بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رئيس
جمهور و اعضاى هيأت دولت به مناسبت هفته دولت و در آستانهى نيمهى شعبان
بسم الله الرحمن الرحیم
اولاً ايام مبارك شعبان و قلهى
اعياد شعبانيه يعنى نيمهى شعبان را به شما برادران و خواهران عزيز كه در خدمت
آرزوها و اميدهاى نيمهى شعبان قرار داريد، تبريك عرض مىكنيم. اين تصادف هم
تصادف جالب توجهى است كه اين روزها با نيمهى شعبان و ولادت حضرت حجت (سلام
اللَّه عليه و عجّل اللَّه تعالى له الفرج) مصادف شده است؛ چون خصوصيت نيمهى
شعبان و جشن ولادت حضرت بقية اللَّه (ارواحنا فداه) عبارتست از اميد و عدالت.
دو نقطهى برجستهاى كه در انتظار ما و جشنگيرى ما براى نيمهى شعبان وجود
دارد، يكى مسئلهى اميدزايى است كه نويد اين ولادت و آيندهاى كه بر اثر اين
ولادت، دنياى بشر در انتظار آن است، خود اين اميدزاست؛ و ديگر اينكه در آن
جهانى كه پس از آمدن آن بزرگوار شكل خواهد گرفت، برجستهترين خط، خط عدالت است.
شما وقتى در همهى روايات و آثارى كه راجع به آن بزرگوار و راجع به آن دوران
آمده نگاه مىكنيد، مىبينيد اغلب تكيه بر روى اين نيست كه مردم در آن دوران
ديندار مىشوند - با اينكه ديندار هم مىشوند - بلكه تكيه بر روى اين است كه
مردم در آن وقت برخوردار از عدالت مىشوند و قسط و عدل اقامه مىشود؛ اين مطلب
در دعاها و زيارتهاى آن بزرگوار و روايات هست. يعنى نقطهى برجسته در آن آيندهى
پر از نويد، عبارتست از عدالت؛ بشر تشنهى عدالت است.
شما هم دولتى هستيد كه اين دو
خصوصيت را جزو شعارها و برنامههاى عملكرد خودتان قرار دادهايد؛ هم به مردم
اميد مىدهيد، هم وعدهى عدالت مىدهيد. همان اميد هم به خاطر اين است كه شما
پرچم عدالت را بلند كردهايد و دم از عدالت مىزنيد. حقيقتاً هم خلأ امروز دنيا،
بيش از همه چيز خلأ عدالت است. در كشور و جامعهى خود ما هم بيشترين چيزى كه
اين جامعه تشنهى اوست، عبارت است از عدالت. وقتى ما به مشكلات، كمبودها،
توقعات و انتظارات مردم و آرزوهاى بلندى كه در ذهن خود ما براى مردم هست، نگاه
مىكنيم، مىبينيم تقريباً همهى اينها برمىگردد به مسئلهى تأمين عدالت؛ كه
اگر عدالت تأمين بشود، همهى اين چيزها حل خواهد شد. شما عدالت را مطرح كرديد،
خيلى خوب است. البته ممكن است در اين وادى طولانى و پرخطر و دشوار، شما بتوانيد
قدمهايى را طى كنيد؛ ممكن است تا پايان راه، عمرهاى ما يا فرصتهاى خدمتگزارى
كفاف ندهد؛ اما همين قدمى كه مىگذاريد و جهتى كه اتخاذ كردهايد، بسيار باارزش
و زندهكنندهى اين شعار است. بنابراين امسال، تصادف هيأت دولت و اين هفتهى
مبارك با نيمهى شعبان يك تصادف دلنشينى است و معناهايى را در ذهن انسان تداعى
مىكند.
شهيد رجايى و شهيد باهنر هم
حقيقتاً از كسانى بودند كه امروز براى ما، دو نقطه براى همين مفاهيم والا و
باارزش محسوب مىشوند؛ يعنى حقيقتاً آنچه آنها را به حركت وامىداشت - كه ما از
نزديك مىديديم - عشق به عدالت و عشق به ارزشهاى انقلاب و اينها بود. جا دارد
كه شما هفتهى دولت را به ياد آنها بزرگ و گرامى بشماريد و خودتان را به آن
بزرگوارها منتسب بدانيد. انشاءاللَّه يادشان گرامى باشد.
از وقتى شما مسئوليت را بهدست
گرفتيد، اين سومين بارى است كه به مناسبت هفتهى دولت ما با شما ملاقات
مىكنيم؛ يعنى سه بار هفتهى دولت گذشت. اين گذشتِ سريع عمر را ببينيد كه چقدر
تكاندهنده است! مثل همين ديروز بود كه نوبت اول هفتهى دولت اين دولت جديد بود
و ما نشسته بوديم. آنجا هم اتفاقاً من عرض كردم كه فرصتهاى خدمت، خيلى
زودگذرند. ببينيد فرصت خدمت چه زود مىگذرد! اين براى ما عبرت و درس است؛ از
هيچ لحظهاى نبايد غفلت كرد و هيچ فرصتى را نبايد از دست داد. شماها بحمداللَّه
اغلب جوانيد و داراى نشاط و نيروى جوانى هستيد. از اين فرصت حداكثر استفاده را
بكنيد؛ قواى جوانى، حوصلهى جوانى، روح ابتكار و روح جسارت و بلندپروازىاى كه
در جوان هست را در خدمت اين اهداف عالى قرار بدهيد و خسته نشويد.
تقريباً دو سال است كه شماها
مشغول خدمتيد. در اين دو سال، آنچه كه من از رفتار اين دولت تلقى كردم، اينهايى
است كه عرض مىكنم و تصور مىكنم ناظران برخوردار از انصاف هم - كه اكثريت
نزديك به اتفاق ملت ايران هستند - همين دريافتها و برداشتها را داشته باشند:
اولاً مسئلهى پايبندى به اصول و
ارزشهاست كه خيلى شاخص مهمى است. دولت، هم در قول و شعار - كه مهم است - و هم
در عمل، نشان مىدهد كه به اصول انقلاب و ارزشهاى انقلاب پايبند است. توجه كنيد
به اينكه وقتى به همهى انقلابهاى بزرگ دنيا نگاه مىكنيم - تحولات عظيم سياسى
كه در اين قرون نوزدهم و بيستم ميلادى در دنيا اتفاق افتاده و قبل از اينها
انقلاب فرانسه - مىبينيم اين انقلابها در مدت كوتاهى به مبادى و اصول خودشان
پشت كردند و بىوفايى كردند! اين - بدون هيچ تحليلى - برخاسته و برگرفتهى از
متن تاريخ است. حالا گاهى اوقات اين اصول را به زبان مىآوردند؛ اما همه
مىدانستند كه اين مفاهيم تغيير كرده؛ هم در فرانسه و هم در انقلاب شوروى در
مدت كوتاهى اينطور شد و اين مبانى در قول و عمل تغيير كرد و دگرگون شد. در اين
خرده انقلابهايى هم كه در اين مدت در گوشه و كنار دنيا اتفاق افتاده، بدون
استثناء - يعنى تا آنجايى كه من اطلاع دارم، حتى يك مورد استثناء براى اين
پيدا نمىكنم - اين مبانى تغيير كرده است.
اين براى انقلاب ما يك پديدهى
معجزآسا و بىنظير است كه ما امروز همان شعارهايى را مىدهيم و همان اصول و
مبانىاى را براى خودمان برنامهى عمل قرار دادهايم كه در اول انقلاب همانها
اعلام شده بود؛ يعنى در برنامهريزيهاى ما و در خواست ما، هيچ تخطىاى از اين
اصول صورت نگرفته است. اين خيلى مهم است. روشها تغيير پيدا مىكنند، لكن مبانى
و اصول باقى مىمانند. اين اصول اساسى باقى مانده. همهى دشمنى و خصومتى هم كه
با انقلاب ما انجام مىگيرد، براى بقاء اين اصول است. شايد در مرور زمان و در
دورههاى مختلف، غبارهايى بر روى اين اصول نشست؛ اما امروز انسان مىبيند كه
اين اصول از هميشه شفافتر، زندهتر و برجستهتر مطرح است؛ در زبان شما و در
شعارهاى شما و در برنامههايى كه اعلام مىكنيد، اينها مطرح مىشود و شماها چون
مسئول هستيد، آنچه كه مىگوييد، در مقام حرف باقى نمىماند و يك خط و شيار و
عمقى را در جامعه بهوجود مىآورد؛ اين طبيعت مسئوليت است. البته در
بينالهلالين عرض بكنيم كه به همين علت، مسئوليت حرفزدنهاى شما هم بالا مىرود
و اينطور نيست كه حرفى كه مىگوييم، مثل خطى كه روى آب مىكشيم برطرف بشود؛
نه، حرفى كه مىزنيد، در واقعيتها و در ذهنيتهاى جامعه، تأثيرات ماندگارى دارد؛
حالا كوتاه يا بلند. پس شعارهاى شما، فضاى اصولگرايى و فضاى ارزشهاى انقلابى و
فضاى وفادارى به مبانى امام و انقلاب را بر جامعه حاكم كرده است؛ اين خيلى چيز
باارزشى است. اولين و مهمترين شاخصهى دولت شما اين است.
دوم، همين پايبندى به عدالت است
كه عرض كرديم. ممكن است شماها نتوانسته باشيد - يا تا آخر هم نتوانيد - همهى
آنچه را كه در مورد عدالت مىبايد انجام داد، انجام بدهيد؛ لكن نفس رويكرد شما
به عدالت، چيز بسيار باارزشى است و هر مقدارى كه مىتوانيد بايستى حركت كنيد
كه:
به راه باديه رفتن به از نشستن باطل كه گر مراد نجويم بهقدر وسع
بكوشم
بهتر از اين است كه انسان اصلاً
دم از عدالت نزند، عدالت را فراموش كند، عدالت را در لابهلاى مفاهيم ديگرى
مخفى و گم كند و از ذهن و چشم انسان دور بشود. اينها جايز نيست. وقتى عدالت رو
آمد و به عنوان يك معيار و شاخص اصلى مورد توجه قرار گرفت، بهطور قهرى در
برنامهها هم خواهد آمد. پايبندى به عدالت هم، شاخصهى بعدى است.
پايبندى به خدمت هم يكى از
شاخصههاى اين دولت است كه قابل ارجگزارى و ذكر است.
پركارى اين دولت هم انصافاً چيز
برجستهاى است؛ حتى بعضيهايى كه مخالف هم هستند، اين را نمىتوانند انكار كنند؛
يعنى بىانصافيها هرچه هم زياد باشد، نمىتواند بر اين حقيقت غلبه پيدا كند كه
دولت شما انصافاً دولت پركارى است و تلاشتان و كارتان و تحركتان خيلى زياد است.
اين بسيار جاى خرسندى دارد.
خصوصيت ديگر، شجاعت اين دولت و
قاطعيت اوست. اين كار بزرگى كه شما براى سهميهبندى بنزين انجام داديد كه يك
قدم اولى است تا يارانهها هدفدار و هدفمند شده و به آن سرمنزل خود هدايت و
مصرف بشوند - البته من مىبينم در برخى از گوشهكنارهاى دولت، خودشان هم گاهى
به عظمت اين كار توجه ندارند؛ خيلى كار بزرگى انجام گرفته كه انشاءاللَّه اگر
يادم ماند، بعد ممكن است اشاره كنم كه اين كار بايستى تا آن منزل آخر پيش برود
و نبايد در اين كار هيچ توقفى و اختلالى ايجاد كرد - يا بقيهى اقدامهايى كه
شده، حاكى از شجاعت و قاطعيت اين دولت است.
از جملهى خصوصيات ديگرى كه من
يادداشت كردهام در اينجا بگويم، مسئلهى روحيهى تحولگرايى و نوآورى و اصلاح
است. همينطور كه الان آقاى رئيسجمهور گزارش دادند، تغييراتى كه در ساخت عمومى
تشكيلات دستگاه و دولت داده مىشود، خيلى كارهاى اساسىاى است. اصلاح هم واقعاً
همينهاست كه انسان بيايد و در جهت صلاح، بخشهاى مختلف را نگاه كند و ساختها را
بهطور اساسى تغيير بدهد و دگرگون كند.
يك خصوصيت ديگر هم كه باز جاى
ذكر دارد، اين است كه اين دولت در برابر زيادهخواهيهاى استكبار، دچار انفعال
نشد؛ اين بهنظر من خيلى مهم است كه در تعامل با دنيا، انسان جاى خودش را بداند،
خواست خودش را بداند، نيرو و قدرت خودش را بداند و بداند كه بايد چهكار كند.
امروز دنيا يك ميدان بى دردسر آرامِ بىرقيبى نيست كه انسان بگويد: خب، ما هم
منافعى داريم، دنبال منافعمان آرام آرام راه مىافتيم و مىرويم! نه، دنيا اينطور
نيست. البته هميشه همينجور بوده؛ امروز با ارتباطات نزديكى كه بين افراد بشر
هست، اين تشديد شده. دنيا جاى تعارض، جاى كارشكنى و جاى تعرض زورمندهاست به
كسانى كه زور ندارند يا كم زور دارند؛ به معناى واقعى، يك قانون جنگل در فضاى
سياسى دنيا حاكم است. اين كارهايى كه الان دولتهاى مستكبر و در رأسشان امريكا
انجام مىدهند، منطق عقلائى و عقلانى و سياسى و بينالمللپسند دنبالش نيست؛
منطق زور دنبالش است. مىگويد: چون مىتوانيم، پس مىكنيم! منطق، منطق زور است.
در يك چنين دنيايى اگر انسان تسليم شد و از خودش وادادگى نشان داد و بر سر
مواضعش ايستادگى نكرد و از توان خودش در مقابله و مواجهه استفاده نكرد، قطعاً
ضرر خواهد ديد. در چنين دنيايى كسى رحم به كسى نمىكند! اين ايستادگى در مقابل
زيادهخواهى استكبار و احساس عزتى كه در اين ميدان مىشود، بهنظر من يكى از
خصوصيات اين دولت است. اينها خصوصياتى است كه بحمداللَّه هست.
در رساندن خدمت به افراد محروم
جامعه و عدالت، به اعتقاد اين مسئلهى سفرهاى استانى خيلى مهم است. اين كارى كه
آقايان بر دوش گرفتيد و راه افتاديد و رفتيد و همهجاى كشور را زير پا گذاشتيد
و با مردم تماس گرفتيد و از نزديك درد دلهاى مردم را - كه از زبان مسؤولينشان،
ائمهى جمعهشان و افراد شاخصشان گفته مىشود - شنيديد، خيلى بهنظر من خوب است.
بنده خودم سالهاست در مسائل اجرائى و غير اجرائى اين كشور هستم؛ اما وقتى به يك
منطقهاى مسافرت مىكنم و برمىگردم، معلومات من نسبت به آن منطقه چند برابر
معلوماتى مىشود كه انسان از روى كاغذ و در گزارشها و بهطور كلى مىبيند. رفتن
به سفر و مواجه شدن با واقعيتهاى زندگى مردم، خيلى چيز مهمى است. چطور ممكن است
كسى اين را انكار كند يا دربارهاش ترديد كند يا در فائده و سود او تشكيك كند؟
اين خيلى كار مهمى است. اين كار را شماها داريد انجام مىدهيد. البته زحمت هم
دارد؛ زحمتش را هم قبول مىكنيد.
بحمداللَّه شما اين موفقيتها را
داشتهايد. حالا وظيفهتان در قبال اين موفقيتها چيست؟ وظيفهتان شكر است؛ شكر
خداست. مبادا كسى از شما - چه آقاى رئيسجمهور، چه يكايك حضرات - تصور كنند كه
اينها را شما بوديد كه انجام داديد. نه، خداى متعال بود كه به شما اين توفيق را
داد. هركارى كه شما كرديد به توفيق الهى بود، با قوّتى بود كه خدا به شما داده
بود، با شوقى بود كه خدا در دلتان گذاشته بود، با فرصتى بود كه خدا براى
خدمتگزارى به شما داده بود. مبادا غرور ما را بگيرد؛ كه يكى از بزرگترين
لغزشگاهها غرور است؛ كه انسان بگويد منم كه اين كارها را كردهام و منم كه اين
چيزها به ذهنم رسيد. انسان وقتى به عملكردهاى خودش نگاه مىكند و به تجربه و در
طول زمان لغزشهاى خودش را، اشتباهات خودش را و سادهنگريهاى خودش را در
مىيابد، آن وقت مىفهمد كه آنجايى كه موفقيتى بدست آمد، آن موفقيت كار چه كسى
بود؛ والّا اگر قرار بود ما خودمان باشيم، همهاش همين لغزشها و بىتوفيقيها و
اينها بود! البته انسان لغزشها و اشتباهات خودش را خيلى زود نمىفهمد؛ بهمرور
مىفهمد. من امروز كه به عملكردِ ده سال پيش و پانزده سال پيش خودم نگاه
مىكنم، اشكالاتى را در آن مشاهده مىكنم كه آن روز هيچ نمىفهميدم؛ امروز
مىفهمم. انسان به مرور اشتباهات خودش را درك مىكند؛ زود درك نمىكند. آن
اشتباهات به ما درس مىدهد كه اگر يكجايى، موفقيتى هم از ما ديده شد و كار خوب
و درستى هم اگر از ما سر زد، اين جز به توفيق الهى و به كمك الهى نبوده.
بنابراين در چالهى غرور نيفتيد كه بيرون آمدن از اين چاله خيلى دشوار است و
كمك الهى را لازم دارد. ضمناً به آنچه كه شده هم بسنده نكنيد؛ البته سفارشهايى
هم داريم كه عرض مىكنيم:
سفارش اول ما مسألهى «سند
چشمانداز» است. در گزارش آقاى رئيسجمهور يك جملهى كوتاهى گفته شد و اسم سند
چشمانداز آمد؛ لكن اين كافى نيست. سند چشمانداز، يك مسألهى فرادولتى است؛
مال اين دولت و آن دولت و اين سياست و آن سياست و اين جريان و آن جريان نيست؛
محصول يك كار فشرده و متراكم است؛ كارِ كارشناسى شده است؛ و درست هم هست. اين
سند، در واقع برنامهى كلان بيستسالهى ماست و يك سند به معناى حقيقى كلمه
است. آنچه كه در اين سند گفته شده، تعارف نشده. بايد در همهى برنامهريزيها -
چه در قانونگذارى كه قانونگذارها مسؤولش هستند، چه در اجرا و مقررات اجرائى
كه شماها مسؤولش هستيد - سند چشمانداز را مورد ملاحظه قرار بدهيد؛ بسنجيد و
ببينيد كجاها در جهت سند چشمانداز نيست، آنجا را تصحيح كنيد و نگذاريد زاويه
بخورد. اين فقط مسؤوليت رئيسجمهور نيست - اگرچه رئيسجمهور، بيشترين مسؤوليت
را در اين زمينه دارد - بلكه مسؤوليت يكايك شما آقايانى است كه در رأس
دستگاههاى اجرائى قرار داريد. يعنى واقعاً سند چشمانداز را بعنوان يك ميثاق،
مبناى عمل قرار بدهيد. اين يك نكته و سفارش مؤكد من است.
سفارش دوم مسألهى تقويت
كارشناسى است. من حرفهايى را كه مخالفان شما و منتقدان باانصاف و بىانصاف شما
در زمينهى كارشناسى نشده بودنِ كارهاى دولت ذكر مىكنند، هيچ جدى نمىگيرم و
آنها ملاك قضاوت من نيست؛ چون مىبينم كه يك جاهائى كارهاى كارشناسى بسيار خوبى
هم انجام مىگيرد؛ اما مىخواهم تأكيد كنم بر اينكه كار كارشناسى را حقيقتاً
جدى بگيريد؛ بخصوص در كارهاى مبنايى و بنيانى، مثل مسألهى برنامهريزى و
بودجهنويسى، يا مسألهى شوراها و امثال اينها؛ اينها كارهاى بنيانى و ماندگار
است؛ يعنى بايد بماند. اگر كارِ كارشناسى عميقِ دقيقِ همهجانبهى متبحرانهاى
انجام گرفت، اين كار ماندگار خواهد شد؛ والّا اگر چنانچه گوشهى كارشناسىاش
سائيده بود، زحمات شما به هدر خواهد رفت. اولاً خود شماها ممكن است در آينده به
اشتباهاتى كه اتفاق مىافتد، واقف بشويد و بعضى اشتباهات ديگر قابل جبران نيست؛
ديگر اينكه كسانى كه بعد از شما مىآيند و آيندگان - شما كه فقط براى همين
دورهى دولت خودتان اين كارها را انجام نمىدهيد، شما مىخواهيد اين كارها در
ساختار تشكيلاتى دستگاه كشور باقى بماند - آنها را جدى نخواهند گرفت؛ بر خلافِ
آنوقتى كه كار كارشناسى دقيق شده باشد. بالاخره در پايهها، كوچكترين اشتباه
در محاسبه، خطرات بزرگ درست مىكند. فونداسيون يك ساختمان با ديوارى كه بين دو
اتاق كشيده مىشود، فرق مىكند؛ آنجا محاسبات بايد خيلى دقيق و كارشناسى باشد
تا بنا باقى بماند و دچار مشكل نشود. اين هم يك مسئله است.
البته در اين كار كارشناسى،
مسئلهى تعامل با نخبگان هم - كه من مكرراً هم به شماها گفتهام و هم با آقاى
رئيسجمهور مكرر صحبت شده - مطرح مىشود؛ يعنى از نخبگان استفاده كنيد. نخبگان
كشور زيادند و در اين جمع و جمعهاى مرتبط با اين جمع هم منحصر نمىشوند.ما
انصافاً آدمهاى نخبه در كشور كم نداريم؛ در دانشگاهها هستند، در محيطهاى كارى و
تحقيقاتى هستند. گاهى كه انسان با افراد نخبه برخورد مىكند، مىفهمد كه همه هم
آماده و مشتاقند و دلشان مىخواهد كمك كنند؛ جويا و خواهان اينها باشيد. البته
اين بايد در عمل نشان داده بشود تا نخبگان بيايند و خودشان را عرضه كنند كه يك
مسئلهى مهمى است.
يك سفارش ديگر من مسألهى تعامل
با ديگر قواست. خوشبختانه امروز روابط قوهى مجريه با قوهى مقننه و قوهى
قضائيه روابط خوبى است؛ لكن در بدنه بايد اين تعامل تقويت بشود؛ يعنى كوشش بشود
كه تعامل منطقى و صحيح برقرار شود. البته من هيچ عقيده ندارم كه مجلس در
رابطهى با دولت، از وظايف خودش صرفنظر كند؛ نه، مجلس بايد به وظائفى كه نسبت
به دولت دارد، سختگيرانه، منتها خيرخواهانه، عمل كند. دولت هم مطلقاً از
اختيارات خودش نبايد عدول بكند و بايد از اختياراتى كه قانون و قانون اساسى به
او داده، حداكثر استفاده را در قبال ساير قوا بكند. اما روح تعامل، روح توافق و
سازگارى بايد بر هر سه دستگاه حاكم باشد.
نكتهى ديگرى كه مىخواهم سفارش
بكنم، مسألهى اطلاعرسانى است كه آن روز هم در اجتماع كارگزاران دولتى(1)
گفتم؛ واقعاً اطلاعرسانى را قوى كنيد؛ رسانههاى مناسب را تغذيه كنيد؛ رسانهى
ملى هم بايد در مورد دولت كار فعالانه بكند. البته كار اطلاعرسانى، كارِ ظريفى
است؛ اينطور نيست كه يك نفر مقابل دوربين بنشيند و خطاب به مردم بگويد كه ما
اين كار را كرديم، آن كار را كرديم؛ مردم هم وقتى شنيدند، كاملاً همه قبول كنند
و باور كنند كه بله، اين كارها شده! اصلاً اطلاعرسانى اينگونه نيست.
اطلاعرسانى يك كار هنرمندانه است. خوراك و مايهى اصلىاش را به رسانهى ملى
بدهيد، رسانهى ملى هم كار كند؛ بهطور هنرمندانه اطلاعرسانى كنيد تا مردم تا
عمق جانشان قبول كنند. الان هم خيلى از كارهاى شما را مردم نمىدانند؛ يعنى از
كارهاى بزرگ و كارهاى ملى اطلاع پيدا نمىكنند، چه برسد به كارهاى بخشى و
استانى، چه برسد به كارهاى ساختارى! اين كارهاى ساختارىاى كه جزو خدمات مهم
شماهاست و به آنها افتخار هم مىكنيد و جا هم دارد، مردم اصلاً به آنها توجه
پيدا نمىكنند. اينها را بايد تفهيم كرد و براى مردم بيان كرد. اين كار براى
مردم هم اميدزاست، هم روشنگر است، هم كمك و حمايت مردم را به دنبال دارد، و هم
روشنگر در مقابل انتقادهاست.
البته اين را هم بگويم: از
انتقاد هم اصلاً عصبانى نشويد. بعضى از انتقادكنهاى از دولت، هدفشان اين است
كه شما را عصبانى كنند، خسته كنند و از جا در ببرند؛ اصلاً انتقاد با اين هدف
انجام مىگيرد. يا عيبجويىهاى بيخود؛ ديدهايد گاهى يك خبرى را تيتر مىكنند،
بزرگ مىكنند؛ فردا، پسفردايش معلوم مىشود اصلاً دروغ است و اصل ندارد! اينها
هم كارهايى است كه بعضيها انجام مىدهند. مطلقاً حالت عصبانيت و بىتابى نبايد
به شما دست بدهد. بعد هم شما از همان انتقاد - ولو غيرخيرخواهانه باشد -
استقبال كنيد؛ چون گاهى در انتقادهاى خصمانه هم حقايقى وجود دارد كه انتقاد
كننده از روى خيرخواهى نمىگويد، اما انتقادش واقعى است؛ چه برسد آن كسانى كه
از روى خيرخواهى از شما انتقاد مىكنند. اصلاً هيچ نرنجيد و از انتقاد استقبال
كنيد.
نكتهى بعدى كه مىخواهم سفارش
كنم، اين است كه از بخش فرهنگ رفع مظلوميت كنيد. بخش فرهنگ انصافاً بخش مظلومى
است. الان در گزارش آقاى رئيسجمهور، اصلاً اسمى از فرهنگ نيامد؛ يا در
اولويتبنديها اين اولويت فداى اولويتهاى ديگر شد و آنها تقدم پيدا كرد كه در
كوتاهى وقت، بيان بشود! اين مظلوميت است ديگر. واقعاً مسألهى فرهنگ را دست كم
نگيريد. خيلى از مشكلات جامعهى ما با فرهنگسازى حل مىشود. توجه بكنيد كه
امروز، عمدهقواى دشمنان ما در جبههى فرهنگى دارد كار مىكند. اين جنگهاى
روانى، اين فعاليتهاى فرهنگى، اين بودجههاى پنهان و آشكارى كه براى منحرف كردن
ذهنها مىگذارند، همهاش مربوط به مسئلهى فرهنگ است. فرهنگ مثل هواست كه انسان
وقتىكه اين هوا را استنشاق كرد، با هوايى كه استنشاق كرده و با آن جانى كه
گرفته، مىتواند دو قدم بردارد و جلو برود؛ بقيهى كارها همه برخاستهى از
آنچيزى است كه شما استنشاق كردهايد. اگر چنانچه يك جايى، هواى مسمومى تزريق
بشود، نتيجهاى كه در اندامها ديده خواهد شد تابع آن مسموميتى است كه در اين
هواست. اگر فضا را با دود يا مخدرى تخدير كنند، وقتى شما آن را استنشاق كرديد،
رفتار شما متناسب با آن چيزى خواهد شد كه استنشاق كردهايد؛ فرهنگ يك چنين
حالتى دارد. فرهنگ را دست كم نگيريد؛ خيلى مهم است. بنابراين صرف وقت كنيد و در
بودجه هم برايش پول و فصول قابل توجهى بگذاريد تا جهتِ ارزشى به فرهنگ بدهيد.
از جملهى كارهايى كه مسؤولين فرهنگى دولت خيلى بايد به آن بپردازند و واقعاً
يك دقيقه را در آن فروگذار نكنند، اين است كه به فرهنگ عمومى جامعه و ابزارها و
وسائل فرهنگى، جهت ارزشى بدهند. چون تلاش زيادى شده تا جريانهاى فرهنگى و
عاملهاى فرهنگى - هنر و ادبيات و شعر و سينما و بقيه - در جهت غير ارزشى حركت
كنند و راه بيفتند. شما بايد كمك كنيد و همهى تلاشتان را بكنيد كه به تحركات
فرهنگى كشور در جهت ارزشى جهت بدهيد.
به همين مناسبت و در همين جهت،
من به مسألهى علم و تحقيقات بپردازم. خيلى بايد به مسألهى نهضت علمى در كشور
اهميت داد؛ بايد آن را جدى گرفت. من عرض بكنم: هيچ كشورى - از جمله كشور ما
نخواهد توانست به آرزوهاى ملى و بزرگ خود دست پيدا كند، مگر آنوقتى كه در
مسابقهى علمى بتواند يك جايگاه و رتبهاى پيدا كند. عقبماندگى علمى، حتماً
عقبماندگى سياسى، اقتصادى و فرهنگى را بهدنبال خود دارد. اين وحشىهايى كه
امروز دنيا را در قبضهى خودشان گرفتهاند و حقيقتاً بويى از انسانيت و معنويت
نبردهاند، به بركت علم است كه توانستهاند اين تسلط را پيدا كنند؛ علم را ياد
گرفتند. من مكرر گفتهام: مثل يك آدم چاقوكشى كه عاقل است؛ قدارهبند و چاقوكش
است؛ مىرود يك علمى را ياد مىگيرد و به بركت اين علم، همان چاقوكشى را هم از
دست نمىدهد! اينها همينطورند. آدم مىبيند، اينها حقيقتاً چاقوكشهاى
دنيايند؛ اين مستكبرين، قدارهبندها و عربدهكشهاى دنيايند؛ منتها به علم
مجهزند. حالا شما خيلى نجيب، خيلى متدين، خيلى شريف، خيلى اصيل، خيلى
خانوادهدار؛ او بى اصل و نسب، بىريشه، بىخانواده؛ اما او مجهز است، شما مجهز
نيستيد؛ شما بىسواديد، او باسواد است؛ مىآيد بر شما تسلط پيدا مىكند؛
بروبرگرد ندارد.
خودتان را عالم كنيد. كشورتان و
ملتتان را در قافلهى علم جلو ببريد. ما در اين زمينه عقبماندگى داريم. لعنت
خدا بر آن كسانى كه در هنگام خود، اولويت علم و تحقيق را در اين كشور نفهميدند
و كشور را عقب نگه داشتند؛ بعد هم ديگر آن همتهاى والا در اين كشور ديده نشد كه
بتواند عقبماندگى را جبران بكند. حالا انقلاب شد؛ انقلاب بكلى ورق را برگرداند
و مسير را عوض كرد. ما مىتوانيم اين عقبماندگى را جبران كنيم. البته اگر
بخواهيم عيناً همان خطى را كه ديگران رفتند دنبال بكنيم، دائماً و تا ابدالدهر
از آنها عقب خواهيم ماند. راههاى ميانبر وجود دارد. آفرينشِ الهى راههاى تو در
توى عجيب و غريبى دارد؛ آنها را بايد كشف كرد. همهى اين پيشرفتهاى علمى، كشف
راههاى ميانبر است. اينقدر راههاى ميانبر وجود دارد كه اگر شما آنها را پيدا
كرديد و كشف كرديد و پيش رفتيد، خواهيد توانست ناگهان خودتان را در آن منزل
مقدم اين مسابقه بيابيد و پيدا كنيد. البته پيدا كردن راه ميانبر بدون داشتن
مقدمات علمى، امكانپذير نيست. مقدمات علمى را بايد گذراند و مردم را بايد عالم
و دانشمند كرد؛ منتها كار تحقيق را بايد جدى گرفت. پس مسألهى نهضت علمى و جهش
علمى، مهم است.
بودجهى تحقيقات هم حقيقتاً يكى
از آن نقاط ضعف ماست. من گاهى كه با دانشگاهيها و اساتيد و مسؤولين بخشهاى علمى
كشور مواجه مىشوم، اين مسألهى بودجه تحقيقات را مطرح مىكنند. سه، چهار سال
است كه مرتب به ما گفتهاند بناست به سه درصد بودجه برسد؛ اما حالا مثلاً با شش
دهم درصد يا هفت دهم درصد داريم پيش مىرويم و كار مىكنيم! واقعاً خيلى كم
است. همهاش وعده مىدهند آقا بهتر خواهد شد و نمىدانم چه خواهد شد؛ اثرى هم
ديده نمىشود. بودجهى تحقيقات را حقيقتاً زياد كنيد؛ به جاهاى ديگر فشار
بياوريد، ولى اين را پيش ببريد. اين معاونت علمى و تحقيقىاى كه بحمداللَّه
اخيراً در رياستجمهورى تشكيل شد، اين از آن كارهاى بسيار مهم است - يكى از
كارهاى ساختارى همين است - به آنها ميدان بدهيد، راه را باز كنيد، كمك كنيد و
از آنها مطالبه كنيد و بخواهيد؛ آنها مىتوانند اين كارها را پيش ببرند. يكى هم
اين مسأله است.
يك مسئله هم مسئلهى سياستهاى
اصل 44 است كه حالا بهطور موردى من اين را عرض مىكنم؛ سياستهاى اصل 44 خيلى
مهم است. لايحهاى كه به مجلس داده شد، نواقصى داشت؛ در مجلس هم بعضى از نواقص
آن را برطرف كردند؛ من مىخواهم توصيه كنم به گونهاى رفتار شود كه اين لايحه
با اهداف ذكر شدهى در اين سياستها تطبيق كند؛ يعنى حقيقتاً اين خط غلطى كه در
سالهايى از اوائل انقلاب به ناحق در امر اقتصاد كشيده شده و همينطور هم ادامه
پيدا كرده، اين خط را كور كنيد و به خط درست برويد! اين با مسئلهى عدالتخواهى
و آن چيزى كه ما در سياستهاى اصل 44 ذكر كرديم، هيچ منافاتى هم ندارد؛ يعنى
مسئلهى عدالتخواهى را حتماً در نظر بگيريد؛ منتها اقتصاد كشور بايد شكوفا
بشود؛ نيروهاى مردمى بايد به ميدان اقتصاد بيايند و كار كنند؛ اين هم با حرف و
گفتن عملى نمىشود، عمل و اقدام لازم دارد و بايد حس بشود.
حالا بحث سرمايهگذارى مطرح
مىشود؛ يك وقتى اينجا - چند سال قبل از اين - يك جلسهى مفصلى از مسئولين
بخشهاى مختلف اقتصادى برگزار شد؛ يكى از آقايان حرف خوبى زد؛ گفت: ما به
خارجيها مىگوييم بيايند اينجا سرمايهگذارى كنند! خب خارجيها نگاه مىكنند
ببينند سرمايهگذارهاى داخلى ما در داخل كشور سرمايهگذارى مىكنند يا نه؟! اين
ويترين ماست؛ اگر ديدند كسانى در داخل كه قدرت سرمايهگذارى دارند، در داخل
كشور با خيال راحت سرمايهگذارى مىكنند، آن وقت آنها هم تشويق مىشوند و
مىآيند؛ اما وقتى ببينند اينها خودشان اينجا سرمايهگذارى نمىكنند، خيلى
مشكل است كه سرمايهگذار خارجى را انسان قانع كند كه بيا اينجا سرمايهگذارى كن
تا ما از آن سرمايهگذارى تو استفاده كنيم! اينها همهاش در سياستهاى اصل 44
مورد توجه قرار گرفته است.
يك مسئله هم كه باز يك مسئلهى
موردى است كه مىخواهم عرض بكنم، مسئلهى اين گرانيهاست؛ اين را واقعاً فكرى
برايش بكنيد. گرانيها - بخصوص در مسئلهى مسكن و برخى از كالاها - واقعاً وجود
دارد و به مردم فشار مىآورد. البته حل مسئلهى گرانى، يك كار ريشهاى است.
بديهى است كه مهار تورم، يك كار علمى، ريشهاى و بنيانى است كه مقدمات و اصولى
دارد و تا آن اصول انجام نگيرد، خواهد بود؛ منتها كارهاى ضربتى هم بايد انجام
داد. بالاخره نمىشود نشست تا اين كارهاى بنيانى، يك روزى به نتيجه برسد؛ نه،
واقعاً يك فكرى بكنيد؛ كارى بكنيد. حالا من نمىخواهم در آن زمينه كه چه كار
خواهيد كرد، پيشنهاد كنم. البته اين را هم بگوييم كه در گرانى، هم عوامل واقعى
و هم عوامل كاذب و روانى دخالت دارند؛ گاهى يك كلمه حرف و يك تصميم نادرست و
نسنجيده، ناگهان اين موج گرانى را تحريك مىكند و تورم را در بخشهاى مختلف بالا
مىبرد و انتظاراتى را به وجود مىآورد كه اميدواريم انشاءاللَّه اين را هم
بتوانند آقايان دنبال كنند.
به خدا توكل كنيد. از خداى متعال
توفيق بخواهيد. رابطهتان را روز به روز با معنويت و خداى متعال تقويت كنيد.
مبادا اشتغالات كارى، شما را از ذكر و توجه و پرداختن به معنويات باز بدارد!
يعنى يكى از خطرها اين است كه در عملزدگى غرق بشويم و از آن ارتباط قلبى
خودمان غافل بمانيم. آن چيزى كه پشتوانهى نشاط و شور و شوق و تحرك و توفيق
ماست، كمك الهى است. كمك الهى را بايد به معناى واقعى كلمه از خدا خواست و از
خدا طلب كرد. هم بايد نعمت الهى را - نعمت اين مسئوليت و اين توفيق خدمتى كه به
شما داده - شكر كرد و هم اينكه ازدياد و دوام و استمرار آن را از خداى متعال
طلب كرد و خواست. لذا اين احتياج دارد به توجه؛ اين ايام ماه شعبان را مغتنم
بشماريد. در اين صلوات شريف ظهرها مىخوانيد: «الّذى كان رسولاللَّه - صلّى
اللَّه عليه و اله - يدأب فى صيامه و قيامه فى لياليه و ايّامه بخوعا لك فى
اكرامه و اعظامه الى محلّ حمامه»؛ يعنى پيغمبر تا لحظهى مرگ هم ماه شعبان و
روزها و شبهاى شعبان را گرامى مىداشتند و همهى شعبانها در زندگى آن بزرگوار
اينطور بود؛ كه بعد در همين صلوات مىخوانيد: «اللّهم فأعنّا على الاستنان
بسنّته فيه و نيل الشّفاعة لديه»؛ سنت اين بزرگوار را در اين ماه انشاءاللَّه
ادامه بدهيد؛ توجه، دعا، ذكر و آماده شدن براى ورود در ماه مبارك رمضان.
اميدواريم كه خداوند متعال به
شماها توفيق بدهد و اجر امام بزرگوار ما را از اين خدماتى كه شماها مىكنيد و
زحماتى كه مىكشيد - كه پيش خداى متعال اجر دارد - انشاءاللَّه افزايش بدهد و
روح مطهر شهدا را از شما و ما راضى كند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته