بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 
next page

fehrest page

back page

تحريف و دروغ سازى

اين حديث را بخارى در كتاب صحيح خود ج 1 ص 45 در باب تيمم نقل كرده آيا فوت كرد در هردو كف و در بابهاى بعد از آن جز آنكه او خوشش آمده كه آنرا تحريف كند براى حفظ مقام خليفه پس حذف كرده از آن پاسخ- عمر- را كه نماز نخوان، يا، اما من پس نماز نميخوانم، غافل از اينكه سخن عمار در اين موقع مربوطبچيزى نيست، و شايد اين تحريف پيش بخارى سبك تر بوده از جهت لگد مالى كردن از نقل حديث بنابر آنچه كه آن بر آنست

و بيهقى آنرا تحريف شده ياد كرده در سنن كبيرش ج 1 ص 209 و نقل كرده از صحيح مسلم و صحيح بخارى و نقل كرده آنرا نسائى در سننش ج 1 ص 60 و در آن در جاى پاسخ عمر: نوشته، پس ندانست كه چه بگويد. و بغوى آنرانقل كرده در كتاب مصابيح ج 1 ص 36 و آنرا از اخبار صحيح شمرده جز آنكه اول حديث را حذف كرده و ياد كرده آمدن عمار را بخدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فقط.

و ذهبى آنرا در تذكره اش ج 3 ص 152 تحريف شده يادكرده و رديف كرده آنرا بقولش: كه بعضى از ايشان گفتند: چطور براى عمار جايزه بود كه اينگونه بگويد پس حلال شود بر او كتمان علم و پاسخ اينكه، اين مطلب از كتمان علم نيست چونكه او آنرا حديث كرد و روايت نمودو پيوست داد و براى خدا سپاس است بماو آنرا نقل كرد در مجلس امير المومنين عليه السلام و عمر مهربانى كرد باو براى علمش چونكه او منع كرده بود از زياد حديث گفتن براى ترس از اشتباه و غلط و براى آنكه مبادا مردم مشغول بحديث شده و از قرآن غافل شوند.

امينى گويد: در اينجا چيز بزرگى است امثال اين سخنان ياوه و باطل و بحثهاى بيهوده و پوچ كه آماده كرده اند براى كور كردن ساده لوحان از خواننده گان از آنچه كه در تاريخ صحيح است ايكاش ميدانستم چه چيز ايشانرا از گفته عمر غافل نموده كه گفت: لا تصل- او: اما انا فلم اكن لاصلى- نماز نخوان يا- اما بنده پس نيستم كه نماز بخوانم" يعنى نمازنميخوانم" اين را ميگفت در حاليكه او رهبر و پيشواء مسلمين بود و مسئله جدا آسان و مورد ابتلاء همه مردم است، و چه چيز ايشان را غافل نموده از سخن او بعمار: اتق الله يا عمار، به ترس اى عمار، و از نماز نخواندن او روزيكه جنب شده بود در آن شبيخون و حمله كردن بعد از آنكه اسلام براى مردم آب و خاك" دو طهور" را آورد وچه چيز ايشانرا غافل نموده از نادانى او بايه تيمم و كلمه قران كريم و چگونه ايشان غافل شده اند از چشم پوشى عمر از تعليم و آموختن پيغمبر صلى الله عليه و آله عمار را بكيفيت تيمم چه چيز ايشانرا غافل نموده از اين بدبختى بزرگ و مشغول داشته آنها را بعمار و سخن

او، بلى" الحب يعمى و يصم" دوستى آدمى را كر و كور ميكند و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخره اعمى و اضل سبيلا: و كسيكه در اين جهان نابينا و كور باشد پس او در آخرت و روز قيامت نابينا و گمراه تر خواهد بود.

و ظاهر ميشود از عينى در كتاب""عمده القاوى"" ج 2 ص 172 و ابن حجر در فتح البارى ج 1 ص 352 ثبوت اين دو جمله" يعنى قول عمر لا تصل- يا- و اما انا فلم اكن لاصلى حتى اجد الماء"" از لفظ عمر در حديث و براى همين آنرا مذهب و فتواى او قرارداده اند.

عينى گويد: در آن" يعنى در حديث" است كه عمر براى شخص جنب تيمم را لازم نميديد براى قول عمار باو: پس اما تو نماز نخواندى و گويد: كه عمر آيه تيمم را مخصوص حديث اصغر ميدانست و اجتهادش او را واداشت كه جنب تيمم نكند.

و ابن حجر گويد: اين فتواى معروفى است از عمر

بيان ميكند اين حديث از اينكه اين اجتهاد خليفه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بوده و آن عجيب ترين چيزيستكه به گوش روزگار رسيده،

چگونه خدا دينش را كامل نموده و مانند مسئله تيممى كه مورد ابتلاء عموم مردم است در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله نامعلوم بوده و در آن مجالى براى مثل خليفه بوده كه آنرا نداند يا در آن اجتهاد كند و چگونه باب اجتهاد را گشود بدو دستگيره اش بر امت با وجود آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان آنان بود.

پس آيا اين مرد سئوال نكرد پيامبر خدا را بعد از آنكه عمار با او مخالفت كرد و او را ديد كه در خاك غلطيد و نماز خواند.

و آيا عمار او را خبر نداد از روزيكه جنب شده بودند و پيامبر صلى الله عليه و آله او را ارشاد نموده وآموخت سنت او را در تيمم و آيا ندانست پيامبر خدا نماز نخواندن عمر را و حال آنكه مهمترين واجبات و كامل ترين فريضه هاست، هر جا كه جنب شد وآب پيدا نكرد و آيا خبر داد او را بانچه را كه اسلام آورده و در شرع مقدسش مقرر شده است.

و آيا نه پرسيدعمر بعد از آن از پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله مردانى را كه مخالف با راى و عقيده او بودند چون اميرالمومنين على عليه السلام و ابن عباس و ابو موسى اشعرى و تمام صحابه غير از عبدالله بن مسعود.

و آيا عمل اين گروهيكه قائل به تيمم بودند براى جنبيكه آب ندارد از روى تبعيت و پيروى از سنت ثابته اى شنيده شده از رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده يا تنها راى و اجتهاد نيز بوده است در پيش اجتهاد خليفه.

و آيا خليفه وثوق و اعتماد بعمار نداشت روزيكه اورا از سنت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خبر داد پس از رايش برنگشت و ابن مسعود نديده كه عمر قانع بقول عمار شده باشد.

و آيا بر خليفه مخفى بوده حديثى را كه بخارى در صحيحش از عمران بن حصين نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مرديرا ديد كه گوشه اى نشسته و نماز نميخواند در مردم پس فرمود: فلانى براى چه در ميان مردم نماز نميخوانى، پس گفت اى پيامبر خدا من جنب شده ام و آب نيست، پس فرمود: بر تو باد بخاك كه آن كافيست تو را.

و آيا از ياد او رفته حديثى را كه سعيد بن مسيب از ابى هريره روايت نموده، گويد: آمد نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و گفت: ما در ريگ هستيم و در ميان ما زن حايض و جنب و نفساء" زائو" است پس بر ما چهار ماه ميگذرد كه آب پيدا نميكنم فرمود: بر تو باد بخاك يعنى تيمم و در عبارت ديگر است كه عربهائى آمدند خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله پس گفتند: اى رسول خدا ما در اين ريگهازنده گى ميكنيم و قدرت بر آب نداريم و سه ماه يا چهار ماه ميشود كه آب نميبينيم و در ميان ما زن زائو و حائض و جنب است. فرمود: بر شما بادبر زمين و در لفظ اعمش است: كه عربها آمدند حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و گفتند ما در ريگ هستيم و از آب دوريم دو ماه و سه ماه و در ميان ما جنب و حايض است. پس فرمود بر شما باد بر خاك و آيا رفته است از خاطر او خبريرا كه ابوذر از سنت باو داد گفت من دور از آب بودم و با من عيالم بود پس جنب شدم و بدون طهارت نماز خواندم پس آمدم خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله در موقع ظهر و آن حضرت در ميان جمعى از اصحابش در سايه مسجد بودند پس فرمود ابوذر: گفتم: بلى هلاك شدم اى پيامبر خدا، پس فرمود چى تو را هلاك كرد گفتم من از آب دور بودم و همسرم با من بود پس جنب شدم و بدون طهور" وضو و يا غسل" نماز خواندم، پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد آبى براى من بياورند،پس كنيز سياه چهره اى ظرف آبى آورد كه پر بود و تكان ميخورد پس من رفتم و در پشت شترم غسل كردم پس از آن آمدم خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله پس پيامبر فرمود: اى ابوذر بدرستيكه خاك پاك طهور و پاك كننده است هر چند كه تا ده سال آب نيابى پس هر گاه آب يافتى پس آنرا بر بدنت بريز.

م- و آيا بگوش او نرسيده حديث اسقع گويد: بودم من كه بار و بنه براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ميبردم پس جنب شدم پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى اسقع بار و بنه ما را بسته حركت كن. پس گفتم: پدر و مادرم بفدايت من جنب شده ام و در اين منزل آب نيست پس فرمود بيا اى اسقع بتو تيمم بياموزم مثل آنچه را كه جبرئيل بمن آموخته پس آمدم خدمت آنحضرت پس كمى از راه دور شده و تيمم را بمن ياد داد

و پيش از هر چيزى اينكه آيه تيمم دو آيه است يكى در سوره نساء آيه 43 و آن قول خداى تعالى است يا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلوه و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون جنبا الا عابرى سبيل حتى تغتسلوا و ان كنتم مرضى او على سفر او جاء احد منكم من الغايظ او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و ايديكم ان الله كان عفوا غفورا.

: اى كسانيكه ايمان آورده ايد نزديك نماز نشويد درحاليكه شما مست هستيد تا بدانيد كه چه ميگوئيد و نزديك نماز نشويد در حال جنابت مگر رونده گان راه تا آنكه غسل كنيد و اگر بيمار بوديد يا مسافريا يكى از شما از " توالت " آمد يا آميزش با همسرانتان نموديد و آب نيافتيد پس با خاك پاك تيمم كنيد و مسح نمائيد صورتتان و دستهايتان را بدرستيكه خداوند بخشنده و آمرزنده است.

و امير المومنين عليه السلام فرمود: اين آيه نازل شده وقتيكه جنب شد و آب نيافت تيمم نمود و نماز خواند تا ادراك آب نمود پس وقتيكه آب پيدا كردغسل نمود.

و آيه دوم در سوره مائده آيه 6 است و آن قول اوست:

""يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الى الصلوه فاغسلوا وجوهكم و ايدكم الى المرافق و امسحوا بروسكم و ارجلكم الى الكعبين و ان كنتم جنبا فاطهروا و ان كنتم مرضى او على سفر او جاء احد منكم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و ايديكم منه"". ترجمه: اى كسانيكه ايمان آورده ايد هر گاه برخاستيد براى نماز پس بشوئيد صورتتان و دستهايتان را تا مرفق و آرنج و مسح كنيد سر و پاهايتان را تا كعبين و روى پاى، و اگر جنب بوديد پس تطهير كنيد و اگر بيمار بوديد يا مسافر يا يكى از شما از" توالت" و مستراح آمد يا آميزش با زنانتان نموديد و آب نيافتيد پس تيمم كنيد با خاك پاك پس مسح كنيد صورت و دستهايتان را از آن.

پس بدرستيكه مقصود از ملامسه در آيه سوره نساء " آميزش " است چنانچه از اميرالمومنين عليه السلام و ابن عباس و ابو موسى اشعرى نقل شده و پيروى كرده ايشان را در اين مسئله حسن" بصرى" و عبيده و شعبى و ديگران و اين مذهب و عقيده هر كسى است كه منع از وضوء كرده در آميزش با زن را مثل ابو حنيفه و ابو يوسف و محمد و زفر وثورى و اوزاعى و غير ايشان. و اين جهتش اينستكه چون نداى سبحان مقدم داشت بيان حكم جنب را در موقع وجود آب بقولش:""حتى تغتسلوا"" تا اينكه غسل كنيد. و در قول ديگرش""فاطهروا"" پس تطهير كنيد. سپس شروع كرد در صورت حكم عدم تمكن از استعمال آب براى بيمارى يا مسافرت يا نبود آب و در اينجا گريز زد بذكر حدث اصغر بقولش:""او جاء احد منكم من الغايط"" يا بيايد يكى از شما از " توالت ". پس يادآورى كرد و جنابت رابقولش: " او لامستم النساء " يا آميزش و جماع كرديد با زنها. و اگر اراده شده بود بان غير از جماع هر آينه جدا شده بود از ما قبلش. و تعبير كرد از جماع بلمس كه مرادف با مس و آميزش است كه به آن جماع قصد ميشود و بس در قول خداى تعالى:""لا جناح عليكم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن"": باكى بر شما نيست اگر طلاقى گفتيد زنانشانرا ماداميكه جماع و آميزش نكرديد. و قول او:""و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن"": و اگر طلاق گفتيد پيش از آنكه آميزش كنيد. و قول او:""ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن"": سپس طلاق گفتيد پيش از آنكه جماع و آميزش كرده باشيد.

و براى عده اى از فقهاء تسنن و پيشوايانشان كلمات فراوانى است در مقام كه پرده بر ميدارد از حقيقت حال كه اكتفا ميكنيم از آن به كلمه و سخن ابى بكر جصاص حنفى متوفى 370. در كتاب احكام القرآن ج 2 ص 456- 450 گويد:

اما قول خداى تعالى:""او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا"" يا آميزش كرديد زنها را پس آب نيافتيد پس تيمم كنيد با خاك.

پس بدرستيكه پيشينيان نزاع و جدال كرده اند در معناى ملامسه ياد شده در اين آيه. پس على" عليه السلام" و ابن عباس و ابو موسى و حسن و عبيده و شعبى گويند: آن كنايه از جماع و آميزش است و آنها وضوء را واجب نمى دانستند براى كسيكه زنش را لمس كرده. و عمر و عبد الله بن مسعود ميگفتند: مقصود لمس كردن با دست است و آن دروضوء را واجب نمى كردند به لمس كردن زن و براى جنب نميديدند كه تيمم كند.پس كسيكه تاويل كرده از صحابه بر جماع و آميزش" مخصوص" واجب نكرده وضوء را از مس و آميزش زن و كسيكه حمل كرده آنرا بر لمس كردن با دست وضوء را از مس زن واجب كرده وتيمم را براى جنب جايز ندانسته است.

سپس ثابت كرده باطل نشدن وضوء را بلمس كردن زن در هر حال چه از روى شهوت و انگيزه غريزه جنسى باشد يا غير شهوت سنت نبويه. پس گويد لمس كردن احتمال ميرود جماع و آميزش مخصوص باشد بنابر آنچه را كه على عليه السلام و ابن عباس و ابو موسى تاويل كرده اند. و احتمال ميرود منظور دست زدن باشد بنابر آنچه را ازعمر و عبد الله بن مسعود روايت شده است.

پس چون روايت شده از پيامبر صلى الله عليه و آله كه برخى از همسرانش را بوسيده سپس نماز خواند و وضوء نگرفت روشن كند اين مقصود خداى تعالى را.

و صورت ديگرى كه دلالت ميكند كه مقصود از آن جماع است و آن اينكه لمس كردن هر چند كه حقيقت در لمس با دست است پس آن چون اضافه بناء شده است لازم است كه مقصود از آن جماع و آميزش مخصوص باشد چنانچه وطى ء حقيقت در راه رفتن با پاهاست پس وقتى اضافه به نساء شد معقول نيست كه غير جماع مقصود باشد همينطور اين و مانند آن قول خداى تعالى است""و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن"" يعنى از پيش از آنكه با آنها مجامعت و آميزش كرده باشيد.

و نيز بدرستيكه پيامبر صلى الله عليه و آله امر فرمود كه جنب تيمم كند در اخبار صحيحه و وقتى از پيامبر صلى الله عليه و آله حكمى وارد شد كه مرتب ميكند آنرا لفظ آيه واجبست كه فعلش البته از كتاب صادر شده باشد چنانچه آنحضرت بريد دست دزد را و در قرآن لفظى است كه اقتضا ميكند كه بريدن دست دزد را معقول و از روى حكمت بسبب آيه باشد ومانند ساير شرايع و احكاميكه پيامبر صلى الله عليه و آله نمود از آنچه راكه ظاهر كتاب پر و پيچيده از آن است.

و دلالت ميكند بر اينكه مقصود جماع است نه صرف دست زدن اينكه خداى تعالى فرمود:""اذا قمتم الى الصلاه فاغسلوا وجوهكم، تا آنجا كه: و ان كنتم جنبا فاطهروا"". هر گاه براى نماز برخاستيد پس صورتتان را بشويد.تا اينكه گفت: و اگر جنب بوديد پس تطهير كنيد روشن كرد بان از حكم حدث در حال وجود آب سپس عطف كرد بر آن قولش را: و ان كنتم مرضى او على سفر. و اگر بيمار بوديد يا در سفر تا آنجا كه گويد: فتيمموا صعيدا طيبا،پس تيمم كنيد با خاك پاك. پس اعاده فرمود ذكر حكم حدث را در حال نبود آب پس لازم و واجبست كه بوده باشد قول او. او لامستم النساء حمل بر جنابت باشد تا آنكه آيه مرتب بر هر دو حال و بيان كننده حكم هر دو در حال وجود آب و نبود آن. و اگر مقصودلمس با دست بوده باشد هر آينه ذكر تيمم منحصر بود بر حال حدث نه جنابت مفيد براى حكم جنابت در حال نبود آب نباشد و حمل كردن آيه بر هر دو فايده اولى است از اكتفا كردن بان بر يك فائده و چون ثابت شد كه مقصود جماع و آميزش مخصوص است لمس بدست منتفى شود براى آنچه كه ما بيان كرديم از امتناع قصد كردن آن دو بيك لفظ.

پس اگر كسى بگويد: هر گاه حمل بر لمس با دست شود مفيد اينستكه لمس حدث باشد و اگر منحصر بر جماع باشد افاده اين را نكند پس واجب بر قضيه تو در اعتبار دو فايده اينست كه حمل شود برهر دو پس افاده كند كه لمس حدث است وافاده كند نيز جواز تيمم را براى جنب. پس اگر جايز نباشد حمل كردن آنرا بر هر دو امر براى آنچه كه ياد نمودم كه پيشينيان اتفاق دارند بر اينكه هردو امر اراده نشده و ممتنع است كه لفظ مجاز و حقيقت باشد يا كنايه و صريح باشد پس ما با تو برابر شديم دراثبات فائده تازه اى بحمل كردن آنرا بر لمس با دست با استعمال ما حقيقت لفظ را در آن تيمم براى جنب اولى نيست از آنكه ثابت كرده فايده آنرا از جهت حدث بودن لمس با دست.

باو گفته شود: كه قول خداى تعالى:""اذا قمتم الى الصلاه"" مفيد حكم حدثهاست در حال وجود آب و تصريح است با اين بر حكم جنابت پس بهتر آنستكه بوده باشد آنچه در ترتيب آيه است از قول او:""جاء احد منكم من الغايط تا قول او: او لامستم النساء""- بيان براى حكم حدث و جنابت باشد در حال نبود آب چنانچه در اول آيه بيان براى حكم هر دو است در حال وجود آب ومورد آيه در بيان تفصيل همه حدث ها نيست و فقط آن در بيان حكم جنابت است و تو وقتى حمل كردى لمس را بر بيان حدث پس دور كردى آنرا در

مقتضا و ظاهرش پس براى اين آنچه كه ما ياد كرديم بهتر است.

و دليل ديگرى بر آنچه ما ياد كرديم از معناى آيه اينستكه آن بر دو صورت قرائت شده است: او لامستم النساء""و""لمستم"". پس كسيكه او لامستم خوانده پس ظاهر آن جماع است نه غير آن براى آنكه مفاعله نميشود مگر از دو نفر، مگر در چيزهاى بسيار كم مثل قول ايشان:""قاتله الله و جازاه وعافاه الله"": خدا بكشد او را و خدا باو پاداش دهد و عافيت دهد خدا او را و مثل آن و آن چند حرف معدود است كه غير آن بر آن قياس نميشود و اصل در مفاعله آنستكه بين دو نفر باشد مثل قول ايشان قاتله و ضاربه و سالمه و صالحه و مانند آن و هر گاه اين حقيقت لفظ باشد كه پس واجب حمل كردن""لامستم" است بر جماعيكه ازمرد و زن با هم ميشود. و بر اين دلالت ميكند اينكه تو نميگوئى""لامست الرجل"" من لمس كردم مردى را""و لامست الثوب"" من لمس كردم پيراهن را هر گاه لمس كردى آنرا با دستت براى تنها بودن تو بفعل. پس دلالت ميكند بر اينكه قول او""لا مستم"" بمعناى""او جامعتم النساء"" است پس حقيقتش جماع ميباشد. و هر گاه اين صحيح شد و قرائت كسى بود كه""او لامستم"" قرائت كرده بود احتمال دارد كه لمس با دست باشد و احتمال دارد جماع باشد. واجب است كه

اين محمول باشد بر چيزيكه احتمال نمى رود مگر يك معنى براى آنكه چيزى كه حمل نميشود مگر بيك معنى پس آن محكم است و آنچه بر دو معنى مى شود آن متشابه است.

و خداوند تعالى امر كرده ما را كه حمل متشابه بر محكم و رد كردن آنرا بان بقولش""هو الذى نزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب الايه"": او چنان خدائى است كه فرو فرستاد بر تو قرآن را كه بعضى از آن آيات محكمات است آنها اصل قرآنست.

پس چون قرارداد محكم را اصل و ام قرارداد براى متشابه پس ما را فرمان داده كه آنرا حمل بر آن كنيم و مذمت كرده پيروان متشابه باكتفا كردن او بر حكم آن بخودش غير رد كردن آنرا بغيرش بقول او:""فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه"" پس اما كسانيكه در دلهايشان انحرافى است پس پيروى ميكنند آيات متشابه از آنرا. پس ثابت شد باين كه قول خدا""او لمستم"" چون حمل بر دو معنى ميشود متشابه است و قول او""او لا مستم"" چون محدود و مختصر است در مفهوم زبان بر يك معنى محكم است پس واجبست كه معناى متشابه مبين بر آن باشد.

و دلالت ميكند بر اينكه لمس حدث نيست اينكه آنچه كه حدث است مردان و زنان در آن مختلف نمى شود. و اگر زنى مس كند زن ديگر را حدث نيست، همينطور اگر مس كند مردى او را و هم- چنين مس مرد بر مرد حدث نيست، پس همينطور مس زن او را. و دلالت اين برآنچه ما وصف كرديم از دو جهت است: يكى از آن دو اينكه: ما يافتيم كه در حدثها مردان و زنها مختلف نميشوند. پس هر چيزى كه آن حدث از مرد باشد پس آن از زن هم حدث است و همچنين آنچه كه از زن حدث است از مرد هم حدث است پس كسيكه فرق گذارده بين مرد و زن پس قول او خارج است از اصول، و از جهت ديگرى: كه علت در مس زن زنرا و مرد مرد را اينكه آن مباشرت بدون جماع است پس حدث نيست همينطور مرد و زن. ا ه.

پس مى بينى بعد از همه اينها كه راى خليفه خلاف قرآن و سنت ثابته و اجماع امت و اجتهاد محض است كه برابر آن نصوص مسلمه است و براى اين مخالفت كردن با او همه امت اسلاميه از روز اول تا امروز. و اتفاق كرده اند بر وجوب تيمم بر جنبيكه آب نداردو پيروى نكرده او را در آنچه كه اجتهاد نموده هيچكس مگر عبد الله بن مسعود اگر درست باشد نسبت باو.

و ظاهر ميشود از دو صحيح دو شيخ- بخارى و مسلم- از شقيق كه اجتهاد ياد شده در دو آيه تيمم و تاويل قول او""او لامستم"" چنانچه ياد شده از ساختگى هاى تابعين و كسانيستكه بعد از ايشان آمدند و مفاد دو آيه مورد اتفاق صحابه بوده است و هرگز اختلافى در آن بين ايشان نبوده است وجز اين نيست كه عمر و يگانه پيرو او"ابن مسعود" كراهت داشته تيمم را براى جنب فاقد آب براى مقصد ديگرى.

شقيق گويد: من ميان عبد الله بن مسعود و ابى موسى.... بودم پس ابو موسى گفت: اى ابو عبد الرحمن آيا ديده اى كه اگر مردى جنب شود و آب نيابد يك ماه چگونه نماز بجا آورد؟ پس گفت: تيمم نكند هر چند كه تا يك ماه هم آب نيابد. پس ابو موسى گفت: چه ميكنى باين آيه در سوره مائده""فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا"" عبد الله گفت: اگر بايشان در اين آيه اجازه داده شده باشد هر آينه، هر آينه ممكن است كه اگر آب سرد شود برايشان اينكه بخاك تيمم كنند. پس ابو موسى باو گفت: جز اين نيست كه تيمم را براى اين مكروه داريد عبد الله گفت: بلى.پس ابو موسى به عبد الله گفت: آيا نشنيدى سخن عمار را بعمر كه گفت: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا فرستاد پس من جنب شدم و آب نيافتم كه غسل كنم پس در خاك غلطيدم چنانچه چهارپايان ميغلطند سپس آمدم نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله پس به آنحضرت بازگو كردم. پس فرمود: البته براى تو كافيست كه چنين كنى. و زد دو كف دستش را يكمرتبه بر زمين سپس خاكش را تكان داد آنگاه بان كف دست چپش را مسح نمود پشت دست راست راو با دست راستش مسح نمود پشت دست چپ را پس از آن مسح نمود با هر دو صورتش را. پس عبد الله گفت: آيا نديدى كه عمر قانع بقول و گفته عمار نشد.

صورت ديگر براى بخارى

شقيق گويد: من نزد عبد الله و ابو موسى بودم. پس ابو موسى باو گفت: اى ابو عبد الله آيا ديده اى كه هر گاه كسى جنب شد و آب نداشت چه كار كند؟ عبد الله گفت: نماز نخواند تا آب پيدا كند. ابو موسى گفت: پس چه ميكنى بگفته عمار وقتيكه پيامبر صلى الله عليه و آله باو فرمود: براى تو كافى بود" كه دست بخاك بزنى و بر صورت و پشت دستت بكشى"؟ گفت: آيا نديدى كه عمر قانع نشد از او باين حديث. پس ابو موسى باو گفت: ما را واگذار از گفته عمار. چه ميكنى باين آيه؟ پس عبد الله ندانست چه بگويد. پس گفت: بدرستيكه ما اگر اجازه دهيم بايشان در اين موضوع هر آينه ممكن است كه آب سرد باشد بر يكى از ايشان غسل را ترك كند و تيمم نمايد. پس بشقيق گفتم: پس كراهت عبد الله براى اين بوده گفت: بلى.

چه اندازه اين گوينده مهربانست بجنب فاقد آب و دلسوزى كرده بر او وقتيكه جايز دانسته بر او ترك نماز را و اگر چه يك ماه هم آب نيابد و چه قدر سخت دلست بر كسيكه آب برايش سرد باشد و شايد كه تيمم نمايد پس نهى از تيمم نموده براى سختگيرى بر اين و دلسوزى بر آن. پس مثل اينكه نماز نخواندن جنب فاقد آب و اعراض كردن او از آنچه كه در كتاب و سنت است آسان تر است ازجهت لگد مالى كردن نزد او از تيمم كسيكه سرما را عذر گرفته و ترك غسل نموده است و مثل آنستكه او اعرف است بمصالح مجتمع دينى از تشريع كننده دين برايشان و مثل آنستكه ميبيند كه از شارع اقدس فوت شده رعايت آنچه كه او آگاه شده است براى جنب از زيان ازتيمم در موقع سردى آب پس اين فقيه نيرومند در فقاهت تدارك نموده آنرا براى نپخته خود و دليل باطل كننده اش و مثل آنكه آن و مثل آنكه آن.

 

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved