اى
كاش مجال مىداشتيم و از اين فرصتِ مغتنم استفاده مىكرديم و با نقطهنظرات
تعدادى از شما آقايانِ مديران مراكز آموزشى از نزديك آشنا مىشديم؛ اگرچه من در
بعضى از مسافرتها و يا بهطور متفرقه نظرات بعضى از دوستانِ رؤساى دانشگاهها
را شنيدهام.
اولاً به
همهى شما دوستان خوشآمد عرض مىكنيم و از زحماتتان تشكر مىكنيم. بهنظر من
آنچه اصل قضيه است، اين است كه ما به اهميت جايگاه دانشگاه و علم، از بن دندان
ايمان بياوريم. اگر اين شد، بسيارى از كارهايى كه بايد انجام بگيرد، به خودى
خود انجام خواهد گرفت. «ما» كه مىگويم، يعنى هم شما مسؤولان دانشگاهها، هم
مسؤولان وزارت علوم، هم مسؤولان وزارت بهداشت، هم مسؤولان سازمان مديريت و
برنامهريزى، و هم مسؤولان ارشدِ كلاننگر و كلانرفتار در كل كشور باور كنند
كه علم - كه يكى از اركان مهم آن، دانشگاه است - چه نقشى براى امروز و فرداى
كشور دارد.
چرا بايد اين
امر بديهى را باور كنيم؟ زيرا علىرغم اينكه سوابق علمى فراوانى داشتهايم و
در طول دوران مديدى از تاريخمان در دنيا به اهل علم شناخته شدهايم، در يكى دو
قرن اخير كه جريانهاى استعمارى و سياسى و جهانخوارى و تسخير دنيا بهوسيلهى
قدرتهاى غربى در دنيا راه افتاد، بر اثر سياستهاى آنها ما به علم يا بىاعتنا
شديم، يا از تحصيل آن نوميد شديم، يا در روشهاى آن خطا كرديم؛ لذا نتيجه شده
اين. با همتِ خود معجزهآفرينى كردند كه در دورهيى در اين كشور دارالفنون
ايجاد كردند. شما ببينيد ما امروز هم حتّى يكى از افتخارات اميركبير را تأسيس
دارالفنون مىدانيم. مگر دارالفنون در قبال آن حجم عظيم و تاريخ عميق و عريقى
كه ملت ما در علم داشته است، چيست؟ اينقدر ما عقب نگه داشته شديم. يا بىهمتى
كرديم و يا بىتوجهى، و بالاخره وضع ما به كيفيتى رسيده كه شماها از آن آگاهيد.
ما امروز
بايد توجه كنيم كه علم همچنانكه در يك فرد عزتنفس و اعتماد به نفس مىآفريند،
در يك ملت هم عيناً همين كار را مىكند. شما ببينيد يك انسان عالم كه براى خودش
جايگاهى در معرفت علمى قائل است، در مقابل هر قدرت پولى و سياسىيى قرار بگيرد،
در ظاهر ممكن است الزاماتى او را مجبور به كرنشها و كوتاهآمدنهايى بكند؛ اما
در دلِ خود براى خودش عزت قائل است. موجودىِ خودش را با تهيدستىِ طرف مقابلش
مقايسه مىكند، لذا احساس عزت و احساس اعتمادبهنفس و احساس غرور مىكند. يك
ملت هم عيناً همينطور است. ملتى كه از علم و دانش برخوردار بود، فتوحات علمى
داشت و توانست در دنيا در علم نوآفرينى كند، بهطور طبيعى داراى اعتمادبهنفس و
عزتنفس خواهد بود. اگر اين عزتنفس و اين اعتمادبهنفس در ملتى پديد آمد،
بسيارى از مشكلات او حل خواهد شد؛ كارهاى بزرگ مىكند، خطرپذيرىها مىكند، در
ميدانهاى دشوار قدم مىگذارد و كوهها را از جا مىكَند. كليد اين كارها علم
است. ما بايد علم را در كشور احيا كنيم؛ اين، نقطهى اصلى مسأله است.
علم، فقط علم
مادى نيست؛ علوم انسانى هم مقولهى بسيار مهمى است كه انشاءاللَّه اگر در خلال
صحبت يادم بود، عرض خواهم كرد. در همهى رشتههاى علوم، ما بايد به معناى حقيقى
كلمه، احساس عزتنفس، احساس مولد علم بودن و فتوحات علمى ايجاد كردن را در خود
بهعنوان يك ملت و يك جامعهى علمى بهوجود بياوريم. اين كارِ كيست؟ يكى از
مهمترين اركانش دانشگاههاست.
اينكه بنده
روى رفتوآمد به دانشگاهها و تكريم استادان و مديران دانشگاهى اصرار دارم و هم
خودم تا حد ميسور و مقدور، و هم به مسؤولان كشور هميشه ارتباط با دانشگاهها و
جوامع علمى و شنيدن سخن اينها را توصيه مىكنم، بهخاطر اين است كه مىدانم اين
يكى از مهمترين دريچههايى است كه مىتواند كشور ما را از آن وضعى كه يك
بيمارىِ مزمن در آن بهوجود آوردند و بحمداللَّه با انقلاب، تحول عظيمى در آن
بهوجود آمد، نجات ببخشد و پيش ببرد. اين، حرف اصلى ماست.
دانشگاهها
بايد به علم اهميت بدهند. اهميت دادن، فقط يك امر قلبى نيست؛ عمل لازم دارد.
اين عمل، مقدمات و برنامهريزى و اهتمام شديد لازم دارد. مايه گذاشتن از وقت و
امكانات دانشگاه براى هر كار غيرعلمى، بهطور طبيعى از اين اهتمام علمى خواهد
كاست. حالا يكوقت آن كار، لازم و در حد ضرورت است، مانعى ندارد؛ اما افراط در
آن كارها، به گرايش علمى و حركت علمى و سازندگى و به دنبالش بالندگىِ علمى كه
ما به آن نياز داريم، لطمه خواهد زد.
توفيقاتى كه
آقاى دكتر توفيقى در زمينهى مسائل علمى بيان كردند - كه البته همهى اينها
بسيار خوب است؛ هرچند بديهى است كه ايشان جنبههاى مثبت را بيان كنند، كه بنده
هم از همين خوشحالم و ايرادى ندارم - بخش مهمى از آن، ناشى از گرايش حرفهيى و
علمىِ خود ايشان در مسألهى دانشگاه است؛ چون ايشان طبيعتاً يك شخص علمى هستند
و از اول هم كه آمدند، گفتند من دنبال توليد علم و تعميق و توسعهى كار علمى در
دانشگاهها هستم، و به اين كار بهصورت حرفهيى رسيدگى كردند. الحمدللَّه اين
يكمقدار از نتايجش است؛ اين نتايج را بايد نگهداشت. البته اينها نتايج هم
نيست؛ مقدمات است. اگر بخواهيم با خوشبينىِ قابل قبولى تعبير كنيم، در ما خيزشى
بهوجود آمده. خيزش كه هدف نيست؛ مقدمهى حركت است، و حركت مقدمهى رسيدن به
سرمنزل است؛ اينها همهكار لازم دارد و بايد با جديت دنبال شود.
خوشبختانه در
كشورمان اساتيد خيلى خوبى داريم. حدود يك سال پيش بهوسيلهى برادرانِ بسيار
خوب و مورد اعتماد، تحقيقى در شوراى عالى انقلاب فرهنگى شده بود، كه گزارش آن
را به من دادند. در آن گزارش ديديم كه وضعيت امكانات آموزشى و تحقيقى در كشور و
دانشگاههاى ما از بُعد اساتيد، از دنياى پيشرفته چيز زيادى كم ندارد. ما
اساتيد خيلى خوبى داريم؛ علتش هم همين است كه در بيانات امروز آقاى دكتر توفيقى
بود: استعداد. شايد حدود ده سال است كه با اطلاعات و آمارهايى كه دارم، روى
مسألهى استعداد تكيه مىكنم. ايشان گفتند كه در پژوهشهاى جهانى هرجا ايرانىها
هستند، مورد تقديرند. بله، همينطور است؛ بنده هم اطلاعات فراوانى در اين زمينه
دارم. ما ملت خوشاستعدادى هستيم. هيچ بُعدى ندارد كه استاد ما بهخاطر اين
استعداد خوب، با مقدارى تلاش، بيش از محصول متوسطِ آن مقدار، بهدست بياورد. ما
اساتيد مبرز و خوبى داريم؛ از اين جهت، كمبود نداريم.
البته
عقيدهى من اين است كه بايد به اساتيد جوان ميدان بدهيد. بخش بسيار عمدهيى از
ظرفيت و استعدادِ استادى ما - كه اشاره كردم - مربوط به اين جوانهاست؛ جوانهايى
كه در همين چند سال تحصيل كردهاند. بعضى خارج هم رفتهاند و استفاده كردهاند،
بعضى هم در دانشگاهها و يا پژوهشگاههاى ما كار كردهاند. امروز ما اساتيد
جوان و بسيار بااستعداد و بسيار خوشآينده، فراوان داريم. بايد از تجربه و عمق
اساتيد كاركُشته و مجرب و كهن و قديمى حداكثر استفاده را كرد؛ ميدان را هم براى
اين جوانها باز كرد تا بيايند و شناگرى و رشد كنند. اينها علاوه بر اينكه
فايده مىبخشند، رشد هم مىكنند.
نكتهى مهمى
در مورد جوانى وجود دارد كه من بارها آن را تكرار كردهام. مهمترين نكتهى
جوانى، حوصله است. اين را ما پيرها خوب مىفهميم؛ جوانها خودشان درست ملتفت
نمىشوند. انسان وقتى گذشتِ زمان و گذشتِ عمر را تجربه كرد، گاهى استعداد هم
دارد، ميل هم دارد، كشش هم دارد؛ اما حوصله ندارد. ابزار حوصله، مهمترين بستر
براى جوان است. جوان حوصله دارد، دنبال كار مىرود و تا گاووماهى مسأله را
مىكاود؛ براى اينكه به نتيجهيى برسد. از اين حوصلهى جوانى كه به او روح
كنكاش و كنجكاوى و پيگيرى و ژرفكاوى مىدهد، بايد حداكثر استفاده را كرد. به
اين جوانها بايد ميدان داد.
استعدادها را
هم بايد در دانشگاه جذب كرد. در بيرون دانشگاهها استعدادهاى خيلى خوبى وجود
دارد. تا آنجايى كه ممكن است، بايد اين استعدادها را جذب دانشگاهها كرد.
چند سال پيش،
اولبار در دانشگاه اميركبير مسألهى جنبش نرمافزارى را مطرح كردم. جنبش
نرمافزارى، يعنى در زمينهى علم، توليد علم و شكستن مرزهاى علم، يك جنبش و يك
حركت عظيم بهوجود بيايد. از اين پيشنهاد استقبال شد و من امروز مىبينم كه در
سخنان اساتيد و مسؤولان دانشگاهها روى اين نكته تكيه مىشود. البته تا مدتى
بعضىها مىگفتند ما نمىدانيم اصلاً معناى اين حرف چيست! عدهيى هم شبهه
مىكردند كه علم مگر توليدكردنى است! البته بحث لغوى مىكردند و مىگفتند چرا
گفتهايد توليد علم! شما هرچه مىخواهيد اسمش را بگذاريد؛ مقصود كه معلوم است.
جنبش نرمافزارى، يعنى در معرفت علمى ننشينيد دست خود را دراز كنيد تا ديگران
بكارند و ميوهچينى كنند و هر مقدار از ميوه را كه لازم نداشتند، بياورند در
دست شما بگذارند. برو بكار، برو آبيارى كن، برو روى بنايى كه ديگران ساختهاند،
بنا بساز؛ اين هدف ما بود. عدهيى مىگفتند ما نمىفهميم! الان هم از گوشه و
كنار شنيدهام كه عدهيى سخنان يأسآفرين مىزنند: مگر ما مىتوانيم؟ بله،
مىتوانيم. ما در ميدانهاى گوناگون و در فضاى معرفت علمىِ امروز دنيا مىتوانيم
كارهايى بكنيم كه هنوز در دنيا نو باشد؛ اين در همهى زمينهها كاملاً
امكانپذير است.
ايشان به
قضيهى نانوتكنولوژى اشاره كردند. البته ما هنوز در مسألهى نانوتكنولوژى كار
مهمى انجام ندادهايم، اما موضوع را زود فهميدهايم؛ يعنى نگذاشتيم بعد از چهل
سال بفهميم كه چنين چيزى در دنيا پديد آمده است. در اوايل كار، اين موضوع را
فهميدهايم و الان هم دنبالش هستيم. اگر كارى كه ايشان گفتند، بخوبى انجام
بگيرد - بودجه داده شود، تشويق بشود و افرادى براى پيگيرى اين كار گماشته شوند
- خواهيد ديد ديرى نخواهد گذشت كه در سطح اول دنيا قرار خواهيم گرفت. اينكه
بگوييم نمىتوانيم، بزرگترين مانع در راهِ توانستن و پيشرفت كردن است؛ بايد گفت
ما مىتوانيم. حقيقت قضيه هم اين است كه ما مىتوانيم.
امروز خيلى
كارها كردهايم. چون سالهاى متمادى است كه مسائل كشور از زمان رياستجمهورى تا
امروز به من گزارش مىشود، مىبينم چه كارهايى بوده كه يك روز براى ما افسانه
بود؛ اما امروز براى ما جزو كارهاى عادى است. يك شب زمان رياستجمهورى، چند نفر
از مسؤولان كشور به دفتر ما آمدند - رؤساى دو قوهى ديگر هم آنجا بودند - براى
اينكه به ما ثابت كنند كه فلان نيروگاه بخارى را كه از قبل از انقلاب
نصفهكاره رها شده بود، نمىتوانيم بسازيم. ما زير بار نرفتيم؛ گفتيم اگر شما
نمىتوانيد، ديگرانى كه مىتوانند، بيايند بسازند. آن نيروگاه ساخته شد، محصولش
را به كشور داد و استفادهاش را كردند؛ و البته نظاير آن هم متعدد ساخته شد.
يأسپراكنى،
خيلى بد است. مخاطبان حقيقى اين سخن، اساتيدند و شما آقايانى كه مديران مراكز
آموزشى هستيد؛ كسانى هستيد كه بايد اساتيد را براى اين كار بسيج و فعال كنيد؛
به آنها امكانات بدهيد؛ باور كنيد كه اينها مىتوانند؛ و فراخور اين باور،
برايشان كار كنيد، برنامهريزى كنيد، بسترسازى كنيد.
يكى از
نكاتىكه بهنظر من خيلى مهم است، مسألهى سند چشمانداز بيستساله است. اين
سند، يك سند كارشناسى شده است. هركس از كارشناسان اقتصادىِ وابستهى به بخشهاى
مختلف راجع به اين سند اظهارنظر كرده، ستايشآميز اظهارنظر كرده است. در خارج
هم ما بازتابش را در مذاكرات سياسى، در اسناد سياسى و در انطباعهاى سياسى در
ذهن مخاطبان، يافتهايم. جا دارد روى اين سند كار كنيد. در اين سند، بخشهايى
مربوط به دانشگاههاست - فصولى كه آقاى دكتر توفيقى هم اشاره كردند - جا دارد
روى بخشهاى مختلف اين سند تحقيق شود؛ پروژههاى تحقيقى و علمى از اين سند
استخراج شود؛ بعد با پيشرفت كار در ظرف يكسال، دو سال، مقايسه شود. بالاخره
بيستسال را كه با يك قدم نمىشود برداشت؛ حركت بيستساله را در بيست سال
مىشود انجام داد؛ البته اگر خوب انجام بگيرد. بنابراين بعد از يكسال يا دو
سال بايد معلوم شود كه ما در اين بخش پيش رفتهايم يا نرفتهايم. اين كارِ
اساتيد و دانشگاههاست كه بنشينند روى اين سند كار كنند؛ موانع را بسنجند؛
مسؤولان دولتى و مسؤولان كشور را كمك و راهنمايى كنند تا موانع برداشته شود.
اين، يكى از كارهاى بسيار مهم است.
نكتهى ديگر
در زمينهى كار شما آقايان، مسألهى اساتيد دانشگاههاست. استاد نقش بسيار مهمى
دارد؛ نقش اثرگذارى دارد. در اين زمينه، هم شماها و هم هيأتامناى دانشگاهها
خيلى مسؤوليت داريد. استاد چون مىتواند محيط دانشجويى را تحتتأثير قرار دهد،
بايدهايى دارد؛ اين بايدها را حتماً بايد رعايت كنيد؛ منتها در حد مقدور؛ لااقل
به نبود مطلقاش راضى نشويد، يا بههيچوجه به ضدش راضى نشويد. استاد بايد
سرشار از عشق به اسلام و انقلاب و غرور ملى و دينى باشد؛ استاد ايدهآل اين
است. استاد واقعاً بايد احساس غرور ملى و غيرت دينى بكند و سرشار از روحيهى
خدمت باشد؛ يعنى حقيقتاً بخواهد كار كند و اين جوانها را مثل بچههاى خودش
پرورش دهد. حالت بىتفاوتى، بىاعتنايى، از سر وا كردن و كلاس را به هرچه هرچه
گذراندن، مطلقاً در يك استاد قابل قبول نيست.
استاد بايد
مدافع خلاقيت و نوآورى و ابتكار باشد. البته ما بايد آييننامههاى تحصيلى را
اصلاح كنيم. مرتب بايد آييننامههاى آموزشى و آييننامههاى نانوشته - چون
خيلى از اين آييننامهها نانوشته است - مورد ارزيابى قرار بگيرد؛ نه اينكه هر
روز عوض شود، اما دائماً مورد ارزيابى باشد و در مقاطع گوناگون عوض شود. اين،
جزو كارهاى بسيار مهم است كه البته در اين زمينه، هم شوراى عالى انقلاب فرهنگى
مىتواند نقش ايفا كند، هم وزارت علوم نقش دارد.
استاد بايد
از جريانات جهان آگاه باشد. استاد ما در محيط كلاس، بهخاطر اثرگذارىاش بايد
اين چيزها را بداند.
استاد بايد
سياستزده نباشد؛ نه اينكه سياست نفهمد. فقرهى قبلى كه عرض كرديم، لازمهاش
دانستن سياست است؛ اما سياست دانستن و سياسى بودن، غير از سياستزده بودن و
سياسىكار بودن است. سياسىكارى بد است. بايد بفهمند چهكار دارند مىكنند؛ اما
اينكه مرتب همهى كارهايشان بر محور يك انگيزهى سياسى باشد، بسيار بد است؛
بخصوص وقتى كه انگيزههاى سياسى جنبههاى جناحى و شخصى و حزبى پيدا مىكند، كه
اين ديگر بد اندر بد مىشود!
استاد بايد
براى دانشجو وقت بگذارد. البته اين موضوع مقدارى به مسألهى معيشت استادان
ارتباط پيدا مىكند؛ اين را بنده در جريان هستم و مىدانم. كارى كنيد كه استاد
بتواند وقت بگذارد و مجبور نباشد در چند جا كار كند. الان اگر از يك استاد
بپرسيد روزى چند ساعت درس مىدهيد، مثلاً مىگويد هشت ساعت! چطور مىشود يك
استاد هفت ساعت، هشت ساعت درس بدهد؟! كِى مطالعه كند، كِى فكر كند، كِى خودش را
با ماشين به محل تدريس برساند؟! اين كارها مشكلات فراوانى دارد. يكمقدار بايد
اينها را از دغدغهى معيشت راحت كرد تا خيلى نخواهند اينطرف و آنطرف بدوند.
مسألهى بُعد
فرهنگى هم - كه اشاره كردند و خيلى هم مورد توجه بنده است - بسيار مهم است. ما
فرهنگ را بستر اصلى زندگى انسان مىدانيم؛ نه فقط بستر اصلى درس خواندن و علم
آموختن. فرهنگ هر كشور، بستر اصلى حركت عمومى آن كشور است. حركت سياسى و
علمىاش هم در بستر فرهنگى است. فرهنگ، يعنى خلقيات و ذاتيات يك جامعه و بومىِ
يك ملت؛ تفكراتش، ايمانش، آرمانهايش؛ اينها تشكيل دهندهى مبانى فرهنگ يك كشور
است؛ اينهاست كه يك ملت را يا شجاع و غيور و جسور و مستقل مىكند، يا سرافكنده
و ذليل و فرودست و خاكنشين و فقير مىكند. فرهنگ، عنصر خيلى مهمى است. ما
نمىتوانيم از فرهنگ و رشد فرهنگى و پرورش فرهنگى صرفنظر كنيم. فرهنگ هم مثل
علم است؛ فرهنگ هم گياه خودرو نيست. همهى آنچه شما از نشانهها و مظاهر فرهنگى
در جامعهى خودتان و در هر نقطهيى از دنيا مىبينيد، بدون ترديد اين بذر را
دستى افشانده است. البته انسان بعضى از دستها را مىبيند، اما بعضى از دستها را
نمىبيند؛ از داخل خانه، تا درون مدرسه، تا فضاى خيابان، تا راديو و تلويزيون،
تا ماهواره، تا تبليغات جهانى، تا اينترنت، و از اين قبيل چيزها. فرهنگ، هدايت
و پرورش دادن مىخواهد. بنابراين در دانشگاهها كارفرهنگى بسيار مهم است.
البته از
ساليان متمادى خداى متعال توفيق داد و ما نهاد نمايندگى را در دانشگاهها
گذاشتهايم. امروز هم خوشبختانه جناب آقاى قمى حقيقتاً يك عنصر برجسته و يك
روحانى فرزانه و روشنفكر هستند. البته من همهى آقايانى را كه در دانشگاههاى
گوناگون فعاليت مىكنند، نمىشناسم؛ ولى مىدانم جناب آقاى قمى فعاليتهاى
باارزش و خوبى دارند؛ در عينحال اينطور نيست كه كار فقط بر دوش اين افراد
باشد. رؤساى دانشگاهها اولاً بايد به آنها كمك كنند و كارشان را تسهيل نمايند
تا واقعاً بتوانند در دانشگاه حضور معنوى و دينى و روحانى و حضور هدايتگر و
پدرانه داشته باشند. وانگهى، خود رؤسا و مسؤولان دانشگاهها و ستاد اصلى وزارت
مسؤوليتهاى بسيار سنگينى در زمينهى مسائل فرهنگى دارند.
با آفتهاى
اخلاقى و فرهنگى دارند كار مىكنند. حرفهايى كه ما گاهى اوقات مىگوييم، حمل بر
تخمين و حدس مىشود؛ اما بعد خوشبختانه خداى متعال براى حفظ آبروى ما شواهد
علمى و عينىاش را هم مىفرستد؛ اگرچه از اولى هم كه ما مىگوييم، صرفاً حدس
نيست؛ مبتنى بر گزارش و كار تحليلى است.
بنده بارها
گفته بودم كه دشمنان ملت ايران بيش از آنچه به توپ و تفنگ و اين چيزها احتياج
داشته باشند، به اشاعهى بنيانهاى فرهنگىِ فاسدساز نياز دارند. در خبرها
خواندم كه يكى از مسؤولان يك مركز مهم سياسى در امريكا گفته به جاى انداختن
بمب، دامنهاى كوتاه برايشان بفرستيد! راست مىگويد؛ اگر براى كشورى شهوات جنسى
و آميزش بىرويهى زن و مرد و دختر و پسر را ترويج كردند و جوان را به راههايى
كشاندند كه غريزهى او هم بهطور طبيعى متمايل به آن است، ديگر احتياج به
استفادهى از توپ و تفنگ عليه يك ملت نيست. فساد، يك ملت را به خودى خود ضايع و
باطل مىكند و آيندهى او را تباه مىسازد. امروز خود امريكايىها از آيندهى
خودشان دارند مىترسند؛ من اين را در بعضى از مقالاتِ روشنبينانشان مىبينم؛
مربوط به الان هم نيست؛ شايد ده پانزده سال است كه اين پديده در امريكا پيدا
شده. كسانى از صاحبنظرهاى اينها نسل امروز امريكا و رشد فساد در آن را
مىبينند؛ رواج همجنسبازى، نابودى خانواده، كثرت كودكان خيابانخواب و رشد
جنايت كودكان و نوجوانان را مشاهده مىكنند؛ مىدانند كه اين وضعيت حتّى كشورى
با تمدن امريكايى را، با اين همه پيشرفت علمى و فناورى، در آيندهيى نه چندان
دور به زمين خواهد زد؛ لذا دارند هشدار مىدهند. از مدتها پيش توصيهى آنها اين
بوده است - و حتّى به هاليوود و جاهاى ديگر هم فشار مىآورند - كه در
تلويزيونها بهجاى نمايش فيلمهاى شهوتناك و خشونتبار، فيلمهاى خانوادگى را
نمايش بدهند، كه رمانهايش هم منتشر شده است. حتّى اسم نويسندهها را هم ذكر
كردهاند. البته حركت و مسير آنها در جهت فساد به نقطهيى رسيده كه قابل
پيشگيرى نيست و نمىتوانند جلوى اين فساد را بگيرند. ممكن است مختصرى به تأخير
بيندازند، اما نمىتوانند جلويش را نمىتوانند بگيرند. ليكن ما مىتوانيم؛ ما
هنوز با آن سراشيبىهاى خطرناك خيلى فاصله داريم.
مسألهى
رابطهى دانشگاه و صنعت را هم كه گفتند، مهم است و بنده هم باز روى آن تأكيد
مىكنم. خبر دارم كه كارهاى خوبى شده، اما بيش از اين بايد دنبال كرد.
نكتهيى هم
درخصوص بحث مسائل سياسى كه آقايان گفتند، عرض كنم. دانشجوى فعال سياسى درصد
بسيار كمى از مجموعهى دانشجويان است؛ اين را همهى شما مىدانيد و بديهى است
كه اينطور است. زمان جوانى ما هم همينطور بود. در آن زمان عناصر فعال سياسى
در دانشگاهها معدود بودند و البته روى محيط دانشگاه اثر هم مىگذاشتند.
البته بنده
طرفدار حركت سياسى دانشجوها هستم؛ خودتان مىدانيد؛ بارها هم گفتهام. آنوقتى
هم كه بنده اين حرفها را مىگفتم، در محيط سياسىِ آن روز كشور خيلى طرفدار
نداشت؛ اوقاتشان هم تلخ مىشد كه چرا من گفتهام لعنت به كسانى كه تحرك سياسى
را در دانشگاهها خواباندند و نابود كردند! بنده ده، دوازده سال پيش در همين
حسينيه اين را گفتم. من طرفدار حركت سياسى دانشجويان هستم.
البته اينكه
ما بايد دانشجوها را به سياست بكشانيم، اين «بايد» را هم من قبول ندارم؛ اصلاً
«بايد» ندارد. جوان دانشجو احساساتى دارد، تحركى دارد، خودش تمايلِ به اين معنا
دارد؛ لزومى ندارد ما «بايد» داشته باشيم؛ منتها جوان دانشجو احساساتش در
درجهى اول متوجه عدالتخواهى است. آنچه بيش از همه چيز دانشجو را به خود متوجه
مىكند، عدالتخواهى است؛ اين جهت را در او تقويت و تحكيم كنيد.
البته ممكن
است به خيلى از مسؤولان كشور اعتراض هم داشته باشد؛ اما اعتراض او، اعتراض يك
جوان است و هيچ اشكالى هم ندارد. بنده وقتى در مجامع دانشجويى شركت مىكنم -
شماها يا بودهايد و از نزديك ديدهايد، يا از تلويزيون مشاهده كردهايد -
مىبينيد كه چندين هزار دانشجو چه ابراز احساساتى مىكنند. من مىدانم در همين
مجموعهى چند هزار نفرى، درصد قابل توجهى هستند كه به شخص من اعتراض دارند؛ ولى
اگر بنا باشد محبت خودم را بين اين مجموعه تقسيم كنم، سهم آنها را يك مثقال
كمتر نخواهم گذاشت. اينها هم جوانند، اينها هم فرزندان و بچههاى من هستند،
اينها هم دانشجوهاى اين كشورند. گيرم به مسألهيى - بحق يا بناحق - اعتراض
دارند؛ چه اشكال دارد؟ اعتراض داشتن ايرادى ندارد، اما مبنا و پايهى كارش بايد
درست باشد.
نكتهى آخر
هم باز به مسائل علمى برمىگردد. ما در زمينهى كارهاى تحقيقاتى و درج مقالات
علمىِ خود در مجلات I.S.I گاهى دچار مشكلاتى مىشويم. البته همانطور كه ذكر
كردند، حجم مقالاتى كه از ما چاپ شده، خوب است؛ اما من اطلاع دارم - بخصوص در
زمينهى علوم انسانى - كه بعضى از مجلات I.S.I اصلاً مقالهى محقق ما را چاپ
نمىكنند؛ چرا؟ بهخاطر اينكه با مبانى آنها سازگار نيست. بله، ممكن است ما
دربارهى فلسفه، روانشناسى، تربيت و ديگر مباحث حرفهايى داشته باشيم؛ پژوهشگر
ما تحقيقى كرده و به نقطهيى رسيده - همان چيزى كه ما مىخواهيم - و مرزى را
باز كرده كه با خاستگاه اين دانش - كه غرب است و با ارزشهاى آن هماهنگ است -
سازگار نيست؛ لذا مقاله را چاپ نمىكنند! اين هم پاسخ سادهلوحىِ بعضىها كه
خيال مىكنند دنياى ليبرال - دموكراسى به معناى واقعى كلمه باز است و هركس هرچه
مىخواهد، مىتواند بگويد؛ نه، آنها حتّى پژوهش علمى را هم با ميزان كار
مىكنند! اين، از جملهى چيزهاى هشداردهنده و عبرتانگيز است. اگر شما اطلاع
نداريد، تحقيق كنيد؛ خواهيد رسيد به آنچه من عرض مىكنم.
ما شنيده
بوديم كه زمان استالين مىگفتند حكومت استالين به پژوهشگاههاى علمىِ خود
مىگويد من اين نتيجه را مىخواهم دربياوريد! علم، آزاد نبود. البته اين قضيه
را هم امريكايىها و غربىها مىگفتند. آنوقتها ما يقين مىكرديم كه همينطور
است، ولى الان بنده شك مىكنم. از بس مىبينم حرفهاى خلاف مىزنند، مىگويم
شايد اين هم تهمتِ به استالين بوده! مىگفتند - راست يا دروغ - اگر يك كاوش
علمى، نتيجهاش برخلاف اصول ديالكتيك درمىآمد، استالين اين را قبول نمىكرد؛
مىگفت بايد طورى تحقيق كنيد كه به اين نتيجه برسد! الان ما در دنياى ليبرال -
دموكراسى اين را به چشمِ خودمان داريم مىبينيم؛ منتها به شكل مدرن و منظم و با
نزاكت و اتوكشيده و كراوات بستهاش! تحقيق علمىِ پژوهشگر مسلمانى كه در فلان
موضوع برخلاف چارچوبهاى داوران I.S.I حرفى زده، قابل درج در آن مجله نيست!
بياييد روى
ايجاد يك مركز I.S.Iاسلامى فكر كنيد و در اين خصوص با كشورهاى اسلامى وارد
مذاكره شويد. ما خوشبختانه در بين كشورهاى اسلامى، پيشرفته هستيم. البته ايجاد
اين مركز اسلامى معنايش اين نيست كه رابطهى خود را با مجلات I.S.I در دنيا قطع
كنيم؛ نه، اين مركز را هم بهوجود بياوريم تا متعلق به خودمان باشد؛ اين هم
بشود يك مرجع معتبر. از اين كارها هرچه بيشتر بكنيد، انشاءاللَّه به پيشرفت
كشور بيشتر كمك خواهيد كرد.
ديدارِ خيلى
خوبى بود؛ فقط نقصاش همين بود كه نتوانستيم از شما بشنويم و از بيانات شما
دوستان استفاده كنيم. دلم مىخواست اين كار هم صورت مىگرفت، كه نشد.
انشاءاللَّه اگر عمر و فرصتى بود كه در آينده چنين جلسهيى را تشكيل بدهيم، در
آن جلسه من هيچ مطلبى نمىگويم و فقط شما صحبت مىكنيد.
والسّلام عليكم
و رحمةاللَّه و بركاته