امتحان همینه
اونا که فصل بهارو به روز سیاه کشوندن
جمع شدن با چن تا هیزم باغ لاله روز سوزوندن
جاری شدپایین چشمات چشمه آب کبودی
بال پروازت شکسته توی آسمون دودی
زخمی شد درخت عمرت وقتی که تبر پا می زد
غیرتش خرج نگا شد هر کسی دلش جا می زد
اونا که روزیشونو از سفره لطف تو بردن
عمریه آب حیات از چشمه مهر تو خوردن
چی شد از صدای سیب گریه بهشتی خستن
پل اعتراضشون رو به روی اشک تو بستن
ریسمون انداختن به جون دستای حیدر کرار
بوسه گاه مصطفی رو میخ زدن به قاب دیوار
قدر یوسف شما رو ندونستن و فروختن
برای قامت خونت پیرهن عزا می دوختن
پاشیدن نمک به روی صدای زخمی خونه
علی رو تنها گذاشتن بدون عذر وبهونه
شما یکتنه خودت رو به آب و آتیش کشیدی
از دهان تازیانه حرف نا مربوط شنیدی
آخرش این نا مرادی جوابش می رسه از راه
همین آدما یه روزی می افتن از چاله تو چاه
باشه امتحان همینه زمونه داره تموشا
چی میگن اگه سوال کرد جواب خدا رو فردا
یه روز ی می یاد اقامون بر می داره ذوالفقارو
با همون هیزم اون روز می زنه آتیش اوناروروح الله عیوضی
شام عزا
روز شادى رفت و با شام عزا سر مى كنم
افسر از فرقم فتاد و، خاك بر سر مى كنم
اى رسول هاشمى! باب گرامى! بعد تو
لعن و نفرين بر جهان سفله پرور مى كنم
برگرفتى از سرم تا سايه اى تاج شرف
جامه ى ماتم زهجران تو در بر مى كنم
همچون يعقوب از فراق يوسف، اى والا پدر
بيت الاحزان مى نشينم، گريه را سرمیکنم
تافتى اى مهر عالمتاب تا روى از جهان
آسمان دامن خود را پر اختر مى كنم
آتش غم بس دلم در سينه مى سوزد چو عود ز
دود آه از سينه بيرون همچو مجمر میکنم
اى در مقصود خلقت! در عزايت روز و شب
مردمان ديده را در خون شناور مى كنم
اى دُر مقصود خلقت در عزايت روز و شب
مردمان دیده را در خون شناور میکنم
تا عدو، روى مرا نيلى ز سيلى كرده است
چهره ى خود را نهان از چشم همسر مى کنم
تا نسوزد از شرار آه آتشناك من
بستر خود هر شب از اشك روان، تر مىکنم
هر كه چون (وارسته) از بهرم رثايى گفته است
من شفاعت بهر او در روز محشر مى كنموارسته
دخترم
خونمون ابری شده چشماتو واکن دخترم
وقت بی صبری شده منو نیگا کن دخترم
نکنه غمگین باشی وقتی بابات میاد خونه
گره نازک ابروهاتو و اکن دخترم
وقتی من رفتم بیا بعضی شبا به یاد من
جا نمازو واکن ومنو دعا کن دخترم
براشون دعابکن اگر چه بی خیالتن
باهمه همسایه ها اینجوری تا کن دخترم
تا زمین خوردی پاشو اگر چه خاک آلود باشی
یاعلی بگو وبابا رو صداکن دخترم
اگر احساس خطر کردی برا جون بابات
دلتو بسوزونو آتیش به پا کن دخترممهدی جان
لفظ طیار تو معراج برد معنی را
اشک چشمان تو میخانه کند دنیا را
تکیه بر کعبه بزن سر بده آواز ظهور
چون که این کار تو خوشحال کند زهرا را
آن که در قدرت تو رفتن امروز نهاد
داد بر قبضه ی تو آمدن فردا را
کعبه را شوق طواف تو نگهداشته است
ورنه ریگ است و بگردد همه صحرا را
هرکه زنده است به خورشید سلامم ببرد
ما که مردیم و ندیدیم به خود گرما را
ای عطش تشنگی کوزه به دریا برسان
یک نفر یک خبر از ما بدهد دریا راشیخ رضا جعفری