جنگ بود، آن هم با كسانى كه حاضر به رعايتحقوق حاكم مشروع جامعه نشده و سر به عصيان برداشته بودند. در اينجا به نمونههايى از قسمت نخست مىپردازيم.
يكى از مشكلات اخلاقى جامعه كه امام را سختبه خود مشغول داشته بود، دنياگرايى، رفاه طلبى و فزون خواهى اعراب فاتح بود. اين امر چنان آنان را از خود بيخود كرده بود كه مىتوان گفت،جنگ جمل محصول آن بود كه امام حاضر نشد سهم طلحه و زبير را از بيت المال بيش از ديگران بدهد. در چنين شرايطى امام، مصمم شد تا در طى خطبههاى خود در اين باره به تفصيل سخن گفته و مردم را از دنياگرايى پرهيز دهد. به همين قياس، او طى نامههايى به عمال خويش آنان را از نشستن سر سفرههاى رنگين كه در دوره عثمان بسيار طبيعى شده بود نهى مىكرد. اگر كلمات امام درباره مذمت دنيا يكجا فراهم آيد كتابى مفصل خواهد شد. (1) نهج البلاغه مملو از اين قبيل كلمات بوده و اين حجم گسترده نشان مىدهد كه امام در اين باره اصرار خاصى داشته است. ارائه الگوى نمونه انسان با تقوى را در خطبه معروف به خطبه همام مىبينيم. در برخى از خطبهها امام به صراحت مردم مخاطب خود را به دليل دنياطلبى سرزنش مىكند: ياد مرگ از دلهاى شما رفته است و آرزوهاى فريبنده جاى آن را گرفته. دنيا بيش از آخرت مالكتان گرديده و اين جهان، آن جهان را از يادتان برده. (2)
امام تبيين دين را در راس اقدامات اصلاحى خود قرار داده و كوشيد تا با مطرح كردن سنت پيامبر(ص) و احياى اصول و فروع فراموش شده دين، جامعه را به سمت اصلاح هدايت كند. آن حضرت در شرح فعاليتهاى خود براى اصلاح جامعه مىفرمايد:
«الم اعمل فيكم بالثقل الاكبر و اترك فيكم الثقل الاصغر و ركزت فيكم راية الايمان و وقفتكم على حدود الحلال و الحرام و البستكم العافية من عدلى و فرشتكم المعروف من قولى و فعلى و اريتكم كرائم الاخلاق من نفسى»
آيا حكم قرآن را در ميان شما جارى نداشتم و دو فرزندم را - كه پس از من چراغ راه دينند - و خاندان پيامبر را كه گوهران گزينند براى شما نگذاشتم. رايت ايمان را ميان شما برجا كردم و مرزهاى حلال و حرام را برايتان جدا. از عدل خود لباس عافيتبر تنتان كردم و با گفتار خويش معروف را ميان شما گستردم و با خوى خود نشان دادم كه اخلاق گزيده چيست. (3)
امام در سخنان خود بطور ماكد اشاره به عمل به كتاب خدا و سنت رسول دارد. اين وفادارى امام به سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله نكته مهمى در سياستهاى اصلاحى آن حضرت است. در اصل او تخطى از سنت را يكى از علائم آشكار انحراف بلكه منشا انحرافات مىداند. زمانى كه در همان روزهاى نخست، طلحه و زبير از عدم مشورت امام شكايت كردند حضرت فرمود: به خدا كه مرا به خلافت رغبتى نبود و به حكومتحاجتى نه: ليكن شما مرا به آن واداشتيد و آن وظيفه را به عهدهام گذاشتيد. چون كار حكومتبه من رسيد، به كتاب خدا و آنچه براى ما مقرر نموده و ما را به حكم كردن بدان امر فرموده نگريستم و از آن پيروى كردم. و به سنتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نهاده است و بر پى آن رفتم. نيازى نداشتم تا در اين باره از شما و جز شما نظر خواهم. (4) امام در درگيرى خود با عثمان درباره محرم شدن به عمره در ايام حج و يا محرم شدن به عمره و حجبا هم، درباره رعايتسنت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ما كنت لادع سنة رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم لاحد من الناس»، من بخاطر هيچ كس سنت آن حضرت را رها نمىكنم. (5) يك سال از سالهايى كه عثمان در منى نمازش را تمام مىخواند، مريض شد. در آنجا از امام خواست تا به جاى او نماز بخواند امام فرمود: اگر او نماز بخواند همچون پيامبر صلى الله عليه و آله خواهد خواند. عثمان گفت: خير، همانطور كه من نماز مىخوانم. امام درخواست او را رد كرد. (6) امام خود مىفرمود: اگر من از ميان شما غايب شوم چه كسى هست كه به اين سيره در ميان شما عمل كند. (7)
مطرف بن عبدالله مىگويد: همراه عمران بن حصين (كه از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله بود) پشتسر امام على (عليه السلام) نماز مىخواندم. پس از پايان نماز، عمران دست من را گرفت و گفت: لقد صلى صلاة محمد، و لقد ذكرنى صلاة محمد صلى الله عليه و آله. او همانند نماز پيامبر صلى الله عليه و آله نماز خواند. او مرا به ياد نماز پيامبر صلى الله عليه و آله انداخت. (8) ابوموسى اشعرى نيز كه در بدو ورود امام به كوفه، پشتسر امام نماز خواند گفت: «ذكرنا على بن ابىطالب صلاة النبى صلى الله عليه و آله»،على (عليه السلام) با نماز خود ما را به ياد نماز پيامبر انداخت (9) احياى سيره پيامبر صلى الله عليه و آله براى سياسيتهاى اصلاحى امام بسيار مهم بود. اصحاب خالص امام نيز اين حقيقت را درك مىكردند. عمار درباره اقدامات سازنده امام مىگفت: «لو ان عليا لم يعمل عملا و لم يصنع شيئا الا انه احيا التكبيرتين عند السجود لكان قد اصاب بذلك فضلا عظيما». اگر على هيچ كارى جز زنده كردن دو تكبير در وقتبلند كردن سر از سجده نكرده باشد به خاطر همين كار به فضل بزرگى دستيافته است. (10)
امام در برابر سياست عدم كتابتحديث، از سوى عمر و عثمان، بر فراز منبر اعلام فرمود: كسانى كه مايل هستند تا علم را بنويسند كاغذ و قلمى فراهم آورند. حارث اعور وسايل نوشتن را فراهم كرد و آنچه را حضرت نقل مىكرد مىنوشت. (11) بعد از آن حضرت امام حسن (عليه السلام) نيز به فرزندانش توصيه مىفرمود تا حديث پيامبر صلى الله عليه و آله را بنويسند. (12) توجه داريم كه امام على (عليه السلام) خود احاديث رسول خدا صلى الله عليه و آله را مىنوشت. پس از آن حضرت دفاتر آن حضرت در دست اهل بيتبوده و مرتب از «كتاب على» حديثبراى شيعيان نقل مىفرمودند. (13)
ديديم كه در زمان خليفه دوم در كنار جلوگيرى از كتابتحديث قصه خوانان اجازه يافتند تا در مسجد براى مردم قصص يهودى را درباره انبياء پيشين و رهبانان مسيحى نقل كنند. امام على (عليه السلام) در كنار رواج كتابتحديث، با پديده قصهخوانى برخورد كرده از قصه خوانى به شدت نهى كرد. امام در اصل با نقل آثار يهوديان مخالف بود. از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: هر كس از پيشينيان كتابى دارد از بين ببرد. (14) آن حضرت درباره كسى كه قصه حضرت داود (عليه السلام) را با اوريا از منابع يهودى نقل كرده بود، برخورد كرده و فرمود: اگر كسى آن را نقل كند، او را حد خواهم زد. (15) مىدانيم كه در اين حكايت دروغين به حضرت داود، نسبت قتل عمد و زنا داده شده است. زمانى كه آن حضرت به بصره آمد، قصهخوانان را از مسجد بيرون كردند. (16) بعد از آن حضرت امام حسن (عليه السلام) نيز از قصه خوانى نهى كردند. (17) امام سجاد (عليه السلام) نيز حسن بصرى را كه زمانى قصه خوان بودند از اين كار نهى كردند و او نيز پذيرفت. (18)
امام در يكى از نخستين خطبههايش فرمود: «و انى حاملكم على منهج نبيكم صلى الله عليه و آله» من سنت پيامبر صلى الله عليه و آله را در ميان شما پياده خواهم كرد (19) يكى از دلايلى كه سبب شده تا توصيف شخصيت و اخلاق رسول خدا صلى الله عليه و آله بيش از همه اصحاب از زبان امام على (عليه السلام) در متون تاريخى باشد، همين است كه امام بيش از همه پيرو منش و روش آن حضرت بود. به همين دليل از آغاز تمامى حركات پيامبر صلى الله عليه و آله را به ذهن خود سپرد و بعدها به شيواترين كلمات به توصيف شخصيت آن حضرت پرداخت. (20)
حسن بصرى در پاسخ كسى كه از او درباره امام سوال كرده بود گفت: «اراهم السبيل و اقام لهم الدين اذا اعوج» راه را به مردم نماياند و زمانى كه دين به كجى گراييده بود، آن را راست كرد. (21) اين سخن حسن، بسيار سنجيده و دقيقا مطابق با سياستى است كه امام در دوران خلافت از خود نشان داده است. شاعر ديگرى خطاب به امام چنين سرود:
اوضحت من ديننا ما كان مشتبها جزاك ربك عنا فيه احسانا (22)
ابوذر در توصيف امام مىگفت: على رزالدين، على قوام دين است. (23) امام خود در تطبيق سيره خود با سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله اصرار داشت. درباره برخورد خود با اهل بصره، بعد از جنگ جمل فرمود: من همانند سيره پيامبر صلى الله عليه و آله در برخورد با مردم مكه، با اهل بصره برخورد كردم. امام يكى از وظايف «امام» را احياى سنتياد كرده است. (25) در جاى ديگرى بهترين بنده خداوند را (24) امام عادلى مىداند كه در كار احياى سنت مىكوشد، همان طور كه شرورترين بندگان خدا را امام ظالمى مىداند كه سنت را از بين مىبرد. (26) بطور كلى امام على (عليه السلام) از مفهموم بدعت پرهيز جدى داشته و از جمله مىفرمايد، همراه پيدايش هر بدعتى سنتى از ميان خواهد رفت. (27) امام دو نكته را به عنوان وصيتخود مطرح مىكند يكى شرك نورزيدن به خدا و ديگرى: ضايع نكردن سنت پيامبر صلى الله عليه و آله (28) آن حضرت منافقان را كسانى مىداند كه در درياى فتنه غور كرده، بدعتها را بكار گرفته و سنتها را كنار گذاشتهاند. (29) اولياى خداوند را نيز كسانى مىداند كه: يحيون سنن الله و سنن رسول، سنتهاى خدا و رسول را احيا مىكنند. (30) امام مردم را دو دسته مىداند: متبع شرعة و مبتدع بدعة (31) اين جملات و نظائر آنها در نهج البلاغه ذهنيت قوى امام را در زمينه پيروى از سنت و پرهيز از بدعت نشان مىدهد. اين موضوع، درست در برابر كسانى بود كه لااقل در مواردى بدعتهايى را ايجاد كرده و وقتى به آنها اعتراض مىشد مىگفتند: اگر هم بدعت استبدعتخوبى است.
امام در امر دين به هيچ صورتى حاضر به مداهنه نبود و خود مىفرمود: والله لاادهنت فى دين، به خدا سوگند من هرگز در كار دينم مداهنه نكردم. (32) يكبار شخصى از بنى اسد را براى حد نزد امام آورند. بنى اسد از امام خواستند تا از اجراى حد صرفنظر كند. آن حضرت فرمود: شما از من چيزى را كه در اختيار من باشد نخواهيد خواست جز آن كه به شما خواهم داد. آنان راضى بيرون آمدند. امام حد را بر آن شخص جارى كرد و فرمود: اين كار از آن خدا بوده و در اختيار من نبود كه آن را به شما دهم. (33)
امام درباره نقش خود در هدايت امت فرمود: اى مردم! من اندرزهايى را كه پيامبران به امتهايشان دادند بر شما راندم و آنچه را اوصيا به پس از خود رساندند، رساندم، شما را با تازيانه - موعظت - ادب كردم نپذيرفتيد، و با - سخنانى - كه از نافرمانىتان بازدارد، خواندم فراهم نگشتيد. شما را به خدا! آيا امامى جز من را توقع داريد تا با شما راه درست را بپيمايد و شما را به راه راست ارشاد كند؟ (34) و ايضا درباره خود مىفرمود: همانا من ميان شما همانند چراغم در تاريكى آن كه به تاريكى پاى گذارد از آن چراغ روشنى جويد و سود بردارد. (35)
به هر روى امام ، آن چنان در اجراى دقيق سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله اصرار داشت كه حتى مىكوشيد تا تمامى حركات و سكناتش شبيه رسول خدا صلى الله عليه و آله باشد. وقتى به امام اعتراض شد كه چرا در مسجد به مردم غذاى خوب مىدهد اما خود در خانه نان با سبوس مىخورد، امام با گريه پاسخ داد: به خدا سوگند، هرگز نديدم در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله نان بدون سبوس باشد. (36) معناى اين سخن آن بود كه امام مىكوشيد غذايش نيز همان غذايى باشد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله داشته است.
پى نوشتها:
(1)شمارى از آنها را زمخشرى در ربيع الابرار ج 1، ص 41 به بعد آورده است.
(2)نهج البلاغه، خطبه 133.
(3)همان، خطبه 87.
(4)همان، خطبه 205.
(5)تاريخ المدينة المنوره، ج 3، ص 1044 - 1043.
(6)الامالى فى آثار الصحابه، ص 50.
(7)المصنف، عبدالرزاق ج 10، ص 124.
(8)انساب الاشراف، ج 2، ص 180.
(9)تاريخ الكبير، بخارى،ج 4، ص 33; الغدير، ج 9 ص 66، ج 10، ص 201.
(10)انساب الاشراف، ج 2، ص 179; المصنف، ابن ابىشيبه، ج 1، ص 204 (چاپ هند)
(11)تقييد العلم، ص 90، ربيع الابرار، ج 3، صص 226، 294 ; تاريخ بغداد، ج 8 ص 537; التراتيب الاداريه، ج 2، ص 259 ; طبقات الكبرى، ج 6، ص 116.
(12)ترجمه الامام الحسين (عليه السلام) ابن سعد، ص 156.
(13)درباره موضوع «كتاب على باملاء النبى(ص) استاد احمدى ميانجى تحقيق مبسوطى در كتاب «مكاتيب الرسول» انجام داده و مواردى را كه ائمه معصومين از كتاب على(ع) حديث نقل كردهاند استخراج فرمودهاند.
(14)جامع بيان العلم و فضله، ج 1، ص 72.
(15)مجمع البيان، ج 8، ص 472.
(16)قوت القلوب، ج 2، ص 302; وسائل الشيعه، ج 5، ص 515، التهذيب، ج 2، ص 486; الكافى، ج 2، ص 312; نثر الدر، ج 1، ص 312; اخبار اصبهان، ج 1، ص 98.
(17)تاريخ اليعقوبى، ج 2، صص 228 - 227.
(18)وفيات الاعيان، ج 1، ص 70، درباره مواضع ساير امامان نكته: پژوهشى در نقش دينى و اجتماعى قصه خوانان در تاريخ اسلام، صص 117 - 111، قم 1370.
(19)شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 36.
(20)يك نمونه مفصل آن را ببينيد در: نهج السعاده، ج 1، صص 79 - 74 و مصادرى كه در آنجا آمده است. ما منابع ديگرى را در جلد نخست كتاب، ذيل بحث: نقش تاريخى رسول خدا(ص) آورديم.
(21)المصنف، ابن ابى شيبه، ج 12، ص 83.
(22)نقض، ص 496; تحف العقول، صص 342 - 338; مسند الامام الهادى، ص 207; بحارالانوار ج 38 ص 245.
(23)الفائق فى غريب الحديث، ج 2، ص 108.
(24)انساب الاشراف، ج 2، ص 273.
(25)نهج البلاغه خطبه 105.
(26)همان، خطبه 164.
(27)همان، خطبه 145.
(28)همان، خطبه 149.
(29)همان، خطبه 154.
(30)همان، خطبه 192.
(31)همان، خطبه 176.
(32)نهج السعاده، ج 2 ص 537.
(33)ربيع الابرار، ج 1، ص 530.
(34)نهج البلاغه، خطبه 182.
(35)همان خطبه 187.
(36)انساب الاشراف، ج 2، ص 187.
تاريخ خلفا 2، صفحه 249
رسول جعفريان
نقشههاى اصلاحى امام براى اجتماع
الف-او با تعميم و تكليف كار،سلامت روحى و ارادى مردم را تضمين فرمود.
ب-با«بيمه اجتماعى»،سالخوردگان غير قادر به كار،و كودكان يتيم را آسوده خاطر ساخت.
ج-مردم را كه ترس از فقر مادى داشتند،به موضوعى توجه داد كه از آن خطرناكتر بود و آن:
«فقر نفس» (يعنى:عدم شخصيت)
و«فقر علمى» (يعنى:جهل اخلاقى) است.
لذا چشم مردم به دورتر نگريست،و موانع زندگى و بقا را در آن سوىتر ملاحظه كردند و براى رفع آنها، راهى يافتند كه همه كس را بدان دسترس بود.
(يعنى:همه«فقر نفس»و«فقر علم»را توانند كه رفع كنند.)
بالنتيجه با اين راه گشايى،حيات و دوام اجتماع،ضمانت پذيرفت.
خوبست در يكايك اين موارد،كلام امام را بشنويد:
در مورد اول فرمود:«شما به كار مامور هستيد اما حق داريد كه كار را موافق ميل خود برگزينيد.» (1)
در مورد دوم فرمود:«اين گروه ناتوانان،از مردم ديگر بيشتر به عدالت نيازمندند و به احوال كودكان يتيم و سالخوردگان كه قادر به انجام كارى نيستند،بايد رسيدگى كرد.» (2)
در مورد سوم فرمود:«فقر دو تاست:فقر مال و فقر نفس،ولى فقر نفس بدترين فقرهاست.»
و باز فرمود:«فقرى،چون جهل نيست.»
اما«گرسنگى،از زبونى خضوع،بهتر است.» (3)
در پايان،سزد كه از اين آستان عظمت نماى الاهى،كه سراسر كرم است و عنايت،استدعاى مدد كنيم و يارى براى صفاى جان طلبيم،آرى:
برو اى گداى مسكين،در خانه على زن كه نگين پادشاهى دهد از كرم،گدا را به دو چشم خون فشانم،هله اى نسيم رحمت كه ز كوى او غبارى به من آر،توتيا را به اميد آنكه شايد برسد به خاك پايش چه پيامها كه سپردم همه سوز دل،صبا را
پىنوشتها:
1.ترجمه الامام على (جرج جرداق) -ج 1/862.
2.ماخذ قبل-ج 1/269-270.
3.ماخذ قبل-ج 3/14.
على معيار كمال صفحه 187
دكتر رجبعلى مظلومى
*مسأله حكومت و اداره جامعه،در اسلام (از ديدگاه تشيع) ،امروز،بيش از هميشه،مورد توجه است و گاه به علت بىاطلاعى،بعضى بر آن به چشم ترديد نگريستهاند.
آنچه در زير ملاحظه مىكنيد،فهرستى است از خدمات يك حكومت اسلامى (يعنى از امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام) در ابعاد مختلفى كه مردم عصر ما براى جامعه قائل هستند (ولى ما آن ابعاد را هرگز جداى از يكديگر،و بدون يك شخصيت اجتماعى متكى بر ايمان و معنويت،و علم مكتبى و وحدت نفسانى،قائل نيستيم.) پس از خواندن اين فهرست،از خود بپرسيد:
اگر تاريخ شيعه را،حكام زمان،اجازه مىدادند كه درست و جامع نوشته شود،و اگر على بن ابى طالب عليه السلام،بجاى پنج سال حكومت،پنجاه سال زمامدار امت مىبود،و اگر در آن پنج سال،اختلافات مردم،و درگيريها و نبردها،اجازه مىداد كه همه وقت در كار خدماتى جامعه صرف شود،و اگر علاوه بر على بن ابى طالب عليه السلام،ساير امامان نيز،همين قدر مجال خدمت به خلق خدا را مىداشتند،اينچنين فهرستى،به چه مقدار تفصيل مىيافت؟
و آيا امروز،ديگر براى ارائه نحوه حكومت و اداره جامعه،به بهترين صورتى كه اسلام مىپسندد،ديگر مانعى يا ابهام و ترديدى،وجود داشت؟نه!نه!
اينك آن فهرست (به نقل از يك نويسنده خارجى) :
*اولين مدرسه اسلامى را،در«صفه»ساخت و خود تدريس كرد.
*به دانشگاه«جندى شاپور» (در خوزستان) براى تدريس ادبيات و طب و علوم ديگر دعوت شد اما به علت روى دادن جنگ،انجام آن صورت نگرفت.
*معالجات پزشكى (جذامـضد عفونىـامراض داخلى)
*تدوين قرآن (اساسنامه مكتب الاهى و فرهنگ اصيل انسانى)
*تجويد قرآن (نيكو خواندن كتاب،براى نيكو فهميدن،و نيكو فهماندن) .
*علم نحو (براى درست خواندن قرآن و اسناد دينى،در ميان غير عرب زبان)
*ستاره شناسى و جهت يابى در شب (اولين مرحله،در راه جلو لا و نهاوند براى لشكر،مورد بهرهبردارى قرار گرفت.)
*استفاده از روشنائى جيوه،براى كار كردن در شب (اولين بار،براى ساخت كشتىها در شب،بهرهگيرى شد.)
*تدريس زبان خارجى (زبان پارسى ساسانىـزبان سريانىـخط پهلوى)
*فلز شناسى
*درس تعليم مديريت (هر كس را كه براى اداره قسمتى از كارهاى حكومتى و دولتى مىفرستادند،بايد قبلا«كلاس مديريت»را گذارنده باشد.اين مدرسه،در مدينه برقرار شد.)
*بنياد اين اصل كه«هر كس مىتواند شاگرد باشد،كافر يا مسلمان.علم براى عموم است.»
*طرح روش تدريس
*ترجمه كتب علمى («قراباذين»اثر دانشمندان دانشگاه جندى شاپور را امام،از زبان پارسى،به عربى برگرداند،و راه را براى ديگران گشود.)
*شناخت تاريخ ملل ديگر (ايران و تاريخ آن)
*تشكيل بانك اسلام بدون ربح
*حسابدارى دقيق مالىـمنظمترين وزارت دارايى (در«بيت المال مسلمين»هر روز بيلان حاضر بود،و همه مستمرى بگيرها،پرونده مخصوص داشتند.)
*شهر سازى (در حومه شهر«يثرب»،شهرى تازه ساخت.)
*تأسيس آسياى آبى (بعضى از مردم،تا آن وقت،نان نخورده بودند.)
*ساخت حمام
*احداث جاده شوسه (بين جده و مكه)
*تهيه سايبان (براى استراحت فقرا)
*تأسيس چاپار خانه (بين مدينه و مركز نبرد عرب و ايران،از چهار صد شتر براى انجام اين كار،استفاده شد.)
*طرح براى رفع اختلاف طبقاتى جامعه
*ترتيب انجام امور افراد (به ترتيب مراجعه،اگر چه نمايندگان خارجى با شخصيتهاى بزرگ كشورى هم بودند.)
*وارسى زندگى غير مسلمين (در حوزه حكومتى)
*ساخت«سيل بر» (هر چند سال يك بار،تجديد مىشد.)
*ترتيب دستگاه قضائى محاسبه شده:
خود،بر قاضى القضات نظارت مىكرد،و قاضى القضات،حاكم بر ساير قضات بود.
تشكيل حوزه قضائىـمركز بررسى كار قضاتـبرقرارى مستمرى قضاتـكلاس تعليم قضاوتـسركشى به قضات.
اصول محاكمات حقوقى و جزائى را استوار كرد.
مشخصات«شاهد»را طرح نمود.
به حل مشكلات قضائى پرداخت. (على عليه السلام و داوريهاى عجيب او)
*برقرارى مستمرى فرزندان شهدا.
*ساخت بندر (در عربستان،بندر جده و اسكله آن را بنياد كرد.)
*تغيير بذر (بذر گندم را از ايران آورد،و در مدينه و طائف كاشت و توسعه داد.)
*حفر قنات («قنات على عليه السلام»معروف است.)
*كارهاى عمرانى
*نظارت ساختمانى
*تهيه نخلستان بىشمار.
*تأسيس بانك كشاورزى و تعاونى
*مالامال ساختن خزانه (كه اگر در آن روز تقسيم مىشد،به هر نفر پنجاه هزار دينار زر سرخ نصيب مىرسيد.)
*رسم كشيك برقرار كرد.
*اولين كارخانه كشتى سازى را در آن منطقه تأسيس نمود.
*امام را براى حكومت ايران دعوت كردند،امكان آن نبود.
*ارائه فن رهبرى ميدانهاى نبرد،از دور (از مركز مدينه يا كوفه،رهبرى مىكرد.)
*او قاعده حكومت را به تفصيل،مطرح كرد. (نامه به مالك اشتر،و غير آن)
*طرح اصول ادارى مملكت
*صحرا شناسى (براى امور سوق الجيشى)
*تهيه پايگاه حكومتى (انتقال از مدينه به كوفه،براى آن بود كه مركزيت اسلامى داشته باشد) امام،شرط صحيح پايگاه حكومتى را بيان داشت.
*قاعده نظام و سپاهيگرى را نهاد.
*تهيه پاسگاه جنگىـتشكيل شوراى جنگىـطرح جنگ اردوئى
*ساخت خندقـساخت منجنيق سه طبقه (اين ساختيها با نظارت و طرح امام صورت مىگرفت.)
*ساخت دژ جنگى (براى مقاومت)
*طرح خراب كردن سد دشمن (بوسيله كشتى جنگى)
*فن قلعه گيرى
*اجراى فرم دايرهاى يا مربع شكل براى دفاع (ابتدا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن را تعليم داد.)
*تأسيس نيروى دريائى و توسعه آن
*گزارش نويسى جنگى (فتح عرب بر ايران را تعليل نمود و بيان فرمود كه:«اختلافات طبقاتى ايران،مايه شكست بود.»)
*پل سازى،براى عبور لشكر از رودخانه
*سنگين چين سازى،براى پيشگيرى از تيرهاى دشمن ( تهيه سنگر)
(از كتاب«خداوند علم و شمشيرـرودلف ژايگر آلمانى»)
در خاتمه خوبست امام را در رابطه با ايران و ايرانيان (به نقل از يك نويسنده خارجى) بشناسيم،بدين فهرست هم توجه كنيد:
*حسابداران بيت المال همه ايرانى بودند (بعضى غير مسلمان هم بودند.)
*حمامها را معمار ايرانى ساخت (و عرب را با حمام آشنا كرد.)
*بذر گندم را از ايران آورد و در مدينه و طائف،كشت آن را عملى ساخت.
*عده زيادى از ايرانيان،براى كمكهاى جنگى و سپاهيگرى،دعوت امام را پذيرفتند و به«مدائن»آمدند .
*امام به پارسى پهلوى سخن مىگفت (امام به سربازان ايرانى،به فارسى حرف مىزد.)
*نوشتههايى فراوان در خانه امام،به خط ايرانى بود (نه عربى)
(امام به خط پهلوى،نامهاى به«فيروزان»نوشت.)
(از كتاب«خداوند علم و شمشيرـرودلف ژايگر)
حال تصور كنيد:اگر ساير آثارى كه به گونهاى تفصيلى،زندگى امير المؤمنين على عليه السلام را نگاشتهاند،بررسى شود،چقدر نكات دقيقتر،از خدمات حكومتى آن امام بزرگ،به نظر خواهد رسيد.
و اى كاش مىتوانستيم متون درسى مدرسه مديريت،و ادبيات و طب،و ساير علوم را كه زير نظر آن وجود كريم،تعليم مىشد،مىيافتيم،كه بهترين طرح دروس مجامع دانشگاهى بدست مىآمد .
على معيار كمال ص 193
دكتر رجبعلى مظلومى