اشتراك حضرت صديقه سلاماللَّهعليها با پدر و همسر و فرزندانش سلاماللَّهعليهم در مجاز بودن استثنائى آنان به ورود و توقف در مسجد پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در جميع حالاتشان. امجاز بودن ورود و توقف حضرت زهرا در مسجدالنبى در همه حالات
مسجد پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نسبت به تمام مساجد امتيازى خاص دارد، به اين معنى كه هر شخص جنب و نفساء و حائض مىتواند به هر مسجدى وارد شود و بدون توقف از آنجا عبور كند، ولى هرگز كسى مجاز نيست در حال جنابت و حيض و نفاس از مسجدالنبى عبور نمايد و اين حكم، على و فاطمه و حسنين عليهمالسلاممستثنى هستند. آنان مىتوانند در هر حالتى كه باشند از مسجد الرسول عبور كنند؛ و نه تنها مىتوانند از آنجا عبور كنند، بلكه مىتواند در آن ازدواج نمايند و يا در حال جنابت در آنجا توقف كنند، و حتى حضرت زهرا عليهاالسلام مجاز است كه فرزندانش را در آن مكان مقدس و مطهر بدنيا آورد؛ و اين امتياز مطلب بسيار مهم و فوقالعادهاى است و شايان دقت و بررسى است. (ما ابتدا به ذكر چند روايت از علماى عامه مىپردازيم و پس از نقل آنها پيرامون اين منقبت زهرا عليهاالسلام سخن خواهيم گفت):
حافظ نسائى از ابن عباس روايتى نقل كرده است كه سيوطى آن را از قول وى بدين صورت ذكر مىنمايد:
«قال رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آلهو سلم لعلى: ان موسى سال ربه ان يطهر مسجده لهارون و ذريته و انى سالت اللَّه ان يطهر لك و لذريتك من بعدك...». (1)
«حضرت رسول به اميرالمؤمنين فرمود: موسى از پروردگار خويش درخواست كرد كه مسجدش را براى هارون و ذريهى او پاك و مطهر گرداند و من نيز اين مطلب را براى تو و فرزندانت از خدا خواستار شدم...».
روايت ديگرى به همين مضمون از اميرالمؤمنين نقل شده است كه آن حضرت فرمود: «اخذ رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم بيدى فقال: ان موسى سال ربه ان يطهر مسجده بهارون و انى سالت ربى ان يطهر مسجدى بك و بذريتك...». (2)
اين روايت را حافظ بزار، حافظ هيثمى، حافظ سيوطى و حلبى (3) در السيره الحلبيه نقل كردهاند.
حافظ بيهقى (4) در سنن كبرى از پيامبر اكرم چنين روايت مىكند كه آن حضرت فرمود: «الا ان مسجدى حرام على كل حائض من النساء و كل جنب من الرجال، الا لرسولاللَّه و اهل بيته: على و فاطمة والحسن والحسين». (5)
«آگاه باشيد، بدرستيكه ورود به مسجد من براى زنان حائض و مردان جنب حرام است مگر براى من و خانوادهام على، فاطمه، حسن و حسين».
و اين روايت را جمعى ديگر از علما نيزنقل كردهاند.
بخارى در تاريخ كبيرش حديثى از عايشه نقل مىكند كه پيامبر اكرم فرمود:
«لا احل المسجد لحائض و لا لجنب الا لمحمد و آلمحمد». (6)
«ورود به اين مسجد به زنان حائض و مردان جنب حلال نيست مگر به محمد و آلمحمد».
در روايت ديگرى كه جامعتر از احاديث قبلى است حافظ بيهقى مىنويسد كه حضرت رسول فرمود:
«الا لا يحل هذا المسجد لجنب و لا لحائض الا لرسولاللَّه و على و فاطمه والحسن والحسين، الا قد بينت لكم الاسماء ان لاتضلوا». (7)
«اى مردم آگاه باشيد كه ورود به اين مسجد براى اشخاص جنب و حائض حلال نيست مگر به رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسين؛ آگاه باشيد كه من اكنون يك يك اسامى آنان را ذكر كردم، تا دچار اشتباه و گمراهى نشويد».
