بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار
مسئولان و كارگزاران نظام
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
والحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم
محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين و صحبه المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه فى
الأرضين. قال اللَّه الحكيم فى كتابه: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم يا ايّها
الّذين امنوا اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا و سبّحوه بكرة و اصيلا هو الّذى يصلّى
عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظّلمات الى النّور و كان بالمؤمنين رحيما. تحيتهم
يوم يلقونه سلام و اعدّلهم اجرا كريما»
فرصت مغتنمى است و تقريباً همهى كسانى كه بارهاى سنگين مديريت كشور در سطوح
اصلى و اساسى بر دوش آنهاست، در اين جلسهى بزرگ و پر اهميت شركت داريد. حرف
سياست و گزارش امور گوناگون كشور به وسيلهى رئيس جمهور محترم بيان شد و سخن در
اين بارهها هميشه هست و بسيار است و لازم هم هست، ولى من فكر كردم كه از اين
فرصت، اندكى هم استفاده كنيم براى چيزى كه مقدم است بر استنتاجها و تبيينها و
تصميمهاى سياسى ما؛ و آن حرف دل و حرف ايمان خالصانهى ماست كه ميتواند در
همهى مراحل اين حركت مثل جانى در كالبد، مثل نورى در ظلمت، مثل حياتبخشى در
ميان اجسام بىروح، نقش بيافريند. لذا اين آيات را انتخاب كردم تا اينها را
قدرى با هم مرور كنيم. خود من هرچه نگاه ميكنم، مىبينم احتياج دارم به اينكه
اين آيهى شريفهى «اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا و سبّحوه بكرة و اصيلا» را تكرار
كنم و در آن تدبر كنم و به آن عمل كنم. قياس به نفس كردم، به نظرم ميرسد كه شما
هم و همهمان محتاج به اين هستيم. ميفرمايد: «يا ايّها الّذين امنوا». اين، بعد
از آن است كه جامعهى ايمانى شكل گرفته و اين جامعه آزمونهاى بزرگ را از
سرگذرانده است. اين آيات سورهى احزاب است و بعد از سال ششم هجرت نازل شده است؛
يعنى بعد از جنگ بدر و اُحد و جنگهاى متعدد ديگر و بالاخره جنگ احزاب. در يك
چنين شرائطى، قرآن به مسلمانها خطاب ميكند كه: «اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا»؛ خدا
را ذكرِ كثير كنيد. ذكر يعنى ياد. ذكر و ياد در مقابل غفلت و نسيان است. غرق در
عوارض و حوادث و پيشامدهاى گوناگون شدن و از مطلب اصلى غفلت كردن؛ اين، گرفتارى
بزرگ ما بنى آدم است. ميخواهند اين نباشد. آنوقت اين ياد هم صِرف ياد كردن و
متذكر شدن نيست، ذكر كثير را از ما خواستهاند.
در اينجا من روايتى را ذكر كردهام: «عن ابى عبداللَّه (عليهالسّلام) قال: ما
من شىء إلّا و له حدّ ينتهى إليه»؛ همهى اين فرائض و احكام الهى حدى دارند؛
اندازهاى دارند، كه وقتى به آن حد و مرز رسيدند، تمام ميشود؛ تكليف تمام
ميشود؛«الّا الذّكر»؛ مگر ذكر. «فليس له حدّ ينتهى اليه»؛ ذكر حد ندارد؛
اندازهاى ندارد، كه وقتى اين اندازه ذكر و ياد حاصل شد، بگوئيم ديگر بس است؛
ديگر لازم نيست. بعد خود حضرت توضيح ميدهد و ميفرمايد: «فرض اللَّه عزّ و جلّ
الفرائض فمن اداهنّ فهو حدّهنّ»؛ هر كس فرائض را ادا كرد، آنها را به حد ومرز
خود رساند. «و شهر رمضان فمن صامه فهو حدّه»؛ مثلاً ماه رمضان كه تمام شد، شما
اين فريضه را به مرز خودش رسانديد؛ تمام شد و ديگر چيزى بر شما واجب نيست.
«والحجّ فمن حجّ فهو حدّه»؛ هر كس حج را به جا آورد - به اعمال پايان حج كه
رسيد - آن را به مرز رساند. اين در صورتى است كه در هر دو جا «فهو حدَّه»
بخوانيم. البته ميشود «فهو حدُّه» هم با يك تعبير ديگرى خواند؛ اما «الّا
الذّكر»؛ فقط ذكر مثل بقيهى فرائض نيست.ديگر بقيهى فرائض را ذكر نفرمودند؛
زكات را وقتى داديد، ديگر واجب نيست، به همان اندازهاى كه مقرر شده است. خمس
را همينجور، صلهى رحم را همينجور. بقيهى فرائض و واجباتى كه هست، همه از
همين قبيل است، مگر ذكر؛ «الّا الذّكر فانّ اللَّه عزّ و جلّ لن يرض منه
بالقليل و لم يجعل له حدّا ينتهى اليه»؛ خدا به ذكرِ قليل راضى نشده است؛ حدى
براى آن قرار نداده است كه بشود به آن حد رسيد. «ثمّ تلا»؛ بعد، حضرت اين آيه
را تلاوت فرمود: «يا ايّها الّذين امنوا اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا». اهميت ذكر
اين است.
در دنبالهى آيه ميفرمايد كه: «هو الّذى يصلّى عليكم و ملائكته». مرحوم علامهى
طباطبائى(رضوان اللَّه عليه) در الميزان ميفرمايند: اين آيهى شريفهى «هو
الّذى يصلّى» در مقام تعليل براى امر «اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا» است؛ يعنى اين
ذكر كثيرى كه از شما خواسته شده است، به اين خاطر است كه خدائى را ياد كنيد كه
اين خدا همان كسى است كه «يصلّى عليكم»؛ بر شما درود ميفرستد، صلوات ميفرستد.
خداى متعال صلوات را به شما ميفرستد. «هو الّذى يصلّى عليكم و ملائكته»؛ نه فقط
خداى متعال، ملائكهى الهى هم بر شما مؤمنين درود و صلوات ميفرستند؛ كه صلوات
از طرف پروردگار، رحمت اوست؛ صلوات از ملائكه، استغفارى است كه براى مؤمنين
ميكنند؛ «و يستغفرون للّذين امنوا»، كه در آيات قرآن هست.
چرا اين رحمت و اين صلوات و اين استغفار را ذات اقدس حق و فرشتگان الهى براى
شما از عالم غيب، از ملأ اعلى ميفرستند، «ليخرجكم من الظّلمات الى النّور»؛
براى اينكه شما را از ظلمات نجات بدهند، به نور بكشانند، كه داستان اين ظلمات و
اين نور هم داستان گسترده و مفصلى است.ظلمات در انديشهى ما، ظلمات در قلب ما،
در خلقيات ما؛ و نور در مقابل اينهاست.
عمل هم ميتواند ظلمانى باشد، هم ميتواند نورانى باشد؛ ذهن و فكر و عقايد انسان
ميتواند نورانى باشد، ميتواند ظلمانى باشد؛ خلقيات و صفات انسان ميتواند ظلمانى
باشد، ميتواند نورانى باشد؛ حركت اجتماعى يك ملت ميتواند به سمت ظلمات و تاريكى
باشد، ميتواند به سمت نور باشد.
اگر بر ملتى، بر كشورى، بر هيأت حاكمهاى، بر فردى، شهوات غالب شد، خشونت ناشى
از حيوانيت غالب شد، حرص غالب شد، دنيادارى و دنياطلبى غالب شد، اين ظلمات است؛
حركت ظلمانى است، جهت ظلمانى است، هدف هم ظلمات است. اگر نه، معنويت غالب شد،
دين غالب شد، انسانيت غالب شد، فضائل اخلاقى غالب شد، خيرخواهى غالب شد، صدق و
راستى غالب شد، اين ميشود نورانيت. اسلام و قرآن، ما را به اين دعوت ميكنند.
خداى متعال و ملائكهى او ما را براى اين تجهيز ميكنند كه از آن ظلمات خلاص
كنند و ما را وارد اين وادى نور كنند. ذكر خدا را بكنيد؛ اين هم علت و دليلش.
حالا اين ذكر و ياد الهى، مراحلى دارد. ما، آدمها همه در يك حد و در يك مرحله
كه نيستيم؛ رتبهى ماها مختلف است. بعضيها از لحاظ روحى در درجات بالا هستند؛
مثل اولياء و انبياء و صالحين و اهل دل و اهل معنا. بعضى هم هستند مثل امثال
بنده و ماها كه به آن سطوح دسترسى ندارند؛ بعضىمان خبر هم نداريم از آنچه كه
در آن سطوح هست. براى همهى ما ذكر هست - هم براى آنها هست، هم براى ما هست -
ذكر براى آنها، همانى است كه در روايت از اميرالمؤمنين (عليهالصّلاةوالسّلام)
است كه فرمود: «الذّكر مجالسة المحبوب»؛ ذكر همنشينى با محبوب است. اين، براى
اولياست. لذت ذكر براى آنها لذت همنشينى است. اميرالمؤمنين (سلاماللَّهعليه)
در يك روايت ديگر ميفرمايد؛ «الذّكر لذّة المحبّين»؛ ذكر لذت عاشقان و محبان
است. خوب، اين مال آنهاست.
خوش به حال شماها اگر چنانچه در برخى حالات شبانهروز - بخصوص در اين روزها و
در اين شبها - جرقهاى، پرتوى از اين حالت در زندگى شما بدرخشد؛ گاهى ممكن است
پيش بيايد. البته مال آنها دائمى است. «خوشا آنانكه دائم در نمازند»؛ اين مال
آنهاست، لكن كسانى كه در رتبههاى پايينتر هم هستند، گاهى ممكن است جرقهاى
بزند؛ بايد اينها را قدر دانست. اين حالا يك مرحلهى از ذكر است كه مال محبين
است؛ مال اهل دل است، لكن براى ما هم كه در آن مرحله نيستيم، ذكر فوائد عجيبى
دارد كه حالا من آنچه را كه در اينجا يادداشت كردهام، عرض ميكنم: «دفع
انگيزههاى ماده گرايانه و هوسرانيهاى گمراهكننده».
ذكر مثل مدافعى است كه درمقابل هجوم اين هوسها، ما را و دل ما را محافظت ميكند.
دل خيلى آسيبپذير است. ما دلمان، روحمان خيلى آسيبپذير است. در مقابل چيزهائى
تحت تأثير قرار ميگيريم؛ دل مجذوب به جاذبههاى گوناگونى ميشود. اگر بخواهيم دل
- كه جاى خداست، جايگاه خداست. رفيعترين مرتبه در وجود انسان، دل انسان است؛
يعنى همان باطن و حقيقت وجودى انسان - سالم و پاكيزه بماند، مدافعى لازم است؛
اين مدافع ذكر است. ذكر نميگذارد كه دل دستخوش تهاجم بىامان هوسهاى گوناگون
شود و از دست برود. ذكر دل را نگه ميدارد كه در فساد و در جاذبههاى
گمراهكننده غرق نشود. در همين رابطه من روايتى را ديدم كه خيلى پرمعناست؛
ميفرمايد: «الذّاكر فى الغافلين كالمقاتل فى الفارّين». در ميدان جنگ، يك
رزمنده را مىبينيد كه دفاع ميكند، ايستادگى ميكند و از همهى امكاناتش براى
ضربه زدن به دشمن و جلوى تهاجم دشمن را گرفتن، استفاده ميكند؛ اما رزمندهى
ديگر هم ممكن است باشد كه بگريزد؛ طاقت تحمل از دست بدهد و از مقابل دشمن
بگريزد. ميفرمايد: ذاكر در ميان جمعِ غافل مثل همان سرباز رزمندهى
ايستادگىكننده است در ميان كسانى كه دارند فرار مىكنند. ببينيد اين تشبيه و
تنظير به همين لحاظ است؛ چون او دارد در مقابل تهاجم بيگانه دفاع و ايستادگى
ميكند، ذكر شما هم دارد ايستادگى ميكند؛ دارد از مرز دفاع ميكند؛ از مرز دل شما
دارد دفاع ميكند. لذاست كه شما در آيهى شريفهى قرآن كه جزو آيات جهاد است،
مىبينيد كه ميفرمايد: «اذا لقيتم فئة فاثبتوا و اذكروا اللَّه كثيرا»؛ در
ميدان جهاد وقتى در مقابل تهاجم دشمن قرار گرفتيد، ايستادگى كنيد و ذكر كثير
خدا بكنيد. «اثبتوا و اذكروا اللَّه كثيرا»؛ ثبات قدم به خرج بدهيد، ايستادگى
كنيد و ذكر خدا كنيد. اين ذكر خدا آنجا هم به درد ميخورد. «لعلّكم تفلحون»؛ كه
اين وسيلهاى است براى اينكه شما به فلاح و كاميابى دست پيدا كنيد. ذكر خدا؛
چرا؟ چون اين ذكر، دل را قرص ميكند. دل كه قرص شد، دل كه ثبات پيدا كرد، قدم هم
ثبات پيدا ميكند. در ميدان جنگ اينجورى است. ميدان جنگ قبل از آن كه پاهاى ما،
كه سستعنصر هستيم، به طرف عقب جبهه مشغول دويدن و فرار شود، دل ما فرار كرده.
اين دل ماست كه جسم ما را به فرار وادار ميكند؛ و الّا اگر دل ايستاده باشد،
جسم مىايستد.
در همهى ميدانهاى جنگ - هم ميدان جنگ نظامى، هم ميدان جنگ سياسى، هم ميدان جنگ
اقتصادى، هم ميدان جنگ تبليغاتى - ذكر خدا كنيد كه اين ذكر خدا موجب فلاح و
كاميابى شماست. ذكر خدا پشتوانهى ثبات قدم است.
بنابراين ذكر موجب ميشود كه ما بتوانيم در آن صراط مستقيم سلوك كنيم؛ پيش
برويم. آن هدفى كه ترسيم كرديم براى خودمان به عنوان مؤمن، به عنوان مسلمان، به
عنوان پيرو يك مكتب مترقى، به عنوان كسانى كه انگيزه داريم براى برپا داشتن اين
بناى رفيعى كه خبر از شكوفائى تمدن اسلامى در آينده و در قرون آينده ميدهد،
احتياج داريم به ذكر خدا تا بتوانيم در اين جاده حركت كنيم.
من و شما بيش از ديگران به ذكر احتياج داريم. علت اينكه من گفتم اين مجلس را
مغتنم شمردم، به خاطر همين است كه شما با افراد معمولى اين تفاوت بزرگ را داريد
كه شما در جائى، رشتهاى از اين مجموعه را در دست گرفتيد كه در حفاظت از اين
مجموعه، كار شما مؤثر است. اگر شما اين رشته را محكم نگه داريد يا آن را سست
نگه داريد يا بكلى از دست بدهيد، وضع فرق خواهد كرد با آن كسانى كه سررشتههاى
اصلى و اساسى در دست آنها نيست. پس شما بيشتر از ديگران به ذكر احتياج داريد. و
اين ذكر - ذكر اللَّه - كه بر دل ما حاكم شد، بدون ترديد در رفتار ما اثر
ميگذارد؛ در انجام دادن آنچه كه بر عهدهى ماست از وظائف و تكاليف، در
اجتنابكردن و پرهيزكردن از آنچه كه بر ما حرام و گناه است و موجب وزر و وبال و
موجب غضب الهى است، اثر ميگذارد و كمك ميكند كه از اينها دورى كنيم.
خوب، حالا ذكر چيست؟ روايتى از حضرت ابى عبداللَّه (عليهالسّلام) است. و روايت
ديگرى هم هست، كه آن روايت دوم بيشتر مورد توجه من بود؛ اما هر دو روايت را
ميخوانم. روايت اول از حضرت ابى جعفر (عليه السلام) است؛ حضرت باقر (سلام
اللَّه عليه) فرمود: «ثلاث مِن اشدّ ما عمل العباد»؛ سه چيز هست كه جزو تكاليف
بسيار مهم و دشوار مؤمنين است؛ كارهاى سخت.
يكى، «انصاف المؤمن من نفسه»؛ اينكه انسان در قبال ديگران انصاف به خرج بدهد.
يعنى آنجائى كه امر دائر ميشود بين اينكه حق را به خاطر خود زير پا بگذارد يا
خود را به خاطر حق زير پا بگذارد، اين دومى را انجام بدهد. آنجائى كه حق به
طرفِ مقابل هست و شما حق نداريد، منصفانه حق را به او بدهيد. خودتان را اگر
چنانچه موجب كوچك شدن و زير پاگذاشتن است، زير پا بگذاريد. اين كار سختى است؛
اما كار مهمى است. امام باقر ميگويد اين، جزو مهمترين كارهاست؛ البته سخت است.
و هيچ كار خوب و بزرگى بدون سختى كه امكان ندارد.
دوم، «و مواساة المرء اخاه»؛ مواسات ورزيدن با برادر مؤمن. مواسات با مساوات
فرق دارد؛ برابرى نيست. مواسات يعنى همراهى كردن و كمك كردن به برادر مؤمن در
همهى امور. انسان وظيفه بداند؛ كمك فكرى، كمك مالى، كمك جسمانى، كمك آبروئى.
اين مواسات است.
سوم، «و ذكراللَّه على كل حال»؛ در همه حال ذاكر خداى متعال باشد. ذكر اين است.
آنوقت حضرت باقر در همين روايت، «ذكر اللَّه على كل حال» را معنا كردهاند: «و
هو ان يذكر اللَّه عزّوجل عند المعصية يهمّ بها»؛ وقتى كه ميرود به سمت معصيت،
ذكر خدا او را مانع بشود. ذكر؛ ياد كند خدا را و اين معصيت را انجام ندهد؛
انواع معاصى را؛ خلاف واقع گفتن، دروغ گفتن، غيبت كردن، حق را پوشاندن،
بىانصافى كردن، اهانت كردن، مال مردم را، مال بيتالمال را، مال ضعفا را تصرف
كردن يا دربارهى آنها بىاهتمامى به خرجدادن. اينها گناهان گوناگون است. در
همهى اينها، انسان توجه كند به خدا؛ ذكر خدا مانع بشود از اينكه انسان به سمت
اين گناه برود.
«فيحول ذكر اللَّه بينه و بين تلك المعصية و هو قول اللَّه عزّوجل انّ الذّين
اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان تذكّروا». بعد حضرت ميفرمايند كه اين، تفسير
آن آيه است كه فرمود: «انّ الذّين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان»؛ وقتى
شيطان به اينها تنه ميزند، گذرندهى شيطان اينها را مس ميكند؛ يعنى هنوز درست
به جانش هم نيفتاده، «تذكّروا»؛ فوراً اينها متذكر ميشوند. «فاذا هم مبصرون»؛
اين ذكر موجب ميشود كه چشم اينها، بصيرت اينها باز بشود. معناى «ذكراللَّه على
كل حال» اين است.
در صدر روايت بعدى كه مورد توجه من است، تقريباً عباراتش شبيه همين روايتى است
كه خواندم و همان سه چيز را ذكر ميكند. در آن روايت، «و ذكر اللَّه على كل حال»
را داشت، در اينجا و در روايتى كه حضرت ابىعبداللَّه ميفرمايد، آمده است: «و
ذكر اللَّه فى كل المواطن»؛ انسان در همه جا ذكر خدا كند. اما آن نكتهى مورد
توجه اين است كه ميفرمايد: «امّا انّى لا اقول سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لا
اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر»؛ اينى كه ميگويم در همه حال ذكر خدا را بگوئيد،
مقصودم اين نيست كه بگوئيد سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لا اله الّا اللَّه و
اللَّه اكبر. اين، ذكر لفظى است. «و ان كان هذا من ذاك»؛ اگرچه اين هم ذكر است،
اين هم مطلوب است، اين هم شريف است و خيلى باارزش است؛ اما مقصود من فقط اين
نيست، بلكه «ولكن ذكره فى كلّ موطن اذا هجمت على طاعته او معصيته» - هجمت يا
هممت. نسخهاى كه من ديدم، هجمت است. احتمال ميدهم هممت باشد - وقتى به سمت
طاعت خدا ميروى، يا به سمت معصيت خدا ميروى، ياد خدا باشى. اين «ياد خدا بودن»
مورد نظر است؛ اين ذكر اللَّه. البته اين اذكارى كه در روايات ما، در اين
دعاها، در اين اوراد گوناگون، تسبيحات حضرت زهرا و بقيهى اذكارى كه هست -
اينها همه وسائل ذكرند، اينها كپسولهاى ذكرند - ذكر شده است، انسان بايد اينها
را با توجه به معانى و حقايقشان بر زبان جارى كند؛ توجه پيدا كند. البته اينها
خيلى باارزش است.
البته از اين مقولات نميشود فارغ شد. واقعاً اگر ساعتهاى متمادى هم ما دربارهى
همين مسائل معنوى و آنچه كه به درد دل ما ميخورد، بپردازيم، زياد نيست. حقيقتش
اين است؛ من به شما عرض كنم ماها عقبيم. ما به قدر اقتضاى نظام اسلامى در تربيت
اسلامى پيش نرفتيم. حالا بعضى ميگويند ما مثلاً در مقولهى فرض كنيد كه
سازندگى، فناورى، چه و چه، بيشتر از اين ميتوانستيم پيش برويم، ولى پيش نرفتيم.
اما آنچه كه ما بيشتر از همهى مقولات و همهى عرصهها بايد در آن پيشروى
ميكرديم و نكرديم، همين عرصهى معنويات و خودسازى و دل را آراستن و اخلاق را
زيور دادن است. ما در اين زمينهها انصافاً عقبيم.
اگر بخواهيد يك نمونه براى آنچه كه شايستهى ماست، پيدا كنيد، نگاه كنيد به
دوران دفاع مقدس. ببينيد آن جوانهائى كه در جبهه بودند، آن پدر مادرهائى كه اين
جوانها را اينجور ميفرستادند، آن خانوادههائى كه آنجور با شوق و ذوق جبهه را
پشتيبانى ميكردند، چه حالتى، چه احساساتى داشتند. آنها نمونههاى خوبى است.
البته نميگوئيم نمونهى اعلاست، اما نمونههاى بسيار خوبى بود. ما بايد به همان
سياق، با همان آهنگ و نواخت، پيش ميرفتيم؛ ما پيش نرفتيم. البته آنها را هم
گاهى داريم فراموش ميكنيم. بعضيهامان فراموش ميكنيم، بعضيهامان متأسفانه انكار
ميكنيم! و بدتر، بعضيها آن حالات را تخطئه ميكنيم! اين مسائل را در بعضى از
اظهارات مىبينيد. نسنجيدهگوئيها و ياوهگوئيهائى كه گاهى گوشه كنار شنيده
ميشود؛ حتى تخطئهى آن حالات زيبا و مقدس رزمندگان ما و جوانان ما در دوران
دفاع مقدس.
البته ماها غالباً از آن جزئيات خبر هم نداريم؛ حتى من هم كه دارم ميگويم و حتى
آن كسانى هم كه در جنگ بودند - فرماندهان - آنها هم از همهى آنچه كه اتفاق
افتاده، خبر ندارند. اينقدر ميدان صيرورت و تحول و پيشرفت به سمت صفات عاليه و
فضائل انسانى در آنجا زياد بوده - تقريباً به عدد افرادى كه آنجا بودند - كه
واقعاً احصاء آنها ممكن نيست.
من يك كتابى را اخيراً خواندم كه شرح چند روز در حول و حوش يكى از حملات ماست؛
از زبان افراد باقيمانده از يك دسته، نه از يك لشكر يا از يك تيپ يا از يك
گردان يا از يك گروهان حتى. تعدادى از اين دسته باقى ماندند و گزارش كردند. اين
نويسنده و محقق بسيار باذوق - كه حقاً و انصافاً اينجور كارها بسيار باارزش است
- رفته جزء جزء مطالب را از زبان آن افراد گرفته، يك كتاب ششصد، هفتصد صفحهاى
شده. ما فقط ميشنويم عمليات فاو. خيلى از كارهاى مهمى هم كه در اين عمليات
انجام گرفته، اينها را همينطور از رو ميدانيم: از اروند عبور كردند، فاو را
گرفتند، كارخانهى نمك را فتح كردند، فلان كار را كردند. ما كليات را ميدانيم؛
اما اينكه در اين قدم به قدم چه گذشته، ديگر اينها را نميدانيم.
يك صفحهى عظيم مينياتور با نهايت استادى و زيبائى جلوى ما گذاشتهاند، ما هم
از دور ايستادهايم نگاه ميكنيم و ميگوئيم: به به! نميرويم نزديك تا ببينيم در
هر گوشهاى از اين مينياتور، چقدر هنر به كار رفته تا ساخته شده. اين كار را
بعضيها ميكنند؛ كردهاند. حالا اين نمونهاى كه بنده ديدهام، يكى از آن
كارهاست. اميدواريم اين كارها ادامه پيدا كند.
آن، پيشرفت اخلاقيات بود. آنجا آدم ميفهمد كه فضائل اخلاقىاى كه اسلام و خدا و
اعتقاد به غيب و ايمان به غيب به انسان ميدهد، چگونه در زندگى انسان اثر
ميگذارد؛ آنجا انسان مىبيند. اين بايستى رشد پيدا ميكرد. خوب، به آن اندازه
رشد پيدا نكرده. بايد خيلى بيش از اينها به خودمان بپردازيم.
آنچه كه من بعد از اين ميخواهم به شما عرض بكنم، اين است: مسئولان عزيز! اى
كسانى كه امروز مجلس، دولت، قوهى قضائيه، نيروهاى مسلح يا بقيهى دستگاهها را
با مسئوليتهاى خودتان انباشتهايد؛ و كسانى كه قبل از شما اين مسئوليتها را در
دست داشتهاند و كارهائى كردهاند - مجموعهى شما مخاطب اين حرف من هستيد - شما
كار بزرگى كردهايد. شما مسئولان نظام و سررشتهداران تشكيلات جمهورى اسلامى از
اول تا حالا، يك مقطع عظيمى از تاريخ را ترسيم كردهايد و رقم زدهايد. كار
بزرگى كردهايد.
اگر به تاريخ كشورمان از هزارها سال پيش تا امروز نگاه كنيد - از آن وقتى كه
تاريخ مدون داريم - مىبينيد حكومت فردىِ مطلقهى ديكتاتورى، حكومت يك جمع
معدود با رياست يك فرد بر عامهى مردم، بدون اينكه عامهى مردم اندك اختيارى در
ادارهى اين كشور داشته باشند، داشتهايم. اين، تاريخ ماست. سلطنتهاى ما، همه
از اين قبيل بودهاند. آن پادشاهانى كه ما آنها را احترامشان هم مىكنيم؛
پادشاهان مقتدر غزنوى، سلجوقى، بعد بيائيد تا برسيد به دوران صفويه؛ شاه عباس،
شاه اسماعيل، شاه طهماسب، آنها هم همينجور بودند. اينها پادشاهان خوب مايند؛
اما همين پادشاهان خوب، چه جورى اين مملكت را اداره كردند؟ سجلّ و شناسنامهى
اين مملكت از لحاظ ادارهى حكومتى چيست؟ اين است: يك نفر در رأس، همه مطيع او.
و اين مجموعه، اداره كنندهى كل سرنوشت اين كشور هستند و آحاد مردم هيچ تأثيرى
ندارند و مملكت مال اينهاست.
پادشاه به وزراى خودش ميگفت: نوكران من! نوكرش هم بودند. واقعش هم همين بود.
ناصرالدين شاه و محمدشاه و فتحعلىشاه و بقيه و بعدىها، حتى به وزراشان، به
صدر اعظمشان ميگفتند: شما نوكر خوبى هستيد! فرهنگ سياسى در كشور اين بود. وقتى
كه نخستوزير و وزير، نوكر شاهاند، رئيس فلان اداره، گفت:
جائى كه شتر بود به يك غاز خر، قيمت واقعى ندارد!
مردم هم كه مثل «هباء منبثا»؛ هيچ. مملكت متعلق به يك جمع معدود و در حقيقت
متعلق به يك فرد بود. اين تاريخ ماست.
شما مسئولان اين كشور آمديد از اين ملت و از اين انقلاب، نظامى را تحويل گرفتيد
كه همهى اركان آن به دست مردم و به انتخاب مردم است؛ رهبرىاش به انتخاب مردم
است، رياست جمهورش به انتخاب مردم است، نمايندگان مجلسش به انتخاب مردم است.
اين نهادهائى كه ميتواند به وسيلهى مردم انتخاب بشود و منطقى و معقول است، در
اختيار مردم است. البته نيروهاى مسلح و دستگاه قضائى در هيچ جاى دنيا به انتخاب
مردم نيست. آن، يك حساب جداگانهاى دارد، معيارهائى دارد؛ به دست منتخبان مردم
است. يك چنين نظامى را شما اينجا درست كردهايد. الان بيست و هشت سال است كه در
اين مملكت دارد انتخابات انجام ميگيرد. البته ياوهگوئى نسبت به انتخابات كشور
ما هست. نسبت به كدام حقيقت عالم، ياوهگوئى نيست؟ نسبت به ذات اقدس ربوبى هم
ياوهگوئى هست، نسبت به اصل دين هم هست. ديگر مردمسالارى از اين واضحتر و از
اين روشنتر چه ممكن است باشد؟ خوب، اين نسبت به تاريخ گذشتهى ما، مقطعى اساسى
است.
وضع دنيا را نگاه كنيد. شما يك حقيقت جديدى را داريد به دنيا معرفى ميكنيد.
نظام دنيا بخصوص بعد از پيدا شدن پديدهى استعمار و بخصوص در اين دو قرن اخير و
باز بالخصوص در آن دورهى سلطهى استعمار كه منتهى شد به جنگهاى بزرگ اين قرن،
بر اساس سلطهپذيرى و سلطهگرى بود. چند كشور، چند تا دولت، به دليل خاصى،
سلطهگرى ميكنند و به نظر خودشان بايد هم بكنند! بقيهى دولتها و بقيهى ملتها
هم بايد سلطهپذيرى داشته باشند؛ بايد زير سلطه باشند و بايد اين سلطه را
بپذيرند. به قول اين نويسندهى جامعهشناسِ معروف غربى كه منتقد سياستهاى غرب و
امريكاست، در حقيقت ثروتمندان كشورهاى سلطهگر، اغنياى كشورهاى سلطهگرند. سلطه
مال آنهاست، مال همهى آن كشورها هم نيست. و ثروتمندان كشورهاى سلطهپذير هم
بايد در خدمت آنها قرار بگيرند؛ و قرار ميگيرند. درست هم هست؛ تحليل درستى است.
شما آمديد اين نظام پذيرفتهشدهى جاافتادهى ظالمانهى جهانى را انكار كرديد و
پايش هم ايستاديد؛ مهم اين است. «إنّ الّذين قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»؛
اين مهم است. حرف خوب، شعار خوب، پديدهى حكومت مردمى، پديدهى انقلاب مردمى،
مكرراً و متعدداً در خيلى جاهاى دنيا بوده؛ اما اينكه اين پديده بتواند خودش را
نگه دارد، بتواند اين نهال ريشه بدواند، بتواند اين پيكره خودش را در مقابل
تهاجمهاى گوناگون آسيبناپذير كند كه بيست و هشت سال از عمرش بگذرد و كارهاى
بزرگى را انجام بدهد و مخالفان خودش را به چالش بكشد؛ آن هم مخالفان متكبرى كه
هيچوقت حاضر نبودند خودشان را دهن به دهن كنند با يك كشور به اصطلاح خودشان
جهان سومى، اينها نشاندهندهى اين است كه يك مقطع جديدى را شما آغاز كردهايد.
اين را قدر بدانيد. اهميت اين مسئوليت بزرگ را بدانيد.
خوب، نتيجهى اين شناختن جايگاه و موضع و مسئوليت چيست؟ اين است كه كار را بايد
ادامه بدهيد؛ كار را بايد به آخر برسانيد. حق نداريد اين كار را نصفكاره
بگذاريد؛ خسته نبايد بشويد. بايد نگذاريد كه تلاشتان مطلقاً دچار وقفه شود.
بايد عوامل شكست و به زانو در آمدن را شناسائى كنيد و آنها را از خودتان دور
كنيد.
چيزهائى هست كه ملتها را شكست ميدهد. اين را همه ميدانند؛ چيز جديدى نيست؛ ما
هم ميدانيم. اختلاف كلمه اينجور است، جا دادن و راه دادن به نفوذيهاى دشمنان از
اين قبيل است، كوچك گرفتن و سست شدن در مأموريت همينجور است، نااميد شدن از
رسيدن به هدف همينجور است، نديده گرفتن دشمن و كوچك گرفتن دشمن و چشم بستن بر
روى دشمن از جملهى عوامل ضعف و شكست است؛ همهى اينها بد است. اين عوامل ضعف
را بايد از خودتان دور كنيد. دل سپردن به خواستههاى حقير شخصى جزو عوامل شكست
است؛ يعنى ناگهان يك مسئول، يك مدير عالىرتبه در سر راه به يك كار بزرگ برخورد
كند، به طعمهاى كه ميتواند براى او شخصاً مفيد باشد. حالا مثال چاروادارىِ
واضحش، رشوه دادن و رشوه گرفتن است؛ اما بعضى مثالهاى ديگر هم دارد كه از اين
ظريفتر است، به اين وضوح و به اين روشنى هم نيست؛ اما باطنش همان است. انسان
برسد به يك نقطهاى كه ببيند اگر بخواهد ادامه بدهد اين راه را، اين خواسته از
دست او خواهد رفت؛ اما اگر سست بشود، متوقف بشود، اينجا پا سبك كند، يك چيز
قلمبهى حسابى گيرش مىآيد. اين، جزو آن عوامل ضعف است. اينجا، بايد اين
خواستههاى حقير را با توجه به عظمت آن چيزى كه در مقابل هست و عظمت كارى كه
دارد انجام ميگيرد، بكلى انسان نديده بگيرد. خيلى مسائل هست كه در اين زمينه
ميشود مطرح كرد.
بدانيد نظام شما، يك نظام كارآمد و برجسته است. دشمنان شما سعىشان اين است كه
بهزور به شما بفهمانند، بقبولانند، بباورانند كه اين نظام شما، نظام ناكارآمدى
است. نه، اتفاقاً اين نظام خيلى كارآمد است. اين نظام در عرصههاى مختلف،
كارآمدى خودش را نشان داده. در مورد خدمات و گسترش خدمات عمومى به مردم، ايرانِ
امروز را شما مقايسه كنيد با ايران دوران طاغوت؛ اصلاً قابل مقايسه نيست. اين،
يك عرصهى كارآمدى است، كه حالا مثالها و نمونههاى فراوان و آمارهايش را شماها
خوب ميدانيد. البته خيلى خوب است كه براى مردم اينها گفته بشود و شماها بازگو
كنيد.
يك عرصهى ديگر، مسئلهى اعتماد به نفس ملى است كه در زمينههاى علمى، در
زمينههاى سياسى، در زمينههاى فناورى خودش را نشان داده و دارد نشان ميدهد. در
اين كشور، مهندس ما جرئت نميكرد اسم ساختن نيروگاه برق را بياورد؛ جرئت نميكرد
اسم ساختن سد را بر زبان جارى كند؛ جرئت نميكرد اسم ساختن فرودگاه را بر زبان
جارى كند. همهى اين كارها را بايد خارجيها ميكردند. مهندس ايرانى حداكثر اين
بود كه در آن پروژهاى كه يك مهندس خارجى يا يك شركت خارجى قبول كرده بود، يك
گوشهاى عضو بشود؛ اگر آنها قبول ميكردند؛ بعضى جاها هم قبول نميكردند. من پاى
همين سد كرخه، سه چهار سال پيش، مصاحبه كردم و مفصل شرح دادم؛ سد كارون 3 را -
نه سد كرخه را - با سد دز مقايسه كردم. سد دز زمان طاغوت ساخته شده، سد كارون 3
زمان جمهورى اسلامى ساخته شده؛ شبيه هم هستند. دو تا سد بتونى با ظرفيتهاى
نزديك به هم از لحاظ آب و از لحاظ برق. در ساخت سد دز چقدر به ايرانيها توهين
كردند؛ چقدر تحقير كردند و آبروريزى كردند براى مهندس ايرانى و سرمايهدار
ايرانى و سرمايهگذار ايرانى؛ اما در ساخت اين سد، خودِ جوان ايرانى، مهندس
ايرانى، اين كار پيچيدهى عظيم را كه خيلى از آن سد دز از لحاظ كار فنىِ ساخت
بتون و وصل بتون به بدنهى كوه حساستر و مهمتر است - كه تفاصيلش را براى ما شرح
دادند - انجام داد، نيروگاهش را خودش درست كرد، سدش را خودش درست كرد، جادهى
زير آب را كه از بين رفته بود و پل معلق هوائى طولانى را خودش درست كرد؛ با
افتخار. عرقش در آمد، اما سرش به افتخار برافراشته شد. اين، چيز كمى نيست. اين
را در همه چيز شما تعميم بدهيد.
امروز مهندس ايرانى، تحصيلكردهى ايرانى، دكتر ايرانى، ارتشى ايرانى، سپاهى
ايرانى، به خود مىبيند كه بسازد، توليد كند، ايجاد كند، به كار بگيرد و برتر
از دستهاى ديگر، دستى را در عرصه ظاهر كند. آن روز حتى فكرش را هم نميكردند كه
حالا مثالهايش الى ماشاءاللَّه. اين، كارآمدى اين نظام است؛ اين نظام اين كار
را كرد.
كشاورزىِ نابود شدهى كشور را اين نظام احياء كرد، صنعت سادهى ابتدائى كشور را
اين نظام به صنعت پيچيدهى حساس انرژى هستهاى رساند. اين نظام الان در
زمينههاى صنايع نو - مثل همين كه آقاى رئيس جمهور گفتند؛ «نانوتكنولوژى» و
صنايعى از اين دست، كه اينها از صنايع نوى دنياست - تقريباً دوش به دوش صفوف
اول دارد حركت ميكند و دارد كار ميكند. اينها كارآمدى نظام است.
شايد بشود گفت از همهى اينها باز مهمتر و بالاتر، كارآمدىِ اين نظام در
زمينهى تحكيم مردمسالارى بود. با آن سابقهى منحوس و زشتى كه در اين كشور وجود
داشت، اين نظام توانست مردمسالارى را جا بيندازد. ما امروز تقريباً هر سال يك
انتخابات داريم - حالا با تصميماتى كه اخيراً گرفتند، شايد يك خرده كمتر بشود؛
اما تا حالا اينجور بوده - و در بيست و هشت سال، تقريباً بيست و هشت انتخابات
داشتيم. اين همه انتخابات با آرامى، با سلامت، بدون دردسرهاى بزرگ انجام گرفته.
اين، نشاندهندهى اين است كه مردمسالارى در اين كشور جا افتاده است. چه كسى اين
كار را كرده؟ اين نظام كرد. اين كارآئىِ بسيار مهمى است.
جايگاه سياسى و عزت بينالمللى؛ چه كسى ميتواند اين را منكر بشود؟ چه كسى
ميتواند تأثيرگذارى دولت جمهورى اسلامى را امروز در سياستهاى منطقه، بلكه
سياستهاى فرامنطقه منكر بشود؟ چه كسى ميتواند عزت جمهورى اسلامى را در بين
ملتهاى مسلمان منكر بشود؟ كدام كشور ميتواند ادعا كند كه رئيس آن كشور، مسئولان
بالاى آن كشور ميروند در يك كشور مسلمان ديگر، مردم آن كشور مسلمانِ ديگر، ولو
دولتشان هم نخواهد، اجتماع ميكنند و به نفع او شعار ميدهند؛ غير از جمهورى
اسلامى؟ فقط جمهورى اسلامى است كه رؤسايش در ميان ملتهاى ديگر، امتداد معنوى و
حقيقى و سياسى دارند. اينها كارآئى نيست؟! كدام عرصهى كارآئى از اينها مهمتر و
بالاتر؟
ايجاد يك گفتمان نو در سطح بينالملل اسلامى. همين گفتمان هويت اسلامى و
سلطهناپذيرى و استقلال را اين نظام ايجاد كرد؛ گسترش داد. و ارتباطات و
همسايهها و غيره و غيره؛ حرف زياد است.
ما بايد اين كارآئى را افزايش بدهيم، با علم، با عقل، با عزم؛ سه تا «عين».
عالمانه بايد باشد؛ عاقلانه بايد باشد؛ عازمانه بايد باشد. بايد با عزم همراه
باشد؛ با سستعنصرى و سستعهدى نميشود پيش رفت. علم و عقل را به كار بگيرند و
عزم ملى را مثل موتورى پشت سر اينها قرار بدهند. ما ميتوانيم اين كارآئى را
افزايش بدهيم.
البته كشور ايران و ملت ايران و دولت جمهورى اسلامى مظلوم است. ما مظلوم واقع
شديم. مظلوميم، اما ضعيف نيستيم. مثل اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام)؛
مظلوم بود، اما از همهى مردان زمان خود قويتر بود. مثل همهى اهل حق؛ مظلوم
بودند، موردانكار واقع شدند، ظلم شدند، اما ضعيف نبودند. ما ضعيف نيستيم،
مظلوميم. اين مظلوميت را هم نميگذاريم تا آخر طول بكشد؛ تحمل نميكنيم. تحمل
نكردنش هم به همين است: بايستى عقلمان را و علممان را و عزممان را تقويت كنيم
كه اينها با ذكر الهى كه قبلاً صحبت كردم، همه حاصل خواهد شد. البته تهديد
ميكنند. تهديد اهميتى ندارد. اين را من به شما عرض بكنم:
اولاً، تهديد تازگى ندارد؛ ما بعد از جنگ تا حالا - از سال 67 تا حالا - مرتباً
تهديد شديم به حملهى نظامى. اگر به حافظهتان مراجعه كنيد، كسانى كه در
جريانات هستند، ميدانند. بنده تقريباً بيش از همه تهديدها را ميدانم؛ چون گاهى
اوقات يك چيزهائى به ما منتقل ميشد كه به ديگران هم منتقل نميشد. دائماً ما
تهديد داشتيم. نميگوئيم اين تهديدها به طور قطع تحقق پيدا نخواهد كرد؛ ممكن هم
است تحقق پيدا كند؛ بكند؛ اثر اين تهديدها اين است كه ما را آمادهتر ميكند.
ثانياً، آن كسانى كه تهديد ميكنند، اين را بايد فهميده باشند، حالا هم بفهمند؛
تهديد نظامى ايران و تعرض نظامى به ايران به صورت بزن و در رو، ديگر ممكن نيست.
هر كس تعرضى بكند، بشدت عواقب آن تعرض دامنگير او خواهد شد.
ثالثاً، اينهائى كه تهديد ميكنند، مقصودشان اين است كه تو دل مسئولان را خالى
كنند؛ تو دل مردم را خالى كنند. من عرض ميكنم: تو دل كسى خالى نميشود با اين
حرفها؛ نه مسئولان، نه آحاد ملت. ولى اين اثر را دارد كه مسئولان را به تقويت
آمادگيها سوق ميدهد؛ چون مسئولان وظيفه دارند احتمالات ضعيف را هم مورد نظر
قرار بدهند. من نگاه ميكنم به سالهاى گذشته - مثلاً سال 75 يكى از سالهائى بود
كه تهديد نظامى در زمان كلينتون بشدت جديت پيدا كرد - و مىبينيم تهديدها موجب
شد مسئولان ما در بخشهاى گوناگون فنىِ نظامى كارهاى نو و جديدى را انجام دادند؛
آمادگيهاى بيشترى پيدا كردند. هر دفعه كه تهديد بشود، يك آمادگى بيشترى به وجود
مىآيد. اثرش خالى كردن تو دل مردم و مسئولان نيست؛ اما اثرش آمادهسازى بيشتر
كشور هست. بنابراين به ضرر ما تمام نميشود.
رابعاً، اين تهديدها نشان ميدهد كه ليبرال دموكراسى از لحاظ منطق دستش بكلى
خالى است. حالا با صدام كه اينها مواجه ميشدند، ميگفتند حملهى نظامى كرده،
درست هم ميگفتند؛ به ايران حمله كرده بود، به كويت حمله كرده بود. اما همه
ميدانند كه جمهورى اسلامى به كسى حمله نكرده، انگيزهى حمله به كسى را هم
ندارد؛ اهل تعرض نيست. حضور جمهورى اسلامى، حضور منطق است، حضور فكر است، حضور
انگيزهى معنوى است. اينها دستشان در اين صحنه بكلى خالى است؛ نميتوانند مقابله
كنند. اين مسئله نشاندهندهى اين است كه دستگاه حكومتى و سياسىِ برخاسته و چيده
شدهى بر اساس ليبرال دموكراسى اينقدر دستش خالى است كه مثل آدم بيسوادى است كه
وقتى در مقابل يك آدم فاضل قرار ميگيرد و او مجابش ميكند، چارهاى ندارد جز
اينكه از بازوهايش استفاده كند و مشتش را گره كند! خوب، پيداست هيچى ندارد؛
معلومات ندارد. اين نشاندهندهى تهيدستى اينهاست.
البته ملت ايران به فضل الهى آمادگىاش خيلى خوب است. شما هم بايستى اين
آمادگيهارا بيشتر كنيد؛ بخصوص حالا كه مسئلهى انتخابات هم مطرح است. من خواهش
ميكنم هميشه، در همهى دورانها، انتخاباتها را وسيلهاى قرار بدهيد براى قوت
ملى، براى افزايش اقتدار ملى؛ نه براى تضعيف نظام و تضعيف آبروى ملت. جنجالهائى
كه بعضاً از طرف بعضى از احزاب و گروهها و جريانهاى سياسى و جناحهاى بداخلاق در
اطراف انتخابات ميشود، تضعيف كنندهى كشور و ملت و نظام است. جناحهاى مختلف،
جريانهاى مختلف، گرايشهاى مختلف، با شوق و ذوق و علاقهمندى همهى عواملشان را
بسيج كنند و انتخابات را به عنوان يك هدف عالى، هدف خوب، هدف شيرين مورد توجه
قرار بدهند و به دعوا و جنجال و اهانت و پنجه به روى هم كشيدن قضايا را
نكشانند. انتخابات را وسيلهاى بكنيد براى اينكه دشمنان را نااميد بكنيد و
انشاءاللَّه اين انتخابات هم مثل بقيهى انتخاباتها مايهى عزت روزافزون اسلام
باشد. وقت هم گذشت، از شما هم معذرت خواهى ميكنم.
پروردگارا! به محمد و آل محمد آنچه گفتيم و شنيديم، براى خود و در راه خود قرار
بده؛ آن را از ما قبول بفرما؛ ما را روز به روز نسبت به حقيقت خود و حقيقت دين
ذاكرتر و متوجهتر بفرما؛ ما را در راه هدفهاى عالى عازمتر و جازمتر بفرما.
پروردگارا! ارواح مطهرهى شهداى عزيزمان و روح مطهر امام (رضوان اللَّه عليه)
را با اوليائشان محشور بفرما؛ ما را در راه آنها رونده و پيشرونده قرار بده؛
قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود بگردان.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه