شنا در زمستان
کارگردان:محمد کاسبی
درحیرتم كه چگونه كسی جرئت
كرده است كه روی به آدم ها و فضاهایی اینچنین
بياورد. « استاندارد روز » چیز دیگری است: « عشق و
مرگ »، « فانی »، « زیر بام های شهر »، « دخترم
سحر »، « پاتال و آرزوهای كوچك » و حتی « بچه های
طلاق » و... همگی از این استاندارد تبعیت دارند:
خانواده هایی نسبتاً مرفه و بیگانه با معیارها و
آداب و سنن خانواده هایی كه جمعیت غالب این مرز و
بوم را تشكیل می دهند. در این استاندارد، زن ها
آلامد، بزك كرده و ملتزم به روسری هایی زوركی
هستند و زندگی ها فرنگی مآب و پر زرق وبرق است و
خالی از آداب اجتماعی خاص خانواده های فقیر
مسلمان، شهرستانی ها و روستایی ها. و روشن است كه
چرا: مردم انقلاب كرده اند، اما جامعه هنری نسبتی
با مردم ندارد و اگرهم دارد بسیار ضعیف است و غیر
قابل اعتنا. غالب فیلمسازان عرصه سینما و تهیه
كنندگان تلویزیون كسانی هستند كه با انقلاب و مردم
بیگانه اند و در فیلم هایشان بر اساس دستور العمل
« آسه برو، آسه بیا » اصلاً سعیشان بر عبور از
كنار مسائل مبتلابه انقلاب و مردم است و بنابراین،
فیلم های سینما و تلویزیون عموماً از لحاظ تاریخی
و اجتماعی، معاصر مردم و شریك در مسائل آنها
نیستند و به همین دلیل است كه فیلمی چون « عروسی
خوبان » این همه سر وصدا می كند، چرا كه با مسائل
سیاسی و اجتماعی روز ارتباط یافته است. غالب
هنرمندان در مقام سخن، الفاظ « جامعه معاصر » و «
آدم معاصر » را بر زبان می رانند، اما در مقام
عمل طوری رفتار می كنند كه گویی سیر وقایع در
زمانی پیش از سال 1357 هجری شمسی به توقف رسیده
است و ایران در برزخی معلق زندگی می كند كه در آن
جز آثار سوء اقتصادی و اجتماعی وقایع تاریخی، چیزی
بر جای نمانده است؛ علت ها كاملاً مخفی هستند و
فقط معلول ها ظهور دارند.
فیلم ها معمولاً به رنگ سازندگان خویش در می
آیند و نباید هم انتظاری جز این داشت. پس چه جای
تعجب است اگر سینما روی به زرق و برق اشراف منشی و
مصرف زدگی بیاورد؟
... اما فیلم « شنا در زمستان » اصلاً دغدغه مد
روز را نداشت و وجودش در میان فیلم های امسال درست
مثل وجود « علی مرتضایی نسب » بود در میان سایر
معلم ها، كه دلش برای فقر و گرسنگی بچه ها می
سوخت. اما راهی را انتخاب می كرد كه نمی توانست «
راهی فراخور هر مسافر » باشد. بهترین حرف واقع نمی
شود. فیلم اجازه ندارد كه « دغدغه تماشاگران » را
نداشته باشد و با این حد نسبت به « قابلیت های
بیانی تصویر » بی اعتنا باشد و خود را حتی از «
جاذبیت های مشروع » نیز دور نگه دارد. اگر ریتم
فیلم از ضربان نبض تماشاگران كندتر باشد او را به
خستگی می كشاند و اگر تندتر باشد نفس های او را به
شماره می اندازد و باز هم خسته اش می كند. مونتاژ
فیلم « شنا در زمستان » خیلی خوب و معقول بود، اما
مونتاژ نهایت هنرش آنجاست كه بتواند قدر نهایی
استعداد فیلم را عرضه كند؛ نمی توان از مونتاژ
انتظار داشت كه ریتم را تندتر كند و یا آنچه را كه
در بطن تصویر نهفته نیست از درون آن بیرون بیاورد.
... نیازی به این همه پرگویی نیست و لابد خود
كاسبی، حالا بعد از نمایش فیلم، از ارتفاع دیگری
به كار بعدی اش می نگرد.