در اينجا نكتهى مهم اين است كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم با تعيين اسامى و مشخص نمودن افراد منظور، و گفتن نام پنج تن بطور وضوح، مىخواهند براى همگان كاملا روشن شود كه در اين مورد، مقصود از آلمحمد چه كسانى هستند تا همانند شان نزول آيهى تطهير عدهاى مغرضانه نگويند- چنانكه جمعى از علماى اهل سنت گفتهاند- مراد از آلمحمد زنان پيامبرند، و يا مقصود ازآل هر مردى، خانوادهى اوست كه در خانهاش با هم زندگى مىكنند؛ و با اين منطق و استدلال نادرست بخواهند براى افرادى يك منقبت از خود بتراشند و فضائل مسلم آلمحمد را ناديده انگارند. «قد بينت لكم الاسماء ان لاتضلوا»؛
يعنى اى مردم خوب توجه كنيد، فقط اين اشخاص كه من نام بردم مشمول اين فضليت هستند و در اين مورد فريقين (شيعه و سنى) همراى و همعقيدهاند. (8)
يك دسته ازعلماى عامه ضمن اينكه تصديق مىكنند در حكم مسجد النبى فقط پنج تن عليهمالسلام استثناء شدهاند، ولى مىگويند: چون على در خانهاش به مسجد پيامبر باز مىشد، لذا در هر حالتى اجازهى عبور از آن مسجد را داشته است. جواب مسئله اين است كه اولا «حق اجتياز»، عبور از مسجد را جايز مىداند، آن هم نه براى مسجدالنبى، و نه ساكن شدن و يا جنب شدن در آنجا را.
ثانيا در خانهى عدهاى از اصحاب پيامبر همانند خانهى على به مسجد النبى باز مىشد و اگر استدلال مذكور درست مىبود بايستى به آنها هم حق اجتياز (عبور) از مسجد داده مىشد؛
درصورتيكه مىبينيم، پيامبر اكرم دستور فرمود تمام درهايى كه به مسجد باز مىشود بايد مسدود گردد و ورود و خروج همهى افراد به خانهها، بايد خارج از محوطهى مسجد انجام پذيرد، مگر على و اولاد على عليهمالسلام. پس از ابلاغ اين فرمان الهى غوغايى برپا شد و عدهاى بخدمت رسول خدا آمدند و تقاضا مىكردند راهى به سوى مسجد داشته باشند. حتى جناب عباس عموى پيامبر به آن حضرت عرض كرد: من حاضرم در خانهام را ببندم، ولى خواهش مىكنم اجازه بدهيد دريچهاى به سوى مسجد داشته باشم؛ ولى رسول اكرم فرمود: اختيار بسته يا باز بودن در خانهها به سوى مسجد، به دست من نيست؛ و من از جانب خدا مامور ابلاغ اين حكم هستم و هرگز اجازه نمىدهم كه حتى يك دريچه به جانب مسجد باز باشد و اين فضيلت مخصوص است به على و خانوادهى او. (9)
جمعى از دانشمندان اهل سنت كه قائل به اين خصوصيت هستند چنين اظهار نظر مىكنند: علت اينكه على و خانوادهى او مجازند از مسجد النبى در هر حالتى عبور، توقف و ياسكونت كنند و از ساير مردم استثناء شدهاند، اين است كه شرايط اجراى حكم در آنان موجود نيست؛ زيرا آنان پاك و مطهرند، نه جنب مىشوند و نه حائض و نفساء و از اين جهت است كه فاطمه سلاماللَّهعليها را طاهرهى مطهره ناميدهاند، و اين مطلب را از احاديثى كه از پيامبر اكرم وارد شده استنباط كردهاند. (از جملهى اين احاديث، روايات زير است):
قرمانى(10) در اخبارالدول از عايشه چنين روايت مىكند: «اذا اقبلت فاطمه كانت مشيتها مشية رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و كانت لا تحيض قط، لانها خلقت من تفاحة الجنة، و لقد وضعت الحسن بعد العصر وطهرت من نفاسها فاغتسلت و صلت المغرب، و لذلك سميت الزهراء».
«راه رفتن فاطمه همانند مشى رسول خدا بود، او هيچگاه مثل زنان ديگر ناپاكى ماهانه نداشت، و اين پاكيزگى از سيبى است بهشتى كه مايهى خلقت زهرا بوده است...».
اين همان سيب بهشتى است كه خداى تعالى در شب معراج به حضرت محمد هديه فرمود، و از آن نطفهى مطهر فاطمه منعقد گرديد. (11)پيامبر اكرم همواره سينه و دست و چهرهى زهرا را مىبوسيد و مىبوئيد، و مىفرمود: يا فاطمه هرگاه من مشتاق بهشت مىشوم، از تو بوى بهشت را استشمام مىكنم، و عطر سيب بهشتى از تو به مشامم مىرسد. (12)
عايشه كه خود اين فرمايشات حضرت را شنيده است چنين استنباط و اجتهاد مىنمايد كه مطهر بودن فاطمه عليهاالسلام از ناپاكيهاى ماهانهى زنانه، به سبب آن سيب بهشتى است كه خمير مايهى خلقت اوست، و از حق نمىتوان گذشت كه اجتهاد آن مخدره دراينجا صحيح بوده است!
عايشه سخنش را چنين ادامه مىدهد:
«... هنگامى كه حسن بن على از فاطمه تولد يافت، در همان ساعت زهرا از نفاس پاك شد غسل كرد و نماز مغربش را بجا آورد، و بدين جهت است كه او را زهرا ناميدهاند».
بلى، هرگز معقول نيست كه همانند زنان ديگر، ناپاكى حيض و نفاس فاطمه عليهاالسلام را از عبادت باز دارد، او محبوبهى خداست، و بايد هميشه در حال حضور بوده، و درگاه الهى، حتى يك ساعت از وجود زهرا نبايد خالى باشد.
امسلمة مىفرمايد:
«ولدت فاطمة بالحسن فلم ارلها دما، فقلت يا رسولاللَّه انى لم ار لها دما فى حيض و لا نفاس، فقال صلى اللَّه عليه و آله و سلم: اما علمت ان ابنتى طاهرة مطهره لا يرى لها دم فى طمث ولا ولادة». (13)
«بعد از اينكه حسن از فاطمه (سلاماللَّهعليها) متولد گرديد، هيچ گونه آثار حيض و نفاس در او مشاهده نكردم، و موضوع را از پيامبر اكرم سوال نمودم، آن حضرت فرمود: مگر نمىدانى كه دخترم فاطمه پاك و پاكيزه است، و ناپاكى حيض و نفاس از او دور است».
حديث فوق را حافظ محبالدين طبرى در ذخائر العقبى روايت كرده است.
انس بن مالك از مادرش (14) چنين نقل مىكند.
«ما رات فاطمه دما فى حيض و لا نفاس». (15)
«فاطمه عليهاالسلام هرگز ناپاكى حيض و نفاس معمول زنانه را مشاهده ننمود».
اميرالمؤمنين سلاماللَّهعليه مىفرمايد:
«سئل رسولاللَّه: ما البتول؟ فانا سمعناك يا رسولاللَّه تقول ان مريم بتول و فاطمه بتول. فقال صلى اللَّه عليه و آله و سلم: البتول، التى لم تر حمره قط، اى لم تحض، و ان الحيض مكروه فى بنات الانبياء». (16)
«از پيامبر اكرم سؤال شد معناى بتول چيست؟ ما از شما شنيدهايم كه فرموديد مريم و فاطمه بتول بودهاند؟ رسول خدا در جواب فرمود: بتول آن زنى را مىگويند كه هرگز آثار حيض و نفاس معمول زنانه در او مشاهده نشود؛ همانا حالت حيض شدن در دختر پيامبران مكروه مىباشد».
لغت بتل در زبان عرب معنى انقطاع را مىدهد، و در وجه تسميهى حضرت صديقه سلاماللَّهعليها به نام بتول علماى عامه احاديث مختلف يا مطالب گوناگونى نقل كردهاند، از جمله:
ابن اثير (17) مىگويد:
«سميت فاطمه بالبتول لانقطاعها نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا». (18)
«فاطمه را به سبب انقطاع از زنان ديگر بتول گفتهاند، مقام او در فضل و شرف و حسب و نسب و عوالم دينى از جملهى بانوان عالم جدا و متمايز است».
ابن اثير وجه تسميهى فاطمه عليهاالسلام به بتول را چنين ذكر مىكند:
«لانقطاعها عن الدنيا اى اللَّه». (19) «فاطمه، بتول ناميده شده است چون دل از دنيا گسسته و به خدا دلبسته است».
عايشه مىگويد پيامبر به من فرمودند:
«... يا حميراء، ان فاطمه ليست كنساء الادميين لاتعتل كما يعتلون». (20)
«... اى عايشه، بدرستيكه فاطمه همانند ساير زنان نيست و هرگز آثار حيض و نفاس در او ظاهر نمىشود».
ابوعبيد هروى (21) در كتاب الغريبين مىنويسد:
«سميت فاطمة بتولا لانها بتلت عن النظير».
«فاطمه را از اين جهت بتول مىگويند كه منقطع النظير است، بىمثل و مانند، و بىهمتاست».
حضرت باقر سلاماللَّهعليه مىفرمايد:
«انما سميت فاطمه بنت محمد الطاهرة لطهارتها من كل دنس و طهارتها من كل رفث ، و ما رات قط يوما حمرة ولا نفاسا». (22)
«به اين جهت فاطمه دختر پيامبر اكرم به طاهره موسوم شده است كه خدا او را از جميع ناپاكيها و آلودگيها پاك و منزه گردانيده است و حتى يك روز آثار حيض و نفاس در او ديده نشده است».
جمعى از دانشمندان از مطالب فوق چنين نتيجه گرفتهاند كه همين پاك و منزه بودن فاطمه عليهاالسلام علت مجاز بودن اوست در همه حالات (در نشستن و برخاستن، خوابيدن و سكونت كردن) در مسجد النبى.
جصاص فقيه بسيار معروفى كه يكى از بزرگان علماى حنفى در قرن سوم است در كتاب احكام القرآن خودش مطالبى مىگويد كه مضمون و حاصل آن چنين است: مجاز بودن پيامبر اكرم، على ابن ابىطالب، فاطمه و حسنين در جميع حالاتشان به ورود، نشستن، خوابيدن و سكونت داشتن در مسجد النبى به سبب آيهى تطهير است كه در شأن آنان نازل شده است، و در نتيجه نه تنها آغوش مسجد النبى بلكه تمام مساجد، هميشه و در هر حال، به روى آن موجودات مقدس باز است. (23)
پنج تن عليهمالسلام كه از جميع آلودگيها و ناپاكيها منزه و پاكيزهاند مساجد همانند خانههاى آنهاست؛ و خداى تعالى وجود مقدسشان را در احكام مسجد استثناء كرده است و به پيامبرش دستور داده است كه اين موضوع را به اطلاع امتش برساند و اسامى يكيك آنان را اعلام نمايد؛ و هرگز كسى به هيچ بهانهاى نمىتواند در اين مورد به جمع آنان ملحق گردد.
اين حديث از رواياتى است كه توسط نسائى نقل گرديده است. ادامهى روايت چنين است:
«... ثم ارسل الى ابىبكر ان سد بابك فاسترجع، و قال: سمعا و طاعه، فسد بابه. ثم الى عمر ذلك. ثم صعد المنبر، فقال: ما انا سددت ابوابكم و لافتحت باب على ولكن اللَّه سد ابوابكم و فتح باب على». (اللئالى المصنوعه ج 1/ 347).
سيوطى در اللئالى، حسن (و يا حسين) بن عبيداللَّه ابزارى (متوفاى 295 هجرى) را متهم به وضع اين حديث نموده است كه در جواب بايد بگوييم:
اولا: كسانى كه ابزارى را جرح نمودهاند مستند اقوالشان طعنى مىباشد كه احمد بن كامل در خصوص ابزارى كرده است. آنچه كه از كتب رجالى برمىآيد اين است كه قاضى كوفه احمد بن كامل بن شجرهى بغدادى (متوفاى 350 هجرى) به بسيارى از علماء بيهوده جسارت و توهين مىنموده و اين خود به دليل تكبر و خودپسندى وى بوده است. دار قطنى دربارهى احمد بن كامل مىگويد: «اهلكه العجب»، يعنى: اين كامل را كبر و غرور از بين برد. (تاريخ بغداد ج 4/ 358، لسان الميزان ج 1/ 249). دار قطنى در جاى ديگر مىگويد: احمد بن كامل براى هيچيك از فقهاى زمان خويش ارزشى قائل نبود. (سير اعلام النبلاء 15/ 546، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث و وفيات 331 الى 350- ص 435).
ثانيا: چنين مىنمايد كه بعضى از علماى رجال عامه از آنجائيكه «ابزارى» بيشتر به ذكر مناقب اهلبيت مىپرداخته، طعن وى را كه توسط احمد بن كامل صورت گرفته است بعنوان مستمسكى جهت جرح كامل «ابزارى» اتخاذ نمودهاند و از اين طريق هر روايتى را كه وى دربارهى مناقب اهلبيت نقل كرده است از موضوعات «ابزارى» قلمداد كردهاند كه از جملهى آنها همين حديث مورد بحث يعنى «حديث سد الابواب» مىباشد كه سيوطى آن را از جعليات «ابزارى» برشمره است، و حال آنكه نقل اين حديث اختصاصى به «ابزارى» ندارد.
لازم به ذكر است كه روايت ديگرى با اين عبارت از ابن عباس نقل است: «ان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم امر (بسد) الابواب كلها، فسدت الا باب على رضىاللَّهعنه». (الدره الثمينه ص 161).
: «پيامبر امر به بستن درهاى (منازل افراد كه به مسجد منتهى مىشد) نمودند، لذا تمامى درها بسته شده بجز در (منزل) على».
2ـ مجمع الزوائد ج 9/ 114، 115، السيره الحلبيه ج 3/ 374، كنز العمال ج 13/ 175، ح 36521. ادامهى روايت چنين است: «... ثم ارسل الى ابىبكر ان سد بابك فاسترجع، ثم قال: سمعا و طاعه، فسد ببه. ثم ارسل الى عمر، ثم ارسل الى العباس بمثل ذلك. ثم قال رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: ما انا سددت ابوابكم و فتحت باب على ولكن اللَّه فتح باب على و سد ابوابكم».
3ـ ابوالفرج نورالدين على بن ابراهيم بن احمد حلبى متوفاى 1044 هجرى. وى صاحب كتاب معروف «السيره النبويه» مىباشد. او از ادبا و مورخين مشهور عصور متاخر عامه است و تاليفات بسيارى دارد. وى در حلب زاده شد و در مصر فوت نمود. (الاعلام ج 4/ 251، معجم المولفين ج 2/ 436).
4ـ حافظ ابوبكر احمد بن حسين بن على بن موسى خسروجردى خراسانى بيهقى متوفاى ج 458 هجرى.
وى مولف كتاب معروف «السنن الكبرى» مىباشد. كتابى كه ذهبى دربارهاش مىگويد: «كسى به مانند آن را ننوشته است». بيهقى كتب بسيارى تدوين نموده كه نام بعضى از آنها را در سير اعلام النبلاء مىتوانيد بيابيد. سبكى دربارهى او مىگويد: «بيهقى يكى از ائمهى مسلمين است». (الغدير ج 1/ 110، تذكره الحفاظ ج 3/ 1132، سير اعلام النبلاء ج 18/ 163، طبقات سبكى ج 4/ 8، طبقات الحفاظ ص 432).
5ـ سنن بيهقى ج 7/ 65، السيره الحلبيه 3/ 375، فرائدالسمطين ج 2/ 28/ ح 368، كنزالعمال ج 12/ 101 ح 34183 34182.
6ـ التاريخ الكبير ج 2/ 67.
7ـ سنن بيهقى ج 7/ 65، تاريخ مدينه دمشق (ط دار الفكر) ج 14/ 166.
8ـ قبلا به مصادر عامه اشاره گرديد. از جملهى مصادر شيعى نيز كه حديث سد الابواب را نقل كردهاند منابع زير مىباشد:
امال صدوق ص 273، 274، عيون الاخبار ج 1/ 182، علل الشرائع ص 201، 202، البرهان ج 2/ 193، تفسير الامام العسكرى ص 17- 20، مناقب آلابىطالب ج 2/ 194، 373، كشف الغمه ص 98، 331، 332، الطرائف ص 60- 63، العمده ص 175- 185، بحارالانوار 39/ 19- 35.
9ـ در خصوص اين تقاضاى عباس بن عبدالمطلب و پاسخى كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم به وى دادهاند به مصادر ذيل مراجعه بفرماييد:
معجم كبير طبرانى ج 2/ 246/ ح 2031، مستدرك حاكم ج 3/ 117، السيره الحلبيه ج 3/ 374، نزل الابرار ص 35، فتح البارى ج 7/ 14، 15، مجمع الزوائد ج 9/ 115.
10ـ ابوالعباس احمد بن يوسف بن احمد دمشقى قرمانى متوفاى 1019 هجرى. وى از مورخين نيمهى دوم سدهى دهم هجرى دمشق است و كتاب معروف اخبار الدول و آثار الاول از آن اوست. (كشف الظنون ج 1/ 26، هديه العارفين ج 1/ 159، معجم المطبوعات العربيه ج 2/ 1505، معجم المولفين ج 1/ 327).
11ـ پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم به عايشه مىفرمايند: «يا عائشه ليله اسرى بى الى السماء فادخلنى جبرئيل عليهالسلام الجنه ناولنى تفاحه فاخذتها فاكلتها فصارت نطفه و نورا فى صلبى فنزلت فواقعت خديجه، ففاطمه منها. فكلما اشتقت الى الجنه قبلتها يا عائشه، فاطمه حوراء انسيه. (فرائد السمطين ج 2/ 50، 51/ ح 381).
يعنى: «اى عايشه، شبى كه من به آسمان (معراج) رفتم جبرئيل عليهالسلام مرا به بهشت وارد نمود و سيبى به من داد؛ من آن سيب را گرفتم و خوردم. آن سيب نطفه و نورى در صلب من شد؛ آنگاه كه (از آسمان) فرود آمدم با خديجه نزديكى نمودم؛ و فاطمه از همان سيب بهشتى است. اى عايشه، من هرگاه كه مشتاق بهشت مىگردم فاطمه را مىبوسم. او حوريهى بهشتى زنان عالم است».
مصادر ديگرى نيز از عامه موجود است كه خوانندگان مىتوانيد بعضى از آنها را در كتاب احقاق الحق ج 25/ 4- 7 بيابند.
در بحارالانوار ج 43/ 42 اين روايت از كتاب شرف المصطفى (تاليف خركوشى) نقل گرديده است. همچنين مراجعه بفرماييد به: تفسير فرات- ذيل آيهى (و يومئذ يفرح المومنون- بنصر اللَّه (الروم/ 4، 5)- ص 321/ ح 435، علل الشرائع ص 184.
12ـ اين جملات با عبارات مختلفى از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل گرديده است كه از جملهى آنهاست:
«فانا اذا اشتقت الى الجنه، ادنيتها فشممت ريح الجنه»، يا
«فكلما اشتقت رائحه الجنه، شممت رائحه ابنتى فاطمه»، يا
«انا اشم منها (اى فاطمه) رائحه الجنه»، يا «فما قبلتها (اى فاطمه) الا وجدت رائحه شجره طوبى منها» و عبارات ديگرى كه به همين مضمون است. مراجعه بفرماييد به:
معجم كبير طبرانى ج 22/ 400- ح 1000، مستدرك حاكم ج 3/ 153- 154، مجمع الزوائد ج 9/ 202.
اين روايت در كتب بسيارى از علماى شيعه نيز موجود است، كه از جملهى آنهاست: علل الشرائع ص 183، 184، تفسير فرات ص 76، 211/ ح 49، 286، عيون الاخبار ج 1/ 94، 95، توحيد صدوق ص 118، احتجاج طبرسى ص 409، كشف الغمه ص 137، 138، بحارالانوار ج 8/ 119، 151، 189، 190، ج 43/ 4- 6.
13ـ ذخائر العقبى ص 44، نزهه المجالس ج 2/ 227، ارجح المطالب ص 247.
14ـ نام مادر انس بن مالك، «ام سلمه بنت ملحان» مىباشد.
15ـ رواياتامسليم در احقاق الحق ج 10/ 309، 310 به نقل از تاريخ كبير بخارى و التدوين (تاليف رافعى) آمده است.
16ـ ارجح المطالب ص 247 241.
17ـ ابوالسعادات مجدالدين مبارك بن محمد بن محمد بن عبدالكريم بن اثير شيبانى جزرى شافعى متوفاى 606 هجرى.
وى مولف كتاب معروف «النهايه فى غريب الحديث و الاثر»و «جامع الاصول»مىباشد. برادر وى كه صاحب كتاب «الكامل»است شرح حال وى را در كتاب خويش آورده است و مىگويد: «برادرم مجدالدين ابوالسعادات در چند علم از جمله فقه و اصولين و نحو حديث و لغت عالمى برجسته بود و تصانيفى مشهور در تفسير و حديث و نحو و حساب و غريب الحديث دارد، همچنين رسالههايى را تدوين نموده است. او نويسندهى بسيار حاذق و موفقى بود بطوريكه در ميان مردم ضربالمثل شد. فردى بود متدين و متين، و ملازم راه و طريق مستقيم، خدايش رحمت كند و از او راضى باشد. او تحقيقا از نيكان زمان بود. شايد كسى كه در روزگار ما هستند و او را شناختهاند مىدانند كه من در تجليل از او كوتاهى نمودم». (الغدير ج 1/ 118، سير اعلام النبلاء ج 21/ 488، شذرات الذهب ج 5/ 22، البدايه و النهايه ج 13/ 65، الكامل فى التاريخ ج 12/ 288، طبقات سبكى ج 5/ 366).
18ـ النهايه- ذيل كلمهى «بتل»- ج 1/ 94.
19ـ النهايه- ذيل كلمهى «بتل»- ج 1/ 94.
20ـ اين روايت را طبرانى در معجم كبير خود آورده است و متن كامل آن چنين است:
«حدثنا عبداللَّه بن سعيد بن يحيى الرقى، ثنا احمد بن ابىشيبه الرهاوى، ثنا ابوقتاده الحرانى، ثنا سفيان الثورى، عن هشام بن عروه، عن ابيه، عن عائشه، قالت: كنت ارى رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم يقبل فاطمه، فقلت: يا رسولاللَّه، انى اراك تفعل شيئا ما كنت تفعله من قبل. فقال: يا حميراء انه لما كان ليله اسرى بى الى السماء ادخلت الجنه، فوقعت على شجره من شجر الجنه ام ار فى الجنه شجره هى احسن منها حسنا، و لا ابيض منها ورقه، و لا اطيب منها ثمره، فتناولت ثمره من ثمرتها فاكلتها، فصارت نطفه فى صلبى، فلما هبطت الارض واقعت خديجه، فحملت بفاطمه، فاذا انا اشتقت الى الجنه شممت ريح فاطمه، يا حميراء ان فاطمه ليست كنساء الادميين لاتعتل كما يعتلون». (معجم كبير طبرانى ج 22/ 400- 401/ ح 1000، مجمع الزوائد ج 9/ 202. همچنين مراجعه بفرماييد به فرائدالسمطين ج 2/ 61/ ح 386).
21ـ ابوعبيد احمد بن محمد بن محمد بن عبدالرحمن هروى شافعى متوفاى 401 هجرى. وى از علماى برجستهى لغت مىباشد و كتاب «الغريبين»او كه در خصوص غريب القرآن و غريب الحديث مىباشد بسيار معروف است. ذهبى از او با عنوان «علامه»ياد مىكند و ابن خلكان دربارهى «الغريبين»وى مىگويد: «اين كتاب در تمامى عالم منتشر شده و از كتب سودمند مىباشد». (وفيات الاعيان ج 1/ 95، سير اعلام النبلاء ج 17/ 146، طبقات سبكى ج 4/ 84، النجوم الزاهره ج 4/ 228).
22ـ بحارالانوار ج 43/ 19.
23ـ اصل عبارت جصاص چنين است: «انما تطهير مسجد رسولاللَّه لعلى و فاطمه و ابنيها نتيجه آيه التطهير، فمن طهره الجليل فهو طاهر مطهر يحل له ان يحل كل موضع قدس و كرامه و شرف و عز».