بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 
next page

fehrest page

back page

30- از بلال بن رباح، بطور مرفوع آمده است: اگر من ميان شما مبعوث نشده بودم عمر مبعوث مى شد!

ابن عدى آن را، از دو طريق آورده و گفته است: زكريا "و كار" كذاب حديث ساز است وابن واقد عبد الله متروك الحديث است و مشرح بن عاهان قابل احتجاج نيست.

و ابن جوزى در " الموضوعات " آن را با همان دو طريق آورده و گفته است:

اين دو حديث بطور صحيح از رسول خدا نيامده است، اما اولى، براى اينكه زكريا ابن يحيى از دروغ گويان بزرگ است كه ابن عدى گفته است: او حديث ساخته است، و اما دومى، به خاطر آنكه احمد و يحيى گفته اند: عبد الله بن واقد كسى نيست، و نسائى گفته است: متروك الحديث است و ابن حبان گفته است: نوشته هاى مشروح دگرگون شده است و احتجاج به آن باطل است.

و ابن عساكر در تاريخش جلد 3 صفحه 287 آن را از طريق مشرح بن عاهان چنين آورده است: " اگر بعد ازمن پيامبرى باشد او عمر بن خطاب است ".

31- از ابى هريره بطور مرفوع آمده است: بهشت و جهنم با هم مفاخره كردند، جهنم به بهشت گفت: من از تو بالاتر زيرا در من فرعون ها، ستمكاران، پادشاهان و فرزندانشان هستند، خداوند به بهشت وحى فرمود كه بگو: بلكه برترى

در نافش از خاكى كه از آن آفريده شده است وجود دارد وقتى كه عمرش به آخر رسيد، به همان خاك بر مى گردد و در آن دفن خواهد شد من ابو بكر و عمر، از يك خاك آفريده شده و در آن دفن خواهيم شد.

خطيب در تاريخش جلد 2 صفحه 313 آن را از طريق موسى بن سهل، از اسحاق بن ازرق آورده، و ذهبى در " ميزانش " جلد 3 صفحه 211 در شرح حال موسى گفته است: اين خبر باطل است كه آدم نكرده اى همانندش آن را از او روايت كرده است.

من مى گويم:عيوبى كه در اين سند بوده، براى مثل جناب خطيب مخفى نبوده نهايت آن كه خصوصيات او سكوت از عيوب احاديث موضوعه است كه ظاهرى آراسته دارند.

62- از انس بطور مرفوع آمده است: هنگامى كه جبرئيل مرا به آسمان برد، در آن، اسبهاى زين شده و لجام زده ايستاده ديدم كه بول و پهن و عرق نمى كردند، سرهايشان از ياقوت سرخ وسمهايشان از زمرد سبز، و بدنهايشان از طلا زرد ناب بود و داراى بالى بودند، گفتم اينها مال كى هستند؟ جبرئيل گفت: مال دوستان ابى بكر و عمر هستند كه روز قيامت بر آنها سوار شده به زيارت خدا مى روند!!.

خطيب در تاريخش جلد 2 صفحه 330 آن راآورده و گفته است: اين حديث نادرست است و در جلد 11 صفحه 242 نيز آن را آورده، ولى از تضعيف آن سكوت كرده است، و ذهبى در " ميزانش " جلد 3 صفحه 99 آن را ذكر كرده و گفته است:حديث دروغى است كه گفته شده به نام محمد بن عبد الله بن مرزوق ساخته شده و ابن حجر در " لسان الميزان " جلد 5صفحه 274 دروغ بودنش را تثبيت كرده است.

63- از عطيه عوفى، از ابى سعيد خدرى، بطور مرفوع آمده است: اهل عليين را كسانى كه پائين تر از آنها هستند مى بينند، چنانكه شما ستارگان و كرات آسمانى را مى بينيد واز آنها هستند ابو بكر و عمر و " انعما " به ابى سعيد گفتم: " انعما " چه باشند؟ گفت: اهل عليين آنها هستند.

مقدسى، در " تذكره الموضوعات، صفحه 27 تصريح كرده است كه اين حديث به خاطر مجاهدين سعيد ساختگى است.خطيب در تاريخش جلد 2 صفحه 394 وجلد 3 صفحه 195 و جلد 4 صفحه 64 و جلد 12 صفحه 124 آن را از طرق مختلف كه در آنها به ميان نياورده است.

64- از انس آمده است: هنگامى كه سوره " التين " بر رسول خدا نازل شد، رسول خدا خيلى خوشحال گرديد تا جائى كه خوشى يش را براى ما آشكار فرمود، سپس از ابن عباس تفسير اين سوره را پرسيديم، گفت، اما منظور از " و التين " بلاد شام " الزيتون " بلاد فلسطين و " طور سنينين " طور سينا است كه خدا در آن جا، با موسى سخن گفت و منظور از " و هذا البلد الامين" شهر مكه و " لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم " محمد صلى الله عليه و آله است.و مقصود از " ثم رددناه اسفل سافلين " عبادت كنندگان لات و عزى و " الا الذين آمنوا و عملو الصالحات " ابو بكر و عمر و " فلهم اجر غير ممنون " عثمان بن عفان و " فما يكذبك بعد بالدين " على بن ابى طالب و " الى س الله باحكم الحاكمين "فرستادن شما در ميان آنها و جمع كردن شما آنها را براى تقوى است اى محمد!.

خطيب در تاريخش جلد 2 صفحه 97 آن را آورده و گفته است: اين حديث با اين اسناد باطل است واصل صحيحى تا آنجا كه مى دانيم برايش نيست، و رجال ياد شده در آن همگى ائمه مشهورند غير از محمد بن بيان كه فكر مى كنيم گير اين حديث از ناحيه او باشد، و توفيق ابن شخير او را ارزشى ندارد، زيرا كسى كه مثل حديث را با اين اسناد آورده اهل علم را ازتو جه به حال و وضع اوبى- نياز كرده است و شايد او تظاهر به شايستگى مى كرده و ابن شخير نسبت به او حسن ظن پيدا كرده او را ستوده است، در صورتى كه يحيى بن سعيد فطان گفته است:

صالحان را در چيزى دروغگوتر از حديث نديدم. و ذهبى در ميزانش جلد 3 صفحه 32 آن را از طريق محمد بن بيان آورده و گفته است: او در كمال بيشتر از خدا آن را روايت كرده و گفته است: حسن بن عرفه به ماحديث كرده آنگاه حديث را نقل نموده است، سپس ذهبى افزوده است كه: ابن جوزى گفته است: اين حديث را محمد بن بيان بن نام ابن عرفه ساخته، آنگاه عبارات ياد شده خطيب را ذكر كرده است.

اين چنين كلمات را تحريف مى كنند وحظشان را آنچه كه ياد آورى شده اند فراموش نموده اند و اين چنين دست هاى هوى و هوس، كتاب و سنت را مورد ملعبه قرار داده اند و اين است مقدار بهره مندى آنان از آن دو، ولى پروردگارت روز قيانت در باره آنچه كه در آن اختلاف كرده اند ميانشان حكم خواهد فرمود.

65- از عبد الله بن عمر آمده است كه پيش رسول خدا بودم و ابو بكر نيز خدمت آن حضرت بود، عبائى روى دوشش انداخته بود كه روى سينه اش سوراخ بود "پاره بود" در اين هنگام جبرئيل بر او نازل شد و گفت: چرا ابو بكر را با چنين لباسى مى بينم؟ فرمود: پيش از فتح مكه اموالش را به من اتفاق كرد، جبرئيل گفت:به او از ناحيه خدا سلام برسان و به او بگو كه پروردگارت مى گويد: اى ابو بكر آيا از من در اين فقرت راضى هستى يا نه؟ رسول خدا به ابو بكر توجه كرد و فرمود: اين جبرئيل است كه از ناحيه خدا بر تو سلام مى رساندو مى گويد: آيا در باره فقرت از من راضى هستى يا نه؟ ابو بكر گريست و گفت: آيا از خدايم ناراضى باشم؟ من از خدايم راضيم، من از خدايم راضيم، من از خدايم راضيم.

خطيب در تاريخش جلد 2 صفحه 106 آن رااز طريق محمد بن بابشاذ صاحب مطالب عجبيب و غريب آورده و طبق عادتش از بطلان آن سكوت كرده است و ذهبى در ميزان الاعتدال جلد 2 صفحه 213 آن راآورده و گفته است: اين حديث دورغ است.

66- از ابى هريره طور مرفوع آمده است: هنگامى كه رسول خدا وارد مدينه شد و در آن جا متوطن گرديد، خواست ازدواج كند به مسلمان ها فرمود به من زن بدهيد، جبرئيل با پارچه اى از بهشت كه طول آن دو ذرع و عرضش يك وجب بود و در آن تصويرى كه هيچ كسى زيباتر از آن نديده بود و جود داشت آمد و آن را باز كرد و گفت: اى محمد خدا به تو مى گويد: زنى كه همانند اين تصوير باشد ازدواج كن رسول خدا به جبرئيل فرمود: چنين زنى را كجا پيدا كنم؟ جبرئيل به اوگفت: خداوند مى فرمايد: دختر ابى بكر را ازدواج كن، آنگاه رسول خدا به خانه ابى بكر رفت و در زد و گفت: اى ابو بكر خداوند به من امر كرده است كه دامادت شوم.

ابو بكر داراى سه دختر بود، هر سه تارا بر رسول خدا عرضه كرد، رسول خدا فرمود: خداوند به من امر كرده است كه اين دختر يعنى عايشه را ازدواج نمايم آنگاه رسول خدا با او ازدواج فرمود.

خطيب در تاريخش جلد 2 صفحه 194 آن را آورده و آن را از ساخته هاى محمد بن حسن زياد دعا خوان كر حديث ساز با اسناد رجالش كه همه ثقات بودند دانسته است.

و ذهبى در ميزانش جلد 3 صفحه 44 گفته است: از محمد بن حسن حديثى ديدم كه اسنادش جز او مورد اعتمادند و آن حديث دروغ در باره فضيلت عايشه است.

و خطيب بغدادى در تاريخش جلد 11 صفحه 222 از عايشه آورده است كه:

جبرئيل طاقه اى از حرير كه در آن تصوير عايشه بوده براى پيامبر اكرم آورد و گفت: اين همسرت در دنيا و آخرت است.

اين حديث را ازطريق ابى خثيمه مصعب بن سعيد مصيصى كه از ثقات مطالب نادرست حديث نمى كرده و آنها را تصحيف مى نموده روايت كرده است چنانچه در ميزان الاعتدال ذهبى آمد و بعد از ذكر احاديث از او گفته است: اينها جز چيزهاى نادرست ومصيبت باز نيستند.

67- در همهائى از آسمان براى عثمان فرستاده شد كه در آنها نوشته شده بود: ميل كرد رحمان بسوى عثمان بن عفان.

اين حديث را ابن درويش حوت دراسنى المطالب صفحه 287 آورده و گفته است:اين دروغ شاخدارى است.

68- به طور مرفوع آمده است: به كسانى كه بعد از من هستند، يعنى ابو بكر وعمر اقتدا كنيد.

ابن درويش حوت، دراسنى المطالب صفحه 48 گفته است: اين حديث از ناحيه ابو حاتم نادرست است.و بزاز همانند ابن حزم گفته است: اين حديث صحيح نيست.

و در روايتى كه ترمذى نقل كرده و نيكويش شمرده چنين آمده است: از هدايت عمار پيروى كنيد و به پيمان ابن مسعود تمسك جويند و هثيمى گفته است: سندش واهى است.

69- به طور مرفوع آمده است: من شهر علم و على در آن و ابو بكر اساس آن و عمر ديوارهاى آن است.ابن درويش حوت در " اسنى المطالب " صفحه 73 گفته است:

شايسته نيست كه آن در كتب علم ذكر شود، مخصوصا براى مثل ابن حجر هيثمى سزاوار نبوده كه آن را" صواعق و زواجر " ذكر نمايد.

من مى گويم: براى افراد متتبع و آگاه سر ساختن اين دروغ ها مخفى نيست و ابن حجر اگر چه آن را در دو كتابش ذكر كرده، اما در " الفتاوى الحديثه " صفحه 197 آن را تضعيف نموده است.

70- به طور مرفوع آمده است: هنگامى كه جبرئيل از رسول خدا مفارقت نموده ابو بكر در برابرش حاضر گرديد تا با او مانوس باشد.

ابن درويش حوت در" اسنى المطالب " صفحه 287- 88 گفته است: اين خبر باطل و دروغ است.

71- از انس به طور مرفوع آمده است: دوآقاى پيران بهشت ابو بكر و عمر هستندو ابو بكر در بهشت همانند ثريا در آسمان است.

اين حديث از ساخته هاى يحى بن عنبسه، همان دجال حديث ساز است كه در سلسله دروغگويان شرح حالش رفت.و ذهبى در " الميزان " جلد 3 صفحه 124 شطر اول آن را ذكر كرده و گفته است: يونس بن حبيب گفته است: محمد بن كثير مصيصى و همين حديثش را براى على بن مدينى ذكر كردم، او گفت: من خيلى ميل داشتم اين شيخ را ببينم، اما اكنون ميل ندارم و او شطر اول اين حديث را از طريق عبد الرحمن بن مالك بن مغول كذاب تهمت زننده حديث ساز روايت كرده است.

و ابن قتيبه در صفحه اول كتاب " الامامه و السياسه " در نخستين حديثش از ابن ابى مريم از اسدبن موسى از وكيع از يونس بن اسحاق ازشعبى از على بن ابى طالب- كرم الله وجهه آورده است كه: پيش رسول خدا نشسته بودم كه ابو بكر و عمر "رضى الله عنهما" به سوى رسول خدا مى آمدند، رسول خدا فرمود: اين دو نفرآقاى پيران تمام اهل بهشت مگر پيامبران و رسولان عليهم السلام هستند، اى على اين مطلب را به آنها خبر نده.

ابن ابى مريم، همان كذاب و حديث ساز است و اسد بن موسى است كه سعيد يونس در باره اش گفته است: احاديث نادرست روايت كرده، ولى خودش آدم مورد اعتماد است.پس اين حديث از ساخته هاى نوح بن ابى مريم است كه جناب ابن قتيبه كتابش را با آن افتتاح كرده است.

و خطيب در تاريخش جلد 7 صفحه 118 آن را از طريق بشار بن موسى شيبانى خفاف اين طور آورده است: اين دو آقاى پيران اهل بهشتند از كسانى كه بودند و رفتند و آنهائى كه مى آيند، مگر پيامبران و رسولان، اى على به آنها خبر مده.

و در باره ارزش سند آ ن كافى است كه بدانيم بشار بن موسى بصرى از كسانى است كه ابن معين درباره اش گ فته مورد اعتماد نيست و از دجال ها است و عمر و بن على گفته است: حديثش ضعيف است و بخارى گفته است: حديثش نادرست است من او را ديدم و از او چيزى نوشتم و حديثش را ترك كردم.

و آجرى گفته: ضعيف است، نسائى گفته ثقه نيست، ابو زرعه گفته: ضعيف است و مدنى آن را تضعيف كرده و حاكم ابو احمد گفته است: پيش آنان قوى نيست و فضل بن سهل در باره اش بدگوئى كرده است.

و خطيب نيز در جلد 10 صفحه 192 آن را از طريق متعدى از شيعه آنها كه عامه حديثشان را ضعيف كرده اند، از يونس بن ابى اسحاق از پدرش آورده، ولى احمد حديث يونس از پدرش را تضعيف كرده و گفته: حديثش مضطرب است، و ابو حاتم گفته: با حديثش احتجاج نمى شود و حاكم گفته: چه بسا او در روايتش اشتباه مى كرده است و در سند اين روايت طلحه بن عمرو است كه احمد در باره اش گفته است: شخصيتى ندارد و متروك الحديث است.و اين معين گفته: شخصيتى ندارد و ضعيف است و جوزجانى گفته: در حديثش پسنديده نيست و ابو حاتم گفته: قوى نيست و بخارى گفته:كسى نيست و ابو داود گفته: ضعيف است و نسائى گفته: متروك الحديث است، ومورد اعتماد نيست.و ابن عدى گفته: هيچ كدام از احاديثش مورد پيروى قرار نمى گيرد.و ابن حبان گفته: نوشتن حديثش و روايت كردن از او، جز به عنوان تعجب روا نيست.

72- از جابر به طور مرفوع آمده است: ابوبكر و عمر را هيچ مومنى دشمن ندارد وهيچ منافقى دوست ندارد.

اين حديث از ساخته هاى معلى بن هلال طحان است.احمد گفته است: تمام احاديث او ساختگى است.و ذهبى آن را آورده و در " تذكره الحفاظ " جلد 3 صفحه 112 گفته است: اين حديث صحيح نيست و معلى متهم به دروغ مى باشد و با شيخين دشمن است و خير در او نيست، ودر الميزان او را آدم نادرستى خوانده ولى به دنبالش اضافه نموده كه: آن كلام صحيحى است او از طريق عبد الرحمن بن مالك بن مغول كذاب و تهمت زننده و حديث ساز آن را روايت كرده است.

73- از سعد آمده است: پيامبر اكرم به معاويه فرمود: او محشور مى شود در حالى كه حله اى از نور ظاهرش از رحمت و باطنش از رضا است پوشيده دارد و بدان وسيله در ميان مردم افتخار ميكند و اين نعمت به خاطر اين است كه او كاتب وحى بوده است.

ذهبى آن را از اباطيل و دروغ هاى محمد بن حسن كذاب و دجال دانسته است.

74- از عايشه آمده است: شبى وعده من با رسول خدا بود هنگامى كه در رختخواب قرار گرفتم به سوى آسمان نگريستم ستارگانى فراوان راديدم و گفتم:

اى رسول خدا آيا در اين دنيا، كسى هست كه حسناتش برابر عدد ستارگان باشد؟ فرمود: آرى، گفتم: كيست؟ فرمود: عمر كه او حسنه اى از حسنات پدر تو است.

" خطيب " آن را از ساخته هاى بريه بن محمد بيع كذاب شمرده است كه در سلسله دروغويان شرح حالش رفته است.آنگاه گفته: و در كتابش با اين اسناد احاديثى كه از لحاظ متن جدا نادرستند فراوان وجود دارد.

و ذهبى در " الميزان " آن را ذكر كرده و آن را ازساخته هاى بريه با اسناد صحيحن "صحيح مسلم و بخارى" مى داند.

و ابن درويش حوت در " اسنى المطالب " صفحه 278 گفته است كه ابن جوزى گفته است:هر حديثى كه در آن آمده است: " عمر حسنه اى حسنات ابى بكر است " ساختگى است.

75- از جابر بن عبد الله آمده است كه: جنازه اى را خدمت رسول خدا آوردند تا بر آن نماز بگذارد، حضرت بر آن نماز نخواند و فرمود: چون او دشمن عثمان بوده خدا دشمنش دارد.مقدسى آن را در " تذكره الموضوعات " صفحه 27 از ساخته هاى محمد بن زياد جزى حنفى دانسته و ذهبى در ميزانش آن را از طريق عمر بن موسى ميثمى و جيهى كذاب و حديث ساز آورده است و براى حفاظ در تكذيب اين مرد و تضعيفش گفتار فراوانى است.

76- رسول خدا فرمود: پيرامون عرش گلى ديدم كه در آن نوشته بود: محمد رسول خدا است و ابو بكر صديق است.

ذهبى در ميزانش جلد 1 صفحه 370 آن را از مصائب سرى بن عاصم همدانى كذاب دانسته كه او اين حديث را ساخته است.

77- از ابى الدرداء به طور مرفوع آمده است كه: در شب معراج در عرش خدا گوهر سبزى ديدم كه در آن با نور سفيد نوشته شده بود.خدائى جز خداى يكتا نيست، محمد رسول خدا است، ابو بكر صديق است و طبرى افزوده است:

عمر فاروق است.

اين حديث از ساخته هاى عمر بن اسماعيل بن مجالد همدانى كذاب خبيث متروك الحديث است "مراجعه شود به سلسله دروغگويان"

دار قطنى آن را از دو طريق آورده كه يكى از آنها مربوط به عمر بن اسماعيل ياد شده است و ديگرى مربوط به سرى بن عاصم كذاب است.و هر دو طريق به محمد ابن فضيل شيعى منتهى مى شود.

و دار قطنى: تنها ابن فضيل ازابن جريح آن را آورده است و فكر نمى كنم، غير از آن دو "ابن عاصم و ابن اسماعيل" آن را روايت كرده باشد و دار قطنى آن را از طريق سرى در زمره احاديث راهى شمرده و گفته است:اين حديث صحيح نيست و خطيب در تاريخش جلد 11 صفحه 204 آن را آورده و سيوطى در اللئالى جلد 1 صفحه 160 از او حكايت كرده و گفته است: اين حديث درست نيست و عمر كذاب است.

78- از عايشه آمده است: هنگامى كه پيامبر خدا ام كلثوم را به ازدواج عثمان در آورد، به ام ايمن فرمود: دخترم را آماده كن و به خانه عثمان به عنوان زفاف هدايت نما و آرام برايش دف بزن، من هم اطاعت كردم پس از سه روز پيش دخترش رفت و گفت: شوهرت را چگونه يافتى؟ گفت: مرد خوبى است رسول خدا فرمود، بدان كه او شبيه ترين مردم به جدت ابراهيم و پدرت محمد است.

اين حديث از ساخته هاى عمرو بن ازهر عتكى كذاب حديث ساز است كه مسيب ابن واضح آن رااز خالد بن عمرو و عمر و عتكى روايت كرده است.

اما مسيب كسى است كه دار قطنى در موضعى از سننش او را تضعيف كرده است و اما خالد اموى در بحث سلسله دروغگويان در باره اش گفته شده كه، او كذاب حديث ساز است.و ذهبى در " الميزان جلد 2 صفحه 280 " آن را آورده و گفته است، اين حديث ساختگى است.

79- به طور مرفوع ازرسول خدا آمده است كه: ديدم در كفه اى گذاشته شدم و امتم در كفه ديگر، كه با آن برابر بودم، سپس ابو بكر گذاشته شد و با آنان برابر گرديد آنگاه عمر گذارده شد او هم با آنان برابر بود، پس از آن عثمان گذاشته شد او هم با آنان برابر گرديد، سپس ترازو بالا رفت.

ذهبى آن را در " الميزان " از طريق عمر و بن واقد دمشقى آورده و گفته است:

شكى نيست كه او دروغ مى گويد.و پس از ذكر احاديثى اضافه نمود: اين احاديث جز از روايت عمرو كه آدمى نادرست است شناخته نشده است.

80- به طور مرفوع از رسول خدا آمده است كه: ابو بكر وعمر نسبت به اسلام به منزله سمع و بصرند.

مقدسى در تذكره اش آن را از ساخته هاى وليد بن فضل حديث ساز شمرده است.

81- رسول خدا كتف ابو بكر و عمر را گرفت و فرمود: شما وزيرانم هستيد.

اين حديث از ساخته هاى زكريا بن دريد كندى است كه مقدسى در تذكره، و ذهبى در الميزان، بر اين حقيقت تصريح كرده اند.

82- به طور مرفوع از رسول خدا آمده است كه: من و شما "يعنى ابو بكر و عمر" در بهشت گردش خواهيم كرد.

ذهبى در الميزان تصريح كرده است كه:اين حديث از ساخته هاى زكريا ابن دريد كندى است.

83- از ابى هريره به طور مرفوع از رسول خدا آمده است كه: اين جبرئيل است از ناحيه خدا به من خبر مى دهد كه: ابوبكر و عمر را دوست ندارد مگر مومن پرهيزگار و دشمنشان ندارد مگر منافق بدبخت.

اين حديث از ساخته هاى ابراهيم بن براء انصارى كذاب شمرده شده است.

84- از ام عياش كنبز رقيه دختر پيامبر آمده است كه از رسول خدا شنيدم مى فرمود: رقيه را به ازدواج عثمان در نياودم مگر به امر خدا.خطيب بغدادى در تاريخش جلد 12 صفحه 364 آن را از طريق احمد بن محمد بن مغلس كذاب و حديث ساز مشهور و او از عبد الكريم بن روح بزار اموى بصرى آورده كه ابو حاتم در باره اش گفته:او مجهول و ناشناخته است، و گفته مى شود: او متروك الحديث است و ابن حبان گفته است: او خطا كار و مخالف است و در باره پدرش روح بن عنبسه گفته: ناشناخته است و در باره پدرش عنبسه بن سعيد ذهبى گفته است: مجهول است و تنها پسرش روح از او روايت كرده است.

حال اگر تعجب مى كنى جا دار كه از مثل خطيب تعجب كنى، زيرا او از سند روايتى كه حالش چنين است سكوت كرده است و البته او اين كار رابه خاطر محفوظ نگهداشتن كرامت اموى ها انجام داده است!!

85- از عبد الله بن عمر به طور مرفوع از رسول خدا آمده است كه: در خواب كاسه اى پر از شير به من داده شد از آن به قدرى نوشيدم كه سير شدم و احساس مى كردم كه در عروقم جريان دارد و از آن كمى باقى مانده بود آن را به عمر بن خطاب دادم او هم گرفت و نوشيد.

اصحاب اين رويا را تاويل نموده گفته اند: منظور از آن شير، عملى است كه به شما اى رسول خدا داده شد وقتى كه از آن پر شدى زياديش را به عمر بن خطاب عنايت فرمودى و او از آن بهره مند گرديد، رسول خدا فرمود: درست است!!

اين حديث از ساخته هاى عبد الرحمن عدوى كذاب نوه عمر بن خطاب است كه خطيب در تاريخش آن را از طريق او آورده است.

86- از جعفر بن محمد ازاز پدرش به طور مرفوع از رسول خدا آمده است: شبى كه به معراج رفتم ديدم كه بر عرش نوشته شده بود: خدائى جز خداى يكتا نيست، محمد رسول خدا است، ابو بكر صديق و عمر فاروق و عثمان ذو النورين است كه از روى ستم كشته مى شود.

خطيب در تاريخش جلد 10 صفحه 264 آن را طريق عبد الرحمن بن عفان از محمد بن مجيب ضائغ كه هر دوى آنها دروغگو هستند آورده است.

87- از حذيفه بن يمان آمده كه گفته است: رسول خدا نماز صبح را به جماعت براى ما خواند، وقتى كه از نمازش فارغ شد فرمود: ابو بكر صديق كجا است؟ از آخر صف هاابو بكر جواب داد: لبيك لبيك اى رسول خدا پيامبر اكرم فرمود براى ابوبكر صديق راه باز كنيد، نزديك بيا ابو بكر آيا در تكبير اول به من ملحق شده اى؟ گفت: اى رسول خدا با شما در صف اول بودم شما تكبير گفتيد من نيز تكبير گفتم، شما كه شروع به الحمد كرديد و آن را قرائت مى نموديد در من وسوسه اى در مورد طهارت پديد آمد ناگزير به سوى در مسجد رفتم ناگهان هاتفى به من ندا داد و گفت: پشت سر تو، توجه كردم: كاسه اى طلائى پر از آب كه، سفيد تر از برف و گوارا تر از عسل و نرمتر از كف بودم ديدم و روى آن حوله سبزى قرار داشت روى آن نوشته شده بود: خدائى جز خداى يكتا نيست، محمد رسول خدا است، صديق ابو بكر است.

حوله را گرفتم و روى شانه ام گذاردم و براى نماز وضو گرفتم و دوباره حوله را روى كاسه نهادم و به شما ملحق شدم و در حالى كه شما در ركوع ركعت اول بوديد، و نمازم را با شما تمام كردم. پيامبر اكرم فرمود: اى ابو بكر، به تو بشارت بدهم: آنكس كه آب وضو برايت فراهم كرد جبرئيل بود و كسى كه برايت حوله آورد ميكائيل بود، و كسى كه زانويم را نگاهداشت تا شما به من در نماز ملحق شديد اسرافيل بود.

اين حديث از طريق محمد بن زياد، همان كذاب حديث ساز روايت شده و به نظرم آن از ساخته هاى اوست، نهايت آنكه سيوطى در اللئالى جلد 1 صفحه 150 گفته است: ظاهر اين است كه آفت اين حديث از ناحيه غير اوست.

88- از ابن عباس آمده كه گفته است: از ابو بكر پيش رسول خدا ياد شد رسول خدا فرمود: كيست مثل ابو بكر ؟مردم مرا تكذيب كردند او تصديق كرد وبه من ايمان آورد و دخترش را به من داد و مالش را اتفاق كرد و با من در لشكر دشوارى جهاد كرد، در نتيجه او در قيامت در حالى كه سوار بر شتر بهشتى است كه دست هايش از مشك و عنبرو پاهايش از زمرد سبز و مهارش از لولو تر و رويش دو حله سبز از سندس واستبرق است، مى آيد، او همانند من ومن همانند اويم تا جائى كه گفته مى شود: اين محمد رسول خدا است و اين ابو بكر صديق است.

ابن حبان آن را ازطريق اسحاق بن بشر بن مقاتل آورده و گفته است: اسحاق كذاب و حديث ساز است "به سلسله درغگويان مراجعه شود"

89- از براء بن عازب آمده است كه: رسول خدا روزى بر ايمان فرمود: مى دانيد روى عرش چيست؟ نوشته شده است: خدائى جز خداى يكتا نيست، محمد رسول خدا است، ابو بكر صديق است، عمر فاروق است، عثمان شهيد است و على رضى و خشنود است.

ابن عساكر آن را از طريق محمد بن عبد الله بن عامر سمرقندى همان كذاب حديث ساز معروف آورده و در سند آن ضعفاء ديگرى نيز هستند و آفت آن را سمرقندى است.

90- از عباس به طور مرفوع از رسول خدا آمده است هنگامى كه روز قيامت شد، ابو بكر در يك ركن حوض و عمر در ركن ديگر و عثمان در ركن سوم و على در ركن چهارم آن قرار خواهند داشت و هر كس يكى از آنها را دشمن داشته باشد ديگران نيز به او آب نخواهد نوشانيد.

ابن ملخص روايتى است كه ذهبى به طور تلخيص آن را در ميزانش آورده و آن را با دو حديث ديگر از طريق ابراهيم بن عبد الله مصيصى ذكر كرده آنگاه گفته است: اين مردم كذابى است و حاكم نيز گفته است: احاديثش ساختگى است.

91- از عقبه بن عامر به طور مرفوع آمده است: جبرئيل پيشم آمد و گفت: اى محمد خداوند به تو امر كرده كه با ابو بكرمشورت كنى.

اين حديث از ساخته هاى محمد بن عبد الرحمن بن غزوان كذاب حديث ساز است كه در سلسله دروغگويان از او ياد شده است.

92- ازعبد الله بن عمر به طور مرفوع از رسول خدا آمده است: " روز قيامت ميان ابو بكر و عمر محشور خواهم شد وبين حرمين آن قدر توقف مى كنم تا اهل مكه و مدينه پيشم بيايند ".

اين حديث را از اباطيل عبد الله بن ابراهيم غفارى كذاب و حديث ساز شمرده اند و آن يكى از دو حديث مربوطبه فضيلت ابو بكر و عمر است كه ابن عدى آنها را باطل خوانده و ذهبى در ميزانش جلد 2 صفحه 21 گفته است: آن صحيح نيست.

93- از ابى هريره به طور مرفوع از رسول خدا آمده است كه: براى خدا در آسمان هفتاد هزار فرشته است كه بدگويان ابو بكر و عمر را لعنت مى كنند.

اين حديث را خطيب در روايت هاى مالك از طريق سهل بن صقين آورده و گفته است: سهل حديث ساز است و در لسان الميزان جلد 4 صفحه 41 آمده است كه:

دار قطنى در غرائب مالك آ ن را از محمد بن حسن حرانى از عبد الغفار آورده و گفته است: اين حديث منكر و سست ضعيف است و كسانى كه بعد از او هستند مجهول مى باشند.

94- از عباس آمده كه گفته است: رسول خدا را در خواب ديدم كه روى اسب ابلقى سوار بود نزديكش رفتم و روى سرش عمامه اى از نور و در پايش نعلين سبز كه بندش از لولو تر بود قرار داشت در دستش تازيانه اى از تازيانه هاى سبز بهشتى بود، بر من سلام كرد و جوابش دادم و گفتم: اى رسول، شوقم نسبت به شما زياد شده بود كجا تشريف داشتيد؟ فرمود: عثمان دربهشت عروسى داشت به عروسيش رفته بودم!

اين حديث را ازدى از ابراهيم منقوش آورده و گفته است: او حديث ساز بوده است و سيوطى آن را در لئاليش از موضوعات و ساخته ها شمرده است.

95- از عبد الله بن عمر آمده است كه: در مخضر رسول خدا مى گفتيم: بهترين امت پيامبر، ابو بكر، سپس عمر عثمان است و رسول خدا مى شنيد و انكار نمى كرد.

جمعى از ائمه حديث به طرق مختلف آن را آورده و ما در جزء دهم به طور تفصيل درباره آن به خواست خدا بحث خواهيم كرد.

96- از عمر به طور مرفوع از رسول خدا آمده است كه: عثمان مى ميرد و فرشتگان براو درود مى فرستند.گفتم: تنها بر عثمان يا براى همه مردم؟ فرمود تنها براى عثمان.

اين حديث طولانى است و در آن براى هر يكى از اصحاب ششگانه شورى منقبى است.ذهبى در ميزانش در شرح حال محمد بن عبد الله خراسانى گفته است:

اين حديث ساختگى است و ابن حجر در لسانش جلد 5 صفحه 227 گفته است:

ساختگى بودن آن آشكار است.

97- از ابى هريره به طورمرفوع آمده است: براى خدا پرچمى ازنور است كه روى آن نوشته شده: خدائى جز خداى يكتا نيست محمد رسول خدا است، ابو بكر صديق است.

ذهبى در ميزانش آن را آورده و گفته است: اين خبر ساختگى است و محمد ابن يحيى بن عيسى سلمى متهم است كه آن را ساخته است "لسان الميزان جلد 5 صفحه 424" 98- از عبد الله بن عمر آمده است: جعفر بن ابى طالب، بهى به عنوان هديه براى پيامبر اكرم فرستاد و معاويه نيز سه عدد به برايش فرستاد ورسول خدا فرمود: آنها مرا با اين به ها در بهشت ملاقات خواهند كرد.

ابن حبان گفته است: اين حديث ساختگى است و آفت آن ابراهيم بن زكريا واسطى است.و بعضى گفته اند: از دلائل ساختگى بودن آن اين است كه معاويه در فتح مكه اسلام آورد و جعفر از فتح مرد..

و از طرق ديگرى نيز اين حديث آورده شده كه همه آنها فاسد و ساختگى است.

و ذهبى در ميزانش جلد 1 صفحه 16 در شرح حال ابراهيم واسطى گفته است: او از مالك احاديث ساختگى روايت مى كند آنگاه اين حديث را به عنوان نمونه ياد آورى شود.

99- از ابى سعيد خدرى به طور مرفوع از رسول خدا آمده است كه: هر كس عمر را دشمن بدارد مرا دشمن دارد، خداوند در شب عرفه نسبت به تمام مردم مباهات كرد ونسبت به عمر خصوصا.

اين حديث را طبرانى در اوسط آورده و ذهبى گفته است: خبر باطل است، زيرا ابو سعد، خادم حسن بصرى كه معلوم نيست كيست آن را روايت كرده است.

100- از انس به طور مرفوع از رسول خدا آمده است: هنگامى كه به آسمان برده شدم به جبرئيل گفتم: آيا براى امتم حساب است؟ گفت: همه امتانت داراى حسابند جز ابو بكر، وقتى كه قيامت بپاشد گفته مى شود: اى ابو بكر داخل بهشت شو، او مى گويد: داخل نمى شوم تا آنكه هر كس مرا در دنيا دوست مى داشته داخل شود!!

خطيب در تاريح بغداد جلد 2 صفحه 118 و جلد 8 صفحه آن را آورده و گفته است: اين حديث دروغ است و ذهبى در ميزانش جلد 3 صفحه 36 آن را تكذيب كرده است.

اين احاديث صد گانه اى كه در باب مناقب خلفاء و ديگران نقل كرديم، نمونه هاى از احاديث ساختگى است كه ما از آنها آگاه شديم و گرنه اين نوع احاديث جدا زيادند و عدد آنها به هزاران مى رسد و در جزء دوم از كتاب: " رياض الانس " چند برابر آنچه كه ذكر شده و جود دارد كه در صحاح و مسانيد از آنها يافت نمى شود.

آرى مقدارى از آنها ديگر تاليفات حفاظ گذشته ذكر شده كه كتب متاخران را در بر دارد و مايه تاسف است كه اسناد بيشتر اين احاديث ساختگى و مزخرف منتهى به اميرالمومنين على عليه السلام مى شود و اين خود صدق گفتار عامر بن شراحيل را آشكار مى كند كه گفته است: " كسى كه بيش از همه بنام او دروغ ساخته شده امير المومنين على بن ابى طالب است: كه ذهبى در طبقات حفاظ جلد 1 صفحه 77 آن را ذكر كرده است.

و خواننده محترم مى تواند ارزش اين احاديث را از گ فتار فيروز آبادى صاحب قاموس بيابد او در پايان كتابش " سفرالسعاده " گفته است: باب فضائل ابى بكر صديق رضى الله عنه از مشهور ترين احاديث ساختگى مايه گرفته است.و بعد از ذكر احاديث دروغى درباره فضائل ابى بكر گفته است: امثال اينها از احاديث دروغى است بطلان آنها با بداعت عقل معلوم است.

و نيز گ فته است: و باب فضيلت معاويه كه در آن حديث صحيحى وجود ندارد و عجلونى در كشف الخفاء جلد 2 صفحه 419 نيز عين كلام فيروز آبادى را گفته است.

و حاكم نيز گفته است: از ابو العباس محمد بن يعقوب بن يوسف شنيدم كه او از پدرش واو از اسحاق بن ابراهيم حنظلى نقل مى كرد كه گ فته است: در فضيلت معاويه حديث صحيحى وجود ندارد. و ابن تيميه در منهاج السنه جلد 2 صفحه207 گفته است: گروهى براى معاويه فضائلى ساخته و احاديثى از پيامبر اكرم روايت كرده اند كه همه آنها دروغ است.

و بر اينها قياس كن آنچه را كه به نام خدا درباره بسيارى از بزرگان صحابه با اسم ها و خصوصياتشان ساخته اند و احاديث زيادى كه در باب مناقب و مثالب عباس و فرزندانش عموماو مخصوصا فرزندانيكه بعدا خليفه شده وضع كرده اند!!

و اضافه كن بر آنها احاديثى را كه در باره بعضى از افراد معلوم الحال ساخته اند مانند حديثى كه درباره وهب و غيلان و محمد بن كرام جعل كرده اند كه: رسول خدا فرموده است: " در امتم مردى است نامش وهب است كه خدا به او حكمت بخشيده است " و " مردى است به نام غيلان كه از ابليس براى امتم بدتر است" و " در آخر الزمان مردى به نام محمد بن كرام مى آيد كه سنت وسيله اوزنده مى شود "

و متون همه اين روايات با احاديث صحيحه معارضند كه اگر بخواهيم به طور تفصيل درباره آنها بحث كنيم به اصطلاح مثنوى هفتاد من كاغذ شود.

ما در اين جا، تنها احاديثى را كه با حديث صدم كه به نام جبرئيل ساخته شده معارض است مى آورديم تا پژوهشگر از باب مشت نمونه خروار است دراين باره از روى بصيرت قضاوت نمايد:

1- از امتم هفتاد هزار نفر بدون حساب وارد بهشت مى شوند.بخارى و مسلم و احمد و دارمى و ابو داود آن را آورده اند.

2- از اين قبرستان "قبرستان بقيع"هفتاد هزار نفر برانگيخته مى شود و بدون حساب وارد بهشت مى گردند.طبرانى در " الكبير " آن را آورده است.

3- از امتم هفتاد هزار نفر وارد بهشت مى شوند كه بر آنها حساب وعذابى نيست، و با هزار نفر ديگر خواهند بود.احمد و طبرانى و بزار آن را آورده اند.

4- پروردگارم به من وعده داده كه از امتم هفتاد هزار نفر را بدون حساب وارد بهشت كند.طبرانى و بزاز آن راآورده است.

5- خداوند از شهرى در شام بنام " حمص " نود هزار نفر را بدون حساب برمى انگيزاند.بزاز آن را آورده است.

6- در چند پشت از اصحابم زنان و مرانى هستند كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند، طبرانى با اسناد خوب آن را آورده است.

7- از شما پنجاه هزار يا هفتاد هزار نفر را ديدم كه بدون حساب وارد بهشت مى شويد، طبرانى با اسناد رجالش كه ثقات هستند آن را آورده است.

8- خدايم را بزرك و كريم يافتم كه به من با هر هفتاد هزار نفرى كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند هفتاد هزار نفر ديگر عطا فرموده است.طبرانى باسند رجالش كه جز شيخش همه صحيح هستند آن را آورده است.

9- به من هفتاد هزار نفر كه بدون حساب واردبهشت مى شوند داده شده است.تا اينكه فرمود: با هر كدام آنها هفتادهزار نفر ديگر اضافه كرده است.احمدو ابو بعلى اين روايت را با سند خود آورده اند و دراين باره توانيد به كتاب مجمع الزوائد جلد 19 صفحه 412- 405 مراجعه نمائيد.

10- در حديث شب معراج آمده است: اى محمد حاملان قرآن در قيامت عذاب و حساب نخواهند شد.

11- نخستين جمع از امتم كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند هفتاد هزار نفرند.

12- از ميان ديوار " حمص " و " زيتون " در خاك قرمز، هفتاد هزار نفر بدون حساب برانگيخته مى شوند. 13- هر حاجى و ياعمره كننده اى در حال انجام عمل بميرد بدون حساب وارد بهشت خواهد شد.

14- از پشت كوفه، هفتاد هزار نفر بدون حساب وارد بهشت مى شوند.

15- در حديث عرضه كردن امتها بر رسول خدا آمده است: اى محمد از اينها هفتاد هزار نفر بدون حساب واردبهشت مى شوند.

16- پروردگارم به من بشارت داده نخستين گروهى كه از امتم وارد بهشت مى شوند، هفتاد هزار نفرند كه با هر هزار نفر هفتاد هزار نفر بدون حساب داخل مى شوند.

17- و در حديث عمير به طور مرفوع از رسول خدا آمده است: خداوند به من وعده داده كه از امتم سيصد هزار نفر را بدون حساب وارد بهشت نمايد.بغوى و ابن ابى خثيمه و ابن السكن و طبرانى و ديگران با سند خود آن را نقل كرده اند.

و پيش از همه اينها، حديثى را كه خجندى از ابى امامه آورده است قرار دارد و آن اينست: ازابى بكر صديق شنيدم كه به رسول خدا مى گفت: نخستين كسى كه مورد محاسبه قرار مى گيرد كيست؟ فرمود: من و تو اى ابو بكر.

و گفت ديگر كى يا رسول الله؟ فرمود: عمر، پرسيد ديگر كى؟فرمود: على، پرسيد: آيا عثمان هم هست؟ فرمود: از خدايم در خواست كردم كه حسابش را به من ببخشد و او را مورد محاسبه قرار ندهد، خدا هم او را به من بخشيد.

فمن اظلم ممن افترى على الله كذبا ليضل الناس بغيرعلم

" كى ستمكار تر از كسى است كه برخدا دروغ مى بندد تا مردم را بدون دانش گمراه سازد؟ " "انعام آيه 144"

 

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved