بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار
جامعهى مهندسين
05/ 12/ 83
بسماللَّه
الرّحمنالرّحيم
جلسهى بسيار خوب و باارزشى است؛ اولاً جمع برجسته و فرزانهيى از
تحصيلكردگان و متخصصانِ اين كشور در اينجا اجتماع كردهايد؛ ثانياً سالروز يكى
از ستارگان روشن دانش در تاريخ پرافتخارِ ماست - يعنى خواجهنصيرالدين - و ياد
آن بزرگوار را در ذهن ما زنده مىكند؛ ثالثاً مسؤولان متعددى از بخشهاى اجرايى
كشور حضور دارند و خودشان را در مسألهى مبتلا به اين مجموعه سهيم مىدانند؛
بياناتى هم ايراد كردند كه مفيد بود. من دو سه نكته را عرض مىكنم.
يك نكته اين است كه دانشكدههاى فنى ما در طول سالهاى پيش از انقلاب و
همچنين بعد از انقلاب، هميشه محل حضور برترين استعدادهاى اين كشور بود. از آن
زمانهايى كه بنده يادم مىآيد - از دورهى جوانى و ارتباط ما با دانشگاهها و
دانشجوها و محيطهاى دانشگاهى - خوشفكرترين، متحركترين و فعالترين عناصر
دانشجويى در دانشكدههاى فنى و مهندسى و مراكز علمىِ مربوط به مهندسى با شعب
مختلفش، اجتماع داشتهاند. اين را بگذاريم در كنار يك حقيقت ديگر؛ و آن، سطح
متوسط بالاى ذهنى و هوشمندى نسلهاى ايرانى است، كه اين جزو چيزهاى مسلّم است و
شعار و تبليغ نيست. ذهن و هوشمندى ايرانيان از متوسط ذهن و هوشمندى ملل جهان
بالاتر است؛ اين يك سخنِ علمى و آمارى و تحقيق شده است؛ گذشتهى ما هم همين را
نشان مىدهد؛ فرهنگ و تمدن ايرانى در ادوار مختلف، براى ملل دنيا يك شاخص
برجسته و يك پرچم بهحساب مىآمده. در دورهى اسلامى هم ملتى كه توانست دانش و
فلسفه و علوم مختلف و روشهاى زندگى را از اسلام بگيرد و آنها را در چارچوب
منطقهاى مستحكم پايدار كند و به دنيا ارائه دهد، عمدتاً ايرانىها بودهاند؛
اين را ديگران هم قبول دارند.
يك مجموعهى ملىِ هوشمند و داراى استعدادِ وافر و سرشار را در نظر بگيريد؛
تقريباً مىشود گفت بهترين و هوشمندترين فرزندان خود را به بخشهاى فنى و مهندسى
مىفرستادند. نتيجه چه بايد باشد؟ آنچه انسان از چنين مجموعهيى - كه زبدگان و
نخبگان و برگزيدگان ذهنىِ يك كشور و يك ملتند - انتظار دارد، انتظار خيلى
بالايى است. با تأسف بايد بگوييم آن انتظار، در دورههاى گذشتهى ما تا قبل از
انقلاب، تحقق پيدا نكرده؛ و اين عللى دارد كه اشارهى كوتاهى به آنها خواهم
كرد. بر اين بيفزاييم روشنبينى و تفكر زندهى اجتماعىِ دانشجويان اين بخش را.
همانطور كه درست اشاره كردند، مبارزترين و آگاهترين دانشجويان در دانشگاهها
در زمينههاى سياسى، باز به نسبت در همين دانشكدههاى فنى بيشتر بودهاند.
نكتهى بعدى: وقتى يك كشورى در سراشيبىِ انحطاط اجتماعى يا سياسى يا فنى
واقع مىشود، مهمترين ضايعهيى كه براى كشور پيش مىآيد، اين است كه سرمايههاى
كشور به كار گرفته نمىشود؛ اين طبيعىِ دوران انحطاط است. ما در يك دوران
تقريباً صد ساله، انحطاط بسيار تأسفبارى را گذرانديم. اين دوران از اواسط
دورهى قاجار آغاز مىشود تا پايان دورهى پهلوى؛ يعنى حتى در دورهى پهلوى هم
كه دورهى مدرنيزاسيون ايران طبق نگاه خود متوليان دولتى و روشنفكرهاى آن روز
است، متأسفانه ما در سراشيب انحطاط حركت كرديم. چرا مىگوييم انحطاط؟ شايد
اوايل دورهى قاجار هم ما خيلى هنر بزرگى در زمينههاى مختلف علمى و صنعتى نشان
نداديم؛ اما من آن را دوران انحطاط نمىگويم؛ دوران انحطاط، مربوط به اواسط
دورهى قاجار و بعد است. چرا؟ چون اين دوران، دورانى است كه ملت ايران از حركت
طبيعى خود - كه گاه سرعت مىگرفت، گاه دچار بُطئ و كندى مىشد - كنار افتاد؛
يعنى افسون شد. يك ملت، هميشه پيشتاز نيست. يك ملتِ بااستعداد گاهى بهخاطر
عوامل مختلف، پيشروى و سرعت و شتاب دارد؛ گاهى هم كندى دارد؛ اما يك وقت يك ملت
افسون مىشود؛ اين افسون تحقق پيدا كرد. افسون در مقابل چه چيزى؟ در مقابل يك
موجود تازه نفسِ زندهى نگاه كنندهى به مسائل جهان بهصورت ريز و كلان؛ و آن،
تمدن صنعتى و پيشرفت علمى غرب بود. اين موجود، با نگاهِ تصرف جهان به ميدان
آمد؛ لذا براى خودش مفيد شد، ولى براى دنيا مايهى زيان شد. تا يك برههى
طولانى از زمان، مثل بختكى افتاد روى ملتهاى غافلى از قبيل ملت ما و ملتهاى
آسيا و آفريقا و نقاط ديگرى از جهان؛ نگذاشت اينها حركت طبيعى خود را - كه گاهى
شتاب داشت و گاهى كند بود - ادامه دهند؛ اينها را افسون كرد.
از اواسط دورهى قاجار نشانههاى پيشرفت اروپايى در كشور ما بتدريج شروع كرد
ظاهر شدن. روشنفكران ما كسانى بودند كه به اروپا مىرفتند يا نوشتههاى آنها را
مىخواندند؛ لذا با پيشرفتهاى آنها آشنا مىشدند و خود را در مقابل آنها ناتوان
و حقير مىديدند. اين حرفِ تكرار شدهيى است از طرف روشنفكرهاى صدر مشروطه، كه
ما فقط و فقط بايد دنبال غربىها راه بيفتيم و به هرچه آنها مىگويند، در همهى
شؤون زندگىمان عمل كنيم؛ اين حرفى كه از تقىزاده و ديگران نقل شده و واقعيت
هم دارد. اينها مىگفتند ما بايد صددرصد به نسخهى آنها عمل كنيم تا پيش برويم؛
يعنى مجال ابتكار، ابداع، خلاقيت و نگاه بومى به مسائل علمى و صنعتى مطلقاً در
محاسبهى اينها نمىگنجيد. اين را از اين طرف حساب كنيد؛ حالا طرف مقابلى كه ما
توصيه مىشديم به اينكه از او تبعيت كنيم، چيست؟ همان انقلاب صنعتى و انقلاب
علمى و پيشرفت علمىيى است كه نگاهش فقط محدود به چارچوب كشور خود نمىشود؛
بلكه به دنيا به چشم يك ذخيره و يك انبار بزرگ كه بايد از آن استفاده كند و
ببلعد تا اينكه بتواند حجم خودش را بيشتر كند و خود را توسعه دهد، نگاه
مىكند. اين زمانى كه من اشاره مىكنم، زمانى است كه بيش از صد سال از شروع
استعمار گذشته بود؛ يعنى پرتغالىها، اسپانيايىها، انگليسىها، هلندىها و
بخشهاى مختلف اروپا به مناطق ثروتمندِ دستنخوردهى دنيا، از جمله منطقهى ما،
منطقهى اقيانوس هند، شبهقارهى هند، اندونزى، آفريقا و بقيهى مناطق گوناگون
دست انداخته بودند و آن ثروتهاى عجيب و دستنخورده را پيدا كرده بودند. البته
خُلقيات اروپايىها هم در اين كار تأثير داشت. بعضى از اين خُلقيات مثبت است،
بعضى از آنها منفى. من از كسانى نيستم كه غربىها را يكسره داراى خُلقيات منفى
بدانم؛ نه، خلقيات مثبتى هم دارند؛ خطرپذيرند، شجاعند، دنبالگيرند. اينها سوار
كشتى شدند، راه افتادند، رفتند تا به كشورها و مناطق دستنخورده برسند؛ يعنى
انبارهاى ثروت طبيعى. آسيا را فتح كردند، آفريقا را فتح كردند، طبعاً آمريكا را
هم فتح كردند.
وقتى در ايران، متفكرِ عالمِ سياسى ما مىگويد ما بايد صددرصد كوچك ابدال
غربىها و دنبالهروِ آنها شويم، چه وضعى پيدا مىكنيم؟ اگر آن طرفى كه ما
مىخواستيم كوچك ابدال و نوچه و دنبالهروِ او بشويم، انسان منصف و موجود عادلى
بود و قصد تجاوز و تعرض نداشت، خيلى خوب بود؛ اما طرف مقابل ما كى بود؟ آن
موجود متعرض، متجاوز و نگرندهى به گسترهى عظيم جهانى با عنوان يك انبار مواد
رشد و تعالى زيستى؛ ما شديم كوچك ابدالِ او. او هم وارد شد و علم و صنعت خودش
را به ما نداد؛ ما را تربيت علمى و فرهنگى نكرد، مثل استاد دلسوزى كه شاگرد را
تربيت مىكند؛ ما در دوران نوسازى علمى و صنعتى ايران و به قول آقايان، دوران
مدرنيزاسيون - كه بنده از اينگونه تعبيرات خوشم نمىآيد - شديم مثل يك كارگر
سادهى ساختمانى در اختيار يك معمار و يك مهندس. يك كارگر سادهى ساختمانى چه
كار مىتواند بكند؟ بله، در ساختن خانه نقش دارد، اما صرفاً نقش جسمانى و
غيرفكرى؛ گِل بده، آجر بده، گچ بده، يا اينها را روى هم بچين. دورهى انحطاط ما
از اين جهت است.
ايرانىِ هوشمند و بااستعداد، در اين فضا مجبور بود يكى از دو كار را بكند؛
يا تن بدهد و تسليم اين وضعيت بشود، يا از كشور خارج شود و در خدمت ديگران قرار
بگيرد. در صنايع نظامى و هوايى - صنايعى كه ما در طول چند سال گذشته اطلاعاتى
راجع به آنها پيدا كردهايم - مهندسانى كه امروز در اين كشور مىتوانند هواپيما
و پيچيدهترين قطعات را بسازند و ساخت معكوس كنند، در آن زمان وظيفهشان اين
بود كه چك ليست هواپيما را بگيرند، بروند سركشى كنند و بيايند بگويند اين قطعه
درست است يا درست نيست. اگر قطعهيى هم معيوب بود، آن را دربياورند، تحويل
مهندس بيگانه بدهند تا او آن را به خرج ما سوار هواپيما كند و به امريكا ببرد و
در آنجا آن را تعمير يا تعويض كنند و برگردانند؛ بيش از اين اجازه داده
نمىشد. اين مهندس و اين آدم خوشفكر و با استعداد و قابل جهش، يا اين وضع را
تحمل مىكرد - كه بيشتر اينگونه بودند؛ با همين وضع زندگى مىكردند - يا اگر
روح ماجراجويى داشت، از اين كشور خارج مىشد و مىرفت در خدمت ديگران قرار
مىگرفت، يا اصلاً نمىآمد؛ كه از اين قبيل هم تعداد زيادى داشتيم. بعد از
انقلاب، بنده با برخى از اينها برخورد و ديدار و آشنايى هم داشتهام.
البته آقايان وزرا كه آمدند گزارش دادند، گزارشهاى خوبى دادند؛ ليكن اين
گزارشها بههيچوجه نمايانگر واقعيتهايى كه آن روز بوده و امروز هست، نيست؛
واقعيتها خيلى فراتر از اين است؛ آقايان فرصت نكردند مفصل گزارش بدهند. آن
روزها كشور و نظام به مهندسِ ما براى ساخت و تحقيق و رشد علمى و حتى براى
بهرهبردارى ميدان نمىداد. من قبلاً در مصاحبهيى، بعد از آنكه از سد دز
بازديد كردم، اين نكته را گفتم؛ شايد شما هم شنيده باشيد. بعد از آنكه شركتهاى
خارجى قسمتى از سد دزِ ما را ساختند، براى مدت كوتاهى بهرهبردارى از نيروگاه
آن را به يك شركت داخلى دادند. بعد مىخواستند ظرفيت نيروگاه را دو برابر كنند.
يك شركت امريكايى كه متعهد شد بيايد ظرفيت نيروگاه را دو برابر كند، وقتى ديد
بهرهبردار، ايرانى است، گفت اينها بايد بيرون بروند؛ بنابراين اجازه نداد.
دولت ايران بهرهبردار ايرانى را بيرون كرد و بهرهبردارى از نيروگاه دز را به
يك شركت ايتاليايى داد؛ آن وقت امريكايىها ظاهراً حاضر شدند بيايند پنجاه
درصدِ ديگر نيروگاه را تكميل كنند. بنابراين به ايرانى اصلاً اجازه داده
نمىشد؛ حتى در زمينهى بهرهبردارى. براى همين هم هست كه ما در زمينههاى ساخت
- چه ساختهاى صنعتى، چه سازههاى ساختمانى، عمران و مهندسىهاى گوناگون در آن
زمان - واقعاً يك چيز قابل ذكر و قابل عرضهيى كه ساخت ايرانى باشد، نداريم؛
درحالىكه نيروهاى ما همان نيروهايند و نسل امروز از نسل ديروز متمايز و متفاوت
نيست. همين جوانهايى كه امروز توانستهاند اين سدها، اين نيروگاهها، اين
بزرگراهها، اين خط آهنها، اين كارخانجات گوناگون، اين طراحى ماشينها و
هواپيماها، اين سلاحهاى نظامى و اين فنآورى پيچيدهى هستهيى را توليد كنند،
در نسل گذشتهى ما هم بودند؛ اما از اين چيزها خبرى نبود. اين بزرگترين خدمت
انقلاب به كشور است. به نظر من در زمينههاى علمى، بزرگترين خدمت اين است كه
اين باور را به ما ايرانىها بخشيد كه ما مىتوانيم؛ همان تعبيرى كه امام
كردند: «ما مىتوانيم».
آن روز به ما مىگفتند شما برويد لولهنگ بسازيد؛ آفتابههاىِ گلىيى كه آن
وقتها مىساختند؛ يعنى آفتابهى حلبى هم نه! ما حتى دستهى بيل را هم از خارج
وارد مىكرديم؛ همچنين بقيهى چيزهاى مورد مصرف و مورد نياز روزافزون صنعتى را.
سطح زندگى پيشرفت مىكرد و نيازهاى فراوان روزبهروز پيش مىآمد؛ همهى اينها
را ما بايد از ديگران مىگرفتيم و وارد مىكرديم. برنامهريزانِ آن وقت افتخار
هم مىكردند! سال 44 يا 45 در مشهد به ديدن دوستى رفته بوديم و تصادفاً يكى از
نمايندگان مجلس شوراى ملىِ آن روز هم به اين جلسه آمده بود. دورهى جوانى و
پرشورى ما بود و از وابستگى و تسلط بيگانگان و اينگونه مطالب حرفهايى زديم؛
بىتوجه به اينكه اين آقا نمايندهى مجلس است. نمايندهى مجلسِ آن وقت - يعنى
كسى كه دربار ليست داده بود كه ايشان بايد نمايندهى فلانجا شود؛ آن وقت كه
انتخابات نبود - در جواب من يك مقدار با تفرعن و تكبر و اخم و تخم حرفهايى زد؛
از جمله اينكه گفت شما چه مىگوييد و به چه چيزى اعتراض مىكنيد؟ امروز
اروپايىها و غربىها مثل نوكر دارند براى ما كار مىكنند. ما نفت داريم، پول
داريم، پول مىدهيم و آنها كارگر مايند و مثل نوكر دارند براى ما كار مىكنند!
اين، منطق يك نمايندهى مجلسِ آن روز است! دورهى انحطاط كه مىگويم، يعنى اين.
فكر اين بود كه ما چرا توليد كنيم؟ چرا بسازيم؟ چرا ياد بگيريم؟ ما در خانههاى
خود مثل آقاها مىنشينيم، برايمان مىآورند و وسايل لازم را در اختيار ما
مىگذارند؛ ما هم پول نفت داريم، مىدهيم و زندگى اشرافى مىكنيم. اين، منطق آن
روزِ يك دولتمردِ در سطح بالا بود. فرهنگ حاكمِ آن روز بر دستگاههاى
ادارهكنندهى كشور، همين بود؛ لذا آن صد سال، دورهى انحطاط ماست.
انقلاب اين را به هم زد. يك چيز هم به كمك ما آمد؛ اين را هم من لازم
مىدانم به شما عرض كنم و آن، قهرِ دنياى صنعتى و دنياى غربى با ما بود؛ همين
تحريمها و اخم و تخمهايى كه از اول انقلاب تا الان با ما داشتهاند. بعضىها
از تصور اين تحريمها دلشان آب مىشود؛ من مىخواهم بگويم نه، اين به ما كمك
كرد. بارها من اين خاطره را ذكر كردهام. اوايل جنگ، ما سيم خاردار لازم
داشتيم؛ آن را از يك كشور خارجى خريديم تا به داخل كشور بياوريم. اين محموله
بايد از شوروىِ آن روز عبور مىكرد. چون آنها پشتيبان عراق بودند، اجازهى عبور
ندادند! سيمخاردار كه نه بمب اتم است، نه توپ است، نه تانك است؛ اما اجازهى
عبور ندادند! اينقدر با ما بد بودند. وقتى ما مىخواستيم توپ بخريم، به ما
نمىفروختند؛ تانك مىخواستيم بخريم، به ما نمىفروختند؛ سيمخاردار مىخواستيم
بخريم، به ما نمىدادند؛ امكانات مىخواستيم، به ما نمىدادند؛ اما قاچاقچى با
قيمت دو برابر و سه برابر مىفروخت و ما مجبور بوديم بالاخره اين لوازم را به
قدر نياز، با قيمت بالا تأمين كنيم. نتيجهى اين تحريمها اين شد كه امروز ما
در زمينهى ضد زره، جزو ده كشور سطح اول دنيا هستيم. امروز ما در زمينهى
غنىسازى اورانيوم جزو ده، يازده كشور دنيا هستيم كه اين فناورى را در اين حد
داريم. اين فناورى، بومى هم هست. ما فرق داريم با آن كشورى كه چون نظام
كمونيستى داشت، شوروىِ آن روز به او كمك كرد. بعضىها چين را به رخ ما مىكشند.
چين در ده سالِ اولِ انقلابش تمام امكانات را از شوروىِ آن روز گرفت؛ آن موقعى
كه هنوز ميانهشان بههم نخورده بود. اما در هيچ سالى از سالها، هيچ قدرتِ
داراى دانش و صنعت به ما كمك نكرد. هر كار كرديم، خودمان كرديم.
قبل از انقلاب جزو حرفهايى كه ما هميشه مىزديم، اين بود كه ما گندم را از
امريكا مىخريم و سيلوى ما را هم شوروىها مىسازند. بنده اوايل انقلاب به
منطقهى جنوب رفتم و ديدم بچههاى جهاد سازندگى و مهندسان شما يك سيلوى با
ظرفيت كم ساختهاند. به نظرم همانجا به سجده افتادم؛ چون سيلو، سازهى دشوارى
است؛ خيلى آسان نيست. وقتى انسان به ظاهر آن نگاه مىكند، چيز سادهيى بهنظر
مىآيد؛ اما سازهى پيچيدهيى است. ما اين چيز پيچيده را توانستيم درست كنيم.
امروز ما يكى از سيلوسازهاى معتبر بينالمللى با ظرفيتهاى بالا هستيم؛ براى
خيلى جاهاى ديگر هم ساختهايم. بنابراين قهر و ناهمدلى و كجتابىِ دنياى غرب با
ما، به ضرر ما تمام نشد. بعضىها اين را به عنوان يك فاجعه در نظر مىگيرند و
مىگويند تحريم اقتصادى پدر تكنولوژىِ ما را درمىآورد. بله، ممكن است جادهى
آسفالته را از جلوى انسان بگيرد، اما هميشه جادهى آسفالته خوب نيست؛ گاهى هم
جادههايى كه انسان به دست خودش كشيده و مسيرش را روى آن طى مىكند، براى محكم
كردن عضلات انسان خيلى مفيدتر است؛ گاهى هم راه را ميانبر مىكند. جادهى
آسفالتهيى كه ديگران كشيدهاند، ما را به جاهايى مىبرد كه كِشندههاى آن جاده
مىخواستند. اگر بخواهيم خودمان جاده بكشيم، گاهى جادهى ميانبُر مىكشيم و راه
ميانبُر مىزنيم. ما علت انحطاط خود را در آن افسونشدگى مىدانيم. امروز ما از
آن وضعيت بيرون آمدهايم. يكى از بزرگترين خدمات نظام جمهورى اسلامى - همانطور
كه گفتم - در زمينههاى علم و فناورى اين است كه ما را به اين باور رساند كه
مىتوانيم. امروز اين باور وجود دارد و واقعاً ما مىتوانيم. ما در زمينههاى
اقتباس، قطعهسازى، مشابهسازى و در مدلهاى فناورىِ امروز دنيا پيشرفتهاى خيلى
خوبى كردهايم.
نكتهى سوم اين است كه اينها بههيچوجه كافى نيست. ما هنوز با دانش جهانى
خيلى فاصله داريم. البته اين فاصله در دوران انحطاط، خيلى زياد بود؛ اما امروز
اين فاصله به آن اندازه نيست. ما توانستهايم پيش برويم، اما هنوز فاصله داريم.
اينكه من گفتم توليد علم، معنايش اين نيست كه علم ديگران را ياد بگيريم - آن
را كه بايد ياد بگيريم و در اين شكى نيست - معنايش اين است كه ما خطِ مرزِ دانش
را بشكنيم، باز كنيم و آفاق جديدى را فتح كنيم؛ البته اين كارِ دشوارى است. ما
بايد به فناورى جهشى دست پيدا كنيم؛ ما بايد بتوانيم بر فناورىهاى موجود دنيا
بيفزاييم؛ ما بايد بتوانيم اختراع صددرصد ايرانى را در بازارهاى دنيا مطرح
كنيم. البته در راهى كه تا امروز آمدهايم، خيلى خوب آمديم؛ در اين شكى نيست.
من تا حدود زيادى با كارها آشنا هستم. سالهاست كه ما آمارهاى گوناگون را از
بخشهاى مختلف مىگيريم و مىخوانيم؛ مىدانم خيلى پيشرفت كردهايم؛ اما اين
پيشرفتها براى جامعهى ايرانى كافى نيست. جامعهيى كه پزشك و ستارهشناس و
عالم اجتماعىِ هزار سال قبلش قرنها بعد در دنيا متلألئ و درخشيده است، اين
پيشرفتها براى او كم است. امروز هم با اينكه دنياى پزشكى ممكن است از تحقيقات
هزار سال پيش ِ ابنسينا استفادهى زيادى نَبَرد - اگرچه عقيدهام اين است كه
باز هم دانش امروز مىتواند از آنها در زمينههايى استفاده كند - اما وقتى به
اين تحقيقات نگاه مىكند، تحسين و تجليل مىكند. تحقيقات محمدبنزكرياى رازى و
خواجهنصير و خيام و خوارزمى و ديگران هم همينطور است. شأن ما اين است؛ لذا
اين پيشرفتها براى ملت ما كم است. همين چند روز قبل، يكى از چهرههاى سياسى ما
به يكى از كشورهاى مطرح اسلامى رفته بود - كه من نمىخواهم اسم بياورم -
رئيسجمهور آن كشور جلوى حضارِ غيرايرانى و غيربومى آن كشور، كه از كشورهاى
اروپايى بودند - نه در جلسهى خصوصى كه حملِ بر مصانعه و تعارف شود - گفته بود
كه ما مسلمانها به ايران افتخار مىكنيم؛ هم به امروز ايران و نظام جمهورى
اسلامى، هم به ايرانِ در تاريخ اسلام. گفته بود اين پيشرفتهاى اسلامى، دانش
اسلامى و تمدن اسلامى را ايرانىها رشد دادهاند و به بالندگى رساندهاند و به
يك معنا پايهگذارى كردهاند. ما اين توقع را از خودمان داريم؛ ما مىخواهيم در
زمينهى دانش و فناورى به جايى برسيم كه شأن ملت ايران است. اين فقط يك نگاه
غرورآميز ملى نيست، اين نژادپرستى نيست؛ اين حتى يك نگاه انسانىِ عام به همهى
بشريت است؛ بهخاطر اينكه اگر ما بتوانيم در دانش، در خط مقدم قرار بگيريم،
انگيزههاى جهانگيرى و جهانگشايىِ غرب را نداريم؛ انگيزههاى سودجويانهى از
ملتها را نداريم؛ دانش ما كه به سود ماست، به سود ملتهاى ديگر هم هست.
رئيسجمهور ما در سفر اخير به چند كشور آفريقايى، طرحها و برنامههايى را مطرح
كرده بودند. ايشان به من گزارش مىدادند و مىگفتند ما مىتوانيم بعضى از اين
طرحها را به آسانى انجام دهيم - حتى به شكل نوتر و مدرنتر از آنچه اروپايىها
انجام مىدهند - اما آنها به چند برابرِ قيمت دارند براى كشورهاى آفريقايى
انجام مىدهند. اين كشورها چارهيى هم ندارند؛ مجبورند با يك تاجر اروپايى
قرارداد ببندند و او مىآيد با قيمت چند برابر برايشان تمام مىكند. ما اگر
باشيم، اينطورى عمل نمىكنيم؛ ما با كشورها راه مىآييم. نه اينكه سود ملى را
نديده بگيريم، بلكه به اين معنا كه سود ناشى از زيادهروى و تعدى و تجاوز را
براى خودمان حلال نمىدانيم. ما اگر دانشى داشته باشيم، آن را به ديگران
مىدهيم. الان كشورى وجود دارد - بلكه شايد كشورهايى - كه ما يك روز از اينها
يك وسيلهى مورد نياز در كار نظامى را درخواست كرديم؛ اما اين وسيله با اينكه
ساخت كشور ديگرى بود، هرچه كرديم، به ما ندادند! اجازه نداشتند بدهند. البته آن
كشور با ما بد نبود، اما اجازه نداشت بدهد. اين قضيه، مربوط به سالهاى اوايل
دههى 60 بود. كشورى كه آن روز محصول ساخته شده را حاضر نبود به ما بدهد، امروز
فناورى ساخت آن را كه خود ما بهدست آوردهايم - و او نمىتوانست بهدست بياورد
- به او مىدهيم؛ البته مىفروشيم. ما اگر در صنعت و در دانش پيشرفت كنيم، به
سود دنيا و ملتهاى عقبافتاده و در درجه اول به سود دنياى اسلام است. بنابراين،
اينكه ما بايد پيشرفت كنيم و مرزهاى علم را بشكنيم و باز كنيم، يك نگاه
نژادپرستانهى خودخواهانه نيست، كه ما چون ايرانى هستيم، بايد اين كار را
بكنيم. بله، ما غرور ملى هم داريم؛ اين را انكار نمىكنيم. ما به گذشتهى
خودمان نگاه مىكنيم و احساس عزت و سرافرازى مىكنيم. ما كسانى بوديم كه اسلام
را با آغوش باز پذيرفتيم؛ ما كسانى بوديم كه اهلبيت را زودتر از خيلىهاى ديگر
شناختيم؛ ما كسانى بوديم كه در راه گسترش اسلام اينهمه تلاش كرديم؛ ما كسانى
بوديم كه مظلومان اهلبيت را كه در خانههاى خود - يعنى مدينه و مكه و كوفه -
امان نداشتند، در آغوش خود پذيرفتيم. شما ببينيد چقدر امامزاده در ايران هستند!
اين امامزادهها كى هستند؟ اينها كه ايرانى نبودند. اينها كسانىاند كه به
ايران آمدند و ايرانىها با آغوش باز اينها را پذيرفتند؛ حتى گاهى براى اينها
جنگيدند و در راه اينها تلاش كردند. از همين مازندران ما و گيلان ما - منطقهى
شمال رشته كوه البرز - يك عدهيى از ايرانىهاى ما بلند شدند و به يمن رفتند و
حكومت شيعهى زيدى را در آنجا برپا كردند. يمنىها شيعهى زيدى هستند و حكومت
زيدى داشتند؛ اين بهوسيلهى سربازان ايرانى و مجاهدان و مدافعان اسلام و تشيع
صورت گرفت. توقع ما براى آينده، ناشى از اعتزاز ملى خودمان است؛ اين را انكار
نمىكنيم؛ اما فقط اين نيست - همانطور كه گفتم - نگاه انسانى و اسلامى است.
البته تحقيقات لازم است، بودجهى اختصاصى لازم است، فضاى تشويق و ميدان
دادنِ به كار لازم است، اتصال دانشگاه با صنعت لازم است؛ همهى اينها جزو لوازم
كار است. البته مسؤوليت به عهدهى ماهاست، به عهدهى مسؤولان است، به عهدهى
دولت است؛ در اين ترديدى نيست. در چند سال اخير، فضا هم خوشبختانه با تكرار و
اصرار بحمداللَّه در محيط دولت بهوجود آمده است؛ مىخواهند اين كارها انجام
بگيرد و بحمداللَّه كارهايى هم شده؛ ليكن آن كه عنصر اصلى و ميداندار اصلى و
پهلوان اصلىِ اين ميدان است، شما هستيد؛ آن نيروى انسانىِ علاقهمند به كار است
كه مثل گياهى كه در دل صخرههاى سخت هم راه خودش را باز مىكند، بيرون مىآيد و
مىبالد. اين روحيهى پيشرفت و روحيهى تكميل را بايد در محيط مهندسى و فنى
كشور زنده كنيد؛ هم مجموعههايى مثل شما كه امروز اينجا تشريف داريد، هم نظام
مهندسى كه مربوطِ به مهندسىِ ساختمان و عمران و امثال اينهاست، و هم بقيهى
بخشهاى مهندسى.
نكتهى آخر مربوط به مسائل مهندسى ساختمان و شهرسازى و خانهسازى و امثال
اينهاست. اين مسأله، بسيار مهم است. ما نبايد وقتى زلزله مىآيد، به فكر
بيفتيم؛ ما بايد از گذشتهها عبرت بگيريم. يكسال و اندى پيش زلزلهى بم اتفاق
افتاد؛ اندكى بعد از آن، زلزله بلده و منطقهى شمال اتفاق افتاد كه آن هم
خساراتى داشت، منتها در كنار زلزلهى بزرگ بم خيلى به چشم نيامد؛ الان هم
زلزلهى منطقهى زرند پيش آمده؛ هر ساعت و هر روز هم ممكن است در نقطهيى از
اين كشور زلزله بهوجود بيايد. اين حوادث چه به ما مىگويد؟ مىگويد ما بايد به
مسألهى بنا و ساخت محيطهاى مسكونى اهميت بدهيم. خانه، مأمن و پناهگاه هر
انسانى است. خانواده كه اصلىترين و مهمترين انس يك انسان است، عمدتاً داخل
خانه است. بچههاى انسان، همسر انسان، خود انسان در محيط خانه هستند؛ لذا ما
بايد كارى كنيم كه احساس امنيت كنند. ما در اين زمينه - همانطور كه اشاره
كردند - باز گذشتهى باشكوه و افتخاربرانگيزى داريم. در دورههاى قديم، از بناى
تختجمشيد و ايوان مدائن بگيريد تا بناهاى عظيم دوران اسلامى و دورههاى مختلف
ديگر، كه با معمارىهاى مختلف ساخته شدهاند؛ اما همه با شاخص استحكام، زيبايى،
مصالح خوب، تناسبِ با محيط و مطمئناً صرفهجويى؛ همين اصولى كه شماها در مهندسى
ساختمان درنظر مىگيريد. من يادم هست در دوران بچگى، يك بخش از خانهى قديمى ما
را - كه آنوقت صد سال يا هشتاد سال از ساخت آن مىگذشت - مىخواستند تعمير
كنند. من آن موقع ده، دوازده سالم بود و به بنّا و عمله كمك و همكارى مىكردم و
آجرهاى كهنه را بيرون مىكشيديم تا آجر نو بگذارند. وقتى بنّا مىخواست آجرهاى
كهنه را بيرون بياورد، با چكش روى آنها مىزدند و آنها را نيمه مىكردند؛
نمىتوانست سالم بيرون بياورد؛ مثل سنگ بود. اين آجرها در دورهى زندگى ما
تبديل شد به آجرهاى پوكِ منحوسى كه ديدهايد. دورهى انحطاط همين است؛ همه چيز
روى همه چيز اثر مىگذارد. مصالح نو و مدرن به ميدان آمد، اما دقت در ساخت
مصالح و استفادهى از مصالح كم شد؛ تناسب با محيط كه در ساختمانسازىِ قديمىِ
ما رعايت مىشد، كم شد. شما ببينيد ساختمانهاى قديمى ما در هر نقطهيى به تناسب
نياز آن نقطه ساخته شده، با توجه به جهات اسلامى ساخته شده. ساختمانى كه در
شمال كشور يا در جنوب مىبينيد، با ساختمانى كه در منطقهى شرق كشور - مثلاً
خراسان - مىبينيد، با هم متفاوت است؛ هر كدام يك شكل و حالتى دارد. حتى مساجد
و ساختمانهاى قديمىِ بزرگشان هم همين تفاوتها را با هم دارند. به اقتضاى نياز
و تناسبِ با محيط و استفادهى عملى و كاربرد، شكلهاى مهندسى تغيير پيدا
مىكرده. خوب فكر مىكردند، خوب عمل مىكردند. اشتباه نشود؛ من طرفدار اين
نيستم كه ما امروز به شكل صدوپنجاه سال پيش خانه بسازيم؛ نه، ما بايد از
ابتكارها استفاده كنيم؛ از نيازهاى نوبهنو استفاده كنيم؛ از مسائل جديدى كه
امروز بهوجود آمده - مثل مسائل زيستمحيطى كه آن روز مطرح نبود - استفاده
كنيم؛ از مسألهى صرفهجويىِ در انرژى و غيره بايد استفاده كنيم؛ از وسايل و
مصالح جديد كه پيش آمده و آن وقتها به كار نمىرفت، بايد استفاده كنيم؛ در اين
شكى نيست؛ اما انگيزه و دقت و مبانى كار را نيز - كه آن روزها هم ايرانىهاى
قديم و اجداد ما ملاحظه مىكردند - ملاحظه كنيم؛ سهلانگارى نكنيم.
دربارهى نظام مهندسى و قانونى كه گذاشته شده و مطالبى كه آقايان گفتند،
بنده هم اطلاعاتى داشتم و دارم؛ اينها خوب است، منتها اينها را به مرحلهى عمل
و تحقق برسانيد؛ نگذاريد اينها مورد غفلت قرار بگيرد؛ يعنى واقعاً يك مهندس
محاسب يا يك مهندس ناظر، خودش را مسؤول بداند. گفتند وقتى اين قضايا پيش
مىآيد، جامعهى مهندسى كشور احساس ناراحتى و شرمندگى مىكند. بله، واقعاً بايد
خود را مسؤول دانست. همه مسؤولند؛ بخصوص بخشهايى كه در اين زمينهها فعاليت
بيشترى دارند. مهندس ناظر بايد امين باشد؛ مثل پزشكى كه وقتى بيمارى را تشخيص
مىدهد، داروى مناسب آن را مىنويسد؛ كه اگر تشخيص داد و داروى مناسب را ننوشت
يا داروى مضر را نوشت يا در تشخيص، بىاهتمامى و بىاعتنايى بهخرج داد، مورد
ملامتِ خود و وجدان خودش و ديگران قرار مىگيرد. در زمينهى مهندسى هم بايد اين
فرهنگ بهطور كامل جاگير بشود؛ يعنى بايد حقيقتاً مهندسان ناظر، مهندسان محاسب،
مهندسان نقشهكش و مهندسانى كه در بخشهاى مختلف مشغولند، همه بايد خودشان را
مسؤول بدانند. زيبايى يك چيز تجملاتى نيست. بعضى خيال مىكنند زيبايى يك چيز
تشريفاتى است؛ نه، زيبايى يكى از لوازم زندگى انسان است؛ زندگى را آسان و شيرين
مىكند؛ محيط را قابل تحمل مىكند. اينكه انسان وارد خيابانى شود و همهى
بناها با انحناها و شكلهاى مناسب و تركيبهاى زيبا و چشمنواز و دلنواز در
مقابل او جلوه كنند، اين كجا؛ و اينكه انسان وارد خيابانى شود و ساختمانهاى
ناهماهنگ، ناجور و تحميلِ بر زمين و بر محيط طبيعى، جلوى چشم او جلوه كنند،
كجا؟ اينها با هم تفاوت مىكند. داخل خانهها و درون محيطهاى عمومى هم
همينطور. زيبايى، اصل خيلى مهمى در بناست. رعايت شاخصهاى بومى و بخصوص
شاخصهاى اسلامى در شهرسازى و خانهسازى، بسيار مهم است. من به دوستانى كه
زحمات مهم ساخت بم را بر عهده دارند، گفتم فقط به استحكام و صرفهجويى اكتفا
نكنيد - اينها لازم است و كارهاى خيلى خوبى هم كردهاند - اما كارى كنيد كه
وقتى انسان وارد خيابان بم شد، از نگاهِ به ظاهر ساختمانها لذت ببرد. همهى
شهرهاى ما بايد اينگونه باشد. البته ما بايد كارهاى اولويتدار و فورى را مورد
اهتمام ويژه قرار بدهيم، كه از جملهى آنها نوسازى بافتهاى فرسوده است. ما مثل
بم زياد داريم. يك زلزلهى شش و چند دهمِ ريشترى و اينهمه كشتار، تن انسان
مىلرزد. بنده به اغلب شهرهاى ايران رفتهام و آنجاها را گشتهام و در كوچه
پسكوچهى آنها رفت و آمد داشتهام. بعضى از شهرها هستند كه اگر خداى نكرده يك
حادثهى آنطورى پيش بيايد، خساراتش غيرقابل تصور خواهد بود؛ بايد به فكر
افتاد، بايد دنبال اينها رفت. بنده سال گذشته بعد از قضيهى بم با مسؤولان
دولتى و مسؤولان ذىربط جلسات فراوانى داشتم. همه خيلى حرص خوردند براى اينكه
اين كارها انجام بگيرد. بحثها و توصيهها و تأكيدهاى زيادى شد، كارهايى هم شده
است؛ اما من مىخواهم بگويم به اين كارها بايد اهتمام مضاعف داشت. تاكنون چند
صد نفر در اين زلزلهى اخير كشته شدهاند؛ اين ما را با مسؤوليت بزرگ خودمان
بيشتر آشنا مىكند.
بههرحال اميدواريم خداوند انشاءاللَّه به شماها كمك كند. براى من كه با
شما فرزانگان، زبدگان، متخصصان و دانشمندان ديدار كردم، روز خيلى خوبى بود. حرف
گفتنى هم براى شما زياد دارم و مىدانم شما هم حرفهاى گفتنى براى ما خيلى
داريد؛ منتها مجال به همين اندازه بيشتر نبود. اميدواريم انشاءاللَّه مشمول
ادعيهى زاكيهى حضرت بقيةاللَّه باشيد و خداوند به شما توفيق دهد و همهى ما
بتوانيم وظايف سنگينى را كه در قبال خداى متعال و مردم داريم، انشاءاللَّه
انجام دهيم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته