بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

کلام مسعودى

ابوالحسن مسعودى- شافعى "شرح حالش در ج 1 ص 171 ذكر شد" در جلد 2 " مروج الذهب " صفحه 49 گويد:

چيزهائى كه اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله بسبب آن استحقاق فضيلت و برترى بر ديگران مى يافتند همانا پيشدستى در ايمان و هجرت و يارى رسول خدا صلى الله عليه و آله و نزديك شدن بانجناب در خويشى و قناعت و جانفشانى در راه رسول خدا صلى الله عليه و آله و علم بكتاب و تنزيل و جهاد در راه خدا و ورع و زهد و حكم و داورى و عفت و علم بود و در تمام اين مزايا و افتخارات، على عليه السلام حداكثر آنرا دارا و حظ و نصيب فراوان بسيارى احراز نموده است.

و تا آنجا "در برترى و شرف و فضيلت" پيشرفته كه بتنهائى و منحصرا باين سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هنگامى كه سنت برادرى ميان اصحاب خود اجرا فرمود مفتخر گشته كه فرمود: انت اخى يعنى: تو برادر من هستى در صورتيكه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله كس حريف و همانند نبود، و در جاى ديگر فرمود: انت منى بمنزله هارون من موسى الا لا نبى بعدى يعنى: تو از من بمنزله هارون هستى از موسى، جز آنكه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود، و بالاخره اين فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه "، و سپس دعاى آنحضرت هنگامى كه انس مرغ بريانى را بحضور آنجناب آورد، دعا كرد و عرض نمود: اللهم ادخل على احب خلقك اليك ياكل معى من هذا الطائر، يعنى بار خدايا محبوب ترين خلقت را بر من داخل فرما تا با من از اين مرغ بخورد، و در نتيجه اين دعا على عليه السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله داخل شد. تا پايان سخن مسعودى.

"ان هذا تذكره، فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا" سوره مزمل

غدير در كتاب عزيز قرآن

در گذشته اشاره شد باينكه مشيت و اراده مولى "ذات اقدس بارى سبحانه" بر اين تعلق يافت كه داستان غدير پيوسته باقى و تر و تازه بماند و گذشت زمان آن را كهنه و متروك نسازد و سال و ماه، او اهميت و اثر آن نكاهد، لذا در پيرامون آن آياتى نازل فرمود كه با صراحت بيان ترجمان آن باشد و امت اسلامى هر صبح و شام با ترتيل، آيات قرآن كريم را تلاوت و مدلول آيات كريمه را بخاطر بسپارند، و گوئى خداوند سبحان ضمن تلاوت هر يك از آيات مربوط بان توجه قاريان قرآن را بداستان مزبور معطوف ميدارد، و اثر درخشان واقعه مهمه غديرخم را در قلب قارى تجديد، و طنين اين واقعه را در گوش او منعكس ميفرمايد تا هر مسلم و قارى قرآن آنچه را كه از دين الهى در باب خلافت كبرى بر او واجب گشته نصب العين قرار داده و بمدلول آن استوار و ثابت بماند.

آيه تبليغ

از جمله آيات كريمه: قول خداى تعالى است در سوره مائده:

يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك، فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس.

اين آيه شريفه روز هجدهم ذى الحجه سال حجه الوداع "دهم از هجرت" نازل شد، پس از آنكه پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله و بزرگوار بغديرخم رسيد جبرئيل در ساعت پنجم از روز مذكور بر آنجناب فرود آمد و گفت: يا محمد صلى الله عليه و آله همانا خداى متعال بتو درود ميفرستد و ميفرمايد: " اى فرستاده خدا، ابلاغ كن آنچه را "كه درباره على عليه السلام" از جانب پروردگارت بتو نازل شد، و اگر اين امر را اجراء ننمائى، رسالت خود را انجام نداده اى... " تا آخر آيه، در اين موقع پيشروان آن كاروان عظيم كه تعداد آنها يكصد هزار يا بيشتر بود نزديك جحفه رسيده بودند پيغمبر صلى الله عليه و آله امر فرمود آنها را كه از آن نقطه پيشروى كرده اند برگردانند و آنها را كه عقب بودند در جاى خود متوقف سازند تا على عليه السلام را در ميان آنگروه آشكار سازد و آنچه را كه خداوند متعال درباره او نازل فرموده بانها ابلاغ فرمايد، و "جبرئيل" آن جناب را آگاه ساخت، كه خداوند او را "از كيد بدخواهان" نگاهدارى فرموده.

آنچه در بالا بدان اشعار نموديم در نزد علماء ما اماميه" مورد اتفاق همگانى است، ولى ما اينجا در اين مقام باحاديث اهل سنت در اين زمينه استدلال و احتجاج مينمائيم، اينك بيان مقصود:

1- حافظ ابوجعفر محمد بن جرير طبرى متوفاى 31. "شرح حال او در ج 1 ص 166 ذكر شد" باسناد خود با بررسى، در " كتاب الولايه " در طريق حديث غدير از زيد بن ارقم روايت نموده كه: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله در بازگشت از حجه الوداع بغديرخم رسيد، هنگام ظهر بود و هوا در نهايت گرمى بود، بامر آنجناب خار و خاشاك آن محل را برطرف ساخته و نماز جماعت اعلام شد و ما همگى مجتمع شديم سپس خطبه رسا انشاء فرمود، بعد از آن فرمود: همانا خداوند متعال اين آيه را نازل فرموده است:... بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس، و جبرئيل از طرف پروردگار من بمن امر نموده كه در اين محل "كه گروه مسلمانان حضور دارند" بايستم و هر سفيد و سياهى را آگاه نمايم باينكه: على بن ابى طالب برادر من، وصى من، خليفه من، و پيشواى بعد از من است، من از جبرئيل درخواست كردم كه پروردگارم مرا از انجام اين امر بر كنار فرمايد، زيرا ميدانستم كه افراد با تقوى كم و موذيان و ملامت كنندگان زيادند كه مرا به پيوستگى زياد باعلى نكوهش ميكنند و از توجه زياد من بعلى بحدى نگران و بدبين هستند كه مرا اذن "گوش" ناميده اند، و خداى

متعال ضمن اين آيه، نكوهش و گفتار آنان را بمن خبر داد: و منهم الذين يوذون النبى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم و اگر بخواهيم نام آنها را ببرم و آنها را معرفى كنم، خواهم نمود، ولى با ندريدن پرده آنها بكرامت خود افزودم.

خداى متعال راضى نشد جز بابلاغ اين امر، پس اى گروه مردم اين را بدانيد همانا خداوند او را "على عليه السلام را" بعنوان ولى و امام بر شما نصب نمود و اطاعت امر او را بر همه واجب فرمود، حكم او جارى و گفتار او روا و نافذ است، و هر كس با او مخالفت نمايد از رحمت خدا دور است، و كسيكه او را تصديق نمايد مشمول رحمت پروردگار است بشنويد و اطاعت كنيد پس همانا: خداى مولاى شما است، و على امام "پيشوا" شما است، و سپس امامت در فرزندان من از صلب او "على عليه السلام" برقرار است، تا روز قيامت، حلالى نيست مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حلال فرموده اند، و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حرام نموده اند و آنان، "يعنى على عليه السلام و امامان از فرزندان او"، علمى نيست مگر خداى متعال آنرا در من احصاء "و بمن موهبت فرموده" و من آنرا نقل نمودم به على، پس، از او گمراه نشويد و از اوامر او استنكاف ننمائيد. زيرا اوست كه بسوى حق راهنمائى ميكند و بحق عمل مينمايد، خداوند توبه احدى را از آنانكه او را انكار نمودند نمى پذيرد و او را نميامرزد. بر خدا حتم است كه چنين كند: او را جاويدان بعذاب دردناكى مبتلا كند پس او "على عليه السلام" افضل تمام مردم است بعد از من مادام كه رزق بندگان نازل ميشود و خلق جهان باقى هستند، آنكس كه خلافت او را مرتكب شود از رحمت خدا دور است.

اين گفتار من، از جبرئيل، از خداوند است، پس هر كس نگران باشد و بينديشد كه براى فرداى خود چه پيش فرستاده است؟ بفهميد محكم قرآن را "مطالب استوار و صريح آنرا" و پيروى نكنيد متشابه آنرا "آياتيكه نيازمند به بيان و تفسير و توضيح و تاويل است" و هرگز تفسير درست نتواند كرد آنرا مگر كسيكه من دست او را گرفته ام و بازوى او را بلند نموده ام و بشما او را نشان ميدهم: هر كس من مولاى اويم، اين على مولاى او است، و موالات او از جانب خداوند است كه آنرا برمن نازل نموده است، آگاه باشيد، بطور تحقيق وظيفه خود را اداء نمودم، آگاه باشيد امر حق را ابلاغ كردم، آگاه باشيد آنچه را مامور بودم بشما شنوانيدم، آگاه باشيد، آنچه نيازمند به توضيح بود توضيح نمودم، امارت و فرماندهى مومنين بعد از من براى احدى جز او روا نيست سپس، او را "على عليه السلام را" ببالا بلند فرمود تا بحدى كه پاى او مقابل زانوى پيغمبر صلى الله عليه و آله قرار گرفت، و فرمود: اى گروه مردم، اين برادر من، و وصى من و فرا گيرنده علم من است و جانشين من بر هر كس كه بمن ايمان آورده و بر تفسير كتاب پروردگار من، و در روايتى افزود. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و العن من انكره، و اغضب على من جحد حقه.

يعنى بار خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را، و از رحمت خود دور دار منكرين او را، و خشم فرما بر كسيكه حق او را انكار نمايد. بار خدايا تو نازل فرمودى هنگام آشكار كردن اين امر براى على اين آيه را: " اليوم اكملت لكم دينكم " "بامامته" يعنى امروز كامل ساختم براى شما دين شما را، بسبب امامت او، پس هر كس به پيشوائى او و آنها "از امامان" كه از فرزندان من از صلب او است تا روز قيامت تن ندهند، اين گروه اعمالشان نابود ميشود و آنان هميشه در آتش خواهند بود، همانا ابليس باعث بيرون شدن آدم عليه السلام "با اينكه برگزيده خدا بود" گرديد، بسبب حسد، پس حسد نورزيد كه در نتيجه اعمال شما نابود شود و قدمهاى شما بلغزد، درباره على نازل شده است، سوره " و العصر، ان الانسان لفى خسر ". اى گروه مردم: ايمان بياوريد بخدا و رسول او، و بنوريكه با او نازل شده، پيش از آنكه چهره هائى را دگرگون سازيم و آنها را به پشت سر برگردانيم يا آنها را لعنت كنيم همانطور كه اصحاب سبت را لعنت نموديم، آن نور از خداوند در من است، و سپس در على عليه السلام و بعد از او در نسل او است تا قائم مهدى.

اى گروه مردم: بزودى بعد از من، پيشوايانى خواهند بود كه بسوى آتش دعوت ميكنند "پيروان خود را مستحق عذاب الهى مينمايند" و روز قيامت كسى آنها را يارى نميكند، و خداوند و من از آنان بيزاريم، آنان و ياران و پيروانشان در پست ترين درجات جهنم خواهند بود، و زود است كه امر خلافت را بدون حق تبديل بپادشاهى "و تسلط خودخواهانه بر خلق" خواهند نمود، پس در اين هنگام است كه خداوند بمجازات شمامى پردازد اى گروه جن و انس، و بسوى شما شراره هاى آتش و مس گداخته و روان ميسازد و در اين هنگام ديگر روى نصرت نخواهيد ديد... تا پايان حديث- نقل از " ضياء العالمين ".

2- حافظ، ابن ابى حاتم، ابو محمد حنظلى، رازى، متوفاى 327 "شرح حال او در ج 1 ص 169 گذشت" باسناد خود از ابى سعيد خدرى آورده، كه اين آيه " يا ايها الرسول بلغ... " روز غدير خم درباره على عليه السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد.

3- حافظ، ابو عبد الله محاملى متوفاى 330 "شرح حال او در ج 1 ص 169 گذشت" در امالى خود باسنادش از ابن عباس حديثى را روايت كرده كه در ج 1 ص 98 گذشت و در حديث مزبور است كه: تا آنگاه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بغديرخم رسيد، خداى عز و جل بر او نازل فرمود: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه در اين هنگام ندا كننده نماز بپا خاست و نماز جماعت اعلام شد... تا پايان حديث بشرحيكه مذكور شد. 4- حافظ ابوبكر فارسى، شيرازى، متوفاى 11/407 "شرح حال او در ج 1 ص 178 گذشت" در كتاب خود " ما نزل من القرآن فى اميرالمومنين " باسناد از ابن عباس روايت نموده كه اين آيه روز غديرخم درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل گشت.

5- حافظ، ابن مردويه، متولد سال 323 و متوفاى سال 416 "شرح حال او در ج 1 ص 178 گذشت" باسناد خود از ابى سعيد خدرى روايت نموده كه اين آيه: روز غدير خم درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل گرديد.

و باسناد ديگر از ابن مسعود روايت نموده كه گويد: ما در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را چنين تلاوت ميكرديم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ان عليا مولى المومنين، و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله يعصمك من الناس.

و باسناد خود از ابن عباس روايت نموده كه: پس از آنكه خداوند متعال امر فرمود پيغمبرش صلى الله عليه و آله را كه على عليه السلام را بپا دارد و بگويد در حق او آنچه را كه گفت، پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت بار خدايا، همانا قوم من از جاهليت تازه باسلام گرائيده اند و پس از بيان اين مطلب بحج خود روانه شد، هنگام مراجعت چون در غديرخم فرود آمد، خداوند بر او نازل فرمود: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه. پس بازوى على عليه السلام را گرفت و سپس بمحل اجتماع مردم خارج شد و خطاب بخلق فرمود اى مردم: آيا من بشما اولى "سزاوارتر" از خودتان نيستم؟ گفتند: بلى يا رسول الله، تو اولى هستى بما از خود ما، فرمود: بار خدايا هر كس من مولاى اويم على مولاى او است، بار خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار، دشمنان او را و اعانت كن اعانت كننده او را و خوار گردان خوار كننده او را و يارى فرما ياوران او را و دوست بدار دوست دارنده او را و دشمن بدار دشمن دارنده او را، ابن عباس گفت: پس از اين اعلام بخدا سوگند واجب شد "ولايت على عليه السلام" بر گردن آن گروه، و حسان بن ثابت گفت:

 

يناديهم، يوم الغدير نبيهم

بخم و اسمع بالرسول مناديا

يقول: فمن مولاكم و وليكم

فقالوا و لم يبدوا هناك التعاميا

الهك مولانا و انت ولينا

و لم تر منا فى الولايه عاصيا

فقال له: قم يا على فاننى

رضيتك من بعدى اماما و هاديا

 

" ترجمه منظوم شعرهاى بالا "1""

 

پيمبر پاك راى، بامر حى قدير

ندا بامت نمود بخم، بروز غدير

بشنو زان پيشوا نداى بس دلپذير

كه جبرئيلش ستود بعصمت بى نظير

كاكنون بايد كنى بدون سستى بيان

امر خدا را بخلق نترسى از دشمنان

سپس بپا خاست آن مظهر خلق عظيم

دست على را گرفت چون يد بيضا كليم

پلنگ رسايش دميد روح بعظم رميم

بانگى پس دلفزا قول رسول كريم

گفت كه هر كس منم بجان و مالش ولى

هست ورا بعد من ولى و مولى على

راهنماى شما على بود بعد من

على امام است و نيست جز وى كس موتمن

على بود پيشواى بر همه از مرد و زن

ملجاء و ماوى بود على بسر و علن

بار خدايا توئى باين رسالت گواه

كه من نمودم عيان بر همگان شاهراه

ايندم آنشاه دين گشود دست دعا

كه بار الها تو باش دوست باهل ولا

دشمن او را عدو تو باش بى منتها

يارانش را تو باش يار بهر دو سرا

بار خدايا بلطف باش و را دستگير

تا كند اندر جهان جلوه چو بدر منير

تا كند اندر جهان جلوه چو بدر منير

تا كند اندر جهان جلوه چو بدر منير

 

و از زيد بن على روايت شده كه: چون جبرئيل امر ولايت را آورد، عرصه بر پيغمبر صلى الله عليه و آله تنگ شد و فرمود: قوم من تازه از جاهليت باسلام گرائيده اند، سپس اين آيه نازل شد "نقل از " كشف الغمه " صفحه 94 ".

6- ابو اسحق ثعلبى- نيشابورى- متوفاى 37/427 "شرح حال او در ج 1 ص 179 ذكر شد" در تفسير خود " الكشف و البيان " از ابى جعفر محمد بن على "امام باقر عليه السلام" روايت نموده كه معنى آيه مزبور چنين است: "... تبليغ نما آنچه را كه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده در برترى و فضل على " و پس از نزول اين آيه دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه

و ثعلبى مذكور گويد: خبر داد مرا، ابو محمد عبد الله بن محمد قاينى، از ابو- الحسين محمد بن عثمان نصيبى، از ابوبكر محمد بن حسن سبعى، از على بن محمد دهان و حسن بن ابراهيم جصاص، از حسين بن حكم، از حسن بن حسين، از حبان، از كلبى، از ابى صالح، از ابى عباس، درباره قول خداى تعالى: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه، گفت: درباره على عليه السلام نازل شده است، به پيغمبر صلى الله عليه و آله امر شد كه درباره او تبلغ كند، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. 7- حافظ ابو نعيم اصفهانى متوفاى سال 430 "شرح حال او در ج 1 ص 180 ذكر شد" در تاليف خود " ما نزل من القرآن فى على عليه السلام" از ابى بكر بن خلاد از محمد بن عثمان بن ابى شيبه، از ابراهيم بن محمد بن ميمون، از على بن عابس، از ابى الحجاف و اعمش، و اين دو از عطيه روايت كرده اند كه: اين آيه درباره على عليه السلام برسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غديرخم نازل شد "بنقل " الخصايص " ص 29".

8- ابوالحسن واحدى نيشابورى متوفاى 468 "شرح حال در ج 1 ص 183 ذكر شد" در " اسباب النزول " ص 150، از ابى سعيد محمد بن على صفار، از حسن بن احمد مخلدى، از محمد بن حمدون بن خالد، از محمد بن ابراهيم حلوانى، از حسن بن حماد سجاده، از على بن عابس، از اعمش و ابى الحجاف و اين دو، از عطيه، از ابى سعيد خدرى روايت نموده كه گفت: اين آيه در روز غدير خم درباره على بن ابى طالب رضى الله عنه نازل شده است.

9- حافظ، ابو سعيد سجستانى متوفاى 477 "شرح حال او در ج 1 ص 183 ذكر شد" در " كتاب الولايه " باسنادش از چندين طريق از ابن عباس روايت كرده كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله مامور شد كه ولايت على عليه السلام را تبليغ نمايد، پس خداى عز و جل اين آيه را باو نازل فرمود: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه، چون روز غدير خم شد، پيغمبر صلى الله عليه و آله بپا خاست و پس از اداى حمد و ستايش خداوند فرمود: آيا من اولى "سزاوارتر" بشما نيستم از خود شما؟ گفتند: بلى فرمود: فمن كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره و اعز من اعزه و اعن من اعانه "طرايف".

10- حافظ، حاكم حسكانى، ابو القاسم "شرح حال او در ج 1 ص 184 ذكر شد" در " شواهد التنزيل لقواعد التفصيل و التاويل " باسنادش، از كلبى، از ابى صالح، از ابن عباس و جابر انصارى روايت نموده كه گفتند: خداى تعالى امر فرمود محمد صلى الله عليه و آله را كه على عليه السلام را منصوب و ولايت او را بر خلق اعلام نمايد. آنحضرت ترسيد مبادا بگويند: از پسر عم خود هوادارى ميكند و آنحضرت را بر آن نكوهش كنند، لذا خداى متعال باو وحى فرمود: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله روز غدير خم ولايت او را بر خلق استوار فرمود. "مجمع البيان ج 2 ص 223 ".

11- حافظ، ابو القاسم ابن عساكر شافعى، متوفاى سال 571 "شرح حال او در ج 1 ص 189 ذكر شد" باسناد خود از ابى سعيد خدرى روايت نموده كه آيه مذكوره در روز غدير خم در شان على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است.

12- ابو الفتح نطنزى "شرح حال او در ج 1 ص 188 ذكر شد" در خصايص العلويه باسناد خود از امامين، محمد بن على الباقر و جعفر بن محمد الصادق عليهم السلام روايت كرده كه آيه مزبور روز غديرخم نازل شده است "ضياء العالمين".

13- ابو عبد الله فخر الدين رازى شافعى، متوفاى 606 "شرح حال او در ج 1 ص 192 ذكر شد" در ج 3 تفسير كبير ص 636 گويد: دهم آيه مزبور در فضل على عليه السلام نازل شد و چون آيه نازل شد "پيغمبر صلى الله عليه و آله" دست او را "على عليه السلام را" گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، پس از آن عمر رضى الله عنه او را ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو اى پسر ابى طالب، گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومن، و اين قول ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن على است.

14- ابو سالم نصيبى، شافعى، متوفاى 562 "شرح حال او در شعراى قرن هفتم خواهد آمد" در " مطالب السول " ص 16 گويد: پيشوا ابوالحسن على واحدى در كتاب خود، مسمى به " اسباب النزول " بسند خود خبرى را نقل نموده كه سند آنرا منتهى ميكند به ابى سعيد خدرى رضى الله عنه كه گفت: اين آيه در روز غدير خم درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است.

15- حافظ، عز الدين رسعنى موصلى، حنبلى، متولد سال 589 و متوفاى 661 "شرح حال او در ج 1 ص 196 ذكر شد" در تفسير خود "ستايش نسبت به تفسير او از قول ذهبى قبلا ذكر شده" از ابن عباس رضى الله عنه روايت نموده كه گفت: چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلى الله عيه و آله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،

16- شيخ الاسلام، ابو اسحق حموينى متوفاى 722 "شحر حال او در ج 1 ص 200 ذكر شد" در " فرايد السمطين " از استادان سه گانه خود: سيد برهان الدين ابراهيم بن عمر حسينى مدنى، و شيخ پيشوا مجد الدين عبد الله بن محمود موصلى، و بدر الدين محمد بن محمد بن اسعد بخارى باسنادشان از ابى هريره روايت كرده كه: آيه مزبور در شان على عليه السلام نازل شده است.

17- سيد على همدانى متوفاى 786 "شرح حال او در ج 1 ص 205 گذشت" در " موده القربى " از قول براء بن عازب رضى الله عنه نقل كرده كه گفت: با رسول خدا صلى الله عليه و آله در حجه الوداع آمدم چون بغدير خم رسيديم نماز جماعت اعلام شد رسول خدا صلى الله عليه و آله زير درختى نشست و دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا من اولى "سزاوارتر" بمومنين از خود آنها نيستم؟ گفتند: بلى، هستى يا رسول الله فرمود: آگاه باشيد، هر كس من مولاى اويم على عليه السلام مولاى او است، بار خدايا، دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را، سپس عمر رضى الله عنه او را ملاقات نمود و باو گفت: گوارا باد تو را اى على بن ابى طالب گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومن، و در اين باره نازل شد " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه.

18- بدر الدين ابن عينى حنفى متولد 762 و متوفاى 855 "شرح حال او در ج 1 ص 211 ذكر شد" در كتاب " عمده القارى " در شرح صحيح بخارى ج 8 ص 584 در مورد قول خداى تعالى: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك... " ذكر نمود از حافظ، و احدى، آنچه را كه از حديث حسن بن حماد سجاده گذشت با همان سند و متن، سپس از مقاتل و از زمخشرى بعض وجوه ديگر مذكور در سبب نزول آيه مزبور را حكايت كرده، و گفته كه ابوجعفر محمد بن على بن حسين بيان كرده كه: معناى آيه مزبور اينست... تبليغ كن آنچه را كه از پروردگارت در فضل على رضى الله عنه بسوى تو نازل گشته، پس چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلى الله عليه و آله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه.

19- نور الدين ابن صباغ مالكى مكى متوفاى 855 "شرح حال او در ج 1 ص 211 گذشت"، در " فصول المهمه " ص 27 روايتى را كه واحدى در كتاب اسباب النزول از ابى سعيد خدرى نقل نموده ذكر كرده است.

20- نظام الدين قمى نيشابورى در ج 6 تفسير خود در ص 170 چنين گويد: و از ابى سعيد خدرى روايت شده كه اين آيه " يا ايها الرسول بلغ... " در فضل و برترى على بن ابى طالب رضى الله عنه نازل شد و در نتيجه نزول آن، رسول خدا صلى الله عليه و آله دست او را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، پس عمر او را ملاقات نمود و باو گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومن، و اين قول ابن

عباس و براء بن عازب و محمد بن على است، سپس اقوال ديگرى در سبب نزول آن ذكر نموده است.

21- كمال الدين ميبدى، متوفاى بعد از سال 908 "در ج 1 ص 214 ذكر شده"، در شرح ديوان اميرالمومنين عليه السلام در ص 415 گويد: ثعلبى روايت نموده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنچه را كه در غديرخم فرمود: بعد از نزول قول خداى تعالى: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " بود، و بر اهل توفيق پوشيده نيست كه قول خداى تعالى: " النبى اولى بالمومنين من انفسهم " با داستان غدير "و سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله: الست اولى بكم من انفسكم... "سازش دارد و خداى، داناتر است.

22- جلال الدين سيوطى، شافعى، متوفاى 911، "شرح حال او در ج 1 ص 214 مذكور است" در ج 2 " الدرر المنثور " ص 298 گويد: ابو الشيخ با دقت در سند از حسن روايت نموده كه: " رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همانا خداوند مرا برسالتى مبعوث "مامور" فرمود كه عرصه فكرم "در ابلاغ آن" تنگ شد و دانستم كه مردم مرا تكذيب خواهند نمود، پس خداى متعال مرا تهديد فرمود كه اگر ابلاغ نكنم مرا عذاب فرمايد، پس اين آيه نازل شد: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...".

و عبد بن حميد و ابن جرير، و ابن ابى حاتم، و ابو الشيخ با دقت در سند از مجاهد روايت كرده اند كه گفت: چون اين آيه " بلغ ما انزل اليك... " نازل شد، پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض نمود: پروردگارا من يكتن تنها هستم، چگونه "اين وظيفه را" انجام دهم؟ مردم "باذيت و زيان من" اجتماع خواهند نمود، در نتيجه اين قسمت از آيه نازل شد: " و ان لم تفعل فما بلغت رسالته...".

و ابن ابى حاتم، و ابن مردويه، و ابن عساكر، از ابى سعيد خدرى با دقت در سند روايت نموده اند كه اين آيه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك- ان عليا مولى المومنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس.

23- سيد عبد الوهاب بخارى، متولد 869 و متوفاى 932 "شرح حال او در ج 1 ص 215 ذكر شده"، در تفسير قول خداى تعالى: " قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى " چنين گويد: از براء بن عازب رضى الله عنه در "تفسير" قول خداى تعالى: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " روايت شده كه گفت: يعنى تبليغ كن از فضايل على. و اين آيه در غدير خم نازل شد، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله خطبه اى بيان داشت و سپس فرمود: من كنت مولاه فهذا على مولاه پس از اين بيان پيغمبر صلى الله عليه و آله عمر رضى الله عنه گفت: به به يا على گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومنى، ابو نعيم اين روايت را آورده و ثعالبى نيز آنرا در كتاب خود ذكر نموده است.

24- سيد جمال الدين شيرازى متوفاى 100 "چنانكه در ج 1 ص 219 گذشت"، در اربعين خود نزول آيه مذكوره را در غدير خم از ابن عباس بلفظى كه در ج 1 ص 98 گذشت روايت نموده است.

25- محمد محبوب العالم "مذكور در ج 1 ص 225 "در تفسير خود "مشهور به تفسير شاهى" بشرحى كه نقل از تفسير نظام الدين نيشابورى گذشت حكايت نموده است.

26- ميرزا محمد بدخشانى "مذكور در ج 1 ص 229 "، در " مفتاح النجا " گويد: آياتى كه در شان اميرالمومنين على بن ابى طالب كرم الله وجهه نازل شده بسيار زياد است بحدى كه من نميتوانم احاطه بهمه آنها حاصل نمايم، ناچار لب لباب "نخبه آنها را" در اين كتاب وارد نمودم، تا آنجا كه گويد: ابن مردويه، از زر، از عبد الله رضى الله عنه با دقت در سند آورده كه: ما در عهد و زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را چنين قرائت ميكرديم: بكيفيت و شرحيكه در صفحه 93 از ابن مردويه مذكور شد. سپس از طريق خود از ابى سعيد خدرى آنرا روايت نموده و در پايان آن ذكر كرده: سپس نازل شد: " اليوم اكملت لكم دينكم " و روايتى را كه حافظ رسعنى با دقت در سند آورده "و در صفحه 98 ذكر شد" او نيز روايت كرده است.

27- قاضى شوكانى متوفاى 1250 "شرح حال او در ج 1 ص 234 گذشت" در تفسير خود " فتح القدير " ج 3 ص 57 گويد: ابن ابى حاتم، و ابن مردويه و ابن عساكر، با دقت در سند از ابى سعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت: اين آيه " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " در روز غدير درباره على بن ابى طالب رضى الله عنه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل گرديد، و ابن مردويه با دقت در سند از ابن مسعود روايت كرده كه: ما در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين قرائت مينموديم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك- ان عليا مولى المومنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله يعصمك من الناس.

28- سيد شهاب الدين آلوسى، شافعى، بغدادى، متوفاى 1270 "شرح حال او در ج 1 ص 234 گذشت"، در ج 2 " روح المعانى " ص 348 گويد: شيعه چنين پندارد "معتقد است" كه مراد آيه از- آنچه كه خدا بتو نازل فرموده است، خلاف على كرم الله وجهه ميباشد، چه، آنان "شيعه" باسنادهاشان از ابى جعفر و ابى عبد الله رضى الله عنهما روايت كرده اند كه: خداى تعالى وحى فرمود به پيغمبرش كه على كرم الله تعالى وجهه را بجانشينى خود معرفى و اعلام نمايد، و آن حضرت ميترسيد كه اين امر بر جماعتى از اصحابش سخت و دشوار باشد، پس خداوند براى تشجيع او بكاريكه مامور است اين آيه را نازل فرمود، و از ابن عباس روايت شده كه: اين آيه درباره على كرم الله وجهه نازل شد زمانى كه خدا رسولش را امر فرمود كه مردم را بولايت او "على عليه السلام" آگاه فرمايد، پس آنحضرت انديشه نمود از اينكه مردم بگويند از پسر عم خود هوادارى كرد و او را باين امر سرزنش و نكوهش نمايند، پس خداى متعال اين آيه را وحى فرمود، پس آنحضرت بپا خاست و ولايت او را اعلام داشت در روز غدير خم و دست او را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

و جلال الدين سيوطى در " الدر المنثور " با دقت در اسناد از ابن ابى حاتم، و ابن مردويه، و ابن عساكر آورده كه آنها از ابى سعيد خدرى روايت نموده اند كه گفت: اين آيه روز غدير خم در شان على بن ابى طالب كرم الله وجهه برسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد، و ابن مردويه با دقت در سند از ابن مسعود آورده كه او گفت: ما در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را چنين قرائت مى نموديم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك- ان عليا ولى المومنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته.

29- شيخ سليمان قندوزى، حنفى متوفاى 1293 "شرح حال او در ج 1 ص 235 مذكور است"، در " ينابيع الموده " ص 120 گويد: ثعلبى با دقت در سند از ابى صالح، از ابن عباس و از محمد بن على "باقر" رضى الله عنهما روايت نموده كه: اين آيه درباره على عليه السلام نازل شده، حموينى نيز در " فرائد السمطين " از ابى هريره و همچنين مالكى در " فصول المهمه " از ابى سعيد خدرى با دقت در اسناد روايت نموده اند، كه: اين آيه روز غدير خم درباره على عليه السلام نازل شده. شيخ محيى الدين نووى آنرا چنين ذكر نموده.

30- شيخ محمد عبده مصرى متوفاى 1323 "شرح حال او در ج 1 صفحه 237 گذشت" در ج 6 تفسير " المنار " ص 463 گويد: ابن ابى حاتم، ابن مردويه، و ابن عساكر، از ابى سعيد خدرى روايت نموده اند كه آيه مزبور در روز غديرخم درباره على عليه السلام نازل شده.

حق سخن- اين بود آنچه در اين مقام از احاديث و اقوال "علماء و مفسرين اهل سنت" داير بنزول آيه تبليغ در شان على بن ابى طالب عليه السلام تتبع و ذكر آن براى ما مقدور افتاد، آنها كه دامنه نقل خود را توسعه داده اند، وجوه ديگرى در مورد نزول آيه مذكوره ذكر نموده اند، نخستين كسى كه ما او را شناخته ايم كه وجوه ديگرى براى نزول آيه ذكر كرده، طبرى است كه در ج 6 تفسيرش ص 198 بدان پرداخته و سپس متاخرين از او پيروى كرده اند و بالنهايه فخر رازى اقوال شان نزول آيه را به نه قول رسانده و دهمين آنها آن بود كه ما در اين كتاب ذكر نموديم.

اما وجهى را كه طبرى "در شان نزول آيه مزبور" ذكر نموده از ابن عباس آورده كه او گفت: يعنى اگر كتمان كنى آيه اى را از آنچه نازل شده است بر تو از طرف پروردگارت، تبليغ نكرده اى رسالت مرا. و اين قول و وجه با نزول آيه مذكوره در داستان غدير منافاتى ندارد، خواه لفظ "آيه" را در قول ابن عباس "اگر كتمان كنى آيه را" نكره محض بگيريم، و يا نكره تخصيص داده شده، و بنا بر اينكه نكره تخصيص داده شده بگيريم، مراد همان معنائى ايستكه ما بوسيله آنچه از احاديث و رواياتى كه نقل شد در مقام اثبات آن معنى هستيم، و بنا بر اينكه آنرا نكره مطلق و محض بگيريم، در اينصورت: اين جمله " و ان لم تفعل فما بلغت رسالته " تاكيدى است در انجام و اجراء چيزيكه امر به تبليغ آن شده منتهى بلفظ مطلق كه هر مصداق و موضوعى را شامل ميشود و بنابراين داستان غدير هم يكى از آن مصداق ها و موضوعها ميباشد.

و "قول ديگر" از قتاده آورده كه وى گفت: بزودى "خداوند متعال" بكفايت خود خواهد گرفت پيغمبر صلى الله عليه و آله را "از بدخواهان و كينه اندوزان" و او را از كيد آنها نگاه خواهد داشت، و "با اين نويد" او را امر بابلاغ فرمود، و اين قول هم با آنچه ما ميگوئيم ضديت و منافاتى ندارد، زيرا در اين معنى جز اين منظور نيست كه خداى متعال كفايت كيد دشمن و نگهدارى از سوء نيت آنها را در تبليغ امرى كه پيغمبر انديشه اختلاف و عدم تمكين امتش را در آن مينموده تضمين فرموده. و امتناعى ندارد از اينكه آن امر، همان نص غدير باشد، و با تصريحاتيكه در اين احاديث "كه ذكر شد" مشهور است همين معنى متعين ميشود.

و از سعيد بن جبير، و عبد الله بن شقيق، و محمد بن كعب قرظى، و عايشه آورده كه آنان گفتند "و لفظ روايت از عايشه است" پيش از نزول آيه: " و الله يعصمك من الناس " عده از پيغمبر صلى الله عليه و آله حراست مينمودند، ولى پس از نزول اين آيه پيغمبر صلى الله عليه و آله سر خود را از حجره خود بيرون كرد و بمردم "نگهبانان و حراست كنندگان خود" فرمود: برگرديد "يعنى برويد، ديگر نيازى به نگهبانى و حراست شما ندارم" زيرا خداوند مرا نگهدارى فرمود.

در اين قول نيز، جز اينكه پس از نزول وعده نگهدارى خداوند، پيغمبر صلى الله عليه و آله نگهبانان خود را "از پيرامون جايگاه خود" متفرق ساخت، چيز ديگرى وجود ندارد و متعرض هيچگونه امرى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله بدان جهت ترس و انديشه برانگيختن مردم را در اين داستان و يا بطور مطلق، داشته، نمى باشد، و امتناعى ندارد از اينكه اين امر همان داستان و مسئله غدير باشد، و از طرفى روايات مذكوره در اين كتاب و غير آن همين امر را تاييد و تعيين ميكند.

و طبرى در سبب نزول آيه نيز از قرظى ذكر نموده كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله هر وقت بمنزلى فرود مى آمد اصحاب آنحضرت درخت سايه دارى انتخاب ميكردند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله خواب نيمروز را در زير آن درخت بياسايد، روزى هنگام آسايش پيغمبر، عربى صحرائى آمد و شمشير خود را كشيد و گفت: چه كسى تو را از "حمله" من مانع خواهد شد؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود خدا: در اين هنگام دست آن عرب لرزيد و شمشير از دست او افتاد، راوى گويد عرب مزبور در آن حال "با وضعى غير عادى" آنقدر سر خود را بدرخت كوبيد تا مغز او متلاشى گشت، پس خداى متعال نازل فرمود: و الله يعصمك من الناس.. تا آخر. و اين روايت تناقض دارد با آنچه كه قبلا ذكر شد داير باينكه نگهبانان آنجناب را در بر ميگرفتند تا هنگاميكه اين آيه نازل شد، زيرا بسيار دور از تصور است كه با وجود نگهبانان در پيرامون جايگاه آنجناب و آويخته شدن شمشير در نزد آنحضرت، آن عرب صحرائى هنگامى كه آنجناب با چنين وضعى استراحت فرموده بتواند بسوى آنحضرت راه بيابد؟ علاوه بر اين، قبول چنين واقعه مستلزم اينست كه آيه مذكوره بطور پراكنده و متفرق نازل شده باشد، زيرا، اين روايت تصريح دارد كه آنچه بعد از داستان آنعرب صحرائى نازل شد، فقط اين جمله از قول خداى تعالى بود: و الله يعصمك من الناس، و بين اين داستان با صدر آيه "يا ايها الرسول بلغ... اه" سنخيت و مناسبتى وجود ندارد و با چنين كيفيتى پذيرش چنين قولى "در سبب نزول آيه مزبور" كه قرظى بتنهائى آنرا روايت كرده دشوار و مشكل است، و بعيد و محال نيست كه داستان آمدن عرب صحرائى از جمله اتفاقاتى باشد كه در پيرامون نص غدير و نزول آيه بوجود آمده باشد و راويان ساده لوح "بدون توجه و دقت در جهات لازم" پنداشته باشند كه اين آيه براى خاطر موضوع اعرابى "كه يك موضوع فرعى و اتفاقى بوده" نازل شده است در حالتيكه سبب بزرگتر و مهمترى براى نزول آن وجود داشته و آن امر ولايت كبرى بوده، وگرنه اين حادثه "بفرض وقوع" حادثه مهمى نبوده كه براى خاطر آن آيه اى نازل گردد؟ و چه بسيار نظاير اين امر اتفاق افتاده كه مورد اهميت و توجه قرار نگرفته، منتهى چنين اتفاقى "بفرض وقوع و صحت" چون مقارن با نص ولايت على عليه السلام اتفاق افتاده اشخاص بسيط و ساده لوح را بچنين وهم و پندارى افكنده است!!!

و طبرى از ابن جريج روايت نموده كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله از قريش انديشناك بود، چون اين آيه "و الله يعصمك من الناس" نازل شد، آنحضرت دراز كشيد و دو يا سه بار فرمود: هر كس اراده خوار كردن مرا نموده بيايد. و چه مانعى دارد كه آن امرى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى خاطر آن امر از قريش انديشناك بود همان نص خلافت باشد، چنانكه احاديث و روايات مذكوره بتفصيل بدان اشعار نموده، پس بنابراين، اين روايت هم با آنچه كه ما ميگوئيم ضديت و منافاتى نخواهد داشت؟

و طبرى بچهار سند از عايشه روايت نموده كه گفت: هر كس گمان كند كه محمد صلى الله عليه و آله امرى از كتاب خدا را كتمان نموده، هر آينه بهتان و افتراى بزرگى بخداى متعال مرتكب گشته، در حاليكه خداى متعال فرمايد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... و عايشه با گفتار اين مطلب در صدد بيان سبب نزول نبوده، فقط باين آيه كريمه استدلال نموده است باينكه پيغمبر صلى الله عليه و آله نسبت بامر تبليغ نهايت مراقبت و اهتمام را فرموده و هيچ آيه اى را از كتاب خدا فرو گذار ننموده مگر آنكه آنرا ابلاغ و توضيح و بيان كرده و اين مطلبى است كه بهيچوجه در خور شك و ترديد نبوده، و ما نيز قائل بان هستيم چه قبل از نزول آيه مذكوره و چه بعد از آن.

و اما، آنچه را كه رازى در جلد 3 تفسيرش در صفحه 635 از وجوه ده گانه "اقوال مربوط به اسباب نزول آيه مذكوره"- گرد آورده و نص غدير را دهمين آنها قرار داده و داستان عرب صحرائى مذكور در تفسير طبرى را هشتمين آنها قرار داده و انديشه از قريش را با افزايش يهود و نصارى بر آن نهمين اقوال مربوط بان قرار داده "در حالتيكه حق سخن را درباره دو قول مذكور دانستيد"، اقوال مذكوره مبتنى و متكى بر رواياتى است مرسل كه سندهاى طريق آن مقطوع و گوينده آن غير معلوم است!

و لذا در تفسير نظام الدين نيشابورى تمام آن اقوال به قيل "يعنى: گفته شده" نسبت داده شده است و نامبرده "نيشابورى" روايتى را كه شامل نص ولايت است اول وجوه و اقوال مذكوره قرار داده و آنرا به ابن عباس و براء بن عازب و ابى سيد خدرى و محمد بن على عليهما السلام نسبت داده است. و طبرى كه خود مقدم تر و داناتر باين شئون بوده وجوه مذكوره را راسا بحساب نياورده و هر چند حديث ولايت را نيز ذكر ننموده، ليكن كتاب جداگانه در آن تاليف نموده و حديث ولايت را بهفتاد و اند طريق آورده چنانكه در پيش، از او و از كسيكه آنرا باو نسبت داده ياد شد، و در آنجا طبرى نزول آيه مذكوره را در آن هنگام "هنگام اعلام و نص بولايت على عليه السلام" باسنادش از زيد بن ارقم روايت نموده. و خود رازى معتبر نشمرده است از وجوه مذكوره مگر آنچه را كه در ميان وجه نهم بر روايت طبرى افزوده و گفته كه پيغمبر از يهود و نصارى انديشناك بود و بزودى بحقيقت حال در اين امر واقف خواهيد شد.

بنابر مراتب مسطوره، وجوه نامبرده صلاحيت آنرا ندارد كه مورد اعتماد قرار گيرد و در خور آن نيست كه با احاديث معتبره سابق الذكر كه دانشمندان بزرگ مانند طبرى، و ابن ابى حاتم، و ابن مردويه، و ابن عساكر، و ابى نعيم، و ابى اسحق ثعلبى، و واحدى، و سجستانى، و حسكانى، و نطنزى، و رسعنى، و غير آنها با اسنادهاى بهم پيوسته آنها را روايت نموده اند- مقابله و معادله نمايد، آيا نسبت بحديثى كه اين پيشوايان معتبر ميدانند جز تصديق بحقيقت آن چه گمان ديگرى ميتوان نمود؟ مضافا بر آنچه گفته شد، اصولا در بعض وجوه "كه در سبب نزول " آيه تبليغ " رازى ذكر نموده". دلائل ساختگى آشكار و نمايان است، چه آنكه سياق آيه با وجوهى كه بعنوان سبب نزول ذكر شده ملايمت و مناسبتى ندارد بنا به تمام وجوه "نه گانه مذكوره" دور نيست كه تفسير براى باشد، يا استحساناتى است فرضى كه فاقد دليل است، يا مقصود ايجاد موانع زيادى است در برابر حديث ولايت، تا نيروى آن حقيقت "با القاء اين گونه اوهام" درهم شكسته شود و جانب تصديق باين امر خطير ضعيف و زبون گردد در حاليكه خداى متعال ابا و امتناع دارد "از حصول مقصود بد انديشان" تا آنجا كه نور خود را تمام و جلوه گر فرمايد.

رازى بعد از ذكر و تعداد وجوه "دهگانه داير باسباب نزول آيه تبليغ" گويد: بدان كه اين روايت اگر چه بسيار است، ولى اولى اينست كه مدلول آيه حمل شود بر اينكه خداى تعالى پيغمبر صلى الله عليه و آله را از مكر يهود و نصارى ايمن ساخت و او را امر فرموده كه بدون انديشه از آنان تبليغ خود را ظاهر سازد، و رجحان اين نظر از اين جهت است كه بحث و سخن بسيارى قبل از اين آيه و بعد از آن با يهود و نصارى جريان دارد، لذا ديگر روا نيست كه اين يك آيه در بين مطالب قبل و بعد

آن مربوط به موضوع ديگرى باشد كه از مطالب قبل و بعد بيگانه و بى ارتباط گردد...

آه و شما خواننده "گرامى" مى بينيد كه اين تجريح رازى نسبت باين وجه صرف استنباطى است كه با استفاده از سياق آيات نموده بدون اينكه مستندى از روايتى داشته باشد، و ما پس از دانستن اين اصل كه: ترتيب ذكر آيات نوعا غير از ترتيب نزول آنها است، ديگر در مقابل نقل صحيح مراعات سياق آيات براى ما مهم نخواهد بود، و با ملاحظه ترتيب نزول سوره هائى كه با ترتيب آنها در قرآن مخالفت دارد مزيد اطمينان باين امر حاصل خواهد شد و وجوه آياتى كه در مكه نازل شده در سوره هائى كه در مدينه نازل شده و بالعكس، مويد اين موضوع است، سيوطى در جلد 1 " الاتقان " صفحه 24 چنين نگاشته:

فصل: اجماع و نصوص مترادفه بر اين امر قايم است كه: ترتيب آيات "قرآن" توقيفى است، و شبهه در اين امر نيست، اما اجماع باين امر: عده از علماء تفسير از جمله، زركشى در " البرهان " و ابوجعفر بن زبير در " مناسبات " اين مطلب را نقل كرده اند، و عبارت ابن زبير اين است: ترتيب آيات "قرآن" در سوره هاى آنها بتوقيف و امر و اعلام "پيغمبر صلى الله عليه و آله" واقع گشته، بدون اينكه در اين موضوع خلافى بين مسلمين باشد، سپس نصوصى را ذكر كرده بر اينكه: رسول خدا صلى الله عليه و آله آنچه را كه از قرآن بر او نازل ميشد بهمين ترتيبى كه هم اكنون در مصحف هاى ما "قرآن" مثبت است باصحاب خود تعليم ميفرمود و تعليم او بدين نحو بتوقيف و اعلام جبرئيل عليه السلام بود كه هنگام نزول هر آيه بيان ميداشت كه جاى نوشتن اين آيه در عقب فلان آيه در فلان سوره است.. اه.

علاوه بر آنچه ذكر شد، اصولا انديشه و ترس پيغمبر صلى الله عليه و آله از يهود و نصارى بمقتضاى اوضاع و احوال مى بايستى در اوايل بعثت آنجناب باشد و يا لا اقل كمى بعد از هجرت، نه در اواخر دوران آنحضرت يعنى در موقعى كه دولت هاى عالم "در اثر نيرو و تفوق اسلام و مسلمين" تهديد ميشدند، و امم مختلفه جهان از او " و پيشرفت امرش" ترسناك بودند، و هنگاميكه خيبر را فتح كرده بود و بنى قريضه و بنى النظير را "كه مهم ترين طوايف يهود بودند" پراكنده و مستاصل نموده بوده، و چهره هاى بسوى او نگران و گردنكشان در مقابل او خواه ناخواه تسليم و خاضع شده بودند، چه حجه الوداع در اين اوان انجام يافت و اين آيه هم چنانكه از احاديث سابق الذكر دانستيد در آن "حجه الوداع" نازل شده. و قرطبى در جلد 6 تفسيرش صفحه 30 اجماع مفسرين را اعلام و تصريح مينمايد باينكه سوره مائده "كه آيه تبليغ در سوره مزبور است" در مدينه نازل گشته، سپس از "نقاش" نقل ميكند كه در سال حديبيه "سال ششم از هجرت" نازل شده و بدنبال آن اين جمله را از ابن العربى نقل ميكند كه اين حديث ساختگى است و براى هيچ مسلمى روا نيست كه اعتقاد بان بنمايد.. تا آنجا كه گويد: و از همين سوره بعضى در حجه الوداع نازل شده و بعضى ديگر در سال فتح "مكه" و آن، اين آيه است: " و لا يجرمنكم شنئان قوم "... تا آخر آيه، و آنچه بعد از هجرت نازل شد مدنى است يعنى در مدينه نازل شده اعم از اينكه در خود مدينه نازل شده باشد يا در يكى از سفرها، و تنها آياتى مكى ناميده ميشود كه قبل از هجرت نازل شده باشد. و خازن در جلد 1 تفسيرش صفحه 448 گفته: سوره مائده- در مدينه نازل شده، مگر آيه شريفه، قول خداى تعالى " اليوم اكملت لكم دينكم "... كه آيه مزبور در عرفه و در "حجه الوداع" نازل شده است، و قرطبى و خازن با دقت در سند از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده اند كه در "حجه الوداع" فرمود: سوره مائده از حيث زمان نزول آخرين قسمت قرآن است.

و سيوطى در جلد 1 " الاتقان " صفحه 20 از محمد بن كعب از طريق ابى عبيد روايت نموده كه: سوره مائده در "حجه الوداع" فيما بين مكه و مدينه نازل شده و در جلد 1 " فضائل القرآن " تاليف ابن ضريس صفحه 11 از محمد بن عبد الله بن ابى جعفر رازى، از عمرو بن هارون، از عثمان بن عطاى خراسانى، از پدرش، از ابن عباس، روايت شده كه: اول آيه نازل از قرآن: " اقرا باسم ربك... " است، و بعد از آن: " يا ايها المزمل.. و بهمين ترتيب تعداد مينمايد: سوره فتح، سپس سوره مائده، سپس سوره برائت، سوره برائت را آخرين سوره قلمداد ميكند كه مائده قبل از آن نازل شده است و ابن كثير در جلد 2 تفسيرش صفحه 2 از عبد الله بن عمر روايت كرده كه آخرين سوره نازله، سوره مائده و سوره فتح است "يعنى سوره نصر" و از طريق احمد و حاكم و نسائى از عايشه نقل كرده كه: مائده آخرين سوره ايست كه نازل شده.

پس، از تمام آنچه ذكر شد، معلوم ميشود ارزش آنچه كه قرطبى در جلد ششم تفسيرش صفحه 244 روايت نموده، و سيوطى در " لباب النقول " صفحه 117 از طريق ابن مردويه و طبرانى از ابن عباس ذكر نموده مبنى بر اينكه: ابو طالب همه روزه مردانى از بنى هاشم ميفرستاد كه از پيغمبر صلى الله عليه و آله نگهبانى و حراست نمايند، تا اينكه اين آيه "و الله يعصمك من الناس" نازل گرديد پس از نزول اين آيه كه ابوطالب خواست كسانى را براى حراست پيغمبر صلى الله عليه و آله بفرستد، آنجناب بعم خود فرمود: همانا خداوند مرا از "شر" جن و انس حفظ و حراست فرمود، اين روايت مستلزم آنست كه آيه مزبور در مكه نازل شده باشد، و اين خبر "علاوه بر جهاتى كه بيان گرديده" ناتوان تر از آنست كه بتواند در قبال احاديث گذشته و اجماع سابق و نصوص مفسرين كه اخيرا ذكر شد مقاومت نمايد.

دنبال و پايان اين گفتگو: قرطبى در جلد 6 تفسيرش صفحه 242 درباره قول خداى تعالى: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك: گويد: اين، يك تاديبى است براى پيغمبر صلى الله عليه و آله و تاديبى است براى دانشمندان از امت او باينكه، چيزى از امر شريعت خدا را كتمان نكنند، در حاليكه خداى متعال ميدانست كه پيغمبر او صلى الله عليه و آله چيزى از او وحى الهى را كتمان نمينمايد، و در صحيح مسلم، از مسروق، از عايشه روايت شده كه او گفت: هر كه، بتو حكايت نمود اينكه محمد صلى الله عليه و آله چيزى از وحى را كتمان فرمود، بطور تحقيق دروغ گفته، در حاليكه خداى تعالى ميفرمايد: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه "از گفتار مفسر است" و خدا زشت گرداند رافضيان را زيرا آنها گفتند كه: آن حضرت چيزى را از وحى الهى كه مورد نياز مردم بود كتمان نمود انتهى و قسطلانى در ج 7 " فتح البارى " ص 101 افترا روى افترا بار آورده گويد: شيعه ميگويند كه: آنحضرت چيزى را بر سبيل تقيه كتمان نمود!!

اى كاش اين دو نفر "قرطبى و قسطلانى" مستند و منشاى براى اين افترائيكه بشيعه بسته اند نشان ميدادند خواه دانشمندى كه آنرا گفته است يا تاليفى كه آنرا در بر داشته يا فرقه اى كه چنين عقيده را بخود بسته باشند بلى اين دو نفر چيزى از اين قبيل نيافتند. و بلكه، پنداشتند كه در هر چه كه در مورد هر گروهى در هر حال نسبت دهند، مورد تصديق قرار ميگيرند!

يا پنداشتند كه: شيعه تاليفاتى كه شامل معتقداتشان باشد ندارند تا در مواردى كه نسبتى بانها داده ميشود مجموعه معتقداتشان مقياسى آشكار باشد براى سنجش و تطبيق نسبتها با آن و يا چنين پنداشتند كه نسلهاى بعدى مردانى را نمى پروراند كه با گروه مفترى برابر شوند و بحساب سخنان آنها برسند ناچار، اين گونه اوهام آنها را واداشته و تشويق نموده كه حسن اشتهار شيعه را با اين گونه افتراها و نسبتهاى ناروا و بى اساس آلوده و دگرگون سازند همانطور كه ديگران يعنى ساير نويسندگان معاند و مفترى را در اين وادى افكنده كه هر گونه ناسزا و ناروائى را عليه شيعه جستجو كنند و عواطف و احساسات مردم بى خبر و غير وارد را عليه آنان تحريك و بهيجان بيندازند و موجبات جدائى اقوام و امم را از آنها فراهم سازند!

آى اين گونه تصورات و پندارهاى ناروا باعث شد كه بى دريغ عنان سخن را رها كرده و بر خلاف واقع عليه گروه شيعه سخن گويند بطورى كه گوئى عليه قوم و ملتى سخن ميگويند كه منقرض شده اند و اثر حياتى و اجتماعى آنها از بين رفته و ديگر مدافعى ندارند در صورتيكه آنچه اينان گفته و نوشته اند حقيقت ندارد و شيعه هرگز چنين جراتى نداشت كه ساحت مقدس صاحب رسالت را مورد چنين نسبت قرار دهند و كتمان آنچه را كه تبليغ آن بر آن جناب واجب است درباره حضرتش روا پندارند مگر آنكه تبليغ مخصوص ظرف معينى از زمان و مكان باشد كه وحى الهى اجازه آشكار ساختن آنرا قبل از موعد معين ندهد.

بخدا، اگر اين دو مفسر در تمام سخنان ياران خود "ساير مفسرين" امعان نظر ميكردند و مخصوصا وجوه دهگانه ايرا كه رازى بيان داشته ملاحظه مينمودند از افتراى بشيعه خوددارى ميكردند و بگوينده سخنانى كه شيعه را بگفتن آنها طعن ميزنند و متهمشان ميدارند واقف ميشدند چه؟ همانطور كه اقوال و وجوه مذكوره نقل شد، بعضى از آنها ميگويند: آيه تبليغ درباره جهاد نازل شده، زيرا پيغمبر صلى الله عليه و آله در پاره مواقع از تحريض منافقين بجهاد خوددارى و امساك مينمود، آنديگرى گويد: هنگامى كه پيغمبر از نكوهش خدايان ثنويها سكوت فرمود، اين آيه نازل شد، و آنسومى گويد: هنگامى كه آنحضرت آيه تخيير را از زنان خود "همانطور كه در صفحه 107 بدان اشعار شد" كتمان فرمود اين آيه نازل گشت، بنابر آنچه گفته شد، چنانكه ملاحظه ميكنيد: نزول آيه تبليغ بر مبناى اين وجوه و اقوال مشتمل است بر اينكه پيغمبر صلى الله عليه و آله از انجام ماموريت خود، خوددارى نموده حاشا و كلا چنين نسبتها از ساحت عظمت و قداست پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله دور است.

انه لتذكره للمتقين و انا لنعلم ان منكم مكذبين سوره " الحاقه "

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved