بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع كارگزاران نظام
21 / 9 / 80
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين والصلاه والسلام على سيدنا و نبينا ابى القاسم محمد و
على اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيما بقيه الله فى الارضين.
دوستان و ميهمانان عزيز و مسوولان محترم بخشهاى مختلف كشور! خيلى
خوشآمديد.اميدواريم كه امروز اين جلسه و اين ساعت كوتاه آخر يك روز
ماه رمضان, در فضايى كه با عطر روزه دارى معطر است و با روح توجه و توكل و
اخلاصى كه لازمه ى اين جمعهاى خودمانى و خصوصى است, بتواند ما را يك
گام به خداى بزرگمان نزديكتر كند و صفا و معنويت نزديك افطار روز ماه
رمضان در اين جمع بتواند دلهاى ما را با حقيقت درخشنده و تابناكى كه جاذبه ى
آن, همه ى زندگى ما را از آغاز جوانى تا امروز به سوى خود منجذب كرده است,
هرچه بيشتر نزديك كند.
همچنين از رئيس جمهور محترم و عزيزمان تشكر مى كنم; در زمينه ى
مسائل اقتصادى, شرح خوبى از اقدامات دولت و مسوولان اجرايى كشور دادند.
جا دارد همه ى ما از دوستانى كه چه در قوه ى مجريه, چه در قوه ى مقننه, چه در
قوه ى قضاييه, چه در نيروهاى مسلح و چه در بخشهاى گوناگون و نهادهاى
مختلف, هر كدام به نحوى با برانگيختگى از احساس وظيفه, دارند تلاش
مى كنند, متشكر باشيم.ان شاالله اين تلاشها مورد قبول الهى قرار بگيرد.
دوستانى هم كه اين زحمات را كشيدند و اين قدمها را برداشتند, بدانند كه آنچه
كرده اند, بخشى از وظيفه ى بزرگى است كه بر عهده داشته اند.همه ى ما و شما
بايد باز هم تلاش كنيم; امروز رسالت بزرگى در دستان ما قرار گرفته است; اين
هم يكى از تصادفها و اتفاقهاى تاريخ است كه ما اين مسووليتها را عهده دار
شده ايم.مسووليتها خيلى سنگين است; بايد خود را تا سطح اين مسووليتها بالا
بكشانيم.
يك آيه را از سوره ى مباركه ى آل عمران در نظر گرفته ام تا با شما عزيزان
مطرح كنم و چند دقيقه در پرتو اين آيه با هم پيش برويم.آن آيه ى شريفه اين
است:((بسم الله الرحمن الرحيم.ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان امنوا بربكم
فامنا ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار)).شايد جمع حاضر
در اين جلسه جزو كسانى باشند كه بشود اين آيه را از زبان آنها بيان كرد.مفاد
آيه, گفتار جمعى از اولوالالباب است; خردمندان و خردورزان.اينها عرض
مى كنند:پروردگارا ! ما نداى آن منادىيى كه ما را به ايمان دعوت مى كرد,
شنيديم و اجابت كرديم و ايمان آورديم.مى شود حدس زد كه وقتى مى گويند
ايمان آورديم, مراد فقط ايمان قلبى نيست; بلكه ايمان در قلب و زبان و عمل
است, كه البته اين هم مراتبى دارد; كامل, كامل تر, نيمه كاره, ناقص.((فامنا)); ما
ايمان آورديم و در اين مسير به راه افتاديم; نه اين كه فقط يك نظريه را قبول
كرديم; نه, در مسير ايمان به حركت درآمديم.
درخواست اين جمع از خداى متعال در مقابل اين ارائه ى گزارش چيست؟
مى فرمايد:((ربنا فاغفرلنا ذنوبنا)); اول, مغفرت خود را شامل حال ما كن.نگوييم
ما براى كدام گناهمان از خداى متعال مغفرت بخواهيم.سرتاپاى بنده و امثال
بنده, خطا و لغزش و گناه است.وقتى خداى متعال درباره ى پيغمبرش مى فرمايد:
((ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاخر)); وقتى در قرآن و دعاها و ادعيه ى
صحيفه ى سجاديه و غير آن, براى پيغمبر و اوليايش از خداى متعال طلب مغفرت
مى شود, تكليف ما روشن است:اول, طلب مغفرت و آمرزش.((ربنا فاغفر لنا
ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا)); اين تكفير, ترميم خطاهاست.ما بالاخره در مسير
حركت خود, خطاهايى كرده ايم و خدشه هايى به وجود آورده ايم; ترميم اين را هم
از خدا مى خواهيم.بعد, ((و توفنا مع الابرار)); مرگ ما و عبور ما از دروازه ى اين
عالم به ملكوت را هم با ابرار قرار بده; مثل آنها و در جهت آنها بميريم, كه
مهمترين مساله, مساله ى عاقبت است.بزرگترين توفيق براى يك فرد يا يك
جمع اين است كه بتواند اين ايمان را در عمل و رفتار و زندگى خود صادقانه
نشان دهد و اين درخواست را از خداى متعال بخواهد.اگر ما بتوانيم با صدق و
طلب واقعى از خداى متعال, اين درخواست را بكنيم و اين گزارش را بدهيم;
يعنى بگوييم:((ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان امنوا بربكم فامنا)), نسبت
به جمع حاضر تطبيق مى كند.
ما در وادى ايمان حركت نمى كرديم.بله, در دلمان ايمان داشتيم; در عمل
شخصى مان هم عمل مى كرديم; اما مجراى زندگى همه از جمله ما مجراى
ايمان نبود; مجراى كفر و جهالت و طغيان و طاغوتيگرى بود; كه لازمه ى هر نظام
غيردينى و غيرالهى و غيرايمانى, همين است.در فضاى نظام غيردينى, انسان اگر
خيلى هنر بكند, فقط مى تواند به وظايف فردى خود عمل كند, كه آن وظايف
فردى دينى هم در آن شرايط تاثير لازم را نمى گذارد; يعنى آن تعالى و نورانيت
لازم را به وجود نمىآورد; بخش مهمى از آن هدر مى رود طبيعى است كه
فضاى محيط بر انسان, با محتويات ذهن انسان اصطكاكى دارد و بخشى از آن
اثر مى كند; اين حداكثر چيزى است كه در نظامى كه دين حاكميت ندارد و مجارى
امور در دست دين خدا و قانون الهى نيست, گير انسان مىآيد.اما آن جايى كه
اين فضا در اختيار دين است, همه ى آنچه كه انسان از قوا و نيروها در اختيار
دارد, مى تواند نمى گويم حتما مى شود در جهت تكامل و تعالى او به كار افتد;
چون زمينه و فضا آماده است.البته اگر كوتاهى كرديم, قصور ورزيديم, به كم
قانع شديم و موانعى كه در سر راه قرار دارد, جلوى ما را گرفت, آنگاه همان هم
گير ما نمىآيد.آنچه كه در اين راه لازم است, استقامت است.
من سال گذشته عرض كردم; فرآيند تحقق هدفهاى اسلامى, يك فرآيند
طولانى و البته دشوارى است; به طور نسبى انسان به آن اهداف نزديك
مى شود; اما تحقق آنها خيلى طولانى است.قدم اول كه پرهيجان تر و
پرسروصداتر از همه است, ايجاد انقلاب اسلامى است; كار آسانى نبود; ليكن
اين آسانترين است.قدم بعدى, ترتب نظام اسلامى بر انقلاب اسلامى است;
يعنى ايجاد نظام اسلامى, كه گفتيم نظام اسلامى, يعنى هندسه ى عمومى جامعه,
اسلامى بشود; كه اين هم شد.قدم بعدى كه از اينها دشوارتر است ايجاد
دولت اسلامى است.دولت نه به معناى هيات وزيران; يعنى مجموعه ى
كارگزاران حكومت; يعنى من و شما.ما بايد به معناى واقعى كلمه, در درون اين
نظام اسلامى, اسلامى بشويم; اين مشكل تر از مراحل قبلى است.
ما مسوولان بايد خود را بسازيم; مرتب با خود كلنجار برويم; يكديگر را به
حق وصيت كنيم; يكديگر را ارشاد كنيم; مثل آينه يى در مقابل يكديگر, عيوبمان
را صادقانه به هم نشان دهيم; بنا را بر رفع عيب بگذاريم و خود را روزبه روز
بهتر كنيم.هر كس هم كه جديدا مسووليت را برعهده مى گيرد, با اين نيت و با اين
هدف مسووليت را قبول كند كه مى خواهد براى خدمت به مردم, يك انسان
صالح بشود; آنگاه مى شود تشكيل دولت اسلامى.قواى مقننه و قضاييه و مجريه
و مسوولان گوناگون ما بايد بتوانند تا حد قابل قبولى خود را با اين قالبها و
معيارهاى دينى و اخلاقى اسلامى تطبيق دهند; اين مرحله ى سوم است; ما الان
در اين مرحله قرار گرفته ايم و بايد دايم تلاش ما اين باشد.اگر نماينده ى
مجلسيم, اگر عضو دولتيم, اگر از مسوولان قضايى هستيم, اگر روحانى هستيم,
هر كجا قرار داريم, اولين و مهمترين وظيفه را اصلاح كار خود بدانيم; چون
اصلاح شخص ما, صرفا اصلاح شخص نيست; ما منشا اثريم و يك كلمه حرف و
يك امضا و يك تصميم گيرى من و شما در جامعه تاثير مى گذارد.ما اگر خود
را اصلاح كرديم, جامعه را اصلاح كرده ايم.دوره ى پيش از انقلاب گذشت كه
بعضيها فقط به خود مى پرداختند.ما آن وقت به آنها ايراد مى گرفتيم كه به فكر
جامعه و مردم هم باشيد.گفت:
آن گليم خويش به در مى برد ز موج
وين سعى مى كند كه بگيرد غريق را
مى گفتيم به فكر غريقها هم باشيد; فقط به فكر نجات خودتان نباشيد.الان آن
زمان نيست; حالا من و شما اگر به فكر خودمان باشيم, به طور طبيعى غريقها را
نجات داده ايم.اگر ما خود را اصلاح كنيم, جامعه اصلاح شده است.پس تشكيل
دولت اسلامى, مرحله ى سوم است.
بعد از اين مرحله, مرحله ى تلالو و تشعشع نظام اسلامى است; يعنى
مرحله ى ايجاد كشور اسلامى.اگر اين مرحله به وجود آمد, آنگاه براى
مسلمانهاى عالم, الگو و اسوه مى شويم; ((لتكونوا شهدا على الناس)).اگر
توانستيم اين مرحله را بسلامت طى كنيم كه از همت مردان و زنان مومن, اين
چيزها اصلا بعيد نيست آنگاه مرحله ى بعدى, ايجاد دنياى اسلام است.ببينيد,
فرآيند تحقق نظام اسلامى, همين طور قدم به قدم به نتايج نهايى خود نزديك
مى شود.نمى شود توقع داشت كه من و شما خود را اصلاح نكنيم; اما دنيا را
اصلاح كرده باشيم يا كشور, اسلامى شود; نه, ما بايد به خود بپردازيم.پس يكى
از چيزهايى كه ما لازم داريم, استقامت و پايدارى است.استقامت, يعنى مسير و
جهتگيرى را گم نكنيم و مرتب خطاها را اصلاح كنيم و از اين كه به ما بگويند
خطا كرده ايد, بدمان نيايد.
چند واژه در قرآن هست; من ارتباط اين چند واژه و تعبير را در قرآن عرض
بكنم.البته اين بحثها, بحثهايى است كه خوب است مسوولان نظام در فرصتهاى
مناسب, به اينها هم بپردازند.
كارهاى بزرگى برعهده ى شماست; واقعا بارهاى سنگينى بر دوشتان قرار
دارد; بايد بتوانيد اين بارها را تحمل كنيد.از اطراف دنيا فشارهاى سياسى وارد
مى شود و تبليغات منفى از همه طرف دنيا هجوم مىآورد; علتش هم معلوم است;
چون نظام, نظامى است كه با قلدرهاى دنيا درافتاده است.وقتى نظامى شعار
عدالت بدهد و با ظلم دربيفتد, يعنى با ظالمها درافتاده است.ظالمها چه كسانى
هستند؟ هميشه قلدرهاى دنيا ظالمند; ظالمها هم همان قلدرها هستند.كمتر اتفاق
مى افتد كه آدمهاى ضعيف, ظالم بشوند; زورداران هستند كه ظالم مى شوند; پس
به طور طبيعى نظام اسلامى با اينها درمى افتد.اين شبكه ى عظيم به هم
پيوسته ى درهم تنيده ى بسيار فاسد سرمايه دارى جهانى كه استكبار جهانى هم
در حقيقت, همان است و اداره كننده ى سياستهاى جهانى است دايم تبليغات
مى كند, حرف مى زند, جو مى سازد و افكار عمومى درست مى كند; بازتابهاى
اينها مىآيد تا به يكى يكى افراد مى رسد; به نماينده ى مجلس مى رسد, به
مسوولان قضايى مى رسد, به دولت مى رسد, به وزارت خارجه مى رسد, به
بخشهاى مختلف مى رسد; ايستادگى در مقابل اينها, ذخيره لازم دارد; بد نيست
كه دوستان در مواردى اين ذخيره را در خود به وجود آورند.
يكى از اين چند واژه, واژه ى ((استقامت)) است; ((ان الذين قالوا ربنا الله ثم
استقاموا تتنزل عليهم الملائكه الاتخافوا و لا تحزنوا)); كسانى كه پايدارى و
استقامت ورزيدند, فرشتگان بر آنها نازل مى شوند; يعنى در همين حال حيات
دنيوىشان, با ملكوت اعلى ارتباط پيدا مى كنند; يعنى از لحاظ روحى و فكرى
و روانى, يك ذخيره ى تمام نشدنى پيدا مى كنند و هيچ خوف و بيم و اندوهى بر
آنها سايه نخواهد افكند.بيم در مقابل خطرهايى است كه ممكن است در اين راه
انسان را تهديد كند.وقتى انسان ترس نداشت, جرىتر و با قدرت بيشتر و
روحيه ى بهتر در اين راه پيش مى رود و به هدف نزديكتر مى شود.انسان وقتى
حزن و اندوه ندارد, به خاطر اين است كه چيزى را از دست نمى دهد.اولا
موفقيتهاى اين راه زياد است; ثانيا اگر انسان چيزى را هم از دست بدهد, چون در
راه وظيفه و انجام تكليف الهى است, وجدانش آسوده است; مثل خانواده هاى
شهدا كه بچه هاى آنها شهيد شده اند و داغديده اند, اما درعين حال دلهاشان شاد
است; اينها فرق دارند با كسانى كه اين حادثه براى آنها بر اثر غير شهادت پيش
آمده است.
تعبير ديگرى كه در قرآن وجود دارد, ((نسيان)) است كه به شكلهاى مختلفى
در قرآن كريم آمده است.آن چيزى كه بيش از همه تكان دهنده است, نسيان نفس
است; ((و لاتكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم)); مثل كسانى نباشيد كه خدا
را فراموش كردند, خدا هم آنها را دچار خودفراموشى كرد.البته در ادبيات
سياسى, خودفراموشى به معناى فراموش كردن هويت خود, چيز خيلى بدى است
قوم و ملتى هويت و تاريخ و فرهنگ و زبان خود را فراموش كنند; كه نتيجه ى
آن, ذلت و بدبختى اين قوم خواهد بود ليكن در ادبيات اخلاقى, اهميت
خودفراموشى, بيشتر است و خطرش حتى سنگين تر از خودفراموشى سياسى
است.معناى نسيان نفس اين است كه انسان از هويت و هدف وجود و باطن و دل
و روح خود غفلت كند و دچار فراموشى شود; يعنى تسليم جريان مادى فاسدى
شود كه او را با خود مى برد تا به منجلاب و باتلاق برساند و براى انسان هيچ
مقاومتى در مقابل حركت بدى و فساد و شر وجود نداشته باشد.((فانسيهم
انفسهم)) يعنى انسان دچار لااباليگرى و وادادگى شود و اصلا نداند كه براى چه
آمده است; مثل بچه, همه ى عمر را گذراندن; چون معمولا بچه به سرنوشت فكر
نمى كند; براى او همين لحظه و آن, مهم است.بالاخره بعد از اين شصت سال,
هفتاد سال بناست بميريم; بعد از آن, چه پيش مىآيد؟ آخر, هدف اين زندگى چه
بود؟ اين آمدن و رفتن و ماندن, اصلا براى چه بود؟ هيچ در انديشه ى اين
نيفتادن و فكر اين را نكردن, خيلى خطرناك است.((اولئك هم الفاسقون)); اينها
فاسقند.فسق به همين معناست; يعنى خارج شدن از چيزى براثر فساد و
گنديدگى.وقتى پوست خرماى گنديده از آن جدا مى شود, به آن فسق مى گويند;
((فسئق ئ)) از اين جا گرفته شده است; يعنى بر اثر وادادگيها, آن عطر و آب و رنگ
و عنصر ايمان از وجود انسان جدا شود.بنابراين يكى از آفتهاى استقامت, نسيان
است.
واژه ى ديگرى كه در قرآن هست و آن هم بنده را گاهى خيلى تكان مى دهد,
مساله ى ((زيغ)) است كه در سوره ى مباركه ى آل عمران آمده است; ((ربنا لاتزغ
قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب)); پروردگارا !
دلهاى ما را دچار زيغ مكن; يعنى برمگردان و منحرف نكن; از صراط حق,
متمايل به ناحق نكن; اين دعاى بندگان خداست كه در قرآن نقل مى شود.در
سوره ى مباركه ى صف درباره ى بنى اسرائيل مى فرمايد:((و اذ قال موسى لقومه يا
قوم لم توذوننى و قد تعلمون انى رسول الله اليكم فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم)).
كانه در اين جا يك فعل و انفعال و يك عمل دوجانبه وجود دارد; يك قدم آن
دست خود انسان است, اما نتايج و عواقبش از سوى خداى متعال است.((فلما
زاغوا)); آنها قدم را كج گذاشتند و خود را به سراشيب زيغ دچار كردند; آنگاه
((ازاغ الله قلوبهم)); خدا هم آنها را منحرف و از اين راه پرتاب كرد.پرتاب كردن
خدا چيست؟ سلب توفيقات الهى.اين در باب بنى اسرائيل است, كه البته فقط
مخصوص بنى اسرائيل نيست.بنى اسرائيلى كه فرعون را ديدند, حقانيت موسى را
فهميدند و جلوى چشم خود مشاهده كردند كه چطور خداى متعال به وسيله
بنده ى برگزيده اش يعنى جناب موسى بن عمران اين حركت عظيم را كرد;
بنى اسرائيلى كه دريا و لشكر فرعون و حوادث عجيب و غريب را به چشم خود
ديدند, ولى به هواهاى نفسانى و غفلت همان نسيانى كه گفته شد تن دادند, به
اين وادى افتادند; ((زاغوا)).در همين آيه مى فرمايد:موسى به آنها گفت:((لم
توذوننى)); چرا اين قدر من را آزار مى دهيد؟ خداى متعال در سوره ى احزاب
مى فرمايد:((يا ايها الذين امنوا لا تكونوا كالذين اذوا موسى فبراه الله فما قالوا و
كان عندالله وجيها)); مثل كسانى كه موسى را آزار دادند يعنى بنى اسرائيل
نباشيد.اين خطاب به من و شما هم هست.از طرف آنها, زيغ عبارت است از تن
دادن به هوا و هوس و ميل به ماده گرايى و پول و شهوات جنسى و بقيه ى
چيزهايى كه گرفتاريهاى ماست; از طرف خداى متعال هم آنچه پيش مىآيد,
سلب رحمت و توفيقات اوست كه ما را منغمر مى كند.هر حركت غلطى كه از ما
سر بزند, هر اقدام ناصواب و غير عادلانه و عمل ناشى از اغراض و اهوا
نفسانى يى كه ما بكنيم, يك قدم ما را به اعماق لجه ى فساد و دورى از خدا
نزديكتر مى كند; ((ازاغ الله قلوبهم)).اين لغزش, پى درپى مىآيد; به همين خاطر
خطرناك است.نتيجه ى لغزش اين است كه اول عمل انسان ناقص مى شود; بعد
اخلاقيات و خلقيات در او متزلزل مى گردد و تحت تاثير قرار مى گيرد و انسان
صادق وفىء داراى احساس مسووليت, بتدريج به انسان مذبذب و بى وفايى كه
مسووليت سرش نمى شود, تبديل مى گردد و خلقيات او عوض مى شود; در
مرحله ى بعد هم اعتقادات انسان عوض مى شود.همين فساد عملى كه يك روز به
چشم خيلى كوچك به آن نگاه كرديم, بتدريج هويت ما را تغيير مى دهد و اخلاق
و اعتقاد ما را خراب مى كند.آيه ى شريفه ى قرآن مى فرمايد:((فاعقبهم نفاقا فى
قلوبهم الى يوم يلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه)); يعنى خداى متعال جمعى را به
خاطر خلف وعده يى كه به خدا كردند, به نفاق دچار كرد.فرمول عملكرد خدا
روى انسان, اين است; يعنى در واقع به عملكرد خود ما برمى گردد; خود ما
هستيم كه با كار خود موجب مى شويم كه رحمت و توجه الهى شامل حال ما
نشود.وقتى رحمت الهى شامل حال ما نشد, به سمت فساد و تباهى بيشتر پيش
مى رويم.در دعا مى خوانيم:((اللهم انى اسئلك موجبات رحمتك)); انسان از
خداى متعال موجبات رحمت را مى خواهد; وقتى كه اين موجبات در عمل انسان
نباشد, طبعا رحمت الهى نازل نمى شود; اين هم زيغ است.
علاج اينها چيست؟ البته كسانى كه معلم اخلاقند, بحثهاى مفصل و خوبى
كرده اند و خوب هم هست كه دوستان حقيقتا به فكر بيفتند; منتها مساله ى من و
شما, مساله ى مهمى است.ما كه نمى خواهيم درس اخلاق بگوييم.بنده به عنوان
يكى از شما و مسوولى مثل شما كه همه ى ما مسوول هستيم احساس وظيفه
مى كنم و در درجه ى اول هم مخاطب اين حرفها خودم هستم; شايد اين حرف
ان شاالله در دل تاريك خود من اثر بگذارد; بعد هم شما برادران و خواهران
مخاطب اين حرفها هستيد.امروز وظيفه ى ما خيلى سنگين است; هر چيزى كه ما
را از رسيدن به اين وظيفه ى بزرگ باز بدارد, بايد با آن مقابله كنيم; اولش هم در
درون خود ماست; همين اشكالاتى است كه به گوشه يى از آنها اشاره شد.
ما بايد چه كار كنيم؟ آنچه كه در قرآن مشاهده مى شود, نقطه ى مقابل اين
آفتها, ((ذكر)) است; نه فقط ورد و اوراد و امثال اينها.اورادى كه وجود دارد,
يكى از وسايل ذكر است; اما ذكر به معناى ياد خدا و ياد تكليف و ياد نعمت الهى
است; ((و اذكروا نعمه الله عليكم اذ كنتم اعدائا فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته
اخوانا)).اگر در قرآن ملاحظه كنيد, در موارد متعددى به ((ياد نعمت خدا)) اشاره
شده است.نعمت خدا, همه اش خورد و خوراك و امثال اينها نيست كه به نظرمان
كوچك بيايد اگرچه آن هم كوچك نيست; خيلى مهم است بلكه خداى متعال
نعم عظيمى بر انسانها و از جمله بر ما دارد كه بايد به ياد آنها بيفتيم; ياد تكليف,
ياد نعمت, ياد عهد و پيمان.همه ى ما عهد و پيمان داريم; هم با خدا, هم با مردم.
شما در مجلس, يك طور; شما در دولت, يك طور; شما به عنوان رئيس جمهور,
يك طور; شما به عنوان رئيس قوه ى قضاييه, يك طور; شما به عنوان مسوول
نيروهاى مسلح, يك طور; بنده خودم, يك طور.هر كدام ما با مردم و نظام, يك
طور عهد و ميثاق داريم; به ياد اين عهد و ميثاقمان باشيم و مواظب باشيم
پيمان شكنى نكنيم و عهد خود را زير پا نگذاريم; به ياد حساب الهى و قيامت هم
باشيم.زندگى زودگذر است; مسووليت از آن زودگذرتر است.همه ى ما در
مقابل پروردگار حضور پيدا خواهيم كرد و بايد جواب بدهيم; به ياد اين هم
باشيم.
به نظر من آنچه كه امروز جزو مشكلات اساسى ماست, اختلافات بى مبنا و
بى پايه يى است كه بين جمع علاقه مندان و كاركنان و خدمتگزاران نظام جمع
خودىيى كه متعلق به نظام است وجود دارد.معناى خودى اين است; حالا
عده يى از روى كج سليقگى يا بدفهمى يا موذيگرى, بحث خودى و غيرخودى را
با جناحهاى كشور تطبيق مى كنند, كه خيلى حرف بى ربطى است; نه, همه ى
جناحهاى انقلاب جزو مجموعه ى خودى كشورند.اين مجموعه ى خودى بايد با
يكديگر همراه و همدل باشند; البته معنايش اين نيست كه با هم اختلاف سليقه
نداشته باشند, با هم بحث طلبگى نكنند و با هم برخى از مناقشات را نداشته
باشند; اما تظاهر كردن به اين مناقشات و عمده كردن چيز كوچكى كه
مناقشه انگيز است, چيز بسيار بدى است; جلوى رحمت الهى را مى گيرد; مردم را
كه بايد به شما اميد و اطمينان داشته باشند تا دنبال شما حركت كنند و از شما
حمايت نمايند, از شما دلسرد و مايوس مى كند; و شايد از همه مهمتر يا در
رديف مهمترينها اين است كه شما را از كارتان باز مى دارد.خيلى از كارهايى
كه به نظر نشدنى مىآيد, شدنى است; در صورتى كه مسوول, براى اين كار
متفرغ باشد.اين اختلافات و دعواها نمى گذارد شما متفرغ باشيد; وجود اينها در
دولت, مجلس, قوه ى قضاييه, داخل يك قوه, بين دو قوه, چيز بسيار بدى است.
از جمله ى چيزهايى كه بسيار بد است, اين گونه اختلافهاست; اينها را بايد علاج
كنيد.البته الان بنده دوستانه و برادرانه عرض مى كنم و واقعا به عنوان نصيحت
عرض مى كنم كه اينها را علاج كنيد; اما اگر آدم ببيند همه مى خواهند علاج كنند,
ولى چند نفر نمى گذارند چهار نفر اين جا, چهار نفر آن جا نمى گذارند مجبوريم
كسانى را كه نمى گذارند وفاق به وجود بيايد, به گونه يى علاج كنيم!
خشم و شهوت خود را كنترل كنيد; مراقب باشيد با خشم و طمع نه قضاوت
كنيد, نه قانون بنويسيد و نه تصميم بگيريد.بدترين چيزها اين است كه انسان در
حالت شدت مجذوبيت نسبت به چيزى بخصوص اگر آن چيز, مادى و شخصى
باشد يا تحت تاثير ترس و خشم و عصبانيت, بخواهد تصميمى بگيرد; چيزى را
امضا كند; قيام و قعودى بكند; قضاوتى بكند و حكمى صادر نمايد ; اين لغزش
بزرگى است.
بيش از هر چيز, دو عنصر دايم به ياد شما باشد:يكى خدا, يكى مردم.اگر
خدا و مردم در ياد من و شما باشند, خيلى از كارها درست خواهد شد.((مردم)) هم
كه مى گوييم, نه به خاطر اين كه آنها را شريك خدا يا در عرض خدا قرار
مى دهيم; بلكه به خاطر اين كه خود خدا گفته است بايد براى مردم كار كنيد و به
فكر آنها باشيد; اين وظيفه و مسووليت ماست.
پروردگارا ! در اين ماه مبارك, اين دلهاى پاك و روشن و اين فضاى نورانى
را بر همه ى ما مبارك كن.پروردگارا ! انگيزه ى ما را براى خدمت در راه خودت
روزبه روز بيشتر كن.پروردگارا ! قو على خدمتك جوارحنا و اشدد على العزيمه
جوانحنا و هب لنا الجد فى خشيتك و الدوام فى الاتصال بخدمتك.پروردگارا !
نظر رحمت و قبول و فضل خودت را بر كارهاى مسوولان كشور در بخشهاى
مختلف قرار بده; همه ى ما را مشمول ادعيه ى زاكيه ى حضرت بقيه الله
(ارواحنافداه) بگردان; روح مطهر امام بزرگوار و شهداى عزيز انقلاب را روز
به روز متعالى تر بفرما; ما را مشمول ادعيه ى زاكيه ى آن بزرگواران قرار بده و در
فرج حضرت ولى عصر تعجيل بفرما.
السلام عليكم و رحمه الله وبركاته