| اِنَّ تِلْک الْقُلُوبَ اَقْلَقَها الْوَجْدُ |
وَاَدْمى تِلْک الْعُیونَ بُکاها
|
| راستى که این دلها را شوق پریشان کرده |
و
گریه این چشمها را خون آلود کرده
|
| کانَ اَنْکى الْخُطُوبِ لَمْ یبْک مِنّى |
مُقْلَةً لکنِ الْهَوى اَبْکاها
|
| جانگدازترین پیش آمدهاى مهم دیده ام را به گریه |
نیاورد ولى هواى دوست آن را گریاند
|
| کلَّ یوْمٍ لِلْحادِثاتِ عَوادٍ |
لَیسَ
یقْوى رَضْوى عَلى مُلْتَقاها
|
| هر روز را حوادث غم انگیز تازه اى است |
که
کوه رضوى نیروى برخورد آنها را ندارد
|
| کیفَ یرْجَى الْخَلاصُ مِنْهُنَّ اِلاّ |
بِذِمامٍ مِنْ سَیدِ الرُّسْلِ طه
|
| چسان مى توان از آنها نجات یافت جز |
به عهد و
پیمانى از سید رسولان ((طه ))
|
| مَعْقِلُ الْخائِفِینَ مِنْ کلِّ خَوْفٍ |
اَوْفَرُ الْعُرْبِ ذِمَّةً اَوْفاها
|
| دژ محکم ترسناکان از هرترس |
و کاملترین عرب
در پیمان و باوفاترین آنها
|
| مَصْدَرُ الْعِلْمِ لَیسَ اِلاّ لَدَیهِ |
خَبَرُ الْکائِناتِ مِنْ مُبْتَداها
|
| سرچشمه علم است و نیست جز نزد او |
خبر کائنات
از آغاز (تا انجام )
|
| فاضَ لِلْخَلْقِ مِنْهُ عِلْمٌ وَحِلْمٌ |
اَخَذَتْ مِنْهُمَا الْعُقُولُ نُهاها
|
| از آن بزرگوار باران علم و بردبارى بر خلق بارید |
و خردها از آن علم و بردبارى خرد خویش را گرفتند
|
| نَوَّهَتْ بِاسْمِهِ السَّمواتُ وَالاْ |
رْضُ
کما نَوَّهَتْ بِصُبْحٍ ذُکاها
|
| بلند کرد نامش را آسمانها و زمین |
چانچه بلند کرد نور صبح را روشنى و پرتوش
|
| وَغَدَتْ تَنْشُرُ الْفَضآئِلَ عَنْهُ |
کلُّ
قَوْمٍ عَلَى اخْتِلافِ لُغاها
|
| و چنان شد که فضائل او را منتشر ساختند |
هر
قومى به اختلاف لغات و زبانشان
|
| طَرِبَتْ لاِسْمِهِ الثَّرى فَاسْتَطالَتْ |
فَوْقَ عُلْوِیةِ السَّما سُفْلاها
|
| بوجد و طرب آمد خاک از نام او و برتر گرفت |
خود را از بلندترین آسمان پست ترین زمینها
|
| جازَ مِنْ جَوْهَرِ التَّقَدُّسِ ذاتاً |
تاهَتِ الاْنْبِیاءُ فى مَعْناها
|
| ذاتش از گوهر تقدس گذشت |
و پیمبران در فهم
ذاتش حیران گشتند
|
| لا تُجِلْ فى صِفاتِ اَحْمَدَ فِکراً |
فَهِىَ الصُّورَةُ الَّتى لَنْ تَراها
|
| سمند فکر را در صفات احمد به جولان مى انداز |
زیرا که صورت آن صفات را نخواهى دید
|
| اَىُّ خَلْقٍ لِلّهِ اَعْظَمُ مِنْهُ |
وَهُوَ
الْغایةُ الَّتِى اسْتَقْصاها
|
| کدامیک از خلق خدا بزرگتر از اوست |
و او است
آن سرحد نهائى که خدایش استقصاء کرده
|
| قَلَّبَ الْخافِقَینِ ظَهْراً لِبَطْنٍ |
فَرَاى ذاتَ اَحْمَدٍ فَاجْتَباها
|
| شرق و غرب عالم را زیر و رو کرد |
تا بالاخره
ذات احمد را دید و آن را برگزید
|
| لَسْتُ اَنْسى لَهُ مَنازِلَ قُدْسٍ |
قَدْ
بَناهَا التُّقى فَاَعْلا بِناها
|
| هرگز فراموش نکنم آن منازل قدسى راکه براى او |
بنا کرد پرهیزکارى و برافراشت آن بنا را
|
| وَرِجالاً اَعِزَّةً فى بُیوتٍ |
اَذِنَ
اللّهُ اَنْ یعَزَّ حِماها
|
| و آن مردان با عزت در خانه هائى |
که خدا
اجازه فرمود حریمشان عزیز و محترم باشد
|
| سادَةٌ لا تُریدُ اِلاّ رِضَى اللّهِ |
کما
لا یریدُ اِلاّ رِضاها
|
| آن آقایان بزرگوارى که جز رضاى خدا نمى خواستند |
چنانچه خدا هم جز رضاى آنها را نمى خواست
|
| خَصَّها مِنْ کمالِهِ بِالْمَعانى |
وَبِاَعْلى اَسْمائِهِ سَمّاها
|
| آنان را به معانى کمال خویش مخصوص داشت |
و به
برترین نامهایش نامید
|
| لَمْ یکونُوا لِلْعَرْشِ اِلاّ کنُوزاً |
خافِیاتٍ سُبْحانَ مَنْ اَبْداها
|
| اینان گنجینه هائى بودند که در عرش |
پنهان
بودند منزه است آنکه آشکارشان کرد
|
| کمْ لَهُمْ اَلْسُنٌ عَنِ اللّهِ تُنْبى |
هِىَ اَقْلامُ حِکمَةٍ قَدْ بَراها
|
| با چه زبانهاى زیادى که از خدا خبر دادند |
و
آنان قلمهاى حکمتى بودند که خدا تراشید
|
| وَهُمُ الاْعْینُ الصَّحیحاتُ تَهْدى |
کلَّ
عَینٍ مَکفُوفَةٍ عَیناها
|
| آنان چشمهاى صحیح و سالمى هستند که راهنمائى کنند |
هر چشم نابینائى را آن دو چشم صحیح آنان
|
| عُلَماءٌ اَئِمَّةٌ حُکماءٌ |
یهْتَدِى
النَّجْمُ بِاِتِّباعِ هُداها
|
| دانشمندان و پیشوایان و فرزانگانى که |
راه
جوید ستاره به پیروى از راهنمائیشان
|
| قادَةٌ عِلْمُهُمْ وَرَاْىُ حِجاهُمْ |
مَسْمَعا کلِّ حِکمَةٍ مَنْظَراها
|
| رهبرانى که دانش و اندیشه هاى خردشان |
مرکز
شنیدن و دیدن هر حکمتى است
|
| ما اُبالى وَلَوْ اُهیلَتْ عَلَى الاْرْ |
ضِ
السَّمواتُ بَعْدَ نَیلِ وِلاها
|
| باکى ندارم اگرچه فرو ریزد بر زمین |
آسمانها
پس از آنکه بدوستى ایشان نائل گشته ام
|