بيانات در ديدار روحانيون و طلاب تشيع و تسنن كردستان
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
والحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على
سيّدنا و نبيّنا أبى القاسم المصطفى محمّد و على اله الطّيّبين الطّاهرين و
صحبه المنتجبين
اين جلسه داراى خصوصيات استثنائى و منحصربهفردى است. علماى محترم و
ائمهى جمعه و خطباء و طلاب از شيعه و سنى در اينجا مجتمعند. خواهران طلبه و
روحانى هم - چه اهل سنت، چه شيعه - در اينجا حضور دارند. از قرارى كه گفتند،
خانوادههاى معظم شهداى روحانى كردستان در ميان اين جمع حضور دارند؛ هم معنويت،
هم علم، هم روحانيت، هم شهادت، هم وحدت در اين جمع نورانى و متراكم تجلى پيدا
كرده است. و اين يك چيز برجسته و ممتازى است. قدر اين مجلس را هم من بدانم، هم
شما بدانيد؛ قدر اين همدلىها و همراهىها و صميميتها را همهى ما بايد
بدانيم؛ چون بار سنگينى بر دوش همهى ما وجود دارد. مسئوليت، مسئوليت بزرگى
براى يكايك آحاد ملت ايران در اين دوران است. و بخصوص كسانى كه از علم و آگاهى
و دين و شريعت بيش از ديگران مطلعند.
آنچه در درجهى اول من در اين جمع نورانى و معنوى به نظرم ميرسد كه عرض كنم،
همين حكايت سنگينى مسئوليت است. علماء دين در اسلام، پيشروان اصلاح و ترقى و
پيشرفت ملتند. اين مسئوليت بر عهدهى عالمان دين گذاشته شده است. اينكه در
خطبهى نهج البلاغه هست كه: «و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لا يقارّوا على
كظّة ظالم و لا سغب مظلوم»؛(1) يعنى عالم دين در مقابل ظلم، بىعدالتى، تجاوز
انسانها به يكديگر نميتواند ساكت و بيطرف بماند. بيطرفى در اينجا معنا ندارد.
فقط مسئله اين نيست كه ما حكم شريعت و مسئلهى دينى را براى مردم بيان كنيم.
كار علماء كار انبياء است. «انّ العلماء ورثة الأنبياء».(2) انبياء كارشان
مسئلهگوئى فقط نبود. اگر انبياء فقط به اين اكتفا ميكردند كه حلال و حرامى را
براى مردم بيان كنند، اين كه مشكلى وجود نداشت؛ كسى با اينها در نمىافتاد. در
اين آيات شريفهاى كه اين قارى محترم با صوت خوش و با تجويد خوب در اينجا تلاوت
كردند: «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لا يخشون احدا الّا
اللَّه»،(3) اين چه تبليغى است كه خشيت از مردم در او مندرج است كه انسان بايد
از مردم نترسد در حال اين تبليغ. اگر فقط بيان چند حكم شرعى بود كه ترس موردى
نداشت كه خداى متعال تمجيد كند كه از مردم نميترسند؛ از غير خدا نميترسند. اين
تجربههاى دشوارى كه انبياء الهى در طول عمر مبارك خودشان متحمل شدند، براى كى
بود؟ چه كار ميكردند؟ «و كأيّن من نبىّ قاتل معه ربّيّون كثير فما وهنوا لما
اصابهم فى سبيل اللَّه و ما ضعفوا و ما استكانوا».(4) چى بود اين رسالتى كه
بايد برايش جنگيد؟ بايد جنود اللَّه را براى او بسيج كرد، پيش برد؛ فقط گفتن
چند جملهى حلال و حرام و گفتن چند مسئله است؟ انبياء براى اقامهى حق، براى
اقامهى عدل، براى مبارزهى با ظلم، براى مبارزهى با فساد قيام كردند، براى
شكستن طاغوتها قيام كردند. طاغوت آن بتى نيست كه به فلان ديوار يا در آن زمان
به كعبه آويزان ميكردند؛ او كه چيزى نيست كه طغيان بخواهد بكند. طاغوت آن انسان
طغيانگرى است كه به پشتوانهى آن بت، بت وجود خود را بر مردم تحميل ميكند.
طاغوت، فرعون است؛ «انّ فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفة
منهم».(5) اين، طاغوت است. با اينها جنگيدند، با اينها مبارزه كردند، جان
خودشان را كف دست گذاشتند، در مقابل ظلم ساكت ننشستند، در مقابل زورگوئى ساكت
ننشستند، در مقابل اضلال مردم سكوت نكردند. انبياء، اينند. «انّ العلماء ورثة
الأنبياء».(6) ما اگر در كسوت عالم دين قرار گرفتيم - چه زنمان، چه مردمان، چه
سنىمان، چه شيعهمان - ادعاى بزرگى را با خودمان داريم حمل ميكنيم. ما ميگوئيم
نحن ورثة الأنبياء. اين وراثت انبياء چيست؟ مبارزهى با همهى آن چيزى است كه
مظهر آن عبارت است از طاغوت؛ با شرك، با كفر، با الحاد، با فسق، با فتنه؛ اين
وظيفهى ماست. ما نميتوانيم آرام بنشينيم، دلمان را خوش كنيم كه ما چند تا
مسئله گفتيم. با اين، تكليف برداشته نميشود. اين، قدم اول.
هر دورهاى اقتضائى دارد. يك روز ما براى اين كه از هويت قرآنى اسلام دفاع
كنيم، كتابها مينوشتيم، استدلالها ميكرديم، حرفها ميزديم، يك عده مستمع و مريد
و علاقهمند هم وجود داشتند، اينها را از ما ميشنفتند، كار ما انجام گرفته بود.
طاغوتى هم بر سر كار بود، اجازهى بيشتر از اين تحرك را نميداد. بعضىمان كه
زرنگتر بودند، تلاشهاى گستردهترى ميكردند؛ بعضى هم به همان حداقل اكتفا
ميكردند. اما امروز چه؟ امروز دو خصوصيت وجود دارد كه بار من و شما را سنگين
ميكند. يك خصوصيت پيشرفت شيوههاى انتقال فكر است. شما ببينيد تلويزيون، راديو،
وسائل الكترونيكى، اينترنت و ديگر وسائل ارتباطاتى، امروز در دنيا در خدمت چه
اهدافى قرار دارد. امروز استكبار به اين اكتفا نميكند كه شمشير نشان بدهد؛
شمشير هم نشان ميدهد، اما در كنار او به دهها شيوهى ديگر متوسل ميشود براى
اين كه آن فكر غلط، آن راه خطا، آن روش ستمگرانه و طغيانگر را بر ملتها تحميل
كند. امروز طبق اطلاعات قطعى ثابت شده است كه مؤسسهى عظيم هاليوود و شركتهاى
بزرگ سينمائى با سياستهاى استكبارى آمريكا همراهى و همكارى مستمر و باب ميل
دارند. اين مؤسسهى بزرگ فيلمسازى و سينمائى كه دهها كمپانى بزرگ فيلمساز از
هنرمند و از كارگردان و از بازيگر و از نمايشنامهنويس و فيلمنامهنويس و
سرمايهگذار در آن گرد هم جمع شدند، در خدمت هدفى دارند حركت ميكنند. آن هدف
عبارت است از اهداف سياست استكبارىاى كه دولت آمريكا را هم همان سياستها دارد
ميچرخاند. اينها چيز كوچكى نيست. امروز شما براى اينكه اسلام را، دين را، حقيقت
را، صراط مستقيم را، هم به مردم نشان بدهيد، هم مردم را در اين صراط به راه
بيندازيد، با مشكلات بزرگى رو به رو هستيد. بايد با زمان، خودمان را تطبيق
دهيم. شبههها از قبيل شبهههاى صد سال و دويست سال قبل نيست. شبهههائى كه در
ذهن جوان شما، دانشجوى شما، حتّى دانشآموز شما القاء ميكنند، شبهههائى از جنس
روز است. در مقابل اين كى ميخواهد بايستد؟ غير از علماى دين، غير از مرزداران
عقيده چه كسى بايد در مقابل اين تيرهاى مسموم و زهرآگين بايستد و قرار بگيرد؟
اين، مطلب دوم.
خصوصيت ديگرى كه در اين روزگار وجود دارد، وجود يك حكومت قرآنى است. امروز يك
چنين حكومتى برپاست. ديروز چنين حكومتى نبود، امروز هست. ما در تاريخ اسلام، از
صدر اسلام به اين طرف، از وقتى كه خلافت تبديل شد به سلطنت در دنياى اسلام، تا
امروز هيچ حكومتى نداشتيم كه بر اساس شريعت حكومت كند. حتّى خلافت عثمانى كه
اسمش هم خلافت بود، بسيارى از مسلمانها هم به همين عنوانِ خلافت دلشان را به آن
دستگاه بسته بودند، يك دستگاه سلطنت بود؛ يعنى حاكميت در آن كشور بر اساس دين
نبود، بر اساس شريعت نبود. ما حكومت دينى نداشتيم، امروز داريم.
من ادعا نميكنم كه اين حكومت دينى يك حكومت قرآنى كامل است؛ ابدا. اولْ منتقد
دستگاه خود بنده هستم. ما در اجراى شريعت اسلامى در حداقلها داريم حركت
ميكنيم. منتها جهت، جهت درستى است؛ به سمت حداكثر ميخواهيم حركت كنيم و پيش
برويم. حكومت، حكومت دينى است؛ رسماً، قانوناً، بر طبق قانون اساسى. هر حركتى،
هر قانونى كه برخلاف شريعت اسلامى باشد، منسوخ است؛ حكومت، حكومتى است بر اساس
دين. اين پديدهى فوقالعاده مهمى است. يعنى دستگاه سياسى در كشور به اهل دين
اجازه ميدهد و بلكه از آنها ميخواهد كه در راه ترويج شريعت حركت كنند. مسئولين
نظام اگر با معيارهاى دينى تطبيق نكنند، طبق قانون مشروعيت خودشان را از دست
ميدهند. اين يك چيز بديعى است، اين يك چيز جديدى است؛ ما نداشتيم. از اين فرصت
بايد استفاده كرد. پس اين خصوصيت دومِ وضعيت موجود. از اين خصوصيت حداكثر
استفاده را براى ترويج حقايق اسلامى و معارف اسلامى و شريعت اسلامى در اين
دنياى گرفتار ماديت ميشود برد.
مرحوم سيد قطب در يكى از نوشتههايش حرفى دارد كه من از چهل سال قبل يا شايد
بيشتر كه اين حرف را ديدم، دائماً در ذهن من هست. او ميگويد اگر طرفداران و
داعيان اسلام - مضمون حرف اين است. حالا جزئيات حرف چون خيلى قديم ديدم، يادم
نيست - به جاى نوشتن اين همه كتاب، به جاى اين همه تبليغات، به جاى اين همه
سخنرانى، ادارهى اين همه مسجد، يك كار براى ترويج اسلام بكنند، آن كار از
همهى اين كارها تأثيرش بيشتر است. و آن اينكه در گوشهاى از دنيا - به ذهنم
است ميگويد در يك جزيرهاى دور افتادهاى - يك حكومت اسلامى تشكيل بدهند؛ نفس
تشكيل يك حكومت اسلامى در گوشهاى از اين دنياى بزرگ اثرش از هزاران كتاب،
هزاران سخنرانى، هزاران مطلب نكتهدار در ترويج دين، بيشتر است. ما اين را
امتحان كرديم. نظام اسلامى وقتى تشكيل شد، فرياد اسلام وقتى از حلقوم آن مرد
بزرگ و شجاع و بىنظير خارج شد؛ امام بزرگوار ما - كه هيچ شخصيتى از اين
شخصيتهاى مصلح اسلامى تاريخمان را با او نميتوانيم قياس كنيم. من با شرح حال
بزرگانى از مصلحان از قبيل سيد جمالها و ديگرانى كه بودند، آشنا هستم. هيچ
كدام با اين مرد بزرگ، اين امام عزيزى كه خداوند توفيق داد ما زمان او را درك
كرديم، قابل مقايسه نيستند. با آن شجاعت، با آن صراحت، با آن احساس عزت، از
اسلام حرف زد - ناگهان همهى دنياى اسلام قلوبشان متوجه به اسلام شد. امروز شما
در هر كدام از دانشگاههاى كشورهاى اسلامى برويد، بين دانشجويان و طبقهى
تحصيلكردهى جوان، گرايش و عشق به اسلام را مىبينيد. اينها همانهائى بودند كه
كمونيستها آنها را براحتى جذب ميكردند؛ جريانهاى گوناگون ملحد براحتى آنها را
به خودشان متمايل ميكردند. امروز اين گرايشها به حداقل رسيده. نگاه، نگاه به
اسلام است. اين همه كه شما مىبينيد از سوى دولتهاى مرتجع، دولتهاى وابسته،
دولتهاى اسير و ذليل در منطقهى ما عليه انقلاب كار انجام ميگيرد، به خاطر همين
است؛ ميترسند؛ گرايشها را مىبينند؛ علاقهى صميمى و قلبى بخصوص جوانهايشان و
ملتشان را به اين انقلاب و به اين نظام و به اين پرچم برافراشتهى اسلام در
اينجا مىبينند. اين را مىبينند، به وحشت مىافتند، بنا ميكنند فعاليت كردن.
منتها فعاليتها جورواجور است. ديگر حالا بخواهيم نوع فعاليتى را كه سلاطين و
رؤساى ظالمِ مسلط بر كشورهاى اسلامى دارند نسبت به انقلاب اسلامى انجام ميدهند
و بىانصافىهائى كه ميكنند، بشماريم، يك فهرست طولانى است؛ يك قائمهى طولانى
است. از بسيارىاش هم شماها شايد مطلعيد. اين به خاطر همين است؛ چون اثر دارد.
اگر انقلاب اسلامى اين تاثير شگرف و عميق و ماندگار و زير و رو كننده را نداشت،
اين قدر با انقلاب اسلامى مبارزه نميكردند؛ آن هم كسانى كه اسمشان مسلمان است.
عزيزان من! مسئلهى دعواى شيعه و سنى كه شما مىبينيد در يك دورهاى بعد از
پيروزى انقلاب اسلامى داغتر از قبل شد، ناشى از اين است. در دورهى حكومت
اسلامى، ناگهان ديديم دعواى شيعه و سنى در ايران، در عراق و در كشورهاى ديگر
داغتر شده. الان كسهائى را در بعضى از كشورها به اتهام اينكه دارند شيعه را
ترويج ميكنند، ميگيرند! حرف بىمحتوا و غلط و دروغ. آن هم در كشورهائى كه
مردمشان محب اهل بيتند؛ اهل سنتند، ليكن اهل سنتِ محب اهل بيت، عاشق اهل بيت.
اين را ما مىبينيم و ديديم.
كار به جائى رسيد كه خيلى از عربها كه از روى علاقه و محبت به راديوهاى ايران
در آن اوائل انقلاب گوش ميكردند، زبان فارسى را ياد گرفتند. افراد متعددى در آن
سالهاى اول با بنده ملاقات ميكردند، ميگفتند ما فارسى را از روى عشق و علاقهى
به انقلاب ياد گرفتيم. همين طور دائم به راديوى فارسى كه نميفهميديم چه ميگويد،
گوش داديم، بتدريج فارسى را ياد گرفتيم. فارسى حرف ميزدند؛ بلد بودند. نفوذ
انقلاب اين است. سيد قطب درست گفت. از هزاران كتاب، اثر اين - نظامى كه بر اساس
اسلام به وجود آمده - بيشتر است.
اگر سالهاى اول ميتوانستند اين نظام را دفن كنند، به ضرر اسلام تمام ميشد.
ميگفتند ببينيد اسلام نميتواند. يك انقلابى راه انداخت، يك نظامى سر كار آورد،
دو سال بيشتر نتوانست عمر كند؛ پنج سال بيشتر نتوانست عمر كند. اگر نظام اسلامى
ميماند اما پيشرفت نميداشت، به ضرر اسلام بود. ميگفتند بله، يك نظام اسلامى
آمده، مردم را برده است به دوران ما قبل تاريخ؛ نه علمى، نه پيشرفتى، نه
تكنولوژىاى. اما انقلاب اسلامى هم ماندگار شد، هم ريشهدار شد، هم پيشرفت علمى
محير العقول كرد، هم نسل جوان فرزانه و نخبهاى را تحويل داد. اينكه شما
ميشنويد كه ميگويند ايران در سلولهاى بنيادى هشتمين كشور دنياست، اين حرفِ خيلى
بزرگى است؛ ايرانى كه از همهى امكانات پيشرفت او را محروم كرده بودند. وقتى
نظام اسلامى، اين كشور را تحويل گرفت، زيرساختها مطلقاً مناسب با اين پيشرفتهاى
علمى نبود. وقتى ميگويند جمهورى اسلامى با فرستادن ماهواره به فضا - كه چشم
رقبا و دشمنان جمهورى اسلامى را خيره كرد - دهمين يا نهمين كشورى است كه اين
كار را انجام ميدهد، اين خيلى حرف بزرگى است. ايران؟! كى كرد اين را؟ نظام
اسلامى. كى علم را اينجور پيش برد؟ كى نهضت علمى را در كشور به وجود آورد؟
كى آن هوش ذاتى ايرانى را در خدمت ابتكار و نوآورى قرار داد؟ نظام اسلامى. پس
نظام اسلامى هم ماندگارى خودش را نشان داد، هم توانائى خودش را براى پيشبرد يك
ملت.
اين ميشود مايهى افتخار براى مسلمين، مايهى اعتزاز براى هر مسلمى در هر
نقطهى از عالم. آنوقت دشمنىها شروع ميشود؛ يعنى شدت پيدا ميكند. شما اگر تو
خيابان به يكى يك تلنگر بزنيد، حداكثر اين است كه خشمگينانه نگاهى به شما بكند؛
رد ميشود ميرود. اگر يك مشت بزنيد، برميگردد دوتا به شما حرف درشت ميزند. اما
اگر يك ضربهى كارى بزنيد، يقهى شما را ميگيرد و رهايتان نميكند. اينكه
مىبينيد يقهى جمهورى اسلامى و نظام اسلامى را ميگيرند و رها نميكنند، نشانهى
اين است كه ضربهاى كه جمهورى اسلامى بر پيكر استكبار وارد كرده است، خيلى عميق
بوده. دشمن ما فلان گروهك منزوى با چهارتا آدم كوچك يا بزرگ نيست. دشمن ما فلان
دولت منطقهاى عاجز و ناتوان نيست كه تو ملت خودش هم پايگاهى ندارد. دشمن ما
دستگاه عظيم استكبار است كه مهمترين تصميمگيرهايش سرمايهداران صهيونيست و
كمپانىدارها و تراستدارها و كارتلدارهاى گردنكلفت دنيايند. اين، در مقابل
نظام اسلامى ايستاده است و البته از همهى شيوهها هم استفاده ميكند. ضربه به
او خورده است كه اين جور مىبينيد از همهى امكانات استفاده ميكند، از همهى
وسائل استفاده ميكند. حالا از ايجاد واگرائى نسبت به عقايد اسلامى، سوق دادن
جوان به مواد مخدر، به فساد، به استفادهى از غفلت بعضى از دستگاهها، جوانها
را آسيبپذير كردن، تا اختلافات مذهبى، تا اختلاف شيعه و سنى، تا فلان گروهك؛ و
اگر دستش برسد در متن مسئولين بالا و نيمهبالاى جمهورى اسلامى هم نفوذ بكند،
اين كار را هم ميكند. همهى تلاش را دارند ميكنند. با همهى اين تلاشها مؤمنين
ايستادهاند: «كالجبل الرّاسخ لا تحرّكه العواصف».(7) اين تندبادها نميتواند
جمهورى اسلامى را تكان بدهد.
ما به دل خودمان نگاه ميكنيم، به دل مردممان نگاه ميكنيم، رحمت الهى را مشاهده
ميكنيم. وقتى مىبينيم عزممان راسخ است، وقتى مىبينيم تحريك دشمن ما را متحرك
نميكند، اخم او ما را نميترساند، وعدهى او ما را به او دلخوش و خوشبين
نميكند، ميفهميم رحمت الهى است؛ خداى متعال پشت سر همهى اين عوامل ظاهرى و
مادى است؛ دست قدرتمند الهى پشت اين نظام است و دارد او را به پيش ميبرد؛ دارد
هدايت ميكند. «اللّهمّ انّما يكتفى المكتفون بفضل قوّتك».(8) در دعاى صحيفهى
سجاديه - من توصيه ميكنم همهى شما را كه با صحيفهى سجاديه انس پيدا كنيد؛
دعاهاى امام سجاد (سلام اللَّه عليه) - آمده: همهى كسانى كه در دنيا قدرتى
دارند، اكتفاء ذاتىاى دارند، ريزهخوار قدرت تو هستند؛ در مشت قدرت تو هستند.
«فصلّ على محمّد و اله و اكفنا و انّما يعطى المعطون من فضل جدتك فصلّ على
محمّد و اله و اعطنا و انّما يهتدى المهتدون بنور وجهك فصلّ على محمّد و اله و
اهدنا».(9) اعتماد به خدا، اكتفاء به كفايت الهى، پشتگرمى به رحمت و هدايت خدا،
مگر ميگذارد انسان نااميد شود. به مردم خودمان هم كه نگاه ميكنيم، عين همين را
مىبينيم. اگر كردستان است، اگر سنىاند، اگر بلوچند، اگر شيعهاند، اگر
اصفهانىاند، اگر شيرازىاند، انسان مىبيند در اعماق دل مردم نشانهى رحمت
الهى پيداست؛ دلها را خداى متعال قرص كرده است. خيلى خوب، خدا حجت را بر ما
تمام كرده؛ اين امكان، اين زمينه. حركت كنيد پيش برويد. روحانىِ اين زمان از
اين امكان بايد حداكثرِ استفاده را بكند، با افكار جديد آشنا شوند، راهها و
شيوههاى دشمن را بشناسند و به زمان خودشان عالم شوند؛ «العالم بزمانه لاتهجم
عليه اللّوابس».(10) درست مثل جبههى جنگ. شايد بسيارى از اين جمع حاضر
جبهههاى جنگ را ديده باشند - حالا جوانترها آن روزها را نديدهاند - در داخل
جبههى جنگ، از اطراف گلولهى توپخانه مىآيد، خمپاره مىآيد، انواع و اقسام
آتش از اطراف ميبارد و از بالاى سر انسان رد ميشود؛ به طورى كه گاهى انسان
جهتگيرى را گم ميكند؛ نميداند اين گلولهاى كه دارد مىآيد، از طرف دشمن دارد
مىآيد، يا از طرف دوست دارد مواضع دشمن را ميكوبد. اين خيلى خطر بزرگى است.
براى يك رزمنده بزرگترين خطر اين است كه جهتگيرى را گم كند؛ نداند دشمن كجاست،
دوست كجاست. اگر ندانست دشمن كجاست و دوست كجاست، آنوقت ممكن است به طرف دوست
آتش كند؛ به خيال اينكه دارد به طرف دشمن آتش ميكند. اينها خيلى خطرناك است.
بعضى از ما به طرف دوستانمان آتش ميكنيم، خيال ميكنيم به طرف دشمن داريم آتش
ميكنيم! بعضى از ما غفلت ميكنيم از اينكه ايجاد اختلاف مذهبى، نقشه و طرح دشمن
است براى اينكه ما را مشغول به خودمان كند. غفلت ميكنيم؛ همهى همت يك شيعه
ميشود كوبيدن سنى، همهى همت يك سنى ميشود كوبيدن شيعه. خوب، اين خيلى تأسفآور
است. و دشمن اين را ميخواهد.
ببينيد، در قضيهى حمايت از فلسطين - اين يك مثالى است ميخواهم بزنم - هيچ كشور
و هيچ دولتى به گرد جمهورى اسلامى نرسيد. اين را همهى دنيا تصديق كردند. جورى
شد كه بعضى از كشورهاى عربى از ناراحتى دادشان بلند شد، گفتند ايران دارد براى
مقاصد خود اينجا تلاش ميكند! البته فلسطينىها به اين حرف اعتنائى نكردند. از
جمله در قضيهى غزه - در اين جنگ بيست و دو روزهى چند ماه قبل - جمهورى اسلامى
در همهى سطوحش؛ از رهبرى و رياست جمهورى و مسئولين گوناگون و مردم و تظاهرات و
پول و كمك و سپاه و غيره، همه در خدمت برادران فلسطينىِ مظلوم و مسلمان قرار
گرفتند. در بحبوحهى اين حرفها، يك وقت ديديم كه ويروسى دارد تكثير مثل ميكند؛
دائم ميروند پيش بعضى از بزرگان، بعضى از علماء، بعضى از محترمين، كه آقا! شما
داريد به كى كمك ميكنيد؛ اهل غزه ناصبىاند! ناصبى يعنى دشمن اهلبيت. يك عده
هم باور كردند! ديديم پيغام و پسغام كه آقا، ميگويند اينها ناصبىاند. گفتيم
پناه بر خدا، لعنت خدا بر شيطان رجيمِ خبيث. در غزه مسجد الامام اميرالمؤمنين
علىبنابىطالب هست، مسجد الامام الحسين هست، چطور اينها ناصبىاند؟! بله،
سنىاند؛ اما ناصبى؟! اينجور حرف زدند، اينجور اقدام كردند، اينجور كار كردند.
نقطهى مقابلش هم هست: يك عده بلند شوند بروند قم، لابلاى كتابهاى شيعه را نگاه
كنند، ببينند كجا اهانت به مقدسات اهل سنت است، از او عكس بگيرند، بيايند تو
محافل سنى پخش كنند، ببينيد آقا! اين كتابهاى شيعه است. يا يك گويندهى نادان،
غافل يا مغرضى روى منبر نسبت به مقدسات اهل سنت حرف مهمل و بدى بزند؛ اين را
نوار كنند، سى دى كنند، بروند اينجا آنجا پخش كنند، بگويند ببينيد آقا! اين
شيعه است. اين را به او بدبين كنند، او را به اين بدبين كنند. اين معنايش چيست؟
«و تذهب ريحكم»(11) يعنى چه؟ يعنى همين ديگر. وقتى اختلاف پيدا شد، وقتى تفرقه
پيدا شد، وقتى نسبت به هم سوءظن وجود داشت، وقتى يكديگر را خائن دانستيم، طبيعى
است كه با هم همكارى نخواهيم كرد. همكارى هم اگر بكنيم، با هم صميمى نخواهيم
بود. اين همان چيزى است كه آن دشمن دنبال اوست. هم عالم شيعه، هم عالم سنى،
بايد اين را بفهمند؛ اين را درك كنند. بديهى است دو تا مذهب در برخى از اصول،
در برخى از فروع با هم اختلاف دارند؛ البته در بسيارى هم با هم اتحاد دارند.
اما اختلاف به معناى دشمنى نيست. فتاواى فقهاى شيعه در مواردى صد و هشتاد درجه
با هم اختلاف دارد. فتاواى ائمهى اهل سنت در مواردى بسيار با همديگر اختلاف
دارد؛ اما لزومى ندارد وقتى اختلاف دارد، انسان به همديگر بدگوئى كنند و فحش
بدهند. خيلى خوب، او مذهبش اين است، آن هم مذهبش اين است. ...(12) بله، اهل سنت
همين است. يعنى هيچكس نبايد خيال كند كه اهلبيت پيغمبر مخصوص و متعلق به
شيعهاند؛ نه، مال همهى دنياى اسلامند. چه كسى است كه فاطمهى زهرا (سلام
اللَّه عليها) را قبول نداشته باشد؟ چه كسى است كه حسنين (عليهماالسّلام) سيّدا
شباب اهل الجنّة را قبول نداشته باشد؟ چه كسى است كه ائمهى بزرگوار شيعه را
قبول نداشته باشد؟ حالا يكى او را امام و واجبالاطاعه و مفروضالطاعه ميداند،
يكى نميداند؛ اما قبولشان دارند. اينها حقايقى است، بايد اينها را فهميد، بايد
اينها را نهادينه كرد. بعضى البته اين را نميفهمند، متحرك به تحريك دشمن
ميشوند. در حالى كه خيال ميكنند كه كار درست را انجام ميدهند. «قل هل ننبّئكم
بالاخسرين اعمالا. الّذين ضلّ سعيهم فى الحياة الدّنيا و هم يحسبون انّهم
يحسنون صنعا»؛(13) خيال ميكنند كار خوب ميكنند، غافل از اينكه دارند براى دشمن
كار ميكنند. اين خصوصيتِ زمان ماست.
صحبت من طولانى شد. البته حرف با شما خيلى داريم. براى علماء و بخصوص براى طلاب
جوان خيلى حرف گفتنى هست؛ منتها مجالها كم است. اگر مجال بيشترى بود، اگر حال
بيشترى بود، حرفهاى بيشترى براى گفتن وجود دارد. اجمالاً بدانيد كه امروز
دشمنىِ با اسلام از گذشته جدىتر است، دليل آن هم وجود حاكميت اسلام در
اينجاست. از حاكميت اسلام، از پرچم برافراشتهى اسلام در ايران، احساس خطر
ميكنند. اين پرچم را بايد محكم نگه داريد. اين حاكميت را بايد همه قدر بدانند.
هر كه به اسلام علاقهمند است، هر كه به قرآن معتقد است، بايد اين حاكميت را
قدر بداند. اين، هدف و جهت كلى است.
از لحاظ عملى هم توجه به آن نكتهى اولى كه عرض كردم؛ زمان پيش رفته، تغيير
زياد شده، راههاى نفوذ در ذهن جوانها زياد شده. اين راهها را بايد بشناسيد و
بخصوص بايد مواجههى با دشمن را در حوزهى تفكر و احساس جوانها اهميت بدهيد و
بدانيد كه دشمن اولين نقطهاى را كه مورد توجه قرار ميدهد، آن نقطهى فعال است
كه يكى از بخشهاى آن، عبارت است از نسل جوان؛ چون اميد به نسل جوان است و
سازندهى آينده، نسل جوان است، لذا آنجا را دشمن هدف قرار ميدهد. البته يكى از
نقاط حساس هم علماى دين هستند؛ دشمن آنجا را هم به انواع مختلف و اشكال گوناگون
هدف قرار ميدهد. شاهدش هم همين فشارهائى است كه وجود دارد و جناب آقاى
موسوى(14) اشاره كردند كه علماى كردستان در سالهاى اول انقلاب چه فشارهائى را
متحمل شدند و شهداى زيادى دادند - هفتاد نفر - كه ديروز توفيق پيدا كرديم بر سر
مزار بعضى از اين شهيدان عزيز در گلزار شهدا حاضر شديم، فاتحهاى برايشان قرائت
كرديم. اميدواريم خداوند درجات شهدا را روزبهروز عالىتر كند.
پروردگارا! آنچه را كه گفتيم و شنيديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده؛ به
كرمت آن را از ما قبول كن. پروردگارا! به محمد و آل محمد توفيقات خود، رحمت
خود، فضل خود را بر ملت ايران، بر يكايك آحاد اين جمع نازل بفرما.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته