بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

سخنى چند از حفاظ حديث و صحابان نظر پيرامون سند حديث

در بكار بستن اين بحث، نه درباره درستى، و صحت حديث، و نه بمنظور اثبات تواتر آن نياز و داعى براى ما وجود نداشته، چه آنكه خود حديث فى حد ذاته با واقعيت خود از هر گونه دليل و استدلال بى نياز است، كرا ميرسد كه صحت آنرا منكر شود؟ در حاليكه بسيارى از رجال سند آن آنانى هستند كه در صحيح مسلم و صحيح بخارى نامشان ثبت و مورد اعتماد و ثقه بودن آنها تاييد شده؟، و كدام عنصر لجوج و عناد پيشه را امكان آن هست كه تواتر لفظى "در جمله حديث" و تواتر معنوى "در تفاصيل" و تواتر اجمالى آن را در تمام شئون آن رد يا انكار نمايد؟ در حاليكه دور و نزديك بوقوع آن گواه و در روايت آن اتفاق نموده اند و اكثر مولفين در حديث و تاريخ و تفسير و كلام آنرا در مولفات خود ثبت و ضبط نموده اند و گروه ديگر اين داستان را جداگانه تدوين نموده و تاليفاتى ببار آورده اند، و خلاصه آنكه اين واقعه از هنگامى كه منادى رشد و سعادت بشر با صداى روح فزاى خود آن را اعلام فرموده در فضاى احساسات و مسامع خلق تا عصر حاضر طنين افكنده و در آينده نيز بمرور قرنها و گذشتن زمان برقرار و جاودان است، و هر كس در قبال چنين حقيقت در مقام ترديد يا انكار برآيد بمانند كسى است كه خورشيد تابان را ناديده بگيرد و اشعه جهان آراى آن را انكار نمايد بنابراين انگيزه ما در ايراد اين بحث فقط بيان اين حقيقت ثابت است كه هم آهنگى و اتفاق همگان "مولف و مخالف" را نسبت باين حقيقت آشكار و مهم نشان دهيم كه عموما بر صحت و تواتر اين داستان اذعان نموده اند، تا خوانندگان بدانند، هر كس از اين شاهراه منحرف شود از مسير مستقيم حقيقى جدا شده و از وجهه مورد اتفاق و اجتماع امت اسلامى رو گردانده در حاليكه خود معتقد و معترف است كه امت اسلامى بر يك امر خبط و خلاف واقع اجتماع و اتفاق نميكند.

اينك از جمله بزرگان علماء و حفاظ كه به صحت اين حديث تصريح نموده اند:

1- حافظ، ابو عيسى ترمذى متوفاى 279 در جلد 2 صحيح خود در ص 298 بعد از ذكر حديث مزبور گويد: اين حديث، حسن و صحيح است.

2- حافظ، ابو جعفر طحاوى، متوفاى 279 در جلد 2 " مشكل الاثار " در ص 308 گويد: ابوجعفر گفته: منكرى در مقام دفع ورد اين حديث برآمده و پنداشته كه وقوع اين امر ممكن نيست و اشعار نموده كه هنگام بيرون شدن پيغمبر صلى الله عليه و آله از مدينه بمنظور حج كه در راه خود از غدير خم در جحفه گذشته، على عليه السلام با آنحضرت نبوده است!!

و در اين باره حديثى را كه احمد باسنادش براى ما روايت كرده ذكر نموده وى گفت: حديث نمود ما را جعفر بن محمد عليهما السلام از پدرش كه فرمود بر جابر بن عبد الله داخل شديم ذكرى از حديث خود در خصوص حج پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بميان آورد و سپس گفت: على عليه السلام شتر قربانى پيغمبر صلى الله عليه و آله را از يمن آورد، و سپس بقيه حديث را ذكر نموده.

ابوجعفر گفته، اسناد اين حديث صحيح است و احدى را نسبت براويان آن طعنى نيست و در آن حديث چنين است كه اين سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله بعلى عليه السلام در غدير خم هنگام بازگشت آنجناب از حج خود بمدينه بوده، نه هنگام خروج از مدينه براى حج و اين گوينده منكر بپندار خود گفته كه اين حديث در مورد اين داستان از سعد بن ابى وقاص روايت شده و اين سخن رسولخدا صلى الله عليه و آله در غدير خم هنگامى خروج او از مدينه بسوى حج بوده نه در بازگشت از حج بسوى مدينه.

ابوجعفر گويد: صحيح در اين موضوع اينست كه: حكم اين روايت را از عايشه دختر سعد نگرفته و بلكه آنرا از مصعب بن سعد گرفته، و همچنين غير ليث آنرا روايت كرده، كسى كه در ضبط روايت بصير و مورد اعتماد است و قول او در آن حجت است، و او شعبه بن حجاج است.

3- فقيه، ابو عبد الله محاملى بغدادى، متوفاى 330 صحت اين حديث را در امالى خود بطوريكه در ج 1 ص 103 گذشت تاييد نموده.

4- ابو عبد الله حاكم متوفاى 405 روايت مزبور را بطرق متعدد آورده و در " المستدرك " صحت آنرا تاييد كرده چنانكه در محل خود گذشت.

5- ابو محمد، احمد بن محمد عاصمى در " زين الفتى " گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: من كنت مولاه، فعلى مولاه، و اين حديثى است كه امت اسلامى آنرا با پذيرش دريافت نموده و با اصول موافق است، سپس آنرا بطوريكه در محل خود گذشت بطرق مختلف روايت نموده.

6- حافظ، ابن عبد البر قرطبى، متوفاى 463 در جلد 2 " الاستيعاب " ص 373 بعد از ذكر حديث مواخات "اعلام و اجراء آئين برادرى" و دو حديث "رايت" و "غدير" گويد: همه اينها اخبارى است كه به ثبوت رسيده.

7- فقيه، ابوالحسن ابن المغازلى شافعى، متوفاى 483 در كتاب خود " المناقب " بعد از آنكه حديث مزبور را از استاد خود ابوالقاسم فضل بن محمد اصفهانى روايت كرده گويد: ابوالقاسم گفت اين حديث از رسول خدا صلى الله عليه و آله صحيح است و آنرا حدود يكصد تن روايت نموده اند كه از جمله آنها عشره مبشره است، و اين حديثى است ثابت و هيچ نقص و علتى براى آن بنظر نرسيده، على عليه السلام مخصوص و متفرد باين فضيلت است و احدى در اين فضيلت با آنجناب شريك نبوده است.

8- حجه الاسلام ابو حامد غزالى متوفاى 505 در " سر العالمين " ص 9 گويد: برهان و حجت چهره گشود و تمام فرق "امت اسلامى" اتفاق نمودند بر متن حديث از خطبه او "رسول خدا صلى الله عليه و آله" در روز غدير خم باتفاق جميع كه آنحضرت ميفرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه " سپس، عمر گفت: به. به... تا آخر داستان، تمام سخن در مفاد حديث انشاء الله خواهد آمد.

9- حافظ، ابو الفرج، ابن جوزى حنبلى، متوفاى 597 در " المناقب " گويد: علماء تاريخ اتفاق دارند بر اينكه داستان غدير بعد از بازگشت پيغمبر صلى الله عليه و آله از حجه الوداع در هجدهم ذى حجه بوده، در حاليكه از صحابه و صحرانشينان و ساكنين اطراف مكه و مدينه يكصد و بيست هزار تن با آنجناب بودند، و اين گروه كسانى بودند كه با پيغمبر صلى الله عليه و آله حجه الوداع را درك نمودند و اين سخن را از او شنيدند و شعرا در اين موقع و راجع باين داستان اشعار بسيار سرودند.

10- ابو المظفر، سبط ابن جوزى، حنفى، متوفاى 654 در تذكره خود در ص 18 بعد از ذكر حديث غدير و بيان آغاز و انجام آن و تهنيت عمر، بطرق متعدد گويد: و همه اين روايات را احمد بن حنبل در " الفضايل " با تفصيل بيشترى بررسى و روايت نموده، بنا بر اين هر گاه گفته شود: روايتى كه مشتمل بر اين سخن عمر رضى الله عنه: اصبحت مولاى و مولى كل مومن و مومنه ميباشد ضعيف است، پاسخ آن اينست كه: اين روايت صحيح است، و ضعيف همانا روايتى است كه آنرا، ابوبكر احمد بن ثابت خطيب از عبد الله بن على بن بشر، از على بن عمر دار قطنى از ابى نصر حبشون بن موسى بن ايوب خلال تا مى رساند آنرا به ابى هريره "بطور مرفوع- يعنى- بدون ذكر بقيه راويان" روايت كرده و در پايان آن گفته: چون پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اين آيه نازل شد: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا، گفته اند، حبشون بتنهائى اين حديث را آورده، و ما ميگوئيم: بحديث حبشون استدلال نكرده ايم، و بلكه استدلال ما بحديثى است كه احمد در " الفضايل " از براء بن عازب روايت نموده و اسناد آن صحيح است، تا آنجا كه گويد: علماء تاريخ متفقند بر اينكه داستان غدير بعد از مراجعت پيغمبر صلى الله عليه و آله از حجه الوداع در هجدهم ذى الحجه وقوع يافته كه در ميان جمع صحابه كه يكصد و بيست هزار تن بودند فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه،.. تا آخر حديث. پيغمبر صلى الله عليه و آله باين مطالب با عبارات واضح تصريح فرموده نه تلويح و اشاره انتهى و بزودى تتمه سخنش در مبحث " مفاد حديث " انشاء الله ذكر خواهد شد.

11- ابن ابى الحديد معتزلى، متوفاى 655 در جلد 2 شرح نهج البلاغه ص 449 حديث تهنيت را از جمله اخباريكه در فضايل اميرالمومنين شيوع و اشتهار دارد بشمار آورده، در ص 148 از او مستفيض و شايع بودن داستان احتجاج اميرالمومنين عليه السلام در روز شورى كه در آن حديث غدير ذكر شده گذشت.

12- حافظ، ابو عبد الله گنجى شافعى، متوفاى 658، در " كفايه الطالب " ص 15 بعد از ذكر حديث از طرق احمد گويد: احمد در مسند خود اين حديث را چنين آورده و كافى است كه مثل او يكراوى آنحديث را بسند واحد بياورد تا چه رسد باينكه تمام طرق روايت را چنين پيشوائى جمع آورى كند و بعد از آنكه حديث مزبور را از طرق حافظ ابى عيسى ترمذى "در جامع خود" روايت نموده گويد: حافظ دار قطنى طرق اين روايت را در جزء "مستقلى" جمع نموده، و حافظ ابن عقده كوفى كتاب جداگانه اى در اين باره تاليف نموده، و اهل سير و تواريخ داستان غديرخم را روايت نموده اند و محدث شامى در كتاب خود آنرا بطرف مختلفه از تعدادى از صحابه و تابعين نقل و ذكر نموده، اين موضوع را استادان بطور عالى بمن خبر دادند، و حافظ نامبرده "گنجى" داستان مزبور را در ص 17 باسنادش از محاملى روايت نموده سپس خود گويد اين حديث مشهور و حسن است و راويان مورد اعتماد و ثقه آنرا روايت نموده اند، و پيوستگى اين اسنادها بيكديگر برهانى است در صحت نقل.

13- شيخ ابو المكارم، علاء الدين سمنانى، متوفاى 736 در " عروه الوثقى " گويد: و رسول خدا صلى الله عليه و آله بعلى "عليه السلام و سلام الملائكه الكرام" فرمود: انت منى بمنزله هارون من موسى و لكن لا نبى بعدى و در غديرخم بعد از حجه الوداع در حاليكه شانه او را گرفته بود در حضور گروهى از مهاجر و انصار فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

و اين حديثى است كه همگان بصحت آن اتفاق دارند، بنابراين، على عليه السلام سرور اولياء شد و قلب او بر قلب محمد عليه التحيه و السلام بود، و بهمين راز، سرور صديقين يار غار پيغمبر صلى الله عليه و آله ابوبكر اشاره نموده، در آنهنگام كه ابى عبيده ابن جراح را بسوى على عليه السلام براى حضور در نزد خود فرستاد و گفت: اى ابا عبيده تو امين اين امت هستى، من تو را بسوى كسى ميفرستم كه با آنكه ديروز او را از دست داديم "يعنى پيغمبر صلى الله عليه و آله" هم مرتبه است، و بنابراين سزاوار و شايسته است كه در نزد او با ادب نيكو سخن بگوئى تا پايان گفتار طولانى او.

14- شمس الدين ذهبى شافعى، متوفاى 748، چنانكه در مقدمه ج 1 ص 146 گذشت نامبرده كتاب جداگانه اى در موضوع داستان غدير تشكيل داده و در " تلخيص المستدرك " حديث مزبور را بطرق مختلف ذكر نموده و تعدادى از طرق آنرا صحيح اعلام كرده و اين گفتار او خواهد آمد كه گفته: صدر حديث متواتر است و من يقين دارم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنرا "مراد جمله: من كنت مولاه... است" فرموده، اما، جمله " اللهم وال من والاه " زيادتى است كه در عين حال اسناد آن قوى است و گروهى از اعلام محدثين اعتماد بصحت آن نموده اند چنانكه بكلمات بعض از آنها قريبا واقف خواهيد شد.

15- حافظ، عماد الدين ابن كثير شافعى دمشقى، متوفاى 774 در جلد 5 تاريخش در ص 209 از سنن حافظ نسائى از محمد بن مثنى از يحيى بن حماد از ابى عوانه از اعمش "سليمان" از حبيب بن ثابت از ابى الطفيل از زيد بن ارقم بلفظى كه در ج 1 ص 64 بطريق نسائى مذكور شد. اين حديث را روايت نموده سپس گويد: نسائى در نقل اين روايت از اين جهت منحصر بفرد است "يعنى غير از او بدين لفظ روايت نكرده"، و استاد ما ابو عبد الله ذهبى گفته است كه اين حديث صحيحى است، و حديث مناشده در رحبه را روايت نموده و گفته، اسناد اين حديث نيكو است و آنرا بطرق احمد از زيد روايت كرده و گويد: اسناد آن نيكو و رجال آن با شروط سنن مطابق و ثقه هستند و ترمذى در موضوع ريث حديثى را بدين سند تصحيح نموده و حديث مذكور را بطريق ابن جرير طبرى از سعد بن ابى وقاص روايت نموده و از قول ذهبى گفته كه اين حديث حسن و غريب است و آنرا بطريق ديگر از جابر ابن عبد الله روايت نموده و از قول ذهبى گفته كه اين حديث حسن است و آنرا بطريق ديگر نيز روايت كرده و سپس از قول ذهبى گفته كه: صدر حديث متواتر است "يعنى جمله: من كنت مولاه فعلى مولاه.. "و من بيقين ميدانم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنرا فرموده، و اما جمله: " اللهم وال من والاه.. " زيادتى است كه در عين حال اسناد آن قوى است.

16- حافظ، نور الدين هيثمى متوفاى 807 در جلد 9 " مجمع الزوايد " ص 109- 104 حديث مربوط به ركبان را كه قبلا از طريق احمد و طبرانى مذكور افتاد روايت كرده سپس گويد: رجال احمد ثقه هستند، و داستان مناشده را از طريق احمد از ابى الطفيل روايت نموده و گفته رجال آن رجال صحيح مى باشد، جز، فطر و نامبرده ثقه است و داستان مزبور را از طريق ديگر احمد از سعيد بن وهب روايت كرده و گفته رجال آن رجال صحيح ميباشد، و آنرا از طريق بزار از سعيد و زيد

روايت نموده سپس گفته: رجال آن رجال صحيح است، مگر فطر و نامبرده ثقه است، و آنرا از طريق ابى يعلى از عبد الرحمن بن ابى يعلى روايت نموده و رجال آنرا توثيق نموده است، و آنرا از طريق احمد از زياد بن ابى زياد روايت نموده و رجال آنرا توثيق نموده، و از حبشى بن جناده. از طريق طبرانى روايت نموده و رجال آنرا توثيق كرده و بطرق و اسنادهاى ديگر نيز روايت كرده و بصحيح بودن آن طرق و ثقه بودن رجال آنها تصريح نموده بطورى كه در محل خود گذشت.

17- شمس الدين جزرى شافعى، متوفاى، 833 حديث غدير را بهشتاد طريق روايت نموده و رساله خود را بنام " اسنى المطالب " كه بچاپ رسيده تنها در اثبات تواتر حديث مزبور تاليف نموده است.

و بعد از ذكر داستان مناشده اميرالمومنين عليه السلام در رحبه گفته كه: اين حديث از اين وجه حسن است و از وجوه بسيار كه متواترا از اميرالمومنين رضى الله عنه رسيده صحيح است، و از پيغمبر صلى الله عليه و آله نيز متواترا رسيده كه گروه بسيار از گروه بسيار آنرا روايت نموده اند و كسى كه بدون اطلاع در اين علم "علم حديث" خواسته اين حديث را ضعيف قلمداد كند قابل اعتنا و جايز اعتبار نيست، چه آنكه حديث مزبور از ابى بكر صديق، و عمر بن خطاب، و طلحه بن عبيد الله، و زبير بن عوام، و سعد بن ابى وقاص، و عبد الرحمن بن عوف، و عباس بن عبد المطلب، و زيد بن ارقم، و براء بن عازب، و بريده بن حصيب، و ابى هريره، و ابى سعيد خدرى، و جابر ابن عبد الله، و عبد الله بن عباس، و حبشى بن جناده، و عبد الله بن مسعود، و عمران ابن حصين و عبد الله بن عمر، و عمار بن ياسر، و ابى ذر غفارى، و سلمان فارسى، و اسعد بن زراده، و خزيمه بن ثابت و ابى ايوب انصارى، و سهل بن حنيف، و حذيفه بن يمان، و سمره بن جندب، و زيد بن ثابت و انس بن مالك و غير آنها از صحابه رضوان الله عليهم مرفوعا رسيده است، و از گروهى از آنها كه قطع بخبر آنها حاصر است صحت آن بثبوت رسيده و نيز مسلم شده است كه اين گفتار از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم صادر گرديده، چنانكه استاد ما ابو عمر محمد بن احمد بن قدامه مقدسى، بطور قرائت بر او- بما خبر داد از امام فخر الدين على بن احمد مقدسى سپس حديث مناشده را بطرق متعدد ذكر نموده است.

18- حافظ ابن حجر عسقلانى، متوفاى 852 حديث مزبور را در " تهذيب التهذيب " در موارد متعدد و بطرق متعدد روايت نموده، از جمله در جلد 7 از كتاب مزبور ص 337، و در ص 339 خود نامبرده گويد: مولف "ابو الحجاج مزى متوفاى 742 "از آنچه كه ابن عبد البر ذكر نموده تجاوز نكرده است، و بهمين مقدار هم ميتوان قناعت كرد، ليكن حديث موالات را از عده اى ذكر نموده كه فقط نام آنها را برده، و ابن جرير طبرى در تاليفى از خود آنرا جمع نموده و در تاليف نامبرده چندين برابر آنها مذكور است، و ابو العباس ابن عقده صحت حديث را تاييد و گردآورى طرق آنرا مورد توجه و اعتنا قرار داده و از هفتاد صحابى يا بيشتر با دقت در اسناد حديث مزبور را روايت نموده، و در جلد 7 " فتح البارى " ص 61 گويد، كسى كه بيشتر از همه مناقب حضرت على عليه السلام را از ميان احاديث نيكو بطور مستوفى گرد آورده نسائى است در كتاب خصائص، و اما حديث: من كنت مولاه فعلى مولاه، اين حديث را ترمذى و نسائى با بررسى در اسناد آن كه جدا داراى طرق زيادى است، روايت نموده اند، و ابن عقده آنها را در كتاب جداگانه اى قرار داده و بسيارى از اسنادهاى آن صحيح و حسن است، و روايتى از امام احمد بما گفته است: آنچه از "فضايل و مناقب" على بن ابى طالب عليه السلام بما رسيده- از هيچ يك از صحابه بمانند آن نرسيده است:

19- ابو الخير شيرازى شافعى "شرح حال او در ج 1 ص 213 گذشت" در كتاب " ابطال الباطل " كه در رد بر " نهج الحق " نوشته چنين گويد: و اما آنچه كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه در روز غديرخم ذكرى از على بميان آورده در حاليكه دست او را گرفته بود و فرمود: الست اولى بكم من انفسكم؟ حديث مزبور در صحاح ثبت و بتحقيق پيوسته و ما سر آنرا در ترجمه كتاب " كشف الغمه فى معرفه الائمه " ذكر نموده ايم.

20- حافظ جلال الدين سيوطى شافعى، متوفاى 911 بمتواتر بودن اين حديث تصريح نموده و عده اى از علماء حديث بعد از او اين سخن را از او حكايت و نقل نموده اند چنانكه خواهد آمد.

21- حافظ ابو العباس، شهاب الدين قسطلانى، متوفاى 923 در جلد 7 كتاب " المواهب اللدنيه " ص 13 گويد: و اما حديث ترمذى و نسائى: من كنت مولاه فعلى مولاه، شافعى گويد: مراد از اين ولاء، ولاء اسلام است، مانند قول خداى متعال: ذلك بان الله مولى الذين آمنوا و ان الكافرين لا مولى لهم و سخن عمر: اصبحت مولى كل مومن يعنى: ولى كل مومن، و طرق اين حديث خيلى زياد است، و همه را ابن عقده در كتاب جداگانه جمع كرده و بسيارى از اسنادهاى آنها صحيح و حسن ميباشد.

22- حافظ شهاب الدين، ابن حجر هيثمى، مكى، متوفاى 974 در " الصواعق المحرقه " ص 25 در رد استدلال شيعه بحديث غدير گويد: و جواب اين شبهه كه قوى ترين شبهات آنها "يعنى شيعه" است محتاج بمقدمه ايست و مقدمه مزبور بيان حديث و مخرج آنست، بيان آن اينست كه: حديث مزبور، حديثى است صحيح و شكى در آن نيست، چه آنكه جماعتى "از علماء حديث" مانند: ترمذى و نسائى و احمد با بررسى و دقت در اسناد آنرا روايت كرده اند، و طرق آن خيلى زياد است، و از اينجا است كه شانزده نفر از صحابه "پيغمبر صلى الله عليه و آله" آنرا روايت نموده اند، و در روايتى از احمد مذكور است كه اين حديث را سى نفر از صحابه- از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيده اند و در زمان خلافت على عليه السلام هنگاميكه با او معارضه و منازعه شد، بمدلول آن درباره او شهادت دادند، و قريبا خواهد آمد، و بسيارى از اسنادهاى آن صحيح و حسن است، و آنكه در صحت اين حديث قدح روا داشته نبايد مورد توجه باشد و همچنين سخن آنكه در رد آن حديث ايراد كرده باستناد اينكه "در آن هنگام" على عليه السلام در يمن بوده، در خور توجه و قابل اعتناء نيست، چه آنكه بازگشت آنجناب از يمن و درك حج با پيغمبر صلى الله عليه و آله بثبوت رسيده است، و سخن بعضى از معترضين داير باينكه زيادتى جمله: اللهم وال من والاه... الى آخر ساختگى است، مردود است، زيرا اين جمله "از سخنان پيغمبر صلى الله عليه و آله" از طرقى روايت شده كه بيشتر آن طرق را ذهبى صحيح دانسته، سپس "ابن حجر" در خصوص رد بر اين داستان در مقامى و رد بر تواتر آن در مقام ديگر، گويد: و لفظ "حديث مزبور" در نزد طبرانى و غير او بسند صحيح چنين است كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله در غدير خم- زير درختان خطبه ايراد نمود و سپس فرمود: ايها الناس، همانا خداوند مهربان و دانا مرا آگاه فرمود... تا آخر حديث كه در ج 1 ص 59- 58 ذكر شد. و در ص 73 " صواعق " در مقام تعدد مناقب اميرالمومنين عليه السلام گويد: حديث چهارم- روز غديرخم پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، ".، تا پايان حديث، و بتحقيق در شبهه، يازدهم گذشت، و همچنين گذشت اينكه سى تن از صحابه آنرا از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت نموده اند و اينكه بسيارى از طرق آن صحيح- يا- حسن است، و سخن در پيرامون معناى حديث بطور كامل در آنجا مذكور افتاد.

و در شرح قصيده همزيه بوصيرى در ص 221 در شرح اين بيت از قصيده او:

و على صنو النبى و من دين فوادى وداده و الولاء گويد: يعنى يارى او و دفاع از مقام او و رد بر آنكه با او در امر خلافت نزاع و معارضه نمود و رد آنان كه اجماع بر خلافت آنجناب را منظور ننمودند و آنانكه بر او خروج نمودند و در امر خلافت با ستيزه كردند و نسبتهاى ناروائى بانجناب دادند، در حاليكه از آن نسبت ها برى بود، و رعايت "دوستى و يارى" آنجناب بمنظور عمل نمودن به مدلول سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله است چه بصحت پيوسته كه فرمود: اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، ان عليا منى و انا منه، و هو ولى كل مومن بعدى.. و بمنظور تاكيد دفاع از آنجناب، بواسطه زيادى دشمنان او از بنى اميه و خوارج كه در دشنام دادن و نكوهش او مدت هزار ماه حتى بر منبرها كوتاهى نكردند، "ناظم مذكور" اين معنى را بالاخص در نظم خود آورده. و ولاء او را آئين خود قرار داده و براى تامين همين منظور بزرگان حفاظ نشر فضايل آنجناب را بكار بستند تا نسبت بامت خيرانديشى نموده و حق را يارى نموده باشند، و از همين نقطه نظر است كه احمد گويد: بمانند فضائلى كه درباره على بدست آمده درباره احدى "از صحابه" نيامده، و اسماعيل قاضى و نسائى، و ابو على نيشابورى، گفته اند: اغلب آنچه درباره على رسيده باسنادهاى صحيح و حسن در حق هيچيك از صحابه وارد نشده، از جمله آنها روايتى است بصحت رسيده كه: " ان الله تعالى يحبه و ان رسول الله يحبه " يعنى همانا خداى تعالى دوست ميدارد او "على عليه السلام" را و همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله دوست ميدارد او را، بلكه ترمذى روايت نموده كه: "على عليه السلام" محبوبترين مردم بود در نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله تا آنجا كه گويد: چون آيه مباهله "آيه 60 از سوره آل عمران" نازل گشت رسول خدا صلى الله عليه و آله على و فاطمه و دو فرزندش را بسوى خود خواند و سپس گفت: بار خدايا، اينان اهل "خانواده" من هستند، و نيز فرموده است كه: من سرور فرزندان آدم هستم و على سرور عرب است، لكن از طرف بعضى بتصحيح محدث معروف حاكم نسبت باين حديث اعتراض شده است و نيز بصحت رسيده كه "رسول خدا صلى الله عليه و آله" فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

اين حديث را سى نفر از صحابه روايت نموده اند، و نيز از جمله رواياتى كه بصحت پيوسته اينست كه خداى متعال امر فرمود پيغمبر صلى الله عليه و آله را كه: چهار نفر را دوست بدارد و خبر داد پيغمبرش را كه ذات اقدس او نيز آنها را دوست ميدارد، و از جمله آن چهار نفر على عليه السلام است، و نيز بصحت پيوسته اينكه دوست نميدارد او را مگر مومن و دشمن نميدارد او را مگر منافق، و اينكه هر كس باو ناسزا بگويد، به پيغمبر صلى الله عليه و آله گفته، و اينكه او "على عليه السلام" نبود ميكند بر تاويل قرآن همانطور كه پيغمبر صلى الله عليه و آله نبرد فرمود بر تنزيل قرآن، و اينكه دو گروه در مورد على عليه السلام هلاك ميشوند، دوستى كه افراط در دوستى او كند "يعنى دوستى را منتهى به غلو نمايد" و دشمنى كه در دشمنى او شدت و عناد بورزد، و همانا كشنده آنجناب "ابن ملجم " لع "" شقى تر آخرين است همانطور كه پى كننده ناقه "صالح" شقى تر اولين است.

23- جمال الدين حسينى، شيرازى، متوفاى 1000 در كتاب اربعين خود پس از ذكر حديث غدير و نزول آيه: " سال سائل " در اين داستان گويد: اصل اين حديث سواى داستان حارث متواتر از اميرالمومنين عليه السلام رسيده و داستان حارث نيز متواترا از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت شده است، داستان مزبور را جمع كثير و گروه بسيارى از صحابه روايت نموده اند و ابن عباس آنرا روايت كرده، سپس لفظ ابن عباس و حذيفه بن اسيد غفارى و حديث ركبان را روايت كرده است.

24- جمال الدين ابوالمحاسن، يوسف بن صلاح الدين حنفى، در كتاب " المعتصر من المختصر " ص 413 گويد: ابوالطفيل واثله بن اسقع گفت: على بن ابى طالب عليه السلام مردم را در رحبه جمع نمود و سپس فرمود: سوگند ميدهم بخداى عز و جل هر مردى را كه سخنان رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غديرخم شنيده "برخيزد و شهادت دهد".

پس جماعتى از آنها برخاستند و شهادت دادند باينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غديرخم فرمود:

آيا نميدانيد كه ولايت من بمومنين بيشتر و سزاوارتر است از خود آنها؟؟ آنحضرت اين سخن را در حال ايستاده فرمود و سپس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. ابوالطفيل گويد: من از آن جمع بيرون شدم در حالتيكه از اين سخن و اين جريان در نفس خود چيزى احساس ميكردم پس زيد بن ارقم را ملاقات نمودم و آنچه را كه شنيده بودم باو خبر دادم، گفت: متهم نخواهى بود، من "نيز" اين سخنان را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم، پس آنكسى كه خروج على عليه السلام را به حج با رسول خدا صلى الله عليه و آله و گذشتن او را در راه به غدير خم انكار نمود، و گفت: على عليه السلام با شتران قربانى از يمن آمد در خورد توجه و اعتنا نيست زيرا هر چند كه آنجناب هنگام خروج رسول خدا صلى الله عليه و آله از مدينه بقصد حج در خدمت آنجناب نبود ولى در بازگشت، با رسول خدا صلى الله عليه و آله بود براهى كه از غدير خم ميگذشت، بنابراين جا دارد كه اين سخنان پيغمبر صلى الله عليه و آله در مراجعت بوده و اين نظر را حديث صحيح تاييد ميكند، كه اين گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله در غديرخم هنگامى بوده كه آنجناب از حج بر ميگشته و بمدينه مراجعت ميفرموده است، از زيد بن ارقم رسيده به او گفت: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از حجه الوداع مراجعت كرد و در غدير خم نزول فرمود حسب امر آن جناب درختانرا كوفتند.. و نامبرده حديث مزبور را بلفظ زيد كه ذكر شد از طريق نسائى در ج 1 ص 64 بيان داشته است.

25- شيخ نور الدين هروى، قارى حنفى، متوفاى 1014 در ج 5 " المرقاه شرح المشكوه " ص 568 بعد از روايت حديث مزبور بطرق مختلفه گويد: و حاصل كلام اينست كه اين حديث صحيح است و شكى در آن نيست، بلكه بعض از علماء حفاظ آنرا از احاديث متواتره بشمار آورده اند، زيرا در روايتى از احمد مذكور است كه سى نفر از صحابه آنرا از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيده اند و در آنهنگام كه او "على عليه السلام" در ايام خلافتش مورد معارضه و منازعه قرار گرفته بود آنچه را كه درباره آنجناب "از پيغمبر صلى الله عليه و آله" شنيده بودند درباره او شهادت دادند، و در ص 584 گويد: احمد آنرا در مسند خود روايت نموده و كمترين مرتبه اين حديث اينست كه- حسن- باشد، بنابراين سخن آنكه داير بقدح و ترديد نسبت بثبوت اين حديث ايراد شده و آنرا بعنوان اينكه على در آنهنگام در يمن بوده است رد كرده در خور اعتنا و قابل توجه نيست، زيرا به ثبوت رسيده كه آنجناب از يمن مراجعت و حج را با پيغمبر صلى الله عليه و آله درك نموده است، و شايد سبب گفتار ترديد آميز اين گوينده اين بوده كه پنداشته است كه پيغمبر اين گفتار "من كنت مولاه.. "را هنگام عزيمت از مدينه بمكه و رسيدن به غديرخم فرموده است پس از اين مرحله سخن بعض از ارباب حديث داير باينكه. زيادتى جمله: " اللهم وال من والاه.. " ساختگى است مردود است، چه آنكه اين زيادتى از طرقى روايت شده كه بسيارى از آن طرق را ذهبى بصحت پذيرفته است.

26- زيد الدين مناوى شافعى، متوفاى 1031 در ج 6 " فيض القدير " صفحه 218 گويد: ابن حجر گفته كه "حديث غدير" حديثى است كه از طرق بسيار زيادى روايت شده و ابن عقده تمام طرق آنرا در كتاب جداگانه اى جمع نموده كه بعض از آن طرق صحيح و بعض ديگر حسن است، و در بعض از طرق مذكوره تصريح نموده كه اين "يعنى سخنان پيغمبر صلى الله عليه و آله درباره على عليه السلام" در روز غدير خم وقوع يافته، و بزار در روايت خود اين زيادتى را "در دنبال سخنان پيغمبر صلى الله عليه و آله" روايت نموده كه فرمود: " اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله ".

و چون ابوبكر و عمر اين سخنان "پيغمبر صلى الله عليه و آله" را شنيدند، طبق روايتى كه دار قطنى از سعد بن ابى وقاص نقل نموده- گفتند: " امسيت يابن ابى طالب مولى كل مومن و مومنه " يعنى گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن مومنى و نيز با دقت در سند روايت نموده كه بعمر گفته شد: تو نسبت بعلى عليه السلام حسن رفتارى ميكنى كه مانند آنرا نسبت بهيچ يك از صحابه ننموده اى؟ عمر گفت: همانا او "على عليه السلام" مولاى من است، سپس بعد از روايت حديث نزول آيه " سال سائل بعذاب واقع " در روز غدير، گويد: هيثمى گفته كه رجال احمد ثقه هستند، و در موضع ديگر گفته: رجال او رجال صحيح هستند و مصنف "سيوطى" گفته: حديث متواتر است.

27- نور الدين حلبى شافعى، متوفاى 1044، در جلد 3 " السيره الحلبيه " ص 302 آنچه را كه داير بصحت حديث و ورود آن بسندهاى صحيح و حسن از ابن حجر گذشت ذكر كرده و قابل توجه نبودن سخن آن كسى را كه در صحت حديث قدح كرده و يا ذيل آن را ساخته دانسته نقل نموده و ورود آن را از طرقى كه بسيارى از آن طرق را ذهبى بصحت پذيرفته، بيان داشته است.

28- شيخ احمد بن با كثير مكى، شافعى، متوفاى 1047 در كتاب " وسيله المال فى عد مناقب الال " بعد از روايت حديث مزبور بلفظ حذيفه بن اسيد، و عامر ابن ليلى، و ابن عباس، و براء بن عازب گفت: اين حديث را بزار برجال صحيح از فطر بن خليفه با دقت در طريق روايت نموده و نامبرده ثقه است، و نيز از ام سلمه رضى الله عنها روايت كرده، سپس لفظ ام سلمه و بعد لفظ سعد بن ابى وقاص را ذكر نموده، بعد از آن گويد: دار قطنى در فضايل از معقل بن يسار رضى الله عنه با ذيت در طريق آورده كه گفت: از ابى بكر رضى الله عنه شنيدم كه ميگفت: على بن ابى طالب عترت رسول خدا صلى الله عليه و آله است يعنى از آنها است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله تاكيد فرموده بر تمسك بانها و پيروى راه آنها، زيرا آنها ستارگان درخشان راه "سعادت" هستند، هر كه از آنها پيروى كند "بسر منزل سعادت" راه يافته است، و ابوبكر او را مخصوص باين فضيلت دانسته، بعلت اينكه آنجناب در اين شان و مرتبت امام و پيشوا است و در شهر علم و عرفان است، و بالنتيجه، او امام ائمه و عالم امت است، و گوئى، ابى بكر اين روش را از اختصاص دادن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن حضرت را در روز غدير خم در ميان همگان بخصوصياتى كه ذكر شد اتخاذ نموده است، و اين حديث صحيح است و ترديدى در آن نيست و هيچگونه شكى كه منافى آن باشد، در آن وجود ندارد و اين حديث از گروه بسيارى از صحابه روايت شده و شيوع و اشتهار كامل يافته. و تنها در شهرت آن مجمع حجه الوداع كافيست، شيخ الاسلام عسقلانى رحمه الله تعالى گويد: حديث: " من كنت مولاه... " را ترمذى و نسائى با دقت در طريق روايت نموده اند و طرق خيلى زيادى دارد، و ابن عقده تمام طرق حديث مزبور را در كتاب جداگانه اى جمع نموده، و بسيارى از اسنادهاى آن صحيح و حسن است، دلالت بر اين معنى دارد آنچه كه ابو الطفيل رضى الله عنه روايت كرده كه: على رضى الله عنه و كرم وجهه در دوران خلافتش مردم را در رحبه كه موضعى است در عراق جمع كرد سپس بپا خاست و حمد و ثناى الهى را بجا آورد تا پايان روايت كه در ص 29 ذكر شده است.

29- شيخ عبد الحق دهلوى بخارى، متوفاى 1052 در شرح المشكات گفتارى دارد كه مفاد و ترجمه آن اينست: و اين حديث بدون شك و ترديد صحيح است جمعى مانند ترمذى و نسائى و احمد آنرا روايت نموده اند، و طرق آن بسيار است شانزده نفر از اصحاب "پيغمبر صلى الله عليه و آله" آنرا روايت كرده اند، و در روايتى مذكور است كه: سى تن از صحابه آنرا از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدند و در زمانى كه آنحضرت در ايام خلافت مورد معارضه و منازعه قرار گرفته بود بانچه شنيده بودند درباره على عليه السلام شهادت دادند، و بسيارى از اسناد آن صحيح و حسن است، و اظهارات آن كس كه در صحت آن سخن گفته قابل توجه و اعتنا نيست. و همچنين گفتار بعض از معترضين باينكه. زيادتى جمله: " اللهم وال من والاه.. " ساختگى است چه آنكه بطرق مختلفه روايت شده كه اكثر آن طرق را ذهبى بصحت پذيرفته است

و در كتاب "لمعات" خود گويد: اين حديث صحيح است و شكى در آن نيست و بطور تحقيق گروهى مانند ترمذى... با دقت در طريق آنرا روايت نموده اند تا آخر آنچه ذكر كرده سپس گويد: استاد ابن حجر در " الصواعق المحرقه " چنين گفته است.

30- شيخ محمود بن محمد شيخانى، قادرى مدنى در كتاب " الصراط السوى فى مناقب آل النبى " گويد: و از جمله حديثهاى صحيحى كه وارد شده گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله است درباره على رضى الله عنه من كنت مولاه فعلى مولاه، ترمذى و نسائى و امام احمد و غيرهم با دقت در طريق آنرا روايت كرده اند، و چه بسا حديث صحيحى هست كه استادان نامبرده نياورده اند، سپس داستان "رحبه" را بلفظ سعيد ابن وهب روايت نموده، سپس گويد: ذهبى گفته كه: اين حديث صحيح است و بعد روايت احمد را در داستان رحبه، از ابى الطفيل و زبد بن ارقم ذكر نموده، و سپس گويد: حافظ ذهبى گفته: اين حديث صحيح و غريب است سپس آنرا از طريق ابن عوانه از ابى الطفيل از زيد روايت نموده و بعد گويد: حافظ ذهبى گفته اين حديث صحيح است، سپس آنرا از طريق حافظ ابى يعلى و حافظ حسن بن سفيان روايت نموده و بعد از آن گويد: حافظ ذهبى گفته اين حديث حسن است، و جمهور اهل سنت در اين نظر ما متفق ميباشند.

و اما آنچه كه تنها اهل بدعتها از اسماعيليه در بلاد يمن بزعم خود گفته اند و با اين گفتار خود با اهل جمعه و جماعت و سنن مخالفت ورزيده اند: چه آنكه آنها در مورد اين فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله روز غدير خم يعنى هنگام بازگشت آنجناب از حجه الوداع كه بعد از جمع نمودن اصحاب اين جمله را: " الست اولى بكم من انفسكم "؟ سه بار بر آنها تكرار فرمود و آنها در جواب آنجناب تصديق و اعتراف مينمودند و سپس دست على رضى الله عنه را گرفت و فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و اخذل من خذله، و انصر من نصره و ادر الحق معه حيث دار ".

گفته اند كه مولى در اين حديث بمعنى اولى است، نه ناصر، و نه ساير معانى مشتركه آن، مدعى اين معنى از فرقه اسماعيليه گويد: جز اين نيست كه اراده پيغمبر صلى الله عليه و آله اين بوده كه همان سمتى كه از ولاء "اولويت در تصرف" براى رسول خدا صلى الله عليه و آله بر مردم هست براى على عليه السلام نيز مسلم است، و جمله نخست از گفتار پيغمبر صلى الله عليه و آله را " الست اولى بكم من انفسكم " سند "و دليل" بر اين مدعى قرار داده است، مدعى اين معنى نيز گويد: اگر "مراد رسول خدا صلى الله عليه و آله" از مولى ناصر، يا آقا و سيد و غير آن مى بود نيازى بجمع كردن صحابه و گواه گرفتن آنها نداشت و موجبى نداشت كه دست على را بگيرد و بلند كند زيرا، اينرا همه كس ميدانست، و احتياجى نبود بدعاى پيغمبر صلى الله عليه و آله درباره او به اللهم وال من والاه تا آخر آن.

و نيز مدعى گويد: كه چنين دعائى در خور كسى نميشود مگر امام معصوم و الطاعه بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله باشد مدعى بدلائل گذشته و بدليل قرار دادن پيغمبر صلى الله عليه و آله حق را تابع و پيرو على عليه السلام نه متبوع او، و اين مقام شايسته نيست جز براى آنكس كه فرمانبردارى و عصمت او واجب باشد، مدعى گويد: بنابر اين "دلايل و براهين" ثابت است كه: على رضى الله عنه تنها وصى است و وصايت او از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله منصوص است، و خلافت آنكس كه بر او پيشى گرفت معصيت و نافرمانى است، افتراء "ادعاء" مدعى تمام شد. "مولف الغدير گويد": بتحقيق احاديث صحيح و حسن گذشت، و در آن احاديث تمام آنچه مدعى ذكر نموده نيست، بلكه از آنچه ما ذكر كرديم آنچه بصحت پيوسته عبارتست از "جمله" من كنت مولاه، فعلى مولاه و "جمله" اللهم وال من والاه و "جمله": ان الله ولى المومنين، و من كنت وليه، فهذا وليه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و نيز صحيح از آنچه ما ذكر نموديم اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله است: كه بمردم فرمود: آيا ميدانيد "تصديق داريد" كه من اولى "سزاوارتر" بولايت مومنين هستم از خود آنها؟ گفتند بلى يا رسول الله فرمود: هر كس من مولاى اويم، على عليه السلام مولاى او است، بار خدايا: دوست بدار آنكه را كه او را دوست ميدارد، و دشمن بدار آنكه را كه او را دشمن ميدارد و نيز اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله است كه فرمود: مانند اينست كه دعوت شده ام و دعوت را اجابت نموده ام، و همانا من وا گذاشته ام در ميان شما دو چيز خطير و گرانبها را: كتاب خدا و عترتم: اهل بيتم. پس مراقب باشيد چگونه بعد از من درباره آندو رفتار مينمائيد؟ "آندو" هرگز جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند، سپس فرمود: همانا خداوند مولاى من است، و من ولى هر مومن هستم، سپس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من مولاى اويم، اين ولى او است، بار خدايا دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن بدار آنكه را كه او را دشمن دارد، و نيز صحيح از آنچه ما ذكر كرديم، اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله است كه فرمود: آيا من بهر مومنى اولى "سزاوارتر" از خود او نيستم؟ گفتند: بلى هستى، در اين موقع فرمود: پس همانا اين "اشاره بعلى عليه السلام" مولاى كسى است كه من مولاى اويم، خدايا دوست بدار دوستان او را، و دشمن بدار دشمنان او را پس از اين جريان عمر رضى الله عنه او را "على عليه السلام" ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو را، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى هر مرد و زن مومن هستى، تمام شد آنچه "از اخبار و روايات صحيح و حسن" بدست آمده و در آنچه ذكر شد، چيزى از اختراعات مدعى و افتراهاى او وجود ندارد.

و ابن عقده تمامى طرق احاديث مذكوره و غير آنها را در كتاب جداگانه اى جمع نموده است.

31- سيد محمد برزنجى، شافعى، متوفاى 1103 در تاليف خود " النواقض " گويد: بدانكه، شيعه ادعا ميكنند كه اين حديث نصى است آشكار و نمايان در امامت على رضى الله عنه، و اين مهم ترين شبهه هاى آنها است، و مقداريكه "از حديث مذكور" ما ذكر نموديم: " من كنت مولاه، فعلى مولاه، بدون آن زيادتى "اللهم وال من والاه... "صحيح است و از طرق بسيار روايت شده است

32- ضياء الدين مقبلى، متوفاى 1108 حديث غدير را در كتاب خود " الابحاث المسدده فى الفنون المتعدده " از احاديث متواتره و قطعى بشمار آورده است.

و در تعليق " هدايه العقول الى غايه السئول " در جلد 2 ص 30 "مينگارد": علامه، سيد عبد الله بن وزير، در تاريخ معروف خود- موسوم- به "طبق الحلوى" از سيد محمد ابراهيم نقل نموده كه: حديث " من كنت مولاه ". يكصد و پنجاه طريق دارد، ولى همه آن طريق را جز افرادى از حفاظ حديث نشناخته اند، و علامه بزرگوار محمد بن اسمعيل امير رحمه الله گفته: حديث مزبور يكصد و پنجاه طريق دارد، و علامه مقبلى "شرح حال او در ج 1 ص 227 گذشت" بعد از تحقيق و بررسى بعض طرق اين حديث گويد: هر گاه اين امر معلوم نباشد پس در دين معلومى "امرى مقطوع" وجود نخواهد داشت و در فصول خود اين حديث و همچنين حديث منزلت را از احاديث متواتر لفظى قرار داده، و جلال، نسبت بتواتر حديث غدير كلام "فصول" را اقرار نموده ولى بمتواتر بودن حديث منزلت تسليم نشده و چنين گويد: حديث منزلت صحيح و مشهور است، نه متواتر.

و سيد- امير محمد صنعانى- نامرده در كتاب " الروضه النديه- شرح التحفه العلويه "- گويد: و حديث غدير نزد بيشتر از پيشوايان حديث متواتر "شناخته شده" است، حافظ ذهبى، در " تذكره الحفاظ " در شرح حال طبرى گويد: محمد بن جرير "طبرى" درباره حديث غدير كتابى جداگانه تاليف نموده است، ذهبى گويد: من بر آن كتاب دست يافتم و از بسيارى طرق آن دچار دهشت شدم!!

و نيز ذهبى در شرح حال حاكم "از او نقل نموده كه" گويد: حديث مزبور داراى طرق نيكوئى است، كه طرق آنرا جداگانه تصنيف و جمع نموده ام.

سپس گويد: استاد- مجتهد، ضياء الدين صالح بن مهدى مقبلى "كه در حرم خداوند " مكه " مسكن گزيده" در " ابحاث خود " حديث غدير را در احاديث متواتره كه جمع نموده بشمار آورده، و نامبرده از پيشوايان علم و تقوى و انصاف است، و با انصاف پيشوايان حديث داير بتواتر آن ديگر لزومى ندارد كه با ايراد طرق آن ايجاد ملال شود، بلكه براى تيمن و تبرك بذكر بعضى از آنها پرداخته ميشود.

33- شيخ محمد صدر العالم در كتاب " معارج العلى فى مناقب المرتضى " چنين گويد: سپس بدان كه حديث موالات در نظر سيوطى رحمه الله بطوريكه در " قطف الازهار " ذكر نموده متواتر است، لذا من خواستم طرق آنرا وارسى كنم تا اين تواتر آشكار گردد، بنا بر اين ميگويم: احمد و حاكم از ابن عباس و ابن ابى شيبه و احمد از نامبرده "ابن عباس" از بريده، و احمد و ابن ماجه از براء، و طبرانى از جرير. و ابو نعيم از جندع انصارى. و ابن قانع از حبشى بن جناده اند. و ترمذى با دقت در سند روايت نموده و گفته حديث- حسن و غريب است.

و نسائى و طبرانى و ضياء مقدسى از ابى الطفيل، از زيد بن ارقم يا حذيفه بن اسيد. و ابن ابى شيبه و طبرانى از ابى ايوب، و ابن ابى شيبه و ابن ابى عاصم و ضياء از سعد بن ابى وقاص. و شيرازى در " الالقاب " از عمر. و طبرانى از مالك بن حويرث. و ابو نعيم در " فضايل الصحابه " از يحيى بن جعده، از زيد بن ارقم، و ابن عقده در كتاب الموالات از حبيب بن بديل بن ورقاء. و قيس بن ثابت و زيد بن شراحيل انصارى.

و احمد از على و سيزده نفر. و ابن ابى شيبه از جابر. و احمد و ابن ابى عاصم با دقت در طريق در " السنه " از زاذان بن عمر روايت كرده اند، گفت: در رحبه از على عليه السلام شنيدم... تا آخر حديث را ذكر نموده، سپس گويد: و احمد با دقت در طريق از براء ابن عازب و زيد بن ارقم روايت نموده... و لفظ آندو را ذكر نموده، سپس گويد: و طبرانى از ابن عمر. و ابن ابى شيبه از ابى هريره و دوازده تن از صحابه و احمد و طبرانى و ضياء از ابى ايوب و جمعى از صحابه و حاكم از على و طلحه. و احمد و طبرانى و ضياء از على و زيد بن ارقم و سى نفر از صحابه. و ابو نعيم در فضايل الصحابه از سعد. و خطيب از انس روايت نموده اند. و عبد الله بن احمد و ابو يعلى و ابن جرير و خطيب و ضياء از عبد الرحمن بن ابى ليلى روايت نموده اند كه گفت: على عليه السلام را در رحبه ديدم... و تمام حديث را ذكر نموده. و سپس گويد: و طبرانى از عمرو بن مره و زيد بن ارقم با هم روايت نموده. و طبرانى و حاكم از ابى الطفيل از زيد بن ارقم روايت نموده اند و حديث را بلفظى كه ذكر نموديم بيان داشته و سپس گويد: و طبرانى از حبشى بن جناده روايت كرده. و ابو نعيم در " فضايل الصحابه " از زيد بن ارقم و براء بن عازب روايت نموده.

34- سيد ابن حمزه، حرانى، دمشقى، حنفى، متوفاى 1120 حديث غدير را در كتاب خود " البيان و التعريف " جلد 2 ص 136 و 230 از طريق ترمذى و نسائى و طبرانى و حاكم و ضياء مقدسى روايت نموده سپس گويد: سيوطى گفته كه حديث متواتر است.

35- ابو عبد الله زرقانى، مالكى، متوفاى 1122 در جلد 7 " شرح المواهب " ص 13 بعد از ذكر كلام مصنف مذكور در ص 300- گويد: و مخصوص فرمود "رسول خدا صلى الله عليه و آله" او "على عليه السلام" را بسبب زيادتى علم او، و دقايق استنباط و فهم او، و حسن سيرت و صفاى سريره او، و اخلاق كريم، او، و استوارى و استحكام قدم او- "تا آنجا كه گويد": و طبرانى و غير او باسناد صحيح آورده اند كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله خطبه در غدير خم ايراد فرمود هنگام بازگشت از " حجه الوداع " و آن موضعى است در جحفه- سپس حديث را ذكر نموده- و در حديث مزبور است: اى مردم، همانا خداوند مولاى من، و من مولاى اهل ايمان هستيم و من باهل ايمان اولى "سزاوارتر" هستم از خود آنها، پس هر كه من مولاى اويم، على عليه السلام مولاى او است، بار خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن دار دشمنان او را و يارى كن كسى را كه او را يارى نمايد، و خوار نما كسى را كه او را خوار نمايد و او را محور و مدار حق قرار ده، و بعضى پنداشته اند كه زيادتى " اللهم وال من والاه... " ساختگى است و اين پندار مردود است باينكه اين جمله ها از طرقى آمده كه بسيارى از آن طرق را ذهبى بصحت پذيرفته و دار قطنى از سعد روايت كرده كه چون ابوبكر و عمر اين كلمات "پيغمبر صلى الله عليه و آله" را شنيدند، گفتند: گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن مومن، سپس داستان نزول آيه: " سال سائل.. " را پيرامون قضيه ذكر نموده و شرح حال ابن عقده را ذكر و او را ستوده سپس گويد: و اين حديث متواتر است، شانزده نفر صحابى آنرا روايت نموده اند، و در روايتى از احمد مذكور است كه: سى تن صحابى اين خطبه و سخن را از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدند و هنگامى كه على عليه السلام در ايام خلافتش مورد معارضه و منازعه واقع شده بود بانچه شنيده بودند براى آنحضرت شهادت دادند، بنابراين سخن كسى كه بر صحت آن معترض و يا داستان مزبور را رد نموده باعتبار اينكه على عليه السلام در يمن بوده- قابل توجه و التفات نيست، زيرا بثبوت رسيده كه آنجناب از يمن مراجعت فرمود و با رسول خدا صلى الله عليه و آله " حجه الوداع " را درك فرمود.

36- شهاب الدين حفظى شافعى، يكى از شعراى الغدير است در قرن دوازدهم نامبرده در كتاب ذخيره الاعمال فى شرح عقد جواهر اللال- گويد: اين حديث صحيح است و شكى در آن نيست، ترمذى و نسائى و احمد آنرا روايت كرده اند و طرق آن بسيار است، امام احمد رحمه الله گويد: و سى تن صحابى هنگامى كه على عليه السلام در ايام خلافتش مورد معارضه و منازعه قرار گرفته بود باين حديث براى آنحضرت شهادت دادند.

37- ميزرا محمد بدخشى در كتاب " نزل الابرار " ص 21 گويد: اين حديث صحيح و مشهور است، و نسبت بانكار صحت اين حديث سخن نگفته مگر متعصب انكار پيشه كه سخن او بى اعتبار است چه آنكه حديث مزبور طرق بسيار زيادى دارد و ابن عقده تمام طرق آنرا در كتاب جداگانه جمع نموده و ذهبى بصحت بسيارى از طرق آن تصريح نموده، و تعداد بسيارى از صحابه آنرا روايت نموده اند.

و در كتاب " مفتاح النجا فى مناقب آل العبا " گويد: حكيم در " نوادر الاصول " و طبرانى بسند صحيح در " تاريخ كبير " از ابى الطفيل، از حذيفه بن اسيد رضى الله عنه روايت نموده اند كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله در غدير خم زير درختى خطبه ايراد فرمود و گفت: ايها الناس بتحقيق خداى مهربان و دانا مرا آگاه فرمود. تا آخر خطبه كه در صفحه 59 جلد 1 گذشت، سپس گويد: و احمد از براء ابن عازب و زيد بن ارقم رضى الله عنهما روايت نموده، بلفظى كه در ص 63 و 64- جلد اول بيان داشتم، سپس گويد: و احمد از على و ابى ايوب انصارى و عمرو بن مره و ابو يعلى از ابى هريره. و ابن ابى شيبه از او و از دوازده تن از صحابه. و بزار از ابن عباس و عماره و بريده. و طبرانى از ابن عمر و مالك بن حويرث و ابى ايوب و جرير و سعد بن ابى وقاص و ابى سعيد خدرى و انس. و حاكم، از على و طلحه. و ابو نعيم در " فضايل الصحابه " از سعد. و خطيب از انس رضى الله عنهم روايت نموده اند، سپس حديث را ذكر نموده و گويد: و در روايت ديگر طبرانى از عمرو بن مره و زيد بن ارقم و حبشى بن جناده رضى الله عنهم، مرفوعا بلفظ: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اعن عن اعانه، روايت شده و در نزد ابن مردويه از ابن عباس رضى الله عنهما مرفوعا چنين است: اللهم: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و اخذل من خذله، و انصر من نصره، و احب من احبه و ابغض من ابغضه، و در روايت ديگر از ابى نعيم در كتاب " فضايل الصحابه " از زيد بن ارقم و براء بن عازب با هم مرفوعا چنين مذكور است: الا ان الله وليى و انا ولى كل مومن، من كنت مولاه فعلى مولاه و از احمد در روايت ديگر. و از ابن حبان و حاكم و حافظ ابى بشر اسماعيل بن عبد الله عبدى اصفهانى، مشهور بسمويه از ابن عباس از بريده روايت شده "و لفظ روايت را ذكر نموده" و از طبرانى در روايت ديگر از ابى الطفيل از زيد بن ارقم روايت شده- و لفظ آن را ذكر كرده- و نزد ترمذى و حاكم، از زيد بن ارقم روايت شده- و لفظ آن ذكر نموده-.

سپس گويد:- اين حديث صحيح و مشهور است، حافظ ابو عبد الله محمد بن احمد بن عثمان ذهبى تركمانى فارقى، سپس دمشقى، بصحت بسيارى از طرق حديث مزبور تصريح نموده، و اين حديث طرق بسيار زيادى دارد، و حافظ، ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد كوفى، معروف به ابن عقده تمام طرق اين حديث را در يك كتاب جداگانه جمع نموده، و احمد از ابى الطفيل روايت كرده كه: على كرم الله وجهه در رحبه مردم را جمع نمود... سپس داستان "مناشده" رحبه را ذكر نموده است.

38- مفتى شام، عمادى حنفى، دمشقى، متوفاى 1171 در كتاب " الصلاه الفاخره " ص 49 حديث مزبور را از احاديث متواتره بشمار آورده، و بطوريكه در آغاز كتابش متعرض است، حديث مزبور را از ده تن و بيشتر از استادان به نقل از ترمذى و بزار و احمد و طبرى و ابى نعيم و ابن عساكر و ابن عقده و ابى يعلى روايت كرده است.

39- ابو العرفان- صبان شافعى، متوفاى 1206 در كتاب " اسعاف الراغبين " در حاشيه نور الابصار ص 153 بعد از روايت حديث گويد: سى تن صحابى آنرا از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت نموده، و بسيارى از طرق آن صحيح يا حسن است.

40- سيد محمود آلوسى بغدادى، متوفاى 1270 در جلد 2 كتاب " روح المعانى " ص 249 گويد: بلى در نزد ما بثبوت پيوسته كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حق امير عليه السلام در آنجا "يعنى غديرخم" فرموده: " من كنت مولاه فعلى مولاه "، و بر اين جمله چنانكه در بعضى روايات هست اضافه فرموده، ليكن در جميع آنچه روايت شده بر آنچه ادعا دارند از امامت كبرى و زعامت عظمى دلالتى نيست و در جلد 2 ص 350 صحت آنرا از قول ذهبى نقل نموده.

و نيز از ذهبى نقل كرده كه گفت: همانا جمله: " من كنت مولاه " متواتر است و متيقن است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنرا فرموده، و اما: جمله: " اللهم وال من والاه "، زيادتى است كه اسناد آن قوى است.

41- شيخ محمد، حوت، بيروتى، شافعى، متوفاى 1276 در كتاب " اسنى المطالب " ص 227 گويد: حديث: " من كنت مولاه، فعلى مولاه "، اصحاب سنن جز ابى داود، آنرا روايت نموده اند، و احمد آنرا روايت كرده، و صحت آنرا اشعار نموده اند، و بلفظ: " من كنت وليه، فعلى وليه " نيز روايت شده، و احمد و نسائى و حاكم آنرا روايت و صحت آنرا اشعار نموده اند.

42- مولوى، ولى الله لكهنوى در كتاب "مرآت المومنين فى مناقب اهل

بيت سيد المرسلين" بعد از ذكر حديث بطرق متعدد كلامى ايراد نموده كه مفاد و ترجمه آن اينست: و بايد دانست كه اين حديث صحيح است و داراى طرق عديده است، و آنكس كه در صحت آن سخنى دارد خطا نموده، زيرا حديث مزبور را جمعى از علماء حديث مانند ترمذى و نسائى، با دقت در طريق روايت نموده اند، و جمعى از صحابه در ايام خلافت على عليه السلام آنرا براى آنجناب شهادت داده اند سپس حديث مناشده و گيرا شدن نفرين "حضرت عليه السلام" را ذكر نموده!

43- حافظ معاصر، شهاب الدين، ابو الفيض، احمد بن محمد بن صديق حضرمى در كتاب خود " تشنيف الاذان " ص 77 گويد: و اما حديث: " من كنت مولاه فعلى مولاه "، اين حديث از پيغمبر صلى الله عليه و آله بتواتر رسيده است، از روايت قريب شصت نفر، اگر اسنادهاى همه آنها را بياوريم بسيار طولانى خواهد بود ولى از نظر تمام نمودن فايده بذكر آنها كه با دقت در طريق آنرا روايت نموده اند اشاره مينمائيم، و هر كس بخواهد بر طرق و اسنادهاى اين روايت وقوف يابد به كتاب ما در متواتر رجوع نمايد، اينك ميگوئيم:

حديث مزبور را احمد در مسند خود، و ابن ابى عاصم در " السنه " از على عليه السلام و سيزده تن از صحابه روايت نموده اند، و نسائى در " خصايص " از على و ده واند نفر مرد، و طحاوى در " مشكل الاثار " و بزار در " مسند "، و ابن عساكر و كسان ديگر آنرا آورده اند، و ابن راهويه در " مسند " و ابن جرير در " تهذيب الاثار " و ابن ابى عاصم در " السنه " و طحاوى در " مشكل الاثار " و محاملى در " امالى " و ابن عقده و خطيب از حديث ابن عباس روايت نموده اند، و احمد و نسائى در " الكبرى " و " خصايص " و ابن ماجه و حسن بن سفيان و دولابى در " الكنى " و ابن عساكر در " التاريخ " از حديث براء بن عازب روايت نموده اند، و احمد و ترمذى و نسائى در " الكبرى " و ابن حبان در " صحيح " و بزار و دولابى در " الكنى " و طبرانى و حاكم و محدثين ديگر از زيد بن ارقم روايت نموده اند، و احمد و نسائى در " الكبرى " و " خصايص " و سمويه در " فوائد " خود و عثمان بن ابى شيبه و ابن جرير در " التهذيب " و ابن حبان و حاكم و طبرانى در " الصغير " و ابو نعيم در " الحليه " و " تاريخ اصفهان " و " الفضايل " و ابن عقده و ابن عساكر، از طرقى كه بحد تواتر ميرسد از بريده روايت كرده اند، و احمد و نسائى در " الكبرى " و طبرانى از حديث ابى ايوب روايت نموده اند، و ترمذى و ابن عقده و طبرانى و دار قطنى و از طريق دار قطنى، ابن عساكر، از حديث حذيفه ابن اسيد روايت كرده اند، جز آنكه اين طريق در نزد ترمذى مورد شك است.

و نسائى و ابن ماجه و سعيد بن منصور و ابن جرير " در تهذيب " و بزار و ابن عقده و ابن عساكر از حديث سعد بن ابى وقاص روايت نموده اند، و ابن ابى شيبه و بزار هر دو در مسند خود و ابويعلى و طبرانى در " الاوسط " و ابن عقده و نيز طبرانى در " الصغير " و ابن عقده و ابو نعيم در " حليه " و " تاريخ " و خطيب و ابن عساكر از حديث انس بن مالك روايت نموده اند، و حاكم و طبرانى در " الاوسط " و ابو نعيم در تاريخ و ابن عساكر، از حديث ابى سعيد روايت كرده اند و عثمان بن ابى شيبه و نسائى هر دو در سنن خود و ابن عقده و ابويعلى و طبرانى و بانياسى در " جزء " خود، و ابو نعيم در تاريخ اصفهان و ابن عساكر در تاريخ دمشق، از حديث جابر بن عبد الله روايت نموده اند، و طبرانى از حديث عمرو بن ذى مر و عثمان بن ابى شيبه در سنن خود و ابن عقده و طبرانى و ابن عدى و از طريق ابن عدى ابن عساكر، از حديث ابن عمر روايت كرده اند، و ابن عقده و طبرانى و ابن عساكر از حديث مالك بن حويرث، و ابو نعيم در حيله و طبرانى و ابو طاهر مخلصى و ابن قانع و ابن عساكر از حبشى بن جناده روايت نموده اند، و طبرانى و ابن عقده از حديث جرير بن عبد الله بجلى، و بزار از حديث عماره، و طبرانى و ابن عقده و ابن عساكر از حديث عمار بن ياسر، و نيز ابن عساكر از حديث رباح بن حارث و از حديث عمر بن خطاب، و از حديط نبيط بن شريط، روايت نموده اند، و ابن عقده و ابن عساكر از حديث مسمره بن جندب، و طوسى در امالى خود، از حديث ابى يعلى و ابو نعيم در " الصحابه " از حديث جنب انصارى، و ابن عقده در كتاب " الموالات " از حديث جماعتى باسنادهاى متعدد، از جمله: حبيب بن بديل، و قيس بن ثابت، و زيد بن شرحبيل، و عباس بن عبد المطلب و حسن بن على و برادر عليهما السلام و عبد الله بن جعفر، و سلمه بن اكوع، و زيد بن ابى ثابت، و ابوذر، و سلمان فارسى و يعلى بن مره و خزيمه بن ثابت و سهل بن حنيف، و ابو رافع، و زيد بن حارثه و جابر بن سمره، و ضمره الاسلمى و عبد الله ابن ابى اوفى، و عبد الله بن بسر مازنى و عبد الرحمن بن يعمر ديلمى، و ابوالطفيل، و سعد بن جناده، و عامر بن عميره و حبه بن جوين، و ابو امامه، و عامر بن يعلى، و وحشى بن حرب، و عايشه، و ام سلمه روايت نموده اند و حاكم، از حديث طلحه بن عبيد الله روايت نموده است.

و تمت كلمه ربك صدقا و عدلا، لا مبدل لكلماته و هو السميع العليم. و ان تطع اكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون سوره انعام آيه 116 و 115

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved