بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 
next page

fehrest page

back page

نسخه ها و احاديث موضوعة

براى اغلب دروغگويان حديث ساز "اگر نگوئيم همه آنها" كتاب هائى، كه مشتمل بر بسيارى از بافته هايشان كه از حد و اندازه، بيرون است بوده است، اما تاريخ، براى ما چيزى جز اشاره اى كه در تراحم جمعى از نويسندگان آن رفته، حفظ نكرده است.چنانكه از گفتارشان در سابق گذشت.

اينك برخى از آنان، ذيلا آورده مى شود:

محمد بن ابراهيم مزنى، داراى نسخه موضوعه و ساختگى است.

احمد بن محمد حمانى، در مناقب ابى حنيفه نوشته كه تمام مطالب آن ساختگى است.

اسحاق بن محمشاذ، داراى كتابى در باره فضائل ابن كرام است كه تمامش ساختگى است.

ايوب بن مدرك حنفى، داراى نسخه موضوعه است.

بريه بن محمد البيع، داراى كتابى است كه احاديث آن ساختگى است.

حسن بن على اهوازى، كتابى تصنيف كرده كه در آن احاديث موضوعه آورده است.

حسين بن داود بلخى، داراى نوشته اى است كه اكثر آن ساختگى است.

داود بن عفان، داراى نسخه اى است كه به نام انس، ساخته شده است.

زكريا بن دريد، داراى نسخه اى است كه همه آن ساختگى است.

عبد الرحمن بن حماد، نزدش نسخه موضوعه اى است.

عبد العزيز بن ابى زواد، پيشش نسخه ساختگى است.

عبد الكريم بن عبد الكريم، داراى كتاب ساختگى است.

عبد الله بن حارث، داراى نسخه اى است كه همه آن موضوعه است.

عبد الله بن عمير قاضى، به نام مالك نسخه ساختگى دارد.

عبد المغيث بن زهير حنبلى، داراى جزوه ساختگى در باره فضائل يزيد است.

عبيد بن قاسم، داراى نسخه ساختگى است.

علاء بن زيد بصرى، داراى نسخه موضوعه اى است. لاحق بن حسين مقدسى، از حديث ساختگيش، بيش از پنجاه جزء نوشته است.

محمد بن احمد مصرى، داراى نسخه ساختگى است.

محمد بن حسن سلمى، تاليفاتش از صد كتاب است.

محمد بن عبد الواحد زاهد، داراى جزوه اى در فضائل معاويه است.

محمد بن يوسف رقى، در حدود شصت نسخه وضع كرده است.

موسى بن عبد الرحمن ثقفى، كتابى در تفسير ساخته است.

و بر شخص خواننده است كه اين را مقياس قرار دهد و بدين وسيله ساخته هاى جميع دروغ گويان و حديث سازان، چه آنها كه ياد كرديم وچه آنها كه ياد نكرديم اندازه گيرى نمايد، در آن صورت كه گفته هاى افراد زير را مبالغه آميز نخواهد دانست:

يحيى بن معين گفته است." از دوغ گويان به قدرى كتاب نوشتيم كه تنور را با آن افروختيم و نان پخته از آن در آورديم ".

و بخارى، صاحب گفته است: " دويست هزار حديث غير صحيح را حفظ كردم ".

و اسحاق بن ابراهيم حنظلى، گفته است:" چهار هزار حديث دروغ، حفظ كرده است ".

و يحيى بن معين گفته است: " كدام صاحب حديث است كه از كذابى، هزار حديث ننوشته باشد؟ ".

و خطيب بغدادى، گفته است: " براى اهل كوفه و خراسان از احاديث موضوعه و سندهاى ساختگى نسخه هاى زيادى است و بحمد الله، در ميان محدثين بغداد چنانكه در ميان غير آنان اشتهار به دروغ در روايت و حديث سازى است، كمتر وجود دارد.

و ابو بكر بن ابى سبزه وضاع و كذاب گفته است: " پيشم هفتاد هزار حديث در حلال و حرام است ".

وفيروز آبادى صاحب قاموس، در خاتمه كتابش " سفر السعاده " نود و يك باب شمرده كه در آنها احاديث زيادى است.و در كتب آنان، از آن احاديث موجود است آنگاه مى گويد: و در آنها حديث صحيحى وجود ندارد، و پيش بزرگان دانش صحت آن احاديث، به ثبوت نرسيده است.

و عجلونى در پايان كتابش " كشف الخفا: " قسمتى از احاديث موضوعه و حديث سازان و كتب دروغين را ياد آور شده ودر صفحه 424- 419 صد باب را شمرده كه اكثر آنها در فقه است و بعد از هرباب گفته است: در آن حديث صحيحى نيست و يا نظير آن.

و ابن الحوت بيوتى، در " اسنى المطالب " بيش از سى مبحث را، از ابو ابى شمرده كه درآنها حتى يك حديث صحيح وجود ندارد.

ائمه حديث كه در تاليفات صحاح و مسانيدشان، از ميان آن همه احاديث زياد قسمتى از احاديث مورد اعتماد را انتخاب كرده و الباقى را ترك كرده اند، نشانه زيادى احاديث ساختگى است و پرده از روى اين حقيقت بر مى دارد كه:

ابو داود سجستانى، در سننش 4800 حديث آورده كه آن را ازميان 500000 حديث انتخاب كرده است.

و صحيح بخارى، مشتمل بر 2761 حديث غير مكرر است كه از ميان بيش از 600000 حديث، انتخاب شده است. و در صحيح مسلم 4000 حديث غير مكرر است كه از ميان 300000 حديث، انتخاب شده است.

و احمد بن حنبل، درمسندش 30000 حديث آورده كه آنها را از ميان بيش از 750000 حديث، انتخاب كرده، در صورتيكه 1000000 حديث فراهم كرده بوده است.

و احمد بن فرات، متوفى در سال 258 ه يك ميليون و پانصد هزار حديث نوسته و از ميان آنها 300000 حديث را در تفسر و احكام و فوائد و غيره اخذ كرده است.

اين يك از شئون حديث و در اينجا نواحى ديگرى وجود دارد كه ناشى از الفاظ جرح غير كذب و وضع است كه زير هر كدام از آنها افراد زيادى از رجال حديث قرار دارند كه هر فردى از آنها احاديث زيادى روايت كرده اند.

آن الفاظ عبارتند از: روايت از او روا نيست، تمام احاديثش ساختگى است، چيزهائيكه اصل ندارند روايت ميكند، از ثقات، روايات موضوعه روايت مى كند، احتجاج بدان روا نيست، سندها را دگرگون ميكرده و بالا مى برده است، حديث موقوف را بالا برده و وصل، نوشتن حديثش جائز نيست، در هيچكدام از احاديثش مورد پيروى قرار نمى گيرد، ثقه وامين نيست، تمام اصحاب بر تركش اجماع دارند، تمام چيزهائى كه روايت مى كند غير محفوظ است، به آن استدلال نمى شود و اعتبارى به آن نيست، داراى حديث مورد اعتماد نيست، حديثش مضطرب و ناچيز است، از احاديث نادرست در تالفاتش زياد آورده است، اتفاق بر ترك اوست، احاديث موضوعه مى آورده است، احاديث دگرگون شده مى آورده، حديث از يادش مى رفته است، از او چيزى نبايد نوشته شود، فريب خورده، از ناحيه دروغ گويان است، چيزى را دست انجام نمى داده است، در آوردن مطالب نادرست متفرد بوده است، حجت نيست بطور كلى ضعيف و سست است، جدا ضعيف است، هلاك شونده است، سقوط كننده است، بدعت گزار است، گول خورده است، تدليس مى كند، در هم آميخته است، در هم مى آميزد، متهم به دروغ است، متهم بوضع حديث است، احاديثش دگرگون شده و ناشايسته است، در حديث ناجيز است، از ثقات مطالب نادرست مى آورد.

مشكل ثقه و ثقات

اينها كه گفته شد، مربوط به كسانى است كه پيش عامه به آنها و گفتار و حديثشان اعتمادى نيست، و اما كسى كه بنظر آنها مورد اعتماد است تازه خود مشكل بسيار مهم و غير قابل حل ديگرى است كه خواننده محترم را در بهت و حيرت قرار مى دهد و آن اينكه منظور از ثقه و راى مورد اعتماد چيست؟ از كجا حاصل مى شود؟ و چه خصلتى با آن مناقض است؟

بيا با من تا تاريخ جمعى از كسانيكه تصريح به ثقه بودن آنها شده "در صورتيكه اثرى از اعتماد در آنها ديده نمى شود " بخوانيم، مانند:

1- زياد بن ابيه، كسيكه آنهمه جرائم و جنايات مهم را در تاريخ مرتكب شده، خليفه بن خياط او را از زهاد شمرده و احمد بن صالح، او را متهم به كذب نمى داند!!.

2- عمر بن سعد بن ابى وقاص، قاتل امام حسين عليه السلام كه عجلى او را ثقه و مورد اعتماد مى داند!!.

3- عمران بن حطان، رئيس خوارج، صاحب شعر معروف، در باره ابن ملجم مرادى:

 

ياضربه من تقى ما راد بها

الا ليبلغ من ذى العرش رضوانا

انى لاذكره حنيا فاحسبه

او فى البريه عند الله ميزانا

 

" اى ضربتى كه از پرهيز كارى صادر شده و از آن جز رسيدن به رضوان و خشنودى خدا نظرى نداشته است، من هرگاه كه آن را يادمى آورم فكرى مى كنم كه او پيش خدا از لحاظ پاداش از همه مردم پر پاداش تر است ".

چنين فردى را عجلى توثيق كرده و بخارى از رجال صحيحش قرار داده و از او حديث نقل كرده است!!!.

4- اسماعيل بن اوسط بجلى، امير كوفه، متوفى در سال 117 ه كه از ياران حجاج بن يوسف ثقفى بوده و سعيد بن جبير را براى قتل پيشش فرستاده بود، ابن معين چنين شخصى راتوثيق كرده و ابن حبان او را از ثقات شمرده است!!.

5- اسد بن وداعه شامى تابعى ناصبى كه على را سب مى كرده و عابد بوده است، نسائى او را توثيق نموده است!!.

6- ابو بكر محمد بن هارون ناصبى منحرف، و معروف به دشمنى با امير المومنين كه خطيب بغدادى او را توثيق كرده است!!.

7- خالد قسرى امير ناصبى، دشمن ستمكار "ذهبى او را چنين توصيف كرده است" و در تاريخ ابن كثير جلد 10 صفحه 21- 20 آمده است كه: او مرد بدى بوده، به على جسارت مى كرده و مادرش نصرانى بوده و در درينش متهم بوده و در خانه اش براى مادرش كنيسه اى ساخت، با اين حال، ابن حبان او را توثيق كرده است!!

8- اسحاق بن سويد عدوى بصرى، متوفى در سال 131 ه كه نسبت به على دشمنى مى كرد و مى گفت: او را دوست ندارم.با اينحال، احمد و ابن معين و نسائى او را توثيق كردند، و او از رجال صحاح بخارى و مسلم و ابو داود و نسائى است!!.

9- نعيم بن ابى هند متوفى در سال 211 ه مردى ناصبى و دشمن على بوده، با اينحال، نسائى اورا توثيق كرده است!!.

10- حريز بن عثمان كسى كه در مسجد نماز مى خواند و از آن خارج نمى شد تا روز هفتاد بار على را لعن كند.اسماعيل بن عياش مى گويد: با حريز از مصر تا مكه رفيق را شدم، او در بين راه على را سب و لعن مى كرد و به من مى گفت:اين كه مردم از رسول خدا روايت كرده اند كه به على فرموده است: " تو نسبت به من بمنزله هارون نسبت به موسى هستى " درست است اما شنونده خطاكرده است، گفتم: چطور؟ گفت: بيان رسول خدا چنين بوده: " تو نسبت به من بمنزله قارون نسبت به موسى هستى "گفتم: از كى چنين روايت بوده مى كنى؟ گفت: از وليد ابن عبد الملك شنيدم كه آنرا روى منبر چنين روايت مى كرد، بخارى و ابو داود و ترمذى و ديگران به حديث چنين شخصى احتجاج كرده اند ودر رياض النضره جلد 2 صفحه 216 آمده است كه او ثقه و مورد اعتماد است و ليكن على را دشمن داشته خدا دشمنش باد!!.

11- ازهر بن عبد الله حمصى، على را سب مى كرده با اينحال عجلى او را توثيق نموده و او از رجال حديث ابى داود و ترمذى و نسائى است!!.

12- عبد الرحمن بن ابراهيم مشهور به دحيم شامى، كسى كه گفته است:

كسى كه بگويد: " فئه باغيه " اهل شامند، او زنا زاده است، با اينحال بخارى و ديگران از او روايت كرده اند و او به عنوان ثقه و حجت معرفى شده است!!. 13- حافظ عبد المغيث حنبلى، كتابى در فضائل يزيد بن معاويه نوشته و در آن مطالب ساختگى زيادى آورده است، در صورتيكه از چنين شخصى به پارسائى و ثقه و دين دارى و راستى و امانت و شايستگى و اجتهاد ياد شده است!!.

14- حافظ زيد بن حباب، كه ابن معين گفته است: او ثقه است، ولى حديث ثورى رادگرگون مى كرده است!!.

15- خلف بن هشام، كه شرب خمر مى كرده، و احمد امام حنبليان، او را توثيق كرده است.وقتيكه به او اعتراض شد:چرا آدم شراب خوار را توثيق مى كنى؟

در جواب گفته: اين علم از ناحيه او به ما رسيده، و او بخدا قسم پيش ما ثقه و امين است، شراب بنوشد يا ننوشد!!.

16- خالد بن مسلمه بن عاص ابو سلمه قرشى، كه امام احمد و يحيى بن معين او را توثيق كرده و گفته اند: حديثش نوشته شود و ابن عدى گفته است: او در زمره كسانى است كه حديثش قابل گرد آورى است گر چه حديثش كم است و مانعى از روايت كردن از او نمى بينم، در صورتيكه او از سران " مرجئه " و دشمن على است.

آرى چنين كسانى را توثيق مى كنند و روايات كردن از آنها را جائز مى شمرند، اما افراد زير را از ثقه و مورد اعتماد بودن ساقط مى دانند:

احمد بن حنبل، وقتيكه شنيد عبيد الله بن موسى عبسى، نسبت به معاويه بد- گوئى مى كند، روايت كردن از او را ترك كرد و نمايده اى پيش يحيى بن معين فرستاد و به او پيغام داد كه: برادرت ابو عبد الله احمد بن حنبل برايت سلام مى فرستد و مى گويد: از عبيد الله، حديث زياد نقل مى شود، در صورتيكه من و شما از او مى شنويم كه به معاويه بد مى گويد، از اين رو، من ديگر از او حديث نقل نمى كنم!. يحيى بن معين به قاصد گفت: به ابوعبد الله سلام برسان و به او بگو: من و شما از عبد الرزاق شنيديم كه عثمان را بد مى گفت، آيا حديث كردن از او را ترك كنم، با انكه عثمان ازمعاويه بالا تر است؟.

آرى شعبه روايت كردن از منهال بن عمر اسدى كوفى را، هنگامى كه از خانه اش آواز خوانى شنيد، ترك كرد چنانكه ابن ابى حاتم گفته است.

آرى يزيد بن هارون گفته است: روايت كردن از ابو يوسف بخاطر آنكه اموال يتيمان را به مضاربه مى دهد و سودش را براى خودش بر مى دارد، جائز نيست.

آرى آرى، بخارى، روايت كردن از امام صادق را ترك كرد و يحيى بن سعيد گفته است: در نفسم از او چيزى است.گر چه او دروغ گو نبوده است ولى شافعى و ابن معين و ابن ابى خثيمه و ابو حاتم و ابن عدى و ابن حبان و نسائى و ديگران او را توثيق كرده اند.

آرى ابو حاتم بن حبان بستى، گفته است: على بن موسى الرضا "امام پاك" از پدرش مطالب عجيب و غريب نقل مى كند گويا كه اشتباه و خطا مى كند.

آرى ابن جوزى، امام پاك، حسن بن على بن محمد عسكرى را در " الموضوعات " تضعيف كرده است!!.

فويل لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم مما يكسبون

" پس واى بر آنها، از آنچه را كه دستهايشان نوشته و واى بر آنها، از آنچه كه كسب مى كنند ".

"بقره آيه79"

 

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved