بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 
كتاب روز تندر

در پى تصویب قانون اساسى نظام جمهورى اسلامى با اكثریت قاطع آراء ملت در پاییز سال 58 و تنفیذ رأى امت توسط امام انقلاب، كشور مهیاى برگزارى انتخابات ریاست جمهور و مجلس شوراى اسلامى شد. انقلاب اسلامى، تجربه تلفیق حفظ موقعیت پرشور و بن‏بست شكن انقلابى با تشكیل نهادهایى مدنى - قانونى متكى به آراء مستقیم ملت را - كه پیش از آن در هیچ نهضت و انقلابى سابقه نداشت - به مورد اجرا در آورد. هر چند، نباید از یاد برد كه هنوز گردنه‏هاى فراوانى فرا روى این ملت قرار داشت. كشور در آتش جنگ افروزى‏هاى منطقه‏اى عوامل آمریكا مى‏سوخت. انقلاب فاقد یك دستگاه اطلاعاتى - امنیتى متناسب با شرایط تحول یافته ایران بود. سیستم بروكراسى دولتى به جاى مانده از دوران سلطه غرب بر كشور، كماكان برقرار مانده بود. ارتش، به واسطه فرار ژنرال‏ها، تصفیه عناصر سرسپرده‏اى كه دست‏شان به خون ملت آغشته بود، اخراج 60 هزار مستشار آمریكایى، زیر سؤال رفتن فلسفه وجودى ارتش از سوى گروهك‏هاى چپ و راست، از هم پاشیدگى ساختار سلسله مراتب فرماندهى، زمین‏گیر شدن تجهیزات پیچیده نظامى به دلیل نداشتن قطعات یدكى، غارت تسلیحات و تجهیزات پادگان توسط عوامل گروهك‏ها در 21 و 22 بهمن 57، خرابكارى عناصر پاكسازى نشده، فرماندهى عناصر مشكوكى از قماش تیمسار «فربد»(67) و ... عملاً دچار بحران شدید بود.

سپاه نوبنیاد انقلاب نیز، كه عناصر تشكیل دهنده آن عموماً مبارزین جوان مذهبى سالهاى پیش از انقلاب بودند، مشكلات خاص خود را داشت. سپاه از فقدان حداقل تجربه نظامى متناسب با مأموریت دشوار خویش در حراست از كیان انقلاب اسلامى رنج مى‏برد. نبود طرح و برنامه سازمانى كلان و مشخص، ضعف شدید در امر آموزش و سازمان‏دهى، فقدان عقبه لجستیكى و پشتیبانى و محرومیت از بودجه دولتى به دلیل اعمال فشار لیبرال‏ها؛ چه در دولت موقت و چه بعدها در شوراى انقلاب، عدم دسترسى به تسلیحات و تجهیزات نظامى كارآمد و متناسب با خصلت سیال و ضربتى مأموریت‏هاى سپاه، معضل وجود تشكل‏هاى موازى و تعدد رده‏هاى فرماندهى، پراكنده كارى‏ها و دوباره‏كارى‏ها - كه در هر تشكل نوبنیاد، خاصه در شرایط شدیداً متلاطم انقلابى، غیرقابل اجتناب است - و...، بخشى از معضلات مبتلا به سپاه محسوب مى‏شد. با این همه، به یمن غیرت و حمیت انقلابى، ایمان خلل‏ناپذیر به حقانیت آرمان‏هاى مقدس امام و امت و سرانجام اعجاز جوانى پاسداران انقلاب، سپاه جوان و كم‏تجربه موفق شد ضمن مهار تمامى غائله‏ها و بحران آفرینى‏هاى جبهه متحد ضد انقلاب، خاكریز اول دفاع از انقلاب و تمامیت ارضى كشور را به بهاى شهادت مظلومانه رشیدترین رزم آورانش، دلیرانه حفظ نماید.

على اى حال، به دنبال برگزارى اولین دوره انتخابات ریاست جمهورى - بهمن 1358 - «ابوالحسن بنى‏صدر» با كسب اكثریت آراء برمسند ریاست جمهورى اسلامى تكیه زد. وى كه با تبلیغات شبانه‏روزى و مزورانه از فرداى انقلاب همواره خود را به عنوان اندیشمندى مستقل، مسلمان، معتقد به مشى «نه شرقى - نه غربى»، مرید مخلص امام(ره) و صاحب رساله‏هایى در باب «اقتصاد توحیدى» و امثال ذلك معرفى مى‏كرد، چند ماه پیش از پیروزى انقلاب، در ایام اقامت در فرانسه از سوى سازمان C.I.A رسماً به خدمت گرفته شد و سیا، نام رمز عملیاتى وى را - چنانكه در اسناد به دست آمده از لانه جاسوسى آمریكا مشاهده مى‏شود - «S.D.LURE-1»(68) تعیین كرده بود! سردار رشید سپاه انقلاب؛ «حاج احمد متوسلیان»، در سالیان نخستین انقلاب تحلیل موشكافانه و جامعى پیرامون روند چهره‏سازى استكبار براى به انحراف كشانیدن نهضت و زوایاى شخصیتى مرموز و عملكرد پیچیده بنى‏صدر داشت كه با توجه به وضعیت متلاطم معادلات سیاسى آن روز كشور و رعایت اكید اصل «مخفى كارى» در مانورهاى سیاست‏مدارانى از قماش «پرزیدنت اس - دى - لور - 1»! نشان دهنده عمق هوشمندى جوانان سپاهى انقلاب اسلامى است. سردار متوسلیان مى‏گوید:«... درباره بنى‏صدر و نحوه نفوذ این آدم در دستگاه انقلاب، لازم است ما دقت زیادى به خرج بدهیم. در همان اوان انقلاب، بنى‏صدر مى‏خواست به یك نحوه مردم پسندى خودش را به جریان انقلاب بچسباند و به اصطلاح خودش را روى صحنه بیاورد. لذا در همدان، یك نطق(69) مغاطله‏آمیزى، با چاشنى تند حمله به گروهك‏ها كرد.

سران گروهك‏هاى ضدانقلاب هم كه به واسطه سنخیت فكرى - سیاسى مشترك با او، خوب مى‏دانستند سیر ماهوى روند حركت بنى‏صدر چگونه است، بلافاصله عوامل خودشان را راهى این جلسه سخنرانى كردند. آنها هم آمدند و در انظار عموم مردم، وسط سخنرانى شروع كردند به فحاشى نسبت به بنى‏صدر... او هم از خدا خواسته، نهایت استفاده را از این مسأله به عمل آورد و بعد هم جراید هوچى و وابسته، این قضیه را با آب و تاب تمام منعكس كردند. همین ماجرا باعث شد كه خیلى‏ها بازى بخورند و گمراه شوند. حال آنكه حقیقت از این قرار بود كه ضد انقلابیون قصد داشتند با فحاشى به بنى‏صدر در ملاء عام، او را در بین مردم عزیز كنند و از این آدم منحرف در بین افكار عمومى ملت حزب اللَّه، چهره مثبتى بسازند؛ والا اصلى‏ترین نقطه اتكاى جریان بنى‏صدر و دیگر لبیرال‏ها - چنانكه بعدها دیدیم - معطوف به سازش و تبانى با سران جنایتكار همین گروهك‏ها بود.(70)

سردار رشید اسلام؛ «حاج محمد ابراهیم همت» نیز، با اشاره به قدمت روابط بنى‏صدر و منافقین گفته است:«... به فاصله 24 ساعت بعد از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهورى سال 58، منافقین با بنى‏صدر تماس مى‏گیرند. مسعود رجوى به بنى‏صدر پیغام مى‏دهد؛ ارتباط خودت را با ما حفظ كن، ما هواى تو را داریم و از تو حمایت مى‏كنیم!»(71)
بر همین اساس، بنى‏صدر در اولین مصاحبه مطبوعاتى خود پس از اعلام نتایج انتخابات، سخنانى بر زبان آورد كه شنیدن آنها از زبان «رئیس جمهور منتخب» براى عامه مردم سخت حیرت‏آور بود. خاصه آنجا كه گفت:«... در بین كاندیداهاى این انتخابات، جز من تنها كسى كه پایگاه مردمى داشت، آقاى مسعود رجوى بود!»

على اى حال، با روى كار آمدن بنى‏صدر و همزمان؛ اداره چالش انقلاب اسلامى با شیطان بزرگ بر سر قضیه گروگان‏هاى جاسوس آمریكایى، جبهه جدید و چه بسا خطرناكترى از سوى ضد انقلابیون در عمق استراتژیك نظام گشوده شد و آن، به دست گرفتن زمان امور قوه مجریه جمهورى اسلامى توسط بنى‏صدر و جبهه متحد ضدانقلاب (متشكل از لیبرال‏ها، ملى گرایان وابسته و گروهك‏هاى خط نفاق و چپ آمریكایى) بود.بنى‏صدر از فرداى تصدى پست ریاست جمهورى، اعلام نمود كه اولویت درجه یك را در برنامه‏هاى خود به حل مسأله گروگان‏ها اختصاص داده است. لیكن در عمل، هیچ یك از مانورهاى سیاسى و تلاش‏هاى وى، منجر به حل معضل گروگان‏هاى آمریكایى نشد. هر چند، نباید جانب انصاف را فرو گذاشت! مانورهاى سیاسى این مغز متفكر لیبرالیزم منحط توانست بهترین بهانه را به دزدهاى یانكى، جهت بلوكه نمودن دارایى‏هاى ایران در بانك‏هاى ینگه دنیا به آمریكایى‏ها ارزانى نماید!

با نزدیك‏تر شدن زمان برگزارى انتخابات ریاست جمهورى در آمریكا، «جیمى كارتر» كه عملاً در كمند بحران گروگان‏ها به گروگان گرفته شده بود، به تدریج فشار بر ایران را افزایش داد. در فروردین 1359 آمریكا ضمن اعلام قطع رابطه با ایران، به تحریم اقتصادى جمهورى اسلامى اقدام كرد. البته این تحریم در شرایطى اعلام مى‏شد كه از مدت‏ها پیش، ارسال هرگونه تجهیزات نظامى به ایران قطع شده بود. تحت الشعاع فضاى روانى ناشى از تشدید فشارهاى سیاسى - نظامى به ایران، «صدام حسین»؛ دیكتاتور بعثى حاكم بر عراق نیز فرصت را مناسب دید و اعلام كرد: «... عراق آماده است تمام اختلافات خود با ایران را، با استفاده از زور حل و فصل كند!»(72)

وى كه در داخل تشكیلات مافیایى «حزب سوسیالیست عربى بعث عراق» رهبرى جناح غربگرا را بر عهده داشت، سرانجام در سال 1979 و مقارن پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، نخست «احمد حسن البكر» را به سادگى از مسند ریاست جمهورى كنار زد و در پى آن در جریان یك تصفیه خونین، جناح طرفدار شوروى حزب بعث و لیدر آن؛ «عدنان حسین» را در تابستان 79 رهسپار دیار عدم كرد. سپس آسوده خاطر از بابت دفع رقیبان، قدرت را قبضه كرد و رسماً به عنوان رئیس جمهور، رئیس شوراى فرماندهى انقلاب و سرفرمانده كل نیروهاى مسلح - آن هم با درجه ارتشبد ستاد!(73) - زمام امور كشور عراق را به دست گرفت.
این دیكتاتور سفاك بعثى، سوداهاى بس بلند پروازانه‏اى در سر داشت. براساس محاسبات مالیخولیایى وى، با توجه به وقوع انقلاب اسلامى، سرنگون رژیم سلطنتى در ایران و ایجاد خلاء در ساختار امنیتى منطقه خلیج فارس، دامن زدن به روند بى‏ثباتى در امور همسایه بزرگ شرقى - ج.ا.ایران - زمینه مساعدى را براى كاندیدا شدن رژیم بعث به عنوان «قدرت آلترناتیو» و ژاندارم نوین منطقه‏اى آمریكا فراهم مى‏آورد. روند مستمر مداخلات تجاوزكارانه رژیم بعث عراق در امور داخلى ایران از فرداى پیروزى انقلاب اسلامى - خاصه در استان خوزستان و مناطق كرد نشین غرب كشور - متأثر از همین ملاحظات و محاسبات بلند پروازانه صدام بود.
موضع‏گیرى صریح و گستاخانه صدام علیه ایران در 18 فروردین 59 - درست یك روز قبل از اعلام قطع رابطه آمریكا با جمهورى اسلامى، در حكم آشكارترین اعلام آمادگى عراق براى وارد آوردن فشار به ایران در جهت سیاست آمریكا بود. البته این عربده جویى‏هاى صدام - صرفنظر از سرشت سودایى و خواب و خیال‏هاى طلایى وى - موهون عامل دیگرى هم بود؛ سفرهاى محرمانه «زبیگنیو برژینسكى» به بغداد!
در كتاب «گذرى بر دو سال جنگ»(74) مى‏خوانیم:
«دكتر برژینسكى، متخصص «عملیات محرمانه» و «سیاست خارجى پشت پرده»... در مقام ریاست شوراى امنیت ملى آمریكا و با بهره‏ورى از سیطره خود بر عملكردهاى نظامى سازمان C.I.Aو اختیارات ناشى از این اقتدار، به طور فعالانه‏اى در زمینه پیوندها و همكارى‏هاى پنهان آمریكا و حزب بعث عراق - قبل از شروع جنگ تحمیلى - مشاركت داشته است.
برژینسكى، براى آماده سازى [زمینه‏هاى تهاجم‏] و اطلاع یافتن از وضعیت عراق براى شروع جنگ، سفرهاى محرمانه مكررى به بغداد كرده. به طورى كه مجله «جورنال استریت» مورخ هشتم فوریه 1980 - 19 بهمن 58 - یكى از این سفرهاى محرمانه را فاش مى‏سازد. همچنین روزنامه «تایمز» چاپ لندن، در تاریخ 17 ژوئن 1980 به ملاقات برژینسكى و صدام حسین اشاره كرده است.»
نخستین ثمره «عملیات محرمانه» و «سیاست خارجى پشت پرده» اعمال شده توسط برژینسكى در سفرهاى مخفیانه‏اش به بغداد، فعال شدن ماشین جنگى عراق در طول مرزهاى آن با ایران بود.(75) رژیم عراق بلافاصله بر حجم نقل و انتقالات نظامى و تجاوزات مرزى افزود به گونه‏اى كه بسیارى از ناظران، وقوع جنگ میان دو كشور را محتمل ارزیابى كردند و در نتیجه بخشى از نیروهاى نظامى ایران در مرز مستقر شدند. خبرگزارى انگلیسى «رویتر» در گزارش خود، اوضاع نظامى موجود مابین دو كشور را؛ «وخیم‏ترین برخوردها میان دو كشور پس از جنگ‏هاى سال 1974» - 1353 ه.ش - اعلام كرد.
در چنین شرایطى بود كه طرح عملیاتى محرمانه موسوم به «كاسه برنج»؛ با هدف آزادسازى گروگان‏هاى آمریكایى در 11 آوریل 1980 (23 فروردین 59) در جلسه ویژه «شوراى امنیت ملى» آمریكا به تصویب رسید و 13 روز بعد (5 اردیبهشت 59)، با نام رمز «پنجه عقاب» به اجرا درآمد، زیرا زبیگنیو برژینسكى معتقد بود؛ «زمان تیغ زدن به دمل فرا رسیده است».(76)
در ساعت 22 شامگاه 24 آوریل سال 1980، هشت فروند هلى كوپتر قدرتمند R- H- 35-D«سى استالیون»، از عرشه ناو هواپیما بر«یو.اس.اس نیمیتز»، در دریاى عمان به پرواز در آمدند و در شرایطى كه حتى یك قبضه توپ ضد هوایى از حریم هوایى جمهورى اسلامى ایران در سواحل دریاى عمان حفاظت نمى‏كرد، وارد قلمرو هوایى كشورمان شدند.(77)
ساعاتى پیش از آن، سه فروند هواپیماى ترابرى M-C-031، حامل 132 نفر تفنگدار «نیروى دلتا» ارتش آمریكا و سه فروند هواپیماى E-C-031 ویژه سوختگیرى، پس از برخاستن از باند پرواز جزیره «مصیره» - در شرق كشور عمان - و نقض حریم هوایى ایران در یك فرودگاه متروكه مخفى، واقع در صحراى «طبس» فرود آمدند. فرودگاهى كه طراحان نقشه تهاجم، بدان «كویر - 1» لقب داده بودند. فرمانده نیروهاى متجاوز كسى نبود مگر، افسر كار كشته سپاه كلاه سبزهاى ارتش آمریكا، سرهنگ «چارلى.ا. بكویث». افسرى كه در سال 1963 (1342 ه.ش) عملیات سركوبى پارتیزان‏هاى استقلال طلب مالایا را اجرا كرده بود و از سال 1965 (1344 ه.ش) به عضویت ستاد گروه پنجم «نیروهاى ویژه» - كلاه سبز - ارتش آمریكا در ویتنام درآمد.
طى سالیان حضور در جبهه ویتنام، بكویث سمت‏هاى گوناگونى را در جهت سركوبى مبارزین استقلال طلب «ویت مینه» - كه یانكى‏ها از سر استهزاء آنان را «ویت كنگ» مى‏نامیدند - بر عهده داشت. از فرماندهى گردان عملیات كلاه سبزها، تا سمت ناظر مقدم لشكر یكم از سپاه 101 هوا برد ارتش آمریكا.
نیروهاى تحت امر او در تهاجم به خاك ایران نیز، عمدتاً از بین كادرهاى زبده دوران جنگ ویتنام دستچین شده و در قالب یك واحد ضربتى ویژه؛ موسوم به «نیروى دلتا» سازمان‏دهى شده بودند. به رغم تمامى این تمهیدات، «كویر - 1» نیز براى ایالات متحده مبدل به ویتنام دیگرى شد. منتهى این بار، نیروهاى آمریكایى به عوض غافلگیر شدن توسط جوخه‏اى از چریك‏هاى ریز نقش ویت مینه، با گردبادى از طوفان شن مواجه شدند! حریف قدرى كه متجاوزین متكبر یانكى را به زانو درآورد، آن سان كه امام خمینى (ره) در تبیین واقعه طبس فرمود:
«آن دانه‏هاى شن، مأموران خداوند بودند!»
سرهنگ بكویث، بعدها در اتوبیوگرافى خویش(78)، شكست آمریكا در طبس را اینگونه واگویه مى‏كند:
«در تمام طول راه بازگشت... احساس پوچى و پژمردگى مى‏كردم. آه، آه! یأس بر وجودم سایه افكنده بود. گریه‏ام گرفت. این موقعى بود كه نشستم و با تمام وجودم گفتم: اى عیسى مسیح! تو مى‏دانى كه چه گندى بالا آمده [!]. ما واقعاً باعث شرمسارى كشور بزرگ‏مان شدیم. خودم را بسیار حقیر احساس مى‏كردم... حس مى‏كردم دیگر آبرویى برایم باقى نمانده است.»
روز پنجم اردیبهشت 1359 حضرت امام خمینى(ره)، با صدور پیام مهمى خطاب به ملت ایران، ضمن دعوت آحاد مردم به همبستگى و آمادگى هر چه افزون‏تر در راه پاسدارى از موجودیت انقلاب اسلامى، توجه افكار عمومى را به ارتباط تنگاتنگ غائله آفرینى‏هاى همزمان باندهاى ضد انقلاب داخلى و تحركات تجاوزكارانه ماشین جنگى رژیم عراق در نقاط مرزى با حمله نظامى ایالات متحده جلب فرمود. حضرت امام(ره) در بخشى از این پیام فرموده‏اند:
«... اكنون كه شیطان بزرگ دست به كار احمقانه زده است، ملت شریف و رزمنده ما باید براى خداى تبارك و تعالى، با تمام توان خود و با اتكال به قدرت خداى متعال مهیا شود و آماده نبرد با دشمنان خود گردد.
نیروهاى انتظامى، ارتش و ژاندارمرى و سپاه پاسداران به حال آماده باش باشند و سپاه بیست میلیونى كه خود را مجهز نموده‏اند، امروز براى فداكارى اسلام مهیا باشند كه در موقع لزوم از كشور اسلامى خود دفاع كنند و از این مانور احمقانه كه به امر خداى قادر شكست خورد، هراسى به خود راه ندهند كه حق با ما و خدا پشتیبان ملت مسلمان است... و من اخیراً باید تذكر دهم كه در قضایاى كردستان كه گروه‏هاى منحرف چپ و مخالف با اسلام به آشوبگرى برخاسته‏اند و در قضایاى دانشگاه‏ها كه گروه‏هاى چپ آمریكایى در آن مكان‏هاى مقدس دست به آشوب زده‏اند و آشوبگرى‏هاى دولت غیرقانونى عراق در مرزهاى ایران، با حمله كارتر و دخالت نظامى در ایران، رابطه ملموسى [وجود ]دارد و در این موقع حساس اگر این گروه‏هاى منحرف در دانشگاه‏ها و یا خارج آنها دست به آشوب بزنند، ملت رابطه مستقیم سران آنان را با آمریكاى جهانخوار خواهد فهمید و تكلیف خود را با آنان روشن خواهد كرد و اغماض و عفو [براى این عناصر] مخالف سیاست اسلامى خواهد بود.»(79)
متعاقب شكست فضاحت بار عملیات تفنگداران دلتا در صحراى طبس، روز هفتم ماه مه 1980، زبیگنیو برژینسكى با حضور در یك كنفرانس مطبوعاتى، برآشفته از شكست و رسوایى مداخله نظامى مستقیم ایالات متحده در ایران، بى‏احتیاطى! به خرج داد و گفت:
«... آمریكا قادر است «تمام كوشش‏هاى لازم» را به عمل آورد و «تمام وسایل لازم» را نیز در اختیار دارد تا ایران را به قبول نظریات آمریكا وادار سازد.»(80)
شنیدن كلماتى همچون؛ «تمام كوشش‏هاى لازم» و «تمام وسایل لازم» از دهان استراتژ ارشد كاخ سفید و فرمانده عملیات ثبات زدایى از ایران انقلابى، چنانچه بعدها آشكار شد، در حكم شمارش معكوس حكومت آمریكا جهت برافروختن آتش جنگى تجاوزكارانه علیه انقلاب اسلامى مردم ایران بود.
هم از این روى، برژینسكى با كسب اختیارت تامه از كارتر و در جایگاه «مقام اصلى تصمیم گیرنده در شوراى امنیت ملى كاخ سفید براى مقابله با ایران» در تیرماه سال 1359 - اواخر ژوئن 1980 - دیگر بار برنامه برقرارى مذاكرات محرمانه مقامات عالى رتبه آمریكایى با دیكتاتور بعثى عراق را در دستور كار خویش قرار داد.(81) به گزارش نشریه «نیویورك تایمز»، هدف آمریكا از این برنامه؛ «بحث و مذاكره درباره راه‏هاى هماهنگ كردن فعالیت‏هاى آمریكا و عراق در مخالفت با سیاست‏هاى ایران بود.»(82) چرا كه به شهادت «كنت. آر. تیمرمن» - پژوهشگر و نویسنده آمریكایى -؛ «برژینسكى صدام را «نیروى متعادل كننده» آیت اللَّه خمینى تلقى مى‏كرد.»(83)
تیمر من به مثابه كارشناس ارشد مسائل منطقه خلیج فارس و رئیس مؤسسه مطالعاتى ضد ایران موسوم به Iran Brief، كه طى دهه 1990 در طراحى سیاست خصمانه حكومت كلینتون علیه جمهورى اسلامى ایران مشاركت فعال داشته است، پیرامون برنامه نزدیكى آمریكا به رژیم عراق در تیرماه سال 1359 با الفاظى دو پهلو مى‏نویسد:
«... حالا دیگر راه براى دیدار مقامات دو كشور هموار شده بود... فكر مذاكره محرمانه مقامات عالى رتبه دوطرف از ابتكارهاى برژینسكى بود... هدف از این دیدار، بحث و مذاكره پیرامون راه‏هاى هماهنگ كردن فعالیت‏هاى آمریكا و عراق و مخالفت با سیاست‏هاى ایران بود. اگر هدف دیدار واقعاً این بوده باشد؛ باید گفت كه این اجلاس، در حكم یك شوراى جنگى بوده است.»(84)
عموم پژوهش گران غربى بر این باور متفق‏اند كه وقوع انقلاب اسلامى و آثار و نتایج آن، بیشترین تأثیر را در وقوع جنگ داشته است. بدین معنا كه با پیروزى انقلاب اسلامى و سقوط شاه، بناى استراتژى آمریكا در منطقه سوق الجیشى خلیج فارس؛ كه بر دو ستون ایران شاهنشاهى و عربستان سعودى پى‏ریزى شده بود، فرو ریخت و این مسأله، مناسبات میان دو كشور ایران و عراق را دستخوش تغییر و تحول كرد. بدین ترتیب كه «موازنه نسبى قوا» كه تا پیش از انقلاب بین ایران و عراق حاكم بود، تغییر یافت و با پیدایش خلاء قدرت در منطقه، «موج اسلام خواهى» مى‏توانست ثبات مطلوب آمریكا در منطقه را مورد تهدید جدى قرار دهد. در نتیجه، لازمه تأمین منافع آمریكا و غرب، «اعاده نظم پیشین» در منطقه بود.(85)
طرح رویكرد آمریكا به رژیم عراق نیز، تنها در چنین چارچوبى قابل درك مى‏باشد. البته برژینسكى و دیگر استراتژیست‏هاى همفكر وى در هیأت حاكمه ایالات متحده، همزمان با كار روى سناریوى برقرارى تماس سرى با دولتمردان عراقى، پروژه دیگرى را نیز در دستور كار خویش قرار داده بودند؛ «طراحى و اجراى یك كودتاى نظامى برق آسا، توسط عوامل سلطنت‏طلب باقى مانده در صفوف ارتش ایران.»
آنان پس از تكمیل طرح این عملیات به سراغ «شاهپور بختیار» - نخست وزیر فرارى رژیم سلطنتى كه در پاریس سكنى گزیده بود - رفتند و «رهبرى سیاسى» صورى عملیات براندازى نظام جمهورى اسلامى را به وى محول كردند. در داخل كشور نیز، شبكه‏اى از عناصر برگزیده جهت اجراى عملیات - موسوم به شبكه نیما - تشكیل شد. این شبكه به سرعت دست به كار عضوگیرى، شناسایى اهداف عمده در تهران و قم و توجیه و تسلیح خویش گردید. در كتاب «آغاز تا پایان» مى‏خوانیم:
«اعضاى شبكه علاوه بر نیروى هوایى، در غالب یگان‏ها و نیروهاى ارتش حضور داشتند. چنانكه شهید فكورى در نامه‏اى به امام خمینى براى كمك به خانواده‏هاى معدومین كودتا مى‏نویسد: معدومین نیروى زمینى اكثراً از افسران زرهى و توپخانه، لشكر گارد (سابق)، لشكر 92 زرهى، لشكر 16 قزوین و لشكر 64 پیاده ارومیه و تیپ نوهد بوده‏اند... (صحیفه نور - ج 14 - ص 34).»(86)
مهم‏ترین اهداف كودتاگران كه مقرر شده بود به شدت مورد حمله و بمباران قرار گیرند، عبارت بودند از:
الف - حسینیه جماران؛ اقامتگاه حضرت امام(ره).
ب - مجلس شوراى اسلامى.
ج - مراكز و پایگاه‏هاى سپاه پاسداران.
د - شهر قم.
هم در چنین شرایطى بود كه در تیرماه سال 1359، برژینسكى راهى كشور اُردن شد تا تحت شدیدترین تدابیر امنیتى و با رعایت نهایت جوانب پنهان كارى با صدام حسین ملاقات نماید. به گواهى «تیمر من»:
«ملاقات محرمانه صدام و برژینسكى در مرز اردن، به منزله چراغ سبز آمریكا به عراق، براى آغاز جنگ بود و این تلقى را در صدام به وجود آورد كه در صورت حمله به ایران، مورد حمایت آمریكا قرار خواهد گرفت.»(87)
سه ماه پس از تجاوز عراق به ایران و زمینگیر شدن ماشین جنگى صدام در سرزمین‏هاى اشغالى، «طارق عزیز» معاون وقت نخست وزیر عراق، طى سفرى به فرانسه، خبر ملاقات محرمانه صدام و برژینسكى را در اختیار مجله «فیگارو» قرار داد. در بخشى از این گزارش چنین مى‏خوانیم:
«جریان جنگ ایران و عراق، در واقع از ژوئن گذشته (تیرماه 1359)، زمانى آغاز شد كه برژینسكى به اردن سفر كرد و در مرز دو كشور اردن و عراق، با شخص صدام ملاقات نمود. او قول داد كه از صدام حسین كاملاً حمایت نماید و این امر را تفهیم كرد كه آمریكا با آرزوى عراق در مورد شط العرب (اروند رود) و احتمالاً؛ برقرارى یك «جمهورى عربستان» در این منطقه [استان خوزستان ]مخالفت نخواهد كرد. سرانجام كلیه اقدام‏ها به كشاندن عراق به جنگ علیه ایران منجر شد.»(88)
صرفنظر از عدم مخالفت با «آرزوى عراق در مورد شطالعرب و برقرارى جمهورى عربستان! در خوزستان»، برژینسكى پیشتر نیز از طرف حكومت آمریكا وعده‏هاى بس فریبنده‏ترى به رهبر ماجراجوى بعثى داده بود. وعده‏هایى همچون «موافقت ایالات متحده با ایفاى نقش عراق به عنوان ژاندارم آمریكا در خلیج فارس»!
مجله «ایت دیز» در مورخه 11 اكتبر 1980 (19 مهر 59) طى مقاله‏اى مفصل، از جمله مى‏نویسد:
«برژینسكى بعد از سفر محرمانه خود به بغداد در اوایل ماه مه سال جارى، [مقارن اردیبهشت 1359] در یك مصاحبه تلویزیونى گفت: ما تضاد قابل ملاحظه‏اى بین ایالات متحده و عراق نمى‏بینیم. ما معتقدیم عراق كه تصمیم به استقلال [از سیطره بلوك شرق‏] دارد، در آرزوى امنیت خلیج عربى [! ]است و تصور نمى‏كنیم كه روابط آمریكا و عراق سست گردد.»(89)
حال باید دید كه صدام براى ایفاى نقش در این سناریوى آمریكایى چه تمهیداتى را در نظر گرفته بود؟ آقاى «محمد درودیان» مشاور وزارت دفاع ج.ا.ایران در این باره مى‏نویسد:
«... در واقع روند تحولات ظاهراً به نفع عراق تمام شده بود، زیرا به جاى یك «ایران قوى» در مقابل یك «عراق ضعیف و منزوى»، یك «عراق قوى» در مقابل یك «ایران ضعیف و متفرق» قرار گرفته بود. در این مرحله گرایش سیاسى عراق كه به طور سنتى به سوى [بلوك ]شرق بود، تدریجاً به سمت غرب به چرخش درآمد، زیرا براى عراق، مقابله با انقلاب اسلامى در چارچوب منافع و سیاست‏هاى غرب، در مقایسه با شرق عملى و امكان‏پذیر بود. عراقى‏ها احتمال قطع ارسال تسلیحات روسى [در صورت آغاز تهاجم‏] را پیش‏بینى كرده بودند و با توجه به [حجم متراكم ]سلاح‏هایى كه پیش از این [از شوروى و بلوك شرق‏] خریدارى كرده [بودند،] همچنین انعقاد قرارداد تسلیحاتى چهار میلیارد دلارى با فرانسه، تصور مى‏كردند در یك «جنگ سریع و كوتاه مدت» دچار مشكلات اساسى نخواهند شد.
البته این مسأله نیز قابل پیش‏بینى بود كه روس‏ها هم با تهاجم عراق به ایران موافق باشند. زیرا این مسأله علاوه بر این كه تمركز و انرژى ایران را [از مسائلى همچون اشغال افغانستان؛ همسایه شرقى جمهورى اسلامى توسط ارتش شوروى‏] به جنگ با عراق منتقل مى‏كرد، مى‏توانست جمهورى اسلامى ایران را به گسترش روابط - به‏ویژه در زمینه نظامى - با «مسكو» سوق دهد.»(90)
مع الوصف، آمریكائیان بنا به تجارب مكرر پیشین خود هنوز هم امیدوار بودند كه در صورت اجراى موفقیت‏آمیز كودتاى نظامى در ایران - به مثابه فاز نهایى روند ثبات‏زدایى از انقلاب اسلامى - ضرورت تن در دادن به ریسك برافروختن آتش جنگى هولناك در منطقه استراتژیك خلیج فارس خود به خود منتفى خواهد شد. مگر نه اینكه هدف اصلى كاخ سفید از مغازلات هزار و یك شبى سران آن با دیكتاتور بعثى حاكم بر بغداد، در هم شكستن اساس انقلاب اسلامى ملت ایران از طریق براندازى نظام جمهورى اسلامى بود؟! هم از این روى هیأت حاكمه ایالات متحده پروژه كودتا را در صدر اولویت‏هاى خویش قرار داد. ضمن آنكه سناریوى «تهاجم نظامى عراق» به عنوان «راه حل جایگزین» - و در واقع اجراى كودتا به مثابه یك اهرم جانبى مدد دهنده به كودتاچیان - منظور گردید. چه اینكه مطابق اعترافات «ركنى» - یكى از عناصر كودتاى نوژه -؛ «آمریكایى‏ها در مورد تقدم و تأخر «كودتا» و «جنگ» به بحث و بررسى پرداختند و سرانجام اجراى كودتا را در تقدم اول قرار دادند».(91) زیرا در صورت موفقیت كودتا، دیگر نیازى به تهاجم نظامى سراسرى عراق نبود. ضمن اینكه شكست كودتا نیز، با توجه به نقش محورى نظامیان در اجراى آن، مى‏توانست موقعیت روحى و روانى ارتش را به طور كامل در صورت تهاجم نظامى خارجى متزلزل نماید. بنابر برخى گزارش‏ها، رهبران بعثى عراق از ناحیه نیروى هوایى ایران بسیار نگران بوده‏اند، لذا در صورت شكست كودتا - با توجه به نقش محورى افسران نیروى هوایى در توطئه - قطعاً جمهورى اسلامى مجبور به پاكسازى نیروى هوایى مى‏شد و همین امر مى‏توانست تا اندازه‏اى این نگرانى سران عراق را كه در اندیشه تجاوز به ایران بودند، برطرف نماید.
سرانجام روز موعود جهت آغاز عملیات براندازى فرا رسید. همزمان، نیروهاى ارتش عراق جهت سردرگم ساختن مقامات تهران و تسهیل شرایط براى عناصر كودتاچى در 20 نقطه مرزى اقدام به ایجاد درگیرى كردند. لیكن به لطف الهى، توطئه كودتا به نحو معجزه آسایى در نطفه خفه شد و بخش عمده سران و اعضاى «شبكه نیما» توسط نیروهاى انقلابى ارتش جمهورى اسلامى و سپاه پاسداران دستگیر شدند.
در پى شكست كودتا و فرار عناصر باقیمانده كودتاچیان به خاك عراق و تشریح وضعیت نظامى ایران، عراقى‏ها كه از چند ماه قبل براى تجاوز به ایران در آمادگى بسر مى‏بردند، بر حجم تحركات سیاسى - دیپلماتیك خویش افزودند. روز چهارم مرداد 1359، صدام حسین در رأس یك هیأت بلند پایه عراقى، ظاهراً جهت شركت در اجلاس سران اتحادیه عرب عازم شهر «طائف» - محل برپایى اجلاس مزبور در عربستان سعودى - شد. مجله فرانسه زبان «ژون آفریك» درباره این سفر و مسائل پشت پرده آن مى‏نویسد:
«روز پنجم اوت 1980، زمامداران عربستان در جریان برپایى اجلاس طائف و هنگام استقبال از صدام - درست یك ماه و نیم مانده به شروع جنگ - هدیه شاهانه‏اى به وى دادند.
این هدیه، گزارشى تهیه شده از سوى سرویس‏هاى سرى اطلاعاتى آمریكا -(92) D.I.A و C.I.A - بود كه در آن به تفصیل؛ اوضاع اقتصادى، اجتماعى و نظامى ایران تشریح شده بود. حتى بیش از این!
در این اسناد، واقعیات دقیقى درباره وضعیت ارتش ایران، تعداد نفرات آن، مواضع و تجهیزات آن كه هنوز قابل بهره‏بردارى است، و نیز اطلاعات متنوع دیگرى كه بسیار حساس و محرمانه بود، به صدام حسین هدیه شد. خلاصه؛ این یك «نقشه تهاجم كامل» بود!»(93)
به فاصله‏اى كوتاه از بازگشت صدام از عربستان به بغداد، ارتش عراق عملیات مهندسى وسیعى را در مجاورت مرزهاى جنوبى و غربى ایران آغاز كرد؛ از آماده سازى پل‏هاى شناور نظامى در كرانه غربى «اروندرود» گرفته، تا احداث كانال‏ها و سنگرهاى بتون آرمه در مجاورت مرزهاى میانى و شمالى.
تحركات بى‏سابقه یگان‏هاى اكتشافى و عملیاتى ارتش عراق و عملیات پیچیده و انبوه مهندسى ماشین جنگى صدام آن چنان چشمگیر و حساسیت برانگیز بود كه فرماندهان رده بالاى نیروهاى سپاه پاسداران و ارتش را واداشت تا از بنى‏صدر - به عنوان جانشین فرمانده كل قوا - خواستار تشكیل جلسه‏اى اضطرارى، جهت بررسى انگیزه‏هاى تحركات ارتش بعث در مرز مشترك و اتخاذ تدابیر عاجل و ضرورى، براى مقابله با هرگونه تهدید خارجى از ناحیه مرزهاى غرب و جنوب كشور شوند. سرانجام جلسه مزبور در تاریخ 24 مرداد سال 1359 در «كرمانشاه» تشكیل گردید. «احمد متوسلیان» فرمانده وقت سپاه مریوان و از حاضران در آن نشست نظامى، روایت مى‏كند:
«من دقیقاً یادم هست كه یك ماه قبل از شروع جنگ، جلسه‏اى در «اتاق جنگ» لشكر 81 زرهى كرمانشاه به ریاست بنى صدر تشكیل شد.
در این جلسه آقایان «ظهیر نژاد» و «صیاد شیرازى»، به همراه فرماندهان ارتشى 30 منطقه نظامى از استان‏هاى آذربایجان غربى، كردستان، كرمانشاه و نیز برادران «مرتضى رضایى»(94) و «محمد بروجردى» [فرمانده سپاه غرب كشور]، به اتفاق مسؤولان سپاه در كل مناطق غرب حضور داشتند. در این جلسه، فرمانده سپاه قصر شیرین، به مسأله عدم آمادگى دفاعى نیروهاى مسلح اشاره كرد و گفت: از این حیث نیروهاى ما كمترین آمادگى رزمى ندارند. در صورتى كه ارتش عراق، از خیلى وقت پیش شروع به ساختن استحكامات نظامى خودش كرده و در حاشیه مرز دارد سنگرهاى بتونى مى‏سازد.
بعد هم ایشان به تفصیل به وضعیت بد نیروهاى ارتش از این لحاظ و نیز، حملات مكرر ارتش عراق به پاسگاه‏هاى مرزى ما اشاره كرد. نهایتاً از بنى‏صدر سؤال كردیم؛ اگر به احتمال یك درصد عراق به ایران حمله كند، شما چه تدبیرى براى دفاع دارید؟ بنى صدر گفت: «عراق هرگز جرأت چنین كارى را ندارد!». این بار برادر بروجردى گفت: «آقاى رئیس‏جمهور! اگر به احتمال یك در هزار، عراق به ایران حمله كند و فرضاً بخواهد در غرب جلو بیاید و شهر قصر شیرین را بگیرد، شما براى مقابله با چنین مسأله‏اى چه تدبیرى دارید؟!»
بنى صدر مجدداً گفت: «عراق هیچ وقت چنین غلطى نمى‏كند. براى اینكه هم در سطح بین‏المللى و سیاست جهانى محكوم مى‏شود و هم امنیت داخلى خودش به خطر مى‏افتد. بر همین اساس، عراق خودش را به خطر نمى‏اندازد.»
این «مغز بى‏شعور»(95) در آن جلسه براى ما از «سیاست بین‏المللى» صحبت مى‏كرد! با آنكه خودش بهتر از همه مى‏دانست كه؛ سیاست بین‏المللى، همیشه تابعى از منافع متغیر امپریالیست‏هاى شرق و غرب است، با این حال، براى ما از وحشت عراقى‏ها از محكومیت بین‏المللى در صورت حمله به ایران صحبت مى‏كرد.»(96)
سرانجام در 31 شهریور 1359، رژیم توسعه‏طلب و جنگ افروز بغداد، در پى دریافت چراغ سبز از كاخ سفید، عملیات تهاجم سرتاسرى ارتش بعث به خاك ایران اسلامى را با نام رمز «یوم الرعد»(97) آغاز كرد.
اهداف اعلام شده دشمن از این تجاوز برق آسا به شرح ذیل بود:
الف - حاكمیت بر اروند رود.
ب - جداسازى استان نفت‏خیر خوزستان.
ج - تضعیف منجر به سقوط جمهورى اسلامى ایران.
عراق در این تهاجم سراسرى از 12 لشكر (شامل 5 لشكر پیاده، 5 لشكر زرهى و 2 لشكر مكانیزه) و همچنین 15 تیپ مستقل (شامل 10 تیپ پیاده، یك تیپ زرهى یك تیپ مكانیزه و 4 تیپ نیرو مخصوص) به اضافه تیپ 10 گارد ریاست جمهورى و نیز، نیروهاى تحت امر گارد مرزى خود كه شامل 20 تیپ مرزى مى‏شد، بهره جست. شمار تجهیزات نظامى ارتش عراق در آغاز تجاوز به بیش از 800 عراده توپ با كالیبرهاى مختلف، 5400 دستگاه تانك، 400 قبضه توپ ضدهوایى، 366 فروند هواپیماى جنگنده تاكتیكى و شكارى بمب افكن و 400 فروند هلى‏كوپتر توپدار و ترابرى بالغ مى‏شد.
در پى آغاز جنگ، مقاومت اندك نیروهاى نظامى ایران در برخى خطوط مرزى سبب گردید تا نیروهاى دشمن به سهولت ضمن عبور از خطوط مرزى، به سوى اهداف از پیش تعیین شده خویش پیشروى نمایند. در جبهه غرب، یگان‏هاى مجهز ارتش عراق، شامل لشكر 7 كركوك، لشكر 12 زرهى و لشكر 91 سلیمانیه از مرز خسروى و قصرشیرین عبور كردند. لشكر 7 و لشكر 12 زرهى به سهولت مناطق «سوسمار» و «نفت شهر» را اشغال كردند و لشكر 91 بدون برخورد با كمترین مانع بازدارنده‏اى، به طرف مناطق «خسروى» و «قصر شیرین» پیشروى نمود.
همزمان با این یورش گسترده، نیروى زمینى ارتش عراق؛ تیپ 81 سوار زرهى خود را از محور مرزى «پاسگاه هدایت» - حدفاصل «سرپل ذهاب» و «قصر شیرین» - و لشكر 8 پیاده كوهستان و لشكر 6 زرهى را وارد خاك ایران كرد. یگان‏هاى مزبور، ضمن بستن عقبه شهر «قصر شیرین»، امكان عقب نشینى را از معدود قواى زرهى ایرانى حاضر در این منطقه سلب نموده، ضمن به اسارت گرفتن آنان، قصر شیرین را نیز اشغال نمودند. حركت بعدى ارتش بعث؛ پیشروى واحدهاى تانك و كماندویى جمعى لشكر 6 زرهى و لشكر 8 پیاده كوهستان به سمت «سرپل ذهاب» جهت اشغال این شهر سوق‏الجیشى بود. به یمن مقاومت عاشورایى جمع كوچكى از نیروهاى سپاه و داوطلب مردمى، تحت فرماندهى سرداران شهید «محمد بروجردى»، «على‏اصغر وصالى» و «سعید گلاب‏بخش» (معروف به محسن چریك»، سرپل ذهاب از خطر سقوط و اشغال حتمى رهایى یافت.
در محور مرزى «اورامانات» - حد فاصل مریوان تا پاوه - نیروهاى كماندویى تحت امر تیپ 116 پیاده كوهستان به همراه شمار زیادى از عناصر مسلح ضد انقلاب، ضمن عبور از مرز، پیشروى خود را آغاز كردند، اما در برابر مقاومت معدود رزمندگان سپاهى و ارتشى تحت فرماندهى سرداران شهید «احمد متوسلیان»، «ناصر كاظمى»، «محمد ابراهیم همت» و «سرگرد رسول عبادت» توان ادامه نفوذ را از دست داده و به ناچار، تنها به اشغال ارتفاعات مرزى سوق‏الجیشى «قوچ سلطان»، «ملخورد» و دالان مرزى كوهستانى «نوسود» - حدفاصل شهرهاى مرزى «پنجوین» تا «طویله» عراق - اكتفا كردند.
و اما در جبهه‏هاى جنوب.
اهمیت و جایگاه خوزستان در استراتژى تهاجمى حكام عراق، منجر به تمركز توان اصلى ارتش بعث در این استان شد. لشكرهاى 1 مكانیزه و 10 زرهى،(98) با هدف اشغال شمال خوزستان (خاصه شهرهاى شوش، دزفول، اندیمشك و قطع جاده استراتژیك تهران، اهواز) ضمن عبور از مرز «العماره - فكه»، توانستند ظرف چهار روز، فاصله 80 كیلومترى مرز تا «رودخانه كرخه» را پشت سر گذاشته، خود را به «جسر نادرى» برسانند.(99)
در منطقه «دشت آزادگان» - محور «بستان - سوسنگرد» - لشكر 9 زرهى عراق در همان خیز اول با اشغال بستان و محاصره سوسنگرد و حمیدیه، به نزدیكى «اهواز» مركز استان خوزستان رسید. نیروهاى مجهز این لشكر عراقى، در پى وارد عمل شدن نیروهاى داوطلب مردمى «ستاد جنگ‏هاى نامنظم» تحت فرماندهى شهید «مصطفى چمران» در دشت آزادگان و پس از مواجهه با شبیخون رزمندگان سپاهى و بسیجى اهواز به فرماندهى شهید گمنام «غیور اصلى»، ناچار به عقب نشینى شدند. سرانجام نیروهاى لشكر 9 زرهى در پشت دیوارهاى غربى شهر «سوسنگرد»، زمین‏گیر مى‏شوند.
در محور جنوب غربى اهواز، لشكر 5 مكانیزه عراق، پس از تصرف منطقه سوق‏الجیشى «جفیر» و «پادگان حمید» تا منطقه «نورد» - در 15 كیلومترى جنوب اهواز - پیشروى كرد و سپس، به دلیل شكست لشكر 9 زرهى در نفوذ به اهواز از شمال، از حركت باز ایستاد. در منتهى الیه جنوبى خوزستان، لشكر 3 زرهى به همراه تیپ 33 نیرو مخصوص ارتش عراق، براى اشغال «خرمشهر» و «آبادان» وارد عمل شدند كه بر اثر مقاومت مردم و 400 تن نیروهاى بسیجى و سپاهى تحت فرماندهى سرداران شهید «سید محمدعلى جهان‏آرا» و «سیدعبدالرضا موسوى» در خرمشهر تا چهارم آبان 59 (به مدت 34 روز) دشمن نتوانست این شهر را تصرف كند.
در 19 مهر 1359، نیروهاى لشكر 3 زرهى، با استفاده از دو پل شناور، ضمن عبور از «رودخانه كارون» - در موقعیتى كه هیچ‏گونه مواضع دفاعى در منطقه وجود نداشت - شهر «آبادان» را به محاصره درآوردند. این نیروها از اوایل آبان‏ماه، ضمن عبور از رودخانه «بهمن شیر» و از طریق نخلستان‏هاى «كوى ذوالفقارى»، یورش‏هاى سنگین خود را به داخل شهر آبادان آغاز كردند، لیكن در 14 آبان 59، به یمن ایستادگى شجاعانه مدافعین شهر؛ متشكل از نیروهاى مردمى، ژاندارمرى، ارتش و فدائیان اسلام به فرماندهى سردار شهید «سید مجتبى هاشمى»، نیروهاى لشكر 3 متحمل شكست سنگینى شدند. مدافعین شهر، ضمن عقب راندن متجاوزین از نخلستان‏هاى كوى ذوالفقارى و ممانعت از عبور واحدهاى عراقى از رودخانه بهمن شیر، ضربت هولناكى بر استراتژى نظامى عراق وارد آوردند. على اى حال، تا به اینجا ماشین جنگى رژیم متجاوز بغداد، هر چند از تحقق بخشیدن به وعده صدام؛ مبنى بر «فتح 3 روزه خوزستان» عاجز ماند، لیكن دست به نقد، بیش از 000/15 كیلومتر مربع از اراضى ایران را به اشغال خود در آورده بود. میزان چشمگیر پیشروى‏هاى ارتش بعث در خاك جمهورى اسلامى و ضربات شدید اولیه وارده به ایران بر اثر این تجاوز برق آسا، به حدى براى كاخ سفید مسرت بخش بود كه جیمى كارتر رئیس جمهور آمریكا در نخستین واكنش رسمى نسبت به آغاز جنگ، ذوق زده اعلام كرد:
«هر چند، ما از كشته شدن انسان‏ها در جنگ متأسف مى‏شویم، اما امیدواریم كه این جنگ، ایرانى‏ها را بر سر عقل آورده باشد.»(100)
«بر سر عقل آوردن ایرانیان توسط جنگ»؛ چه اعتراف دلنشینى!
بر همین اساس است كه مى‏بینیم كلیه مجامع بین‏المللى تحت سلطه استكبار جهانى، به محض آغاز تهاجم دشمن، مانورهاى سیاسى جانبدارانه خویش از «طرف متجاوز» را به مثابه تلفیق استادانه «تضعیف سیاسى» ایران با «استمرار تجاوز نظامى» عراق آغاز نمودند. در تاریخ 22 سپتامبر 1980 «كورت والدهایم» دبیركل وقت «سازمان ملل متحد»؛ در شرایطى كه ایران مورد تجاوز سراسرى زمینى، هوایى و دریایى عراق قرار گرفته بود و صدام سرمستانه نعره «فتح سه روزه خوزستان در نبرد قادسیه الصدام!» سرمى‏داد - به دولتین ایران و عراق پیشنهاد كرد؛ «مساعى جمیله خود را در جهت كمك به حل مسالمت‏آمیز برخورد میان دو كشور به كار بندند.»(101) دقت كنید؛
«برخورد میان دو كشور» نه حتى «جنگ میان دو كشور»!
روز بعد، نخستین جلسه شوراى امنیت سازمان ملل متحد برگزار شد و اولین موضع‏گیرى خود را در قبال جنگ تحمیلى اعلام كرد. حاصل این نشست، صدور بیانیه‏اى بود كه در آن شوراى امنیت به جانبدارى از عراق، بدون كوچك‏ترین بذل توجهى به این واقعیت كه ارتش بعث با توسل به زور از مرزهاى ایران عبور كرده بود، از طرفیق متخاصم مى‏خواهد:
«.. به عنوان اولین قدم به سوى راه حل منازعه [كذا!] از كلیه اقدامات مسلحانه و همه اعمالى كه ممكن است وضعیت خطرناك فعلى را وخیم‏تر كند، دست بردارند و اختلافات خود را از طریق مسالمت‏آمیز حل كنند.»(102)
حتى هنگامى كه در 28 سپتامبر 1980 - 6 مهر 1359 - نخستین قطعنامه شوراى امنیت، با عنوان قطعنامه 479 به تصویب رسید، باز هم در آن هیچ‏گونه اشاره‏اى به نقض تمامیت ارضى ایران نشده بود.(103)
بر همین اساس جمهورى اسلامى ایران با توجه به تردد هیأت‏هاى میانجى‏گرى و درخواست‏هایى كه براى برقرارى صلح ارائه مى‏شد، شرایط متین و معقول خود را بدین شرح اعلام كرد:
1- محكومیت متجاوز.
2- عقب‏نشینى نیروهاى اشغالگر به مرزهاى بین‏المللى.
3- پرداخت غرامت.
4- بازگشت پناهندگان به اوطان خویش.
این در حالى بود كه به رغم حضور دشمن در سرزمین‏هاى اشغالى ایران و عربده‏كشى شبه صهیونیستى بعثیون - كه با اشاره به اشغال ابدى این اراضى فریاد «جئنا لنبقى»؛ آمده‏ایم تا بمانیم! سرمى‏دادند - كلیه هیأت‏هاى میانجى، اعم از «كنفرانس اسلامى»، غیر متعهدها و... ابتدا از ایران مى‏خواستند كه «آتش بس» را بپذیرد. حال آنكه ایران «عقب نشینى» و اعلام «محكومیت متجاوز» را مقدم بر هر اقدام دیگرى مى‏دانست. چنانكه حضرت امام(ره) در تبیین مواضع برحق ایران فرمود:
«ایران مى‏گوید كه تا از خانه ما بیرون نروید و تا جرم‏هایى كه كرده‏اید معلوم نشود كه شما مجرم هستید و تا ضررهایى كه به ایران زدید جبران نشود و حكم به جبران نشود، صلح معنى ندارد.»(104)
با توجه به تمامى سرخطهایى كه تا به اینجا مورد بررسى و تحلیل قرار گرفت، تهاجم عراق به ایران، در واقع تهاجم نظام سلطه بین‏المللى علیه یك انقلاب بود. همین حقیقت موجب گشت كه رهبر كبیر انقلاب اسلامى در نخستین روزهاى تجاوز دشمن، توجه افكار عمومى مردم مسلمان ایران و ملت‏هاى جهان را به مكانیزم پشت پرده سناریوى تهاجم عراق جلب نماید و صراحتاً اعلام دارد كه؛
«امروز دست آمریكا از آستین حزب بعث عراق بیرون آمده است!»
حضرت آیت اللَّه خامنه اى نیز، در اول جنگ با دركى روشن از ماهیت و اهداف اصلى تجاوز، در این‏باره اظهار داشتند:
«این جنگ علیه انقلاب اسلامى ایران و به منظور واژگون ساختن نظام انقلابى ایران و از بین بردن انقلاب اسلامى سازماندهى شد.»(105)
چند ماه پس از آغاز جنگ و به گل نشستن ماشین جنگى عراق در سرزمین‏هاى اشغالى، مقامات رسمى رژیم بغداد مستأصل از مقاومت عاشورایى مردم مسلمان ایران و سازش ناپذیرى رهبرى انقلاب اسلامى، در اظهارات خود جانب احتیاط را از دست داده و با بلاهتى باور نكردنى اهداف اعلام نشده عراق را از تهاجم به ایران، در برابر رسانه‏هاى بین‏المللى و افكار عمومى جهانیان صراحتاً بر زبان آوردند.
صدام حسین طى یك كنفرانس مطبوعاتى در بغداد، در 12 نوامبر 1980 - 21 آبان 1359 - تلخكام از به زانو در نیامدن انقلاب اسلامى و استمرار پایدار ملت ایران در برابر متجاوزین، طى نطقى آكنده از پریشان گویى گفت:
«ما از تجزیه و انهدام ایران ناراحت نمى‏شویم و صریحاً اعلام مى‏داریم؛ در شرایطى كه این كشور دشمنى بورزد، هر فرد عراقى و یا شاید هر عربى مایل به تقسیم ایران و خرابى آن خواهد بود.»(106)
«طارق عزیز»؛ معاون نخست وزیر وقت عراق نیز اعلام كرد:
«وجود پنج ایران كوچك‏تر، بهتر از وجود یك ایران واحد خواهد بود... ما از شورش خلق‏هاى ایران پشتیبانى خواهیم كرد و همه سعى خود را متوجه تجزیه ایران خواهیم نمود.»(107)
همچنین «طه یاسین رمضان» معاون نخست وزیر و فرمانده، جیش الشعبى - ارتش خلق - عراق، طى مصاحبه‏اى اختصاصى با روزنامه «الثوره»؛ ارگان رسمى حزب سوسیالیست بعث حاكم بر عراق در ژانویه 1982 - دى‏ماه 1360 - تأكید كرد:
«این جنگ به خاطر عهدنامه 1975 و یا چند صد كیلومتر خاك، و یا نصف شطالعرب نیست. این جنگ، به خاطر سرنگونى رژیم جمهورى اسلامى است:»(108)
بنابراین، هر چند رژیم عراق قرارداد 1975 الجزایر و درخواست لغو آن را بهانه تهاجم به ایران قرار داد، لیكن هدف نهایى رژیم بعث؛ «تجزیه ایران و براندازى نظام نوپاى جمهورى اسلامى» محسوب مى‏شد.
«جمیز بیل»؛ كارشناس مسائل منطقه خلیج فارس و خاورمیانه، با نیم نگاهى به همین حقیقت - و صد البته سعى در پرده پوشى نقش غرب و آمریكا در دادن چراغ سبز حمله به ایران - درباره دلیل واقعى جنگ مى‏نویسد:
«دلیل واقعى جنگ، درگیرى سیاسى، براى دست یافتن به برترى و سلطه یافتن بر خلیج فارس بود. در این روند، عراق امیدوار بود انقلاب ایران را در نطفه خفه كند و نابود سازد كه این، براى كشورهاى منطقه نظیر عربستان سعودى و شیخ نشین‏هاى خلیج فارس، هدف چندان ناخوشایندى نبود.»(109)
«امیداورى عراق به نابود سازى و در نطفه خفه كردن انقلاب ایران»! به عبارت دیگر، ملت مسلمان ایران بهاى انقلاب خود را مى‏پرداخت. زیرا راه‏حل‏هایى كه فرا روى خود داشت، امكان ممانعت از وقوع جنگ را از میان برده بود. انقلاب اسلامى براى جلوگیرى از وقوع جنگى كه زمینه‏هاى آن از ماه‏هاى قبل در حال شكل‏گیرى و تكوین بود، تنها سه گزینه و راه‏حل فرا روى خود مى‏یافت:
الف - بازدارندگى.
ب - یارگیرى سیاسى.
ج - ارائه امتیاز.
در یك بررسى فشرده پیرامون این سه گزینه باید گفت؛ قدرت بازدارندگى ایران، على‏الظاهر به دلیل وضعیت وخیم و آشفته نیروهاى ارتش كاهش یافته بود. ارتش با مشكلات اساسى كه بسیارى از آنها ریشه در «ساختار»، «هویت»، «آموزش» و «فرماندهى و كنترل»(110) آن داشت، در روندى بطئى براى انتقال از یك ارتش طاغوتى به ارتش اسلامى دست و پنجه نرم مى‏كرد. كودتاى نوژه و تبعات ناگزیر آن نیز، برپیچیدگى این روند انتقال افزود. نیروهاى مسلح برآمده از انقلاب؛ نظیر «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى» و «بسیج مستضعفین» نیز، از لحاظ امكانات در وضعیت مناسبى قرار نداشتند.
حضور جریان منحط لیبرالیزم در رأس هرم قدرت سیاسى، طى این مقطع، عوارض نامطلوب و غیرقابل جبرانى در پى داشت. چرا كه لیبرال‏ها، به لحاظ بینش محدود، تفكر متحجر غیرمردمى و عدم درك ماهیت و مبانى انقلاب، قادر به حل معضلات انقلاب اسلامى نبودند. حتى اگر اسناد به دست آمده از لانه جاسوسى و دیگر مدارك دال بر وابستگى سران این جریان پر مدعا و بى‏هنر را هم نادیده بگیریم، كما كان معدل مدیریتى لیبرال‏ها در امور دفاعى كشور از رقم خجالت‏آور «صفر» بالا نمى‏زند. فى‏المثل ابوالحسن بنى‏صدر در حد فاصل اسفند 58 تا شهریور 1359 علاوه بر در اختیار داشتن همزمان سمت‏هاى ریاست جمهورى، ریاست شوراى انقلاب، سرپرستى وزارت امور اقتصاد و دارایى و وزارت امور خارجه، متصدى امر فرماندهى كل قوا نیز بود؛ لیكن نه تنها نیروهاى انقلابى را منزوى كرد، بلكه در بكارگیرى ارتش براى بازدارندگى در برابر عراق نیز ناتوان بود. نماینده وقت حضرت امام(ره) در شوراى عالى دفاع(111)، در خرداد سال 1360 بنى‏صدر و همپالگى‏هاى لیبرال وى را مخاطب قرار داده و گفت:
«نزدیك به هفت ماه قبل از جنگ، شما فرمانده كل قوا بودید. چرا نیروهاى نظامى ما هنگام شروع جنگ نتوانستند مقاومت كنند؟ حضرت امام شما را در اول اسفند 1358 به فرماندهى كل قوا برگرداند. در اول مهرماه 1359؛ یعنى هفت ماه تمام بعد از فرماندهى كل قوا شما، جنگ شروع شد. در این هفت ماه شما چه كردید؟ چرا ارتش را مرمت نكردید؟ چرا نظامیان را آموزش ندادید؟ آیا اینها را چه كسى مى‏بایست انجام مى‏داد؟ چرا شما وقتى جنگ شروع شد و خرابى كار شما در هفت ماه گذشته آشكار شد، تقصیرها را به گردن این و آن مى‏اندازید؟ وقتى از ایشان مى‏پرسند چرا ارتش را سر و سامان نداده‏اید؟، مى‏گوید: چون كسان دیگرى در ارتش دخالت كرده‏اند.
منظور ایشان دادگاه‏هاى انقلاب در ارتش است، چون افراد متهم به كودتا را دستگیر كرده بودند. آقاى بنى‏صدر توقع داشتند در ارتش علیه جمهورى اسلامى كودتا شود و كودتاچیان آزاد گردند و دستگیر نشوند.»(112)
در باب خسارات مدیریت بى‏كفایت لیبرال‏ها بر مقدرات دفاعى كشور و امر بازدارندگى متجاوز، طى سالیان جنگ و پس از آن بسیار گفته و نوشته‏اند. ما در این مجال، ترجیحاً روایت روشنگر پرچمدار رشید لشكرمان؛ سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت را در این باره برگزیده‏ایم. شهید همت مى‏گوید:
«قبل از شروع جنگ، برادران سپاه در مناطق غرب و جنوب به دفعات مكرر اخطار مى‏كردند؛ عراق چند ماهى است كه نیروهایش را در مرز جابه‏جا كرده است، اما هر بار كه ما این مطلب را مى‏گفتیم، بنى‏صدر و عوامل دست‏نشانده او در ارتش مى‏گفتند: چنین چیزى امكان ندارد. عراق غلط مى‏كند به ایران حمله كند!
با شروع جنگ هم بنى‏صدر این تز را مطرح كرد كه؛ «ما زمین مى‏دهیم و زمان مى‏گیریم».(113) همین مسأله مشخص مى‏كند كه قبل از جنگ و حتى پس از آغاز جنگ، در داخل هم توطئه‏هایى براى سرگرم‏سازى ما و فرصت دادن به دشمن براى تجاوز هر چه بیشتر در كار بوده. اینها همه محصول توطئه‏اى بود كه جریان بنى‏صدر به كمك مجاهدین خلق و با هماهنگى عراق و آمریكا در منطقه به وجود آوردند.
پس مى‏بینیم كه بعد از شكست دولت موقت، تصرف لانه جاسوسى و كشف اسناد، حمله نظامى به طبس و پس از شكست كودتا در ارتش، آمریكا براى به شكست كشاندن انقلاب اسلامى، چاره‏اى ندید جز حمله نظامى مستقیم؛ از طریق یكى از وابستگان منطقه‏اى استكبار به ایران.»(114)
از جهت گزینه و به اصطلاح راه حل دوم؛ «یادگیرى سیاسى و مشاركت در یك ائتلاف سیاسى منطقه‏اى یا جهانى» نیز، ناگفته پیداست كه تحقق چنین راه حلى به دلیل فقدان ثبات سیاسى در كشور براى تصمیم‏گیرى و همچنین به دلیل ماهیت انقلاب اسلامى و پایبندى آن به رعایت اصل «نه شرقى - نه غربى» در مناسبات بین‏المللى خویش، به هیچ روى عملى نبود. ضمن اینكه وضعیت دائماً متغیر داخلى در آن سال‏ها مانع از شكل‏گیرى روابط سیاسى پایدار میان ایران و دیگر كشورها بود.
سرانجام مى‏رسیم به گزینه سوم؛ یا همان «ارائه امتیاز آشكار». انتخاب این گزینه نیز، با خط مشى اعتقادى - سیاسى انقلاب اسلامى در تضاد بنیادین قرار داشت و عملاً هیچ‏گونه تأثیرى در جهت ممانعت از وقوع جنگ نداشت و تنها مى‏توانست زمان تهاجم دشمن را به تأخیر اندازد.
در نتیجه، مردم ایران، بر پایه هویت جدیدى كه در پرتو «انقلاب اسلامى» كسب كرده بودند، تهاجم عراق را به درستى در چارچوب سیاست‏هاى ستیزه جویانه آمریكا و با هدف براندازى نظام انقلابى ایران تفسیر كردند. نظامى كه در راه اقامه آن بیش از یكصد هزار شهید و معلول داده بودند و متكى به آراء بیش از 98 درصد شهروندان این آب و خاك بود.
هم از این روى، ملت مسلمان ایران دست به انتخاب گزینه به ظاهر ناممكن «بازدارندگى» زد و به دفاع در برابر متجاوزین قامت افراشت. همان سان كه یك بار پیش از آن نیز، با تمسك به منطق خلاف آمد عادات این جهان وارونه؛ یعنى منطق خون و شهادت‏طلبى، در برابر ژاندارم تا بن دندان مسلح امپریالیزم آمریكا در منطقه؛ دیكتاتورى سفاك پهلوى به میدان آمده و دژ پولادین شیطان بزرگ را در این دیار درهم كوبید و بقایاى آن را رهسپار زباله‏دان تاریخ نمود. همان منطقى كه امام فرزانه انقلاب اسلامى، آن را شرایط اصلى نیل به پیروزى مى‏دانست آنجا كه فرمود:
«ملتى كه شهادت براى او سعادت است، پیروز است.»
آرى، هم از اینروى، انقلاب اسلامى و فرزندان پاكباز آن، دیگر بار جوشن منطق شهادت بر تن، در مقابل منطق شمشیر سینه سپر كردند و این بار، این تقابل نابرابر در عرف عام مردم ایران نام جدید یافت؛ نبرد تن با تانك!
مردم ایران با مقاومت دلیرانه و ایستادگى و پایدارى اعجاب‏انگیز خود - آن هم اكثراً با دست تقریباً خالى - رعب و وحشت بسیار در دل نیروهاى اشغالگر و حامیان آن انداختند. به گونه‏اى كه خبرگزارى آمریكایى «یونایتد پرس اینترنشنال» در همان اوان جنگ گزارش داد:
«جنگ خلیج فارس كه بیش از 12 روز از آن مى‏گذرد، جمهورى اسلامى ایران را به جاى آنكه تضعیف كند، تحكیم بخشیده است! آیةاللَّه خمینى این جنگ را به یك «جهاد مقدس» تبدیل كرده است و به نظر مى‏رسد ایرانیان؛ مجاهدینى شده‏اند كه با ایمان، علیه دشمنى كافر متحدند.
اكنون، این صدام است كه از «صلح و آتش بس» سخن مى‏گوید و نه مقامات ایران. ایران براى جنگ ثابت قدم مانده است و این ثبات قدم، به حساب مردمى است كه خود را «رزمندگان جهاد» یا جنگ مقدس مى‏دانند كه مصالحه در آن، «گناه» محسوب مى‏شود.»(115)
ماهیت تجاوز عراق و مقاومت مردمى و نامتعارف جمهورى اسلامى ایران، نشان دهنده پیوستگى عمیق اهداف این نبرد آخر الزمانى با انقلاب اسلامى و فلسفه وجودى آن است. بدین سان، نبرد دفاعى ملت ایران در راه پاسدارى از كیان مقدس انقلاب اسلامى، خصلتى فراملى و هویتى ایمانى یافت و سیمرغ آذربال «حماسه دفاع مقدس»، از میان نقطه ملتقاى دو دریاى آتش و خون بال و پر گشود و در گذر هفت خوان پر خطر، از فراز كوچه‏هاى آتشناك هفت شهر عشق و شهادت، سرانجام در خاتمه عروجى هشت ساله، بر بام بلند قاف پیروزى ملت سزاوار سرافرازى ایران فرود آمد.
ان‏الحمدللّه ربّ العالمین‏

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved