حيــض
حيض خونى است كه غالباً در هر ماه چند روزى از رحم زنها
خارج مى شود و زن را در موقع ديدن خون حيض، حائض مى گويند.
مسأله : خون حيض در بيشتر
اوقات، غليظ و گرم و رنگ آن سرخ مايل به سياهى يا سرخ تيره است و با فشار و
كمى سوزش بيرون مى آيد.
مسأله : زنهاى سيّده بعد
از تمام شدن شصت سال قمرى يائسه مى شوند يعنى خون حيض نمى بينند و زنهايى
كه سيّده نيستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال قمرى يائسه مى شوند.
مسأله : خونى كه دختر پيش
از تمام شدن نه سال قمرى و زن بعد از يائسه شدن مى بيند حيض نيست.
مسأله : زن حامله و زنى كه
بچه شير مى دهد، ممكن است حيض ببيند.
مسأله : دخترى كه نمى داند
نه سالش تمام شده يا نه اگر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض را نداشته باشد
حيض نيست، بلكه حتى اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد نمى شود گفت حيض است.
مسأله : زنى كه شك دارد
يائسه شده يا نه، اگر خونى ببيند و نداند حيض است يا نه بايد بنا بگذارد كه
يائسه نشده است.
مسأله : مدت حيض كمتر از
سه روز و بيشتر از ده روز نمى شود و اگر مختصرى هم از سه روز كمتر باشد،
حيض نيست.
مسأله : بايد سه روز اوّل
حيض پشت سرهم باشد، پس اگر مثلاً دو روز خون ببيند و يك روز پاك شود و
دوباره يك روز خون ببيند حيض نيست.
مسأله : لازم نيست در تمام
سه روز خون بيرون بيايد، بلكه اگر در ابتدا، خون بيرون بيايد ولى بعداً در
فرج خون باشد كافى است، و چنانچه در بين سه روز مختصرى پاك شود و مدت
پاك شدن به قدرى كم باشد كه بگويند در تمام سه روز در فرج خون بوده باز هم
حيض است.
مسأله : لازم نيست شب اول
و شب چهارم را خون ببيند ولى بايد در شب دوم و سوم خون قطع نشود، پس اگر از
اذان صبح روز اول تا غروب روز سوم پشت سرهم خون بيايد، يا در وسطهاى روز
اول شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع شود و در شب دوم و سوم هم
هيچ خون قطع نشود، حيض است.
مسأله : اگر سه روز پشت سر
هم خون ببيند و پاك شود، چنانچه دوباره خون ببيند و روزهايى كه خون ديده و
در وسط پاك بوده روى هم از ده روز بيشتر نشود روزهائى هم كه در وسط پاك
بوده حيض است.
مسأله : اگر خونى ببيند كه
از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل است يا خون حيض،
چنانچه نداند دمل در طرف چپ است يا طرف راست در صورتى كه ممكن باشد مقدارى
پنبه داخل كند و بيرون آورد پس اگر خون از طرف چپ بيرون آيد، خون حيض است و
اگر از طرف راست بيرون آيد خون دمل است.
مسأله : اگر خونى ببيند كه
از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون حيض است يا زخم، اگر
قبلاً حيض بوده حيض و اگر پاك بوده پاك قرار دهد، و چنانچه نمى داند پاك
بوده يا حيض همه چيزهايى را كه بر حائض حرام است ترك كند و همه عبادتهايى
كه زن غير حائض انجام مى دهد بجا آورد.
مسأله : اگر خونى ببيند و
شك كند كه خون حيض است يا نفاس، چنانچه شرايط حيض را داشته باشد، بايد حيض
قرار دهد.
مسأله :
اگر خونى ببيند و
نداند خون حيض است يا بكارت، بايد خود را وارسى كند، يعنى مقدارى پنبه داخل
فرج نمايد و كمى صبر كند بعد بيرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون
بكارت است و اگر به همه آن رسيده، حيض است.
مسأله : اگر كمتر از سه
روز خون ببيند و پاك شود و بعد از سه روز دوباره خون ببيند، و سه روز ادامه
داشته باشد خون دوّم حيض است و خون اوّل حيض نيست.
احكام حائض
مسأله : چند چيز بر حائض
حرام است:
اوّل:
عبادتهايى كه مانند نماز بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده شود،
ولى بجا آوردن عبادتهايى كه وضو و غسل و تيمم براى آنها لازم نيست، مانند
نماز ميّت، مانعى ندارد.
دوّم:
تمام چيزهايى كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.
سوّم:
جماع كردن در فرج، كه هم براى مرد حرام است و هم براى زن، اگرچه به مقدار
ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد بلكه احتياط واجب آن است كه مقدار
كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند و وطى كردن در دُبُر زن حائض، اگر راضى
باشد، كراهت شديده دارد.
مسأله : جماع كردن در
روزهايى هم كه حيض زن قطعى نيست ولى شرعاً بايد براى خود حيض قرار دهد حرام
است. پس زنى كه بيشتر از ده روز خون مى بيند و بايد به دستورى كه بعداً
گفته مى شود روزهاى عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، شوهرش نمى تواند در
آن روزها با او نزديكى نمايد.
مسأله : اگر با همسر حائض
خود جماع در قبل كند، بنابراحتياط واجب بايد كفاره بدهد و مقدار آن به
ترتيب زير مى باشد:
شماره روزهاى حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد اگر در
قسمت اوّل آن، جماع كند، هيجده نخود طلا كفّاره به فقير بدهد و اگر در قسمت
دوّم جماع كند، نه نخود طلا و اگر در قسمت سوّم جماع كند، چهار نخود و نيم
بدهد. مثلاً زنى كه شش روز خون حيض مى بيند، اگر شوهرش در شب يا روز اوّل و
دوّم با او جماع كند هيجده نخود طلا بدهد و در شب يا روز سوّم و چهارم نه
نخود و در شب يا روز پنجم و ششم چهار نخود و نيم بدهد.
مسأله : وطى در دُبُر زن
حائض، كفاره ندارد.
مسأله : اگر قيمت طلا در
وقتى كه جماع كرده با وقتى كه مى خواهد به فقير بدهد فرق كرده باشد، بايد
قيمت وقتى را كه مى خواهد به فقير بدهد حساب كنيد.
مسأله : اگر كسى هم در
قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوّم حيض، با زن خود جماع كند،
بايد هر سه كفاره را كه روى هم سى و يك نخود و نيم مى شود بدهد.
مسأله : اگر انسان بعد از
آن كه در حال حيض جماع كرده و كفاره آن را داده دوباره جماع كند باز هم
بايد كفاره بدهد.
مسأله : اگر با زن حائض
چند مرتبه جماع كند و در بين آنها كفاره ندهد احتياط واجب آن است كه براى
هر جماع يك كفاره بدهد.
مسأله : اگر مرد در حال
جماع بفهمد زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود و اگر جدا نشود بنابر
احتياط واجب بايد كفاره بدهد.
مسأله : اگر مرد با زن
حائض زنا كند يا با زن حائض نامحرمى به گمان اين كه عيال خود او است جماع
نمايد، احتياط واجب آن است كه كفاره بدهد.
مسأله : كسى كه نمى تواند
كفاره بدهد بنابراحتياط بايد به اندازه سيرشدن يك فقير گرسنه: صدقه بدهد و
اگر نمى تواند استغفار كند.
مسأله : طلاق دادن زن در
حال حيض، به طورى كه در كتاب طلاق گفته مى شود باطل است.
مسأله : اگر زن بگويد:
حائضم يا از حيض پاك شده ام، بايد حرف او را قبول كرد.
مسأله : اگر زن در بين
نماز حائض شود، نماز او باطل است.
مسأله : اگر زن در بين
نماز شك كند كه حائض شده يا نه، به شك خود اعتنا نكند و نماز را ادامه دهد
ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده نمازى كه خوانده باطل
است.
مسأله : بعداز آن كه زن
ازخون حيض پاك شد، واجب است براى نماز و عبادتهاى ديگرى كه بايد با وضو يا
غسل يا تيمم بجا آورده شود، غسل كند. و دستور آن مثل غسل جنابت است ولى غسل
حيض كفايت از وضو نمى كند، و براى نماز پيش از غسل يا بعد از آن بايد وضو
هم بگيرد و اگر پيش از غسل وضو بگيرد افضل است.
مسأله : بعد از آن كه زن
از خون حيض، پاك شد، اگرچه غسل نكرده باشد، طلاق او صحيح است، و شوهرش هم
مى تواند با او جماع كند، ولى احتياط مستحب آن است كه پيش از غسل از جماع
با او خوددارى نمايد. اما كارهاى ديگرى كه در وقت حيض بر او حرام بوده
مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن، تا غسل نكند بر او حلال نمى شود.
مسأله : اگر آب براى غسل
كافى نباشد ولى به اندازه اى باشد كه بتواند وضو بگيرد، بايد وضو بگيرد و
عوض غسل تيمم نمايد، و اگر به اندازه هيچ يك از آنها آب ندارد، بايد دو
تيمّم كند، يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو.
مسأله : نمازهاى يوميه اى
كه زن در حال حيض نخوانده قضا ندارد. ولى روزه هاى واجب را بايد قضا نمايد.
مسأله : هرگاه وقت نماز
داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مى شود بايد فوراً
نماز بخواند.
مسأله : اگر زن نماز را
تأخير بيندازد و از اوّل وقت به اندازه انجام واجبات يك نماز بگذرد و حائض
شود، قضاى آن نماز بر او واجب است، ولى در تند خواندن و كند خواندن و
چيزهاى ديگر بايد ملاحظه حال خود را بكند; مثلاً زنى كه مسافر نيست اگر اول
ظهر نماز نخواند، قضاى آن در صورتى واجب مى شود كه به مقدار خواندن چهار
ركعت نماز به دستورى كه گفته شد از اوّل ظهر بگذرد و حائض شود، و براى زنى
كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافى است و نيز بايد
ملاحظه تهيه شرايطى را كه دارا نيست بنمايد. پس اگر به مقدار فراهم آوردن
آن مقدمات و خواندن يك نماز بگذرد و حائض شود قضا واجب است وگرنه واجب
نيست.
مسأله : اگر زن در آخر وقت
نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل و مقدمات ديگر نماز مانند تهيّه كردن
لباس يا آب كشيدن آن و خواندن يك ركعت نماز يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته
باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند بايد قضاى آن را بجا آورد.
مسأله : اگر زن حائض به
اندازه غسل وقت ندارد ولى مى تواند با تيمم نماز را در وقت بخواند آن نماز
بر او واجب نيست، اما اگر گذشته از تنگى وقت تكليفش تيمم است مثل آن كه آب
برايش ضرر دارد، بايد تيمم كند و آن نماز را بخواند و اگر نخواند واجب است
قضاى آن را بجا آورد.
مسأله : اگر زن حائض بعد
از پاك شدن شك كند كه براى نماز وقت دارد يا نه، بايد نمازش را بخواند.
مسأله : اگر به خيال اين
كه به اندازه تهيه مقدمات نماز و خواندن يك ركعت وقت ندارد نماز نخواند و
بعد بفهمد وقت داشته، بايد قضاى آن نماز را بجا آورد.
مسأله :
مستحب است زن حائض
در وقت نماز، خود را از خون پاك نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو
بگيرد و اگر نمى تواند وضو بگيرد تيمم نمايد و در جاى نماز رو به قبله
بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.
مسأله : خواندن و همراه
داشتن قرآن و رساندن جايى از بدن به حاشيه و مابين خطهاى قرآن و نيز خضاب
كردن به حنا و مانند آن براى حائض مكروه است.
اقسام زنهاى حائض
مسأله : زنهاى حائض بر شش
قسمند:
اوّل:
صاحب عادت وقتيه و عدديه; و آن زنى است كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون
حيض ببيند و شماره روزهاى حيض او هم در هر دو ماه يك اندازه باشد، مثل آن
كه دو ماه پشت سرهم از اول ماه تا هفتم خون ببيند.
دوّم:
صاحب عادت وقتيه، و آن زنى است كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين، خون حيض
ببيند ولى شماره روزهاى حيض او در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه
پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اوّل روز هفتم، و ماه دوم روز
هشتم از خون پاك شود.
سوّم:
صاحب عادت عدديه، و آن زنى است كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سرهم
به يك اندازه باشد، ولى وقت ديدن آن دو خون يكى نباشد، مثل آن كه ماه اول
از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند.
چهارم:
مضطربه و آن زنى است كه چند ماه خون ديده، ولى عادت معيّنى پيدا نكرده يا
عادتش بهم خورده و عادت تازه اى پيدا نكرده است.
پنجم:
مبتدئه، و آن زنى است كه دفعه اول خون ديدن او است.
ششم:
ناسيه، و آن زنى است كه عادت خود را فراموش كرده است. و هر كدام اينها
احكامى دارند كه در مسائل آينده گفته مى شود.
1 ـ صاحب عادت وقتيه و
عدديه
مسأله : زنهايى كه عادت
وقتيه و عدديه دارند سه دسته اند:
اوّل: زنى
كه دو ماه پشت سرهم در وقت معيّن خون حيض ببيند و در وقت معيّن هم پاك شود
مثلاً دو ماه پشت سرهم از روز اول ماه، خون ببيند و روز هفتم پاك شود، كه
عادت حيض او از اول ماه تا هفتم است.
دوّم: زنى
كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سرهم چند روز معين مثلاً از اول ماه
تا هشتم ماه خونى كه مى بيند نشانه هاى حيض را دارد يعنى غليظ و سياه و گرم
است و با فشار و سوزش بيرون مى آيد. و بقيه خونهاى او نشانه هاى استحاضه را
دارد، كه عادت او از اول ماه تا هشتم است.
سوّم: زنى
كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين، خون حيض ببيند و بعد از آن كه سه روز يا
بيشتر خون ديد يك روز يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند و تمام روزهائى
كه خون ديده با روزهائى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و در هر
دو ماه همه روزهائى كه خون ديده و در وسط پاك بوده روى هم يك اندازه باشد،
چنين زنى عادت او به اندازه تمام روزهايى است كه خون ديده و در وسط پاك
بوده است. و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دوماه به يك
اندازه باشد، مثلاً اگر در ماه اول از روز اول ماه تا سوم ماه خون ببيند و
سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و در ماه دوم بعد از آن كه سه
روز خون ديد سه روز يا كمتر يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روى هم
نُه روز بشود، همه حيض است و عادت اين زن نه روز مى شود.
مسأله : زنى كه عادت
وقتيّه و عدديّه دارد اگر در وقت عادت يا دو سه روز جلوتر خون ببيند به
طورى كه بگويند حيض را جلو انداخته و نيز اگر ديدن خون از ايام عادت تأخير
بيفتد اگرچه آن خون، نشانه هاى حيض را نداشته باشد بايد به احكامى كه براى
زن حائض گفته شد عمل كند. و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده مثل اينكه پيش از
سه روز پاك شود بايد عبادتهائى را كه به جا نياورده قضا نمايد.
مسأله : زنى كه عادت وقتيه
و عدديه دارد اگر چند روز پيش از عادت و همه روزهاى عادت و چند روز بعد از
عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است. و اگر از ده
روز بيشتر شود، فقط خونى كه در روزهاى عادت خود ديده حيض است. و خونى كه
پيش از آن و بعد از آن ديده استحاضه مى باشد، و بايد عبادتهائى را كه در
روزهاى پيش از عادت و بعد از عادت بجا نياورده قضا نمايد. و اگر همه روزهاى
عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود
همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاى عادت او حيض است و خونى
كه جلوتر از آن ديده استحاضه مى باشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده
بايد قضا نمايد. و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت خون
ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است، و اگر بيشتر شود فقط
روزهاى عادت حيض و باقى استحاضه است.
مسأله : زنى كه عادت وقتيه
و عدديه دارد اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز پيش از عادت خون
ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر
شود، روزهايى كه در عادت خون ديده با چند روز پيش از آن كه روى هم به مقدار
عادت او شود حيض و روزهاى اوّل را استحاضه قرار مى دهد. و اگر مقدارى از
روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر
نشود، همه حيض است و اگر بيشتر شود بايد روزهائى كه در عادت خون ديده با
چند روز بعد از آن كه روى هم به مقدار عادت او شود حيض و بقيه را استحاضه
قرار دهد.
مسأله : زنى كه عادت دارد،
اگر بعد از آن كه سه روز يا بيشتر خون ديد پاك شود و دوباره خون ببيند و
فاصله بين دو خون كمتر از ده روز باشد و همه روزهايى كه خون ديده با
روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر باشد. (مثل آن كه پنج روز خون
ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببيند) چند صورت دارد:
1ـ تمام خونى كه دفعه اول ديده، يا مقدارى از آن در
روزهاى عادت باشد و خون دوم كه بعد از پاك شدن مى بيند در روزهاى عادت
نباشد، اين زن بايد همه خون اول را حيض و خون دوم را استحاضه قرار دهد.
2ـ خون اول در روزهاى عادت نباشد و تمام خون دوم يا
مقدارى از آن در روزهاى عادت باشد، اين زن بايد همه خون دوم را حيض و خون
اول را استحاضه قرار دهد.
3ـ مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد و
روزهايى كه خون اول در عادت بوده از سه روز كمتر نباشد و با پاكى وسط و
مقدارى از خون دوم كه آن هم در روزهاى عادت بوده از ده روز بيشتر نباشد، كه
در اين صورت همه آنها حيض است و مقدارى از خون اول كه پيش از روزهاى عادت
بوده و مقدارى از خون دوم كه بعد از روزهاى عادت بوده استحاضه است، مثلاً
اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، در صورتى كه يك ماه از اول تا ششم ماه
خون ببيند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم ماه خون ببيند، از سوم تا دهم
ماه حيض است و از اول تا سوم ماه و همچنين از دهم تا پانزدهم ماه استحاضه
مى باشد.
4ـ مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد ولى
مقدارى كه از خون اول در روزهاى عادت بوده از سه روز كمتر باشد، كه بايد در
تمام دو خون و پاكى وسط كارهايى را كه بر حائض حرام است و سابقاً گفته شد
ترك كند مگر عبادتهاى واجبه را كه بايد به دستورى كه براى زن مستحاضه گفته
شد انجام دهد.
مسأله : زنى كه عادت وقتيه
و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خون نبيند و در غير آن وقت به شماره روزهاى
حيضش خون ببيند، اگر بعد از وقت عادت باشد به محض اينكه خون ديد بايد همان
را حيض قرار دهد، و اگر پيش از وقت عادت ديده به نحوى كه عرفاً نگويند حيض
را جلو انداخته و در آن نشانه هاى حيض باشد آن را حيض قرار دهد، و اگر
نشانه هاى حيض نبود و نمى دانست تا سه روز ادامه پيدا مى كند تا سه روز
تمام كارهائى را كه بر حائض حرام است ترك كند مگر عبادات واجبه را كه بايد
طبق احكام استحاضه انجام دهد و اگر سه روز ادامه پيدا كرد محكوم به حيض
است.
مسأله : زنى كه عادت وقتيه
و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببيند ولى شماره روزهاى آن كمتر يا
بيشتر از روزهاى عادت او باشد و بعد از پاك شدن دوباره به شماره روزهاى
عادتى كه داشته خون ببيند، بنابر احتياط بايد در هردو خون كارهايى را كه بر
حائض حرام است ترك كند مگر عبادات واجبه را كه بايد طبق احكام استحاضه
بجا آورد.
مسأله :
زنى كه عادت وقتيه
و عدديه دارد اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، خونى كه در روزهاى عادت ديده
اگر چه نشانه هاى حيض را نداشته باشد حيض است و خونى كه بعد از روزهاى عادت
ديده اگرچه نشانه هاى حيض را داشته باشد استحاضه است. مثلاً زنى كه عادت
حيض او از اول تا هفتم ماه است، اگر از اول تا دوازدهم خون ببيند، هفت روز
اول آن حيض و پنج روز بعد استحاضه مى باشد.
2 ـ صاحب عادت وقتيه
مسأله : زنهايى كه عادت
وقتيه دارند سه دسته اند:
اوّل: زنى
كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از چند روز پاك شود
ولى شماره روزهاى آن در هر ماه يك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سرهم روز
اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم، و ماه دوم روز ششم از خون پاك
شود، اين زن بايد روز اول ماه را روز اوّل عادت حيض خود قرار دهد.
دوّم: زنى
كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون او نشانه هاى
حيض را دارد يعنى غليظ و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مى آيد و
بقيه خون هاى او نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهايى كه خون او نشانه
حيض دارد، در هر دو ماه يك اندازه نيست مثلاً در ماه اول، از اول ماه تا
هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم، خون او نشانه هاى حيض و بقيه نشانه
استحاضه را داشته باشد، اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض
خود قرار دهد.
سوّم: زنى
كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين، سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك
شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط
پاك بوده از ده روز بيشتر نشود ولى ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اول باشد،
مثلاً در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد، اين زن هم بايد روز
اول را روز اوّل عادت حيض خود قرار دهد.
مسأله : زنى كه عادت وقتيه
دارد اگر در وقت عادت خود يا دو، سه روز پيش از عادت خون ببيند به طورى كه
بگويند حيض را جلو انداخته، اگرچه آن خون نشانه هاى حيض را نداشته باشد،
بايد به احكامى كه براى زنهاى حائض گفته شد رفتار نمايد و اگر بعد بفهمد
حيض نبوده، مثل آن كه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادتهايى را كه بجا
نياورده قضا نمايد.
مسأله : زنى كه عادت وقتيه
دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند حيض را به واسطه نشانه هاى
آن تشخيص دهد، بايد شماره عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، چه پدرى باشند
و چه مادرى، زنده باشند يا مرده. ولى در صورتى مى تواند عادت آنان را حيض
خود قرار دهد كه شماره روزهاى حيض همه آنان يك اندازه باشد و اگر شماره
روزهاى حيض آنان يك اندازه نباشد، مثلاً عادت بعضى پنج روز و عادت بعضى
ديگر هفت روز باشد نمى تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد. مگر كسانى كه
عادتشان با ديگران فرق دارد به قدرى كم باشند كه در مقابل آنان هيچ حساب
شوند كه در اين صورت بايد عادت بيشتر آنان را حيض خود قرار دهد.
مسأله :
زنى كه عادت وقتيه
دارد و شماره عادت خويشان خود را حيض قرار مى دهد، بايد روزى را كه در هر
ماه اول عادت او بوده، اول حيض خود قرار دهد، مثلاً زنى كه هر ماه، روز اول
ماه خون مى ديده و گاهى روز هفتم و گاهى روز هشتم پاك مى شده چنانچه يك
ماه، دوازده روز خون ببيند و عادت خويشانش هفت روز باشد، بايد هفت روز اول
ماه را حيض و باقى را استحاضه قرار دهد.
مسأله : زنى كه عادت وقتيه
دارد و بايد شماره عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، چنانچه خويش نداشته
باشد يا شماره عادت آنان مثل هم نباشد بايد در هر ماه از روزى كه خون
مى بيند به احتياط واجب هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
3 ـ صاحب عادت عدديه
مسأله : زنهائى كه عادت
عدديه دارند سه دسته اند:
اوّل: زنى
كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سرهم يك اندازه باشد ولى وقت خون
ديدن او يكى نباشد، كه در اين صورت هرچند روزى كه خون ديده عادت او مى شود.
مثلاً اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون
ببيند، عادت او پنج روز مى شود.
دوّم: زنى
كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سرهم چند روز از خونى كه مى بيند
نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهايى كه خون نشانه حيض
دارد در هر دو ماه يك اندازه است اما وقت آن يكى نيست، كه در اين صورت
هرچند روزى كه خون او نشانه حيض را دارد عادت او مى شود. مثلاً اگر يك ماه
از اول تا پنجم ماه و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم ماه، خون او نشانه حيض
و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاى عادت او پنج روز مى شود.
سوّم: زنى
كه دو ماه پشت سرهم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يك روز يا بيشتر پاك شود و
دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن خون در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد
به اين صورت كه اگر تمام روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده
از ده روز بيشتر نشود و شماره روزهاى آن هم به يك اندازه باشد، تمام
روزهايى كه خون ديده با روزهاى وسط كه پاك بوده عادت حيض او مى شود. و لازم
نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد مثلاً اگر
ماه اول، از روز اول تا سوم ماه خون ببيند و دو روز پاك شود و دوباره سه
روز خون ببيند و ماه دوم، از يازدهم تا سيزدهم ماه خون ببيند و دو روز يا
بيشتر يا كمتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روى هم از هشت روز بيشتر نشود،
عادت او هشت روز مى شود.
مسأله :
زنى كه عادت عدديه
دارد، اگر بيشتر از روزهاى عادت خود خون ببيند و از ده روز بيشتر شود،
چنانچه همه خونهايى كه ديده يك جور باشد بنابر احتياط واجب بايد از موقع
ديدن خون به شماره روزهاى عادتش حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، و اگر همه
خونهايى كه ديده يك جور نباشد بلكه چند روز از آن نشانه حيض و چند روز ديگر
نشانه استحاضه را داشته باشد اگر روزهايى كه خون، نشانه حيض را دارد با
شماره روزهاى عادت او يك اندازه است، بايد همان روزها را حيض و بقيه را
استحاضه قرار دهد. و اگر روزهايى كه خون نشانه حيض دارد، از روزهاى عادت او
بيشتر است، فقط به اندازه روزهاى عادت او حيض، و بقيه استحاضه است و اگر
روزهايى كه خون نشانه حيض دارد از روزهاى عادت او كمتر است بايد آن روزها
را با چند روز ديگر كه روى هم به اندازه روزهاى عادتش شود، حيض و بقيه را
استحاضه قرار دهد.
4 ـ مُضْطَرِبه
مسأله : مضطربه يعنى زنى
كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى پيدا نكرده، اگر بيشتر از ده روز خون
ببيند و همه خونهايى كه ديده يك جور باشد چنانچه عادت خويشان او هفت روز
است بايد هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، و اگر كمتر است مثلاً
پنج روز است بايد همان را حيض قرار دهد. و بنابر احتياط واجب، در تفاوت بين
شماره عادت آنان و هفت روز، كه دو روز است، كارهايى را كه بر حائض حرام است
ترك نمايد و كارهاى استحاضه را بجا آورد، يعنى به دستورى كه براى زن
مستحاضه گفته شد عبادتهاى خود را انجام دهد و اگر عادت خويشانش بيشتر از
هفت روز مثلاً نه روز است بايد هفت روز را حيض قرار دهد و بنابر احتياط
واجب در تفاوت بين هفت روز و عادت آنان، كه دو روز است، كارهاى استحاضه را
به جا آورد و كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك نمايد.
مسأله :
مضطربه اگر بيشتر
از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه
استحاضه دارد، چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده
روز نباشد، خونى كه نشانه حيض دارد حيض است و خونى كه نشانه استحاضه دارد
استحاضه مى باشد. و اگر خونى كه نشانه حيض را دارد كمتر از سه روز باشد
بايد به عادت خويشان خود نگاه كند اگر هفت روز است بايد هفت روز حيض و بقيه
را استحاضه قرار دهد و اگر عادت خويشان كمتر از هفت روز يا بيشتر از هفت
روز است به دستورى كه در مسئله قبل گفته شد عمل نمايد. يعنى بايد همان را
حيض قرار دهد و تا هفت روز بقيه به دستورى كه در مسائل قبل گفته شد رفتار
نمايد. و اگر پيش از گذشتن ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوباره خونى
ببيند كه آن هم نشانه حيض را داشته باشد، مثل آن كه پنج روز خون سياه و نه
روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند، بايد خون اول را حيض قرار
دهد و بقيه آن را تا هفت روز به دستورى كه در مسأله قبل گفته شد رفتار
نمايد.
5 ـ مُبْتَدِئه
مسأله : مبتدئه يعنى زنى
كه دفعه اوّلِ خون ديدن اوست، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و همه خونهايى
كه ديده يك جور باشد بايد عادت خويشان خود را به طورى كه در وقتيه گفته شد
حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله :
مبتدئه اگر بيشتر
از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه
استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و
بيشتر از ده روز نباشد، خونى كه نشانه حيض دارد حيض مى باشد و خونى كه
نشانه حيض ندارد استحاضه مى باشد، ولى اگر پيش از گذشت ده روز از خونى كه
نشانه حيض دارد دوباره خونى ببيند كه آن هم نشانه خون حيض داشته باشد، مثل
آن كه پنج روز خون سياه و نه روز خون زد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند
بايد از اوّل خون اوّل، كه نشانه حيض دارد، حيض قرار دهد و در عدد، رجوع به
خويشاوندان خود كند و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله : مبتدئه اگر بيشتر
از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر آن نشانه
استحاضه داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد از سه روز كمتر يا از
ده روز بيشتر باشد، بايد بنابر احتياط از اولى كه خون نشانه حيض دارد، حيض
قرار دهد و در عدد به خويشاوندان خود رجوع كند و بقيه را استحاضه قرار دهد.
6 ـ
ناسِيه
مسأله : ناسيه يعنى زنى كه
عادت خود را فراموش كرده است، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند بايد روزهايى
كه خون او نشانه حيض را دارد تا ده روز، حيض قرار دهد و بقيه را استحاضه
قرار دهد. و اگر نتواند حيض را به واسطه نشانه هاى آن تشخيص دهد، بنابر
احتياط واجب بايد هفت روز اول را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسائل متفرقه حيض
مسأله : مبتدئه و مضطربه و
ناسيه و زنى كه عادت عدديه دارد، اگر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض داشته
باشد يا يقين كنند كه سه روز طول مى كشد بايد عبادت را ترك كنند، و چنانچه
بعد بفهمند حيض نبوده بايد عبادتهايى را كه بجا نياورده اند قضا نمايند.
ولى اگر يقين نكنند كه تا سه روز طول مى كشد و نشانه هاى حيض را هم نداشته
باشد، بنابر احتياط واجب بايد تا سه روز كارهاى استحاضه را بجا آورند و
كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك نمايند و چنانچه پيش از سه روز پاك
نشدند بايد آن را حيض قرار دهند.
مسأله : زنى كه عادت دارد،
چه در وقت حيض عادت داشته باشد چه در عدد حيض، يا هم در وقت و هم در عدد
آن، اگر دو ماه پشت سرهم بر خلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن يا شماره
روزهاى آن يا هم وقت و هم شماره روزهاى آن يكى باشد، عادتش برمى گردد به
آنچه در اين دو ماه ديده است. مثلاً اگر از روز اول تا هفتم ماه خون
مى ديده و پاك مى شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه، خون ببيند و پاك
شود، از دهم تا هفدهم عادت او مى شود.
مسأله : مقصود از يك ماه،
از ابتداى خون ديدن است تا سى روز نه از اول ماه تا آخر ماه.
مسأله : زنى كه معمولاً
ماهى يك مرتبه خون مى بيند اگر در يك ماه دو مرتبه خون ببيند و آن خون
شرايط حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز
كمتر نباشد بايد هردو را حيض قرار دهد.
مسأله : اگر سه روز يا
بيشتر خونى ببيند كه نشانه حيض را دارد، بعد ده روز يا بيشتر خونى ببيند كه
نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونى به نشانه هاى حيض ببيند بايد
خون اوّل و خون آخر را كه نشانه هاى حيض داشته، حيض قرار دهد.
مسأله : اگر زن پيش از ده
روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست، بايد براى عبادتهاى خود غسل كند،
اگرچه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند ولى
اگر يقين داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند نبايد
غسل كند و نمى تواند نماز بخواند و بايد به احكام حائض رفتار نمايد.
مسأله : اگر زن پيش از ده
روز پاك شود، و احتمال دهد كه در باطن خون هست بايد قدرى پنبه داخل فرج
نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد; پس اگر پاك بود غسل كند وعبادتهاى خود
را بجاآورد واگر پاك نبود اگرچه به خون زرد رنگى هم آلوده باشد چنانچه در
حيض عادت ندارد يا عادت او ده روز است بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز
پاك شد غسل كند، و اگر سر ده روز پاك شد، يا خون او از ده گذشت، سر ده روز
غسل نمايد، و اگر عادتش كمتر از ده روز است، در صورتى كه بداند پيش از تمام
شدن ده روز يا سر ده روز پاك مى شود، نبايد غسل كند و اگر احتمال دهد خون
او از ده روز مى گذرد احتياط واجب آن است كه تا يك روز عبادت را ترك كند و
بعد از آن مى تواند تا ده روز عبادت را ترك كند ولى بهتر است تا ده روز
كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهاى مستحاضه را انجام دهد پس
اگر پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز از خون پاك شد تمامش حيض است و
اگر ده روز گذشت، بايد عادت خود را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و
عبادتهايى را كه بعد از روزهاى عادت بجا نياورده قضا نمايد.
مسأله : اگر چند روز را
حيض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حيض نبوده است، بايد نماز و روزه اى
را كه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد، و اگر چند روز را به گمان اين كه
حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه آن روزها را روزه گرفته
بايد قضا نمايد.
نـفـاس
مسأله : از وقتى كه اولين
جزء بچه از شكم مادر بيرون مى آيد هر خونى كه زن مى بيند، اگر پيش از ده
روز يا سرِ ده روز قطع شود خون نفاس است. و زن را در حال نفاس، نفساء
مى گويند.
مسأله : خونى كه زن پيش از
بيرون آمدن اوّلين جزء بچّه مى بيند نفاس نيست.
مسأله : لازم نيست كه خلقت
بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته اى هم از رحم زن خارج شود و خود زن
بداند، يا چهار نفر قابله بگويند كه اگر در رحم مى ماند انسان مى شد، خونى
كه تا ده روز همراه آن مى بيند خون نفاس است.
مسأله : ممكن است خون
نفاس، يك آن، بيشترنيايد،ولى بيشتراز ده روز نمى شود.
مسأله : هرگاه شك كند كه
چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط شده اگر مى ماند انسان مى شد يا نه
لازم نيست وارسى كند، و خونى كه از او خارج مى شود شرعاً خون نفاس نيست.
مسأله : توقف در مسجد و
رفتن به مسجدالحرام و مسجد پيامبر (صلى الله عليه وآله)
و رساندن جايى از بدن به خط قرآن و كارهاى ديگرى كه بر حائض حرام است، بر
نفساء هم حرام است و آنچه بر حائض واجب و مستحب و مكروه است، بر نفساء هم
واجب و مستحب و مكروه مى باشد.
مسأله : طلاق دادن زنى كه
در حال نفاس مى باشد باطل است و نزديكى كردن با او حرام مى باشد و اگر
شوهرش با او نزديكى كند احتياط مستحب آن است به دستورى كه در احكام حيض
گفته شد كفاره بدهد.
مسأله : وقتى زن از خون
نفاس پاك شد، بايد غسل كند و عبادتهاى خود را بجا آورد و اين غسل كفايت از
وضو نمى كند و اگر دوباره خون ببيند چنانچه در فاصله كمتر از ده روز از
هنگام زايمان خون دوم قطع شود تمام آن نفاس است. و اگر روزهايى كه پاك بوده
روزه گرفته باشد بايد قضا نمايد.
مسأله : اگر زن از خون
نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست بايد مقدارى پنبه داخل فرج
نمايد و كمى صبر كند اگر خون در مجرى نبود براى عبادتهاى خود غسل كند.
مسأله :
اگر خون نفاس زن
از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت دارد به اندازه روزهاى عادت او نفاس و
احتياط واجب آن است كه از روز بعد از عادت تا روز دهم زايمان عبادت هاى خود
را طبق احكام استحاضه به جا آورد و كارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك
كند و بقيه استحاضه است و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس و بقيه استحاضه
مى باشد. و احتياط مستحب در هر دو صورت آن است كه بعد از روز دهم تا روز
هيجدهم زايمان، عبادتهاى خود را طبق احكام استحاضه بجا آورد و كارهايى را
كه بر نفساء حرام است ترك كند.
مسأله : بين نفاس و حيض كه
زن بعد از آن مى بيند بايد ده روز فاصله باشد پس خونى كه زن قبل از گذشت ده
روز از گذشت ايام نفاس مى بيند استحاضه است هر چند در ايام عادت باشد و در
مورد لزوم فاصله شدن ده روز پاكى بين حيض سابق و نفاس اشكال است و احتياط
ترك نشود.
غسل مسّ ميّت
مسأله : اگر كسى بدن انسان
مرده اى را كه سرد شده و غسلش نداده اند مس كند يعنى جايى از بدن خود را به
آن برساند بايد غسل مس ميت نمايد، چه در حالت خواب مس كند چه در بيدارى، با
اختيار مس كند يا بى اختيار، حتى اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان
ميت برسد بايد غسل كند. ولى اگر حيوان مرده اى را مس كند غسل بر او واجب
نيست.
مسأله : براى مس مرده اى
كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نيست اگرچه جايى را كه سرد شده مسّ
نمايد.
مسأله : اگر موى خود را به
بدن ميت برساند و يا بدن خود را به موى ميّت و يا موى خود را به موى ميّت
برساند، غسل واجب نيست مگر اين كه آن قدر موى كوتاه باشد كه مس ميت بر آن
صدق بنمايد.
مسأله : براى مس بچه مرده،
حتى بچه سقط شده اى كه چهار ماه او تمام شده غسل ميت واجب است بلكه بهتر
است براى مس بچه سقط شده اى كه از چهار ماه كمتر دارد غسل كرد. بنابراين
اگر بچه چهار ماهه اى مرده به دنيا بيايد، مادر او بايد غسل مس ميت كند،
بلكه اگر از چهار ماه كمتر هم داشته باشد بهتر است مادر او غسل نمايد.
مسأله : بچه اى كه بعد از
مردن مادر به دنيا مى آيد، وقتى بالغ شد واجب است غسل مس ميّت كند.
مسأله : اگر انسان، ميتى
را كه سه غسل او كاملاً تمام شده مس نمايد، غسل بر او واجب نمى شود، ولى
اگر پيش از آن كه غسل سوم تمام شود جايى از بدن او را مس كند اگرچه غسل سوم
آن جا تمام شده باشد بايد غسل مس ميت نمايد.
مسأله : اگر ديوانه يا
بچّه نابالغى، ميت را مس كند بعد از آن كه آن ديوانه عاقل يا بچّه بالغ شد
بايد غسل مس ميت نمايد و اگر بچه نابالغ در حالى كه مميز است در حالى كه
مميز است غسل كند غسلش صحيح است.
مسأله : اگر از بدن زنده
يا مرده اى كه غسلش نداده اند، قسمتى كه داراى استخوان است جدا شود و پيش
از آن كه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مس نمايد بايد غسل مس ميت
كند و اگر قسمتى كه جدا شده استخوان نداشته باشد براى مس آن، غسل واجب
نيست.
مسأله : براى مس استخوان و
دندانى كه از مرده جدا شده باشد و آن را غسل نداده اند بنابر احتياط واجب
بايد غسل كرد، و همچنين براى مسّ استخوانى كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد
بنابر احتياط واجب بايد غسل كرد. ولى براى مس دندانى كه از انسان زنده جدا
شده و گوشت ندارد، غسل واجب نيست.
مسأله : غسل مس ميت را
بايد مثل غسل جنابت انجام دهند. ولى اين غسل كفايت از وضو نمى كند.
مسأله :
اگر چند ميت را مس
كند يا يك ميت را چند بار مس نمايد، يك غسل كافى است.
مسأله : براى كسى كه بعد
از مس ميت غسل نكرده است توقف در مسجد و جماع و خواندن سوره هايى كه سجده
واجب دارد مانعى ندارد، ولى براى نماز و مانند آن بايد غسل كند و وضو هم
بگيرد.
احكام محتضر
مسأله : مسلمانى را كه
محتضر است يعنى در حال جان دادن مى باشد مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا
كوچك، بايد به پشت بخوابانند به طورى كه كف پاهايش به طرف قبله باشد. و
بعيد نيست كه برخود محتضر هم اين كار لازم باشد.
مسأله : احتياط واجب آن
است كه تا وقتى غسل ميت تمام نشده او را رو به قبله بخوابانند، ولى بعد از
آنكه غسلش تمام شد، بهتر است او را مثل حالتى كه بر او نماز مى خوانند،
بخوابانند.
مسأله : رو به قبله كردن
محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از ولىّ او لازم نيست.
مسأله : مستحب است شهادتين
و اقرار به دوازده امام (عليهم السلام) و ساير
عقايد حقه را به كسى كه در حال جان دادن است طورى تلقين كنند كه بفهمد، و
نيز مستحب است چيزهايى را كه گفته شد تا وقت مرگ تكرار كنند.
مسأله : مستحب است اين
دعاها را طورى به محتضر تلقين كنند كه بفهمد:
«اللّهمَّ اغْفِرْلِىَ الْكَثيرَ مِنْ
مَعاصيكَ وَاَقْبَلْ مِنِّى الْيَسِيرَ مِنْ طاعَتِكَ يا مَنْ يَقْبَلُ
الْيَسِيرَ وَيَعْفوُ عَنِ الْكَثِيرِ اِقْبَلْ مِنّى الْيَسِير; واعْفُ
عَنّى الْكثيرَ اِنَّكَ اَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ اللّهُمَّ ارْحَمْنىِ
فَاِنَّكَ رَحيمٌ».
مسأله : مستحب است كسى را
كه سخت جان مى دهد، اگر ناراحت نمى شود به جايى كه نماز مى خوانده ببرند.
مسأله : مستحب است براى
راحت شدن محتضر بر بالين او سوره مباركه يس، و الصافات و احزاب و
آية الكرسى و آيه پنجاه و چهارم از سوره اعراف يعنى آيه
اِنَّ رَبَّكُمُ اللهُ الَّذى خَلَقَ السَّماواتِ... و سه آيه آخر سوره
بقره بلكه هرچه از قرآن ممكن است بخوانند.
مسأله :
تنها گذاشتن محتضر
و گذاشتن چيزى روى شكم او و بودن جُنُب و حائض نزد او و همچنين حرف زدن
زياد و گريه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است.
احكام بعد از مرگ
مسأله : بعد از مرگ مستحب
است دهان ميّت را ببندند كه باز نماند و چشمها و چانه ميت را ببندند و دست
و پاى او را دراز كنند و پارچه اى روى او بيندازند و اگر شب مرده است در
جايى كه مرده، چراغ روشن كنند و براى تشييع جنازه او مؤمنين را خبر كنند. و
در دفن او عجله نمايند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند، بايد صبر كنند تا
معلوم شود و نيز اگر ميّت حامله باشد و بچه در شكم او زنده باشد، بايد به
قدرى دفن را عقب بيندازند، كه پهلوى چپ او را بشكافند و طفل را
بيرون آورند و پهلو را بدوزند.
احكام غسل و كفن و نماز و دفن ميّت
مسأله : غسل و كفن و نماز
و دفن مسلمان اگرچه دوازده امامى نباشد بر هر مكلفى واجب است، و اگر بعضى
انجام دهند از ديگران ساقط مى شود و چنانچه هيچ كس انجام ندهد همه معصيت
كرده اند.
مسأله : اگر كسى مشغول
كارهاى ميت شود بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، ولى اگر او عمل را
نيمه كاره بگذارد، بايد ديگران تمام كنند.
مسأله : اگر انسان يقين
كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميت شده، واجب نيست به كارهاى ميت اقدام كند،
ولى اگر شك يا گمان دارد بايد اقدام نمايد.
مسأله : اگر كسى بداند غسل
يا كفن يا نماز يا دفن ميت را باطل انجام داده اند بايد دوباره انجام دهد،
ولى اگر گمان دارد كه باطل بوده يا شك دارد كه درست بوده يا نه، لازم نيست
اقدام نمايد.
مسأله : براى غسل و كفن و
نماز و دفن ميّت بايد از ولىّ او اجازه بگيرند.
مسأله : ولىّ زن كه در غسل
و كفن و دفن او دخالت مى كند شوهر اوست و بعد از او مردهايى كه از ميّت ارث
مى برند مقدم بر زنهاى ايشانند و هر كدام كه در ارث بردن مقدم هستند در اين
امر نيز مقدمند.
مسأله : اگر كسى بگويد: من
وصى يا ولىّ ميّتم، يا بگويد: ولىّ ميت به من اجازه داده كه غسل و كفن و
دفن ميت را انجام دهم، چنانچه ديگرى نمى گويد من ولىّ يا وصى ميّتم يا ولىّ
ميت به من اجازه داده است، انجام كارهاى ميّت با اوست.
مسأله :
اگر ميت براى غسل
و كفن و دفن و نماز خود غير از ولىّ، كس ديگرى را معين كند، احتياط واجب آن
است كه ولىّ و آن كس هردو اجازه بدهند. و اگر ميت وصيت كند و فرزند خود را
وصى قرار دهد بنابر احتياط واجب بر فرزند لازم است طبق وصيت پدر عمل كند و
نمى تواند آن را قبول نكند. امّا اگر غير از فرزند خود كسى را وصى قرار دهد
اگر او مطلع شود و در حال حيات و وقتى كه او مى توانسته وصى ديگر انتخاب كند به او اطلاع دهد كه حاضر نيست طبق وصيت
او عمل كند مانعى ندارد و الاّ بايد طبق وصيت او عمل كند.
احكام غسل ميّت
مسأله : واجب است ميت را
سه غسل بدهند:
اوّل: به آبى كه با سدر
مخلوط باشد.
دوّم: به آبى كه با كافور
مخلوط باشد.
سوّم: با آب خالص.
مسأله : سدر و كافور بايد
به اندازه اى زياد نباشد كه آب را مضاف كند و به اندازه اى هم كم نباشد كه
نگويند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.
مسأله : اگر سدر و كافور
به اندازه اى كه لازم است پيدا نشود بنابر احتياط واجب بايد مقدارى كه به
آن دسترسى دارند در آب بريزند ولى آن قدر كم نباشد كه آب سدر و كافور اصلاً
صدق نكند.
مسأله : كسى كه براى حج
احرام بسته است اگر پيش از تمام كردن سعى بين صفا و مروه بميرد، نبايد او
را با آب كافور غسل دهند و به جاى آن بايد با آب خالص غسلش بدهند، و همچنين
اگر در احرام عمره پيش از كوتاه كردن مو، بميرد.
مسأله : اگر سدر و كافور
يا يكى از اينها پيدا نشود يا استعمال آن جايز نباشد مثل آن كه غصبى باشد،
بايد به جاى هركدام كه ممكن نيست ميت را با آب خالص غسل بدهند.
مسأله : كسى كه ميت را غسل
مى دهد بايد مسلمان دوازده امامى و عاقل و بنابر احتياط واجب بالغ باشد و
بايد مسائل غسل را هم بداند.
مسأله : كسى كه ميت را غسل
مى دهد بايد قصد قربت داشته باشد يعنى غسل را براى انجام فرمان خداوند عالم
به جا آورد، و اگر به همين نيّت تا آخر غسل سوّم باقى باشد كافى است و
تجديد لازم نيست.
مسأله : غسل بچه مسلمان
اگرچه از زنا باشد، واجب است. و غسل و كفن و دفن كافر و اولاد او جائز نيست. و كسى كه از بچگى
ديوانه بوده و به حال ديوانگى بالغ شده، چنانچه پدر و مادر و جد و جدّه او
يا يكى از آنان مسلمان باشند بايد او را غسل داد و اگر هيچ كدام آنان
مسلمان نباشند، غسل دادن او جايز نيست.
مسأله : بچه سقط شده را
اگر چهار ماه يا بيشتر دارد، بايد غسل بدهند، و اگر چهار ماه ندارد، بايد
در پارچه اى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.
مسأله : اگر مرد، زن را و
زن، مرد را غسل بدهد باطل است ولى زن مى تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر
هم مى تواند زن خود را غسل دهد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه زن، شوهر خود
و شوهر، زن خود را غسل ندهد.
مسأله : مرد مى تواند دختر
بچّه اى را كه سن او سه سال بيشتر نيست غسل دهد، زن هم مى تواند پسر
بچّه اى را كه سه سال بيشتر ندارد غسل دهد.
مسأله : اگر براى غسل دادن
ميتى كه مرد است، مرد پيدا نشود، زنانى كه با او نسبت دارند و محرمند مثل
مادر و خواهر و عمه و خاله يا به واسطه شيرخوردن با او محرم شده اند
مى توانند از زير لباس غسلش بدهند. و نيز اگر براى غسل ميت زن، زن ديگرى
نباشد مردهائى كه با او نسبت دارند و محرمند، يا به واسطه شيرخوردن با او
محرم شده اند، مى توانند از زير لباس، او را غسل دهند.
مسأله : اگر ميت و كسى كه
او را غسل مى دهد هردو مرد يا هردو زن باشند بهتر آن است كه غير از عورت،
جاهاى ديگر ميت برهنه باشد.
مسأله : نگاه كردن به عورت
ميت، حرام است، و كسى كه او را غسل مى دهد اگر نگاه كند معصيت كرده ولى غسل
باطل نمى شود.
مسأله : اگر جايى از بدن
ميت نجس باشد، بايد پيش از آن كه آن جا را غسل بدهند، آب بكشند. و احتياط
واجب آن است كه تمام بدن ميت پيش از شروع به غسل پاك باشد.
مسأله : غسل ميت مثل غسل
جنابت است، و احتياط واجب آن است كه تا غسل ترتيبى ممكن است ميت را غسل
ارتماسى ندهند، ولى در غسل ترتيبى فروبردن هريك از سه قسمت بدن ميت، در آب
كثير جايز است.
مسأله : كسى را كه در
حال حيض يا در حال جنابت مرده لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه
همان غسل ميت براى او كافى است.
مسأله : جائز نيست كه براى
غسل دادن ميت مزد بگيرند ولى مزد گرفتن براى كارهاى مقدماتى غسل حرام نيست.
مسأله :
اگر آب پيدا نشود
يا استعمال آن مانعى داشته باشد بايد عوض هر غسل، ميت را يك تيمم بدهند.
مسأله : كسى كه ميت را
تيمم مى دهد بايد دو دست خود را بر زمين بزند و به صورت و پشت دستهاى ميت
بكشد و لازم نيست حتماً ميّت را بغل كند و دستها را از پشت به صورت او بكشد
يا از روبرو دستها را بر عكس بكشد بلكه به همان صورت متعارف بكشد كافى است.
و بنابر احتياط واجب اگر ممكن باشد با دست ميت هم او را تيمم بدهد.
احكام كفن ميّت
مسأله : ميت مسلمان را
بايد با سه پارچه كه آنها را لنگ و پيراهن و سرتاسرى مى گويند كفن نمايند.
مسأله : لنگ بايد از ناف
تا زانو باشد و اطراف بدن را بپوشاند، و بهتر آن است كه از سينه تا روى پا
برسد. و بنابر احتياط واجب پيراهن بايد از سر شانه تا نصف ساق پا تمام بدن
را بپوشاند و بهتر آن است كه تا روى پا برسد. و درازى سرتاسرى بايد به قدرى
باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد، و پهناى آن بايد به اندازه اى باشد كه يك
طرف آن روى طرف ديگر بيايد.
مسأله : اگر ورثه بالغ
باشند و اجازه دهند كه بيشتر از مقدار واجب كفن را كه در مسأله قبل گفته شد
از سهم آنان بردارند اشكال ندارد، بلكه بعيد نيست مقدار متعارف مناسب با
شأن ميت از اصل تركه خارج شود گرچه احتياط مستحب آن است كه بيشتر از مقدار
واجب كفن و همچنين مقدارى را كه احتياطاً لازم است از سهم كسى كه بالغ نشده
برندارند.
مسأله : اگر كسى وصيت
كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو مسأله قبل گفته شد، از ثلث مال
او بردارند، يا وصيت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند ولى مصرف
آن را معين نكرده باشد يا فقط مصرف مقدارى از آن را معين كرده باشد،
مى توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.
مسأله : كفن زن بر شوهر
است، اگرچه زن از خود مال داشته باشد، و همچنين اگر زن را به شرحى كه در
كتاب طلاق گفته مى شود، طلاق رجعى بدهند و پيش از تمام شدن عده بميرد،
شوهرش بايد كفن او را بدهد و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد ولىّ
شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد.
مسأله : كفن ميّت بر
خويشان او واجب نيست اگرچه مخارج او در حال زندگى بر آنان واجب باشد.
مسأله : احتياط واجب آن
است كه هريك از سه پارچه كفن به قدرى نازك نباشد كه بدن ميت از زير آن پيدا
باشد.
مسأله : كفن بايد مباح
باشد يعنى از مال خود ميّت باشد يا ديگرى از مال حلال تهيّه كرده و با
رضايت خود آن را بدهد تا ميّت را كفن كنند.
مسأله : كفن كردن با چيز
غصبى اگر چيز ديگرى هم پيدا نشود جايز نيست و چنانچه كفن ميت غصبى باشد و
صاحب آن راضى نباشد بايد از تنش بيرون آورند، اگرچه او را دفن كرده باشند.
مسأله : كفن كردن با پوست
مردار جايز نيست، ولى چنانچه چيز ديگرى پيدا نشود احتياط واجب آن است كه
ميت را با آن كفن كنند.
مسأله : كفن كردن ميت با
چيز نجس و پارچه ابريشمى خالص يا پارچه اى كه با طلا بافته شده جائز نيست،
ولى در حال ناچارى اشكال ندارد.
مسأله : كفن كردن با
پارچه اى كه از پشم يا موى حيوان حرام گوشت تهيه شده، در حال اختيار جايز
نيست، ولى اگر پوست حيوان حلال گوشت را طورى درست كنند كه به آن جامه گفته
شود، و همچنين اگر كفن از مو و پشم حيوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد،
اگرچه احتياط مستحب آن است كه با اين دو هم كفن ننمايند.
مسأله : اگر كفن ميت
به نجاست خود او يا به نجاست ديگرى نجس شود، چنانچه كفن از بين نمى رود
بايد مقدار نجس را بشويند يا ببرند ولى اگر در قبر گذاشته باشند بهتر است
كه ببرند بلكه اگر بيرون آوردن ميت اهانت به او باشد بريدن واجب مى شودواگر
شستن يابريدن آن ممكن نيست، درصورتى كه عوض كردن آن ممكن باشد، بايد عوض
نمايند.
مسأله :
كسى كه براى حج يا
عمره احرام بسته است اگر بميرد بايد مثل ديگران كفن شود و پوشاندن سر و
صورتش اشكال ندارد.
مسأله : مستحب است انسان
در حال سلامتى، كفن و سدر و كافور خود را تهيه كند.
احكام حنوط
مسأله : بعد از غسل، واجب
است ميت را حنوط كنند; يعنى به پيشانى و كف دستها و سر زانوها و سر دو
انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند. و مستحب است به سر بينى ميت هم كافور
بمالند و بايد كافور ساييده و تازه باشد و اگر به واسطه كهنه بودن، عطر آن
از بين رفته باشد كافى نيست.
مسأله : در حنوط ميت،
مراعات ترتيب بين اعضاى سجود لازم نيست اگرچه احتياط مستحب آن است كه اوّل
كافور را به پيشانى ميت بمالند.
مسأله : بهتر آن است كه
ميت را پيش از كفن كردن، حنوط نمايند اگرچه در بين كفن كردن و بعد از آن هم
مانعى ندارد.
مسأله : كسى كه براى حجّ
احرام بسته است اگر پيش از تمام كردن سعى بين صفا و مروه بميرد حنوط كردن
او جايز نيست و نيز اگر در احرام عمره پيش از آن كه موى خود را كوتاه كند
بميرد نبايد او را حنوط كنند.
مسأله : زنى كه شوهر او
مرده و هنوز عده اش تمام نشده اگرچه حرام است خود را خوشبو كند، ولى چنانچه
بميرد حنوط او واجب است.
مسأله : احتياط واجب آن
است كه ميت را با مشك و عنبر و عود و عطرهاى ديگر خوشبو نكنند يا براى حنوط اينها را با كافور
مخلوط ننمايند.
مسأله : مستحب است قدرى
تربت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) را با كافور مخلوط
كنند ولى بايد از آن كافور به جاهايى كه بى احترامى مى شود نرسانند و نيز
بايد تربت بقدرى زياد نباشد، كه وقتى با كافور مخلوط شد، آن را كافور
نگويند.
مسأله :
اگر كافور به
اندازه غسل و حنوط نباشد بايد غسل را مقدم بدارند، و اگر براى هفت عضو نرسد
پيشانى را مقدم بدارند.
مسأله : مستحب است دو چوب
تر و تازه در قبر همراه ميّت بگذارند.
احكام نماز ميّت
مسأله : نماز خواندن بر
ميت مسلمان اگرچه بچه باشد واجب است، ولى بايد پدر و مادر و جد و جدّه آن
بچه يا يكى از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه تمام شده باشد.
مسأله : نماز ميت بايد بعد
از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود و اگر پيش از اينها يا در بين
اينها بخوانند، اگرچه از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد كافى نيست.
مسأله : كسى كه مى خواهد
نماز ميت بخواند لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمم باشد وبدن و لباسش پاك
باشد و اگر لباس او غصبى هم باشد اشكال ندارد، اگرچه احتياط مستحب آن است
كه تمام چيزهايى را كه در نمازهاى ديگر لازم است رعايت كند.
مسأله : كسى كه به ميت
نماز مى خواند، بايد رو به قبله باشد. و نيز واجب است ميت را مقابل او به
پشت بخوابانند به طورى كه سر او به طرف راست نمازگزار و پاى او به طرف چپ
نمازگزار باشد.
مسأله : مكان نمازگزار
بايد از جاى ميت خيلى پست تر يا بلندتر نباشد ولى پستى و بلندى مختصر اشكال
ندارد.
مسأله : نمازگزار بايد از
ميت دور نباشد ولى كسى كه نماز ميت را به جماعت مى خواند اگر از ميت دور
باشد چنانچه صفها به يكديگر متصل باشد اشكال ندارد.
مسأله : نمازگزار بايد
مقابل ميت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف
ميت بگذرد، نماز كسانى كه مقابل ميت نيستند اشكال ندارد.
مسأله : بين ميّت و
نمازگزار بايد پرده يا ديوار يا چيزى مانند اينها نباشد ولى اگر ميت در
تابوت و مانند آن باشد اشكال ندارد.
مسأله : در وقت خواندن
نماز بايد عورت ميت پوشيده باشد و اگر كفن كردن او ممكن نيست بايد عورتش را
اگرچه با تخته و آجر و مانند اينها باشد بپوشانند.
مسأله : نماز ميت را بايد
ايستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع نيت، ميت را معين كند، مثلاً نيت
كند نماز مى خوانم بر اين ميت قربةً الى الله.
مسأله : اگر كسى نباشد كه
بتواند نماز ميت را ايستاده بخواند، و امكان انتظار هم نباشد يا مأيوس
باشند كه كسى بيايد و بتواند ايستاده نماز بخواند مى شود نشسته بر او نماز
خواند. و اگر بعد از اينكه نماز را نشسته خواندند و قبل از دفن كسى پيدا
شود كه بتواند ايستاده نماز بخواند واجب است دوباره نماز ميّت را ايستاده
بخواند.
مسأله : اگر ميت وصيت كرده
باشد كه شخص معينى بر او نماز بخواند، احتياط واجب آن است كه آن شخص از
ولىّ ميت اجازه بگيرد و بر ولّى هم بنابر احتياط واجب، واجب است كه اجازه
بدهد.
مسأله :
مكروه است بر ميّت
چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميّت اهل علم و تقوى باشد مكروه نيست.
مسأله : اگر ميت را عمداً
يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز دفن كنند يا بعد از دفن معلوم
شود، نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده است، تا وقتى جسد
اوازهم نپاشيدهواجب است با شرطهايى كه براى نماز ميّت گفته شد به قبرش نماز
بخوانند.
دستور نماز ميّت
مسأله : نماز ميت پنج
تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافى است: بعد از
نيت و گفتن تكبير اول بگويد:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّالله وَاَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ اللهِ .
و بعد از تكبير دوم بگويد:
اللّهُمَّ صَلّ على مُحَمَّد وَآلِ مُحَمّد.
و بعد از تكبير سوّم بگويد:
اللّهُمَّ
اغْفِر لِلْمُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ.
و بعد از تكبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد:
اللّهُمَ اغْفِر لِهذا الْميِّتِ
و اگر زن است بگويد:
اللّهُمَ اغْفِر لِهذِهِ الْميِّتِ و بعد تكبير پنجم را
بگويد.
و بهتر است بعد از تكبير اول بگويد:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ
وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ اِلهاً واحِداً أَحَداً صَمَداً فَرْداً حيّاً
قيّوماً دائِماً اَبَداً لَمْ يَتّخذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً، وَاَشْهَدُ
اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ اَرْسَلَهُ بِالْهُدى وَدينِ
الْحَقِّ، لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّه، وَلَوْكَرِهَ الْمُشْرِكوُن.
بَشيراً وَنَذِيراً بَيْنَ يَدَىِ السّاعَةِ.
و بعد از تكبير دوّم بگويد:
اللّهُمَّ صَلّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمّد وَبارِكْ عَلى
مُحَمّد وَآلِ مُحَّمَداً و ارحم محمّداً وَآلَ مُحمّد كَاَفْضَلِ ما
صَلَّيْتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلى اِبْراهِيمَ وَآلِ اِبْراهِيمَ
اِنَّكَ حَمِيدٌ مَجيدٌ وَصَلِّ عَلى جَميعِ الاْنْبياءِ
وَالْمُرْسَلِينَ.
و بعد از تكبير سوّم بگويد:
اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ
وَالْمُسْلِميِنَ وَالْمُسْلِماتِ الاَْحْياء مِنْهُمْ وَالاَْمْواتِ
تابِعْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ بِالْخَيراتِ اِنّكَ عَلى كُلِّ شَىء
قَدِيرِ.
و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد:
اللّهُمَ اِنَّ هذَا الْمُسَجَّى قُدّ
امَنَا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ اَمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَاَنْتَ
خَيْرُ مَنْزوُل بِهِ اَللّهُمَّ اِنَّكَ قَبَضْتَ روُحَهُ اِلَيْكَ وَقَدِ
احْتاجَ اِلى رَحْمِتَكَ، وَأَنْتَ غَنىُّ عَنْ عَذابِهِ، اللّهُمَّ اِنّا
لا نَعْلَمُ مِنْه اِلاّ خَيْراً وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا اللّهُمَّ
اِنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فى اِحْسانِهِ وَاِنْ كان مُسيئاً فَتَجاوَزْ
عَنْهُ وَاغْفِرْلَنا وَلَهُ اللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فِى اَعلى
عِلّيّين وَاخْلُفْ عَلى اَهْلِهِ فِى الغابِرينَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمِتَكَ
يا اَرْحَمَ الرّااحِمينَ.
و بعد، تكبير پنجم را بگويد. ولى اگر ميت زن است بعد از
تكبير چهارم بگويد:
اللّهُمَ اِنَّ
هذِهِ الْمُسَجَّاةَ قُدّ امَنَا اَمَتُكَ وَابْنَةُ عَبْدِكَ وَابْنَةُ
اَمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَاَنْتَ خَيْرُ مَنْزوُل بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا
لانَعْلَمُ مِنْها اِلاّ خَيْراً وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا اللّهُمَّ
اِنْ كانَتْ مُحْسِنةً فَزِدْ فى اِحْسانِها وَاِنْ كانَتْ مُسيئةً
فَتَجاوَزْ عَنْها وَاغْفِرْلَها اللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَكَ فِى اَعْلى
عِلّيّين وَاخْلُفْ عَلَى اَهْلِها فِى الغابِرينَ وَارْحَمْها
بِرَحْمِتَكَ يا اَرْحَمَ الرّااحِمينَ.
مسأله : بايد تكبيرها و
دعاها را طورى پشت سر هم بخواند كه نماز از صورت خود خارج نشود.
مسأله : كسى كه نماز ميت
را به جماعت مى خواند بايد تكبيرها و دعاهاى آن را هم بخواند.