شهید آوینی

 

جنگ فرهنگی علیه اسلام

سالها پیش شایعه‌ای در گرفت كه به نقل از مایكل براون عنصر وازده‌ی سیا می‌گفت در اواخر دهه 80 طرح مبارزه با تشیع و جان نثاری معنوی مسلمانان در این سازمان مخوف تدوین شده است. مهم نبود چقدر این شایعه صحت داشت، مهمتر تحقق این شایعه بود.

با فروپاشی كمونیسم از اواخر دهه 80 و پایان رسمی دوران جنگ سرد، تصور جهانیان بر این بود كه سال‌های آرامش و صلح فرا رسیده است و خطری جهان از بند گریخته را تهدید نمی‌كند.
رفاه، عدالت و مشاركت ملل از اولین مؤلفه‌های عصر جدید به شمار می‌آمد و فرو ریختن دیوار برلین نماد پیوستگی ملل. سیاست ورزان جامعه شناس چنین پدیده‌ای را كه همزمانی آن با ابداعات و نوآوری‌های مكرر در عرصه چرخش و گردش اطلاعات همراه بود، مرهون نیاز بشر به دهكده جهانی برمی‌شماردند و در این بین ساختار شكنی فناوران با ظهور پدیده‌ی اینترنت و رایانه‌های خانگی را آغازگر عصر انفجار اطلاعات نامیدند. آنان كه از بحث‌های دانشجویی فضای دهه‌ی هشتاد میلادی در كمپ‌های دانشجویی چون شیكاگو، ییل، كلمبیا و ... زمینه‌ساز فرضیه دسترسی سریع، آسان و ارزان به تارنمای گسترده جهانی بودند از جنس همانانی بودند كه جنبش اعتراض دانشجویی دهه شصت، دوران بین دو جنگ جهانی، عصر طلایی ویكتورین‌ها، انقلابیون فرانسوی، معترضان لوتری و آفرینندگان رنسانس را شكل بخشیدند. اگر نماد متقدمان موتور بخار، كریستال پالاس و سینماتوگراف بود، فلسفه اینان نیز در جامعه شناسی پست مدرن و تقابل جامعه باز و بسته خلاصه می‌شد.

در واقع فرزندان كسانی كه روزگاری از بیزانس و خاكستر جنگ‌های صلیبی سر برآورده بودند، آمده بودند تا مفهوم جدیدی از نقش انسان، آزادی نوع بشر و بیان شفاف جامعه را بدست دهند. حكومت ایسم‌ها یكی پس از دیگری به افول می‌گرایید و با خط بطلان بر كمونیسم، نوید آفتابی دیگر، با حرارت خاص خود دل نوازی می‌كرد.

اما تبارشناسی دهه نود نشان می‌دهد، با روی هم غلطیدن ثانیه‌ها، جهان می‌رود تا دوباره از زیر آوارها، دیكتاتوری دیگر اما در قالبی بسیار شبیه انسان را تجربه كند. با فرو ریختن دیوار برلین كسی نپرسید برنده نهایی‌ این اتفاق كیست و در چرایی آن تردید نكرد. آیا بهترین گزینه برای تضعیف آلمان غربی كه قدرت اول اقتصادی جهان شده بود، وصله زدن آن به كشور فقیری چون آلمان شرقی نبود؟

از اواخر دهه‌ی80 به این سو آمریكاییان به عنوان دارنده گواهینامه دخالت در امور جهان هر ترفندی را تمهید كردند تا دشمنان فرضی خود را گسترش دهند. از تكه تكه كردن كشورها گرفته تا وصله پینه كردن سرزمین‌ها.

ولی آیا كفایت می‌كرد؟ محیط جهان نیاز به دشمنان بالقوه داشت. دشمنانی كه بتوان روی حماقتشان حساب باز كرد. و این آغاز داستان دیگری شد. نو محافظه‌كاران دوباره ظاهر شدند و چون جغد شومی سر برآوردند. اینان آمدند تا با استثمار نوین خود زیر سایه نوآوری‌های فناورانه‌ی اندیشمندان مصلح، اهداف شنیع خود را جامه عمل پوشانند.

خطر، امریكای قدرت طلب را تهدید می‌كرد. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) بسیار سریع‌تر از حتا تصور این رهبر فرزانه مرزهای جغرافیایی را در نوردید و جهان را تحت تأثیر خود قرار داد. باید اتفاقی می‌افتاد. كاری صورت می‌گرفت. بوش پدر و محفل تجسسی او با همراهی كسانی چون پرل، كریستول و دیگران پایه‌های نرونی دیگر را پی ریزی كردند.

سالها پیش شایعه‌ای در گرفت كه به نقل از مایكل براون عنصر وازده‌ی سیا می‌گفت در اواخر دهه 80 طرح مبارزه با تشیع و جان نثاری معنوی مسلمانان در این سازمان مخوف تدوین شده است. مهم نبود چقدر این شایعه صحت داشت، مهمتر تحقق این شایعه بود. جنبش جنگ طلب و جهانخوار نو محافظه‌كاری زمان را مناسب دید. زمینه‌های تشكیل و تقویت طالبانی‌گری را طرح‌ریزی نمود. ملایان افراطی و سنگ صفتی كه آمده بودند تا چهره‌ای مخوف از اسلام ترسیم كنند. سناریویی كه بر مبنای آن می‌توانستند دشمن شماره یكی برای امریكا بتراشند. طالبان رشد نمود و این غده سرطانی عمق افغانستان را بلعید.

حال هنگام نقطه اوج فیلم دلخواه امریكایی فرا رسیده بود. یك نفر باید كلید را فشار می‌داد و 11 سپتامبر این گونه آفریده شد. از 11 سپتامبر 2001 به این سو امریكا هر چه خواست كرد و برای پیشبرد مقاصد زورمدارانه خود تا توانست رعب و وحشت از اسلام را ریشه‌دار كرد. به افغانستان هجوم برد، طرح‌های صلح خاورمیانه را كه از پیمان اسلو شروع شده بود، تا شرم الشیخ و ژنو و... در دستور كار قرار داد، نقشه‌ی راه مطمئن بود، بدون هیچ توجیهی عراق را در نوردید و جای پای خود را در خاورمیانه، نقطه‌ی حساس جهان محكم و محكم‌تر نمود.

امریكایی‌ها كه روزی آرزوی قدم گزاردن در آبهای خلیج فارس را رویایی بیش نمی‌پنداشتند، به بهانه‌ی حراست از ملل جهان و امنیت و ثبات منطقه‌ای، موقعیت خود را در این خلیج همیشه فارس تثبیت كردند. طی بیش از 4 سال هر جا كه نیاز به فتح داشتند واژه‌ی تروریسم و خطر جهانی را به میان آوردند و هر كسی را كه خواستند با این دستاویز به بند كشانیدند. اینان در یك دست تی ان تی و در دست دیگر گلهای كاغذی را فشردند و هر تنگنایی را به یك انفجار و التهاب به نقطه دلخواه مبدل ساختند. ولی هنوز نفرت لازم به دنیا تزریق نشده بود. باید بیشتر تلاش می‌كردند و بنابراین قرائت خشونت طلبی از اسلام بدست دادند.

زمان گذشت و باز گذشت، باید بیشتر می‌كوشیدند، پس راه مبارزه فرهنگی را در پیش گرفتند، درست بسان جنگ سرد. اما اینبار هدف اسلام بود! جنگ صلیبی كفار از استراتژی انگلیسی «تفرقه بینداز و حكومت كن» به راهبرد آمریكایی «تفرقه بینداز و نابود كن» تغییر یافت، چه راهی بهتر ازاین. مستندات چنین رویكردی بسیار است. جنگ غرب علیه اسلام چند سالی است كه می‌رود با یاری ابر رسانه‌ها به جنگی تمام عیار تبدیل شود. فیلم‌ها، كتاب‌ها رویدادهای سیاسی و... همه نشان از گستردگی این هجمه ناروا دارند.

چماق بدستان استراتژی جنگ، تهاجم و حضور در سرزمین‌های مقدس اسلام را پیش گرفته‌اند و هویج بدستان استراتژی «ذهن‌ها، قلب‌ها و دلارها» را پیشه كرده‌‌اند. یك روز كنگره امریكا بودجه چند صد میلیارد دلاری برای تقویت حضور نظامی خود تصویب می‌كند و روز دیگر بودجه‌ای آنچنانی برای به خدمت درآوردن ذهن اندیشمندان و نفوذ در درون جوامع اسلامی و جلب اذهان عمومی تصویب می‌شود. یك روز به بهانه‌ی دموكراسی و صلح در خاورمیانه طرح می‌ریزند و یك روز به بهانه تروریسم هجوم می‌آورند.

سال‌هاست هر چه جوامع اسلامی بیانیه می‌دهند و نفی خشونت می‌كنند انعكاس نمی‌یابد و به گوش كسی نمی‌رود و هر چه قطعنامه تصویب می‌كنند رسانه‌های مدعی پوشش نمی‌دهند. این بار سران سازمان كنفرانس اسلامی حتا صدور فتاوای خشونت بار و افراطی را منع كردند، حتا اصلاحات در كتاب‌های درسی اسلامی را تصویب نمودند. بر تساهل و تسامح صحه نهادند و اتحاد مسلمانان را توصیه كردند. و این آخری، اتحاد، همین نكته‌ی اضطرارآمیز غربی‌هاست. آنان از اتحاد مسلمانان هراس دارند.

اما به راستی جهان اسلام در این جنگ تمام عیار چه راهبردی را باید اتخاذ كند؟ پاسخ به این سؤال واضح است: قدرت رسانه‌ای. ایجاد شبكه رسانه‌ای قوی جهت نمایش ذات انسانی اسلام و روح حقیقت طلب، عدالتخواه و صلح طلب نهفته در آن.

این كه نگرش افراط گرایانه جنگ طلبان نو محافظه‌كار نسبت به اسلام از كجا ریشه می‌گیرد، تنها با یك سؤال پاسخ دادنی است، سؤالی كه پاسخ آن حل چالش‌های جهان معاصر را در پی دارد:
چه كسی رونوشت نامه‌ی مرد شماره 2 القاعده، ایمن الظواهری، خطاب به ابومصب الزرقاوی را به آقای دیك چنی داده است!؟
...............................................................................................................

منبع:سایت عملیات روانی
 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo