بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 
next page

fehrest page

back page

شمس الدين مالكى

متوفاى 780

و براستي كه" على" شمشير پيامبر و يار نام آور او براى شرافت ساخته شده بود،

و داماد پيامبر برگزيده و پسر عموى او پدر حسن و حسين كه داراى تمام آقائى ها بودند،

و تزويج كرد او را خداى آسمان از آسمانش و براى تو كافيست تزويجى كه از عرش ظاهر شده،

به بهترين بانوان بهشتى كه از جهت قدرت و آقائى تابان است و كافيست تو را اين برترى براى على عليه السلام،

پس على و فاطمه خوابيدند و لباس پارسائى بهترين لباس آنان بود و آنها ايثار كردند بر خود بخوراكشان كسى را كه نيازمند بود،

پس برگزيدند بهشت را از حله ها و از زيورها براى رعايت اين پارسائى، و زيان نكرده كسيكه خوابيده و لباسش پشمى بود و در لباس سندس گرانقدر فردا صبح خواهد نمود،

و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود من شهر علمم و على درب آن است پس در را قصد كن و از در نزد من آئيد،

و كسيكه من مولاى اويم" على" مولاى اوست و مولاى خود را قصد كن محبت آقايت تو را ارشاد ميكند،

و تواز من هستى بجز نبوت و پيامبرى مانندهارون از موسى و كافيست تو را پس سپاس كن خدا را،

و او از خردسالان اول پيشقدم بدين بود پيشى نگرفت از او پذيرنده راه يافته اى،

و آمد پيامبر خدا در حاليكه خشنود از او بود و او از زهراء عليها السلام پريشان بود.

پس پيامبر خاك را از چهره او زدود چون بدنش را لمس كرده بود و از خاك برخاست در حاليكه مانوس بان بود در تنهائى،

و باو گفت گفتن از روى مهر برخيزاى ابو تراب سخن دوست صميمى راستگو، و درباره دو پسرانش پيامبر گفت اين دو آقاى جوانان شمايند در بهشت خانه عزت و آقائى،

و فرستاد او را از طرف خدا پيامبر بعنوان مبلغ و رساننده و برگزيده شد باين خصوصى به تنهائى،

و فرمود: آيا تبليغ و رسانيدن از من شايسته است براى كسيكه از خاندان من نيست ازمردم پس اقتدا كن،

و حقيقه عبد الله گفت به سائليكه آمده بود و از ايشان سخت سئوال ميكرد،

و اما" على" عليه السلام پس بفهم كه منزلش و منزل رسول خدا كجاست پس بشناس آنرا و گواهى بده.

و پيوسته روزه دار و رجوع كننده به پروردگارش بود و براى خدا قيام كننده و بسيار بنده گى ميكرد،

قانع از دنيا بود بانچه باو ميرسيد معرض از مال دنيا بود در هر وقت كه مال مياوردند براى او دورى ميكرد،

هر آينه بتحقيق كه دنيا را سه طلاقه كرده و هر جا كه آنرا ديد كه آمده بود بدنيا ميگفت: دورشو،

و از نزديكترين ايشان بحق بود در دنيا و تمام ايشان صاحب حق بودند لكن او نزديكترين هدايت شده گان بود،

و مدح كرده بان قصيده" عشره مبشر" ده نفريرا كه پيامبر" ص " بشارت بهشت بانها داده بود پس ياد كرده،

آنچه را كه مخصوص بابى بكر بن ابى قحاقه بود از مناقب در 14بيت كه اولش اينست، پس از ايشانست ابوبكر خليفه اى كه براى او برترى و تقدم است در هر جائى،

و صديق رهبر مردم آنچنان كسيكه ايثار كننده بود مالش را در راه خدا كه ارشاد شده بود،

سپس ياد كرده آنچه اختصاص بعمر بن خطاب داشت در 22 بيت كه اولش اينست:

و پيرو ميشود او را در فضيلت عمر آنكسيكه انداخت از كمانها راستى تير محكمى،

و نيست هر كس قصد سعادت كند كه بان برسد و ليكن كسى را كه خدا خوشبخت كند نيكبخت ميشود،

آنگاه مناقب عثمان را بنظم درآورده در 15 بيت و اولش اينست:

و محبت من به عثمان بن عفان است چونكه بر اوست اعتماد من و او مقصد و مقصود منست،

او پيشوائى شكيبا بر آزار بود در حاليكه او توانا و بردبار بود از جنايتكار و خوش رفتار بود،

و بعد ازذكر مناقب اميرالمومنين عليه السلام ياد نمود دو سبط پيامبر دو امام صلوات الله عليهما را بقولش:

 

و بالحسنين السيدين توسلى

يجدهما فى الحشر عند تفردى

 

و بحسن و حسين دو آقاست توسلى من بجد آن دو در روز قيامت موقعيكه تنها ماندم،

 

هما قرتاعين الرسول و سيدا

شباب الورى فى جنه و تخلد

 

آن دو روشنائى چشم پيامبر و دو آقاى جوانان مردمند در بهشت جاودان.

 

و قال: هما ريحانتاى احب من

احبهما فاصدقهما الحب تسعد

 

و فرمود: آن دو ريحانه منند دوست دارم كسى را كه آنها را دوست دارد پس براستى دوست بدار آنها را كه سعادتمند شوى

آن دو شباهت به پيامبر را بطور مساوى تقسيم كردند و نيست ممكن كه از ايشان تجاوزى ديده شود،

پس از سينه بپائين حسين شباهت داشت وبراى حسن از سينه به بالا بود و كافيست تو را پس آماده باش،

و از براى حسن بزرگوار مزايائى بود مانند گفته او" پيامبر" اوست اين پسرم سيد پسر سيد،

بزودى اصلاح كند پروردگار جهانيان به بركت اوعالم رابر گروهى از ايشان و بزرگى پراكنده گى را،

تا آنجا كه گويد: و بود حسين قاطع دورانديش چنانيكه هر وقت شجعان و دليران در جنگ كوتاهى ميكردند او سخت ميجنگيد،

شبيه پيامبر خدا بود در جنگ و بخشش و بهترين شهيدان بود كه چشيد طعم شمشيررا،

براى قتلگاه او ديده ها گريه ميكند و شايسته است كه بگريد پس بر خداست پاداش آن و بزرگ بدار دوستى اورا،

پس نفرين و غضب خدا باد بريزيد و شمر او و بر كسيكه حركت كرد بسوى اين مقصد پست، ودر آن قصيده ياد كرد سيدالشهداء حمزه سلام الله عليه را و گفت،

و كيست مانند شير خدا حمزه صاحب جود و كرم نابود كننده دشمنان و پناه دهنده غريب آواره را،

پس چه بسيار از گردنهاى دشمنان كه بشمشير او بريده شد و چه بسيار كه دفاع كرد از پيامبر برگزيده در هر سختى،

پس رسول خدا فرمود: اين را فرمان دادم و براى من شير ژيانى است در هر كارزارى،

و ابوجهل گفت: به حمزه اجابت كردى" محمد" را براى آنچه خواست پس لرزيد لرزيدن آقائى،

و دست دراز كرد بسوى او با كمانى در ميان خويشان او و بر سر او زد و بار ديگر با شمشير برنده اى،

و گفت باو كه من بر دين او هستم پس اگرقدرت دارى پس از راه من كنار برو و برگرد،

پس ابوجهل خوار شد و اظهار مهربانى كرده و اقرار كرد به قباحت بدگوئى در حق" احمد" ص،

پس برگشت حمزه و بسعادت نائل شد و ارشادشد

و براى دين خدا بزرگترين ياور شد،

و در روز بدر اصرار كرد به پيامبر موقعيكه كفار قريش كفو خود را خواستند وقتيكه ديدند از مردانگى و هوشيارى او،

براى چه كسى پرچمى از پر شتر مرغ بود كه ما را پراكنده ميكرد مانند شتر مرغ گريزان،

پس اين بود بخدا قسم كه كرد بر ما كارهائى را در جنگ كه معمول و متداول نبود،

و در جنگ" احد" بشهادت رسيد بعد از آنكه چشانيد هفت نفر را شربت مرگ بدترين مورد را.

پس رستگار و سيد الشهداء شد درميان فرشتگان خدا ميگردد و صبح ميكند،

و نماز خواند رسول خدا بر او هفتاد مرتبه تا دو مرتبه در موقع تعدد شهيدان،

و فرمود: شهادت حمزه مصيبتى است كه ما هرگز بمثل آن مصيبت نديده ايم و اگر روزى براى من پيش آمد كيفر خواهم داد آنها را كيفر زيادترى،

و او افزون بود در فضيلت از عموهاى ديگرش چونكه او برادر رضاعى او بود همينطور افزون بود شرافت را پس گواهى بده و ماداميكه حمزه بود پيامبر محفوظ از اذيت قريش بود و او صاحب مال و تلف كننده آن بود در بخشيدن بخشنده بود وقتيكه روشن ميكرد آتشى براى ميهمان مييافت بهترين آتش را نزد بهترين روشن كننده" و در آن ياد كرده آقاى ماعباس عموى پيامبر را و گويد ابياتيكه اولش اينست:

 

و قد بلغ العباس فى المجد رتبه

تقول لبدر التام قصرت فابعد

 

و رسيد عباس در بزرگوارى مرتبه اى را كه ميگوئى بماه تمام كوتاهى تودور شو،

كافيست ما را اين قصيده در آگاهيدن خواننده بر مذهب و عقيده اين مرد و مقام او از شعر ما آنرا برداشتيم از" نفح الطيب ج 4 ص 607- 603"

آنچه كه اين شعر در بر دارد:

اشاره كرده شاعر ما شمس الدين مالكى در اين شعرش بعده از مناقب مولاى ما امير المومنين عليه السلام از آنچه را كه پيشوايان قوم و حافظين حديثشان در كتب صحيح و مسندشان بطريقشان از پيامبر بزرگ صلى الله عليه و آله نقل كرده اند بدان كه آن مناقب زير است:

1- حديث تزويج خداوند سبحان فاطمه عليها سلام را بعلى عليه السلام و افشاندن بهشت زر و زيورش در اين ازدواج و زناشوئى مبارك كه تفصيل آن گذشت در ج 2 ص 315.

2- حديث " انا مدينه العلم و على بابها، منم شهر علم على در آنشهرست "

 

و قال رسول الله انى مدينه

من العلم و هو الباب و الباب فاقصدى

 

و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت كه من شهرى از علمم و على درب آن شهر است پس در را قصد كن،

و ما مقدم داشتيم كلام را در اطراف علم اميرالمومنين عليه السلام در جزء سوم ص 101- 95 و در اينجا اختصار كرديم باين كه حديث اين فضيلت را طبرى و ابن معين و حاكم و خطيب و سيوطى تصحيح كرده و صحيح دانسته اند و در اينجا ما تفصيل ميدهيم سخن را در آن و اينكه آنرا جمع بسيارى از حفاظ و پيشوايان حديث نقل نموده اند. پس بر تو است عده زيادى از كسانيكه آنرا در قرنهاى گذشته ياد نموده و بان احتجاج كرده و آنرا بطور قطع و مسلم نسبت به پيامبر داده و گفته ياوه سرايان و مخالفين را از آن دفع كرده اند.

1- حافظ ابوبكر عبد الرزاق بن همام صنعانى فوت شده 211 حاكم نيشابورى در مستدرك ج 3 ص 127 از او حكايت نموده.

2- حافظ يحى بن معين ابو زكريا بغدادى فوت شده 236 چنانچه در مستدرك حاكم و تاريخ خطيب بغدادى آمده،

3- ابو عبد الله" ابو جعفر" محمد بن جعفر قيدى فوت شده 236 روايت كرده ابن معين از او.

4- ابو محمد سويد بن سعيد هروى فوت شده 240 يكى از مشايخ مسلم و ابن ماجه. ابن كثير در تاريخش ج 7 ص 358 نقل كرده از وى.

5- امام حنبلى ما احمد بن حنبل فوت شده 241 آنرا در مناقبش نقل كرده.

6- عباد بن يعقوب رواجنى اسدى يكى از مشايخ بخارى و ترمذى و ابن ماجه حافظگنجى در" كفايه" از طريق خطيب از او روايت نموده.

7- حافظ ابو عيسى محمد ترمذى فوت شده 279 در جامع صحيحش نقل كرده.

8- حافظ ابو على حسين بن محمد بن فهم بغدادى فوت شده 289 حاكم در مستدرك ج 3 ص 127 از او روايت كرده.

9- حافظ ابوبكر احمد بن عمر بصرى بزاز متوفى 292 صاحب مسند كبير.

10- حافظ ابو جعفر محمدبن جرير طبرى متوفى 310 در تهذيب آلاثار و آنرا صحيح دانسته و بسيارى از بزرگان قوم از او حكايت كرده اند.

11- ابوبكر محمد بن محمد بن باغندى واسطى بغدادى فوت شده 312 ابن مغازلى فقيه در كتاب مناقبش از او روايت نموده.

12- ابو طيب محمد بن عبد الصمد دقاق بغوى فوت شده 319 خطيب بغدادى در تاريخش ج 2 ص 277 باسنادش از او نقل نموده.

13- ابو العباس محمدبن يعقوب اموى نيشابورى اصم فوت شده 346 حاكم در ج 3 مستدرك ص 126 از او روايت كرده.

14- ابوبكر محمد بن عمر بن محمد تميمى بغدادى ابن جعابى فوت شده 355 با پنج طريق نقل كرده چنانچه در مناقب ابن شهر آشوب است.

15- ابو القاسم سليمان بن احمد طبرانى فوت شده"360" آنرا در دو معجم كبير و اوسط نقل كرده است.

16- ابوبكر محمد بن على بن اسماعيل شاشى معروف بقفال فوت شده 366 حاكم در ج 3 مستدرك ص 127 از او حكايت نموده است.

17- حافظ ابو محمد عبد الله بن جعفر بن حيان اصبهانى معروف بابى الشيخ متوفى 369 در كتاب" السته اش" نقل كرده سخاوى آنرا درمقاصد الحسنه حكايت نموده.

18- حافظ ابو محمد عبد الله بن محمد بن عثمان معروف بابن سقاء واسطى فوت شده173 ابن مغازلى در مناقبش از او روايت كرده.

19- حافظ ابو ليث نصر بن محمد سمرقندى حنفى فوت شده 379 چنانچه در كتاب مجالس خود ياد كرده.

20- حافظ ابو حسين محمد بن مظفر بزاز بغدادى فوت شده 379 چنانچه در مناقب ابن مغازلى.

21- حافظ ابو حفص عمر بن احمد بن عثمان بغدادى ابن شاهين فوت شده 385 آنرا بچهار طريق بيرون آورده.

22- حافظ ابو عبد الله عبيد الله فرزند محمد مشهور بابن بطه عكبرى فوت شده. 387 آنرا بشش طريق بيرون آورده.

23- حافظ ابو عبد الله محمد پسر عبد الله حاكم نيشابورى فوت شده 405 كه در مستدركش ج 3 ص 128- 126 نقل كرده است.

24- حافظ ابوبكراحمد بن موسى پسر مردويه اصفهانى فوت شده 416 كه جمع بسيارى از او حكايت كرده اند.

25- حافظ ابو نعيم احمد پسر عبد الله اصفهانى فوت شده 430 در كتاب" معرفه الصحابه" او

26- فقيه شافعى ابو الحسن احمد بن مظفر عطار فوت شده 441 ابن مغازلى فقيه در سال 434 روايت كرده آنرا چنانچه در مناقبش ياد كرده.

27- ابو الحسن على پسر حبيب بصرى شافعى مشهور بماوردى فوت شده 540- ابن شهرآشوب در مناقب ج 1 ص 261- از او حكايت نموده است.

28- حافظ ابوبكر احمد پسر حسين پسر على بيهقى فوت شده 458 چنانچه در مقتل خوارزمى ج 1 ص 43 ياد شده

29- ابوغالب محمد پسر احمد مشهور بابن بشران فوت شده 462 كه اين مغازلى در مناقب از او روايت كرده

30- حافظ ابوبكر احمد پسر على خطيب بغدادى فوت شده 463 كه در" المتفق و المفترق" و تاريخ بغداد ج 4 ص 348، و ج 2 ص 377و ج 7 ص 173 و ج 11 ص 204 نقل كرده آنرا

31- حافظ ابو عمر و يوسف پسرعبد الله پسر عبد البر قرطبى فوت شده 463 در استيعاب ج 2 ص 461.

32- ابو محمد حسن پسر احمد پسر موسى غندجانى متوفاى 467 كه ابن مغازلى در مناقب از او نقل نموده.

33- فقيه ابو الحسن على فرزند محمد فرزند طيب جلابى مغازلى متوفاى 483 كه در مناقبش بهفت طريق نقل نموده.

34- ابو مظفر منصور فرزند محمد فرزند عبد الجبار سمعانى شافعى متوفاى489 چنانچه در مناقب ابن شهر شوب است.

35- حافظ ابو محمد حسن فرزند احمد سمرقندى متوفاى 491 كه در بحر الاسانيد در صحيح الاسانيد آنرا نقل نموده پس حديث در نزد او صحيح است چنانچه در تذكره ذهبى ج 4 ص 28 موجوداست.

36- ابو على اسماعيل فرزند احمد فرزند حسين بيهقى متوفاى 507 خوارزمى در مناقب ص 49 روايت كرده آنرا از او.

37- ابو شجاع شيرويه فرزند شهردار همدانى ديلمى متوفاى 509 در فردوس الاخبار آورده.

38- ابو محمد احمد فرزند محمد فرزند على عاصمى آنرا در" زين الفتى شرح سوره هل اتى" كه در نزد ما موجود است نقل نموده.

39- ابو القاسم زمخشرى متوفاى 538 كه در الفائق ج 1 ص 28 باب مدينه علم ناميده است.

40- حافظ ابو منصور شهردار فرزند شيرويه همدانى ديلمى متوفاى 558 آن را با سند در كتابش مسند الفردوس نقل كرده.

41- حافظ ابو سعيد عبد الكريم فرزند محمد فرزند منصور تميمى سمعانى متوفاى 562 در" الانساب" گويد در"شهيد" جمعى از علماء معروف باين اسم شهيد مشهور شده اند براى اينكه كشته شدند معروف بشهيد گشتند اول ايشان فرزند باب مدينه علم تا آخر كه اين كلامش ميرساند كه حديث مذكور از مسلميات نزد حافظين حديث بوده است.

42- حافظ اخطب خوارزم ابو المويد موفق فرزند احمد مكى حنفى متوفاى 568آنرا در مناقب ص 49 و در مقتل امام سبط ج 1 ص 43 نقل كرده است.

43- حافظ ابو القاسم على فرزند حسن مشهور بابن عساكر دمشقى متوفاى 571 با چندين طريق نقل كرده است.

44- ابو حجاج يوسف فرزند محمد بلوى اندلسى مشهور بابن الشيخ متوفاى حدود 605 آنرا ارسال مسلم در كتابش" الف باء" ج 1 ص 322 نقل نموده است.

45- ابو السعادات مبارك فرزند محمد فرزنداثير جزرى شافعى متوفاى 606- آنرا در" جامع الاصول" از ترمذى نقل كرده.

46- حافظ ابو الحسن على فرزند محمدفرزند اثير جزرى متوفاى 630 در اسد الغايه ج 4 ص 22 نقل نموده است.

47- محى الدين محمد فرزند على فرزند عربى طائى اندلسى متوفاى 638 در كتاب" الدر المكنون و الجوهر المصون" چنانچه در ينابيع الموده ص 419 نقل نموده است. 48- حافظ محب الدين محمد فرزند محمود فرزند نجار بغدادى متوفاى 643 مسندا در ذيل تاريخ بغداد نقل نموده است.

49- ابو سالم محمد فرزند طلحه شافعى متوفاى 651 در مطالب السئول ص 22 و الدر المنظم آورده چنانچه در ينابيع الموده ص 65 موجود است.

50- شمس الدين ابو مظفر يوسف فرزند قزاوغلى سبط ابن جوزى حنفى متوفاى 654 در تذكره خود ص 29 ياد كرده.

51- حافظ ابو عبد الله محمد فرزند يوسف گنجى شافعى متوفاى 658 در كفايه ص 102- 98 بيرون آورده آنرا و بعد از نقل آن به چندين طريق گويد. گفتم اين حديث خوب عاليست تا آنكه گويد و باين جهت پس بتحقيق دانشمندان از صحابه و پيروان و اهل بيت نبوت قائل بتفضيل وبرترى دادن على" ع" و زيادى علم اوو سنگينى آن. و تيز فهمى او و فراوانى حكمت او و نيكوئى قضاوت و صحت فتواى او شدند و بودند ابوبكر و عمر عثمان و غير ايشان از علماء صحابه كه در احكام با او مشورت كرده و عمل بگفته او در نقض و ابرام ميكردند و تمام ايشان اعتراف بعلم اوو فراوانى فضل او و برترى عقل او و درستى حكمت او داشتند و اين حديث در حق او زياد نيست زيرا كه مقام او نزدخدا و پيامبر و مومنين از بنده گان خدا بالاتر و والاتر از اين است

52- ابو محمد شيخ عز الدين عبد العزيز فرزند عبد السلام سلمى شافعى متوفاى 660 ياد نمود آنرا در گفتارى كه حكايت نمود آنرا از او شهاب الدين احمد در كتاب توضيح الدلائل بر ترجيح فضائل.

53- حافظ محب الدين احمد فرزند عبد الله طبرى شافعى مكى متوفاى. 694آنرا در" الرياض النضره" ج 1 ص 192و" ذخاير العقبى" ص 77 روايت كرده.

54- سعيد الدين محمد فرزند احمد فرغانى متوفاى 699 ياد نمود آنرا درشرح تائيه ابن فارض عربى در شرح گفته او.

كه امات و بزرگوارى ايشان از بعضى آنچه را كه تخصيص داده بود ايشانرا بان بچيزيكه اختصاص داد ايشان از ارث هر فضيلتى و ياد كرد آنرا در شرح فارسى آن در نزد گفته او،

و واضح و آسان نمود بسبب تاويل آنچه را كه مشكل بود على عليه السلام بعلميكه بوسيله وصيت باو رسيده بود.

55- حافظ ابو محمد فرزند ابى حمزه ازدى اندلسى متوفاى 699 در" بهجت النفوس" ج 2 ص 175 و ج 4 ص 78.

56- صدرالدين سيد حسين فرزند محمد هروى فوزى متوفاى 718 در" نزهه الارواح"ياد نمود.

57- شيخ الاسلام ابراهيم فرزند محمد حموى جوينى متوفاى 722، آنرا در فرائد السمطين در فضائل المرتضى و البتول

58- نظام الدين محمد فرزند احمد فرزند على بخارى متوفاى 725 حكايت كرده از آن شيخ عبد الرحمن چشتى در" مرات الاسرار عن سيره الاولياء"

59- حافظ ابو الحجاج يوسف فرزند عبد الرحمن مزى متوفاى 742 در" تهذيب الكمال" در شرح احوال امير المومنين عليه السلام آنرا ياد كرده.

60- حافظ شمس الدين محمد فرزند احمد ذهبى شافعى متوفاى 748- آنرا در تذكره الحفاظ ج 4 ص 28 از صحيح حافظ سمرقندى ياد كرده سپس گفته اين حديث صحيح است.

61- حافظ جمال الدين محمد فرزند يوسف زرندى انصارى متوفاى سنه 757- آنرا در" نظم درر السمطين در فضائل مصطفى و مرتضى و بتول و سبطين" ياد نموده مطلع شدم برآن در قرميسين" كرمانشاء سابق، باختران جمهورى اسلامى" نزد علامه حجت سردار كابلى.

62- حافظ صلاح الدين ابو سعيد خليل علائى دمشقى شافعى متوفاى 761 كه از او حكايت نموده بسيارى از بزرگان قوم و آنرا از طريق ابن معين صحيح دانسته سپس گويد و چه استبعادى هست در اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله مثل اين را در حق على كه خدا از او راضى باد بگويد هر كسيكه در اين باره حديث سخن گفته و قطع بموضوع بودن آن نموده جوابى ندارد از اين روايات صحيحه از ابن معين و با اين روايات براى او شاهدى است كه ترمذى آنرا در جامع خود روايت كرده تا آخر.

63- سيد على فرزند شهاب الدين همدانى آنرا در كتاب" موده القربى"ياد كرده از طريق جابر بن عبد الله سپس گفت: و از ابن مسعود و انس مانند آن.

64- بدر الدين محمد ابو عبدالله زركشى مصرى شافعى متوفاى 794و گويد: اين حديث در نهايت درجه خوبى است كه بان احتجاج و استدلال ميشود وضعيف نيست تا چه رسد باينكه وضع شده باشد" فيض القدير" ج 3 ص 47.

65- حافظ ابو الحسن على فرزند ابوبكر هيثمى متوفاى 807 در كتاب مجمع الزوائد ج 9ص 114.

66- مال الدين محمد فرزند موسى دميرى متوفاى 808 در كتاب" حياه الحيوان" ج 1 ص 55.

67- مجد الدين محمد فرزند يعقوب فيروزآبادى متوفاى 816 يا 7 دركتابش" النقد الصحيح" و گويد در كلاميكه طولانى است در حول حديث ياد شده بعد از روايت او بطريقى از ابن معين، كسى كه درباره حديث انا مدينه العلم حرف زده" و ياوه سرائى كرده"جوابى نياورده از اين رواياتيكه ثابت است از يحى بن معين و حكم موضوع بودن بر آن جدا باطل است تا آنكه گويد: وحاصل اينكه حديث منتهى ميشود بتمام طريق من ابى معاويه و شريك" بمعاويه و شريك" بدرجه خوبى كه بان استدلال و احتجاج ميشود و ضعيف نيست تا چه رسد كه وضع شده باشد.

68- امام الدين محمد هجروى لايجى حكايت ميشود از كتابش" اسماء النبى و خلفاء الاربعه"

69- شيخ يوسف واسطى اعور ياد كرده آنرا در رساله ايكه شيعه رابآن رد كرده آنرا از دليل هاى رافضه" شيعيان" شده و از آن جواب داده بطور تسليم و پذيرش آن از جهت سند بوجوهيكه در مفاد آنست و بزودى كلمه و سخن او خواهد آمد.

70- شمس الدين محمد فرزند محمد جزرى متوفاى 833 آنرا نقل كرده در" اسنى المطالب فى مناقب على بن ابيطالب" ص 14 از طريق حاكم و ياد كرده صحت آنرا و در اول كتابش شرط كرد كه در آن احاديث متواتر و صحيح و حسن را ياد كند از مناقب اميرالمومنين عليه السلام.

71- شيخ زين الدين ابوبكر محمد فرزند محمد فرزند على خوافى متوفاى 838 آنرا بطور ارسال ياد كرده و بان استدلال نموده

براى اختصاص على عليه السلام به زيادى دانش و حكمت، حكايت كرد آنرا از او شيخ شهاب الدين احمد در" توضيح الدلائل"

72- شهاب الدين فرزند شمس الدين زاولى دولت آبادى متوفاى 849- آنرا در كتاب" هدايه السعداء" نقل كرده و بان احتجاج نمود براى فضيلت امير المومنين عليه السلام.

73- شهاب الدين ابو الفضل احمد فرزند على مشهور بابن حجر عسقلانى متوفاى 852- آنرا در تهذيب التهذيب ج 7 ص 337 ياد كرده و در" لسان الميزان" گويد: اين حديث داراى طرق و راه هاى بسياريست در مستدرك حاكم كه كمترين احوال آن اينستكه براى حديث مذكور اصل و ريشه است پس سزاوار نيست كه برآن اطلاق شود كه وضع شده يعنى گفته شود كه آن مجعول و بى اساس است.

74- شهاب الدين احمد، آنرا در" توضيح الدلائل" ياد كرده و گويد اين فضيلتى است كه اصحاب بان اقرار كرده و مسرورند و راه توافق و سازگارى را پيموده و دنبال كردند.

75- نور الدين على فرزند محمد فرزند صباغ مالكى مكى متوفاى 855 ياد كرده آنرا در" فصول المهمه" ص 18.

76- بدرالدين محمود فرزند احمد فرزند موسى حنفى عينى متوفاى در قاهره سال 855 در كتاب" عمده القارى" ج 7 ص 631 ياد نموده.

77- شيخ عبد الرحمن فرزند محمد فرزند على بسطامى حنفى متوفاى 858 ياد كرده آنرا در كتابش"دره المعارف الالهيه" و استدلال بان كرده براى وارث بودن على عليه السلام علم و دانش پيامبر بزرگ صلى الله عليه و آله را مراجعه كن به ينابيع الموده ص 400.

78- شمس الدين محمد فرزند يحيى گيلانى لاهيجانى نور بخش ياد كرده آنرا در" مفاتيح الاعجاز" شرح گلشن راز مولف سال 877 هجرى.

79- شمس الدين ابو الخير محمد فرزند عبد الرحمن سخاوى مصرى متوفاى 902 يادكرده در" المقاصد الحسنه" و آنرا حسن و نيكو دانسته.

80- حافظ جلال الدين عبد الرحمن فرزند كمال الدين سيوطى متوفاى 911 ياد كرده در" جامع صغير" ج 1 ص 314 و در چندين كتاب ازتاليفاتش و آنرا حسن دانسته در بسيارى از آنها سپس حكم بصحت آن كرده در" جمع الجوامع" چنانچه در كتاب ترتيب او ج 6 ص 401 پس گويد: بودم كه جواب ميدادم باين جواب" يعنى به حسن بودن اين حديث" مدت درازى تا اينكه آگاه شدم بر صحيح دانستن ابن جرير مر حديث على عليه السلام را در" تهذيب الاثار" با تصحيح حاكم مر حديث ابن عباس را پس من استخاره كردم با خدا و قطع كردم به بالا بردن اين حديث را از مرتبه حسن بمرتبه صحت خداداناتر است.

و بتحقيق يك جزء مستقلى در طريق هاى اين حديث نوشته و آنرا از تاليفات خود شمرده و حديث مذكور رادر" الدر المنثره" ياد كرده و آنرااز احاديث مشهوره شمرده در ص 49 حاشيه" فتاوى حديثيه" ابن حجر

81- سيدنور الدين على فرزند عبد الله سمهودى شافعى متوفاى 911 ياد كرده آنرا در"جواهر العقدين" و رديف كرده آنرا بشواهدى از احاديث وارده در علم على عليه السلام

82- فضل فرزند روزبهان ياد كرده آنرا در رد بر" نهج الحق" علامه حلى در حاليكه آنرا پذيرفته بدون هيچ اشاره اى در سندش و در رد دليلهاى علامه با علم. بودن اميرالمومنين بدو حديث اقضاكم على. قاضى ترين شماعليست. و انا مدينه العلم" من شهر علمم و على دروازه آنشهر است" از طريق ترمذى و اما آنچه را كه مصنف ياد كرده آنرا از علم امير المومنين پس شكى نيست كه او از علماء امت و مردم همگى محتاج و نيازمند بسوى اويند در علم و چگونه چنين نباشد در حاليكه او وصى و جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله است در رسانيدن علم و امانتهاى حقايق معارف پس نزاع و جدالى براى هيچكس در او نيست و اما آنچه كه ياد كرده از صحيح ترمذى" درباره حديث انا مدينه العلم و على بابها" پس صحيح است.

83- حافظ عز الدين عبد العزيز معروف بابن فهد هاشمى مكى شافعى متوفاى 922 اشعاريكه بان مدح ميكند امير المومنين عليه السلام را اشاره كرده و آن اينست.

شير جنگها و شير دور كننده و كسيكه بشمشير او سياهى وتاريكى ها نادانى و شرك برطرف شد.

داماد پيامبر برادر او و درب علوم و دانش او قاضى ترين صحابه پيامبر و صاحب شمائل و اخلاق كريمانه بود.

پارسائى كه پرهيزگارى سخت شعار او بود و رفتارش دادگسترى بود با بزرگوارى،

در بخشش او دريا چيست جزركدامست سيلاب چيست و باران مداوم كدامست، و براى اوست شجاعت و دليرى و آزرم و هم چنين فصاحت و بلاغت و دانش هائى،

عنتر كيست جز او در نبرد كسى نيست و شير شرزه نتواند با او برابر شود وقتيكه جنگ سخت شود،

فرزند ساعده فصيح كيست پيش او سحبان كدامست اگر سخنرانى كند و اگر شعر گويد،

تمام فضيلتها را واجد شد منزه است خدائيكه از فضلش اين كمالات را از قديم باو عطا نمود،

يارى كرد پيامبر را و چه بسيار كه خود را فداى او نمود پس براى اوست از پسر عمش فضليكه همه عالم را فرا گرفته،

تمام مخالفين حقيقه اعتراف بفضل برترى او نموده واين امريست روشن درباره على نه پنهان،

پس بر او باد از من هزار هزار تحيت و درود بر تمام صحابه كه اهل وجدان وشرف باشند،

84- حافظ شهاب الدين احمد فرزند محمد قسطلانى مصرى شافعى متوفاى 923 در" مواهب الدينه" در نامهاى پيامبر بزرگوار صلى الله عليه و آله" مدينه العلم" شمرده كه از حديث معهود ياد شده گرفته چنانچه زرقانى در شرح آن ج 3 ص 143 گفته است.

85- مولى جلال الدين محمد فرزند اسعد دوانى متوفاى 928، بان اشاره كرده در شرح رساله زوراء.

86- قاضى كمال الدين حسين فرزند معين ميبدى متوفاى در اوائل قرن دهم آنرا در شرح ديوان منسوب بامير المومنين عليه السلام ياد كرده و بان احتجاج و استدلال نموده.

87- حاج عبد الوهاب فرزند محمد بخارى متوفاى 932 در تفسيرش" الانورى" در نزد قول خداى تعالى" قل لا اسئلكم عليه اجر الا المودده فى القربى" بگو من از شما سئوال نميكنم براى رسالتم مزدى را مگر دوستى درباره نزديكان من ياد كرده آنرا از طريق جابر كه از ابن مغازلى نقل كرده و عده اى از فضائل آنحضرت را در پى ورديف آن آورده سپس گفته بدان اى فلانى كه اين احاديث از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره على كه خدا ازاو خشنود است وارد شده است

88- حافظشيخ محمد فرزند يوسف شامى متوفاى 942ياد كرده آنرا در" سبل الهدى و الرشاد فى سيره خير العباد" و گفته: صواب آنستكه آن حديث حسن است چنانچه دو حافظ علائى و ابن حجر گفته اند... تا آخر.

89- شيخ ابو الحسن على فرزند محمد فرزند عراق كنانى متوفاى 863 ياد كرده آنرا در" تنزيه الشريعه عن الاخبار الشيعه" و آنرا رديف كرده به تصحيح حاكم و ضعيف دانستن ابن جوزى و حسن دانستن ابن حجر و علائى آنرا و ظاهر ميشود از اواختيار كردن قول ابن حجر و علائى را.

90- شهاب الدين احمد فرزند محمد فرزند ابن حجر هيتمى مكى متوفاى 974 آنرا در" الصواعق" ص 73 و در شرح همزيه بوصيرى ياد كرده در نزد قول او.

چه بسيار آياتيكه ظاهر شد از علوم او از حروفيكه از آن حروف هجاء الف وباء... ظاهر شود و در شرح گفته اش.

و وزير پسر عموى او در فضائل و مناقب و از خاندانيكه وزيران نيكبخت ميشدند. و در شرح قولش گويد:

برداشتن پرده ها يقينا باو اضافه و زياد نشود بلكه او خورشيدى استكه بر او پرده و حجابى نيست، آنرا ياد كرده و حسن داشته دركتاب" تطهير الجنان" حاشيه" الصواعق" ص 74 و روايت كرده آن را"الفتاوى الحديثيه" ص 126 و آنرا حسن دانسته و در ص 197 گويد آن حديث حسن بلكه حاكم گويد آن حديث صحيح است.

91- على فرزند حسام الدين مشهور بمتقى هندى متوفاى 975 ياد كرده آنرادر" اكمال جمع الجموامع سيوطى" در قسمت گفته هائى از فضائل امير المومنين عليه السلام چنانچه در ترتيب آن" كنز الاعمال" ج 6 ص 156 ميباشد.

92- شيخ ابراهيم فرزند عبدالله وصابى يمنى شافعى ياد كرده آنرا در كتاب" الاكتفاء" در حاليكه نقل كرده از ابى نعيم در كتاب المعرفه" و از حاكم و خطيب و بان احتجاج و استدلال نموده به فضل علم على عليه السلام بدون اينكه هيچ اشكالى در سند و دلالت آن نمايد.

93- شيخ جمال الدين محمد طاهر هندى متوفاى 986 ياد كرده آنرا در" تذكره الموضوعات" و آنرا حسن دانسته و گفته كسى كه حكم بدروغ بودن آن كند قطعا غلط و اشتباه كرده است.

94- ميرزا مخدوم عباس فرزند معين الدين جرجانى سپس شيرازى متوفاى 988 ياد كرده آنرا در فصل دوم از" نواقض الروافض" و آنرا از فضائل امير المومنين عليه السلام شمرده در حاليكه از ترمذى نقل كرده بدون هيچ اشكالى در آن.

95- شيخ فرزند عبد الله عيد روس متوفاى 990 ياد كرده آنرا در" العقد النبوى و السر المصطفوى" در حاليكه نقل از بزار و طبرانى و حاكم و عقيلى و ابن عدى و ترمذى نموده بدون ايراد و تنقيض ضعف سند آن.

96- جمال الدين محدث عطاء الله فضل الله شيرازى متوفاى 1000 ياد كرده آنرا در كتابش" الاربعين" و آن حديث شانزدهم از آنست و ياد كرده آنرا در مطلب اول از كتابش" تحفه الاحباء من مناقب آل العبا.

97- ابو العصمه محمد معصوم بابا سمرقندى ياد كرده آنرا در فصل دوم از رساله"الفصول الاربعه" و احتجاج كرده بان بر كسيكه بدگوئى بابى بكر نموده بغضب كردن او فدك را و انكار كرده باين شهاده اميرالمومنين را براى فاطمه سلام الله عليها بسبب مقام علمى او كه بواسطه حديث معهود ياد شده ثابت است.

98- شيخ على قارى هروى حنفى متوفاى 1014 كه در كتاب" المرقاء" در شرح المشكاه ياد نموده آنرا.

99- حافظ شيخ عبد الروق فرزند تاج العارفين مناوى شافعى متوفاى 1031 ياد كرده آنرا در" فيض القدير" شرح الجامع الصغير و در" التيسير" شرح الجامع الصغير و در اولى گويد:

پس براستيكه محمد مصطفى صلى الله عليه وآله مدينه جامعه براى معانى تمام دياناتست و مدينه و شهر چاره اى از در ندارد. پس خبر داد كه درب آن على كه خدا او را سرفراز كند ميباشد پس كسيكه راه او را پيش گيرد و برود داخل آنشهر شده و هر كس كه خطا كند واز راه او نرود راه هدايت را اشتباه رفته و خطا كرده. و بتحقيق كه شهادت با علميت و داناتر بودن او داده است موافق و مخالف و دوست و دشمن.

كلابادى نقل كرده كه مردى از معاويه از مسئله اى پرسيدپس گفت از على سئوال كن كه او از من داناتر است پس گفت: من جواب تو را ميخواهم. گفت: واى بر تو مكروه دارى مرديرا كه رسول خدا صلى الله عليه وآله او را براى عملش عزيز ميداشت.

وبزرگان صحابه بودند كه اعتراف ميكردند مقام علمى او را و عمر از اوميپرسيد از آنچه كه بر او مشكل ميشد.مردى آمد و از عمر سئوال كرد. پس عمر گفت: على در اينجا است از او سئوال كن پس آنمرد گفت ميخواهم از توبشنوم اى اميرالمومنين گفت برخيز پاهايت را استوار نكند و نامت را از دفتر محو و نابود نمايد.

و از عمر از طرق و راه هاى صحيح رسيده كه پناه ميبرد بخدا از مردميكه على عليه السلام در بين آنها نباشد تا آنكه نگاه ميداشت او را نزدخودش و نبيند مر او را چيزى از براى مشورت كردن او در مشكلى.

و حافظ عبد الملك فرزند سليمان نقل كرده كه گفت بعطاء گفته شد آيا هيچكس از صحابه فقيه تر و داناتر از على بود، گفت: نه بخدا سوگند.

حرالى گويد: پشينيان و متاخرين ميدانند كه فهم كتاب خدا منحصر به علم على عليه السلام است و هر كس كه نداند اين را پس گمراه شده از دريكه از پشت سر اوست. خداوند پرده ها را از دلها بردارد تا محقق شود يقينى كه به برطرف شدن پرده دگرگون نميشود.

100- ولى يعقوب لاهورى آنرا در""رساله العقائد"" ياد كرده و در دلالت آن بر اعلميت و افضيلت امام عليه السلام سخن گفته.

101- شيخ احمد فرزند فضل فرزند محمد با كثير مكى شافعى متوفاى 1047 ياد كرده آنرادر كتابش""وسيله المال فى عد مناقب الال"" در حاليكه از ابن عمر صاحب""الاستيعاب"" نقل كرده بدون هيچ اشكالى در سند و متن و دلالت آن.

102- شيخ محمود فرزند محمد فرزند على شيخانى قادرى ياد كرده آنرا در تاليفش""الصراط السوى فى مناقب آل النبى"" در حاليكه از احمد و ترمذى بصورت ارسال مسلم و قطعى نقل كرده سپس گفته و براى همين ابن عباس ميگفت كسيكه علم ميخواهد پس بايد از در علم بيايد و آن على است كه خدا از او خشنود است.

103- عبد الحق دهلوى متوفاى 1052 ياد كرده آنرا در""اللمعات فى شرح المشكاه"" و حكايت كرده عده اى از حافظين، حافظين را در اطراف حديث ياد شده و معهود از جهت نفى و اثبات و اختيار كرده آنچه را كه جمعى از متاخرين حفاظ معتقد شده اند از لحاظ ثبوت و حسن بودن آن و نيز در""مدارج النبوه"" از نامهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله:""مدينه العلم""شمرده براى پذيرفتن حديث معهود.

104- سيد محمد فرزند سيد جلال فرزند حسن نجارى آنرا در كتابش""تذكره الابرار"" پيش ياد نمودن امير المومنين و تصريح كرده بصحت آن. 105- الله ديا فرزند عبد الرحيم فرزند بينا حكيم چشتى عثمانى ياد كرده آن را در""سر الاقطاب"" در حاليكه احتجاج و استدلال بان نموده وآنرا ارسال مسلم و قطعى دانسته.

105- الله ديا فرزند عبد الرحيم فرزند بينا حکيم چشتي عثماني ياد کرده آنرا در"" سر الاقطاب""در حاليکه احتجاج و استدلال به آن نموده و آنرا ارسال مسلم و قطعي دانسته.

106- عبد الرحمن فرزند عبد الرسول فرزند قاسم چشتى آنرا در""مرآت الاسرار"" در هنگام ياد كردن مولاى ما اميرالمومنين ياد نموده.

107- شيخ فرزند على فرزند محمد خفرى متوفاى 1063 در كتابش""كنز البراهين الكسبيه"" نقل نموده.

108- حافظ على احمد عزيزى شافعى متوفاى 107. ياد كرده آنرا در""السراج المنير درشرح جامع الصغير"" ج 2 ص 63 و حكايت كرده از استادش حسن بودن آنرا و اشاره

نکرده بچيزى كه مخدوش و مغشوش ميكند آنرا. پس گفت: از او گرفته ميشود شايسته و سزاوار است براى عالم و دانا كه مردم را خبر دهد بفضيلت كسيكه فضل او شناخته شده تا آنكه علم را از او فرا گيرند.

109- ابو الضياء نور الدين على فرزند على شبراملسى قاهرى شافعى متوفاى 1082ياد كرده آنرا در حاشيه اش بر""المواهب اللدينه"" كه موسوم به""تيسير المطالب السنيه بكشف اسرار المواهب اللدينه"" در شرح نامهاى پيامبر صلى الله عليه و آله در نام آنحضرت""مدينه العلم"" پس گفت و صحيح اينستكه آن حديث حسن است چنانچه علائى و ابن حجر گويند.

110- شيخ تاج الدين سنبهلى آنرا در""رساله اشغال نقشبنديه"" نقل كرده.

111- شيخ ابراهيم فرزند حسن كردى كورانى شافعى متوفاى 1101 ياد كرده آنرا در""النبراس لكشف الالتباس الواقع فى الاساس"" در حاليكه نقل از بزار و طبرانى از جابر و از طريق ترمذى و حاكم از على عليه السلام بدون هيچ طعن و بدگوئى در سندش.

112- شيخ اسماعيل فرزند سليمان كردى بصرى ياد كرده آن را در كتابش""جلاء النظر فى شبهاى ابن حجر"" اقامه حجت و برهان كرده بان بر كسيكه نسبت خطا و اشتباه باميرالمومنين عليه السلام درفتوا داده ابن حجر حكايت كرده آنرا در كتاب""الفتاوى الحديثيه"" از بعضى از معاصرينش.

113- شيخ محمد فرزند عبد الرسول برزنجى مدنى متوفاى 1103 در رساله اش""الاشاعه فى اشراط الساعه"".

114- شيخ محمد فرزند عبد الباقى فرزند يوسف زرقانى مالكى متوفاى 1122ياد كرده آنرا در شرح""المواهب اللدنيه"" ج 3 ص 143 و آنرا حسن دانسته.

115- شيخ سالم فرزند عبد الله فرزند سالم بصرى شافعى ياد كرده آنرا در رساله اش""الامداد بمعرفه الاستاد"" نويسنده و تاليف كننده سال 1121.

116- ميرزا محمد فرزند معتمد خان بدخشانى نقل كرده آن را در""نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البيت الاطهار"" ص 27 در حاليكه از بزار و عقيلى و ابن عدى و طبرانى و حاكم و ابى نعيم نقل كرده و حديث معهود نزد او صحيح است بر شرط نوشته او

117- شيخ محمد صدر العالم در كتاب""المعارج العلى فى مناقب المرتضى"" ياد كرده آنچه را كه سيوطى در جمع الجوامع افاده نموده ازصحت حديث پس ظاهر ميشود از او اختيار او صحيح بودن آنرا مانند سيوطى.

118- شاه ولى الله احمد فرزند عبد الرحيم دهلوى متوفاى 1176 ياد كرده آنرا در كتاب""قره العين"" در چندين موضع در حاليكه گيرنده آنست گرفتن مسلم و قطعى و آنرا از فضائل امير المومنين عليه السلام شمرده در كتابش" ازاله الخفا

119- شيخ محمد فرزند سالم مصرى حنفى متوفاى 1181 در حاشيه اش بر شرح جامع الصغير عزيزى ج 2 ص 63.

20- شيخ محمد فرزند محمد امين سندى در كتابش ""دراسات اللبيب"" چاپ شده 1284 در لاهور شمرده باب مدينه علم را از نامهاى اميرالمومنين از باب گرفتن بحديث معهود.

121- امير محمد فرزنداسماعيل فرزند صلاح يمنى صنعانى متوفاى 1182 ياد كرده آنرا در" الروضه النديه فى شرح التحقه العلويه"" و حكم كرده بصحت حديث براى پيروى كردن بر حاكم و ابن جرير و سيوطى و گويد بعد نقل تصحيح كردن صحيح داننده گان و تحسين كردن كسانيكه آنرا حسن دانسته اند. پس براى تو ظاهر و روشن شد دعواى بطلان موضوع بودن آن و درستى قول بصحت آن چنانچه سيوطى آنرااختيار كرده و آن گفته حاكم و ابن جرير است.

122- شيخ سليمان جمل در كتاب""الفتوحات الاحمديه بالمنح المحمديه"" آنرا ياد كرده در حاليكه آنرا مسلم و مقطوع دانسته.

123- مولى سيد قمر الدين حسينى اورنگ آبادى متوفاى 1193 ياد كرده آنرا در كتاب""نور الكريمتين"" در حاليكه بان استدلال و اقامه برهان بان نموده در حاليكه پذيرنده بر اوست.

124- شهاب الدين احمد بن عبد القادر عجيلى شافعى يكى از شعراء غدير است كه در شعراء قرن دوازدهم خواهد آمد آنرا ياد كرده در كتابش""ذخيره المال فى شرح عقد اللال"" در چندين موضع مانند ياد كردن حديث ثابت صحيح كه مورد قبول اوست.

125- شيخ محمد بن على صبان متوفاى 1205 ياد كرده آنرا در كتاب""اسعاف الراغبين"" ص 156- حاشيه نور الابصار كه نقل كرده از بزار و طبرانى و حاكم و عقيلى و ابن عدى ترمذى و صواب دانسته قول كسى را كه آنرا حسن دانسته خلافا بكسيكه آنرا صحيح يا موضوع و مجعول دانسته است.

126- شيخ مبين بن محب الله سهالوى متوفاى 1325 استدلال و احتجاج كرده بان علم امام عليه السلام را در كتابش""وسيله النجاه"" سپس گفته اين حديث صحيح است بر عقيده حاكم و ابن حجر گويد: حسن است و ياد نكرده چيزيرا از سخنانيكه ايراد در آن باشد كه اشاره بفساد و بطلان آن باشد.

127- قاضى ثناء الله پانى پتى متوفاى 1225 ياد كرده آنرا در چندين موضع از كتابش""السيف المسلول"" وياد كرده صحيح دانستن حاكم آنرا و تضعيف كسيكه آنرا ضعيف دانسته و اختيار ابن حجر حسن بودن آنرا سپس گفته چيزيكه معنايش اين است: كه صواب آنستكه ابن حجر اختيار كرده براى نگرش بسند آن. و اما از جهت تامل و انديشه به بسيارى از شواهد پس امكان دارد كه ما حكم بصحت آن كنيم 1280.

128- عبد العزيز بن ولى الله دهلوى ياد كرده آنرا در سئواليكه از او شده و در رساله ايكه آنرا در عقايد پدرش شاه ولى الله نوشته است.

129- شيخ جواد ساباط بن ابراهيم ساباطى حنفى ياد كرده آنرا در كتاب""البراهين الساباطيه"".

130- عمر بن احمد طرپوتى حنفى در كتاب""عصيده الشهده فى شرح قصيده البرده"" گويد در شرح قول او:

 

فان النبين فى خلق وفى خلق

و لم يدانوه فى علم و لا كرم

 

برتر از پيامبران بود در خلقت و در اخلاق و آنان نزديك او نباشند نه در علم و نه در كرم.

بدانكه بيان علم آنحضرت ثابت است بقول خداى تعالى. و تعليم كرد تو راچيزيكه نبودى كه بتوانى و بقول پيامبر صلى الله عليه و آله منم شهر علم تا آخر حديث و غير آينها.

131- قاضى محمد بن على شوگانى صنعانى متوفاى 1250 ياد كرده آنرا در""الفوائد الجموعه فى الاحاديث الموضوعه"" و آنرا حسن دانسته است.

132- محمد رشيد الدين خان دهلوى در""ايضاح لطافه المقال"".

133- جمال الدين ابو عبد الله محمد بن عبد العلى قرشى معروف ميرزا حسن على لكهنوى آنرا از مناقب امير المومنين عليه السلام در""تفريح الاحباب بمناقب الال و الاصحاب"" شمرده و اختيار كرده حسن بودن آنرا.

134- نور الدين اسماعيل بن سليمان ياد كرده آنرا در""الدر اليتيم"" نقل كرده از ابى نعيم و حاكم و خطيب بدون اين كه طعنى در آن باشد.

135- ولى الله بن حبيب الله بن محب الله بن ملا احمد عبد الحق سهاوى لكهنوى متوفاى 1270- آنرا از مناقب امير المومنين عليه السلام شمرده در كتابش""مراه المومنين"" سپس گفته چيزيكه معنايش اينست و آنچه كه زياد كردند بر آن دربعضى از روايات از مناقب صحابه موضوع و افتراء است بنابر آنچه كه در صواعق است.

136- شهاب الدين سيد محمود بن عبد الله آلوسى بغدادى متوفاى 1270 ه در تفسيرش""روح المعانى"" على عليه السلام را باب مدينه علم مينامد در موقع بحث و كاوش از ديدن لوح در ج 27 ص 3- ازطبعه منيريه.

137- شيخ سليمان بن ابراهيم حسينى بلخى قندوزى متوفاى 1293 ياد كرده آنرا به راه هاى بسيارى در""ينابيع الموده"" ص 419 و 400 و 73 و 72 و 65 نقل كرده از جمعى از حافظين حديث و بزرگانيكه منتهى ميشود اسنادشان به امير المومنين عليه السلام و ابن عباس، و جابر بن عبد الله، و حذيفه بن يمان، و حسن بن على، و ابن مسعود،و انس بن مالك، و عبد الله بن عمر.

138- شيخ سلامه الله بدايونى ناميده است امير المومنين عليه السلام را در كتابش""معركه الاراء"" بباب مدينه علم براى گرفتن بمضمون حديث.

139- سيد احمد زينى دحلان مكى شافعى متوفاى 1304 در""الفتوحات الاسلاميه"" ج 2 ص 51.

140- مولوى حسن الزمان ياد كرده آنرا در""القول المستحسن فى فخر الحسن"" و آنرا از احاديث مشهور صحيح شمرده و گويد: آنرا جماعتى از پيشوايان حديث صحيح دانسته و از آنها شمرده ابن معين و خطيب و ابن جريره و حاكم و فيروز آبادى را در نقد الصحيح سپس گويد و اكتفا كرده بر حسن دانستن علائى و زركشى و ابن حجر در اقوام ديگرى براى رد كردن بر ابن جوزى.

141- شيخ على بن سليمان مغربى مالكى شاذلى ياد كرده آنرا در كتابش""نفع قوت المغتدى على صحيح ترمذى"".

142- شيخ عبد الغنى افندى غنيمى حكايت كرده از آن سليم محمد افندى در""قره الاعيان"" مطبوع در قسطنطيه سنه 1297.

143- شيخ محمد حبيب الله بن عبد الله يوسفى مدنى شنقيطى مصرى در""كفايه الطالب لمناقب على بن ابيطالب"" ص 48

يافت ميشود كلمات بسيارى از اين گروه بزرگان در اطراف حديث در جزء خامس از""عقبات الانوار"" آقاى بزرگ ما حجه الاسلام مجاهد بزرگوار سيد مير حامد حسين موسوى لكهنوى متوفاى 1306

 

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved