مصاحبه با شهید سید مرتضی آوینی
جشنواره فیلم فجر بهانه ای شد تا سراغ سید
شهیدان اهل قلم بیاییم و مصاحبه ای با این
فیلم ساز عرصه عشق و حماسه داشته باشیم...
سید عزیز سلام
قول داده بودیم که باز هم سراغتان می
آییم، کاش می شد همیشه پیش شما بمانیم...
غرض از مزاحمت، بیست و ششمین جشنواره فیلم
فجر هم به پایان رسید و ما هنوز در آرزوی
داشتن سینمای انقلاب اسلامی هستیم...
با اجازه!
_ آقا مرتضی دوست داریم از زبان شما یک
تعریف کامل و جامع از سینما بشنویم؟
سینما در ابتدا با «داستان مصور» اشتباه
میشود. این تعریف که سینما یک داستان
مصور است تصوری است عام که هویت تاریخی
سینما را نیز تعیین کرده است. تلاشهایی
که خواستهاند نقش داستان را در فیلم
انکار کنند و آن را به تصویر محض مبدل
سازند توفیقی نداشتهاند و سینما اکنون
همین است که هست: «تصویر متحرکی که در
خدمت بیان داستان در آمده.»
جاذبیت سینما از جانبی به داستان
برمیگردد، از جانبی دیگر به تصویر، و از
جانب سوم به این ملغمهای که از ترکیب
داستان و تصویر پدید آمده و میتواند
توهمی از واقعیت را ایجاد کند. این ملغمه
دیگر نه داستان است و نه تصویر؛ ماهیتی
دیگرگونه یافته است. نه آرد است و نه شکر؛
حلواست. توهمی جذاب و لذتبخش از واقعیت
است که میتواند آدم را در خود مستغرق کند
و رنج خودآگاهی را در وجود او موقتاً
تسکین دهد... قصد ما بحث در ماهیت فیلم
نیست و این مختصر نیز بر حسب ضرورت پیش
آمد.
_ صحبت از جذابیت به میان آمد، سید عزیز
این جذابیت چقدر از فیلم و فیلم سازی است؟
تماشاگر تلویزیون در خانهی خویش
دلمشغولیهایی دارد که او را باز میدارد
از اینکه با تمام حواس ظاهری و باطنی خود
در پای تلویزیون حاضر باشد؛ این است که
جذب او پای فیلم بسیار مشکلتر است. اما
به هر تقدیر، جذب تماشاگر لمی دارد که
خیلی از فیلمسازها میدانند. همهی آنها
که فیلم پرفروش میسازند این لم را بلدند،
اما چه جواب خواهید داد اگر از شما
بپرسند: «آیا فیلم خوب یعنی فیلم پرفروش؟»
بیتردید میگویید خیر، و از این جواب
روشن است که «فیلم و سینما عین جذابیت
نیست.» جذابیت «شرط لازم» است، اما «کافی»
نیست، و چون شرط کافی نیست نمیتوان در
باب آن حکمی مطلق صادر کرد. جذب تماشاگر
نمیتواند همهی هدف فیلمسازی باشد، اگرچه
جاذبیت اولین شرطی است که اگر وجود نیابد،
مفهوم فیلم محقق نمیشود. پس، از این
واقعیت نمیتوان حکمی استخراج کرد مبنی بر
تأیید آنچه اکنون در سینمای تجاری
میگذرد.
_ آقا مرتضی موضع سینمای انقلاب اسلامی چه
باید باشد و چه رویکردی در جشنواره فیلم
فجر باید احیاء شود؟
حرف ما این نیست که سینمای جنگ باید در
دستور کار جشنواره قرار بگیرد، بلکه
میگوییم که «سینمای مبارزه» باید منظر
غایی و مقصود نهایی جشنواره و
دستاندرکاران محترم امور سینمایی کشور
باشد. اگر امت مسلمان ایران هویت حقیقی
خویش را در مبارزه یافته است، سینمای
ایران نیز باید هویت مستقل خویش را در
«سینمای مبارزه» پیدا کند.
مقصود ما این نیست که جشنوارهی فجر
میبایست جایزهی خویش را از سر صدقه(!)
به یک فیلم جنگی میداد. خیر. فیلمسازان
حزباللهی هم مثل بسیجیها رضایت خدا را
در نظر دارند و از این بازیچهها مستغنی
هستند؛ اما وقتی همه این حقیقت را
میدانند که حرکت سینمایی کشور در سالهای
آینده به شدت متأثر از داوریهای
جشنوارهی فجر است، آیا نباید توقع داشت
که این داوریها همسو با صیرورت تاریخی
انقلاب اسلامی باشد و مؤید این هویت
فرهنگی عمیقی که امت مسلمان ایران
یافتهاند؟
_ از رابطه بین مخاطب و سینما صحبت کردیم،
شما به عنوان یک هنرمند متعهد وظیفه سینما
را در قبال مخاطبانش چه می دانید؟
اگر قائل باشیم که سینما باید مردم را به
خودآگاهی برساند، ناگزیر باید بپذیریم که
این مهم از طریقی که با ماهیت سینما و
نظام خاصی که در اجتماعات بشری یافته
متناسب است، اتفاق بیفتد. یعنی نخست سینما
باید بتواند مردم را جذب کند و آنگاه در
ادامهی مجموعهای از تجربیات احساسی،
رفته رفته آنها را در آیینهی حیات
انسانیشان به خودشان بنمایاند. احساس را
نباید دست کم گرفت؛ احساس شهود و معرفت
قلبی است، حال آنکه ادراک معرفت عقلی است.
احساس معرفت حضوری بیواسطه است، اما
ادراک معرفت با واسطه است و تا به قلب
نرسد نمیتواند در حیات انسان منشأ اثر
باشد.
_ بالاخره سینما در گیرو دار عقل و احساس
چه باید بکند؟
اینکه سینما بخواهد مردم را از احساس دور
کند و به ادراک عقلی نزدیک کند ناشی از
تلقی راسیونالیستی(١) روشنفکری است.
روشنفکر سعی میکند که این فاصلهی
خودبینانه را با همهی جریانهای مردمی و
وقایع بشری حفظ کند و همین امر همواره او
را خارج از جریان واقعی حیات نگاه
میدارد. سیاستهای جشنوارهای نیز در
سراسر دنیا در جهت تقویت و پشتیبانی چنین
سینمایی است و نتیجه آنکه سینمای آسیا،
خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین در یک
انفعال مضاعف و انگارههایی انتلکتوئلیستی
و بیفایده دست و پا بزنند و فیلمهایی
چون «هامون» و «نار و نی» و «نقش عشق» و
«پردهی آخر» و... بسازند، اما در همان
جوامع، جوانان خود را به هیئت «راکی» و
«رمبو» درآورند و شیوهی زندگانی خود را
با فیلمهای آمریکایی تطبیق دهند. چرا
فیلمهای روشنفکری مردم را جذب نمیکنند؟
بنده واقعاً نمیفهمم که اگر سینمای کشوری
انقلابی همچون ما نتواند مردم و
علیالخصوص جوانان را جذب کند و آنها را
برای انقلاب نگاه دارد، چه باید بکند؟
_ آقای آوینی سینما مثل ریلی است که سر و
ته آن در فرهنگ ما نیست و ما فقط لوکومتیو
روی آن می گذاریم رویکرد ما در قبال چنین
پدیده ای چه باید باشد؟
این عقل بهرهای نیست، چارهای نمیماند
جز آنکه به تقلید روی بیاورد.
تأثیر روانی نامهای مشهور معمولا عقل
تشخیص را میپوشاند و انسان را پیش از
آنکه اصلاً فرصت قضاوت پیدا کند، در مقابل
شهرت گوینده خاضع میسازد. میگویند فلان
کس اینچنین گفته است، و نام بلند آوازهی
«فلان کس» قدرت تشخیص را از شنونده باز
میگیرد... و اما باز هم برای رفع هرگونه
شبهه، جای این تذکر باقی است که در مقام
عمل، عموم مردم را چارهای جز تقلید از
بزرگان نیست و این حقیقت را انسان به حکم
فطرت جمعی و فردی باز مییابد.
اما بر ما تقلید از غربیها روا نیست، چرا
که تاریخ ما در امتداد تاریخ غرب نیست. ما
عصر تازهای را در جهان آغاز کردهایم و
در این باب، اگرچه سینما یکی از موالید
تمدن غربی است، و لکن در نزد ما و در این
سیر تاریخی که با انقلاب اسلامی آغاز شده،
«صورت» دیگری متناسب با اعتقادات ما خواهد
پذیرفت. سینما در غرب چیزی است و در این
مرز و بوم چیز دیگر... و سینمای ما
نمیتواند که در امتداد تاریخی سینمای غرب
باشد، اگرچه «زبان سینما» یا «بیان مفاهیم
به زبان سینما» قواعد ثابتی دارد فراتر از
شرق و غرب.
با علم به ثبوت این قواعد دستوری معین
برای سینما، باز هم سخن ما همان است که
گفتیم: ما نمیتوانیم مقلد غربیها باشیم
و خودمان باید به اجتهاد برسیم، چرا که از
یک سو راه ما راه دیگری است و از سوی
دیگر، تعلیمات غربیها در باب تکنیک سینما
مؤدی به نوعی «فرهنگ محتوایی» است متعارض
با آنچه ما در جستوجوی آنیم... و به
راستی تکنیک چگونه میتواند فارغ از محتوا
تحقق پیدا کند؟ تجزیهی نظری و تفکیک
«تکنیک و قالب» از «محتوا»، خود ناشی از
غربزدگی فرهنگی ماست؛ انسان مؤمن جهان را
یکپارچه و متحد میبیند و اگرچه در مقام
تفکر فلسفی چارهای جز انتزاع مفاهیم از
یکدیگر وجود ندارد، اما انسان مؤمن این
انتزاعات و کثرات را اعتباری میداند و
نهایتاً با وصول به وحدتی که ملازم با
توحید است، از کثرتبینی میرهد.
_ آقا مرتضی عزیز هنر سینما یک هنر غربی
است، چگونه آرمان های خودمان را با این
هنر تاثیرگذار غربی تلفیق کنیم؟
شرط کافی اجتهاد در علوم، وجود معرفتی
کافی و جامع نسبت به اسلام است و بدون این
شرط، اجتهاد محقق نمیشود، چرا که کاربرد
علوم در صحنهی عمل باید منتهی به غایاتی
باشد که مورد نظر اسلام است و لا غیر.
لذا باید معنای «اجتهاد» و «تخصص» را از
یکدیگر تفکیک کرد و دانست که استفاده از
تخصص غربیها در علوم و صنایع، اگر در
سایهی اجتهاد _ به معنایی که عرض شد _
نباشد، هرگز به غایاتی که مورد نظر ماست
منجر نخواهد گشت. ما خود را بینیاز از
تجربیات غربیها نمیدانیم، اما برای این
تجربیات شأنی متناسب با آنها قائلیم. ما
چارهای نداریم جز آنکه سینما را یک بار
دیگر در ادب و فرهنگ اسلام معنا کنیم. ما
باید قابلیتهای کشف ناشدهی سینما را در
جواب به فرهنگ و تاریخ خویش پیدا کنیم...
و چه کسی میتواند ادعا کند که سینما دیگر
قابلیتهایی ناشناخته ندارد؟
_ چشمان منتظر مخاطبان چه قصدی از دیدن
فیلم دارند؟
معمول این است که تماشاگران به قصد کسب
لذت و تفنن در جلوی سینماها صف میبندند و
اگر نبود این لذتی که در تماشای فیلم وجود
دارد، سینما هرگز از شأنی اینچنین در میان
آدمها برخوردار نمیشد. در اینکه آیا
انسان اجازه دارد که خود را به تفنن محض
تسلیم کند یا خیر، سخن بسیار است، اما به
هر تقدیر جذابیت سینما متکی بر نیازهای
بشری است و برای شناخت ماهیت آن، باید به
تأمل در باب نیازهای بشری همت گماشت.
نیازهای بشری را مسامحتا میتوان به سه
دسته تقسیم کرد:
الف: نیازهای فطری و غریزی که از عشق
انسان به کمال منشأ گرفتهاند.
ب: نیازهایی که ناشی از ضعفهای بشری
هستند، اما ریشه در فطریات و غرایز دارند.
ج: نیازهایی که منشأ آنها عادات غیر طبیعی
است.
نیاز به سیگار امری است غیر طبیعی، اگرچه
برای معتادان به سیگار قابل انکار نیست.
انسان در اصل وجود خویش نیازی به سیگار
ندارد، اما چون معتاد شود، اعتیادش منشأ
نیازی خواهد شد که خود را بر وجود او
تحمیل میکند
_ از گیشه، این قسمت مادی هنر هشتم
برایمان بگویید؟
گیشه میزان استقبال عوامالناس را نشان
میدهد و شکی نیست که وقتی ما فیلم را در
جاهایی نمایش میدهیم که برای ورود به آن
باید بلیت گرفت و بلیت را نیز در ازای
مقداری پول میدهند، یعنی از همان آغاز
این نتیجهی منطقی را پذیرفتهایم که
«فیلم باید برای عوامالناس جاذبه داشته
باشد»، و اگر نه، چرا مقدمات قضیه را
آنگونه چیدهایم؟ فیلم بدون جاذبه را
باید فیالمثل در سالنهایی به اسم «کانون
فیلم» نمایش داد که جز خواص بدان راه
ندارند. آنگاه باید جوابی برای این سؤال
دست و پا کرد که «پس مقصود از ساختن فیلم
چیست، اگر نتوان آن را در سینماها نمایش
داد؟»
فیلم را اگر همچون یک «اثر هنری» اعتبار
کنیم و هنر را نیز با معیارهای روز
بسنجیم، آنگاه به این نتیجه خواهیم رسید
که «مخاطب فیلم لزوما مردم نیستند و چه
بسا که فیلم برای مخاطبی خاص ساخته شود.»
بسیاری از فیلمسازان، فیلم را از آغاز
برای شرکت در جشنوارهها میسازند؛ آنها
فقط به فرمولهای روشنفکرانه و نظر منقدین
میاندیشند. کسانی هم هستند که فیلم را
همچون یک تجارت پولساز شناختهاند؛ آنها
در جستوجوی رگ خواب عوامالناس هستند و
قبلهشان مکعبی است به نام «گیشه». آیا
میتوان فیلمی ساخت که نه به رگ خواب
عوامالناس اصالت بدهد و نه به فرمولهای
روشنفکرانه و نظر منقدین؟
پس میبینیم که جذابیت سینما را مجرد از
مفهوم سینما و مسئلهی مخاطب آن نمیتوان
بررسی کرد.
_ یک مقداری تخصصی تر در مورد حوزه کاری
شما سوال کنیم فرق ساخت فیلم جنگی در
ایران و هالیوود در چیست؟
راستش تا سالها ما اصلاً باور نمیکردیم
که حقیقت جبههها را بتوان تصویر کرد.
ساختن فیلمهای جنگی به سبک هالیوود امری
است که بهسهولت حاصل میآید، اما
قهرمانان حقیقی جنگ ما، نه قهرمان _ به
معنی مصطلح _ هستند و نه اصلاً در
تیپبندی روانشناسی غربیها میگنجند... و
این تنها یکی از مشکلات متعددی است که در
سر راهِ پا گذاشتن در «عرصههای
تجربهنشدهی سینما» قرار دارد و ما
انشأالله در آینده بیشتر بدان خواهیم
پرداخت.
_ وظیفه کارگردانان متعهد در به کار گرفتن
این هنر به خدمت اسلام چیست؟
البته از حق نباید گذشت که سینما، آنچنان
که اکنون هست، از تکنیکی متناسب با اهداف
و غایات بلند ما برخوردار نیست و در طول
این صد ساله که از تولد سینما میگذرد، جز
در همین دههی اخیر، هیچکس دست بدین
تجربه نیازیده است که ببیند آیا سینما
میتواند روی به قبلهی مسلمین بیاورد یا
خیر.
وظیفهی فیلمسازان مسلمان در این طریق
بسیار دشوار است و مگر وظیفهی گردان
تخریب، بچههای اطلاعات و عملیات و
خطشکنها آسان بود؟ آنها بر «تکنولوژی
تسلیحاتی غرب» غلبه کردند و اینها نیز
باید عرصهی «هنر تکنولوژیک» را فتح کنند.
با روی آوردن به جاذبیتهای کاذب،
دلقکبازی و آرتیستبازی و هیجانات عصبی
و... نمیتوان سینما را به خدمت اسلام
کشید. انسان در عمق وجود خویش دارای فطرتی
الهی است ژرف و دیرپا، و جذبهای بسیار
قدرتمند از درون او را به جانب حقیقتِ
یگانهی عالم میکشاند... و هنر باید
جوابگوی این جذبههای الهی باشد، نه حدیث
نفس، نه وسیلهی تفنن محض، نه تفرجگاه نفس
اماره
_ سید عزیز الان 18 سال از پایان جنگ می
گذرد و عرصه سینمای ایران هنوز به طور جدی
وارد این برگ زرین تاریخ انقلاب نشده است
چه سخنی برای کسانی که وارد این عرصه شده
و برنامه دارند دارید؟
... و اما سخنی هم با برادران عزیزی که از
عهدهی ادای حق بر آمدهاند و برای جنگ
فیلم ساختهاند، جنگی که ما همهی
دستآوردهای گرانقدر را، استقلال و آزادی
و حتی جمهوری اسلامی را، مدیون آن هستیم و
خواهیم بود. برادران! ما هم مثل «عمو
حسن» دستتان را میبوسیم؛ همان عموحسن که
هرجا میرسید، دست بسیجیها و سپاهیها را
میبوسید و همان عمو حسن که در تابوتش به
هنگام تشییع جز مشتی گوشت و استخوان سوخته
چیزی نبود.
برادران عزیز! ما میدانیم که مطلوب شما
هم رضایت خداست، نه شهرتطلبی و
جلوهفروشی و هایوهوی و منممنم... اما
وظیفهی ما هم شکرگزاری است: دستتان درد
نکند، خسته نباشید، اجرتان با امام
حسین(ع). نهال اسلام همواره در غربت و
مظلومیت پا گرفته است. شما هم از این غربت
و مظلومیت استقبال کنید و اجازه ندهید که
دل و دیدگانتان را چیزی جز رضایت حق پر
کند.
سید مرتضای عزیز دل کندن از شما خیلی سخت
است، ممنونیم که بال اندیشه تان را در
اختیار ما گذاشتید به امید روزی که اندیشه
شما در باب فیلم و سینما الگوی همیشگی
کارگردانان دوران زرین انقلاب اسلامی
بشود..
منبع: سایت خبری تحلیلی انقلاب اسلامی