بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مفاد حديث غدير خم

پس از آنچه در مباحث اين كتاب شرح و بيان شد اميد است كه ديگر زمينه و راهى براى شك و ترديد در صدور حديث غديرخم از مصدر مقدس نبوى باقى نمانده باشد، و اما دلالت آن بر امامت مولاى ما اميرالمومنين عليه السلام اگر هر چيز در خور شك و ترديد باشد شكى نداريم در اينكه لفظ "مولى" خواه بر حسب وضع لغوى، صريح در معناى مقصود ما باشد، و خواه بواسطه مشترك بودن آن بين معانى بسيار و متعدد، مفاد آن مجمل باشد، و خواه از قرائن تعيين كننده معناى امامت كه منظور ما است عارى و برهنه باشد، و خواه چنين قرائتى را در بر داشته باشد، در هر صورت اين لفظ در اين مقام جز بهمين معنى بمعناى ديگر دلالت نخواهد داشت زيرا آنانكه در آن اجتماع عظيم "روز غدير خم" اين لفظ را شنيده و درك نموده و يا پس از زمانى اين خبر مهم بانها رسيده از كسانيكه بنظر و سخن آنها در لغت استدلال ميشود "و نظر آنها حجيت دارد" همه، همين معنى را از اين لفظ فهميده اند بدون اينكه در ميان آنها منع و انكارى ديده شود؟ و درك و فهم همين معنى پيوسته بعد از آنها در ميان شعرا و رجال ادب جريان داشته تا عصر حاضر ما و همين "وحدت تشخيص" برهانى است قاطع در معناى مقصود و در طليعه اين گروههاى پى در پى شخص مولى اميرالمومنين عليه السلام نامبردار است، آنجا كه در پاسخ نامه معاويه ابياتى انشاء و مرقوم داشته كه در محل خود خواهيد شنيد و اين بيت در آن منصوص است.

 

و اوجب لى ولايته عليكم

رسول الله يوم غديرخم

 

و از جمله آنان حسان بن ثابت است كه در سرزمين خم و روز معهود شخصا حضور داشته و از رسول خدا صلى الله عليه و آله رخصت خواست كه داستان حديث و امر ولايت را بنظم درآورد و از جمله ابيات او اين بيت است:

 

فقال له قم يا على فاننى

رضيتك من بعدى اماما و هاديا

 

و از جمله آنان صحابى بزرگوار، قيس بن سعد بن عباده انصارى است كه ضمن ابياتى گويد:

 

و على امامنا و امام

لسوانا اتى به التنزيل

يوم قال النبى: من كنت مولاه،

فهذا مولاه خطب جليل

 

و از جمله آنگروه: محمد بن عبد الله حميرى است كه گويد:

 

تناسوا نصبه فى يوم خم

من البارى و من خير الانام

 

و از جمله آنها: عمرو بن عاصى صحابى است: كه گويد:

 

و كم قد سمعنا من المصطفى

وصايا مخصصه فى على

و فى يوم خم رقى منبرا

و بلغ و الصحب لم ترحل

فامنحه امره المومنين

من الله مستخلف المنحل

و فى كفه كفه، معلنا

ينادى بامر العزيز العلى

و قال فمن كنت مولى له

على له اليوم نعم الولى

 

و از جمله آنها: كميت بن زيد اسدى است كه در سال 126 بشهادت رسيد در منظومه كه ضمن آن گويد:

 

و يوم الدوح دوح غدير خم

ابان له الولايه لو اطيعا

و لكن الرجال تبايعوها

فلم ار مثلها خطرا مبيعا

 

و از جمله آنها: سيد اسمعيل حميرى است كه در سال 179 وفات يافته، در اين باره اشعار بسيارى سروده كه خواهد آمد، و از جمله آنها است:

 

لذلك ما اختاره ربه

فقام بخم بحيث الغدير

و قم له الدوح ثم ارتقى

و نادى ضحى باجتماع الحجيج

فقال و فى كفه حيدر

الا ان من انا مولى له

فهل انا بلغت؟ قالوا نعم

يبلغ حاضركم غائبا

فقوموا بامر مليك السماء

فقاموا لبيعته صافقين

فقال: الهى وال الولى

و كن خاذلا للاولى يخذلون

فكيف ترى دعوه المصطفى

احبك ياثانى المصطفى

و حط الرحال و عاف المسيرا

لخير الانام وصيا ظهيرا

فجاوا اليه صغيرا كبيرا

على منبر كان رحلا و كورا

فمولاه هذا قضا لن يجورا

يليح اليه مبينا مشيرا

و اشهد ربى السميع البصيرا

فقال اشهدوا غيبا او حضورا

اكفا فاوجس منهم نكيرا

يبايعه كل عليه اميرا

و كن للاولى ينصرون نصيرا

مجابا بها ام هباء نثيرا

و عاد العدو له و الكفورا

 

و از جمله آنها: عبدى كوفى. از شعراى قرن دوم است در قصيده بائيه بزرگ او كه از جمله آن اين ابيات است:

 

و كان عنها لهم فى خم مزدجر

لما رقى احمد الهادى على قتب

و قال و الناس من دان اليه و من

ثاو لديه و من مصغ و مرتقب

قم يا على فانى قد امرت بان

ابلغ الناس و التبليغ اجدر بى

انى نصبت عليا هاديا علما

بعدى و ان عليا خير منتصب

فبايعوك و كل باسط يده

اليك من فوق قلب عنك منقلب

 

 

و از جمله آنها: استاد عربيت و ادب ابو تمام متوفاى 231 است، در قصيده رائيه اى كه از جمله آن اين ابياتست:

 

و يوم الغدير استوضح الحق اهله

بضحياء لا فيها حجاب و لا ستر

اقام رسول الله يدعوهم بها

ليقربهم عرف و ينئاهم نكر

يمد بضبعيه و يعلم انه

ولى و موليكم فهل لكم خبر؟

يروح و يغدو بالبيان لمعشر

يروح بهم غمر و يغدو بهم غمر

فكان لهم جهر باثبات حقه

و كان لهم فى بزهم حقه جهر

 

و گروهى از نوابغ دانشمندان كه عارف برموز علم و عربيت بوده اند با التزام بموارد لغت و آگاهى بوضع الفاظ و تقيد بموازين صحيح در تركيب كلام و شعر از آن دسته پيروى نموده اند مانند: دعبل خزاعى، و حمانى كوفى، و امير ابو فراس، و علم الهدى: مرتضى، و سيد شريف، رضى، و حسين بن حجاج و ابن رومى، و كشاجم، و صنوبرى، و مفجع، و صاحب بن عباد، و ناشى ء صغير و تنوخى، و زاهى، و ابو العلاء سروى، و جوهرى، و ابن علويه، و ابن حماد و ابن طباطبا، و ابى الفرج، و مهيار، و صولى نيلى، و فنجكردى و غير آنها از بزرگان ادب و استادان لغت، كه آثار آنها با گذشت روزگاران پيوسته نقل و ثبت گشته تا عصر و زمان ما، و براى هيچ سخندان و اهل فن روا و ممكن نيست كه بخطاى همه آنها در تشخيص حكم كند، چه تمامى آنان خود سرچشمه لغات و مرجع اصلى امت در ادب ميباشند.

و در اين زمينه افراد و دسته هائى از مردم بوده اند كه از آن لفظ "مولى و ولى" اين معنى را فهميده اند و آنها اگر چه با شعر بدان اشعار نكرده اند، ولى در سخنان صريح خود آنرا آشكار ساخته اند و يا از مضمون خطابشان اين معنى آشكار گشته، و از جمله آنان شيخين "ابوبكر و عمر" هستند، هنگاميكه بمنظور تهنيت و بيعت به نزد اميرالمومنين عليه السلام آمدند در حاليكه ميگفتند: " امسيت يابن ابى طالب مولى كل مومن و مومنه " نميدانم كدام يك از معانى مولى كه تطبيق آن بر مولاى ما امكان داشته قبل از آنروز وجود نداشته تا تازه شناخته شود و شيخين بيايند و براى خاطر آن او را تهنيت گويند و تصريح نمايند كه در آنروز موسوم و موصوف بان گرديده؟ آيا آن معانى عبارت از نصرت و محبت است كه على عليه السلام از روزيكه از پستان ايمان شير خورده و با برادر و پسر عم برگزيده خود نشو و نما كرده پيوسته متصف بانها بوده؟ يا معانى ديگر مولى كه نميتوان آنها را در اين مقام بخصوص منظور و مراد دانست؟ نه بخدا قسم نه اين و نه آن هيچيك نبود و جز همان معنائى نبود كه همه حاضرين آنرا فهم نموده اند يعنى اولويت على عليه السلام باندو نفر و بجميع مسلمين از خودشان و بر همين معنى و مبنى با او بيعت كردند و او را تهنيت گفتند.

و از جمله آنها "كه همين معنى را از كلمه مولى فهميد" حارث بن نعمان فهرى "يا جابر بن نعمان فهرى" است كه فورا پاداش عناد و انكار او باو رسيد، آنروزيكه آمد نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و گفت: يا محمد ما را بشهادتين و بنماز و زكات و حج امر كردى و باين اوامر اكتفا ننمودى تا بازوى پسر عمت را گرفتى و او را بلند نمودى و بر ما برترى دادى و گفتى: " من كنت مولاه فعلى مولاه ". كه داستان آن در صفحه 137- 127 گذشت.

آيا مقصود ملازم با تفضيل "برترى دادن" كه اين كافر حسود و معاند را گران آمد و ترديد نمود كه آن از طرف خداوند است و يا بمقتضاى محبت و علاقه شخص پيغمبر صلى الله عليه و آله است ممكن است دو معنى پيش گفته "ناصر- محب" يا غير آن از ساير معانى "مولى" باشد؟ گمان ندارم فكر آزاد تو "خواننده عزيز" چنين احتمالى را بپذيرد و روا بداند؟ بلكه ضمير روشن و نيروى درك تو با كمال صراحت بتو ميگويد: معنى اين كلمه همان ولايت مطلقه ايست كه ستمكاران قريش درباره خود رسول خدا صلى الله عليه و آله بدان ايمان نياوردند مگر بعد از آنكه بوسيله آيات باهره "و معجزات" مقهور گشتند و نيروى برهان و نبردهاى خورد كننده آنها را زبون ساخت تا نصرت الهى و پيروزى حق رسيد و ديدى كه مردم دسته دسته و فوج فوج بدين خدائى گرائيدند، ناچار پذيرش اين معنى درباره امير المومنين عليه السلام بالطبع بر آنها گران تر و مهم تر است، منتهى آنچه را كه معاندين در دل داشتند حارث بن نعمان آنرا آشكار نمود و خداى عزيز و توانا او را مورد عقوبت خود قرار داد!!

و از جمله آنان "كه همين معنى را از ولايت فهم نموده اند" آنگروهى هستند كه بر اميرالمومنين عليه السلام در ميدان وسيع كوفه وارد شدند در حاليكه عرض ميكردند: السلام عليك يا مولانا امام عليه السلام براى واقف ساختن ساير شنوندگان و حاضرين بر معنى درست، از آنها توضيح خواست و فرمود: من چگونه مولاى شما هستم در حاليكه شما گروهى از عرب هستيد؟ آنان در جواب آنحضرت عرض كردند: ما از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيديم كه ميفرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه " خواننده گرامى خود ميداند: آن مولويت كه در نظر عرب "عربى كه هرگز در برابر هر كس خاضع نميشود" مورد اهميت و داراى عظمت است تنها، محبت يا نصرت و يا ساير معانى عرفى مولى نبوده. بلكه اين مولويت همان رياست كبرى و سرورى است كه تحمل آن براى آنان سخت و دشوار بوده مگر موجبى براى خضوع و گردن نهادن آنها در قبال آن معنى دست دهد، و معناى مزبور همانست كه در حضور آنجمعيت اميرالمومنين عليه السلام بطور استفهام توضيح خواست و آنها را ملزم ساخت كه در جواب آنحضرت عرض نمودند كه از نص و تصريح رسول خدا صلى الله عليه و آله آنرا فهميده اند و درك نموده اند.

درك و فهم اين معنى حتى بر زنان پرده نشين پوشيده نبود چنانكه در ص 79 از زمخشرى در ربيع الابرار نقل نموديم كه بانو دارميه حجوبيه كه معاويه از سبب دوستى او نسبت به اميرالمومنين عليه السلام و كينه او نسبت بخودش پرسش نمود؟ آن بانو استدلال بامورى نمود، از جمله باين امر كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله سمت ولايت را براى اميرالمومنين عليه السلام در روز غدير خم برقرار فرمود و كينه خود را نسبت باو "معاويه" باين علت اعلام نمود كه او "معاويه" با كسى جنگ كرده كه بر امر خلافت از او "معاويه" اولى بوده و آنمقامى را كه در خور آن نبوده طلب نموده، و معاويه بر او در اين امور انكارى ننمود و قبل از همه اين امور و دلائل مناشده شخص اميرالمومنين عليه السلام و احتجاج و استدلال آنجناب است در روز رحبه كه به تفصيل اسنادها و طرق صحيحه آن در صفحات 44- 14 اشعار شد و جريان مناشده و احتجاج آنجناب در هنگامى صورت گرفت كه در امر خلافت مورد معارضه و منازعه قرار گرفته بود و بانجناب رسيده بود كه مردم "در اثر القائات مغرضانه و تبليغات سوء" آنحضرت را نسبت بانچه كه داير بتفضيل "برترى و اولويت" خود از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل و روايت فرموده بود، متهم ساخته و در مقدم داشتن آنحضرت بر سايرين ترديد نموده بودند مناشدات و استدلال آنحضرت بشرحى كه در صفحات 40 و 223 و 224 و 230 و 238 مذكور است بيان شد و برهان الدين حلبى در جلد 3 " سيره الحلبيه " ص 303 گويد آنجناب بحديث غدير احتجاج و استدلال فرمود پس از آنكه امر خلافت بانحضرت برگشت، بمنظور رد و ابطال دعاوى آنكه با آنجناب در امر خلافت معارضه و منازعه نمود.

با اين حالات و كيفيات آيا معناى ديگرى براى مولى جز آنچه ما ميگوئيم و جز معنائى كه خود آنجناب فهم و درك كرده يا آنانكه از صحابه براى او شهادت و گواهى دادند و آنانكه براى پنهان داشتن فضيلت او كتمان شهادت كردند تا مبتلاى بلاى افتضاح آور شدند يا آنانكه با او طريق منازعت پيمودند تا دهنهايشان بواسطه آن شهادت بسته شد، فهميدند معقول و متصور هست؟ وگرنه در برابر معارضه و منازعه امر خلافت در معنى حب و نصرت چه گواهى براى آن جناب بود و حال آنكه اين دو معنى شامل ساير مسلمين هم بود و اختصاص بانجناب نداشت مگر بنا بر تعريفى كه بزودى ذكر آنرا خواهيم نمود و آن همان معنى اولويت است كه مطلوب ما است.

و آنها كه بر موارد استدلال و احتجاج بين افراد امت و اجتماعات آنان يا باحتجاجاتى كه در خلال كتب بسيار از قديم ترين ازمنه تا عصر حاضر تاليف و تصنيف گرديده بررسى و وقوف يافته اند بخوبى ميدانند كه اهل لسان از حديث غدير خم جز همان معنى اولويت كه در اثبات امامت مطلقه بدان استدلال ميشود. معنى ديگر نفهميده اند كه عبارتست از همان اولويت از هر فرد نسبت بجان و مال او در امر دين و دنيايش، همان اولويت كه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و جانشينان منصوص او بعد از او مسلم و ثابت است، ما وقوف بر اين حقيقت را بمقدار احاطه اهل بحث و قدرت علمى اهل تتبع و تحقيق محول نموده و بيش از اين در اين مقام بسط سخن نميدهيم.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved