استاد آشتیانی در امور عبادی و تبلیغ شعائر دینی اندیشه ای جهانی
داشت
حسن لاهوتی (یار همیشگی استاد آشتیانی) با ارسال یاداشتی به
دفتر خبر گزاری مهر در مشهد سالگرد این فیلسوف فرهیخته را گرامی داشت.در این
یاداشت آمده است: اگر بخواهم دلایل اهمیت وجودی استاد آشتیانی را برشمارم، باید به
مقام علمی و کرامات انسانی و نفسانی او اشاره کنم. این دو جنبه در وجود او به
درجهای از اعتلا و بزرگی رسیده بود و آنقدر بیّن بود که ایشان را در میان تمام
اقران ایشان ممتاز می کرد. او همانطور که تمام عمرش را صرف تحقیق و تحلیل و اشاعه
فلسفه و عرفان و معارف اسلامی کرد، در صفای نفس و تزکیه دل و توجه به مبدا و معاد
هم کوشا بود و این دو بالی بود که استاد را در اوج آفاق عظمت انسانی قرار میداد.
روزی که محضر او را درک کردم، من جوانی بیست ساله بودم و استاد به سی و شش سالگی پا
گذاشته بود. گرچه من آدم چندان باهوشی نبودم، اما درک بزرگی مقام او نیز به هوش و
استعدادی فوقالعاده نیاز نداشت، چرا که درخشش علمی و تابندگی صفای باطن ایشان به
وضوح در همان همنشینیهای نخست آدمی را مجذوب خویش می ساخت. آشتیانی در آن زمان که
هنوز عمرش به چهل نرسیده بود، مراتب علمی را به کمال طی کرده بود و من در اثر
معاشرتهای فراوان با او میدیدم که به کمال مطلوب خود در علم دست یافته است و
خود را مهیای افاضه آن به خلق می بیند.
در اینجا مجال آن نیست بگویم که او در محضر چه انسانهای بزرگی درس خوانده و یا
چه کتابها و آثار گرانقدری را بررسی و مطالعه کرده است، ولی باید به نکتهای
اشاره کنم که آشتیانی را از دیگران متمایز میکرد. او در انتخاب استاد، دقت بسیار
به خرج داده بود آشتیانی به غیر از علم کتاب و دفتر، اسرار قلبی و روحی استادانش
را نیز درک کرده بود. آدم وقتی مقدمههای آثار استاد آشتیانی و شرح حال استادان او
را به قلم خودش میخواند، میبیند که آن فضایل در خود استاد هم جلوهگر شده بود
. بیجهت نبود که هر وقت در باب تعلیم وتعلم حرفی میزد، نظرش این بود که در
بسیاری از دروس، مانند حکمت و عرفان، شاگرد باید زانو به زانوی استاد بنشیند و متن
را کلمه به کلمه از زبان استاد بشنود و همراه با شرح و تفسیر و تعبیر او بیاموزد و
حتی حالات و روحیات استاد خود را نیز درک کند. به عبارت دیگر، در آموختن به جز جنبه
علمی و فنی و اصطلاحی، باید طرز تفکر یا به قول امروزیها جهانبینی استاد هم در
اثر معاشرت – یا به تعبیر عارفان «صحبت» - به شاگرد منتقل شود.
بزرگانی مانند دکترسیدحسین نصر، دکتر داریوش شایگان، دکتر اعوانی، دکتر ابراهیمی
دینانی، دکتر مهدی محقق و دکتر محقق داماد و دیگران درباره استاد آشتیانی نظرات
دقیق و مفصلی بیان کردهاند، ولی چیزی که کمتر درباره آن گفته شده، ملکات نفسانی
استاد آشتیانی است و اینکه انسانی با آن درجه از مقام علمی، در نهایت تواضع و
سادگی و اخلاص زندگی کند. با این سخنان، قصد منقبتگویی بیهوده ندارم. این
ویژگیها، سجایایی بود که تمام دوستانش در او به روشنی میدیدند.
آشتیانی در همان حال که در مقابل تحکم و زور ایستادگی می کرد، در برابر افراد ضعیف
جامعه، فروتن و افتاده بود. نامهها و نوشتههای فراوانی از او در دست افراد
مختلف است که استاد آنها را با آن خط تحریر زیبا و انشای پرمغز و عالمانه خود
خطاب به مقامات و مسئولان نوشته اند تا مگر دست اندرکاران و صاحبان قدرت به واسطه
نوشته ایشان از مظلومی دادخواهی کنند.
اینکه میگویم آشتیانی با اخلاص زندگی میکرد، منظورم فقط اخلاص در توجه به
مبدا و معاد و ائمه اطهار – علیهم السلام - نیست، بلکه اخلاص در دوستی با افراد
هم هست. در دوستیها و ارتباطها و کار دانشگاهی، مظهر صفا و یکرنگی بود. شاید
گاهی ذرهای تند میشد، اما این تندی یا از باب ایجاد تنبه بود که آن هم به سرعت
فروکش میکرد و یا از باب انتقادی بود که بر نکتهای میگرفت. در قلب او به جز
دوستی با تمام خلق خدا واقعا چیزی نبود.
او اهل صفا و محبت و یکرنگی بود و به همه خلق خدا عشق می ورزید. عاشق همه بود:
"عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست." طبیعی است که هرکس بیشتر با او سعادت
همنشینی داشت، بیشتر از محبت او بهرهمند میشد.
توجه به این نکته که استاد آشتیانی و امثال او به چه کار امروز ما میآید، بسیار
مهم است، چراکه آشتیانی ظاهرا متعلق به نسلی پایانیافته است. بحث این است که
افراد خوشبختی که سعادت داشتهاند در این سالهای دراز، به خصوص در این دو، سه
دهه آخر در مشهد، زانو به زانوی استاد بنشینند و از درس حکمت و عرفانش بهره ببرند،
آیا درک کردهاند که باید پا جای پای استادشان بگذارند یا نه. زهی سعادت برای آنان
اگر چنین کنند وگرنه فرصت گرانبهایی را از دست دادهاند.
من هم اینک یکی دو تن از شاگردان درس خوانده و ریاضت کشیده استاد آشتیانی را می
شناسم که تلاش بسیار می کنند به مشی اخلاقی استاد خود رفتار کنند و خوشبختانه فریب
مطامع دنیوی را نخوردهاند. در مقابل عده ای هم هستند که می خواهند با استفاده از
نام استاد جزوه ای یا کتابی و رساله ای را هر چه زودتر به چاپ برسانند که به نحوی
با نام استاد آشتیانی ارتباط داشته باشد و در آمدی هر چند مختصر از این راه کسب
کنند.
استاد آشتیانی علم را نه برای کسب پول و رسیدن به مقام بلکه برای رسیدن به کمال
و رساندن دیگران به کمال میخواست، نه اینکه علم را چنانکه متاسفانه در روزگار
ما متداول است، وسیله کسب معیشت و رسیدن به مقامات دنیوی کند. در اینجا منظور از
علم، معنای عام آن است و نه یک رشته خاص. این سخن متا سفانه از حدآرمان تجاوز نمی
کند. نهایت مطلوب آن است که در میدان علم این کمالگرایی جلوه کند.
استاد آشتیانی خود را به این مطلوب رسانده بود و هیچ چیز دنیا فریبش نمی داد.
متاسفانه امروز تمام تلاشهای ما مصروف مادیات است و همه چیز گویا در خدمت اقتصاد
قرار گرفته است. بارها در محضر استاد آشتیانی ، مخصوصا چون بنده اصالتم سبزواری است
، یاد حاج ملاهادی به میان می آمد.
استاد می فرمودند مرحوم حاج ملاهادی سبزواری، دانشمندی با آن عظمت، هیچگاه در
زندگیاش سودای آن را نداشت که در ازای تدریس به شاگردانش که با جان و دل از اکناف
کشور به محضر او میآمدند، مالی دریافت کند، بلکه برعکس از عواید املاک پدری اش
به طلاب و شاگردان کمک مالی هم میکرد.
استاد آشتیانی از حوزه مشهد هیچ مقرری دریافت نمیکرد. نگارش مقالات، کتابها،
تصحیحها و تحشیه های او هم به قصد کسب درآمد مالی نبود. تنها درآمد او حقوق
مختصر دانشگاهی او بود که به همان اکتفا می کرد و به دیگران هم می بخشید و معتقد
بود به ازای آن باید کار علمی بکند. آیا چنین روحیهای ممکن است امروز در میان ما
و روزگار ما حاکم شود؟ گمان نمیکنم دیگرچنین اتفاقی بیفتد. آشتیانی منحصر بفرد
بود.
استاد آشتیانی در تمام موارد، مخصوصا در موارد عبادی و تبلیغ شعائر دینی در میان
امت اسلامی، اندیشه ای جهانی داشت و معتقد بود باید زبان علمی را به کار گرفت.
علم از تفکر برمیخیزد و استدلال میطلبد. اگر انسان به بال و پر استدلال و تفکر
مجهز نباشد، راه را لنگ لنگان طی خواهد کرد. اگر استدلال را از خود دور کنیم،
نگاهمان یک بعدی خواهد شد. تفکر است که انسان را به افق های وسیع تر و متعالی
تر میرساند. البته نمیشود معرفت قلبی را فراموش کرد. راه دیگر رسیدن به حقیقت،
راه قلب و راه باطن است. پیمودن راه دل در طاقت و توان تمام مردم نیست، ولی استدلال
و تفکر در همه جا طرفدار دارد و کسی به مباحث استدلالی خرده نمیگیرد مگر آنکه
خودش از قدرت استدلال بی بهره باشد و با این گونه عوالم نا آشنا : "آشنا داند صدای
آشنا." حالا شما اسم این روش استدلالی را بگذارید فلسفه و یا چیز دیگر، فرقی نمی
کند.
یادمان نرود که استاد آشتنیانی دانشمندی بود متفقه – ایشان چندین سال در قم به
درس فقه و اصول آیت الله بروجردی و سپس در نجف چند سال به درس فقه و اصول آیت آلله
الله بجنوردی حاضر شده بود. بنا براین تفکرات فلسفی استاد آشتیانی بر پایه محکم
اعتقادات راسخ دینی استوار گشته بود.این است که باید استاد آشتیانی را فیلسوفی
متفقه ومتاله دانست و در این خلافی و تردیدی نیست. آثار ایشان بهترین گواه است.
هیچ اثر منتشرنشدهای از استاد باقی نمانده است و هرچه برای طبع آماده شده بود، در
زمان حیات ایشان به چاپ رسیده است. ایشان قصد تصحیح و چاپ شرح کاشانی بر
فصوصالحکم را داشتند که با بیماری ایشان مواجه شد و این کار به تعویق افتاد. در
ایام بیماری، جناب آقای خرمشاهی خبر آوردند که آقای دکتر هادیزاده که سایر آثار
کاشانی را تصحیح کردهاند، علاقمندند شرح کاشانی بر فصوص را نیز تصحیح و منتشر
کنند و از استاد آشتیانی تقاضا کردند که اجازه بفرمایند آقای دکتر هادیزاده این
کار را ادامه دهند.
استاد نیز که یکی از بزرگترین رسالتهایش را انتشار آثار فلسفی و عرفانی برای
معرفی به طلاب و دانشجویان میدانست، با کمال سعه صدر با این تقاضا موافقت کرد و
اگر ذهنم اشتباه نکند نسخهای از آن را برای ایشان ارسال کردند. گمان میکنم که
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی این کتاب را در دست انتشار دارد.
مجلس تمام گشت و به آخر رسید کار
ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم
استاد جلال الدین آشتیانی، فیلسوف اسلامی و حکیم متاله الهی، پس از گذراندن
بیماری طولانی و بر اثر کهولت سن در سن هشتاد سالگی در سوم فروردین ماه سال 84 دار
فانی را وداع گفت. وی از بازماندگان حکمت صدرایی در ایران محسوب می شد که آثار
منحصر به فردی را خلق کرده بود.
منبع: خبرگزاری مهر