بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 
كتاب روز تندر

تجدید ساختار ارتش شاه، ماهیتى كاملاً «تهاجمى» داشت. صرفنظر از خرید انبوهى شكارى بمب‏افكن پیشرفته، تشكیل ناوگان هوایى تانكر «بوئینگ» - ویژه سوخت‏رسانى در آسمان به جنگنده‏هاى تاكتیكى به خوبى مبین اهداف غیرتدافعى این تجدید ساختار آمریكایى بود.(48) در راستاى همین سیاست بود كه در نیروى زمینى ارتش شاهنشاهى، یگان «هوانیروز» تشكیل شد و هلى‏كوپترهاى توپدار تهاجمى «كبرا» و نیز، هلى‏كوپترهاى ترابرى تیز پرواز «سوپر ترانسپورت» S.T.412 - ویژه حمل تیم‏هاى ضربت كماندویى - به خدمت گرفته شدند. همزمان افسران عالیرتبه یگان كلاه سبزهاى ارتش آمریكا - كه به تازگى آنها را با سرافكندگى از ویتنام خارج كرده بودند - راهى ایران شدند و مسؤولیت تعلیم و توجیه عملیاتى یگان‏هاى نوبنیاد «كلاه سبز» ارتش شاه را به عهده گرفتند. چنانكه مى‏دانیم، اصولاً فلسفه ایجاد واحدهاى كلاه‏سبز در ارتش‏هاى جهان؛ تعلیم جنگاوران زبده، جهت مقابله با حركت‏هاى چریكى بوده است. هم از اینروى، معمولاً كلاه سبزها را «نیروى ضدچریك» - آنتى گریلا - نیز مى‏نامند.

این تجدید ساختار متكى بر اصل تهاجم، در نیروى دریایى نیز جلب نظر مى‏كرد. صرفنظر از به خدمت گرفتن ناوشكن‏ها، ناوها و ناوچه‏هاى گوناگون، این ویژگى‏ها قابل تأمل بودند: ایجاد یگان «تفنگداران دریاى» - ویژه عملیات آبى - خاكى - براساس الگوى واحد تفنگداران دریایى ارتش ایالات متحده؛ موسوم به «مرینز»، ایجاد «گروه هواناو» با بهره گرفتن از چندین فروند «هاور كرافت»؛ ویژه انتقال سریع تفنگداران دریایى جت اشغال سواحل دشمن فرضى، به خدمت گرفتن هلى‏كوپترهاى مین‏یاب و... .

نخستین ثمره تن در دادن رژیم منحط پهلوى به این دكترین آمریكایى، اعزام قوا به كشور عمان، جهت سركوبى شورش چریك‏هاى چپ‏گراى مخالف «سلطان قابوس» بود. نیروهاى شاه از عهده اجراى این مأموریت مداخله‏جویانه و سركوب‏گرانه به وجه احسن بر آمدند! سپس نوبت تسویه حساب رژیم مستبد پهلوى با همتاى بعثى - عراقى آن فرا رسید.

شاه با اعلام حمایت از شورش «ملامصطفى بارزانى» در مناطق كردنشین شمال عراق، آموزش نیروهاى شورشى توسط كماندوهاى ارتش شاهنشاهى و تسلیح و تجهیز آنان، [همزمان با یك رشته درگیرى پراكنده چیفتن‏هاى ایرانى(49) با تانك‏هاى ناكارآمد تى-55 عراقى در مناطق مرزى جنوب؛ بویژه شلمچه‏] عملیات گسترده ناامن‏سازى شمال عراق را در دستور كار ژنرال‏هایش قرار داد. براى بعثیون حاكم بر بغداد، جز كوتاه آمدن و نشستن صدام حسین - مرد شماره 2 رژیم بعث پس از حسن‏البكر - پشت میز مذاكره با محمدرضا پهلوى راه دیگرى باقى نمانده بود. حاصل كار، امضاى قرار داد مرز 1975 میان سران دو رژیم در الجزیره، با میانجیگرى ژنرال «بومدین» رییس‏جمهور الجزایر بود. «ژاندارم منطقه‏اى» حقیر كاخ سفید، دیگر در عرش سیر مى‏كرد. وَهمِ عظمت، ناشى از عربده‏كشى بر سر رقباى بعثى، شلتاق بى‏حساب و كتاب در منطقه خلیج فارس، حاكمیت بلامنازع بر كشور، اینها همگى از یك سو، و از دیگر سو احساس تحقیر نسبت به ملتى كه در هر فرصت و مجال ممكن انزجار و نفرت عمیق خویش را نسبت به او و رژیم سركوبگرش ابراز مى‏كردند، دست به دست هم دادند و بر خبط دماغ فرمانرواى سبك مغز تخت طاووس افزودند.
مَثَل اعلاى این روان پریشى دیكتاتور و ابراز تنفر و تحقیر او نسبت به ملت زجركشیده ایران را مى‏توان در «جشن‏هاى سریالى»! برپا شده توسط رژیم پهلوى به نظاره نشست.(50)
هزینه كردن میلیاردها تومان از ثروت ملى كشور در راه برپایى این سیرك زشت ادوارى در شرایطى كه بخش عمده روستاها و حتى شهرهاى كشور فاقد امكانات اولیه‏اى از قبیل جاده - چه خاكى، چه آسفالت - آب آشامیدنى سالم، برق، مخابرات و حمام بودند و فقر مطلق امكانات بهداشتى و سوء تغذیه مزمن گریبانگیر بیش از 23 اهالى كشور بود، چه معنایى جز نمك پاشیدن بر روى جراحات روحى ملتى اسیر، غارت شده، خفقان زده، تحقیر شده و خاكستر نشین مى‏توانست داشته باشد؟!(51) امام خمینى(ره) كه در تبعیدگاه خود، حال و روز فجیع ملت و شلتاق‏هاى بى‏حد و حصر رژیم نامشروع پهلوى را با دقت زیر نظر داشت، در آستانه پرده دوم این عیاشى‏هاى نفرت انگیز - جشن‏هاى 2500 ساله - با صدور اعلامیه مفصلى خطاب به ملت ایران، دست به روشنگرى افكار عمومى و افشاى حكومت هویت ستیز و بیگانه پرست شاه مى‏زند و مى‏نویسد:
«... در چنین شرایطى است كه دیده مى‏شود میلیون‏ها تومان خرج جشن‏هاى شاهنشاه مى‏شود. فقط براى تزئین و چراغانى تهران به ما اعلام شده كه هشتاد میلیون تومان خرج شده است. گذشته از این، گویا متخصصان اسرائیلى عهده‏دار ترتیب مراسم شده‏اند... آیا ملت ایران باید براى كسى كه به اسلام و اساس اسلامى خیانت مى‏كند جشن برپا كند؟... چگونه ملتى مى‏تواند براى چنین پادشاهى جشن بگیرد؟!... جنایات پادشاهان تمام تاریخ را سیاه كرده است... از نظر پیغمبر اسلام‏r، كلمه «شاهنشاه»؛ نفرت‏انگیزترین كلمه است. اصول اسلامى با سلطنت مخالف است. كاخ‏هاى استبداد شاهنشاهى ایران را ویران كنید! سلطنت از شرم‏آورترین و زشت‏ترین ارتجاع‏هاست... چرا بازرگانان و كارگران را وادار مى‏كنند كه هزینه این جشن‏هاى بى‏فایده را بپردازند؟!(52)
اگر امروز علماى قم، مشهد، تبریز، اصفهان، شیراز و دیگر شهرهاى ایران علیه این جشن افتضاح‏انگیز اعتراض مى‏كردند، و همه این خوشگذرانى‏ها را كه ملت و مملكت را یكراست به سوى غرقاب مى‏برند محكوم مى‏كردند، آن‏وقت ما از نتیجه مطمئن بودیم. ایران نزدیك به 150 هزار طلبه دارد. اگر آنها یكصدا سكوت را درهم مى‏شكستند و این رژیم خود فروخته را تأیید نمى‏كردند، آن‏وقت پیروز مى‏شدند... بیدار شوید!»(53) اعلام تغییر مبدأ تاریخ رسمى كشور از «هجرى شمسى» به مبداء تاریخى مجهول و غیرواقعى «سال شاهنشاهى»(54) در 24 اسفندماه 1354 در اجلاس مشترك مجلسین رژیم، مبین ورود شاه به بالاترین مرحله اسلام ستیزى و نشان دهنده انكار تام و تمام ریشه‏هاى تاریخى هویت مذهبى - ملى مردم مسلمان ایران توسط دلقكى تاج بر سر و مخبط بود. قزاق زاده‏اى بى‏اصل و نسب كه پدرش را انگلستان در فرداى ختم جنگ جهانى اول بر سر كار آورد و چون از حَیز انتفاع ساقط شد، وى را به جزیره موریس در آفریقاى جنوبى تبعید كردند و خودش نیز، با اعمال نفوذ انگلستان - یكبار در شهریور 1320 و دیگر بار با كودتاى ننگین آمریكایى - انگلیسى 28 مرداد 32 - توانست بر گرده ایرانیان سوار شود.
هم از این روى، وقتى در ژانویه 1978 - دى‏ماه 1356 - «جیمى كارتر» رئیس جمهور وقت آمریكا با حضور در تهران جام شراب خود را به افتخار «شاهنشاه آریا مهر بزرگ ارتشتاران» بلند كرد و گفت: «مى‏نوشیم به سلامتى پادشاهى كه در این جهان پرآشوب كشور تحت فرمانروایى او همچون «جزیره ثبات» در دریاى ناآرامى‏ها به سر مى‏برد».
محمدرضا پهلوى، خشنود از استماع مراتب ابراز رضایت ارباب بزرگ خود، دیگر در عرش اعلاى عیش و بهجت سیر مى‏كرد. درست در همین ایام بود كه «داریوش همایون»؛ وزیر اطلاعات و جهانگردى رژیم، جهت فراهم آوردن مراتب خوش آیند پدر تا جدار شاه‏پرستان دست به قلم برد و با نگارش مقاله‏اى موسوم به «ایران و استعمار سرخ و سیاه»(55) در روزنامه «اطلاعات»، ضمن ترسیم چهره‏اى خداگونه از عفریت عارى از مهر، به ساحت آن یگانه یار سفركرده ملت كه صدها و هزاران قافله قلوب ایرانیان را همره خود داشت، جسارت ورزید.
همین جرقه شرارت نمرودیان، خرمن خشم متراكم و فروخرده ملت مسلمان ایران را به آتش كشید و نقطه آغازى شد بر پایان محتوم كابوس شاهنشاهى 2500 ساله.
نخست قم قامت قیام برافراشت و در نوزدهم دى‏ماه 56 مردم این شهر با هدایت علماء و طلاب انقلابى حوزه علمیه قم به میدان آمدند و فریاد مرگ بر شاه، زنده باد خمینى سردادند. چكمه پوشان رژیم به اقتضاى طبیعت سفاك خویش دست به اسلحه برده، صفوف انبوه مردم بى‏دفاع را آماج رگبار گلوله‏هایشان قرار دادند.
رژیم مى‏پنداشت این بار نیز چون واقعه پانزدهم خرداد 42 خواهد توانست دامنه خیزش مردم را مهار كرده و از تبدیل آن به یك قیام سراسرى در سطح كشور ممانعت به عمل آورد. لیكن... سركوبگران سخت به خطا رفته بودند. روز 29 بهمن 56، مردم قهرمان تبریز قد علم كردند و به بهانه بزرگداشت مراسم چهلم شهداى قم، به خیابان‏ها ریختند. شاه بار دیگر به نیروهایش فرمان كشتار مردم را صادر كرد، اما این بار اهالى تبریز - خاصه جوانان مسلمان و پرشور این شهر - میدان را خالى نكردند و با سنگ و چوب در برابر صفوف تا بن دندان مسلح مأموران امنیتى - نظامى رژیم به مقاومت پرداختند. حكومت دیكتاتور هنوز از مقابله با مردم تبریز فارغ نشده بود كه این بار مردم اصفهان بپاخاستند و چون در صدد سركوبى اهالى این شهر برآمد، نوبت قیام به مردم مشهد رسید و... .
بدین سان، زنجیره‏اى از خیزش‏هاى مردمى، با جلودارى علماء و طلاب معتقد به رهبرى قاطع و سازش ناپذیر حضرت امام‏خمینى(ره) و متكى به نیروى جوانان مسلمان و پرشور شهرى و روستایى، تحت سه شعار كلیدى و به هم پیوسته «استقلال، آزادى، حكومت اسلامى» آغاز گردید. یگانه مایه دلگرمى شاه و حامیان آمریكایى او، آرامش ظاهرى اوضاع پایتخت بود، اما نوبت سر برافراشتن مردم تهران نیز، فرا مى‏رسید. روحانیت مبارز تهران و چهره‏هاى شاخص آن همچون آیت‏اللَّه مرتضى مطهرى (ره)، آیةاللَّه سیدمحمد حسینى بهشتى (ره) و آیةاللَّه محمد مفتح(ره)، طرح به ظاهر ناممكن برپایى یك تجمع عظیم میلیونى در تهران را در دستور كار خویش قرار داده بودند. مهم‏ترین اهرم اجرایى آنان براى عملى ساختن این اقدام بى‏سابقه، شبكه‏هاى زنجیره‏اى و سراسرى هیأت‏هاى مذهبى سنتى تحت پوشش تشكلى مذهبى - مردمى؛ موسوم به هیأت‏هاى مؤتلفه اسلامى(56) بود. تظاهرات میلیونى مردم تهران، پس از اقامه نماز عیدفطر به امامت شهید مفتح در 13 شهریور 57 و شعار رعدآساى دریاى بى‏پایان انسانها؛ «ما عدل على‏u خواهیم - پهلوى نمى‏خواهیم»، زمین را زیر پاى شاه و حامیان آمریكایى او به لرزه درآورد. وسعت و عظمت این تظاهرات بى‏سابقه به حدى تكان دهنده بود كه حتى مطبوعات سانسور زده رژیم نیز قادر به نادیده انگاشتن آن نبودند. فرداى روز تظاهرات عیدفطر، عكس‏هاى هوایى چاپ شده در دوقلوهاى عصرانه (كیهان و اطلاعات) - به رغم حذف شعارهاى مردم از گزارش‏هاى خبرى - سرشار از پیام بودند:
- «نه» به شناسنامه جعلى آریایى!، «آرى» به هویت اصیل اسلامى - ایرانى.
- «نه» به كاپیتولاسیون آمریكایى، «آرى» به سیادت ملى قوم ایرانى.
- «نه» به خفقان سركوبگران قیام 15 خرداد، «آرى» به آزادگى شهیدان پانزدهم خرداد.
- «نه» به فرهنگ منحط شاهنشاهى، «آرى» به فرهنگ متعالى شیعى.
و سرانجام... «نه» به رژیم شاه و اعوان و انصارش، «آرى» به خمینى و یارانش!
روند اوج‏گیرى معجزه آساى نهضت اسلامى ملت ایران در سال 57، حتى براى پیگیرترین مبارزان و مخالفین دیكتاتورى پهلوى نیز به سختى قابل هضم و تحلیل بود، چه رسد به دشمنان كودن این خیزش توحیدى بى‏نظیر. همانان كه سیدالساجدین‏u قرن‏ها پیش در وصف‏شان فرمود: «خداى را سپاس كه دشمنان ما را از ابلهان آفرید!»
به گواهى تمامى متون، كتب، نشریات، رسانه‏ها و شخصیت‏هاى داخلى و خارجى؛ احدى جز حضرت‏امام(ره) و روحانیت آگاه و مبارز، كوچك‏ترین نقشى در شكل‏گیرى، هدایت و تشدید روند وقایع این انقلاب بى‏بدیل نداشته است. صرفنظر از وفاداران به آرمان و طریقت قائد اعظم جان اسلام؛ حضرت روح اللَّه(ره)، وضعیت مخالفین شاه در آن روزها از این قرار بود:
الف - لیبرال‏هاى شبه مذهبى روشنفكر كه عمدتاً «نهضت آزادى» ایشان را نمایندگى مى‏كرد. سران این جریان، به گواهى اسناد بدست آمده از لانه جاسوسى آمریكا، از اوایل سال 57 به صورت مستمر با مأمورین بخش سیاسى سفارت آمریكا در تهران جلسات مخفیانه داشتند. آنان در این نشست‏هاى دوستانه! به صراحت اعلام مى‏كردند كه مشى و روش امام را در طرد و نفى اساس رژیم سلطنتى ابداً قبول ندارند و به قانون اساسى رژیم معتقدند. همان قانون اساسى مشروطه كه اول بار با كودتاى سوم اسفند 1299ه.ش توسط رضاخان لگدمال شد و دیكتاتورى غیرقانونى بیست ساله «پهلوى اول» و متعاقب آن حاكمیت نامشروع فرزندش محمدرضا به نام آن توجیه مى‏شد.
لیبرال‏هاى مذهبى تا قبل از فرار شاه، تأكید داشتند كه شاه باید بماند و سلطنت كند، نه حكومت و زمام اداره امور كشور را باید به قوه مجریه بسپارد. هم از اینروى، آنان از مانورهاى فریبكارانه و بى‏بنیاد رژیم، دایر بر اعلام «فضاى باز سیاسى» صمیمانه حمایت مى‏كردند. تنها در آخرین ماه‏هاى نهضت، تحت فشار شدید افكار عمومى و برخورد قاطع امام با زمره سازشكاران بود كه آنان مجبور شدند دست از شعار محورى‏شان بردارند و خرج خود را از حامیان سیاسى رژیم نامشروع شاه سوا كنند.
ب - ملیون و روشنفكران ناسیونالیست غیرمذهبى.
اینان؛ به مثابه میراث خوران «جبهه ملى» ورشكسته، همچون همپالگى‏هاى لیبرال - مذهبى خویش، براساس قانون اساسى بى‏اعتبار رژیم شاهنشاهى صحه مى‏نهادند. حكومت خاندان پهلوى را واجد مشروعیت مى‏دانستند و سقف مخالفت‏شان به همان شعار انحرافى؛ «شاه باید سلطنت كند، نه حكومت» محدود شده بود. جناح راست افراطى این جریان در آخرین روزهاى حیات ننگین رژیم، رسماً به جبهه طاغوت پیوست و رهبر آن «شاهپور بختیار»، پس از دستبوسى شاه، زیر عكس مصدق بر اریكه نخست وزیرى رژیم رو به زوال شاهنشاهى تكیه زد.
ج - چپ‏هاى شبه مذهبى - التقاطى.
نماد اصلى این طیف، گروهك التقاطى موسوم به «مجاهدین خلق» بود. بخش اعظم وابستگان این گروهك كه به دلیل عدم اعتقاد به مبانى اسلام فقاهت و رهبرى امام(ره)، تأثیرپذیرى شدید از آراء و مكاتب فلسفى مادى وارداتى؛ خصوصاً ماركسیزم و اگزیستانسیالیزم دچار بحران شدید عقیدتى - سیاسى شده بودند، در پى چندین رشته عملیات تروریستى كور و بى‏حاصل كه منجر به دستگیرى و اعدام شمار زیادى از كادرهاى آنان گردید، سرانجام در سال 1354 رسماً مرتد شده و خود را ماركسیست - لنینیست اعلام كردند. مابقى سران و اعضاى دوراندیش‏تر این گروه نیز، كه صرفاً به دلایل تاكتیكى - و نه اعتقادى - حاضر به اعلام ماركسیزم به عنوان ایدئولوژى خویش نشدند، در جبهه‏گیرى علیه پیروان امام و روحانیت مبارز بسا افراطى‏تر از كمونیست‏ها عمل مى‏كردند.
نقل است كه در پى كشتار مردم تهران در میدان شهداى فعلى (ژاله سابق)، آنان حتى حاضر به مشاركت در اعتصاب غذاى زندانیان سیاسى طرفدار امام(ره)، در اعتراض به این كشتار وحشیانه نشدند و ضمن ترغیب زندانیان مذهبى به شكستن اعتصاب غذا، به صدور بیانیه‏اى، به میدان كشاندن مردم در روز جمعه 17 شهریور 57 را «یك اقدام احساسى و كور» معرفى كرده و رذیلانه مدعى شدند: «[امام ]خمینى با فرستادن مردم بى‏سلاح به میدان ژاله و به كشتن دادن آنها، انقلاب را صد سال به عقب انداخت!»(57)
د - چپ ماركسیستى.
اینان در دو طیف عمده دسته‏بندى مى‏شدند. نخست، توده‏اى‏ها كه به اقتضاى معتقدات الحادى مبتنى بر جبر تاریخ خویش، روند تحول تاریخى جامعه ایران را معطوف به سوى یك «انقلاب بورژوا - دمكراتیك» با هدف تشكیل «جمهورى دموكراتیك خلق» در حداقل 20 سال دیگر مى‏دانستند!
صرفنظر از ترهات مرهوم ایدئولوژیكى، آنان خاصه تحت تأثیر خیمه شب‏بازى «انقلاب سفید» و اعلام حمایت «برادر بزرگ»! و ستاد زحمتكشان از رژیم شاه، در تحلیل‏هاى خود مى‏گفتند: انقلاب سفید نشان داد كه رژیم قادر است پتانسیل بقاى خود را با یك رشته اصلاحات اجتماعى افزایش دهد. بر همین اساس، شاه را دیگر نباید «فردى از طبقه حاكم»، بلكه شخصیتى برتر و بیرون از چارچوب طبقه‏اش باید دانست! شخصى كه به ادعاى ایشان قادر بود در صورت لزوم، علیه پاره‏اى از مصالح و منافع طبقاتى هیأت حاكمه خود نیز، وارد عمل شود!
طیف دیگر چپ ماركسیستى؛ طرفداران مشى چریكى با گرایش‏هاى متفاوت استالینیستى، مائونیستى، گواریستى، كاستریستى و... را در برمى‏گرفت. این زمره اخیر هم كه نماد بارز آنها گروهك «چریكهاى فدایى خلق» بود، حتى در میان مجموعه جریان‏هاى غیرمذهبى مخالف شاه در اقلیت به سر مى‏برند. عناصر این طیف، به دلیل مناقشات درون گروهى، بحران حاد ایدئولوژیك، چندین انشعاب و گسست سازمانى و تحمل ضربات وارده از سوى ساواك، به كلى از نفس افتاده و در مقطع انقلاب، حتى از اعلام یك موضع سیاسى مشخص، ثابت و متفق‏الرأى عاجز بودند.
ملت ایران اما، راه خود را یافته بود. هر چه سبعیت و درنده‏خویى رژیم آشكارتر مى‏شد، امواج مبارزه اقشار مردم گسترش بیشترى مى‏یافت. نخست در قالب برپایى سلسله مراسم پایان ناپذیر چهلم‏هاى شهیدان در اكناف و اطراف كشور، سپس اعتصاب سراسرى اصناف و بستن بازارها، آنگاه، با آغاز سال تحصیلى؛ اعتصاب فرهنگیان و خوددارى دانش‏آموزان و دانشجویان از رفتن به كلاس‏ها، و بعد؛ اعتصاب سراسرى كارگران و مهندسین صنایع نفت و گاز با بستن شیرهاى صدور نفت، اعتصاب كارمندان و كارگران خطوط انتقال نیرو و برق شهرى، اعتصاب كارمندان ادارات دولتى و... سرانجام اعتصاب روزنامه‏نگاران و دست‏اندركاران رسانه‏هاى ارتباط جمعى شیرازه رژیم را از هم گسست.
ارتش نیز، به واسطه حضور كادرهاى جوان مؤمن مرتبط با روحانیت انقلابى و بدنه سالم مذهبى آن، هر روز از روز پیش، بیشتر و بیشتر از اجراى فرامین ژنرال‏هاى خائن «بزرگ ارتشتاران» خوددارى مى‏ورزید. فرمان امام(ره)؛ مبنى بر حرام بودن اطاعت از رژیم طاغوتى و وجوب فرار سربازان از پادگان‏ها، و همچنین توصیه اكید حضرتش به ملت جهت حسن سلوك با نظامیان و تكریم آنان، موجبات همدلى و همبستگى هر چه روز افزون‏تر مردم و ارتشیان را فراهم آورد.
در پى فرار شاه از كشور، براى آمریكا در ایران تنها متحدین باقى‏مانده عبارت بودند از مشتى ساواكى بدنام و دربارى چاپلوس و ژنرال ترسو كه جز انباشتن چمدان‏ها از اشیاء سبك وزن و سنگین قیمت، تبدیل ثروت‏هاى به یغما برده به «دلار» و حواله آنها به بانك‏هاى آمریكایى و اروپایى و سرانجام، فرار هر چه سریع‏تر از ایران، به هیچ‏چیز دیگرى نمى‏اندیشیدند. آخرین اقدام كاخ سفید؛ یعنى اعزام ژنرال رابرت هایزر، معاون عملیاتى جناح اروپایى ناتو به تهران جهت ترغیب بقایاى رژیم به مقاومت و زمینه چینى كودتایى از نوع «عملیات آژاكس» نیز راه به جایى نبرد. بدین‏سان، ققنوس انقلاب اسلامى ایران از دل خاكستر مزار شهیدان قیام پانزدهم خرداد 42 پروبال گشود و در عصر آفتابى 22 بهمن 1357، ایالات متحده آمریكا و متحدین غربى آن، براى نخستین بار در طول تاریخ موجودیت خویش، با هماوردى ناشناخته و سخت قدرتمند آشنا شدند؛ انقلاب اسلامى ایران!
به محض پیروزى و فتح آخرین سنگرهاى به جا مانده از استبداد 2500 ساله، انقلاب اسلامى ایران درصدد برآمد تا نقشه شعار محورى ملت مسلمان ایران؛ «استقلال»، «آزادى» و «جمهورى اسلامى» را تحقق بخشد. در ؟؟؟ فروپاشى نظام شاهنشاهى، ایران اسلامى رسماً خروج خود را از گروه بندى نظامى «پیمان سنتو» اعلام داشت و با این حركت انقلابى، موجبات فروپاشى این اتحادیه آمریكایى در منطقه غرب آسیا را فراهم آورد. اقدامى كه موازنه قدرت را در حوزه استراتژیك خلیج فارس و دریاى عمان، به زیان ایالات متحده و همگرایان منطقه‏اى آن بر هم زد. انقلاب اسلامى در عرصه استقلال اقتصادى نیز به تعهدات خویش عمل كرد. اعلام رسمى قطع رابطه «ریال» با «دلار»، لغو قرارداد استعمارى كنسرسیوم، تحریم صدور نفت به رژیم جعلى و غاصب اسرائیل و حكومت نژاد پرست آفریقاى جنوبى نمادى از پایبندى انقلاب به «استقلال»؛ این شعار نخست نهضت اسلامى بود.
اخراج 60 هزار مستشار نظامى آمریكایى از ایران، برچیدن پایگاه‏هاى جاسوسى و استراق سمع C.I.A در مناطق شمالى ایران، قطع رابطه با رژیم صهیونیستى؛ بستن دفتر نمایندگى سیاسى آن در تهران و واگذار نمودن ساختمان مزبور به سازمان آزادیبخش فلسطین، اعلام حمایت از كلیه جنبش‏هاى آزادیبخش جهان سوم؛ آرمان فلسطین، مقاومت ضد صهیونیستى مردم لبنان، مبارزات ضدنژادپرستى مظلومین جنوب آفریقا، تلاش مردم صحراى غربى در راه كسب استقلال، نبرد حق‏طلبانه مسلمانان جنوب مجمع‏الجزایر فیلیپین، مبارزه استقلال‏طلبانه مردم مسلمان جامو و كشمیر، درخواست عضویت در جنبش كشورهاى غیرمتعهد، اعلام همبستگى با كشورهاى عرب عضو جبهه پایدارى، جبهه‏گیرى قاطع علیه معاهده ننگین سازش رژیم سادات و اسرائیل؛ موسوم به پیمان كمپ دیوید، فراخوانى نیروهاى نظامى ایران از شاخ آفریقا، بلندى‏هاى جولان و مناطق مرزى فلسطین اشغال با لبنان و... اینها همگى در شرایطى صورت مى‏گرفت كه انقلاب اسلامى ملت ایران به یمن رهبرى الهى آن پیر فرزانه و درك عمیق از ماهیت قطب‏بندى ظالمانه حاكم بر جهان آن روز، حتى نیم قدمى نیز، از اصل خردمندانه «نه شرقى - نه غربى» خویش عدول نورزید و به جانب رقیب دیرینه آمریكا؛ ابر قدرت سرخ، گرایش نیافت.
«آزادى»، دومین شعار محورى انقلاب اسلامى بود. این انقلاب نوپا، به تلافى 25 قرن اختناق حكومت‏هاى جبار سلاطین، خاصه خفقان و استبداد وحشتناك پنجاه و هفت ساله اعمال شده توسط خاندان منحط پهلوى، وسیع‏ترین عرصه‏هاى آزادى فردى و اجتماعى را در تمامى زمینه‏ها با خود به ارمغان آورد. انقلاب اسلامى از فرداى پیروزى خود، به كلیه احزاب، سازمان‏ها، انجمن‏ها و جریان‏هاى سیاسى كثیرالعده‏اى كه تا پیش از سقوط رژیم سلطنت، سران و اعضاى آنها حتى در چار دیوارى خانه‏هاى خود احساس امنیت نمى‏كردند، جهت فعالیت علنى، تشكیل دفاتر، برپایى هرگونه تجمع و راهپیمایى، استفاده از تریبون‏هاى عمومى، چاپ و انتشار بدون سانسور عقاید و نظریات‏شان آزادى مطلق! اعطاء كرد.
در چنین شرایطى بود كه به ناگاه، برشمار معدود احزاب و سازمان‏هاى سیاسى داراى سابقه قبل از انقلاب، صدها حزب و گروه سیاسى جدیدالتأسیس نیز افزوده گشت. جالب اینكه طبق بعضى اقوال، تعداد این تشكل‏هاى ریز و درشت خلق‏الساعه به بیش از 360 گروه و گروهك و گروهچه! بالغ مى‏شد. جالب‏تر وقتى است كه مى‏بینیم به جز طرفداران رژیم سلطنت، به اصحاب كلیه سلایق و عقاید متفاوت؛ اعم از لائیك‏ها، التقاطیون، لیبرال - دموكرات‏ها، جریانات شبه روشنفكرى چپ معتدل و حتى معتقدان به متدهاى افراطى مشى چریكى عضو گروهك‏هاى مسلح به اصطلاح سیاسى - نظامى، بدون كمترین اعمال محدودیتى اجازه فعالیت آزاد و علنى داده مى‏شد. ملت و جوانان نسل اول انقلاب خوب به خاطر دارند رژه‏هاى پر طمطراق چریكهاى فدایى و منافقین را كه مسلح به سلاح‏هاى به غارت رفته از پادگان‏ها، در خیابان‏هاى تهران و شهرهاى بزرگ كشور مانور مى‏دادند. آن هم پس از پیروزى انقلاب كه دیگر این قماش قدرت نمایى‏هاى مسلحانه رفقاى چریك و مجاهد! محلى از اعراب نداشت. در تهران و شمار زیادى از شهرهاى كشور، ساختمان‏هاى دولتى و مراكز دانشگاهى مورد تصرف عدوانى عناصر مسلح این انقلابیون قلابى قرار مى‏گرفتند و از آنها رسماً با نام «ستاد عملیاتى» و «ستاد فرماندهى» استفاده مى‏شد. فرزندان پاك طینت و كم تجربه انقلاب اسلامى، این همه فزون‏طلبى گستاخانه میوه چینان ابن الوقت را مشاهده مى‏كردند و با این حال، از سر حلم و سعه صدر، دم فرو مى‏بستند.
انقلاب اسلامى نوپا و فرزندان مظلوم آن هر چند از امام خویش شنیده بودند كه؛ «حتى ماركسیست‏ها هم در ابراز عقیده آزادند، مشروط به آن‏كه توطئه نكنند»، لیكن هنوز به مفهوم واقعى تفاوت «آزادى ابراز عقیده» با «آزادى توطئه» وقوف نداشتند.
شاید پر بیراه نباشد اگر بگوییم كه مجموعه وقایع خشونت آمیز ایجاد شده توسط گروهك‏هاى مسلح غیرقانونى در سطح شهرها و استان‏هاى كشور از روز دهم اسفند 57 - آغاز غائله كردستان با محاصره پادگان مهاباد - تا شورش مسلحانه سراسرى منافقین و جبهه متحد ضدانقلاب در 30 خرداد سال 1360 - صرفنظر از خیانت عناصر لیبرال - تاوان حسن ظن و حلم بیش از حدى بود كه انقلاب اسلامى در قبال عدم عنایت دقیق خویش نسبت به موازین مفهوم «آزادى» و حدود واقعى این موهبت الهى، مجبور به پرداخت آن شد!
تشكیل محاكم علنى، با حضور مردم، شكّات و مخبرین رسانه‏هاى گروهى داخلى و خارجى جهت محاكمه عادلانه سركوب‏گران قیام ملت، جلادان و عوامل اختناق و تحكیم سلطه رژیم آزادى‏كش پهلوى و مجازات این عناصر، اعم از سران و مأمورین نهاد شكنجه‏گر ساواك، ژنرال‏هاى خودفروخته و خونریز شاه، مقامات ارشد هیأت حاكمه استبداد، مدیران دولتى فاسد و یغماگر بیت‏المال، جاسوسان و مهره‏هاى كلیدى فراماسونرى و صهیونیزم بین‏الملل در حكومت شاهنشاهى، سرمایه‏داران زالو صفت و قارونك‏هاى بخش خصوصى، مجریان سانسور و كارگزاران اختناق در عرصه‏هاى اندیشه و هنر و... اینها جملگى به مثابه بخشى از احساس مسؤولیت انقلاب اسلامى نسبت به رسالت خطیر خویش در راه حراست از كیان آزادى ملت رشید ایران محسوب مى‏شد.
ایجاد فضایى مناسب جهت فعالیت آزاد و فارغ از دغدغه و هراس براى اصحاب اندیشه و ارباب هنر در راه عرضه محصولات فرهنگى - هنرى خویش به مخاطبان، چاپ و نشر آزادانه صدها عنوان كتاب و رساله سیاسى - ادبى كه از انتشار آنها در عصر سپرى شده دیكتاتورى پهلوى ممانعت اكید بعمل مى‏آمد، ایجاد ده‏ها كانون فرهنگى - ادبى مستقل، با گرایش‏هاى سیاسى و فكرى متفاوت در سطح تهران و شهرستان‏ها، انتشار نزدیك به 200 عنوان جریده - اعم از یومیه، هفتگى، ماهنامه و فصلنامه - مشتمل بر نشریات مستقل و یا وابسته به جریان و تشكل‏هاى سیاسى - اجتماعى، رواج بى‏سابقه هنر تئاتر در جامعه و اكران پیس‏هاى وزین و جدى از آثار نمایش‏نامه‏نویسان مطرح و معتبر داخلى و خارجى، ایجاد تحولى عمیق در ساختار صنعت سینماى كشور از طریق كنار زدن چهره‏ها و عناصر فاسد سینماى منحط فیلمسازى، منع اكران آثار منحط تولید شده در پیش از انقلاب، میدان دادن به استعدادهاى جوان و خلاق، منع استفاده ابزارى و سخیف از عنصر ارزشمند زن؛ به عنوان چاشنى سكسى و ایجاد محیطى سالم و امن جهت حضور و فعالیت بانوان هنرمند در صنعت سینماى كشور، ممانعت از ورود فیلم‏هاى مبتذل خارجى؛ خاصه آثار پوچ و بى‏ارزش هالیوودى و همزمان نمایش آثار ارزشمند سینمایى جهان، پاكسازى رادیو - تلویزیون از مدیران و پرسنل فاسد وابسته به رژیم منحط شاهنشاهى، جذب نیروهاى جوان و مستعد انقلابى به این دو رسانه فراگیر، حذف نمایش آثار ضدارزشى و منحط داخلى و خارجى - خاصه شوها، سریال‏ها، فیلم‏هاى سینمایى، كنسرت‏هاى مزخرف پاپ موزیك و فیلم‏هاى كارتونى آمریكایى - و تشویق و حمایت از برنامه‏سازان صدا و سیما براى تولید و ارائه آثارى قابل قبول در عرف جامعه انقلابى، با مشخصه پایبندى به فرهنگ غنى اسلامى - ایرانى و ...
سرخطهاى فوق، بركنار از نقاط قوت و ضعف كمى و كیفى هر یك از آنها، به مثابه مشتى از خروار، نشانگر فضاى آزاد ناشى از انقلاب اسلامى، به مثابه خاستگاه اصلى تكوین و رشد اندیشه، هنر و فرهنگ متعالى، در فرداى پیروزى بهمن 57، براساس رهنمودهاى حكیمانه رهبر كبیر انقلاب اسلامى بود. همو كه در بدو بازگشت از تبعیدى پانزده ساله، فرهنگ و تعالى فرهنگى جامعه را از دغدغه‏هاى اصلى خویش اعلام داشت. و در سخنرانى مشهور 12 بهمن 57 در بهشت زهرا(س) فرمود:
«[شاه‏] فرهنگ ما را به صورت یك فرهنگ عقب مانده نگهداشته. به طورى كه الآن تحصیلات جوانان ما در ایران، یك تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینكه در اینجا یك نیمه تحصیل كردند - آنهم با این مصیبت‏ها -، باید بروند در خارج تحصیل كنند. ما متجاوز از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سى و چند سال این دانشگاه را داریم. لیكن چون به ما خیانت شده است، از این جهت رشد انسانى نكرده است. تمام انسان‏ها و نیروهاى انسانى ما را این آدم از بین برده است. این آدم به واسطه نوكرى كه داشته، مراكز فحشاء درست كرده. تلویزیونش مركز فحشاء است، رادیویش بسیارى فحشاء است، مراكزى كه اجازه داده‏اند كه باز باشد، مراكز فحشاء است. اینها دست به دست هم داده‏اند. در تهران مراكز مشروب فروشى بیشتر از كتابفروشى است. مراكز فساد دیگر الى ماشاءاللَّه است.
براى چه سینماهاى ما مركز فحشاء است؟ ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مراكز فحشاء مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشاء مخالفیم، ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزى كه در خدمت اجانب براى عقب نگهداشتن جوانان ما، از دست دادن نیروى انسانى ما در آمده، مخالف هستیم. ما كى با مظاهر تجدد مخالفت كرده‏ایم؟
مظاهر تجدد وقتى كه پاى خود را از اروپا به شرق؛ و به خصوص به ایران گذشت، چیزى كه باید از آن براى پیشرفت تمدن استفاده بشود، ما را به توحش كشاند! سینما، یكى از مظاهر تمدن است كه باید در خدمت مردم و در خدمت تربیت این مردم باشد و شما مى‏دانید كه اینها، جوان‏هاى ما را به تباهى كشیدند. ما، با این‏ها در این جهات مخالف هستیم.»
فراتر از همه آنچه كه تا بدینجا بر شمردیم، شاید بتوان مهم‏ترین دستاورد ارزشمند انقلاب اسلامى را در ساحت فرهنگ آزادى و آزادگى، سهیم كردن اقشار گسترده اجتماع، خاصه نسل جوان و پرشور این آب و خاك در امر حراست از حدود آزادى‏هاى متعالى فراهم آمده در سایه این نهضت الهى بى‏بدیل برشمرد.
به جرأت مى‏توان مدعى شد رمز بقا و استمرار معجزه آساى انقلاب اسلامى در كوران سخت‏ترین شداید و حادترین بحران‏هاى ایجاد شده از سوى دشمنان این ملت، در گرو همین مشاركت فعال و خودجوش زبده‏ترین جوانان غیرتمند و رشید ایرانى در پاسداشت آگاهانه و دلسوزانه از حریم انقلاب نهفته است. مصداق بارز تجلى این ویژگى؛ تشكیل كمیته‏هاى مردمى دفاع از انقلاب در مساجد شهرها و روستاهاى كشور، طى روزهاى حساس و سرنوشت‏ساز اولیه پیروزى و از پى آن، تأسیس «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى» در اسفندماه 1357 بود.
سپاه، به مدد بهره‏گیرى از اكسیر ایمانى و اعجاز جوانى بانیان و اعضاى رزمنده‏اش، به زودى در عرصه حیات اجتماعى ملت، جهت دفاع از تمامیت ارضى كشور و تضمین سیادت ملى، نقشى تعیین كننده را بر دوش گرفت و با سرافرازى از عهده ایفاى آن برآمد. چهره‏هاى درخشانى همچون سرداران شهید؛ «محمد بروجردى»، «غلامحسین افشردى» (مشهور به حسن باقرى) «احمد متوسلیان»، «محمدابراهیم همت»؛ «محمود شهبازى دستجردى»، «محسن وزوایى» و... بسیارى از رزم‏آوران سبز پوشى كه در وقایع مورد اشاره این كتاب نقشى اساسى ایفا كرده‏اند نیز، همگى از اركان اولیه این نخستین ارتش مكتبى جهان محسوب مى‏شوند.
على اى حال، انقلاب اسلامى، بسا زودتر از آنكه دوست و دشمن مى‏پنداشت، آستین همت بالا زد و دست به كار تحقق بخشیدن به مهم‏ترین شعار ملى، از خواست‏هاى سه‏گانه و به هم پیوسته ملت انقلابى ایران شد. برگزارى سراسرى رفراندوم جهت تعیین نظام حكومتى كشور تنها به فاصله چهل و هفت روز از پیروزى 22 بهمن و رأى قاطع «آرى» 98 درصدى ملت به نظام پیشنهادى امام (ره) - جمهورى اسلامى، نه یك كلمه بیش و نه یك كلمه كم - در دوازدهم فروردین 58، این انقلاب الهى را به فضل حضرت پروردگار از خطر انحراف در خانه اول موفقیت، ایمن ساخت. ضربت این واقعه براى حكومت آمریكا چنان سهمناك بود كه هفته نامه اقتصادى «بیزنس ویك» در مقاله‏اى با عنوان «زوال قدرت ایالات متحده: منازعه جدید بر سر تفنگ و نان»، مویه‏كنان بانگ برداشت:
«بخوانید و اشك بریزد... به دنبال شكست در ویتنام و سقوط شاه ایران، ایالات متحده متحمل یك رشته ضربه‏هایى شده كه نشان دهنده زوال تدریجى قدرت آن در سراسر جهان است... كل سیستم اقتصادى آفریده ایالات متحده در دوره پس از جنگ جهانى دوم در خطر تباهى است.»(58)
بر همین اساس بود كه نظریه پردازان صهیونیست نهادهاى سلطه استكبار غرب، مجامعى همچون «شوراى امنیت ملى» كاخ سفید، «شوراى روابط خارجى» آمریكا و كمیسیون سه جانبه(59)، درنگ بیش از این را جایز ندانستند و دكترین مداخله جویانه «ثبات زدایى»(60) از حاكمیت منبعث از انقلاب اسلامى را در دستور كار خود و عوامل‏شان قرار دادند.
این دكترین شیطانى از طریق سازمان اطلاعات مركزى آمریكا - C.I.A و ستاد آسیاى جنوب غربى(61) آن مستقر در سفارت ایالات متحده در تهران به مرحله اجرا درآمد. شگردى كه پیش از آن از سوى حكام كاخ سفید به كرات در قبال جنبش‏ها و خیزش‏هاى مردمى جهان سوم در كشورهایى همچون؛ ایران 1953، گواتمالا 1954، كنگو 1960، بریزیل 1964، جمهورى دومینیكن و اندونزى در 1965، بولیوى در سالهاى 71-1970 و سرانجام؛ شیلى 1973 با موفقیت اجرا شده بود.
در مرورى اجمالى بر مهم‏ترین سرخطهاى دكترین ثبات زدایى، این نكات جلب نظر مى‏كنند:
الف - اهداف ثبات زدایى.
هدف از ثبات زدایى، دستخوش تشنج و تزلزل ساختن عمق و عقبه استراتژیك «شورشیان»؛ یعنى «ملت شورشى» است. بدیهى است كه در صورت استفاده درست و به مورد از شیوه‏هاى كارآمد، این روند در نهایت به درهم شكستن «بنیاد شورش»! و اعاده وضعیت «كشور شورش زده»! به شرایط مطلوب پیش از طغیان منجر خواهد شد.
ب - شیوه‏هاى كارآمد:
روش‏هاى كارآمد و متداول ثبات زدایى در عرصه عمل عبارتند از؛
- دامن زدن به تنش‏هاى قومى و منطقه‏اى از طریق ایجاد شورش‏هاى مسلحانه ضد انقلابى توسط جریان‏هاى سیاسى مرتبط! و همچنین گروه‏هاى خلق الساعه با مواضع افراطى رادیكال و شعارهاى عوامفریبانه.
- ایجاد شكاف و انشقاق در حركت‏هاى مبارزه جویانه نسل جوان؛ به ویژه در سطح مدارس متوسطه و مراكز دانشگاهى جهت به هرز دادن توان شگرف این نسل، انحراف اذهان آنان از مسائل اساسى مبتلا به انقلاب و سرانجام جبهه‏گیرى ایشان علیه سایر اقشار انقلابى جامعه.
- تشكیل سندیكاهاى كارگرى و انجمن‏هاى كارمندى با هدف ترغیب و تحریك بازوان كار و اقتصاد انقلاب به برپایى اعتصاب‏هاى زنجیره‏اى و طرح درخواست‏هاى ناممكن و در نهایت توقف چرخه تولید. پر واضح است كه در صورت تحقق این امر، خود به خود بحران كمبود مصنوعى كالاهاى اساسى به وجود خواهد آمد و این یك نیز، به جو نارضایى عامه مردم دامن خواهد زد.
- بهره‏گیرى از پیچیده‏ترین متدهاى «جنگ روانى» جهت ترور شخصیت رجال مؤثر و سازش ناپذیر انقلاب، بمباران شبانه‏روزى افكار عمومى با ارائه اطلاعات مخدوش و اخبار خلاف واقع و استفاده از حربه مؤثر «شایعه سازى - شایعه پراكنى» در مورد «وضعیت به اصطلاح رو به انفجار! كشور» و متزلزل نشان دادن اركان حاكمیت انقلابى در نزد توده‏هاى حامى آن از طریق شبكه‏هاى رادیو - تلویزیونى و خبرگزارى‏هاى تحت كنترل C.I.A، برپایى یك سرى ایستگاه‏هاى رادیویى غیرقانونى در جوار مرزهاى كشور انقلابى، نشریات زیرزمینى، انتشار اعلامیه با اسم و عنوان مجعول. پخش تراكت و جزوه‏هاى تبلیغاتى و...
بدین سان، در پى دلسرد و مأیوس ساختن اقشار گوناگون مردم به پا خاسته نسبت به اهداف انقلاب و كفایت رهبران انقلابى، زمینه مناسب جهت براندازى قدرت مركزى انقلاب با استفاده از یك كودتاى نظامى خونین فراهم خواهد شد! بر همین اساس، حركت‏هاى تشنج آفرین عناصر ضدانقلابى وابسته به گروه‏هاى خلق الساعه و باندهاى تجزیه‏طلبى كه سران آنها بعضاً سابقه ده‏ها سال وابستگى به سرویس‏هاى اطلاعاتى بیگانه؛ از قبیل سیا، انتلیجنت سرویس، موساد و... را در پرونده خود داشتند، آغاز گردید.
تقریباً به صورتى همزمان، چندین رشته درگیرى در سطح مدارس و دانشگاهها، اعتصاب و تحصن‏هاى زنجیره‏اى در كارخانه‏ها و ادارات دولتى، آشوب‏هاى خیابانى 24 ساعته در تهران و مراكز استان‏ها، در هماهنگى كامل با حركت‏هاى تجزیه‏طلبانه منطقه‏اى آغاز شد. حركت‏هایى ضدانقلابى، با نام‏ها و عناوینى گوناگون همچون؛ «ستاد سیاسى - فرهنگى خلق تركمن» در منطقه شرق مازندران، «حزب جمهورى خلق مسلمان» در آذربایجان شرقى و غربى، «جنبش خلق بلوچ» در سیستان و بلوچستان، تشنج آفرینى‏هاى همه روزه گروهك موسوم به «مجاهدین خلق» - منافقین - و همگرایان چپ آنان در استان‏هاى گیلان، مازندران، خراسان، اصفهان، فارس و...، اوج‏گیرى عملیات تروریستى همچون؛ بمب‏گذارى‏هاى پیاپى در اماكن عمومى و خطوط انتقال نفت، انفجار تلمبه خانه‏ها، چاه‏هاى نفتى و به آتش كشیدن مزارع توسط گروهك تحت‏الحمایه سازمان امنیت رژیم بعث عراق، موسوم به «حركةالتحریر» - یا همان «خلق عرب» - در استان استراتژیك خوزستان، و از همه خطرناك‏تر؛ غائله آفرینى عوامل حزب منحله دموكرات و همپالگى‏هاى چپ آمریكایى و راست سلطنت‏طلب این گروهك در مناطق كردنشین غرب كشور - استان مرزى آذربایجان غربى، كردستان و كرمانشاهان - با شعار عوامفریبانه «خودمختارى براى كردها» و... اینها همگى به صورت افعى هزار سرى بر گرد نهال نورس «انقلاب اسلامى» مردم مسلمان ایران چنبره زده و در صدد ریشه‏كن ساختن شجره طیبه نهضت حضرت روح‏اللَّه(ره) برآمدند.
در چنین شرایطى، جریان لیبرالیزم شبه مذهبى كه تبلور عینى آن را مى‏شد در ساختار دولت موقت مهندس بازرگان مشاهده كرد، به علت بى‏اعتنایى ذاتى سران آن به روش‏هاى انقلابى، ارتباط تنگاتنگ برخى چهره‏هاى كلیدى این جریان همچون دكتر «ابراهیم یزدى»، «عباس امیرانتظام» «عزت اللَّه سحابى»، «ناصر میناچى» و... با «ویلیام سولیوان» - سفیر - «بروس لینگن» - كاردار اول - و «ریچارد كاتم» - مدیر ستاد آسیاى جنوب غربى C.I.A در به اصطلاح سفارت! - آمریكا در تهران و براساس رهنمودهاى دریافتى از «دوستان آمریكایى» خویش، ضمن اتخاذ سیاست سازش كارانه موسوم به «رویه گام به گام» و نفى هرگونه برخورد قاطع انقلابى با معضلات موجود در كشور، جواب تشنج آفرینى‏ها و طغیان‏هاى مسلحانه تجزیه‏طلبان تحت الحمایه آمریكا را نه با مشت آهنین، كه با اعزام هیأت‏هاى منادى آشتى و حسن نیت!(62) مى‏داد.
اساس موجودیت نظام نوپاى جمهورى اسلامى و حتى تمامیت ارضى كشور در معرض خطر فروپاشى و نابودى قرار گرفته بود و در چنین موقعیت حساسى، رئیس دولت موقت، با حضور ادوارى در یك سرى شوهاى تلویزیونى شبانه، براى مردم به تنگ آمده از این همه آشوب و نابسامانى و سستى و بى‏كفایتى، لطیفه‏هاى ملانصرالدین! تعریف مى‏كرد و از عناصر «غیرمسؤول و مزاحم»! - روحانیت انقلابى پیرو خط امام(ره) - بد مى‏گفت. در شرایطى كه از بدو تشكیل، دولت موقت، انحصارطلبانه تمامى پست‏هاى كلیدى كابینه را در اختیار دوستان نهضت خود قرار داده بود، موذیانه به امام كنایه مى‏زد كه؛ «آقا [یعنى حضرت امام‏] چاقویى در اختیار ما قرار داده كه دسته آن در دست من نیست!». از گروهك‏هاى مسلح غیرقانونى همچون منافقین و فدائیان خلق به عنوان «بچه‏هاى انقلابى خالص و میهن دوست» ستایش به عمل مى‏آورد و در عوض ضمن سركوفت زدن به رزم آوران سپاه، از آنها به عنوان «نخودهاى هر آش و احساساتى‏هاى بى‏منطقى كه آلت دست! قرار گرفته و مى‏خواهند دولتى در دل دولت به وجود بیاورند» ذكر خیر! مى‏كرد و تلویحاً پاسداران انقلاب را به عنوان مسبب وضع آشفته و آشوب‏زده كشور قلمداد مى‏نمود. «رئیس دولت، موقت انقلاب اسلامى»، خواست‏هاى برحق مردم مسلمان را كه خواهان قاطعیت بیشتر و تغییر انقلابى شرایط موجود بودند، «لج بازى كودكانه و توقعات غیرعملى، مى‏نامید و آنان را فرا مى‏خواند تا؛ «حالا كه انقلاب به خوبى و خوشى تمام شده‏[!]، بروید توى خانه‏هایتان بنشینید و كار را به دست كاردان بسپارید».
با مزه‏تر اینكه مشارالیه، هرگاه فشار افكار عمومى مردم را بیش از حد خطر آفرین! ارزیابى مى‏كرد، شیوه عوام فریبانه «مظلوم نمایى» را در پیش مى‏گرفت؛ به سان نو عروسان حجله نشین غمزه كنان قهر مى‏كرد و امام و امت را با حربه تبلیغاتى «اعلام سلب مسؤولیت از خود و استعفاى كابینه» مورد تهدید قرار مى‏داد. بدین‏سان، انقلاب اسلامى ملت مظلوم ایران دستخوش مظلومیتى مضاعف شده بود! شاید بتوان نقطه اوج مظلومیت انقلاب و فرزندان سلحشور آن را در واقعه سربریدن پاسداران مجروح بسترى در بیمارستان شهر «پاوه» - مرداد 1358 - به نظاره نشست. بازتاب این جنایت فجیع - كه توسط عوامل تجزیه طلب دموكرات به وقوع پیوست - در سطح افكار عمومى ملت به حدى تكان دهنده بود كه سرانجام، امام(ره) طلسم سكوت را شكست و در ملاقات با قشرهاى انبوه مردم در شهر مقدس قم، طى بیاناتى به مناسبت «روز جهانى قدس» فرمود:
«... من با كمال تأسف عرض كنم كه یك اشتباه دولت‏ها و ملت‏هاى اسلامى و خصوصاً دولت‏ها و ملت‏هاى عرب كردند و یك اشتباه هم ما در ایران كرده‏ایم... و اما اشتباهى كه ما كردیم، این بود كه به طور انقلابى عمل نكردیم و مهلت دادیم به این قشرهاى فاسد، و دولت انقلاب و ارتش انقلاب و پاسداران انقلاب، هیچ یك از اینها عمل انقلابى نكردند و انقلابى نبودند.
اگر ما از اول كه رژیم فاسد را شكستیم و این سد بسیار فاسد را خراب كردیم، به طور انقلابى عمل كرده بودیم و قلم تمام مطبوعات مزدور را و تمام مجلّات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل كرده بودیم و رؤساى آنها را به محاكمه كشیده بودیم و حزب‏هاى فاسد را ممنوع اعلام كرده بودیم و رؤساى آنان را به جزاى خودشان رسانده بودیم و چوبه‏هاى دار را در میدان‏هاى بزرگ برپا كرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو كرده بودیم، این زحمت‏هاى پیش نمى‏آمد. من از پیشگاه خداوند متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر مى‏خواهم. خطاى خودمان را عذر مى‏خواهم.
ما مردم، انقلابى نبودیم. دولت ما انقلابى نیست. ارتش ما انقلابى نیست، ژاندارمرى ما انقلابى نیست. شهربانى ما انقلابى نیست. پاسداران ما هم انقلابى نیستند. من هم انقلابى نیستم! اگر ما انقلابى بودیم، اجازه نمى‏دادیم اینها اظهار وجود كنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام مى‏كردیم. تمام جبهه‏ها را ممنوع اعلام مى‏كردیم و یك حزب، و آن حزب اللَّه؛ «حزب مستضعفین» [را تشكیل مى‏دادیم‏].
من توبه مى‏كنم از این اشتباهى كه كردم. من اعلام مى‏كنم به این قشرهاى فاسد در سراسر ایران كه اگر سرجاى خودشان ننشینند، ما به طور انقلابى با آنها عمل مى‏كنیم... خداى تبارك و تعالى در موضع عفو و رحمت، رحیم است و در موضع انتقام، انتقام جو... ما نمى‏ترسیم از اینكه در روزنامه‏هاى سابق، در روزنامه‏هاى خارج از ایران براى ما چیزى بنویسند. ما نمى‏خواهیم در ایران، در دنیاى اسلام، در خارج ملت، در خارج كشور و جاهت پیدا كنیم. ما مى‏خواهیم به امر خدا عمل بكنیم و خواهیم كرد. اشداء على‏الكفار رحماء بینهم... ما باز تا چندى مهلت مى‏دهیم به این قشرهاى فاسد و این اعلام آخر است و اگر چنانچه در كار خودشان تعدیل نكنند و به ملت برنگردند و دست از توطئه برندارند، خدا مى‏داند انقلابى عمل مى‏كنم! مى‏آیم تهران و رؤسایى كه مسامحه مى‏كنند، با آنها انقلابى عمل مى‏كنم! من باز از همه قشرهاى ملت، از همه روشنفكران، از همه احزاب، از همه دستجات و گروه‏ها - گروه‏ها كه مع‏الأسف تاكنون شاید 200 گروه پیدا شده باشد - تقاضا مى‏كنم كه مسیرتان، مسیر ملت و مسیر اسلام باشد. به ملت بپیوندید، صلاح شما در این است كه به ملت بپیوندید. اگر خداى نخواسته این نهضت عقب بزند، شماها هم فداى غلط كارى‏هاى خودتان خواهید شد. لكن نهضت ما عقب نخواهد زد و نهضت ما به پیش مى‏رود.»(63)
بیانات تكان دهنده امام (ره) كه موجى از اعلام حمایت قاطع اقشار ملت در قالب راهپیمایى‏ها، امضاى هزاران طومار و ارسال تلگرام به محضر ایشان را در پى داشت، نشان داد كه به رغم لیبرال‏هاى شبه مذهبى مدعى «ختم انقلاب»!، انقلاب اسلامى كماكان زنده است و بیدار، و متكى به حمایت آحاد مردم مسلمان ایران؛ همانان كه خود آفرینندگان حماسه 22 بهمن 57 بودند.
سرانجام در پاییز 1358، در پى برملا شدن ملاقات «بازرگان» و «یزدى» با «زبیگنیو برژینسكى»(64) - دشمن كینه‏توز انقلاب اسلامى و فرمانده اصلى عملیات ثبات زدایى از انقلاب ایران - در جریان جشن‏هاى سالگرد پیروزى انقلاب الجزایر، ملت حجت را بر خود تمام شده دید و بر آن شد تا با حذف لیبرال دوله‏هاى موقت، كار را به دست كاردان بسپارد!
روز 13 آبان 1358، در جریان مراسم سالگرد تبعید امام(ره) و اولین سالروز كشتار دانشجویان و دانش‏آموزان به دست چكمه پوشان رژیم آمریكایى شاه مخلوع، تظاهرات عظیمى در تهران برگزار شد. در جریان این تظاهرات با شكوه مردمى، جمعى از دانشجویان مراكز آموزشى عالى پایتخت تحت هدایت چهره‏هاى فعال جنبش دانشجویى كشور؛ شهیدان «مهدى رجب بیگى»، «محسن وزوایى»، «عباس محمدورامینى»، «سید حسین علم الهدى» و...، با رسیدن تظاهركنندگان به مقابل سفارت آمریكا - این كانون اصلى هدایت روند ثبات زدایى از كشور - طى حركتى غافلگیر كننده از دیوارهاى سفارت بالا رفتند و در چشم برهم زدنى، لانه شرارت و جاسوسى شیطان بزرگ، توسط این جوانان پرشور كه خود را «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره)» مى‏نامیدند، به تصرف درآمد، اهم خواست‏هاى دانشجویان از این قرار بود:
الف - تحویل محمدرضا پهلوى؛ شاه مخلوع و فرارى كه به جرم 37 سال خیانت و جنایت در حق ملت، از سوى محاكم انقلابى ایران تحت پیگرد بود و در آن ایام، به بهانه مداواى پزشكى در نیویورك سیتى آمریكا به سر مى‏برد.
ب - بازگرداندن اموال به غارت رفته ملت ایران كه به حساب‏هاى بانكى اعضاى خاندان سلطنت و دیگر وابستگان فرارى رژیم واریز شده و در بانك‏هاى آمریكایى نگهداشته مى‏شد.
ج - اعلام عذرخواهى رسمى حكومت ایالات متحده از ملت ایران به خاطر مظالمى كه طى 37 سال حاكمیت شاه، با حمایت آمریكا در حق مردم ما صورت گرفته بود. مظالمى همچون كودتان ننگین 28 مرداد 32، تأسیس، تجهیز، آموزش و هدایت عملیاتى ساواك منحله، حمایت از كشتار مردم در 15 خرداد 1342، تحمیل عضویت ایران در كنوانسیون وین و لایحه كاپیتولاسیون مستشاران آمریكایى، غارت منابع نفتى كشور توسط كمپانى‏هاى نفتى آمریكا و...
د - اعلام رسمى تعهد كاخ سفید، مبنى بر عدم مداخل در امور داخلى جمهورى اسلامى ایران.
به دنبال كشف اسناد وابستگى عناصر دولت موقت، بازرگانى ناگزیر به استعفا شد و امام(ره) ضمن پذیرش استعفاى وى، مقدرات اداره امور كشور را تا زمان برگزارى انتخابات ریاست جمهورى، به «شوراى انقلاب اسلامى» محول فرمود.
تسخیر لانه جاسوسى را به حق مى‏توان سرآغاز چالش جدى انقلاب اسلامى با جهان استكبار و در رأس آن امپریالیزم جهانخوار آمریكا، در عرصه‏اى بین‏المللى قلمداد كرد. حركتى سرنوشت‏ساز كه امام فرزانه انقلاب، آن را؛ «انقلابى بزرگتر از انقلاب اول» انقلابى اول نامید.(65) این حركت ضداستكبارى و انقلابى، هرچند، حتى مورد نكوهش قطب به اصطلاح حامى زحمتكشان جهان! شوروى و بلوك كمونیزم - قرار گرفت، اما در بین ملت‏هاى ستم كشیده ربع مسكون، حامیان فراوانى یافت.
از انقلابیون مسلمان فیلیپینى گرفته تا رزمندگان جنبش پولیساریو، از اهالى مظلوم محله سیاه‏پوست‏نشین «سو وتو» آفریقاى جنوبى گرفته تا سرخپوستان مظلوم آمریكا(66)، از چریكهاى آزادى خواه السالوادر تا مبارزین مسلمان فلسطینى و لبنانى، از مسلمین شیعه و سنى شبه قاره هند تا استقلال‏طلبان كاتولیك مذهب ایرلند شمالى...، در چهارگوشه جهان، انقلاب اسلامى مردم ایران به محبوب‏ترین پدیده قرن مبدل شد و نام نامى رهبر روحانى سالخورده آن؛ خمینى كبیر(ره)، محبوب‏ترین كلمه قرن!

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved