كتاب روز تندر
تجدید ساختار ارتش شاه، ماهیتى كاملاً «تهاجمى» داشت. صرفنظر از خرید انبوهى
شكارى بمبافكن پیشرفته، تشكیل ناوگان هوایى تانكر «بوئینگ» - ویژه سوخترسانى
در آسمان به جنگندههاى تاكتیكى به خوبى مبین اهداف غیرتدافعى این تجدید ساختار
آمریكایى بود.(48) در راستاى همین سیاست بود كه در نیروى زمینى ارتش شاهنشاهى،
یگان «هوانیروز» تشكیل شد و هلىكوپترهاى توپدار تهاجمى «كبرا» و نیز،
هلىكوپترهاى ترابرى تیز پرواز «سوپر ترانسپورت» S.T.412 - ویژه حمل تیمهاى
ضربت كماندویى - به خدمت گرفته شدند. همزمان افسران عالیرتبه یگان كلاه سبزهاى
ارتش آمریكا - كه به تازگى آنها را با سرافكندگى از ویتنام خارج كرده بودند -
راهى ایران شدند و مسؤولیت تعلیم و توجیه عملیاتى یگانهاى نوبنیاد «كلاه سبز»
ارتش شاه را به عهده گرفتند. چنانكه مىدانیم، اصولاً فلسفه ایجاد واحدهاى
كلاهسبز در ارتشهاى جهان؛ تعلیم جنگاوران زبده، جهت مقابله با حركتهاى چریكى
بوده است. هم از اینروى، معمولاً كلاه سبزها را «نیروى ضدچریك» - آنتى گریلا -
نیز مىنامند.
این تجدید ساختار متكى بر اصل تهاجم، در نیروى دریایى نیز جلب نظر مىكرد.
صرفنظر از به خدمت گرفتن ناوشكنها، ناوها و ناوچههاى گوناگون، این ویژگىها
قابل تأمل بودند: ایجاد یگان «تفنگداران دریاى» - ویژه عملیات آبى - خاكى -
براساس الگوى واحد تفنگداران دریایى ارتش ایالات متحده؛ موسوم به «مرینز»،
ایجاد «گروه هواناو» با بهره گرفتن از چندین فروند «هاور كرافت»؛ ویژه انتقال
سریع تفنگداران دریایى جت اشغال سواحل دشمن فرضى، به خدمت گرفتن هلىكوپترهاى
مینیاب و... .
نخستین ثمره تن در دادن رژیم منحط پهلوى به این دكترین آمریكایى، اعزام قوا
به كشور عمان، جهت سركوبى شورش چریكهاى چپگراى مخالف «سلطان قابوس» بود.
نیروهاى شاه از عهده اجراى این مأموریت مداخلهجویانه و سركوبگرانه به وجه
احسن بر آمدند! سپس نوبت تسویه حساب رژیم مستبد پهلوى با همتاى بعثى - عراقى آن
فرا رسید.
شاه با اعلام حمایت از شورش «ملامصطفى بارزانى» در مناطق كردنشین شمال عراق،
آموزش نیروهاى شورشى توسط كماندوهاى ارتش شاهنشاهى و تسلیح و تجهیز آنان،
[همزمان با یك رشته درگیرى پراكنده چیفتنهاى ایرانى(49) با تانكهاى ناكارآمد
تى-55 عراقى در مناطق مرزى جنوب؛ بویژه شلمچه] عملیات گسترده ناامنسازى شمال
عراق را در دستور كار ژنرالهایش قرار داد. براى بعثیون حاكم بر بغداد، جز
كوتاه آمدن و نشستن صدام حسین - مرد شماره 2 رژیم بعث پس از حسنالبكر - پشت
میز مذاكره با محمدرضا پهلوى راه دیگرى باقى نمانده بود. حاصل كار، امضاى قرار
داد مرز 1975 میان سران دو رژیم در الجزیره، با میانجیگرى ژنرال «بومدین»
رییسجمهور الجزایر بود. «ژاندارم منطقهاى» حقیر كاخ سفید، دیگر در عرش سیر
مىكرد. وَهمِ عظمت، ناشى از عربدهكشى بر سر رقباى بعثى، شلتاق بىحساب و كتاب
در منطقه خلیج فارس، حاكمیت بلامنازع بر كشور، اینها همگى از یك سو، و از دیگر
سو احساس تحقیر نسبت به ملتى كه در هر فرصت و مجال ممكن انزجار و نفرت عمیق
خویش را نسبت به او و رژیم سركوبگرش ابراز مىكردند، دست به دست هم دادند و بر
خبط دماغ فرمانرواى سبك مغز تخت طاووس افزودند.
مَثَل اعلاى این روان پریشى دیكتاتور و ابراز تنفر و تحقیر او نسبت به ملت
زجركشیده ایران را مىتوان در «جشنهاى سریالى»! برپا شده توسط رژیم پهلوى به
نظاره نشست.(50)
هزینه كردن میلیاردها تومان از ثروت ملى كشور در راه برپایى این سیرك زشت
ادوارى در شرایطى كه بخش عمده روستاها و حتى شهرهاى كشور فاقد امكانات اولیهاى
از قبیل جاده - چه خاكى، چه آسفالت - آب آشامیدنى سالم، برق، مخابرات و حمام
بودند و فقر مطلق امكانات بهداشتى و سوء تغذیه مزمن گریبانگیر بیش از 23 اهالى
كشور بود، چه معنایى جز نمك پاشیدن بر روى جراحات روحى ملتى اسیر، غارت شده،
خفقان زده، تحقیر شده و خاكستر نشین مىتوانست داشته باشد؟!(51) امام خمینى(ره)
كه در تبعیدگاه خود، حال و روز فجیع ملت و شلتاقهاى بىحد و حصر رژیم نامشروع
پهلوى را با دقت زیر نظر داشت، در آستانه پرده دوم این عیاشىهاى نفرت انگیز -
جشنهاى 2500 ساله - با صدور اعلامیه مفصلى خطاب به ملت ایران، دست به روشنگرى
افكار عمومى و افشاى حكومت هویت ستیز و بیگانه پرست شاه مىزند و مىنویسد:
«... در چنین شرایطى است كه دیده مىشود میلیونها تومان خرج جشنهاى شاهنشاه
مىشود. فقط براى تزئین و چراغانى تهران به ما اعلام شده كه هشتاد میلیون تومان
خرج شده است. گذشته از این، گویا متخصصان اسرائیلى عهدهدار ترتیب مراسم
شدهاند... آیا ملت ایران باید براى كسى كه به اسلام و اساس اسلامى خیانت
مىكند جشن برپا كند؟... چگونه ملتى مىتواند براى چنین پادشاهى جشن بگیرد؟!...
جنایات پادشاهان تمام تاریخ را سیاه كرده است... از نظر پیغمبر اسلامr، كلمه
«شاهنشاه»؛ نفرتانگیزترین كلمه است. اصول اسلامى با سلطنت مخالف است. كاخهاى
استبداد شاهنشاهى ایران را ویران كنید! سلطنت از شرمآورترین و زشتترین
ارتجاعهاست... چرا بازرگانان و كارگران را وادار مىكنند كه هزینه این جشنهاى
بىفایده را بپردازند؟!(52)
اگر امروز علماى قم، مشهد، تبریز، اصفهان، شیراز و دیگر شهرهاى ایران علیه این
جشن افتضاحانگیز اعتراض مىكردند، و همه این خوشگذرانىها را كه ملت و مملكت
را یكراست به سوى غرقاب مىبرند محكوم مىكردند، آنوقت ما از نتیجه مطمئن
بودیم. ایران نزدیك به 150 هزار طلبه دارد. اگر آنها یكصدا سكوت را درهم
مىشكستند و این رژیم خود فروخته را تأیید نمىكردند، آنوقت پیروز مىشدند...
بیدار شوید!»(53) اعلام تغییر مبدأ تاریخ رسمى كشور از «هجرى شمسى» به مبداء
تاریخى مجهول و غیرواقعى «سال شاهنشاهى»(54) در 24 اسفندماه 1354 در اجلاس
مشترك مجلسین رژیم، مبین ورود شاه به بالاترین مرحله اسلام ستیزى و نشان دهنده
انكار تام و تمام ریشههاى تاریخى هویت مذهبى - ملى مردم مسلمان ایران توسط
دلقكى تاج بر سر و مخبط بود. قزاق زادهاى بىاصل و نسب كه پدرش را انگلستان در
فرداى ختم جنگ جهانى اول بر سر كار آورد و چون از حَیز انتفاع ساقط شد، وى را
به جزیره موریس در آفریقاى جنوبى تبعید كردند و خودش نیز، با اعمال نفوذ
انگلستان - یكبار در شهریور 1320 و دیگر بار با كودتاى ننگین آمریكایى -
انگلیسى 28 مرداد 32 - توانست بر گرده ایرانیان سوار شود.
هم از این روى، وقتى در ژانویه 1978 - دىماه 1356 - «جیمى كارتر» رئیس جمهور
وقت آمریكا با حضور در تهران جام شراب خود را به افتخار «شاهنشاه آریا مهر بزرگ
ارتشتاران» بلند كرد و گفت: «مىنوشیم به سلامتى پادشاهى كه در این جهان پرآشوب
كشور تحت فرمانروایى او همچون «جزیره ثبات» در دریاى ناآرامىها به سر مىبرد».
محمدرضا پهلوى، خشنود از استماع مراتب ابراز رضایت ارباب بزرگ خود، دیگر در عرش
اعلاى عیش و بهجت سیر مىكرد. درست در همین ایام بود كه «داریوش همایون»؛ وزیر
اطلاعات و جهانگردى رژیم، جهت فراهم آوردن مراتب خوش آیند پدر تا جدار
شاهپرستان دست به قلم برد و با نگارش مقالهاى موسوم به «ایران و استعمار سرخ
و سیاه»(55) در روزنامه «اطلاعات»، ضمن ترسیم چهرهاى خداگونه از عفریت عارى از
مهر، به ساحت آن یگانه یار سفركرده ملت كه صدها و هزاران قافله قلوب ایرانیان
را همره خود داشت، جسارت ورزید.
همین جرقه شرارت نمرودیان، خرمن خشم متراكم و فروخرده ملت مسلمان ایران را به
آتش كشید و نقطه آغازى شد بر پایان محتوم كابوس شاهنشاهى 2500 ساله.
نخست قم قامت قیام برافراشت و در نوزدهم دىماه 56 مردم این شهر با هدایت علماء
و طلاب انقلابى حوزه علمیه قم به میدان آمدند و فریاد مرگ بر شاه، زنده باد
خمینى سردادند. چكمه پوشان رژیم به اقتضاى طبیعت سفاك خویش دست به اسلحه برده،
صفوف انبوه مردم بىدفاع را آماج رگبار گلولههایشان قرار دادند.
رژیم مىپنداشت این بار نیز چون واقعه پانزدهم خرداد 42 خواهد توانست دامنه
خیزش مردم را مهار كرده و از تبدیل آن به یك قیام سراسرى در سطح كشور ممانعت به
عمل آورد. لیكن... سركوبگران سخت به خطا رفته بودند. روز 29 بهمن 56، مردم
قهرمان تبریز قد علم كردند و به بهانه بزرگداشت مراسم چهلم شهداى قم، به
خیابانها ریختند. شاه بار دیگر به نیروهایش فرمان كشتار مردم را صادر كرد، اما
این بار اهالى تبریز - خاصه جوانان مسلمان و پرشور این شهر - میدان را خالى
نكردند و با سنگ و چوب در برابر صفوف تا بن دندان مسلح مأموران امنیتى - نظامى
رژیم به مقاومت پرداختند. حكومت دیكتاتور هنوز از مقابله با مردم تبریز فارغ
نشده بود كه این بار مردم اصفهان بپاخاستند و چون در صدد سركوبى اهالى این شهر
برآمد، نوبت قیام به مردم مشهد رسید و... .
بدین سان، زنجیرهاى از خیزشهاى مردمى، با جلودارى علماء و طلاب معتقد به
رهبرى قاطع و سازش ناپذیر حضرت امامخمینى(ره) و متكى به نیروى جوانان مسلمان و
پرشور شهرى و روستایى، تحت سه شعار كلیدى و به هم پیوسته «استقلال، آزادى،
حكومت اسلامى» آغاز گردید. یگانه مایه دلگرمى شاه و حامیان آمریكایى او، آرامش
ظاهرى اوضاع پایتخت بود، اما نوبت سر برافراشتن مردم تهران نیز، فرا مىرسید.
روحانیت مبارز تهران و چهرههاى شاخص آن همچون آیتاللَّه مرتضى مطهرى (ره)،
آیةاللَّه سیدمحمد حسینى بهشتى (ره) و آیةاللَّه محمد مفتح(ره)، طرح به ظاهر
ناممكن برپایى یك تجمع عظیم میلیونى در تهران را در دستور كار خویش قرار داده
بودند. مهمترین اهرم اجرایى آنان براى عملى ساختن این اقدام بىسابقه،
شبكههاى زنجیرهاى و سراسرى هیأتهاى مذهبى سنتى تحت پوشش تشكلى مذهبى -
مردمى؛ موسوم به هیأتهاى مؤتلفه اسلامى(56) بود. تظاهرات میلیونى مردم تهران،
پس از اقامه نماز عیدفطر به امامت شهید مفتح در 13 شهریور 57 و شعار رعدآساى
دریاى بىپایان انسانها؛ «ما عدل علىu خواهیم - پهلوى نمىخواهیم»، زمین را
زیر پاى شاه و حامیان آمریكایى او به لرزه درآورد. وسعت و عظمت این تظاهرات
بىسابقه به حدى تكان دهنده بود كه حتى مطبوعات سانسور زده رژیم نیز قادر به
نادیده انگاشتن آن نبودند. فرداى روز تظاهرات عیدفطر، عكسهاى هوایى چاپ شده در
دوقلوهاى عصرانه (كیهان و اطلاعات) - به رغم حذف شعارهاى مردم از گزارشهاى
خبرى - سرشار از پیام بودند:
- «نه» به شناسنامه جعلى آریایى!، «آرى» به هویت اصیل اسلامى - ایرانى.
- «نه» به كاپیتولاسیون آمریكایى، «آرى» به سیادت ملى قوم ایرانى.
- «نه» به خفقان سركوبگران قیام 15 خرداد، «آرى» به آزادگى شهیدان پانزدهم
خرداد.
- «نه» به فرهنگ منحط شاهنشاهى، «آرى» به فرهنگ متعالى شیعى.
و سرانجام... «نه» به رژیم شاه و اعوان و انصارش، «آرى» به خمینى و یارانش!
روند اوجگیرى معجزه آساى نهضت اسلامى ملت ایران در سال 57، حتى براى پیگیرترین
مبارزان و مخالفین دیكتاتورى پهلوى نیز به سختى قابل هضم و تحلیل بود، چه رسد
به دشمنان كودن این خیزش توحیدى بىنظیر. همانان كه سیدالساجدینu قرنها پیش
در وصفشان فرمود: «خداى را سپاس كه دشمنان ما را از ابلهان آفرید!»
به گواهى تمامى متون، كتب، نشریات، رسانهها و شخصیتهاى داخلى و خارجى؛ احدى
جز حضرتامام(ره) و روحانیت آگاه و مبارز، كوچكترین نقشى در شكلگیرى، هدایت و
تشدید روند وقایع این انقلاب بىبدیل نداشته است. صرفنظر از وفاداران به آرمان
و طریقت قائد اعظم جان اسلام؛ حضرت روح اللَّه(ره)، وضعیت مخالفین شاه در آن
روزها از این قرار بود:
الف - لیبرالهاى شبه مذهبى روشنفكر كه عمدتاً «نهضت آزادى» ایشان را نمایندگى
مىكرد. سران این جریان، به گواهى اسناد بدست آمده از لانه جاسوسى آمریكا، از
اوایل سال 57 به صورت مستمر با مأمورین بخش سیاسى سفارت آمریكا در تهران جلسات
مخفیانه داشتند. آنان در این نشستهاى دوستانه! به صراحت اعلام مىكردند كه مشى
و روش امام را در طرد و نفى اساس رژیم سلطنتى ابداً قبول ندارند و به قانون
اساسى رژیم معتقدند. همان قانون اساسى مشروطه كه اول بار با كودتاى سوم اسفند
1299ه.ش توسط رضاخان لگدمال شد و دیكتاتورى غیرقانونى بیست ساله «پهلوى اول» و
متعاقب آن حاكمیت نامشروع فرزندش محمدرضا به نام آن توجیه مىشد.
لیبرالهاى مذهبى تا قبل از فرار شاه، تأكید داشتند كه شاه باید بماند و سلطنت
كند، نه حكومت و زمام اداره امور كشور را باید به قوه مجریه بسپارد. هم از
اینروى، آنان از مانورهاى فریبكارانه و بىبنیاد رژیم، دایر بر اعلام «فضاى باز
سیاسى» صمیمانه حمایت مىكردند. تنها در آخرین ماههاى نهضت، تحت فشار شدید
افكار عمومى و برخورد قاطع امام با زمره سازشكاران بود كه آنان مجبور شدند دست
از شعار محورىشان بردارند و خرج خود را از حامیان سیاسى رژیم نامشروع شاه سوا
كنند.
ب - ملیون و روشنفكران ناسیونالیست غیرمذهبى.
اینان؛ به مثابه میراث خوران «جبهه ملى» ورشكسته، همچون همپالگىهاى لیبرال -
مذهبى خویش، براساس قانون اساسى بىاعتبار رژیم شاهنشاهى صحه مىنهادند. حكومت
خاندان پهلوى را واجد مشروعیت مىدانستند و سقف مخالفتشان به همان شعار
انحرافى؛ «شاه باید سلطنت كند، نه حكومت» محدود شده بود. جناح راست افراطى این
جریان در آخرین روزهاى حیات ننگین رژیم، رسماً به جبهه طاغوت پیوست و رهبر آن
«شاهپور بختیار»، پس از دستبوسى شاه، زیر عكس مصدق بر اریكه نخست وزیرى رژیم رو
به زوال شاهنشاهى تكیه زد.
ج - چپهاى شبه مذهبى - التقاطى.
نماد اصلى این طیف، گروهك التقاطى موسوم به «مجاهدین خلق» بود. بخش اعظم
وابستگان این گروهك كه به دلیل عدم اعتقاد به مبانى اسلام فقاهت و رهبرى
امام(ره)، تأثیرپذیرى شدید از آراء و مكاتب فلسفى مادى وارداتى؛ خصوصاً
ماركسیزم و اگزیستانسیالیزم دچار بحران شدید عقیدتى - سیاسى شده بودند، در پى
چندین رشته عملیات تروریستى كور و بىحاصل كه منجر به دستگیرى و اعدام شمار
زیادى از كادرهاى آنان گردید، سرانجام در سال 1354 رسماً مرتد شده و خود را
ماركسیست - لنینیست اعلام كردند. مابقى سران و اعضاى دوراندیشتر این گروه نیز،
كه صرفاً به دلایل تاكتیكى - و نه اعتقادى - حاضر به اعلام ماركسیزم به عنوان
ایدئولوژى خویش نشدند، در جبههگیرى علیه پیروان امام و روحانیت مبارز بسا
افراطىتر از كمونیستها عمل مىكردند.
نقل است كه در پى كشتار مردم تهران در میدان شهداى فعلى (ژاله سابق)، آنان حتى
حاضر به مشاركت در اعتصاب غذاى زندانیان سیاسى طرفدار امام(ره)، در اعتراض به
این كشتار وحشیانه نشدند و ضمن ترغیب زندانیان مذهبى به شكستن اعتصاب غذا، به
صدور بیانیهاى، به میدان كشاندن مردم در روز جمعه 17 شهریور 57 را «یك اقدام
احساسى و كور» معرفى كرده و رذیلانه مدعى شدند: «[امام ]خمینى با فرستادن مردم
بىسلاح به میدان ژاله و به كشتن دادن آنها، انقلاب را صد سال به عقب
انداخت!»(57)
د - چپ ماركسیستى.
اینان در دو طیف عمده دستهبندى مىشدند. نخست، تودهاىها كه به اقتضاى
معتقدات الحادى مبتنى بر جبر تاریخ خویش، روند تحول تاریخى جامعه ایران را
معطوف به سوى یك «انقلاب بورژوا - دمكراتیك» با هدف تشكیل «جمهورى دموكراتیك
خلق» در حداقل 20 سال دیگر مىدانستند!
صرفنظر از ترهات مرهوم ایدئولوژیكى، آنان خاصه تحت تأثیر خیمه شببازى «انقلاب
سفید» و اعلام حمایت «برادر بزرگ»! و ستاد زحمتكشان از رژیم شاه، در تحلیلهاى
خود مىگفتند: انقلاب سفید نشان داد كه رژیم قادر است پتانسیل بقاى خود را با
یك رشته اصلاحات اجتماعى افزایش دهد. بر همین اساس، شاه را دیگر نباید «فردى از
طبقه حاكم»، بلكه شخصیتى برتر و بیرون از چارچوب طبقهاش باید دانست! شخصى كه
به ادعاى ایشان قادر بود در صورت لزوم، علیه پارهاى از مصالح و منافع طبقاتى
هیأت حاكمه خود نیز، وارد عمل شود!
طیف دیگر چپ ماركسیستى؛ طرفداران مشى چریكى با گرایشهاى متفاوت استالینیستى،
مائونیستى، گواریستى، كاستریستى و... را در برمىگرفت. این زمره اخیر هم كه
نماد بارز آنها گروهك «چریكهاى فدایى خلق» بود، حتى در میان مجموعه جریانهاى
غیرمذهبى مخالف شاه در اقلیت به سر مىبرند. عناصر این طیف، به دلیل مناقشات
درون گروهى، بحران حاد ایدئولوژیك، چندین انشعاب و گسست سازمانى و تحمل ضربات
وارده از سوى ساواك، به كلى از نفس افتاده و در مقطع انقلاب، حتى از اعلام یك
موضع سیاسى مشخص، ثابت و متفقالرأى عاجز بودند.
ملت ایران اما، راه خود را یافته بود. هر چه سبعیت و درندهخویى رژیم آشكارتر
مىشد، امواج مبارزه اقشار مردم گسترش بیشترى مىیافت. نخست در قالب برپایى
سلسله مراسم پایان ناپذیر چهلمهاى شهیدان در اكناف و اطراف كشور، سپس اعتصاب
سراسرى اصناف و بستن بازارها، آنگاه، با آغاز سال تحصیلى؛ اعتصاب فرهنگیان و
خوددارى دانشآموزان و دانشجویان از رفتن به كلاسها، و بعد؛ اعتصاب سراسرى
كارگران و مهندسین صنایع نفت و گاز با بستن شیرهاى صدور نفت، اعتصاب كارمندان و
كارگران خطوط انتقال نیرو و برق شهرى، اعتصاب كارمندان ادارات دولتى و...
سرانجام اعتصاب روزنامهنگاران و دستاندركاران رسانههاى ارتباط جمعى شیرازه
رژیم را از هم گسست.
ارتش نیز، به واسطه حضور كادرهاى جوان مؤمن مرتبط با روحانیت انقلابى و بدنه
سالم مذهبى آن، هر روز از روز پیش، بیشتر و بیشتر از اجراى فرامین ژنرالهاى
خائن «بزرگ ارتشتاران» خوددارى مىورزید. فرمان امام(ره)؛ مبنى بر حرام بودن
اطاعت از رژیم طاغوتى و وجوب فرار سربازان از پادگانها، و همچنین توصیه اكید
حضرتش به ملت جهت حسن سلوك با نظامیان و تكریم آنان، موجبات همدلى و همبستگى هر
چه روز افزونتر مردم و ارتشیان را فراهم آورد.
در پى فرار شاه از كشور، براى آمریكا در ایران تنها متحدین باقىمانده عبارت
بودند از مشتى ساواكى بدنام و دربارى چاپلوس و ژنرال ترسو كه جز انباشتن
چمدانها از اشیاء سبك وزن و سنگین قیمت، تبدیل ثروتهاى به یغما برده به
«دلار» و حواله آنها به بانكهاى آمریكایى و اروپایى و سرانجام، فرار هر چه
سریعتر از ایران، به هیچچیز دیگرى نمىاندیشیدند. آخرین اقدام كاخ سفید؛ یعنى
اعزام ژنرال رابرت هایزر، معاون عملیاتى جناح اروپایى ناتو به تهران جهت ترغیب
بقایاى رژیم به مقاومت و زمینه چینى كودتایى از نوع «عملیات آژاكس» نیز راه به
جایى نبرد. بدینسان، ققنوس انقلاب اسلامى ایران از دل خاكستر مزار شهیدان قیام
پانزدهم خرداد 42 پروبال گشود و در عصر آفتابى 22 بهمن 1357، ایالات متحده
آمریكا و متحدین غربى آن، براى نخستین بار در طول تاریخ موجودیت خویش، با
هماوردى ناشناخته و سخت قدرتمند آشنا شدند؛ انقلاب اسلامى ایران!
به محض پیروزى و فتح آخرین سنگرهاى به جا مانده از استبداد 2500 ساله، انقلاب
اسلامى ایران درصدد برآمد تا نقشه شعار محورى ملت مسلمان ایران؛ «استقلال»،
«آزادى» و «جمهورى اسلامى» را تحقق بخشد. در ؟؟؟ فروپاشى نظام شاهنشاهى، ایران
اسلامى رسماً خروج خود را از گروه بندى نظامى «پیمان سنتو» اعلام داشت و با این
حركت انقلابى، موجبات فروپاشى این اتحادیه آمریكایى در منطقه غرب آسیا را فراهم
آورد. اقدامى كه موازنه قدرت را در حوزه استراتژیك خلیج فارس و دریاى عمان، به
زیان ایالات متحده و همگرایان منطقهاى آن بر هم زد. انقلاب اسلامى در عرصه
استقلال اقتصادى نیز به تعهدات خویش عمل كرد. اعلام رسمى قطع رابطه «ریال» با
«دلار»، لغو قرارداد استعمارى كنسرسیوم، تحریم صدور نفت به رژیم جعلى و غاصب
اسرائیل و حكومت نژاد پرست آفریقاى جنوبى نمادى از پایبندى انقلاب به
«استقلال»؛ این شعار نخست نهضت اسلامى بود.
اخراج 60 هزار مستشار نظامى آمریكایى از ایران، برچیدن پایگاههاى جاسوسى و
استراق سمع C.I.A در مناطق شمالى ایران، قطع رابطه با رژیم صهیونیستى؛ بستن
دفتر نمایندگى سیاسى آن در تهران و واگذار نمودن ساختمان مزبور به سازمان
آزادیبخش فلسطین، اعلام حمایت از كلیه جنبشهاى آزادیبخش جهان سوم؛ آرمان
فلسطین، مقاومت ضد صهیونیستى مردم لبنان، مبارزات ضدنژادپرستى مظلومین جنوب
آفریقا، تلاش مردم صحراى غربى در راه كسب استقلال، نبرد حقطلبانه مسلمانان
جنوب مجمعالجزایر فیلیپین، مبارزه استقلالطلبانه مردم مسلمان جامو و كشمیر،
درخواست عضویت در جنبش كشورهاى غیرمتعهد، اعلام همبستگى با كشورهاى عرب عضو
جبهه پایدارى، جبههگیرى قاطع علیه معاهده ننگین سازش رژیم سادات و اسرائیل؛
موسوم به پیمان كمپ دیوید، فراخوانى نیروهاى نظامى ایران از شاخ آفریقا،
بلندىهاى جولان و مناطق مرزى فلسطین اشغال با لبنان و... اینها همگى در شرایطى
صورت مىگرفت كه انقلاب اسلامى ملت ایران به یمن رهبرى الهى آن پیر فرزانه و
درك عمیق از ماهیت قطببندى ظالمانه حاكم بر جهان آن روز، حتى نیم قدمى نیز، از
اصل خردمندانه «نه شرقى - نه غربى» خویش عدول نورزید و به جانب رقیب دیرینه
آمریكا؛ ابر قدرت سرخ، گرایش نیافت.
«آزادى»، دومین شعار محورى انقلاب اسلامى بود. این انقلاب نوپا، به تلافى 25
قرن اختناق حكومتهاى جبار سلاطین، خاصه خفقان و استبداد وحشتناك پنجاه و هفت
ساله اعمال شده توسط خاندان منحط پهلوى، وسیعترین عرصههاى آزادى فردى و
اجتماعى را در تمامى زمینهها با خود به ارمغان آورد. انقلاب اسلامى از فرداى
پیروزى خود، به كلیه احزاب، سازمانها، انجمنها و جریانهاى سیاسى
كثیرالعدهاى كه تا پیش از سقوط رژیم سلطنت، سران و اعضاى آنها حتى در چار
دیوارى خانههاى خود احساس امنیت نمىكردند، جهت فعالیت علنى، تشكیل دفاتر،
برپایى هرگونه تجمع و راهپیمایى، استفاده از تریبونهاى عمومى، چاپ و انتشار
بدون سانسور عقاید و نظریاتشان آزادى مطلق! اعطاء كرد.
در چنین شرایطى بود كه به ناگاه، برشمار معدود احزاب و سازمانهاى سیاسى داراى
سابقه قبل از انقلاب، صدها حزب و گروه سیاسى جدیدالتأسیس نیز افزوده گشت. جالب
اینكه طبق بعضى اقوال، تعداد این تشكلهاى ریز و درشت خلقالساعه به بیش از 360
گروه و گروهك و گروهچه! بالغ مىشد. جالبتر وقتى است كه مىبینیم به جز
طرفداران رژیم سلطنت، به اصحاب كلیه سلایق و عقاید متفاوت؛ اعم از لائیكها،
التقاطیون، لیبرال - دموكراتها، جریانات شبه روشنفكرى چپ معتدل و حتى معتقدان
به متدهاى افراطى مشى چریكى عضو گروهكهاى مسلح به اصطلاح سیاسى - نظامى، بدون
كمترین اعمال محدودیتى اجازه فعالیت آزاد و علنى داده مىشد. ملت و جوانان نسل
اول انقلاب خوب به خاطر دارند رژههاى پر طمطراق چریكهاى فدایى و منافقین را كه
مسلح به سلاحهاى به غارت رفته از پادگانها، در خیابانهاى تهران و شهرهاى
بزرگ كشور مانور مىدادند. آن هم پس از پیروزى انقلاب كه دیگر این قماش قدرت
نمایىهاى مسلحانه رفقاى چریك و مجاهد! محلى از اعراب نداشت. در تهران و شمار
زیادى از شهرهاى كشور، ساختمانهاى دولتى و مراكز دانشگاهى مورد تصرف عدوانى
عناصر مسلح این انقلابیون قلابى قرار مىگرفتند و از آنها رسماً با نام «ستاد
عملیاتى» و «ستاد فرماندهى» استفاده مىشد. فرزندان پاك طینت و كم تجربه انقلاب
اسلامى، این همه فزونطلبى گستاخانه میوه چینان ابن الوقت را مشاهده مىكردند و
با این حال، از سر حلم و سعه صدر، دم فرو مىبستند.
انقلاب اسلامى نوپا و فرزندان مظلوم آن هر چند از امام خویش شنیده بودند كه؛
«حتى ماركسیستها هم در ابراز عقیده آزادند، مشروط به آنكه توطئه نكنند»، لیكن
هنوز به مفهوم واقعى تفاوت «آزادى ابراز عقیده» با «آزادى توطئه» وقوف نداشتند.
شاید پر بیراه نباشد اگر بگوییم كه مجموعه وقایع خشونت آمیز ایجاد شده توسط
گروهكهاى مسلح غیرقانونى در سطح شهرها و استانهاى كشور از روز دهم اسفند 57 -
آغاز غائله كردستان با محاصره پادگان مهاباد - تا شورش مسلحانه سراسرى منافقین
و جبهه متحد ضدانقلاب در 30 خرداد سال 1360 - صرفنظر از خیانت عناصر لیبرال -
تاوان حسن ظن و حلم بیش از حدى بود كه انقلاب اسلامى در قبال عدم عنایت دقیق
خویش نسبت به موازین مفهوم «آزادى» و حدود واقعى این موهبت الهى، مجبور به
پرداخت آن شد!
تشكیل محاكم علنى، با حضور مردم، شكّات و مخبرین رسانههاى گروهى داخلى و خارجى
جهت محاكمه عادلانه سركوبگران قیام ملت، جلادان و عوامل اختناق و تحكیم سلطه
رژیم آزادىكش پهلوى و مجازات این عناصر، اعم از سران و مأمورین نهاد شكنجهگر
ساواك، ژنرالهاى خودفروخته و خونریز شاه، مقامات ارشد هیأت حاكمه استبداد،
مدیران دولتى فاسد و یغماگر بیتالمال، جاسوسان و مهرههاى كلیدى فراماسونرى و
صهیونیزم بینالملل در حكومت شاهنشاهى، سرمایهداران زالو صفت و قارونكهاى بخش
خصوصى، مجریان سانسور و كارگزاران اختناق در عرصههاى اندیشه و هنر و... اینها
جملگى به مثابه بخشى از احساس مسؤولیت انقلاب اسلامى نسبت به رسالت خطیر خویش
در راه حراست از كیان آزادى ملت رشید ایران محسوب مىشد.
ایجاد فضایى مناسب جهت فعالیت آزاد و فارغ از دغدغه و هراس براى اصحاب اندیشه و
ارباب هنر در راه عرضه محصولات فرهنگى - هنرى خویش به مخاطبان، چاپ و نشر
آزادانه صدها عنوان كتاب و رساله سیاسى - ادبى كه از انتشار آنها در عصر سپرى
شده دیكتاتورى پهلوى ممانعت اكید بعمل مىآمد، ایجاد دهها كانون فرهنگى - ادبى
مستقل، با گرایشهاى سیاسى و فكرى متفاوت در سطح تهران و شهرستانها، انتشار
نزدیك به 200 عنوان جریده - اعم از یومیه، هفتگى، ماهنامه و فصلنامه - مشتمل بر
نشریات مستقل و یا وابسته به جریان و تشكلهاى سیاسى - اجتماعى، رواج بىسابقه
هنر تئاتر در جامعه و اكران پیسهاى وزین و جدى از آثار نمایشنامهنویسان مطرح
و معتبر داخلى و خارجى، ایجاد تحولى عمیق در ساختار صنعت سینماى كشور از طریق
كنار زدن چهرهها و عناصر فاسد سینماى منحط فیلمسازى، منع اكران آثار منحط
تولید شده در پیش از انقلاب، میدان دادن به استعدادهاى جوان و خلاق، منع
استفاده ابزارى و سخیف از عنصر ارزشمند زن؛ به عنوان چاشنى سكسى و ایجاد محیطى
سالم و امن جهت حضور و فعالیت بانوان هنرمند در صنعت سینماى كشور، ممانعت از
ورود فیلمهاى مبتذل خارجى؛ خاصه آثار پوچ و بىارزش هالیوودى و همزمان نمایش
آثار ارزشمند سینمایى جهان، پاكسازى رادیو - تلویزیون از مدیران و پرسنل فاسد
وابسته به رژیم منحط شاهنشاهى، جذب نیروهاى جوان و مستعد انقلابى به این دو
رسانه فراگیر، حذف نمایش آثار ضدارزشى و منحط داخلى و خارجى - خاصه شوها،
سریالها، فیلمهاى سینمایى، كنسرتهاى مزخرف پاپ موزیك و فیلمهاى كارتونى
آمریكایى - و تشویق و حمایت از برنامهسازان صدا و سیما براى تولید و ارائه
آثارى قابل قبول در عرف جامعه انقلابى، با مشخصه پایبندى به فرهنگ غنى اسلامى -
ایرانى و ...
سرخطهاى فوق، بركنار از نقاط قوت و ضعف كمى و كیفى هر یك از آنها، به مثابه
مشتى از خروار، نشانگر فضاى آزاد ناشى از انقلاب اسلامى، به مثابه خاستگاه اصلى
تكوین و رشد اندیشه، هنر و فرهنگ متعالى، در فرداى پیروزى بهمن 57، براساس
رهنمودهاى حكیمانه رهبر كبیر انقلاب اسلامى بود. همو كه در بدو بازگشت از
تبعیدى پانزده ساله، فرهنگ و تعالى فرهنگى جامعه را از دغدغههاى اصلى خویش
اعلام داشت. و در سخنرانى مشهور 12 بهمن 57 در بهشت زهرا(س) فرمود:
«[شاه] فرهنگ ما را به صورت یك فرهنگ عقب مانده نگهداشته. به طورى كه الآن
تحصیلات جوانان ما در ایران، یك تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینكه
در اینجا یك نیمه تحصیل كردند - آنهم با این مصیبتها -، باید بروند در خارج
تحصیل كنند. ما متجاوز از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سى و چند سال این
دانشگاه را داریم. لیكن چون به ما خیانت شده است، از این جهت رشد انسانى نكرده
است. تمام انسانها و نیروهاى انسانى ما را این آدم از بین برده است. این آدم
به واسطه نوكرى كه داشته، مراكز فحشاء درست كرده. تلویزیونش مركز فحشاء است،
رادیویش بسیارى فحشاء است، مراكزى كه اجازه دادهاند كه باز باشد، مراكز فحشاء
است. اینها دست به دست هم دادهاند. در تهران مراكز مشروب فروشى بیشتر از
كتابفروشى است. مراكز فساد دیگر الى ماشاءاللَّه است.
براى چه سینماهاى ما مركز فحشاء است؟ ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مراكز
فحشاء مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشاء مخالفیم، ما با تلویزیون
مخالف نیستیم، ما با آن چیزى كه در خدمت اجانب براى عقب نگهداشتن جوانان ما، از
دست دادن نیروى انسانى ما در آمده، مخالف هستیم. ما كى با مظاهر تجدد مخالفت
كردهایم؟
مظاهر تجدد وقتى كه پاى خود را از اروپا به شرق؛ و به خصوص به ایران گذشت، چیزى
كه باید از آن براى پیشرفت تمدن استفاده بشود، ما را به توحش كشاند! سینما، یكى
از مظاهر تمدن است كه باید در خدمت مردم و در خدمت تربیت این مردم باشد و شما
مىدانید كه اینها، جوانهاى ما را به تباهى كشیدند. ما، با اینها در این جهات
مخالف هستیم.»
فراتر از همه آنچه كه تا بدینجا بر شمردیم، شاید بتوان مهمترین دستاورد
ارزشمند انقلاب اسلامى را در ساحت فرهنگ آزادى و آزادگى، سهیم كردن اقشار
گسترده اجتماع، خاصه نسل جوان و پرشور این آب و خاك در امر حراست از حدود
آزادىهاى متعالى فراهم آمده در سایه این نهضت الهى بىبدیل برشمرد.
به جرأت مىتوان مدعى شد رمز بقا و استمرار معجزه آساى انقلاب اسلامى در كوران
سختترین شداید و حادترین بحرانهاى ایجاد شده از سوى دشمنان این ملت، در گرو
همین مشاركت فعال و خودجوش زبدهترین جوانان غیرتمند و رشید ایرانى در پاسداشت
آگاهانه و دلسوزانه از حریم انقلاب نهفته است. مصداق بارز تجلى این ویژگى؛
تشكیل كمیتههاى مردمى دفاع از انقلاب در مساجد شهرها و روستاهاى كشور، طى
روزهاى حساس و سرنوشتساز اولیه پیروزى و از پى آن، تأسیس «سپاه پاسداران
انقلاب اسلامى» در اسفندماه 1357 بود.
سپاه، به مدد بهرهگیرى از اكسیر ایمانى و اعجاز جوانى بانیان و اعضاى
رزمندهاش، به زودى در عرصه حیات اجتماعى ملت، جهت دفاع از تمامیت ارضى كشور و
تضمین سیادت ملى، نقشى تعیین كننده را بر دوش گرفت و با سرافرازى از عهده ایفاى
آن برآمد. چهرههاى درخشانى همچون سرداران شهید؛ «محمد بروجردى»، «غلامحسین
افشردى» (مشهور به حسن باقرى) «احمد متوسلیان»، «محمدابراهیم همت»؛ «محمود
شهبازى دستجردى»، «محسن وزوایى» و... بسیارى از رزمآوران سبز پوشى كه در وقایع
مورد اشاره این كتاب نقشى اساسى ایفا كردهاند نیز، همگى از اركان اولیه این
نخستین ارتش مكتبى جهان محسوب مىشوند.
على اى حال، انقلاب اسلامى، بسا زودتر از آنكه دوست و دشمن مىپنداشت، آستین
همت بالا زد و دست به كار تحقق بخشیدن به مهمترین شعار ملى، از خواستهاى
سهگانه و به هم پیوسته ملت انقلابى ایران شد. برگزارى سراسرى رفراندوم جهت
تعیین نظام حكومتى كشور تنها به فاصله چهل و هفت روز از پیروزى 22 بهمن و رأى
قاطع «آرى» 98 درصدى ملت به نظام پیشنهادى امام (ره) - جمهورى اسلامى، نه یك
كلمه بیش و نه یك كلمه كم - در دوازدهم فروردین 58، این انقلاب الهى را به فضل
حضرت پروردگار از خطر انحراف در خانه اول موفقیت، ایمن ساخت. ضربت این واقعه
براى حكومت آمریكا چنان سهمناك بود كه هفته نامه اقتصادى «بیزنس ویك» در
مقالهاى با عنوان «زوال قدرت ایالات متحده: منازعه جدید بر سر تفنگ و نان»،
مویهكنان بانگ برداشت:
«بخوانید و اشك بریزد... به دنبال شكست در ویتنام و سقوط شاه ایران، ایالات
متحده متحمل یك رشته ضربههایى شده كه نشان دهنده زوال تدریجى قدرت آن در سراسر
جهان است... كل سیستم اقتصادى آفریده ایالات متحده در دوره پس از جنگ جهانى دوم
در خطر تباهى است.»(58)
بر همین اساس بود كه نظریه پردازان صهیونیست نهادهاى سلطه استكبار غرب، مجامعى
همچون «شوراى امنیت ملى» كاخ سفید، «شوراى روابط خارجى» آمریكا و كمیسیون سه
جانبه(59)، درنگ بیش از این را جایز ندانستند و دكترین مداخله جویانه «ثبات
زدایى»(60) از حاكمیت منبعث از انقلاب اسلامى را در دستور كار خود و عواملشان
قرار دادند.
این دكترین شیطانى از طریق سازمان اطلاعات مركزى آمریكا - C.I.A و ستاد آسیاى
جنوب غربى(61) آن مستقر در سفارت ایالات متحده در تهران به مرحله اجرا درآمد.
شگردى كه پیش از آن از سوى حكام كاخ سفید به كرات در قبال جنبشها و خیزشهاى
مردمى جهان سوم در كشورهایى همچون؛ ایران 1953، گواتمالا 1954، كنگو 1960،
بریزیل 1964، جمهورى دومینیكن و اندونزى در 1965، بولیوى در سالهاى 71-1970 و
سرانجام؛ شیلى 1973 با موفقیت اجرا شده بود.
در مرورى اجمالى بر مهمترین سرخطهاى دكترین ثبات زدایى، این نكات جلب نظر
مىكنند:
الف - اهداف ثبات زدایى.
هدف از ثبات زدایى، دستخوش تشنج و تزلزل ساختن عمق و عقبه استراتژیك «شورشیان»؛
یعنى «ملت شورشى» است. بدیهى است كه در صورت استفاده درست و به مورد از
شیوههاى كارآمد، این روند در نهایت به درهم شكستن «بنیاد شورش»! و اعاده وضعیت
«كشور شورش زده»! به شرایط مطلوب پیش از طغیان منجر خواهد شد.
ب - شیوههاى كارآمد:
روشهاى كارآمد و متداول ثبات زدایى در عرصه عمل عبارتند از؛
- دامن زدن به تنشهاى قومى و منطقهاى از طریق ایجاد شورشهاى مسلحانه ضد
انقلابى توسط جریانهاى سیاسى مرتبط! و همچنین گروههاى خلق الساعه با مواضع
افراطى رادیكال و شعارهاى عوامفریبانه.
- ایجاد شكاف و انشقاق در حركتهاى مبارزه جویانه نسل جوان؛ به ویژه در سطح
مدارس متوسطه و مراكز دانشگاهى جهت به هرز دادن توان شگرف این نسل، انحراف
اذهان آنان از مسائل اساسى مبتلا به انقلاب و سرانجام جبههگیرى ایشان علیه
سایر اقشار انقلابى جامعه.
- تشكیل سندیكاهاى كارگرى و انجمنهاى كارمندى با هدف ترغیب و تحریك بازوان كار
و اقتصاد انقلاب به برپایى اعتصابهاى زنجیرهاى و طرح درخواستهاى ناممكن و در
نهایت توقف چرخه تولید. پر واضح است كه در صورت تحقق این امر، خود به خود بحران
كمبود مصنوعى كالاهاى اساسى به وجود خواهد آمد و این یك نیز، به جو نارضایى
عامه مردم دامن خواهد زد.
- بهرهگیرى از پیچیدهترین متدهاى «جنگ روانى» جهت ترور شخصیت رجال مؤثر و
سازش ناپذیر انقلاب، بمباران شبانهروزى افكار عمومى با ارائه اطلاعات مخدوش و
اخبار خلاف واقع و استفاده از حربه مؤثر «شایعه سازى - شایعه پراكنى» در مورد
«وضعیت به اصطلاح رو به انفجار! كشور» و متزلزل نشان دادن اركان حاكمیت انقلابى
در نزد تودههاى حامى آن از طریق شبكههاى رادیو - تلویزیونى و خبرگزارىهاى
تحت كنترل C.I.A، برپایى یك سرى ایستگاههاى رادیویى غیرقانونى در جوار مرزهاى
كشور انقلابى، نشریات زیرزمینى، انتشار اعلامیه با اسم و عنوان مجعول. پخش
تراكت و جزوههاى تبلیغاتى و...
بدین سان، در پى دلسرد و مأیوس ساختن اقشار گوناگون مردم به پا خاسته نسبت به
اهداف انقلاب و كفایت رهبران انقلابى، زمینه مناسب جهت براندازى قدرت مركزى
انقلاب با استفاده از یك كودتاى نظامى خونین فراهم خواهد شد! بر همین اساس،
حركتهاى تشنج آفرین عناصر ضدانقلابى وابسته به گروههاى خلق الساعه و باندهاى
تجزیهطلبى كه سران آنها بعضاً سابقه دهها سال وابستگى به سرویسهاى اطلاعاتى
بیگانه؛ از قبیل سیا، انتلیجنت سرویس، موساد و... را در پرونده خود داشتند،
آغاز گردید.
تقریباً به صورتى همزمان، چندین رشته درگیرى در سطح مدارس و دانشگاهها، اعتصاب
و تحصنهاى زنجیرهاى در كارخانهها و ادارات دولتى، آشوبهاى خیابانى 24 ساعته
در تهران و مراكز استانها، در هماهنگى كامل با حركتهاى تجزیهطلبانه منطقهاى
آغاز شد. حركتهایى ضدانقلابى، با نامها و عناوینى گوناگون همچون؛ «ستاد سیاسى
- فرهنگى خلق تركمن» در منطقه شرق مازندران، «حزب جمهورى خلق مسلمان» در
آذربایجان شرقى و غربى، «جنبش خلق بلوچ» در سیستان و بلوچستان، تشنج آفرینىهاى
همه روزه گروهك موسوم به «مجاهدین خلق» - منافقین - و همگرایان چپ آنان در
استانهاى گیلان، مازندران، خراسان، اصفهان، فارس و...، اوجگیرى عملیات
تروریستى همچون؛ بمبگذارىهاى پیاپى در اماكن عمومى و خطوط انتقال نفت، انفجار
تلمبه خانهها، چاههاى نفتى و به آتش كشیدن مزارع توسط گروهك تحتالحمایه
سازمان امنیت رژیم بعث عراق، موسوم به «حركةالتحریر» - یا همان «خلق عرب» - در
استان استراتژیك خوزستان، و از همه خطرناكتر؛ غائله آفرینى عوامل حزب منحله
دموكرات و همپالگىهاى چپ آمریكایى و راست سلطنتطلب این گروهك در مناطق
كردنشین غرب كشور - استان مرزى آذربایجان غربى، كردستان و كرمانشاهان - با شعار
عوامفریبانه «خودمختارى براى كردها» و... اینها همگى به صورت افعى هزار سرى بر
گرد نهال نورس «انقلاب اسلامى» مردم مسلمان ایران چنبره زده و در صدد ریشهكن
ساختن شجره طیبه نهضت حضرت روحاللَّه(ره) برآمدند.
در چنین شرایطى، جریان لیبرالیزم شبه مذهبى كه تبلور عینى آن را مىشد در
ساختار دولت موقت مهندس بازرگان مشاهده كرد، به علت بىاعتنایى ذاتى سران آن به
روشهاى انقلابى، ارتباط تنگاتنگ برخى چهرههاى كلیدى این جریان همچون دكتر
«ابراهیم یزدى»، «عباس امیرانتظام» «عزت اللَّه سحابى»، «ناصر میناچى» و... با
«ویلیام سولیوان» - سفیر - «بروس لینگن» - كاردار اول - و «ریچارد كاتم» - مدیر
ستاد آسیاى جنوب غربى C.I.A در به اصطلاح سفارت! - آمریكا در تهران و براساس
رهنمودهاى دریافتى از «دوستان آمریكایى» خویش، ضمن اتخاذ سیاست سازش كارانه
موسوم به «رویه گام به گام» و نفى هرگونه برخورد قاطع انقلابى با معضلات موجود
در كشور، جواب تشنج آفرینىها و طغیانهاى مسلحانه تجزیهطلبان تحت الحمایه
آمریكا را نه با مشت آهنین، كه با اعزام هیأتهاى منادى آشتى و حسن نیت!(62)
مىداد.
اساس موجودیت نظام نوپاى جمهورى اسلامى و حتى تمامیت ارضى كشور در معرض خطر
فروپاشى و نابودى قرار گرفته بود و در چنین موقعیت حساسى، رئیس دولت موقت، با
حضور ادوارى در یك سرى شوهاى تلویزیونى شبانه، براى مردم به تنگ آمده از این
همه آشوب و نابسامانى و سستى و بىكفایتى، لطیفههاى ملانصرالدین! تعریف مىكرد
و از عناصر «غیرمسؤول و مزاحم»! - روحانیت انقلابى پیرو خط امام(ره) - بد
مىگفت. در شرایطى كه از بدو تشكیل، دولت موقت، انحصارطلبانه تمامى پستهاى
كلیدى كابینه را در اختیار دوستان نهضت خود قرار داده بود، موذیانه به امام
كنایه مىزد كه؛ «آقا [یعنى حضرت امام] چاقویى در اختیار ما قرار داده كه دسته
آن در دست من نیست!». از گروهكهاى مسلح غیرقانونى همچون منافقین و فدائیان خلق
به عنوان «بچههاى انقلابى خالص و میهن دوست» ستایش به عمل مىآورد و در عوض
ضمن سركوفت زدن به رزم آوران سپاه، از آنها به عنوان «نخودهاى هر آش و
احساساتىهاى بىمنطقى كه آلت دست! قرار گرفته و مىخواهند دولتى در دل دولت به
وجود بیاورند» ذكر خیر! مىكرد و تلویحاً پاسداران انقلاب را به عنوان مسبب وضع
آشفته و آشوبزده كشور قلمداد مىنمود. «رئیس دولت، موقت انقلاب اسلامى»،
خواستهاى برحق مردم مسلمان را كه خواهان قاطعیت بیشتر و تغییر انقلابى شرایط
موجود بودند، «لج بازى كودكانه و توقعات غیرعملى، مىنامید و آنان را فرا
مىخواند تا؛ «حالا كه انقلاب به خوبى و خوشى تمام شده[!]، بروید توى
خانههایتان بنشینید و كار را به دست كاردان بسپارید».
با مزهتر اینكه مشارالیه، هرگاه فشار افكار عمومى مردم را بیش از حد خطر
آفرین! ارزیابى مىكرد، شیوه عوام فریبانه «مظلوم نمایى» را در پیش مىگرفت؛ به
سان نو عروسان حجله نشین غمزه كنان قهر مىكرد و امام و امت را با حربه
تبلیغاتى «اعلام سلب مسؤولیت از خود و استعفاى كابینه» مورد تهدید قرار مىداد.
بدینسان، انقلاب اسلامى ملت مظلوم ایران دستخوش مظلومیتى مضاعف شده بود! شاید
بتوان نقطه اوج مظلومیت انقلاب و فرزندان سلحشور آن را در واقعه سربریدن
پاسداران مجروح بسترى در بیمارستان شهر «پاوه» - مرداد 1358 - به نظاره نشست.
بازتاب این جنایت فجیع - كه توسط عوامل تجزیه طلب دموكرات به وقوع پیوست - در
سطح افكار عمومى ملت به حدى تكان دهنده بود كه سرانجام، امام(ره) طلسم سكوت را
شكست و در ملاقات با قشرهاى انبوه مردم در شهر مقدس قم، طى بیاناتى به مناسبت
«روز جهانى قدس» فرمود:
«... من با كمال تأسف عرض كنم كه یك اشتباه دولتها و ملتهاى اسلامى و خصوصاً
دولتها و ملتهاى عرب كردند و یك اشتباه هم ما در ایران كردهایم... و اما
اشتباهى كه ما كردیم، این بود كه به طور انقلابى عمل نكردیم و مهلت دادیم به
این قشرهاى فاسد، و دولت انقلاب و ارتش انقلاب و پاسداران انقلاب، هیچ یك از
اینها عمل انقلابى نكردند و انقلابى نبودند.
اگر ما از اول كه رژیم فاسد را شكستیم و این سد بسیار فاسد را خراب كردیم، به
طور انقلابى عمل كرده بودیم و قلم تمام مطبوعات مزدور را و تمام مجلّات فاسد و
مطبوعات فاسد را تعطیل كرده بودیم و رؤساى آنها را به محاكمه كشیده بودیم و
حزبهاى فاسد را ممنوع اعلام كرده بودیم و رؤساى آنان را به جزاى خودشان رسانده
بودیم و چوبههاى دار را در میدانهاى بزرگ برپا كرده بودیم و مفسدین و فاسدین
را درو كرده بودیم، این زحمتهاى پیش نمىآمد. من از پیشگاه خداوند متعال و از
پیشگاه ملت عزیز عذر مىخواهم. خطاى خودمان را عذر مىخواهم.
ما مردم، انقلابى نبودیم. دولت ما انقلابى نیست. ارتش ما انقلابى نیست،
ژاندارمرى ما انقلابى نیست. شهربانى ما انقلابى نیست. پاسداران ما هم انقلابى
نیستند. من هم انقلابى نیستم! اگر ما انقلابى بودیم، اجازه نمىدادیم اینها
اظهار وجود كنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام مىكردیم. تمام جبههها را ممنوع
اعلام مىكردیم و یك حزب، و آن حزب اللَّه؛ «حزب مستضعفین» [را تشكیل
مىدادیم].
من توبه مىكنم از این اشتباهى كه كردم. من اعلام مىكنم به این قشرهاى فاسد در
سراسر ایران كه اگر سرجاى خودشان ننشینند، ما به طور انقلابى با آنها عمل
مىكنیم... خداى تبارك و تعالى در موضع عفو و رحمت، رحیم است و در موضع انتقام،
انتقام جو... ما نمىترسیم از اینكه در روزنامههاى سابق، در روزنامههاى خارج
از ایران براى ما چیزى بنویسند. ما نمىخواهیم در ایران، در دنیاى اسلام، در
خارج ملت، در خارج كشور و جاهت پیدا كنیم. ما مىخواهیم به امر خدا عمل بكنیم و
خواهیم كرد. اشداء علىالكفار رحماء بینهم... ما باز تا چندى مهلت مىدهیم به
این قشرهاى فاسد و این اعلام آخر است و اگر چنانچه در كار خودشان تعدیل نكنند و
به ملت برنگردند و دست از توطئه برندارند، خدا مىداند انقلابى عمل مىكنم!
مىآیم تهران و رؤسایى كه مسامحه مىكنند، با آنها انقلابى عمل مىكنم! من باز
از همه قشرهاى ملت، از همه روشنفكران، از همه احزاب، از همه دستجات و گروهها -
گروهها كه معالأسف تاكنون شاید 200 گروه پیدا شده باشد - تقاضا مىكنم كه
مسیرتان، مسیر ملت و مسیر اسلام باشد. به ملت بپیوندید، صلاح شما در این است كه
به ملت بپیوندید. اگر خداى نخواسته این نهضت عقب بزند، شماها هم فداى غلط
كارىهاى خودتان خواهید شد. لكن نهضت ما عقب نخواهد زد و نهضت ما به پیش
مىرود.»(63)
بیانات تكان دهنده امام (ره) كه موجى از اعلام حمایت قاطع اقشار ملت در قالب
راهپیمایىها، امضاى هزاران طومار و ارسال تلگرام به محضر ایشان را در پى داشت،
نشان داد كه به رغم لیبرالهاى شبه مذهبى مدعى «ختم انقلاب»!، انقلاب اسلامى
كماكان زنده است و بیدار، و متكى به حمایت آحاد مردم مسلمان ایران؛ همانان كه
خود آفرینندگان حماسه 22 بهمن 57 بودند.
سرانجام در پاییز 1358، در پى برملا شدن ملاقات «بازرگان» و «یزدى» با «زبیگنیو
برژینسكى»(64) - دشمن كینهتوز انقلاب اسلامى و فرمانده اصلى عملیات ثبات زدایى
از انقلاب ایران - در جریان جشنهاى سالگرد پیروزى انقلاب الجزایر، ملت حجت را
بر خود تمام شده دید و بر آن شد تا با حذف لیبرال دولههاى موقت، كار را به دست
كاردان بسپارد!
روز 13 آبان 1358، در جریان مراسم سالگرد تبعید امام(ره) و اولین سالروز كشتار
دانشجویان و دانشآموزان به دست چكمه پوشان رژیم آمریكایى شاه مخلوع، تظاهرات
عظیمى در تهران برگزار شد. در جریان این تظاهرات با شكوه مردمى، جمعى از
دانشجویان مراكز آموزشى عالى پایتخت تحت هدایت چهرههاى فعال جنبش دانشجویى
كشور؛ شهیدان «مهدى رجب بیگى»، «محسن وزوایى»، «عباس محمدورامینى»، «سید حسین
علم الهدى» و...، با رسیدن تظاهركنندگان به مقابل سفارت آمریكا - این كانون
اصلى هدایت روند ثبات زدایى از كشور - طى حركتى غافلگیر كننده از دیوارهاى
سفارت بالا رفتند و در چشم برهم زدنى، لانه شرارت و جاسوسى شیطان بزرگ، توسط
این جوانان پرشور كه خود را «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره)» مىنامیدند،
به تصرف درآمد، اهم خواستهاى دانشجویان از این قرار بود:
الف - تحویل محمدرضا پهلوى؛ شاه مخلوع و فرارى كه به جرم 37 سال خیانت و جنایت
در حق ملت، از سوى محاكم انقلابى ایران تحت پیگرد بود و در آن ایام، به بهانه
مداواى پزشكى در نیویورك سیتى آمریكا به سر مىبرد.
ب - بازگرداندن اموال به غارت رفته ملت ایران كه به حسابهاى بانكى اعضاى
خاندان سلطنت و دیگر وابستگان فرارى رژیم واریز شده و در بانكهاى آمریكایى
نگهداشته مىشد.
ج - اعلام عذرخواهى رسمى حكومت ایالات متحده از ملت ایران به خاطر مظالمى كه طى
37 سال حاكمیت شاه، با حمایت آمریكا در حق مردم ما صورت گرفته بود. مظالمى
همچون كودتان ننگین 28 مرداد 32، تأسیس، تجهیز، آموزش و هدایت عملیاتى ساواك
منحله، حمایت از كشتار مردم در 15 خرداد 1342، تحمیل عضویت ایران در كنوانسیون
وین و لایحه كاپیتولاسیون مستشاران آمریكایى، غارت منابع نفتى كشور توسط
كمپانىهاى نفتى آمریكا و...
د - اعلام رسمى تعهد كاخ سفید، مبنى بر عدم مداخل در امور داخلى جمهورى اسلامى
ایران.
به دنبال كشف اسناد وابستگى عناصر دولت موقت، بازرگانى ناگزیر به استعفا شد و
امام(ره) ضمن پذیرش استعفاى وى، مقدرات اداره امور كشور را تا زمان برگزارى
انتخابات ریاست جمهورى، به «شوراى انقلاب اسلامى» محول فرمود.
تسخیر لانه جاسوسى را به حق مىتوان سرآغاز چالش جدى انقلاب اسلامى با جهان
استكبار و در رأس آن امپریالیزم جهانخوار آمریكا، در عرصهاى بینالمللى قلمداد
كرد. حركتى سرنوشتساز كه امام فرزانه انقلاب، آن را؛ «انقلابى بزرگتر از
انقلاب اول» انقلابى اول نامید.(65) این حركت ضداستكبارى و انقلابى، هرچند، حتى
مورد نكوهش قطب به اصطلاح حامى زحمتكشان جهان! شوروى و بلوك كمونیزم - قرار
گرفت، اما در بین ملتهاى ستم كشیده ربع مسكون، حامیان فراوانى یافت.
از انقلابیون مسلمان فیلیپینى گرفته تا رزمندگان جنبش پولیساریو، از اهالى
مظلوم محله سیاهپوستنشین «سو وتو» آفریقاى جنوبى گرفته تا سرخپوستان مظلوم
آمریكا(66)، از چریكهاى آزادى خواه السالوادر تا مبارزین مسلمان فلسطینى و
لبنانى، از مسلمین شیعه و سنى شبه قاره هند تا استقلالطلبان كاتولیك مذهب
ایرلند شمالى...، در چهارگوشه جهان، انقلاب اسلامى مردم ایران به محبوبترین
پدیده قرن مبدل شد و نام نامى رهبر روحانى سالخورده آن؛ خمینى كبیر(ره)،
محبوبترین كلمه قرن!