بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مقدمه مولف

بسم الله الرحمن الرحيم

خدايا: ترا ستايش مى كنم اى كسى كه به خاطر بزرگى، بر دلها تجلى كردى و به جهت عزت، و از چشمها پوشيده شدى و به سبب قدرت بر اشياء توانائى پيدا كردى، پس نه ديده ها مى توانند ترا بينند و نه اوهام به كنه عظمتت راه دارند و نه عقل ها نهايت قدرتت را درك مى كنند.

منزها: ترا ستايش مى كنم بر نعمتهاى عظيم و بى شمارى كه بر ما ارزانى داشتى و بر احسان پيوسته است و بر اجابت درخواست هائى كه از تو شده است همانطور كه خود فرموده اى: و آتاكم من كل ما سالتموه و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها: " و هر چه كه از او خواستيد به شما عطا كرد و اگر بخواهيد نعمت خدا را بشماريد شمردن نمى توانيد ".

پروردگارا: ترا ستايش مى كنم بر اينكه با فرستادن برترين و بزرگترين و آخرين پيامبرانت با قرآن، ما را از پليدى كفر و كثافت شرك پاك كردى و راه هاى هدايت و رسيدن به خودت را براى ما آشكار نمودى: لقد من الله على المومنين اذ بعث فيهم رسولا منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين: " خدا بر مومنان منت نهاد كه ميان آنها، پيغمبرى از خودشان برانگيخت كه آيه هاى خدا را بر ايشان بخواند و پاكشان كند و كتاب و حكمتشان آموزد و گرچه از پيش در گمراهى آشكار بودند ". معبودا ترا سپاس مى گزارم بر ولايت امير المومنين، برادر پيامبرت، پدر ذريه اش، آقاى عترتش و جانشينش بعد از او كه بدان وسيله نعمت را تمام و دينت را كامل نمودى و در قرآن كريمت درباره آن فرمودى: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا: " اكنون براى شما دينتان را كامل كردم و نعمت خويش را بر شما تمام نمودم و اسلام را دين شما انتخاب كردم ".

عزيزا: ترا سپاس مى گذارم بر توفيقى كه به ما عنايت كردى، از پيروى پيامبر برگزيده ات و جانشين او در ميان امتش كه عبارت است از قرآن كريم و اهل بيت او كه بر ما واجب كردى از آنها اطاعت كنيم و به ما دستور دادى كه دوستشان داشته باشيم و همان را پاداش رسالتش قرار دادى و آن را در قرائت "حسنه" ناميدى و فرمودى: و من يقترف حسنه نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور: "هركه كار نيكى كند بر نيكيش بيافزائيم كه آمرزنده و حق گزار است. "

خدايا: موفقم بدار تا نعمتت را بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس بگذارم و عملى شايسته كنم كه پسند تو باشد و فرزندانم را شايسته كن كه من به سوى تو رو اوردم و از مطيعانم ".

امينى

شعراء غدير در قرن 06

سيد محمد اقساطى

متوفى 575

 

و حق على خير من وطا الثرى

و افخر من بعد النبى قد افتخر

خليفته حقا و وارث علمه

به شرفت عدنان و افتخرت مضر

و من قام فى يوم الغدير بعضده

نبى الهدى حقا فسائل به عمر

 

خلافت حق على است كه بعد از رسول خدا، بهترين انسان روى زمين است و برترين فردى است كه شايسته مباهات است.

او جانشين واقعى و وارث علم پيامبر اكرم است كه " عدنان " و " مضر " به وجود او شرافت پيدا كرده و مباهات مى كنند.

او كسى است در روز " غدير خم " رسول خدا بازويش را گرفت و بلندش كرد، اگر شك دارى از عمر بپرس.

او كسى است كه بتها را "در روز فتح مكه در خانه خدا بودند" شكست و از تقبيح مردم نهرا سيد صورتى كه از مدتها پيش جماعتى در برابر آنها عبادت مى كردند.

او داماد رسول خدا است و شوهر آن دخترش كه آيه ها و سوره ها در فضيلتش نازل شده است.

بخشش حق كسى است كه روز قيامت ذخيره اى جز دوستى او براى خود نمى بيند.

روز وداع اندوهگينم مى كند اما آمدنت با طلايه اى از امنيت و پيروزى خوشحال مى سازد ".

شاعر ما " سيد محمد اقساسى " با اين اشعارش با دو بيت شعرى كه برخى از عامه درباره ابو بكر گفته بودند به معارضه پرداخت و ترجمه آن دو شعر اين است: " خلافت حق ابى بكر است كه او بعد از رسول خدا بهترين فرد روى زمين است. و هنگام مرگ، آتش اشتياق از دل شعله مى گيرد "

شخصيت اقساسى

نام او محمد پسر على است و او پسر " فخر الدين ابى الحسن حمزه " است و او پسر " كمال الشرف ابى الحسن محمد " است و او پسر " ابى القاسم حسن اديب " است و او پسر " ابى جعفر محمد " است و او پسر " على زاهد " است و او پسر محمد اصغر اقساسى " است و او پسر يحيى " است و او پسر " حسين ذى العبره " است و او پسر " زيد شهيد " است و او پسر امام چهارم حضرت زين العابدين عليه السلام است.

" خاندان اقساسى " از خاندن هاى بزرگ دودمان على عليه السلام است، و داراى شاخه هاى بلند و متصل به درخت عالى وجود رسول خدا است، عراق ساليان دراز از آن روشنى گرفت گرچه اصل اين نهال پاك از يكى از قريه هاى كوفه به نام " اقساسى مالك " بوده است. و از اين خاندان دانشمندانى متبحر،، محدثانى مورد اعتماد، لغويانى پر مايه، شاعرانى خوش قريحه، فرماندهانى پيروز، و نقيبانى فاضل برخاستند.

نخستين كسى كه به اين نام "اقساسى" معروف شد " سيد محمد اصغر " پسر " يحيى بن زيد " است. فرزندان او به تيره هاى مختلف از قبيل:

" بنو جوذاب " كه فرزندان " على ابن محمد اصغر " هستند.

" بنو الموضح " كه فرزندان " احمد ابن محمد اصغر " هستند.

" بنو قره العين " كه فرزندان " احمد پسر على زاهد پسر محمد اصغر " هستند.

بنو صعوه كه فرزندان احمد پسر محمد پسر على زاهد پسر محمد اصغر هستند.

طاهر ابن احمد از " بنو صعوه " است كه " سمعانى " در كتاب " الانساب " درباره او مى نويسد: " طاهر ابن محمد ابن على اقساسى ملقب به صعوه " آدم متدين و مورد اعتماد است و از ابو الحسن ابن محمد ابن سليمان عربى عدوى و او از حراش و او از انس ابن مالك روايت مى كند "

شرح حال خاندان اقساسى

ابن عساكر در " تاريخ الشام " جلد 4 صفحه 247 درباره جد اعلاى سيد محمد اقساسى " ابو القاسم حسن اقساسى " معروف به اديب پسر ابى جعفر محمد مى نويسد: " او، در محرم سال 347 ه وارد دمشق شد و بعد به مدينه و مكه رفت. "

او مردى اديب و شاعر و داراى هيبت و عظمت و چهره زيبا بود، به شعر و لغت و ادب آگاهى كامل داشت، به خوبى شعر مى گفت از لحاظ زندگى از بهترين افراد خاندان ابى طالب بود و از جهت اخلاقى، خوض اخلاق ترين آنها بود و به " اقساسى " معروف بود كه ناحيه اى است از كوفه.

از مجمع آداب ابن فوطى نقل شده كه: ابو القاسم حسن در پى كسب دانش زياد مسافرت كرده و خوب ادب آموخته و داراى خط زيبائى بوده و ياران زيادى داشته است. و من اشعارى كه او با خط خودش براى ابن نباته سعدى نوشته است خواندم و ترجمه آن اين است: گوسپندان عراق گولت نزنند، چوپان آنها خوابيده است، پس كجا است گرگ؟ بنيانش را خرابى غارت كرده و تازيانه عذاب بر سر مردمش نواخته است، مالك شدند اما پستى ذليلشان كرد، عقل و ادب رامش نكرد.

 

كل الفضائل عندهم مهجوره

و الحر فيهم كالسماح غريب

 

تمام فضائل پيش آنها مهجور شده آزاده در ميان آنها همانند آدم بخشنده و بزرگوار، غريب و كم است ".

يكى ديگر از خاندان اقساسى

كمال الدين شرف ابو الحسن محمد پسر ابو القاسم حسن " ياد شده، يكى ديگر از نياكان شاعر ما است

سيد مرتضى "شرح حالش در ضمن شعراى قرن پنجم گفته شده" او را " نقيب " كوفه و امير " حاج " كرد و او بارها به عنوان امير حاج به مكه مشرف شد.

همانطور كه در تواريخ آمده، او در سال 415 ه فوت كرد و " شريف مرتضى " در مرثيه او اشعارى سرود كه ترجمه آن اين است:

" او را شناختم و اى كاش نشناخته بودم. تلخى زندگى براى كسى است كه او را شناخته باشد.

بدانيد كه توانائيم در اين روزها زياد است. و گرنه تحمل اين همه اندوه و تاسف مشكل است.

و اين حالتم به خاطر رفته اى است كه بر نمى گردد و گذشته اى است كه جانشين ندارد.

نه روزگار به زنده ها بهره مندم مى كند و نه از گذشتگان برايم بر مى گرداند. اگر مى توانيد كسى را نشانم دهيد كه بالاخره از جام مرگ ننوشد و جاودانه بماند؟

و هنگامى كه داعى مرگ او را مى خواند و يا بانگ مى زند در گروش نباشد؟ روزگار جز گول زننده نيرنگ باز نيست، پس اين همه دلباختگى و به آب و آتش زدن براى آن چرا؟

روزگار جز همانند يك برق زدن و يا وزيدن باد خزان پائيز نيست.

هيچ روزى را اگر چه روز بدى هم بوده همانند روز مرگ " كمال اشرف " نديدم.

گويا بعد از فراق او و قطع اسباب اين الفت، من عازم سفر طولانى خواهم بود كه جز بقاياى لطفش زادى ندارم.

روزگار با مرگ او، در عوض خواب و آرامش، به من اضطراب و بى خوابى داده و روشنائيم را بدل تاريكى نموده است.

مفارقتى كه ديگر ملاقاتى به دنبال ندارد و مانعى كه رفع شدنى نيست.

به خاطر تو گذشت زمان را سرزنش كردم و هر كه چنين كند، انتقامش را از آن نگرفته است.

مرگ همه مردان را مى ربايد، اما همانند تو هرگز از ميان ما ربوده نمى شود.

تو همواره قلبا، ستم را دشمن مى داشتى و از آن پرهيز مى كردى و در تمام دوران زندگى از بدى ها دور و دامنت از آلودگى ها پاك بود.

اشگها در مرگش جارى است، اما كى اشگهاى جارى مى توانند جلو مرگ ها را بگيرند؟

ديگر كجا چشمها مى توانند به سوى تو خيره شوند، در صورتى كه در ميان خاك و گل آرميده اى؟

افسردگيم را دور كن كه چه بسيارى دور كننده اى كه بغض و ناراحتى همه جانبه را، به آهستگى از بين برده است.

به قدرى كه لطف ايجاب مى كرد، ضريحت نيكى ها را ميان قبرها فرو باريد و همواره از دو طرف آن نسيم جانبخش به سوى بهشت روان است.

خداوند ترا، از ساكنان بهشت و مقيمان غرفه هاى آن بگرداند تا مجاور پدران پاكت باشى، كه بازماندگان به گذشتگان مى پيوندند.

ابن اثير در كتاب " كامل " جلد 9 صفحه 121 مى گويد: " ابو الحسن اقساسى " در سال 412 ه با مردم براى انجام عمل حج، به سوى مكه حركت كرد، هنگامى كه به " فيد " رسيدند عده اى از اعراب آنها را محاصره كردند. ابو محمد ناصحى قاضى القضاه، حاضر شد پنج هزار دينار به آنها بدهد تا دست از آنان بكشند، ولى آنها حاضر نشدند و تصميم گرفتند كه حاجيان را گرفته لخت نمايند.

پيشاپيش آنان، مردى بود كه او را " حمار ابن عدى " مى گفتند و از " بنى نبهان " بود. او در حالى كه زره بر تن داشت و غرق در اسلحه بود، سوار بر اسب شد و آن را بطرز وحشتناكى بجولان آورد.

در اين هنگام، جوانى از سمرقند كه در تيراندازى مهارت كامل داشت، تيرى به سوى او رها كرد و او را كشت در نتيجه يارانش متفرق شدند و حاجيان به سلامت به مكه رفتند و مراجعت نمودند.

باز ابن اثير در صفحه 127 همان كتاب، درباره حوادث سال 415 ه چنين ادامه مى دهد: حاجيان از مكه به عراق بازگشتند اما به خاطر دشوارى راه از طريق معتاد يعنى از راه شام آمدند ".

آنان هنگامى كه به مكه رسيدند " ظاهر علوى فرمانرواى مصر مال هاى زياد و خلعت هاى قيمتى به آنان بخشيد، و براى آنكه در برابر مردم خراسان ابراز شخصيت كند خود را به تكلف انداخت و به هر كدام از حاجيان مبالغ زياد و هداياى فراوان عطا كرد در حالى كه امير الحاج مردم عراق " ابو الحسن اقساسى " و امير الحاج مردم خراسان " حسنك " نائب " يمين الدوله " پسر " سبكتكين " بود.

اين كار بر خليفه " القادر بالله " گران آمد. بعد از آنكه " حسنك " از دجله عبور كرد و به خراسان رسيد، خليفه، پسر اقساسى را تهديد كرد و او مريض شد و مرد و سيد مرتضى و ديگران در مرگ او مرثيه گفتند.

كمال اشرف قصيده " سلامى " را كه اولش اينست: سلام على زمزم و صفا: " درود بر زمزم و صفا " شرح كرده و سيد ابن طاووس در كتاب " اليقين " در باب 155 و باب بعد از آن اين اشعار را از او نقل مى كند.

ابن جوزى در " المنتظم " جلد 8 صفحه 19 مى نويسد: ابو الحسن اقساسى داراى اشعار مليحى است، از آن جمله شعرى است كه درباره جوانى كه نامش " بدر " بوده سروده و ترجمه آن اين است:

" اى پدر: صورتت ماه شب چهارده است، و ناز چشمهايت سحر است، آب رويت گل است و آب گودى زنخدانت شراب، از ناحيه ات مامور به شكيبائى شدم، ليكن قدرت بر آن، مرا امر به فراموشى مى كنى در صورتى كه قادر بر آن نيستم ".

 

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved