بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

غديريه خطيب خوارزمى

484 - 568

 

الاهل من فتى كابى تراب

امام طاهر فوق التراب

 

- جوانمردى چون بو تراب كجاست؟ پيشواى پاك گوهر در پهنه گيتى.

- اگر ديدگانم دردمند گردد، از غبار نعلش توتيا سازم.

- محمد رسول گرامى شهر علم است، امير مومنان باب علم باشد.

- در محراب عبادت گريان، در صحنه پيكار خندان.

- از زر و زيور چشم پوشيد، در هم و دينار نيندوخت.

- در پهنه رزمگاه سپاه شيطان تار و مار كرد، چون صاعقه شمشيرش آتش برانگيخت.

- على است كه با زيور هدايت آزين گرفت، از آن پيش كه جامه جوانى در پوشد.

- على است كه بتهاى قريش بشكست، آنگاه كه بر شانه رسول بر آمد.

- على است كه با نص وصايت،زنان پيغمبر را كفيل آمد، امينى كه حجابش رادع نباشد.

- على است كه " عمرو عبدود " را با ضرب شمشير فرو انداخت، ضربتى كه اسلام را آباد كرد.

- داستان " براءت " و " غدير خم " و " پرچم روز خيبر " نزاع را فيصله بخشد. - محمد و على چون هارون و موسى باشند. اين تمثيل از پيامبر بزرگوار است.

- در مسجد خود، درهاى ديگران مسدود كرد، درب خانه على باز ماند.

- مردمان، يكسر، قشراند، سرورمان على مغز باشد.

- ولايتش - بى شك - مانند قلاده - بر گردن مومنين افتاد، بينى دشمنان بر خاك ماليد.

- هر گاه " عمر " در پاسخ مسائل بخطا رفت، على راه صوابش بنمود.

- و عمر از راه انصاف گفت: اگر على نمى بود پاسخ خطايم مرا به هلاكت و تباهى مى راند.

- از اينرو فاطمه و سرورمان على، با دو فرزندش، مايه خوشنودى و مسرت خاطراند.

- هر كه خواهد خاندانى را با ستايش بر كشد، من ثنا خوان اهل بيت رسولم.

- اگر مهر آنان مايه ننگ و عار باشد - و هيهات كه چنين باشد - من از روزى كه فرزانه گشتم، قرين اين ننگ و عارم.

- على را كه پرتو حق و رهبر حقجويان بود، كشتند. آنكه يكتا مرد ميدان بود.

- زاده اش حسن مجتبى، جوانمرد در عرب را كشتند، باسم مذاب كارش ساختند.

- حسين رااز آب فرات محروم كردند، با طعن نيزه و شمشير بخاك و خون كشيدند.

- اگر سخن زينت نبود، على سجاد را هم مى كشتند، كودكى خردسال.

- پيشوايى عدالت زيد بن على را بردار كشيدند، خدا را زاين ستم ناهنجار.

- دختران محمد در تابش خورشيد، تشنه لب، خاندان يزيد در سايه قصر و خرگاه.

- خاندان يزيد خيمه چرمين بپا كردند، اصحاب كساء جامه بر تن نداشتند.

شرح حال شاعر

حافظ، ابو المويد، ابو محمد، موفق بن احمد بن ابى سعيد اسحاق بن مويد مكى حنفى، معروف به " اخطب خوارزم ".

فقيهى دانشور، حافظى مشهور، صاحب حديثى با اسناد فراوان، خطيبى پر آوازه، آگاه از سيره و تاريخ، شاعر، اديب، خطبه ها انشاء كرد، سروده هايش ثبت دفاتر آمده است.

حموى، در معجم الادباء، ضمن شرح حال ابو العلاء همدانى، به عنوان حافظ از او نام برده و صفدرى در " الوافى بالوفيات "او را ثنا گفته و تقى فارسى در " عقدالثمين فى تاريخ البلد الامين " از او ياد كرده.

و نيز، قفطى در " اخبار نحاه "، سيوطى در " بغيه الوعاه " ص 401، محمد عبد الحى در "فوائد البهيه " ص 39، سيد خونسارى در " روضات الجنات " ص 21 و جرحى زيدان در تاريخ آداب اللغه العربيه ج3 ص 60 و صاحب " معجم المطبوعات " ص 1817 بنقل از جواهر المضيه در اول كتاب، ضمن مناقب ابى حنيفه.

اين معاجم، يكسره از تفصيل اساتيد و شاگردان: مشايخ و تلامذه او، و نيزنام كتابهاى نفيس او خالى است، ما در تمام اين نواحى بحث كرده و از كتابهاى خود مولف و كتب اجازات استفاده كرده ايم.

مشايخ، اساتيد روايت

1- حافظ، نجم الدين، عمر بن محمد بن احمد، نسفى، در گذشته 437 خدمت او دانش اندوخته و حديث فرا گرفته.

2- ابو القاسم، جار الله، محود بن عمر زمخشرى در گذشته 538، ادبيان را نزد او خواند و حديث هم فرا گرفته.

3- ابو الفتح، عبد الملك بن ابى القاسم بن ابى سهل، كروخى، هروى، در گشذته. 548 در بازگشت از سفر حج از او حديث فرا گرفته، چنانكه در جزء اول مقتل او ديده مى شود.

4- ابو الحسن، على بن حسين غزنوى، ملقب به" برهان " در گذشته. 551 در بغداد آخرين روز ماه ربيع الاول از سال 544درخانه استاد، از او حديث فرا گرفته.

5- شيخ الدين، ابو الحسن، على بن احمد بن محمويه، جوينى، بردى، در گذشته 551.

6- ابو بكر، محمد بن عبيد الله بن نصر، زاغونى، در گذشته 552، در بغداد، از او حديث شنيده.

7- مجد الدين، ابو الفتوح، محمد بن ابى جعفر محمد، طائى، درگذشته 555. بوسيله نامه از او اجازه حديث گرفته.

8- زين الدين، ابو منصور، شهردار بن شيرويه، ديلمى، در گذشته 558، از او اجازه حديث دارد، با نامه ارتباط علمى داشته اند.

9- ابو العلاء، حسن بن احمد بن حسين بن احمد بن محمد، عطار، همدانى، در گذشته 569، اجازه حديث دارد.

10- ابو المظفر، عبد الملك بن على بن محمد، همدانى، ساكن بغداد، اجازه حديث دارد.

11- ابو النجيب، سعد بن عبد الله بن حسن، همدانى مروزى، ضمن نامه اجازه حديث گرفته.

12- ابو الفرج، شمس الائمه، محمد بن احمد مكى، برادر خوارزمى، چنانكه در مقتل خود از او ياد مى كند، و به عنوان، پيشواى اجل، بزرگوار، برادرم سراج الدين،ركن الاسلام، شمش الائمه، امام الحرمين، رحمه الله عليه، مى ستايد.

به صورت املاء "ديكته" از برادرش روايت مى كند.

13- ابو طاهر، محمدبن محمد، شيحى، خطيب مرو. اجازه حديث گرفته.

14- ابوبكر، محمد بن حسن بن ابى جعفر بن ابى سهل، زورقى. طى نامه اجازه حديث دارد. 15- ابو الفتح، عبد الواحد بن حسن، باقرحى.

16- ابو عفان، عثمان بن احمد صرام، خوارزمى.

17- نجم الدين، ابو منصور، محمد بن حسين بن محمد، بغدادى، چنانكه حمويئى در " فرائد السمطين " ياد كرده، از نامبرده اجازه حديث دارد.

18- ابو داود، محمد بن سليمان بن محمد خيام، همدانى، طى نامه از او روايت مى كند.

19- حسن بن نجار، چنانكه در " فرائد السمطين " آمده، از او روايت دارد.

20- ابو محمد عباس بن محمد بن ابى منصور، غضارى، طوسى.

21- كمال الدين، ابو ذر، احمد بن محمد بن بندار.

22- افضل الحفاظ، تاج الدين، محمد بن سمان بن يوسف همدانى. طى نامه روايت مى كند.

23- فخر الائمه، ابو الفضل،ابن عبد الرحمن، حفر بندى. اجازه حديث دارد.

24- شيخ سعيد بن محمد بن ابى بكر، فقيهى، چنانكه در مقتل ياد كرده، از او با اجازه روايت مى كرده.

25- ابو على حداد.

26- سيف الدين، ابو جعفر، محمد بن عمران بن ابى على جمحى، روايت از طريق مكاتبه.

27- ابو الحسين، ابن بشران، عدل، در بغداد از او حديث گرفته.

28- مبارك بن محمد شعطى.

29- ركن الائمه، عبد الحميد بن ميكائيل.

30- ابو القاسم، منصور بن نوح، شهرستانى، در بازگشت از سفر حج، بسال 544 در " شهرستان " از او حديث گرفته.

31- ابو الفضل، عبد الرحمن محمد، كرمانى.

32- ابو داود، محمود بن سليمان بن محمد، همدانى، روايت دارد، با نامه ارتباط علمى.

33- سديد الدين، محمد بن منصور بن على، مقرى، معروف به ديوانى.

34- ابو الحسن، على بن احمد، كرباسى. در مجلس املاء، از او حديث گرفته.

35- امام، مسعود بن احمد دهستانى، با نامه اجازه حديث گرفته.

شاگردان، راويان

1- برهان الدين، ابو المكارم، ناصر بن ابى المكارم، عبدالسيد، مطرزى خوارزمى، حنفى "610- 538" در مختصر صاحب ترجمه قرائت داشته و اخذ حديث كرده، چنانكه بغيه الوعاه ص 402، مفتاح السعاده ج 1 ص 108 نوشته اند، و از او روايت ميكرده، چنانكه در فرائد السمطين واجازه علامه حلى به بنى زهره، و اجازه مفصل صاحب معالم ياد شده.

2- مسلم بن على، ابن اخت، كتاب مناقب را از مولف صاحب ترجمه روايت مى كرده، چنانكه در اجازه شاگرد شيخ نجيب الدين يحيى بن سعيد حلى، در گذشته 689 براى سيد شمس الدين محمد بن جمال الدين احمد، استاد شهيد اول، ياد شده.

3- شيخ، ابو الرضا، طاهر بن ابى المكارم، عبد السيد بن على، خوارزمى، كتاب مناقب را از صاحب ترجمه "مولف" روايت مى كرده. به اجازه شاگرد حلى مراجعه شود.

4- شيخ، ابو محمد، عبد الله بن جعفر بن محمد، حسينى، كتاب مناقب را از مولف روايت مى كرده. به اجازه شاگردحلى مراجعه شود.

5- ابو جعفر، محمد بن على بن شهر آشوب، سرورى، مازندرانى، در گذشته 588 "رك: مقاييس" با خوارزمى مكاتبه مى كرده.

6- جمال الدين، ابن معين، كتاب مناقب خوارزمى را از مولف روايت مى كرده، "رك: فرائد السمطين". 7- ابو القاسم، ناصر بن احمدبن بكر نحوى، در گذشته 607، خدمت صاحب ترجمه قرائت كرده، به بغيه الوعاه مراجعه شود.

تاليفات خوارزمى

خوارزمى، در علم فقه و حديث و تاريخ و ادب و ساير علوم متفرقه دستى بكمال داشته، و از طرف ديگر، شهرت او در دوران زندگى ونامه نگارى و ارتباط با اساتيد علم وحديث در اكناف جهان، ايحاب مى كند ومى رساند كه خوارزمى تاليفات فراوانى برشته تحرير آورده باشد، و من فكر مى كنم چنين بوده است، منتهى آننچه شهرت يافته و بدست ما رسيده تنها هفت كتاب است كه اينك نام مى بريم:

1 - مناقب امام ابو حنيفه، در 2 جلد، حيدر آباد دكن 1321 طبع شده.

2- ردشمس براى امير مومنان على عليه السلام. ابو جعفر، ابن شهر آشوب دركتاب مناقب خود ج 1 ص 484 از اين كتاب نام مى برد.

3- كتاب اربعين،در مناقب پيامبر امين، و وصى او امير مومنين، در مقتل خود چنين ياد كرده، ابن شهر آشوب اين كتاب را روايت مى كرده و گويد: مولف كتاب خوارزمى، طى نامه اى از كتاب اربعين خود ياد كرده و بمن اجازه روايت داده.

ابن شهر آشوب، در كتاب مناقب خود از اين كتاب اربعين فراوان نقل كرده و ما تمام آن روايات را استقصا و بررسى كرديم، با كتاب مناقب معروفش برابر نبود، در اينصورت احتمال اينكه كتاب اربعين خوارزمى با كتاب مناقب او متحد باشد، بيمورد است.

4- كتاب قضايا امير المومنين، ابن شهر آشوب در ج 1 مناقب خود ص 484 از آن نام مى برد.

5- كتاب مقتل الحسين سيد الشهدا سلام الله عليه، جمال الدين ابن معين آنرا روايت كرده، آن چنانكه در اجازات آمده.

اين کتاب با پانزده فصل در دو جلد مرتب گشته و فهرست فصول آن بدين قرار است:

1- برخي از فضائل پيامبر "ص".

2- فضائل، ام المومنين، خديجه دخت خويلد، زوجه رسول خدا.

3- فضائل فاطمه بنت اسد، مادر امير المومنين "ع".

4 - چند نمونه از فضائل امير المومنين و ذريه پاك او.

5- فضائل صديقه طاهره فاطمه دخت پيامبر "ص".

6 - فضائل حسن و حسين عليهما الصلاه و السلام.

7- فضائل ويژه امام حسين "ع".

8 - اخبار رسول خدا از حسين و سرانجام او.

9- آنچه ميان حسين و وليد و مروان، در حال حيات معاويه و بعد از وفات او گذشته.

10- شرح زندگانى آن سرور، دوران، اقامت مكه و رسيدن نامه هاى اهل كوفه و گسيل داشتن مسلم بن عقيل. و ماجراى قتل او.

11- خروج از مكه بسوى عراق و گزارشات اين سفر، تا ورود به دشت " طف " و جريان شهادت.

12- كيفر قاتلان، و يارى نا كنندگان، و لعنت بر قاتلين.

13- يادآورى مصيبت و سوگوارى و ماتمدارى.

14- زيارت تربت آن سرور.

15- جريان انتقام مختار از قاتلين و ناظرين قتل آن سرور.

6- ديوان شعر، چلپى دركشف الظنون ج 1 ص524 گويد: ديوان شعرش نيكو است، شعر و احساسش در حدود سرايندگان معاصر اوست.

7- كتاب فضائل امير المومنين، معروف به مناقب، در سال 1224 طبع شده. اين كتاب را جمعى از پيشوايان علم حديث از مولف بزرگوار آن روايت كرده اند چنانكه قبلا اشاره شد، از اين جمع:

1 - شيخ مسلم بن على، ابن الاخت.

2- شيخ ابو الرضاطاهر بن ابى المكارم عبد السيد خوارزمى.

3- سيد ابو محمد، عبد الله بن جعفر حسينى.

4- شيخ نجيب الدين، يحيى بن سعيد حلى، در گذشته689، گويد: كتاب مناقب خوارزمى را بر شيخ ابو محمد، عبد الله بن جعفر بن محمد حسينى در سال 593 قرائت كردم.

5- برهان الدين، ابو المكارم، ناصر بن ابى المكارم مطرزى.

6- امينى گويد: من كتاب مناقب خوارزمى را از فقيه طائفه در ميان شيعيان علوى، يعنى آيت الله، حاج آقا حسين قمى در گذشته 14 ربيع الاول 1366 روايت مى كنم، و آن فقيد معظم از علامه اكبر سيد مرتضى كشميرى، در گذشته 1323، از سيد مهدى قزوينى در گذشته 1300، از عمويش سيد محمد باقر ابن احمد قزوينى، در گذشته 1246، از خالويش سيد محمد مهدى بحر العلوم، در گذشته1212، از استاد اكبر بهبهانى، در گذشته 1208، از پدر بزرگوارش اكمل بهبهانى، از جمال الدين خونسارى در گذشته 1125، از علامه تقى مجلسى در گذشته 1070، از شيخ جابر بن عباس نجفى، از محقق كركى شهيد 940، از شيخ زين الدين على بن هلال جزائرى، از شيخ ابو العباس احمد بن فهد حلى در گذشته 841، از شيخ شرف الدين ابو عبد الله حلى اسدى در گذشته 826، از شيخ و استادمان شهيد اول، در سال 786، از رضى الدين ابو الحسن على مزيدى الحلى در گذشته 757، از آيه الله علامه حلى،در گذشته 726، از شيخ نجيب الدين يحيى بن احمد حلى در گذشته 689، از سيد ابو محمد عبد الله بن جعفر حسينى، از مولف كتاب: خوارزمى.

و نيز، علامه حلى از طريق ديگر: ازبرهان الدين ابو المكارم ناصر بن ابى المكارم، از ابو المويد، مولف كتاب روايت دارد.

اين كتاب مناقب را، ذهبى در ميزان الاعتدال ج 2 ص 20، ضمن شرح حال محمد بن احمد بن على بن حسن بن شاذان نام مى برد، و مى گويد: خطيب خوارزم از طريق اين دجال صفت ابن شاذان احاديث فراوانى كه يكسره باطل، ركيك، رسواست، در كتاب مناقب سرورمان على رضى الله عنه روايت مى كند.

چلپى هم در كشف الظنون ج 2 ص 532 كتاب مناقب را بنام خوارزمى ثبت كرده و گفته: مناقب على بن ابى طالب، تاليف ابو المويد، موفق بن احمد خوارزمى.

از زمان مولف، تاكنون، كتاب مناقب او مورد استفاده بوده و هست و گروهى از ناقلان حديث و حمله علم و دانش از آن روايت كرده اند، از جمله: 1- حافظ، مفتى حرمين، صاحب كفايه الطالب و كه در مصر، عراق و ايران چاپ شده" معروف به گنجى شافعى، در گذشته. 658 در كتاب كفايه الطالب ص 120 و 124 و 148 و 182 و 191 و 152 ط نجف اشرف از مناقب خوارزمى روايت كرده و در چند مورد، تصريح ميكند كه از كتاب مناقب خوارزمى نقل مى كنم.

2- سرور ما شيعيان، رضى الدين، ابن طاوس، در گذشته 664، در كتاب خود "اليقين فى ان عليا امير المومنين" فراوان از كتاب مناقب خوارزمى نقل كرده و در باب 26 گويد: خوارزمى صاحب مناقب، از بزرگان علماء چهار مذهب است، كه او را ستايش كرده اند، و فضائل او را ياد مى كنند. و در باب ديگر مى گويد: خوارزمى همان است كه محمد بن نجار، شيخ محدثين در بغداد، او را ثنا گفته و تزكيه نموده.

3- علامه، يوسف بن ابى حاتم شامى، در كتاب خود "الدر النظيم فى الائمه اللهاميم" فراوان از كتاب مناقب حوارزمى نقل كرده و به اسناد كتاب تصريح مى كند.

4- بهاء الدين، على بن عيسى اربلى، در گذشته 692 با تصريح به نسبت، از كتاب مناقب، فروان نقل حديث مى كند.

5- شيخ الاسلام، ابو اسحاق، شيخ ابراهيم حمويئى، در گذشته 722، در كتاب خودفرائد السمطين با تصريح به نسبت، ازهمين كتاب مناقب نقل مى كند.

6- آيه الله، علامه حلى، در گذشته 726، در كتابس " كشف اليقين ".

7- نورالدين، ابن صباغ، مكى مالكى، در گذشته 855 فراوان از اين كتاب مناقب نقل كرده.

8- شيخ على بن يونس، عاملى نباطى بياضى، در گذشته 877 دركتابش صراط المستقيم.

9- ابن حجر عسقلانى، در گذشته 973، روايت زفاف حضرت زهرا سلام الله عليها را از خوارزمى روايت مى كند، و عين حديث در مناقب موجود است.

10- سيد هاشم بن سليمان توبلى، بحرانى، در گذشته1107 در كتاب غايه المرام.

11- شيخ ما، ابو الحسن شريف، در گذشته 1138، فراوان در كتاب " ضياء العالمين " كه در مبحث امامت تاليف شده از مناقب خوارزمى روايت مى كند، و در برخى موارد گفته: حديث را خطيب خوارزمى كه مشهور است و در نزد آنان مورد وثوق است، در كتاب مناقب خود آورده.

12- سيد شبلنجى شافعى در كتاب خود نور الابصار، كتاب مناقب را تاليف خوارزمى معرفى مى كند.

13- سيد، ابوبكر، ابن شهاب الدين حضرمى شافعى، در كتاب خود " رشفه الصادى "از اين كتاب نقل حديث مى كند.

شعر خوارزمى و خطبه هايش

صفدى چنانكه در بغيه الوعاه آمده گويد: خوارزمى خطبه ها انشاء كرده وشعرها گفته، ولى ما از خطبه ها و كلمات و اشعار او چيزى بدست نداريم،جز آنچه در كتاب مناقب و كتاب مقتل الامام السبط بمقدار قليلى يافت مى شود، با آنكه ديوان شعرى دارد، كه چلپى ياد كرده.

قسمتى از شعر او در مناقب ابن شهر آشوب، و صراط المستقيم بياضى و معجم الادباى حموى ج 3 ص 41 ذيل شرح حال ابو العلاء همدانى در گذشته 567 ديده مى شود.

ولادت و وفات

خوارزمى در حدود سال 484 متولد شده، چنانكه در بغيه الوعاه، طبقات حنفيه تاليف محيى الدين حنفى، ديباچه كتاب مناقب ابى حنيفه بنقل از قفطى، وافى بالوفيات، تاليف صفدى با قيد تقريب ذكر شده ودر فوائد البهيه صريحا سال 484 سال ولادت ياد شده.

تاريخ وفاتش سال 567است، چنانكه در بغيه الوعاه از قفطى نقل شده، و هم در فوائد البهيه از صفدى، و تقى فارسى مولف عقد الثمين در تاريخ بلد الامين بنقل از ذهبى درتاريخ الاسلام آورده، و همچنين چلپى در كشف الظنون خونسارى در روضات الجنات تصريح كرده. اما در فوائد البهيه از قفطى نقل كرده كه تاريخ وفات خوارزمى سال 596 بوده و اين تصحيف واضحى است، سيوطى در بغيه الوعاه صحيح آن را از قفطى نقل كرده و هم غير سيوطى، سال 569 هم كه در كتاب فوائد ياد شده و سال 576 كه در تاريخ آداب اللغه حرجى زيدان آمده، ناصواب است. و خدا داناست.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved