شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
55721
نام: هدهد غريب صبا
شهر: غربت
تاریخ: 6/28/2008 12:49:02 PM
کاربر مهمان
  به نام حضرت دوست
سلام به همه حرف دلي ها
لطفا يك ختم حديث شريف كساء را به نام بنده ثبت نماييد
55720
نام: میم
شهر: پرواز
تاریخ: 6/28/2008 12:35:23 PM
کاربر مهمان
  بسم الله الرّحمن الرّحیم


سلام علیکم

سلامی خنک همچون نفحات صبح...

و پر شکوه همچو رقص بید مجنون...


______________________________

(((مجنون طفل معصوم)))

[قسمت 4]
______________________________

...
.....

بعد یهو اخمش گرفت
حسابی خشمش گـرفت

ببین خدا می دونی
با اینکه مهربونی

تا که به ما رسیده
هفت آسمــون تپـیده؟

نشه وصال لیلــی
می رم زیر تریلی

یه ازدواج ساده
خیلی برات زیاده؟

ما که خیلی نخواستیم
به جز لیلی نخواستیم

ما رو لایق ندیدی
پس چــرا آفریدی

من هــمه حرفو زدم
یا لیلی یا که عدم

خلاصـــه لـبّ کـلام
لیلی لیلی والسلام


کم کم دلش ابری شد
نوبت بی صبــری شد

با رعد و برق آهش
بارونـی شد نگاهش

هی ضجه مویه می کرد
بدجوری گریه می کرد

من آخه من آخه من
آخ مـن و آخ مــن

اما درست همون حین
خدا به طرفة العین

یه دستور اکیـــد داد
به گریه هاش رسید داد

حالا دیگــه دور مــاست
می باریم از چپ و راست

از زمین آه و ناله
داره می شه حوالـه

از اون طرف ملائک
دارن میان یکایک

اشاره ای از لاهــــوت
کارها ردیف شد سه سوت.......!!!

______________________________

طـــَـرفـَـة ُ العــَـــین: چشم بر هم زدن

[طاء مضموم غلط است]


لاهوت:عالم الهی _ در برابر آن ناسوت(عالم جسم و ماده)
55719
نام: باران
شهر: دوست دارم کربلا باشه
تاریخ: 6/28/2008 12:14:55 PM
کاربر مهمان
  سلام به همگی.
پنج شنبه کنکور دادم.البته از ساعت ده بیکار بودم و چرت میزدم.
راستش یه چیزایی بلد بودم ولی حسش نبود......بی خیال.

راستی دیروز سر قطعه بیست و هفت شهدا یه آقای حدودا سی ساله ای که آقا سید صداش میکردن با ده دوازده تا پسر بچه اومده بود.خیلی برام جالب بود که چقدر خوب و صمیمی بچه ها رو با شهدا آشنا میکرد.خدا خیرش بده.

التماس دعا از همگی شدیدا.چند وقته اصلا حس خوبی ندارم.




دعا کنیم دلامون دست نخورده بمونه برای خودش.
یازهرا.
55718
نام: متحیر
شهر: شهید آوینی
تاریخ: 6/28/2008 12:10:22 PM
کاربر مهمان
  به نام خدا.
سلام یاس از باغچه مهربونی، اگه لایق می دونی یک حدیث کسا به اسمم ثبت کن. فاطمه(س) آخرت شفیعتون.
یا زهراء
55717
نام: بوی سیب
شهر: مطلع الفجر
تاریخ: 6/28/2008 12:03:10 PM
کاربر مهمان
  گفتم الف ، گفت دگر ؛ گفتم هیچ.

در خانه اگر کس است، یک حرف بس است...

از بادیه نشینی پرسیدند:

چگونه ای؟

گفت: لباس دینم را با انجام گناهان پاره می کنم و با طلب آمرزش وصله شان می زنم.

55716
نام: مریم
شهر: انتظار بهار و باران
تاریخ: 6/28/2008 11:51:56 AM
کاربر مهمان
  معبود بی همتای من سلام
مهربانا بازهم آمدی و در قلبم جای گرفتی!نه همه ی من از آن توست!
پس می گویم باز هم گوشه ی چشمی به این درمانده ی از هر و جا و هر کس انداختی.
خداوندا چقدر خوبست که تو بخشنده ای ! چقدر خوبست که تو مهربانی
چقدر مهربانیت لطیف است که من ، این بنده ی سرکش را پذیرفته و باز می بخشی .
پس می گویم لطیفا دلم هوای عطوفتت را کرده است. دلم برای نسیم لطفت تنگ شده است. دلم در این لحظه ی غریب تو را می خواند .
محبوبم ! امروز من و نفسم مقابل هم ایستادیم و من تو را خواندم و او شیطان را .
تو را با بغض فریاد زدم که بدادم برسی و نمی دانم ، که پیروز شد... تو همراهم بودی و من شادمان...
معبودم ! نمی دانم. لحظه ی خطا حضورت اینجا پر رنگ بود و شاید بودنت مرا بازگردانید.مطمئنا .
خدایم تو چاره ی بیچارگان ، دوای دردمندان و آبروی درماندگانی !
با دلی پشیمان ، چشمی گریان و شرمزده از تو طلب بخشش و آمرزش می کنم و
می دانم که مهربانترینی از پناه سرگشتگان!


****یاس گرامی ، اگر کمک خواستی برای ثبت آمار بنده در خدمتتون هستم .



بنده ی گرامی خدا انشا ء الله که ارام و برقرار باشید. از خدا می خوام که زودتر آرامش را به وجودتون هدیه کنه .

خدایا شکرت
55715
نام: بنده خدا
شهر: بروجرد
تاریخ: 6/28/2008 11:28:29 AM
کاربر مهمان
  سلام دوباره به همه یاران شهر دل
مهر مادر
وقتي گروه نجات ، زن جوان را زير آوار پيدا کرد او مرده بود اما کمک رسانان زير نور چراغ قوه ، چيز عجيبي ديدند....

همه خاطره هاي مردم چين از روز دوازدهم مه 2008 (23 ارديبهشت 87) تيره است اما آنان ديگر نمي خواهند وحشت خود در آن زمان را مرور کنند.

زلزله زدگان فقط مي خواهند لحظه هاي جاودان را به ياد بياورند.نام هاي قهرمانان بي نشان ، که معمولي هستند اما يادشان تا ابد در تاريخ چين باقي خواهند ماند..

زندگي آنها در گذشته عادي بود اما پس از فاجعه سي چوان خيلي ها تبديل به قهرمان شدند. شايد اين ديگر براي خودشان روشن نباشد که چه کاري انجام دادند، اما حماسه هايي که آفريدند همگي مردم چين را تحت تاثير خود قرار داده است.

وقتي گروه نجات ، زن جوان را زير آوار پيدا کرد او مرده بود اما کمک رسانان زير نور چراغ قوه ، چيز عجيبي ديدند.زن با حالتي عجيب به زمين افتاده ، زانو زده و حالت بدنش زير فشار آوار کاملا تغيير يافته بود.

ناجيان تلاش مي کردند جنازه را بيرون بياورند که گرماي موجودي ظريف را احساس کردند. چند ثانيه بعد، سرپرست گروه ، ديوانه وار فرياد زد: بياييد، زود بياييد! يک بچه اينجا است. بچه زنده است.

وقتي آوار از روي جنازه مادر کنار رفت دختر سه - چهار ماهه اي از زير آن بيرون کشيده شد.نوزاد کاملا سالم و در خواب عميق بود. او در خواب شيرينش نمي دانست چه فاجعه اي وطنش را ويران کرده و مادرش هنگام حفاظت از جگرگوشه خود قرباني شده است.

مردم وقتي بچه را بغل کردند، يک تلفن همراه از لباسش به زمين افتاد که روي صفحه شکسته آن اين پيام ديده مي شد:

عزيزم، اگر زنده ماندي، هيچ وقت فراموش نکن که مادر با تمامي وجودش دوستت داشت

تقدیم به همه مادران دنیا .
خیلی جالب بود نه !
اللهم عجل لولیک الفرج.


55714
نام: علی حسین« خاوری»
شهر: آرمش قلبها
تاریخ: 6/28/2008 11:10:47 AM
کاربر مهمان
  سلام به تمامی دوستانی که با اخلاص وجودیت به درگاه خداوندی ستایش می کنند وامیداز درگاه حق را دارا می باشند.
دوست دارم که با مخلصان کوی حق دیداروصحبت داشته باشم ولی چه کنم که دراین گوشه دنیا دوراز همه افتاده ام ولی چه که کنم که تنها مانده ام خوب اینها همه اش صحبت بود ولی که به وصال دوست کی باید برسی خیلی فاصله مانده است. دعا میکنم که همه به وصال خویش برسند که این وصال در دیار دوست چندان هم که فکر می کنیددور نیست باید زحمت کشید که هرچه بیشتر تلاش کنی به ان می رسی ولی اگر راحت طلب باشی همیشه عقب می مانی .
به امید روزهای پرتلألوی خورشیدی و رحمات خداوندی یاحق پیروز باشید.
55713
نام: چه فرقی میکنه
شهر: هیچ جا
تاریخ: 6/28/2008 11:07:50 AM
کاربر مهمان
  ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ
برگزيد كه ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمين كه در آن گروهى از

شَيعَتِنا وَمُحِبّينا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِكَةُ
شيعيان و دوستان ما باشند جز آنكه نازل شود بر ايشان رحمت (حق ) و فرا گيرند ايشان را فرشتگان

وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ يَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شيعَتُنا
و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه كه از دور هم پراكنده شوند، على (كه اين فضيلت را شنيد) فرمود: با اين ترتيب به خدا سوگند ما

وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَقالَ النَّبِىُّ ثانِياً يا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً
رستگار شديم و سوگند به پروردگار كعبه كه شيعيان ما نيز رستگار شدند، دوباره پيغمبر فرمود: اى على سوگند بدانكه مرا بحق به نبوت

وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ
برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزيد ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلى از محافل

اَهْلِ الاَْرْضِ وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شيعَتِنا وَمُحِبّينا وَفيهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ
مردم زمين كه در آن گروهى از شيعيان و دوستان ما باشند و در ميان آنها اندوهناكى باشد جز

وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَكَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ
آنكه خدا اندوهش را برطرف كند و نه غمناكى جز آنكه خدا غمش را بگشايد و نه حاجتخواهى باشد جز آنكه

وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَكَذلِكَ
خدا حاجتش را برآورد، على گفت : بدين ترتيب به خدا سوگند ما كامياب و سعادتمند شديم و هم چنين

شيعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْكَعْبَة
55712
نام: چه فرقی میکنه
شهر: هیچ جا
تاریخ: 6/28/2008 11:06:13 AM
کاربر مهمان
  فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا فُلْكاً يَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ
فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در جريان را مگر بخاطر دوستى اين

الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ
پنج تن اينان كه در زير كسايند پس جبرئيل امين عرض كرد: پروردگارا كيانند

تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ
در زير كساء؟ خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و كان رسالتند:

هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ
آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئيل عرض كرد: پروردگارا آيا به من هم اذن مى دهى

اَهْبِطَ اِلَى الاَْرْضِ لاَِكُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ
كه به زمين فرود آيم تا ششمين آنها باشم خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم

فَهَبَطَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ
پس جبرئيل امين به زمين آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ

الاَْعْلى يُقْرِئُكَ السَّلامَ وَيَخُصُّكَ بِالتَّحِيَّةِ وَالاِْكْرامِ وَيَقُولُ لَكَ
اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحيت و اكرام مخصوص داشته و مى فرمايد:

وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا
به عزت و جلالم سوگند كه من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه

قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضَّيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا
ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در

فُلْكاً يَسْرى اِلاّ لاَِجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ
جريان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نيز اذن داده است كه با شما

فَهَلْ تَاْذَنُ لى يا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا
در زير كساء باشم پس آيا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى ؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام اى

اَمينَ وَحْىِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ جِبْراَّئيلُ مَعَنا تَحْتَ
امين وحى خدا آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئيل با ما وارد در زير

الْكِساَّءِ فَقالَ لاَِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَيْكُمْ يَقُولُ اِنَّما يُريدُ اللَّهُ
كساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوى شما وحى كرده و مى فرمايد: ((حقيقت اين است كه خدا مى خواهد

لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً فَقالَ عَلِىُّ لاَِبى
پليدى (و ناپاكى ) را از شما خاندان ببرد و پاكيزه كند شما را پاكيزگى كامل )) على عليه السلام به پدرم گفت :

يا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْكِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ
اى رسول خدا به من بگو اين جلوس (و نشستن ) ما در زير كساء چه فضيلتى (و چه شرافتى ) نزد

اللَّهِ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً
خدا دارد؟ پيغمبر(ص ) فرمود: سوگند بدان خدائى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق )
<<ابتدا <قبلی 5578 5577 5576 5575 5574 5573 5572 5571 5570 5569 5568 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved