بيانات رهبر معظم
انقلاب اسلامى در خطبههاى نماز جمعهى تهران
خطبهى اول
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّى
و نسلّم على حبيبه و نجيبه و صفيّه و خيرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ
رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد
و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين و صلّ
على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.
همهى برادران و خواهران عزيز را كه در اين نماز پُرشكوه شركت كردهايد و
همچنين خودم را به حفظ تقوا و پرهيزگارى دعوت و توصيه مىكنم؛ كه هدف از
روزهى ماه رمضان، بنا بر تصريح آيهى قرآن، عبارت است از تقوا و افزايش
اين ذخيرهى معنوى در وجود انسان.
اين ماه، ماه ضيافت الهى است. پذيرايى خداوند از بندگان خود در اين ماه -
كه يك پذيرايى معنوى است - عبارت است از گشودن درهاى رحمت و مغفرت و مضاعف
كردن اجر و ثواب اعمال خيرى كه بندگان در اين ماه انجام مىدهند. روزهى
ماه رمضان هم يكى از مواد همين ضيافت عظيم الهى است، كه مايهى تصفيهى روح
انسان و ايجاد زمينهى طهارت قلبى روزهدار است. امام سجاد (عليهالسّلام)
در خطبهيى فرمود: «شهر الطّهور و شهر التمحيص»؛ رمضان، ماه پاك شدن و
طهارت قلب و ماه مغفرت است؛ چون خداى متعال استغفار را در اين ماه بيش از
ديگر ايام سال مورد لطف و عنايت خود قرار مىدهد. لذا در يك روايت وارد شده
است كه «فمن لم يغفر له فى رمضان ففى اىّ شهر يغفر له»؛ اگر كسى در ماه
رمضان - كه درهاى رحمت و مغفرت الهى به روى انسانها گشوده است - نتواند به
مغفرت و رحمت الهى دست پيدا كند، پس كِى چنين توفيقى نصيب او خواهد شد؟
يكى از مواد اين مائدهى الهى و ضيافت الهى، ليلةالقدر است؛ كه در باب
وظايف ليلةالقدر، بنده امروز در خطبهى اول قدرى صحبت كنم. فرمود
«ليلةالقدر خير من الف شهر»؛ شبى كه به عنوان ليلةالقدر شناخته شده است و
مردد است بين چند شب در ماه رمضان، از هزار ماه برتر و بالاتر است. در
ساعتهاى كيميايى ليلةالقدر، بندهى مؤمن بايد حداكثر استفاده را بكند.
بهترين اعمال در اين شب، دعاست. دربارهى دعا هم امروز مطالبى را به شما
برادران و خواهران عرض مىكنم. احياء هم براى دعا و توسل و ذكر است. نماز
هم - كه در شبهاى قدر يكى از مستحبات است - در واقع مظهر دعا و ذكر است.
در روايت وارد شده است كه دعا «مخّ العبادة»؛ مغز عبادت، يا به تعبير رايج
ماها، روح عبادت، دعاست. دعا يعنى چه؟ يعنى با خداى متعال سخن گفتن؛ در
واقع خدا را نزديك خود احساس كردن و حرف دل را با او در ميان گذاشتن. دعا
يا درخواست است، يا تمجيد و تحميد است، يا اظهار محبت و ارادت است؛ همهى
اينها دعاست. دعا يكى از مهمترين كارهاى يك بندهى مؤمن و يك انسان طالب
صَلاح و نجات و نجاح است. دعا در تطهير روح چنين نقشى دارد.
دستاوردهاى دعا چيست؟ وقتى ما با خدا سخن مىگوييم، او را نزديك خود احساس
مىكنيم، مخاطب خود مىدانيم و با او حرف مىزنيم، اين دستاوردها از جملهى
فوايد و عوايد دعاست. زنده نگهداشتن ياد خدا در دل، غفلت را - كه مادر
همهى انحرافها و كجىها و فسادهاى انسان، غفلت از خداست - مىزدايد. دعا
غفلت را از دل انسان مىزدايد؛ انسان را به ياد خدا مىاندازد و ياد خدا را
در دل زنده نگه مىدارد. بزرگترين خسارتى كه افراد محروم از دعا مبتلاى به
آن مىشوند، اين است كه ياد خدا از دل آنها مىرود. نسيان و غفلت از خداى
متعال براى بشر بسيار خسارتبار است. در قرآن چند آيه در اينباره ذكر شده و
بحث مفصلى دارد.
دستاورد دوم دعا، تقويت و استقرار ايمان در دل است. خصوصيت دعا اين است كه
ايمان را در دل پايدار و مستقر مىكند. ايمانِ قابل زوال در مواجههى با
حوادث عالم و سختىها، خوشىها، تنعمها و حالات گوناگون انسان، در خطر از
بين رفتن است. مىشناسيد كسانى را كه ايمان داشتند؛ اما در مواجههى با مال
دنيا، با قدرت دنيا، با لذات جسمى و شهوات قلبى، ايمان از دست آنها رفت.
اين، ايمان متزلزل و غيرمستقر است. خصوصيت دعا اين است كه ايمان را در دل
انسان مستقر و ثابت مىكند و خطر زوال ايمان با دعا و استمرار توجه به خداى
متعال از بين مىرود.
سومين دستاورد، دميدن روح اخلاص در انسان است. با خدا سخن گفتن و خود را
نزديك او ديدن، به انسان روح اخلاص مىدهد. اخلاص يعنى كار را براى خدا
انجام دادن. همهى كارها را مىشود براى خدا انجام داد. بندگان خوب خدا
همهى كارهاى معمولىِ روزمرهى زندگى را هم با نيت تقرب به خدا انجام
مىدهند و مىتوانند. بعضى هم هستند كه حتّى قربىترين و عبادىترين كارها
- مثل نماز - را نمىتوانند براى خدا انجام دهند. بىاخلاصى، درد بزرگى
براى انسان است. دعا روح اخلاص را در انسان مىدمد.
دستاورد چهارم دعا، خودسازى و رشد فضايل اخلاقى در انسان است. انسان با
توجه به خدا و با حرف زدن با خداى متعال، فضايل اخلاقى را در خود تقويت
مىكند؛ اين خاصيت قهرى و طبيعى انس با پروردگار است؛ بنابراين دعا مىشود
پلكان عروج انسان به سمت كمالات. متقابلاً دعا رذايل اخلاقى را از انسان
مىزدايد؛ حرص و كبر و خودپرستى و دشمنى با بندگان خدا و ضعف نفس و جبن و
بىصبرى را از انسان دور مىكند.
دستاورد پنجم دعا، ايجاد محبت به خداى متعال است. دعا عشق به خداى متعال را
در دل زنده مىكند. مظهر همهى زيبايىها و خوبىها ذات اقدس پروردگار است.
دعا و انس و تكلم با خداى متعال، اين محبت را در دل بهوجود مىآورد.
دستاورد ششم دعا، دميدن روح اميد در انسان است. دعا به انسان قدرت مقاومت
در مقابل چالشهاى زندگى را مىدهد. هر كس در دوران زندگى خود با حوادثى
مواجه مىشود و چالشهايى پيدا مىكند. دعا به انسان توانايى و قدرت مىدهد
و انسان را در مقابل حوادث مستحكم مىكند؛ لذا در روايت از «دعا» تعبير شده
است به سلاح. از نبى مكرم نقل شده است كه فرمود: «الا ادلّكم على سلاح
ينجيكم من اعدائكم»؛ اسلحهيى را به شما معرفى كنم كه مايهى نجات شماست؛
«تدعون ربّكم باللّيل و النّهار فانّ سلاح المؤمن الدعاء». در مواجههى با
حوادث، توجه به خداى متعال، مثل سلاح برّندهيى در دست انسان مؤمن است. لذا
در ميدان جنگ، پيغمبر مكرم اسلام همهى كارهاى لازم را انجام مىداد؛ سپاه
را مىآراست، سربازان را به صف مىكرد، امكانات لازم را به آنها مىداد،
توصيههاى لازم را به آنها مىكرد، اشراف فرماندهىِ خودش را اعمال مىكرد؛
اما در همان وقت هم وسط ميدان زانو مىزد، دست به دعا بلند مىكرد، تضرع
مىكرد، با خداى متعال حرف مىزد و از او مىخواست. اين ارتباط با خدا، دل
انسان را مستحكم مىكند.
دستاورد ديگر دعا، برآمدن حاجات است. يكى از دستاوردهاى دعا اين است كه
حاجاتى كه انسان دارد، از خداى متعال مىخواهد و خدا آن حاجات را برآورده
مىكند. البته همهى خواص دعا اين نيست؛ اين هم يكى در كنار بقيهى
دستاوردهاى دعاست. فرمود: «اسألوا اللَّه من فضله»؛ از خداى متعال بخواهيد
و نيازهاى خودتان را از او بطلبيد. در دعاى ابوحمزهى ثمالى از قول امام
سجاد (عليهالسّلام) اينطور عرض مىشود: «و ليس من صفاتك يا سيّدى أن تأمر
بالسّؤال و تمنع العطيّة و انت المنّان بالعطيّات على اهل مملكتك»؛ تو به
بندگانِ خودت دستور بدهى كه از تو بخواهند، اما بنا داشته باشى كه خواستهى
آنها را عملى نكنى؛ اين امكان ندارد. وقتى خداى متعال به من و شما امر
مىكند كه از او بخواهيم و طلب كنيم، معنايش اين است كه خداى متعال تصميم
دارد كه آنچه را مىخواهيم، به ما بدهد. لذا در روايت است كه: «ما كان
اللَّه ليفتح لعبد الدّعاء فيغلق عنه باب الاجابة واللَّه اكرم من ذلك»؛
خداى متعال كريمتر از آن است كه باب دعا را باز كند، اما باب اجابت را
ببندد.
چه دعايى بايد بكنيم كه دنبال آن، اجابت باشد. گاهى انسان چيزى را از خدا
مىخواهد و به حسب ظاهر احساس مىكند كه اين خواسته برآورده نشد. شرط مهم
اجابت دعا اين است كه دعا به معناى حقيقى كلمه و با شرايط خود انجام بگيرد.
اولين شرط دعا اين است كه با دلِ باطراوت و بىآلايش درخواست شود؛ مثل دل
جوانها؛ لذا دعاى جوانان اقبال و احتمال اجابت را بيش از همه دارد. گاهى
بعضىها به بنده مىگويند براى جوانهاى ما دعا كن. البته ما هميشه براى
همهى جوانها دعا مىكنيم؛ اما در واقع اين جوانها هستند كه اگر قدر دل
بىآلايش و باطراوت خود را بدانند، دعاى آنها از هر دعايى مىتواند به
استجابت نزديكتر باشد.
يكى ديگر از شرايط دعاى مستجاب اين است كه انسان دعا را با معرفت انجام
دهد؛ يعنى بداند كه اين دعا و اين درخواست از كسى است كه قدرت دارد همهى
آنچه را كه انسان مىخواهد، براى او انجام دهد؛ يعنى به اثر دعا باور داشته
باشد. به امام صادق (عليهالصّلاةوالسّلام) عرض شد كه: «ندعوا فلا يستجاب
لنا»؛ دعا مىكنيم، اما اثر اجابت را نمىبينيم؛ فرمود: «لأنّكم تدعون من
لا تعرفونه»؛ بىمعرفت دعا مىكنيد. در روايتى دربارهى معرفت در دعا نقل
شده است كه: «يعلمون أنّى اقدر على ان اعطيهم ما يسألونى»؛ به قدرت اجابت
پروردگار باور داشته باشند.
در دعا همت بلند داشته باشيد؛ درخواستهاى بزرگ بكنيد؛ سعادت دنيا و آخرت
را بخواهيد و نگوييد اينها بزرگ است، اينها زياد است؛ نه، براى خداى متعال
اينها چيزى نيست. عمده اين است كه شما به معناى حقيقى كلمه و با همين
شرايط، طلب كنيد؛ خداى متعال اين طلب را اجابت خواهد كرد. گاهى هم انسان
نمىداند كارى كه انجام گرفت، اجابت دعاى او بوده؛ خود انسان غافل است.
يكى ديگر از شرايط دعا، اجتناب از گناه و توبه است. اين شبها هم شبهاى
توبه است. همه دچار گناه و تخلف هستيم. تخلفها كوچك و بزرگ دارد. از خداى
متعال بايد عذرخواهى و استغفار و طلب بخشش و توبه كنيم و به سوى خدا
برگرديم. عزم ما بايد اين باشد كه از ما گناه سر نزند. گاهى انسان عزم
مىكند و تصميم مىگيرد كه گناه نكند؛ بعد دچار غفلت و اشتباه مىشود و
لغزش پيدا مىكند؛ باز همين گناه سراغ انسان مىآيد؛ بار ديگر بايد توبه و
استغفار كند؛ منتها استغفار بايد جدى و حقيقى باشد. گناه نكردن بايد يك قصد
واقعى و جدى باشد. دربارهى دعا و استجابت دعا در روايت دارد كه: «وليخرج
من مظالم الناس»؛ انسان بايد از مظلمهى مردم خارج شود تا دعايش قبول شود.
در روايت ديگر دارد كه خداى متعال به حضرت موسى خطاب فرمود: «يا موسى ادعنى
بالقلب النقى واللسان الصادق». با دل پاك و زبان راستگو با خداى متعال حرف
بزنيد و دعا كنيد؛ دعا قطعاً مستجاب خواهد شد.
يكى ديگر از شرايط استجابت دعا، حضور قلب و خشوع است. همانطور كه عرض
كرديم، معناى دعا اين است كه شما با خدا حرف بزنيد؛ خدا را در مقابل خود
احساس كنيد و حاضر و ناظر بدانيد. اينكه انسان همينطور طبق عادت چيزى را
بر زبان بياورد و مطالبهيى را ذكر كند - خدايا ما را بيامرز، خدايا پدر و
مادر ما را بيامرز - بدون اينكه در دل خود حقيقتاً حالت طلبى را احساس
كند، اين دعا نيست؛ لقلقهى لسان است. «لا يقبل اللَّه عزّوجل دعاء قلب
لاه»؛ دل غافل و بىتوجه و سربههوا اگر دعا كند، خداى متعال دعايش را قبول
نمىكند. دلهاى آلوده و غرق در تمنيات و شهوات نفسانى - كه اصلاً غافلند -
چگونه دعا خواهند كرد؟ چه توقعى است كه اگر انسان اينطور دعا كرد، مستجاب
شود؟
بعضىها دعا و عبادت و توبه را مىگذارند براى دوران پيرى؛ اين اشتباه
بزرگى است. اگر گفته شود توبه كنيد، مىگويند حالا وقت داريم. اولاً معلوم
نيست وقت داشته باشيم؛ مرگ انسان را مطلع نمىكند؛ براى همهى سنين هم است.
اگر فرض كرديم حقيقتاً وقت داريم - يعنى بناست به سنين پيرى برسيم - چنانچه
كسى خيال كند كه مىشود دوران جوانى را با غفلت و غرق شدن در شهوات گذراند،
بعد با خيال راحت و با آسانى به سراغ توبه رفت، اشتباه بزرگى مرتكب شده
است. حالت دعا و انابه چيزى نيست كه انسان هر وقت اراده كرد، براى او پيش
بيايد. گاهى مىخواهيم، نمىشود؛ دنبال حال و توجه هستيم، دست نمىدهد؛
«ذلك بما قدّمت يداك». انسانى كه زمينهى توجه به خدا و رجوع الىاللَّه را
در خودش بهوجود نياورده باشد، اينطور نيست كه هر وقت اراده كرد، بتواند
درِ خانهى خدا برود. شما مىبينيد بعضى دلهاى پاك - غالباً جوانها - خيلى
راحت مىتوانند ارتباط برقرار كنند؛ اما بعضى هرچه تلاش مىكنند، اين
ارتباط برقرار نمىشود. كسانىكه فرصتى دارند و مىتوانند دل خودشان را نرم
نگه دارند، قدر بدانند و رابطهى خود را با خدا حفظ كنند؛ تا هر وقت
خواستند درِ خانهى خدا بروند، بتوانند.
نكتهى آخر در باب دعا، دعاهاى مأثور است. دعاهايى كه از ائمه رسيده است،
بهترين دعاهاست. اولاً خواستههايى در اين دعاها گنجانده شده است كه به ذهن
امثال ماها اصلاً خطور نمىكند و انسان از زبان ائمه (عليهمالسّلام) آنها
را از خدا طلب مىكند. در دعاى ابوحمزه و دعاى افتتاح و دعاى عرفه بهترين
مطالبات و خواستهها براى انسان مطرح مىشود؛ كه اگر انسان اينها را از خدا
بخواهد و بگيرد، مىتواند براى او سرمايه باشد. ثانياً در اين دعاها
مايههاى خشوع و تضرع وجود دارد. مطلب، با زبان و لحن و بيانى ادا شده است
كه دل را خاشع و نرم مىكند. با عبارات فصيح و بليغ، عشق و شيفتگى و شوق در
اين دعاها موج مىزند. انسان بايد اين دعاها را قدر بداند و از آنها
استفاده كند.
البته بايد معناى اين دعاها را بفهميم. خوشبختانه الان ترجمههاى خوب وجود
دارد و مفاتيحالجنان و دعاهاى گوناگون ترجمه شده است. با توجه به
ترجمهها، دقت كنند و بخوانند. البته تا آنجايى كه ما ديدهايم، هيچ
ترجمهيى نتوانسته زيبايىهاى الفاظ اين دعاها را منعكس كند؛ ولى بالاخره
مضمون دعا معلوم است. با توجه به اين ترجمهها دعاها را بخوانند. كسانىكه
مىخوانند و با آنها عدهيى همصدا مىشوند، بعضى از فقرات دعا را لااقل
ترجمه كنند. البته مرتبهى پايينترش هم اين است كه اگر انسان معناى دعا را
نمىفهمد، همينقدر احساس كند كه با يك زبانِ شيفتهى حاكى از سوز دل دارد
با خداى متعال حرف مىزند.
اميدواريم خداى متعال در شبهاى مبارك قدرى كه در پيش داريم، به همهى ما
توفيق دهد تا بتوانيم از اين شبها استفاده كنيم. عزيزان من! دعا كنيد. دعا
مخصوص وقت گرفتارى نيست؛ هميشه بايد دعا كرد. بعضى خيال مىكنند وقتى
گرفتارى و مصيبت و بلايى بود، بايد دعا كرد؛ نه، آن وقتى هم كه انسان در
حال عادى زندگى مىكند، بايد دعا كند و رابطه را با خدا محفوظ نگه دارد. به
تعبير يكى از روايات، صداى خود را براى فرشتگان در ملكوت اعلى آشنا كند.
دعا هميشه لازم است. حاجتهاى خودتان، حاجتهاى برادران مؤمن، حاجتهاى
همهى مسلمين سطح جهان، مسائل عمومى كشور، رفع گرفتارىها، تسهيل
پيشرفتهاى درخشان كشور و نظام جمهورى اسلامى را از خدا بخواهيد. بزرگترين
فايدهى دعا، فايدهى نقد دعاست كه به خود شما دعاكننده مىرسد؛ يعنى ايجاد
رابطه با خداى متعال و احساس محبت و شوق به تقرب به پروردگار عالم. اين،
نقدترين دستاورد دعاست كه متعلق به خود شما دعاكننده است؛ بحث استجابت، بحث
ديگرى است.
ايام سوگوارى حضرت اميرالمؤمنين است؛ يك جمله هم دربارهى اين مصيبت بزرگ
دنياى اسلام عرض كنم و ذكر مصيبت كنم. در سحر نوزدهم اين فاجعهى عظيم
اتفاق افتاد؛ يعنى اميرالمؤمنين - مظهر عدالت - بهخاطر مبارزهى در راه
عدل و داد و انصاف و حكم الهى، در محراب عبادت در خون خود غلتيد و محاسن
مباركش به خون سرش رنگين شد. من يك عبارتِ وارد شدهى در روايت را مىخوانم
و براى شما معنا مىكنم تا توسلى پيدا كرده باشيم. اينطور وارد شده است كه
«فلمّا احسّ الامام بالضّرب لم يتأوّه»؛ وقتى ضربت شمشير بر فرق مبارك
اميرالمؤمنين فرود آمد، هيچ آه و نالهيى از آن حضرت سر نزد. «و صبر
واحتسب»؛ حضرت صبر كردند. «و وقع على وجهه»؛ اميرالمؤمنين با صورت روى زمين
افتادند. «قائلا بسماللَّه و باللَّه و على ملّة رسول اللَّه»؛ درست مثل
حضرت اباعبداللَّه كه وقتى در گودال قتلگاه روى زمين افتادند، نقل شده است
كه عرض كردند: «بسم اللَّه و باللَّه و فى سبيل اللَّه و على ملّة رسول
اللَّه». مردم شتابان دنبال قاتل بودند تا او را دستگير كنند. «ولا يدرون
اين يذهبون من شدّة الصّدمة و الدّهشة»؛ از بس اين حادثه دهشتآفرين بود،
مردم را سراسيمه كرد. همينطور مىدويدند تا بتوانند قاتل را پيدا كنند.
«ثم احاطوا باميرالمؤمنين عليهالسّلام»؛ بعد آمدند اطراف حضرت را گرفتند.
«و هو يشدّ رأسه بمأزره و الدّم يجرى على وجهه و لحيته»؛ خون بر صورت و
محاسن حضرت جارى بود. خود آن بزرگوار مشغول بستن زخم سرش بود. «و قد خضبت
بدمائه و هو يقول هذا ما وعداللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله»؛ حضرت
زخم سرشان را مىبستند و مىفرمودند اين همان چيزى است كه خدا و پيغمبر به
من وعده كرده بودند. پيغمبر قبلاً فرموده بود كه اين حادثه پيش مىآيد.
امام حسن (عليهالسّلام) سر رسيدند، سر پدر را در دامن گرفتند، خونها را
شستند و زخم را بستند. «و هو يرمق السّماء بطرفه»؛ حضرت همانطور كه
خوابيده بودند، با گوشهى چشم آسمان را نگاه مىكردند. «و لسانه يسبّح
اللَّه و يوحّده»؛ در آن حالت، زبانشان در حال تسبيح و حمد پروردگار بود.
حضرت از هوش رفتند و امام حسن مشغول گريه شدند. «و جعل يقبّل وجه ابيه و ما
بين عينيه و موضع سجوده»؛ امام حسن چشمش به چهرهى پدر بود. وقتى ديد از
هوش رفت، خم شد پيشانى و محل سجدههاى طولانى اميرالمؤمنين را بوسيد؛ صورتش
را بوسيد؛ ما بين دو چشمش را بوسيد. «فسقط من دموعه قطرات على وجه
اميرالمؤمنين عليه السّلام»؛ از اشك چشم امام حسن چند قطرهيى روى صورت
اميرالمؤمنين ريخت. «ففتح عينيه»؛ حضرت چشمشان را باز كردند. «فرءاه
باكيا»؛ ديدند امام حسن دارد گريه مىكند. «فقال يا حسن ما هذا البكاء»؛
فرمود حسن جان! چرا گريه مىكنى؟ «يا بنىّ لا روع على ابيك بعد اليوم»؛
پسرم! بعد از اين لحظه، پدر تو هرگز ناراحتى و ترسى ندارد. «هذا جدّك»؛ اين
جدت پيغمبر است. «و خديجه»؛ اين خديجة است. «و فاطمة»؛ اين فاطمه است.
«والحور العين محدقون»؛ همه اطراف من را گرفتهاند. «منتظرون قدوم ابيك»؛
همه منتظرند كه من بروم زودتر به اينها ملحق شوم. «فطب نفساً و قرّ عينا و
اكفف عن البكاء»؛ اشك نريز پسرم! صلّى اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين، صلّى
اللَّه عليكم يا اهل بيت النبوة.
پروردگارا! تو را بهحق اين روزها و شبهاى مقدس و به حق اميرالمؤمنين
سوگند مىدهيم دلهاى ما را با ذكر خودت آشنا كن. پروردگارا! محبت و عشق به
خود را روزبهروز در دل ما مستحكمتر كن. پروردگارا! كارهاى خدايى را در
چشم ما محبوب كن؛ دل ما را از اعمال شيطانى متنفر و دور كن. پروردگارا! ما
را در اين شبهاى رحمت و مغفرت، مورد رحمت و مغفرت خود قرار بده.
پروردگارا! پدر و مادر ما، گذشتگان و ذوالحقوق ما را مشمول رحمت و مغفرت
خودت قرار بده. پروردگارا! ملت ايران را عزيز و سربلند كن. پروردگارا!
همهى گرههايى كه در كار امت بزرگ اسلامى است، باز كن. پروردگارا! دشمنان
اسلام و مسلمين را مقهور و منكوب كن. پروردگارا! قلب مقدس ولىعصر را از ما
راضى و خشنود بفرما؛ ما را در اين شبهاى قدر مشمول دعاى خير آن بزرگوار
قرار بده.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.
خطبهى دوم
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاةوالسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم
المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما على
اميرالمؤمنين والصّديقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سيّدى
شباب اهل الجنّة و علىبنالحسين و محمّدبنعلى و جعفربنمحمّد و
موسىبنجعفر و علىبنموسى و محمّدبنعلى و علىبنمحمّد والحسنبنعلى و
الخلف الهادى المهدى القائم حججك على عبادك و امنائك فى بلادك و صلّ على
ائمةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. اوصيكم عباداللَّه
بتقوىاللَّه.
در خطبهى دوم، پس از توصيهى به تقوا كه وظيفهى همهى ماست و در همهى
جمعهها بايد اين توصيه انجام بگيرد و اميدواريم خداى متعال عمل به اين
توصيه را روزىِ همهى ما بفرمايد، دو، سه مسألهى داخلى و خارجى را به
اختصار عرض مىكنيم: يكى، دربارهى مسائل دولت و وظايف همهى ما؛ يكى، در
زمينهى مسألهى هستهيى؛ يكى، در باب مسألهى فلسطين و روز قدس؛ يكى هم
دربارهى مسألهى عراق.
دربارهى دولت، آنچه كه من به نظرم مىرسد كه لازم است عرض بكنم، اين است
كه دولت ما بحمداللَّه يك دولت تازه نفس و آماده به كار است. آنچه كه من از
نزديك احساس مىكنم اين است كه مىبينم بهطور جدى اين برادران آماده هستند
تا وظايفى را كه قانون برعهدهى آنها گذاشته است، انجام بدهند و همان
شعارهايى را كه مطرح شده است، تحقق ببخشند؛ من اين را احساس مىكنم كه عازم
بر كار كردن و عمل كردن هستند. الان كه زمان كوتاهى از تشكيل اين دولت
گذشته است - حالا دو ماه يا دو ماه و نيم - انسان مىبيند بعضىها كه در
قبال برخى از مسائل، پنج سال و ده سال صبر كردند و چيزى نگفتند، حالا در
اين دو، سه ماه بىصبرى مىكنند؛ پا به زمين مىزنند كه چرا فلان كار نشد!؟
چرا فلان كار چنين شد!؟ بايد به دولت كمك كرد؛ بايد به آن كسانى كه در وسط
اين گود مشغول چالشهاى بزرگ هستند، مدد رساند و فرصت داد تا كار خودشان را
انجام بدهند. البته اگر خداى نكرده، كوتاهىيى صورت بگيرد، بنده خودم اولْ
مدعى خواهم بود؛ ليكن اين هم كه ما دولتى را كه اول كارش هست و هنوز از
تشكيل آن، دو، سه ماه بيش نگذشته است، به پاى ميز مطالبه بكشيم و دايم از
او مطالبه كنيم كه چرا فلان كار نشد، اين، بىانصافى است. مىدانيد كه
دشمنان نظام جمهورى اسلامى هم هميشه با همهى دولتهاى ما مخالف بودند؛ ولو
زبانى هم اظهار موافقت مىكردند، در باطن قلبشان مخالفت بوده است؛ اما
حالا حتّى بعضى از دشمنان ما در زبان هم اظهار مخالفت مىكنند؛ چون
ناراحتند كه ملت ايران در يك انتخابات پرشور و وسيع، شعارهاى اساسى انقلاب
برايش مطرح بشود و يك اكثريت بزرگ و چشمگيرى به دنبال اين شعارها بروند؛
اين معلوم است كه براى استكبار جهانى ناخوشايند است؛ لذا شايعهسازى
مىكنند، شايعهپراكنى مىكنند، متأسفانه يك عده هم همين شايعات را در داخل
تكرار مىكنند. انسان شايعات مضحكى را دربارهى دولت مىشنود كه مثل اين
شايعات را در زمان انتخابات هم مىگفتند كه: بنا دارند اينها خيابانها را
ديواركشى كنند!! و چه بكنند. حالا هم از همينجور حرفها را شايعه مىكنند
و مىخواهند ذهن مردم را خراب كنند؛ مردم را دلسرد كنند. اين
شايعهپراكنىها مُضر است. مردم هم بايد اعتماد كنند، مجلس شوراى اسلامى هم
بايد اعتماد بكند، تا انشاءاللَّه اين دولت بتواند كارها را انجام بدهد.
البته بايد اين حالت جديت را مسؤولان دولتى حفظ كنند؛ يعنى اين ديگر
وظيفهى اصلى آنهاست و بايد بهطور جدى به دنبال انجام كارها باشند. البته
قبلاً هم گفتيم، حالا هم عرض مىكنيم كه جدى بودن و دنبال كردن، به معناى
شتابزدگى و كارِ بىمطالعه انجام دادن نيست، با مطالعه، با مشورت، با دقت،
با تدبير؛ ليكن پيگير و مستمر و بىوقفه و بهطور كاملاً جدى، انشاءاللَّه
كار دنبال شود.
در مسألهى هستهيى، حرف ملت ايران حرف معلومى است، مسؤولان هم بارها آنچه
را كه بايد گفت، گفتهاند. مطلب اين است كه ملت ايران يك ملت با استعداد،
با فرهنگ، بزرگ، توانا، با نشاط و جوان است و اينجور ملتى صبر نمىكند كه
اجازه بدهند تا به فلان پيشرفت علمى يا فلان پيشرفت فناورى دست پيدا كند؛
نه، اينجور ملتى خودش وارد مىشود، مرزهاى دانش را هم مىشكند و عبور
مىكند و خودش را نشان مىدهد. اگر هم خارجىها، رقبا، دشمنان مىبينند كه
در اين صد سال اخيرِ قبل از انقلاب اين حالت پيش نيامده، بايد بدانند كه در
آن وقتها نمىگذاشتند ملت ايران حركت شايستهى خودش را بكند؛ والّا ملت
ايران هميشه يك ملت بااستعداد بوده است. ما همان ملتى هستيم كه در همهى
دوران اسلامى، از همهى ملتهاى مسلمان، بدون استثناء، پيشروتر بوديم و در
همهى علوم و فنون؛ در فلسفه، در علم، حتّى در علوم مربوط به زبان عربى
پيشروتر بوديم؛ بزرگترين زباندانها و نحوىها و علماى علم زبان عربى،
ايرانىاند و حتّى بهترين و قوىترين كتابها را هم در همان رشته، ايرانىها
نوشتهاند. اين ملت هميشه در فلسفه، در علوم گوناگون و در دانشهاى تجربى،
به قدر زمانه و جلوتر از آن، پيشرو بوده است. اين، همان ملت است؛ منتظر
نمىماند؛ لذا منتظر هم نماند و حالا از جمله، توانسته است به دانش هستهيى
دست پيدا كند. آنچه كه امروز ما داريم، هم دانش هستهيى است، هم فناورى
هستهيى؛ اما آنچه نداريم و جلويش را گرفتهاند و مانع ايجاد كردهاند،
تشكيل تجهيزات اين فناورى است؛ يعنى يك علمى را شما كسب مىكنيد، بر اساس
او يك فناورى را به دست مىآوريد؛ رازِ بهكارگيرى اين دانش را در توليد
فلان محصول كشف مىكنيد و وسيلهاش را هم در حدِ حداقل توليد مىكنيد؛ ولى
وقتى مىخواهيد آن را تكثير كنيد و از آن استفادهى كامل بكنيد، نمىگذارند
و جلويش را مىگيرند؛ اين، چيزى است كه اتفاق افتاده است. حرف ملت ايران
اين است كه در مناسبات بينالمللى، گزينشى نبايد عمل كرد. اينىكه ما رسيدن
به دانش هستهيى را براى فلان كشور مجاز بشمريم، براى فلان كشور، به دلايل
واهى، مجاز نشمريم، براى ملت ايران قابل قبول نيست.
كارى كه در كشور در اين زمينه - چه در چالش بينالمللىِ مربوط به كار
هستهيى، چه در خود كار هستهيى - دارد انجام مىگيرد، كارى است كه با حكمت
و مشورت دارد انجام مىگيرد؛ اين را ملت ايران بدانند. گاهى اظهار نگرانى
مىشود كه نبادا كارِ غيرمدبرانهيى انجام بگيرد؛ نبادا تصميمات فردى گرفته
بشود؛ نه، قضيه اينجور نيست. خوشبختانه مسؤولان كشور در اين مسأله همرأى
و همفكرند؛ كار با مشورت، با تدبير - از اول و در اين دو سال و اندى هم
همينجور بوده است - و با فكر جمعى انجام گرفته است و پيشرفت كردهايم. بعد
از اين هم همينجور خواهد بود. افرادى مردم را نترسانند كه ممكن است كار
بىمشورت باشد، عجولانه باشد؛ نه، نخير؛ كار دارد درست با حكمت و همه
جانبه، با توجه به جوانب گوناگون، پيش مىرود. مسأله اين است كه ملت ايران
حقى دارد و آن حق را مطالبه مىكند. اين حرف هم براى مردم دنيا قابل فهم
است، هم براى دولتها قابل فهم است؛ ولى معارض اصلى در اين قضيه، دولت
امريكاست. حتّى دولتهاى اروپايى هم مواضعشان بيشتر تحتتأثير فشار
امريكاست؛ هر كدام كه با امريكا نزديكترند، مواضعشان تندتر و سختتر است؛
مثل دولت انگليس. البته ملت ايران سوابق طولانى از دولت انگليس دارد و
مسألهى ملت ايران و دولت انگليس، مسألهى امروز و ديروز نيست؛ حالا هم
همهشان، از آن رأسشان تا مسؤولان گوناگونشان، مواضع بسيار بدى دارند
مىگيرند؛ آنها يكى از بدترين مواضع را دارند مىگيرند؛ ليكن معارض اصلى،
دولت امريكاست. دولتمردان امريكا كه ادعا مىكنند ايران دنبال سلاح اتمى
است، خودشان هم مىدانند كه دروغ مىگويند، آن كسانى هم كه حرف اينها را
در نطقها و محافل مىشنوند و برايشان كف مىزنند، آنها هم مىدانند كه
اينها دروغ مىگويند؛ كمااينكه آنجايى كه دم از حقوق بشر مىزنند،
همينطور است. وقتى رئيسجمهور امريكا دربارهى قضاياى عراق و غيره، دم از
دمكراسى و حقوق بشر مىزند، هم خودشان مىدانند كه دروغ مىگويند - چيزى كه
به فكرش نيستند، حقوق بشر و دمكراسى است - هم آن مخاطبانى كه اين حرفها را
مىشنوند و برايشان كف مىزنند. اهداف آنها براى خودشان روشن است؛ هدف
آنها سلطهگرى است. حقوق بشر برايشان كمترين اهميتى ندارد. شما در همين
طوفان كاترينا در امريكا، ديديد كه چون مردم، سياهپوست بودند، همان مقدارى
هم كه دولت امريكا مىتوانست، به اينها كمك نشد؛ اين، حرفى است كه خود ملت
امريكا - سياهپوستها كه به جاى خود - بر زبان آوردند و گفتند و فرياد
كشيدند. رفتارشان با زندانى، رفتارشان با زندانىِ بخصوص گوانتانامو،
رفتارشان در ابوغريب عراق، رفتارشان با مردم عراق، رفتارشان با زن و
بچههايى كه در خانههاشان هستند، همه، نشاندهندهى اين است كه مسألهى
حقوق بشر از نظر امريكايىها افسانه است؛ مىدانند كه دروغ مىگويند.
مسألهى آنها دو چيز است:
يكى، اين است كه بحرانآفرينى در دنيا براى دولتهاى امريكا غالباً يك
مطلوبِ لازم، يك كار تاكتيكىِ لازم بوده است؛ به آن احتياج داشتهاند براى
اينكه از مسايل داخلى، از مشكلات داخلىِ امريكا، مردم را متوجه به خارج
كنند؛ هميشه اينجور بوده است و حالا هم اين دولت كه در امريكا بر سر كار
است، يك دولت افراطى و جنگطلب است و مصلحتشان ايجاب مىكند كه اين طرف و
آن طرف دنيا مسأله درست كنند، مسايلى را بزرگ كنند، يا بحران بيافرينند، يا
حوادث كوچك را به شكل بحران براى ملت خودشان معرفى كنند.
ديگر اينكه دولتهاى امريكا و از همه بيشتر اين دولتِ جنگطلبِ تندروى
افراطى، دنبال يك امپراطورىاند؛ دنبال يك سلطهى جهانىاند. اين سلطه،
مخصوصِ خاورميانه هم نيست. البته حالا خاورميانه مطرح است؛ اما اينها به
خاورميانه هم قانع نيستند. شركاى اروپايىشان هم اين را خوب مىدانند كه
امريكا آن روزى كه به خاورميانه و به آسياى ميانه و به مناطق حساس دنيا
تسلط پيدا كند، دست از سر اروپا هم حتّى برنخواهند داشت؛ اين، چيزى نيست كه
براى آنها پوشيده و پنهان باشد. آنها دنبال منافعشان هستند. يكى از
مهمترينِ مناطق، عبارت است از همين خاورميانه؛ منطقهاى حساس، پل شرق و
غرب، منطقهى نفت، منطقهى گذرگاهها و گلوگاههاى دريايىِ بسيار حساس، با
ملتهايى كه سابقههاى فرهنگى دارند و ذخاير فراوان؛ اينها همه در اين
منطقه جمع است. حكومت امريكا به اينطور چيزها براى سلطهى خود در دنيا
احتياج دارد. در اين منطقه، آن دولتى كه صريحاً با سلطهطلبى مخالفت مىكند
و بهطور جد ايستاده است، دولت جمهورى اسلامى است. طبيعى است كه اين مسايل
وجود پيدا مىكند و بنابراين، معارض، دولتِ امريكاست.
حرف جمهورى اسلامى اين است كه اين ملت؛ ملتى كه انقلاب كرده است؛ ملتى كه
در طول بيستوهفت سال نظام جمهورى اسلامى با حوادث گوناگون و نشيب و
فرازهاى مختلف مواجه شده و با آنها پنجه انداخته و در همهى قضايا توانسته
است به طرف هدفهاى خود پيش برود؛ ملتى كه اكثريت قاطع آن، جوانند؛ ملتى كه
دانشجوى آن، استاد آن، نخبهى علمى و عملى آن روزبهروز رو به افزايش است،
ملتى است كه رو به آينده دارد؛ دل پُراميد دارد. اين ملت، ملتى نيست كه زير
بار زور و تحميل امريكا و غيرامريكا برود؛ لذا همانطور كه مسؤولان كشور در
باب مسألهى انرژى هستهيى گفتهاند، هدف ما مطلقاً ربطى به سلاح هستهيى و
انحراف اين حركت علمى و فناورى به سمت سلاح نيست؛ اما از اين فناورى هم ملت
ايران صرفنظر نخواهد كرد؛ اين، حرف اصلى ماست. روشهاى كارى و ديپلماسى و
ارتباطات و مناسبات بينالمللىاش را هم مسؤولان كشور سازماندهى مىكنند و
پيش مىبرند.
و اما مسألهى فلسطين و روز قدس. روز قدس نزديك است. روز قدس، روزِ آزمايش
بزرگ ملتهاى مسلمان است؛ روز قدس، آن روزى است كه ملتهاى مسلمان
بىواسطهى مقامات رسمى حرفشان را در دنيا مطرح مىكنند. امسال هم روز قدس
اهميت مضاعفى دارد؛ هم به خاطر حادثهى غزه - كه واقعاً عقبنشينى از غزه
يك شكست بزرگِ صهيونيستها بود - هم بهخاطر توطئهيى كه بعد از شكست غزه و
براى جبران آن شكست، از سوى امريكايىها و صهيونيستها و بعضى از
همپيمانانشان در جريان است؛ يعنى عادىسازى رابطهى زشت با رژيم
صهيونيستى در ميان برخى از دولتهاى اسلامى و برخى از دولتهاى منطقه، كه
نبايد زير بار بروند. دولتهاى اسلامى با بهانههاى مختلف و براى خاطر شاد
كردن دل امريكا، نبايد ارتباطشان را با اين رژيم غدارِ ستمگر غاصب - كه
خطرى براى همهى منطقه و همهى ملتها و دولتهاست - عادى كنند؛ نبايد
بهخاطر امريكا، روى خوش به اين رژيم نشان بدهند، كه اين كار زشتى است.
دليل زشت بودن اين كار هم اين است كه آن كسانىكه مرتكب اين عادىسازى
مىشوند، لااقل در اوايل كار، آن را پنهان نگه مىدارند؛ لذا كار زشتى است
كه پنهانش مىكنند. كار زشت را نبايد انجام داد، نه اينكه پنهان كرد.
بنابراين، روز قدس انشاءاللَّه پُرشورتر از هميشه برگزار شود.
آخرين مطلب دربارهى عراق است. اين رفراندوم قانون اساسى، كار بزرگى بود؛
كار مباركى بود؛ اين اولين قانون اساسىيى است كه در عراق بهوسيلهى خود
مردم دارد بهوجود مىآيد؛ اين مطلقاً در جهت خواست امريكايىها نيست؛
هرچند كه امريكايىها اينجور وانمود مىكنند؛ اما خلاف مىگويند؛ چنين
چيزى نيست. آنها دنبال چيزهاى ديگرى در عراق بودند، هنوز هم دنبال چيزهاى
ديگر هستند. آنچه كه بعد از اين تثبيت قانون اساسى، اهميت بسيارى دارد،
انتخابات آيندهى عراق است - ما توصيهيى به برادران عراقى داريم كه به
زبان عربى عرض خواهيم كرد - كه خيلى انتخابات حساسى است و اشغالگران عراق
هم نسبت به آن انتخابات از حالا مشغول فعاليتند.
زخمى كه امروز در عراق وجود دارد، اختلاف بين شيعه و سنى است، كه
بهوسيلهى يك گروه افراطىِ بىخبرِ از اسلام، دارند آن را تشديد مىكنند.
نمىشود گفت اينها سنىاند؛ اينها نه سنىاند، نه شيعه؛ هم دشمن
شيعهاند، هم دشمن سنى؛ اينها دشمن اسلامند. اين كسانىكه مسجد شيعه را
منفجر مىكنند - اين روزها صدام دارد محاكمه مىشود براى كشتن صدوپنجاه،
شصت نفر شيعه در يك روستايى - چه فرقى دارند با صدام؛ اينها هم بمبگذارى
مىكنند و صد نفر، صدوپنجاه نفر از مردم شيعه را در حلّه، در بغداد و در
بخشهاى مختلف از بين مىبرند؛ اينها هم مثل صدام هستند. بنابراين،
نمىشود گفت كه اينها سنى هستند. سياست دشمنان اسلام ايجاد اختلاف بين
شيعه و سنى است. اين، يكى از راههايش است. هر كسى به اين اختلافات شديد
كمك كند، در واقع به آن اهداف كمك كرده است. جا دارد كه همهى گروههاى
عراقى، اين حركات را محكوم كنند و از آن تبرّى بجويند. خوشبختانه بزرگان
شيعه عاقلانه و خوب عمل كردند؛ به شيعيان توصيه كردند كه عكسالعمل نشان
ندهند، كه اين كار مهمى بود.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
انّا اعطيناك الكوثر، فصلّ لربّك وانحر، انّ شانئك هو الابتر.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه