بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 
كتاب روز تندر

به دنبال روى كار آمدن حكومت دمكرات جان.اف.كندى در كاخ سفید، ایالات متحده بیمناك از تكرار انقلاب‏هاى دهقانى و شورش‏هاى پارتیزانى از نوع انقلاب كوبا (1959 م) و با هدف مهار جنبش‏هاى چریكى چپ‏گراى ضدآمریكایى در ممالك دهقانى شرق آسیا (ویتنام، لائوس، كامبوج و فیلیپین) تیم كارشناسى ویژه‏اى را به سرپرستىِ صهیونیست كهنه‏كار؛ «والت روستو»، مأمور بازنگرى چارچوب سیاست خارجى ایالات متحده در جهان سوم - آسیا، آفریقا و آمریكاى لاتین - نمود.

مأموریتِ تیمِ پژوهشگر تحت سرپرستى «روستو»، تدوین دكترینى فراگیر و متناسب با شرایط روز بود تا از این طریق، مانع از تكرار شكست‏هاى ایالات متحده در كوبا و شرق‏آسیا، در سایر كشورهاى تحت سلطه آمریكا شود. دكترین موسوم به «اتحاد براى ترقّى(27)»، حاصل این فعالیت پژوهشى - تحلیلى روستو و اعضاى تیم كارشناسى او بود. براساس رهنمودهاى روستو، ضرورت داشت تا دولت آمریكا ضمن بكارگیرى یك رشته اقدامات شبه اصلاحى در عرصه‏هاى سیاسى، اجتماعى و اقتصادى، مانع از تكرار شكست‏هایى از نوع تجربه كوبا شود. اَهَمِّ این اقدامات بازدارنده و شبه اصلاحى، به شرح ذیل بودند:

الف- اصلاحات ارضى:
به دلیل سكونت بخش عمده جمعیت كشورهاى جهان سوم در روستاها و مناطق زراعى، ضرورت داشت كه هر چه سریع‏تر نظام بهره‏ورى از زمین و اقتصاد روستایى، به نحو مؤثرى تعدیل یافته و تغییر یابد.
از آنجا كه در آن روزگار ساختار معیشتىِ بخش عمده ممالك تحت سیطره آمریكا در سه قاره آسیا، آفریقا و آمریكاى لاتین مبتنى بر نظام اقتصادى فئودالى بودند، استثمار بیرحمانه دهقانان توسط خوانین محلى در كنار فقر و محرومیت شدید اكثریت قریب به اتفاق اهالى مناطق روستایى، بستر مناسبى جهت تراكم نارضایى روستائیان و فعالیت جنبش‏هاى پارتیزانى فراهم مى‏آورد. خصوصاً از آن جهت كه شعار محورى این گونه جنبش‏ها جهت جلب توجه، همدلى و همكارى روستائیان فقیر، «اصلاحات ارضى عادلانه» بود. چنانكه در جریان مبارزات چریكى «فیدل كاسترو» در كوبا و پیش از آن، در ماجراى به قدرت رسیدن چریك‏هاى كمونیست «مائو تسه دون» در چین (1949.م) و پارتیزان‏هاى كمونیست «كیم‏ایل سانگ» در كره شمالى (1953.م) نیز، همین شعار، برگ برنده مخالفین آمریكا در بازى قدرت محسوب مى‏شد.

البته اجراى چنین سیاستى از سوى آمریكا، هرگز به معناى موافقت واشنگتن با اصلاحات ارضى راستین و عادلانه تلقى نمى‏شد. حكومت‏هاى دست نشانده در روند اجراى این طرح موظف بودند در هنگام تفكیك اراضى مزروعى، ضمن انتخاب حاصل خیزترین مزارع جهت تشكیل «فارم(28)»هاى بزرگ و واگذارى آن به شركت‏هاى كشت و صنعت مكانیزه آمریكایى، مابقى زمین‏هاى مشمول طرح را پس از پرداخت غرامت از محل خزانه ملى به بزرگ مالكان، در قالب قطعات پراكنده و كم‏بازده به روستائیان میانه حال و خرده پا واگذار نمایند. هر چند این امر به زیانِ اقشار فرودست مجامع دهقانى؛ خصوصاً زارعین خوش‏نشین و فاقد زمین تمام مى‏شد، لیكن به هر روى از حدّت وضعیت و خیم ناشى از شرایط ناعادلانه حاكم بر بخش اعظم مناطق روستایى كشورهاى تحت سلطه آمریكا مى‏كاست. ضمن آنكه با اعمالِ این تدبیر، ایالات متحده كه ارتش منظم و فوق مجهز آن به شهادت جنگ سه ساله كره (53-1950م) از سركوبى یك جنبش فراگیر دهقانى - چریكى در جهان سوم عاجز بود، مهم‏ترین برگ برنده شورشیان ضدآمریكایى در مناطق روستایىِ سه قاره آسیا، آفریقا و آمریكاى لاتین؛ یعنى شعار اصلاحات ارضى را از چنگ آنان مى‏ربود و زمینه حمایت و همدلى روستانشینان را با پارتیزان‏هاى شورشى از بین مى‏برد.(29)

ب- سهیم كردن كارگران در سود ویژه كارخانه‏ها و صنایع:
صرفنظر از دهقانان، بخش كارگرى جوامع تحت سلطه آمریكا نیز مدنظر روستو و همفكران وى قرار گرفت. علیرغم آنكه نرخ رشد كارگران صنعتى در كشورهاى جهان سوم، با توجه به مسأله عقب‏افتادگى تاریخى این ممالك از غرب صنعتى - خصوصاً در وادى صنایع مادر و مولد - روندى كم‏شتاب و ضعیف را در برمى‏گرفت، لیكن به دلیل هراس آمریكائیان نسبت به تأثیرپذیرى جوامع كارگرى این كشورها از تبلیغات كمونیستى (كه عمدتاً ناشى از فقر وحشتناك، فقدان حق بیمه بیكارى و درمان و بهره‏كشى ظالمانه ارباب صنایع و كارخانجات - اعم از دولتى و خصوصى - بود) ضرورت داشت تا هر چه سریع‏تر تدابیر بازدارنده‏اى اتخاذ شود. دكترینِ روستو، چاره كار را در سهیم‏كردن كارگران، در بخش ناچیزى از سود هنگفت كارخانجات و صنایع دولتى و خصوصى مى‏دانست. با وادار نمودن صاحبان صنایع به تن در دادن به این «شرِّ كوچك» علاوه بر كمرنگ ساختن تأثیر تبلیغات فریبنده كمونیستى در اجتماعات كارگرى، حكومت آمریكا براى رژیم‏هاى دست نشانده خود در كشورهاى جهان سوم مبالغ گزافى وجهه ترقى‏خواهى فراهم مى‏آورد. ضمن آنكه به مدد بهره‏گیرى از تبلیغات رسانه‏اى شبانه‏روزى و به رخ كشیدن خدمات خالصانه! دولت‏هاى مستبد به محرومان این جوامع، خطر مشاركت كارگران تنگدست در صفوف معترضین به رژیم‏هاى دست نشانده آمریكا را خود به خود منتفى مى‏كرد

ج- اصلاح نظام آموزشى و ادارى و ایجاد طبقه متوسط شهرى:
به علت برخوردارى جوامع جهان سومى از ساختارى پر زاد و ولد و بافت جمعیتى جوان، روستو و همفكران وى، خطر در حاشیه ماندن نسل جوان این ممالك و نادیده گرفتن ایشان در فرایندهاى اجتماعى توسط رژیم‏هاى تحت‏الحمایه آمریكا را به كاخ سفید متذكر شدند. با توجه به سپرى شدن دوران استعمار كهن، تغییر مناسبات اجتماعىِ ناشى از تحولات جهانى در دهه‏هاى 1950 و 1940 میلادى، این ضرورت به شدت احساس مى‏شد كه حكومت آمریكا توجه ویژه و بیش از گذشته را به اقشار جوان كشورهاى تحت سیطره خویش مبذول دارد. با توجه به گسترش ماشین بروكراسى دولتى، ایجاد صنایع مونتاژ وابسته به غرب و جهت تسهیل در امر تربیت نسلى مطیع و غرب باور در كشورهاى اقمارى، امر اصلاح ساختار نظام آموزشى این جوامع از طریق احداث هر چه سریع‏تر مدارس - از سطوح ابتدایى تا متوسطه - و ایجاد مراكز آموزش عالى دولتى الگوبردارى شده از سیستم آموزش دانشگاهى غرب، بایستى در دستور كار رژیم‏هاى تحت‏الحمایه كاخ سفید قرار مى‏گرفت. بدین ترتیب، در یك روند موازى فرهنگ‏زدایى نسل جوان این جوامع و تزریق فرهنگ برتر! غربى - به‏ویژه شبه فرهنگ منحط آمریكایى - به افكار ایشان، حاصل كار صددرصد به سود ایالات متحده تمام مى‏شد.
تربیت نیروى كار ارزان قیمت و تحصیل كرده جهت خدمت در صنایع و مؤسسات تجارى برون مرزى آمریكا، خاصه پرورش قشر بروكرات و تكنوكرات یقه سفید به مثابه حافظ منافع ابرقدرتِ متروپل در كشورهاى جهان سوم، گسترش «طبقه متوسط شهرنشین» كه شاكله آن را جوانان تحصیل‏كرده شاغل در ادارات دولتى و مؤسسات نیمه دولتى و خصوصى تشكیل مى‏داد، به مثابه قشرى بینابینى میان اقلیت بسیار مرفه و اكثریت به شدت فقیر و محروم این جوامع - كه بنا به تأثیر پذیرى شدید از خصلت‏هاى ناگزیر وابستگى به طبقه متوسط و میانه حال جامعه، رویه‏اى سخت محافظه‏كار در رفتارهاى اجتماعى در پیش گرفته و - مانع از اصطكاك بیش از حد دو طیفِ به شدت غنى و فقیر این جوامع و در نتیجه انفجارى نامطلوب به نام انقلاب بشوند. تمامى آنچه برشمردیم موجب مى‏شد تا حكومت آمریكا ضرورت توجه به اقشار جوان كشورهاى جهان سوم، از طریق دگرگونى اساسى نظام آموزشى - ادارى و جلب و جذب هر چه افزون‏تر آنان به حكومت‏هاى دست نشانده خویش را مدنظر قرار دهد.

د- دگرگونى وضعیت زنان در جهان سوم:
نیمى از پیكره جوامع انسانى این سیاره را زنان تشكیل مى‏دهند. قاعده‏اى مسلم كه جوامع جهان سومى را نیز شامل مى‏شود. به دلیل ساختار و مناسبات ویژه فرهنگى و اعتقادى ملت‏هاى تحت سلطه، زنان به عنوان نیمى از جمعیت این كشورها، همواره یك گام دورتر - نسبت به مردان - از دسترس تأثیرگذارى و نفوذ قدرت مسلط خارجى قرار مى‏گیرند.
ترویجِ «فِمینیزم» و زن‏سالارى با شعار اصلاح وضعیت زنان و رفع ستم تاریخى از جنس زن در ممالك جهان سوم، تأمین كننده منافع دراز مدت آمریكا در چنین كشورهایى بود. جنبش فمینیزم تحت‏الحمایه ایالات متحده در جهان سوم مقوله «رهایى زن» را تنها از دو زاویه به رسمیت مى‏شناخت:
1- زن به عنوان مصرف‏كننده حریص كالاهاى مصرفى صادراتى غرب.
2- زن به مثابه كالاى جنسى ارزان قیمت و در دسترس همگان.
پر واضح است، در جوامعى كه مردان آن فاقد كمترین حقى در تعیین سرنوشت خویش بوده و عنان اختیار تمامى مقدرات جامعه در دست قدرت اجنبى و رژیم‏هاى وابسته به آن بود، دم زدن از شعار «آزادى زنان» آن هم از سوى ایالات متحده بیشتر به یك جوك بى‏مزه! شباهت مى‏یافت.

عَلى‏ اَىِّ حال، رستو و همفكران وى معتقد بودند كه ایالات متحده با در پیش گرفتن چنین سیاستى خواهد توانست ضمن خلع سلاح تبلیغاتى مخالفین سلطه واشنگتن از حربه كلیدى شعار رفع ستم و تبعیض تاریخى از نسوان، زنان جهان سوم را به مثابه مناسب‏ترین ابزار جهت تحكیم پایه‏هاى حاكمیت شبه فرهنگ منحط و مصرفى غربى و مدافعین حفظِ وضع موجود - صدالبته به سود قدرت استكبارى آمریكا - وارد صحنه متلاطم اجتماعى - فرهنگى این كشورها نماید. سخن به درازا كشید. هر چند، قصد اِطنابِ مُمِل در نگارش را نداشتیم، لیكن براى آشنایى اجمالى با اهداف اعلام ناشده مرحله نوین هویت زدایى كه توسط استكبار یانكى و رژیم دست نشانده آن از آغاز دهه 1340 ه.ش در ایران به مورد اجرا در آمد، چاره‏اى جز گریز زدن به پاره‏اى حقایق مكتوم مانده آن برهه تاریخى نبود.

آرى؛ «اتحاد براى ترقى»، نسخه شیطانى پیچیده شده توسط صهیونیست‏هاى خبره‏اى از قماش «روستو» براى درمان قطعى «بیمارى شورشگرى»! ملت‏هاى مظلوم جهان سوم، نخست در كشورهاى گواتمالا و آرژانتین به اجرا درآمد و سپس همین دكترین مهلك به فرمان محمدرضا پهلوى با نام مستعار «انقلاب سفید شاه و مردم»! در ایران به مورد اجرا گذاشته شد. رژیم كودتا، كه سكوت ملت خفقان زده ایران را حملِ بر رضایت ایشان از تسلط نامشروع خویش بر مقدرات كشور كرده بود، ابلهانه در تمامى بوق‏ها و كرناهاى رسانه‏اى خود دمیدن گرفت و از اصلاحات شاهانه؛ اصلاحات ارضى، سهیم شدن كارگران در سود ویژه كارخانه‏ها، دادن حق رأى به زنان و... دم مى‏زد. در صحنه جهانى، تمامى قدرت‏هاى استكبارى اعم از ایالات متحده و كشورهاى اروپایى حمایت قاطع خود را از این حركت شیادانه ابراز داشته، روزنامه‏ها و رادیوهاى آنان در مجیزگویى از این «اصلاحات شاه ایران»! گوى سبقت را از یكدیگر مى‏ربودند. طُرفه اینكه حكومت اتحاد جماهیر شوروى نیز كه همواره خود را تنها مدافع رنجبران عالم و «ستاد زحمتكشان جهان»! معرفى مى‏كرد، همصدا با رهبران و رسانه‏هاى «غربِ كاپیتالیست»، رویه مضحك ثناخوانى از «رِفُرم‏هاى ترقى‏خواهانه پادشاه ایران» را در بخش فارسى رادیو مسكو در پیش گرفت. صدالبته این امر بر اهل تأمل در همان زمان مبرهن گشته بود كه این ابراز حمایت قاطع قطب كمونیزم جهانى از یك مهره بلا اراده «امپریالیزم یانكى» ناشى از بهبود مناسبات دو ابر قدرت پس از مرگ استالین، گشودن باب معاملات اقتصادى كلان همچون صدور محصول غلات آمریكایى در قبال دریافت روبل طلا، مغازله دیپلماتیك كِنِدى - خروشچف، اقتضائات خاص ناشى از در پیش گرفتن سیاست «همزیستى مسالمت‏آمیز» رهبرى شوروى با بلوك سرمایه‏دارى غرب و سرانجام، تطمیع روس‏ها توسط رژیم شاه - با چراغ سبز آمریكا - جهت ایلغار گاز طبیعى ایران به ثمن بَخس و تأسیس كارخانه ماشین‏سازى در تبریز و صنایع ذوب‏آهن در اصفهان و امثال ذلك مربوط مى‏شد.

بازتاب این چشم‏بندى شاهانه! در میان اپوزیسیون داخلى رژیم نیز سخت جالب توجه بود. جریان منوّرالفكرانِ ضداستبداد، خاصه سران منزوى شده جبهه ملى، چنان از شعر و شعارهاى دمكرات مأب رژیم كودتا مشعوف شدند كه جملگى سر از پا نشناخته، طرفدارى دو آتشه از «اصلاحات شاهانه» را در پیش گرفتند. همین ورشكستگان سیاسى دیگر بار شعار «شاه باید سلطنت كند، نه حكومت» را بر سر در دكان بى‏رونق خویش عَلَم كرده، ضمن تأیید اساس سلطنت نامشروع خاندان پهلوى، خواستار جلب عنایت ملوكانه!، جهت دریافت اجازه فعالیت قانونى براى مشاركت در رَوَندِ «وسترنیزاسیون(30)» كشور و تبدیل ایران به مستعمره در بستِ یانكى‏ها شدند.

اما ملت ایران نمرده بود! این ملت، به یمن هوشمندى خدادادى، درك عمیق فطرى و درس‏آموزى از تجارب تلخ گذشته خویش، نیك دریافته بود كه از رژیم كودتا، طمع خیر نباید داشت. مگر همین اربابان غارتگر آمریكایى - انگلیسى شاه نبودند كه در تابستان 32 براى ایلغار مجدد چاه‏هاى نفت ملى شده ایران دست به كودتا زده و دیگر بار محمدرضا گریخته به «رُم» را بر گرده ایرانیان سوار كرده بودند؟ مگر نه اینكه به محض سركوبى مردم ایران، همین رژیم منادى «انقلاب سفید شاه و مردم»! ضمن پایمال كردن تمامى قوانین رسمى مربوط به ملى شدن نفت، از دم به چاه‏هاى نفتى كشور چوب حراج زد و آنها را در بست به كنسرسیوم غارتگر نفتى آمریكایى - اروپایى واگذار نمود؟

حال چگونه مى‏توان از رژیمى تا این حد خود فروخته و خائن به مصالح كشور و ملت توقع اقدامى اصلاحى - ولو جزیى - داشت؟ آیا سكوت ملت در برابر این خیمه شب‏بازى دغلكارانه رژیم در حكم صحه نهادن بر توهین شاه و اربابان او به شعور و حافظه تاریخى مردم ایران نبود؟ نه! ملت ایران نمرده بود. ملت مسلمان، برومند و ظلم‏ستیز ایران نفس را در سینه حبس كرده، منتظر شنیدن نهیبى برآمده از گلویى خودى بود تا قد برافرازد و خواب خوش حرامیان داخلى و حامیان شیطان صفت خارجى ایشان را برآشفته سازد. نهیبى رعدآسا كه بس به هنگام، از «قم» و از ناى سیدى پاك نهاد از سلاله اهل بیت عصمت و طهارت‏u برآمد و رژیم و حامیانش را دستخوش وحشت و استیصال نمود. این نهیب رعدآسا از آنِ «حضرت آیت‏اللَّه العظمى حاج سیدروح‏اللَّه الموسوى الخمینى(قدس‏سره)» قائد اعظم جهان تشیع، كه در پى رحلت آیت‏اللَّه العظمى بروجردى(ره) - به سال 1340 ه.ش - زعامت شیعیان جهان را برعهده گرفت و در اقدامى خارق‏العاده، سیاستِ معمولِ حوزه‏هاى فقاهتى كشور را كه مبتنى بر اصل مقاومت منفى و «اعتراض خاموش» بود، به سیاست ایستادگى آشكار و اعتراض علنى به عملكرد خائنانه رژیم مبدل ساخت. بر همین اساس بود كه حضرتش اول بار در غائله «انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى(31)» در برابر دیكتاتورى جبار محمدرضا شاهى قد علم كرد و دیگر بار، به یمن بصیرت الهى و شجاعتى حیدرى - كه جبلّى وارثان راستین انبیاءu است - در رأس صفوف زعماى دینى مردم، به سان موساى كلیم‏u در برابر فرعون سبك مغز پهلوى قد برافراشت و با بیانات كوبنده و آتشین، صدور بیانیه‏هاى عامه فهم و افشاگرى‏هاى مستمر خویش، پَته خیمه شب‏بازى خائنانه انقلاب قلابى رژیم آمریكا و مترسك سَرِ جالیزِ آن؛ محمدرضا شاه را بر آب ریخت و رسوایشان ساخت.

ملت سركوب شده و خفقان زده، زعیم روحانى و ملجاء ایمانى خویش را شناخت و بى‏اعتناء به هرزه دارایى‏هاى منوّرالفكران ورشكسته، جراید جیره‏خوار دربار پهلوى، فحاشى‏هاى مستمر سرویس‏هاى فارسى زبانان رادیو دولتى لندن - B.B.C - و رادیو مسكو و شخص شاه خائن، در هر گوشه این سرزمین سربرافراشت. مردم به میدان آمدند و چنان عرصه را بر دشمنان دین و دنیاى ملت ایران تنگ كردند كه رژیم ناچار شد با كنار زدن صورتك بزك شده خود و صدور حكم دستگیرى زعیم دریادل مردم، كشتار جوانان دانشجو، بازاریان، دانش‏آموزان و زنان و مردان معترض در تهران و قتل عام طلاب و اهالى شهر قم در پانزدهم خرداد 1342، سند مردم‏ستیزى و رسوایى ذاتى خویش را با قلم سرنیزه و جوهر خون سرخ مردمان محروم این دیار، امضاء كند.

بلاهت رژیم آنگاه آشكارتر شد كه مجلسین فرمایشى شاه، در پاییز سال 1343 مخفیانه و شتابزده «طرح الحاق ایران به كنوانسیون وین» را تصویب كردند. براساس ماده 32 این مصوّبه خائنانه، به كلیه اتباع و مأمورین كشورى و لشكرى آمریكایى مأمور به خدمت در كشور ما، «حقِ مصونیت از تعقیب قضایى توسط محاكم ایران(32)» اعطاء مى‏شد. جان كلام؛ «كاپیتولاسیون»، این ره‏آورد شوم دوران به ظاهر سپرى شده استعمار كهن، این بار توسط پادشاه اصلاح‏طلب و سركرده انقلاب سفید قلابى به اجرا در مى‏آمد. بار دیگر همه شعبده‏بازان بازار مكاره سیاستِ آن روزگار كشور - یا از بیم جان و یا به دلیل سرسپردگى به رژیم كودتا - خفقان مرگ گرفتند و دیگر بار...

فریاد ملت مسلمان و تمدن آفرین ایران در اعتراض به این اقدام رذیلانه رژیم فاسد پهلوى و حامیان وحشى صفت و بى‏فرهنگ آمریكایى آن، از ناى نینوایىِ حسینِ زمان؛ خمینى‏كبیر(ره) برآمد. فریاد امام - كه به تازگى از زندان طاغوت رهایى یافته بود - چونان پتكى سهمگین بر سر مجلسینِ فرمایشى، كابینه سیاه «حسنعلى منصور» و شاه و حامیان آن فرود آمد:
بسم‏اللَّه‏الرحمن الرحیم‏ *اناللَّه و انا الیه راجعون‏... قلب من در فشار است. از روزى كه مسائل اخیر ایران را شنیدم، خوابم كم شده. (گریه حضار) ناراحت هستم، قلبم در فشار است. من با تأثرات قلبى روزشمارى مى‏كنم، چه وقت مرگ پیش بیاید (گریه شدید حضار)... ما را فروختند، استقلال ما را فروختند باز هم چراغانى كردند، پایكوبى كردند. اگر من به جاى اینها بودم، این چراغانى‏ها را منع مى‏كردم. مى‏گفتم بیرقِ سیاه بالاى سر بازارها بزنند، بالاى سَرخانه‏ها بزنند... عزت ما پایكوب شد. عظمت ایران از بین رفت. (گریه حضار)... ملت ایران را از سگ‏هاى آمریكایى پست‏تر كردند! اگر كسى یك سگ‏آمریكایى را زیر بگیرد مورد بازخواست قرار مى‏گیرد، ولى چنانچه یك آشپز آمریكایى شاه ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام را زیر بگیرد، كسى حق تعرض ندارد. چرا؟ براى اینكه مى‏خواستند وام بگیرند. آمریكا خواست كه این كار انجام شود. بعد از چند روز، یك وام 200 میلیون دلارى از آمریكا تقاضا كردند، در ظرف پنج سال به منظور هزینه‏هاى نظامى به دولت ایران وام بدهند و در ظرف ده سال 300 میلیون دلار پس بگیرند؛ یعنى صد میلیون دلار - 800 میلیون تومان - از ایران در ازاء این وام سود بگیرند. مع‏ذالك، [حكومت‏] ایرانى براى این دلارها خودش را فروخت، استقلال را فروخت، ما را جزء دول مستعمره حساب كرد. ملت مُسلم ایران را در دنیا از وحشى‏ها عقب مانده‏تر معرفى نمود! ما با این مصیبت چه كنیم؟!... سایر ممالك خیال مى‏كنند این ملت ایران است كه اینقدر خود را پَست نموده. نمى‏دانند كه این دولت ایران است، این مجلس ایران است، این مجلسى است كه ارتباطى به ملت ندارد. این مجلسِ سرنیزه است. این مجلس چه ارتباطى به ملت دارد؟ ملت ایران به این وكلاء رأى نداده است. بسیارى از علماء طراز اول و مراجع، انتخابات را تحریم كردند و ملت از آنان تبعیت كرده، رأى ندادند، لیكن زور سرنیزه اینان را آورد و بر كرسى نشاند.

اینها دیدند كه با نفوذ روحانى نمى‏توانند هركارى را انجام دهند، مى‏خواهند نفوذ روحانى را از بین ببرند! آنها به خوبى دریافتند كه: اگر نفوذ روحانیون باشد، نمى‏گذارد این ملت یك روز اسیر انگلیس و روز دیگر اسیر آمریكا باشد. اگر نفوذ روحانیون باشد، نمى‏گذارد اسراییل اقتصاد ایران را قبضه كند. نمى‏گذارد كالاهاى اسراییل، آن هم بدون گمرك در ایران فروخته شود.  اگر نفوذ روحانیون باشد، نمى‏گذارد اینها خودسرانه چنین قرضه سنگینى را بر ملت ایران تحمیل كنند... اگر نفوذ روحانیون باشد، نمى‏گذارد یك دست نشانده آمریكایى این غلطها را بكند، از ایران بیرونش مى‏كنند. نفوذ روحانى، مضر به حال شما خائن‏هاست، نه مضر به حال ملت... براى این مملكت فكرى كنید. براى این ملت فكرى كنید. اینقدر قرض‏روى قرض نیاورید. اینقدر نوكر نشوید. البته دلار نوكرى هم دارد! دلارها را شما بگیرید استفاده كنید، نوكرى را ما بكنیم! اگر ما زیر اتومبیل یك آمریكایى رفتیم، كسى حق ندارد به آمریكایى‏ها بگوید بالاى چشم شما ابروست! آن آقایانى كه مى‏گویند باید خفه شد و دَم دَر نیاورد، آیا در این مورد هم مى‏گویند باید خفه شد؟! در اینجا هم ساكت باشیم و دَم در نیاوریم؟! ما را بفروشند و ما ساكت باشیم؟! استقلال ما را بفروشند و ما ساكت باشیم؟! واللَّه گناهكار است كسى كه داد نزند. واللَّه مرتكب كبیره است، كسى كه فریاد نزند (فریاد و شیون مردم). اى سران اسلام، به داد اسلام برسید، اى علماى نجف! به داد اسلام برسید، اى علماى قم، به داد اسلام برسید، رفت اسلام! (گریه شدید مردم). اى ملل اسلام! اى سران ملل اسلام! اى رؤساى جمهورى ملل اسلامى! اى سلاطین ملل اسلامى! به داد ما برسید. اى شاه ایران! به داد خودت برس! ما چون ملت ضعیفى هستیم و دلار نداریم، باید زیر چكمه آمریكا برویم؟ آمریكا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریكا بدتر، شورى از هر دو بدتر، همه از همه بدتر و پلیدترند، لیكن امروز، سر و كار ما با آمریكاست. [لیندون جانسون‏] رییس‏جمهور آمریكا بداند، این معنا را بداند كه امروز در پیش ملت ما، از منفورترین افراد بشر است كه چنین ظلمى به ملت اسلامى كرده است. امروز قرآن با او خصم است! ملت ایران با او خصم است!

... ملت موظف است كه در این امر صدا را بلند كند. به مجلس اعتراض كند. به دولت اعتراض كند كه چرا چنین كارى كردید؟ چرا ما را فروختید؟ شما كه وكیل ما نیستید. اگر وكیل هم بودید، چون خیانت كردید، خود به خود از وكالت ساقط مى‏شوید. این خیانت به كشور است. خدایا! اینها به كشور ما خیانت كردند. خدایا، این دولت به كشور ما خیانت كرد، به اسلام خیانت كرد. به قرآن خیانت كردند. وكلاى مجلسین؛ آنهایى كه با این امر موافقت نمودند، خیانت كردند. وكلاى مجلس سنا، این پیرمردها خیانت كردند، وكلاى مجلس شورا؛ آنها كه به این امر رأى دادند، به كشور خیانت كردند. اینها وكیل نیستند. دنیا بداند! اینها وكیل ایران نیستند، اگر هم بودند، من عزل‏شان كردم!... ما این قانون را كه به اصطلاحِ خودشان [از تصویب ]گذرانیده‏اند، قانون نمى‏دانیم. ما این مجلس را، مجلس نمى‏دانیم، اینها خائن‏اند، خائن به كشورند!(33)

پژواك فریادهاى طاغوت شكن امام(ره) چنان لرزه‏اى بر اركان پوسیده رژیم ستم شاهى انداخت كه شاه و اربابان آمریكایى او، جز دستگیرى و تبعید روح خدا از خاك ایران چاره‏اى ندیدند. فرداى روز تبعید امام(ره) از میهن ساواك رژیم اطلاعیه‏اى صادر كرد كه هم در جراید تحت سانسور شدید منتشر شد و هم از رادیوى رژیم قرائت گردید:
اطلاعیه!
طبق اطلاع موثق و شواهد و دلایل كافى ]![چون رویه آقاى خمینى و تحریكات مشارالیه بر علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضى كشور تشخیص داده شد]![، لذا در تاریخ 13 آبان ماه 1343 از ایران تبعید گردید.سازمان اطلاعات و امنیت كل كشور(34)

طى سالیان پس از تبعید امام(ره)، رژیم در وطن‏فروشى و بیگانه‏پرستى، در دین ستیزى و سركوب هر فریاد اعتراض - ولو مسالمت‏آمیز - بر بیدادشاهانه، یكه‏تاز میدان بود. ساواك و مراكز و نهادهاى مرتبط با آن، تحت مدیریت دژخیمان تعلیم یافته توسط افسران پلیس مخفى رژیم صهیونیستى و «سیا»، چنان خفقان خوفناكى را بر كشور حكمفرما كردند كه ضرب‏المثلِ رایج در افواه عامه شهروندان ایرانى در آن ایام این بود؛ حرف نزنید! دیوار موش دارد، موش هم گوش! شدت و تنوع شیوه‏هاى شكنجه جسمى و روحى مخالفان در زندان‏هاى رژیم شاهنشاهى به حدى وخیم و غیرانسانى بود كه حتى نهادهاى غربى معلوم‏الحالى چون «عفو بین‏الملل» - وابسته به وزارت امور خارجه آمریكا - و صلیب سرخ جهانى ناچار شدند ایرانِ تحت حاكمیتِ رژیم شاه را به‏عنوان «كشور ركوردشكن در زمینه نقض مستمر و سیستماتیك حقوق بشر» معرفى كنند.(35)

در وادى فكر و فرهنگ، به یمن نظارت و كنترل علیا هرزه «هنرپرور»! - فرح دیبا - بر مقدرات فرهنگى و هنرى كشور و سیطره بلامنازع «دفتر شهبانو» بر این عرصه، ترویج سیستماتیك مزخرف‏ترین پدیده‏ها و جریان‏هاى به اصطلاح فرهنگى غربى و نیز هنرمندان غزبزده داخلى، روال رایج سیاست فرهنگى كشور بود. نقطه اوج این فاجعه را مى‏توان برگزارى فستیوال سالانه «جنبش هنر شیراز» دانست كه در آن مهوع‏ترین نمایش‏هاى سخیف اروتیك و شرم‏آورترین كنسرت‏هاى موسیقى داخلى و خارجى اجرا مى‏شد. تراست‏هاى مطبوعاتى قدرتمند «كیهان» - متعلق به سناتور مصباح‏زاده - «اطلاعات» - متعلق به سناتور عباس مسعودى، همدوش با «اداره نگارش(36)» وزارت فرهنگ و هنر رژیم، عرصه را بر نشریات مستقل و روزنامه‏نگاران دلسوز و فهیم تنگ كرده بودند. سه بنگاه انتشارات مقتدر «فرانكلین»، «امیركبیر» و «خوارزمى»، پشتگرم به روابط گرم مدیران‏شان با دربار پهلوى، مدیریت اطلاعاتى ایالات متحده - U.S.I.A - در تهران و مساعدت اداره نگارش، ترویج آثار ادبى - هنرى فرهنگ منحط و پوچ‏گراى غربى را در دستور كار خویش قرار داده بودند. سینماهاى كشور، به جولانگاه سه گونه سینمایى مبتذل؛ «فیلم آبگوشتى»، «فیلم اِنتِلِكت» =[ روشنفكرى‏] و انواع آثار مزخرف هالیوودى و اروپایى مبدل شد.

رادیو - تلویزیون رژیم نیز، تحت سرپرستى اسمى «رضا قطبى» - خویشاوند فرح پهلوى - و با برنامه‏ریزى دفتر اداره اطلاعاتى ایالات متحده در تهران، همه رقم كنسرت، سریال، فیلم، شو و واریته مبتذل و بعضاً مستهجن آمریكایى را براى مخاطبینِ شش تا شصت ساله «رادیو - تلویزیون ملى ایران»! به نمایش در مى‏آوردند.(37) در بخش صنعت، شاخصه ترقى ملى چیزى نبود مگر صناعتِ مونتاژ و سرهم‏بندىِ «پیكان(38)»! و شعار رایج هم كلام قصار نخست‏وزیر بهایى مسلك و مبتلا به بیمارىِ انحراف جنسى رژیم؛ «امیرعباس هویدا(39)» كه مى‏گفت: «به امید آن روز كه هر ایرانى، یك پیكان داشته باشد!» بخش اعظم درآمد نفت كشور یكسره به حلقوم نفتخواران بین‏المللى و شاه و درباریان فاسدش سرازیر مى‏شد. رژیم ضدبشرى پهلوى به اقتضاى طبیعت جبلى خویش، حامى سرسخت پلیدترین حكومت‏هاى سركوبگر جهان بود و بر همین اساس، از محل صادرات روزانه 6 میلیون بشكه طلاى سیاه ملت شاه گزیده ایران، نیازهاى سوخت و انرژى رژیم‏هاى ضدانسانى رسوایى از قماش حكومت آپارتاید آفریقاى جنوبى و رژیم صهیونیستى غاصب فلسطین را تأمین مى‏كرد.

به حكم یك قاعده كلى، تمامى پروژه‏هاى عظیم احداث تأسیسات زیربنایى از قبیل ساختن راه‏ها، پل‏ها، خطوط راه‏آهن، احداث سدهاى عظیم بر روى رودخانه‏ها و ایجاد نیروگاه‏هاى هیدروالكتریك و نیروگاه‏هاى گازى، خطوط انتقال آب و برق و تأسیس شبكه‏هاى مخابراتى نیز - پس از واریز نمودن «حق ویژه» یا همان «كمیسیون پیشكشى» از سوى نمایندگان كمپانى‏هاى آمریكایى و چند ملیتى غربى به حساب‏هاى سرى شاه و اطرافیانش در بانك‏هاى سوئیس - به بیگانگان محول مى‏شد.(40) زمین‏هاى مرغوب كشاورزى كشور نیز در قالب فارم‏هاى بزرگ یا به كمپانى‏هاى خارجى واگذار شد و یا جزو مایملك «بنیاد پهلوى» درآمد. فى‏المثل اراضى حاصل‏خیز و مناسبِ كشت گندم در حاشیه سد دز استان خوزستان را كمپانیهاى تولید مواد غذایى آمریكایى با شرایطى سهل از رژیم اجاره نمودند و در آنها «توت فرنگى» و «مارچوبه»! كشت كردند. زمین‏هاى زراعتى مرغوب دشت قزوین نیز، به شركت‏هاى كشت و صنعت اسرائیلى واگذار شد و... بگذریم كه این رشته سر دراز دارد.

در عرصه تولیدات مواد پروتئینى - گوشت قرمز و سفید - نیز كار ملت سخت زار بود و عشایر و روستائیان دام‏پرور ایران، رها شده در فقر و محرومیت مطلق و بى‏بهره از كمترین حمایت دولت - وزارت كشاورزى و سازمان گوشت كشور - محكوم به فنا شده بودند. اما رژیم را از این بابت باكى نبود. گوشت گاو و گوسفند از انگلستان و استرالیا وارد مى‏شد، گوشت مرغ از آمریكا و هلند و تخم‏مرغ؛ از اسراییل! حتى رونق نسبى صنعت شیلات - خاصه شیلات دریاى خزر - نیز مرهون تأمین حوایج تفننى! مشتریان غربى بود. گوشت مرغوب ماهى سفید دریاى مازندران، پس از طى مراحل صید و انجماد در سردخانه‏هاى مجهز شیلات، با هواپیما به ایالات متحده و ممالك اروپاى غربى صادر مى‏شد تا در كارخانه‏هاى تولید خوراك حیوانات، بسته‏بندى شده و به مصرف‏غذایى سگ‏ها و گربه‏هاى خانگى فرنگیان برسد! خاویار؛ این طلاى سیاه شیلات خزر هم ایضاً به خارج صادر مى‏شد و ایرانیان بعضاً حتى نمى‏دانستند این ماده خوراكى مقوى و ارزشمند چه رنگى دارد.

در شرایطى كه دستگاه شهردارى رژیم - خاصه در تهران - به استناد ماده 100 قانون ساخت و ساز شهرى از ساختن سرپناهى محقر در حاشیه شهرها و خارج از محدوده شهردارى‏ها، به ضرب باتون پاسبان و قنداق تفنگ ژاندارم و هجوم مهیب بیل مكانیكى و بلدوزر ممانعت بعمل مى‏آورد، در جاى جاىِ كشور هزاران هكتار زمین به كمپانى‏هاى ساختمانى غربى؛ خصوصاً شركت آمریكایىِ «پارادایز» واگذار مى‏شد تا براى 60 هزار مستشار نظامى و غیرنظامى آمریكایى، خانه‏هاى ویلایى لوكس تك واحدى - دقیقاً مشابه ویلاهاى «بِوِرلى هیلز» كالیفرنیا - احداث نمایند. نظام آموزشى كشور صرفاً در حكم خیابانى یك طرفه بود كه در فرجام، به بن‏بست تربیتِ «دیپلمه بیكار در تیراژ انبوه» منتهى مى‏شد. مراكز آموزش عالى نیز، به علت ظرفیت محدود، فقر امكانات آموزشى - رفاهى و... به ركود مطلق مبتلا شده بودند. فاجعه‏اى كه پدیده «فرار مغزها» از كشور در قالب اعطاى بورسیه تحصیلى از سوى مراكز دانشگاهى آمریكا و اروپا به جوانان نخبه این آب و خاك و محروم ساختن ملت از گنجینه انسانى استعدادهاى درخشان خودى، محصولِ بلافصل آن تلقى مى‏شد.

در سال 1356، نرخ بیكارى ایران 34 میلیونى، از رقم وحشتناك 2 میلیون بازوى كارِ محروم از اشتغال فراتر مى‏رفت، كه این یك نیز، محصول اجراى دكترین آمریكایى «انقلاب سفید»، ورشكستگى كشور در حوزه‏هاى كشاورزى و پرورش دام و طیور، فرار روستائیان از دهاتِ نیمه ویران و جذب آنان توسط مغناطیسِ جاذبه‏هاى فریبنده شهرهاى بزرگ؛ خاصه تهران و سرانجام سكنى گزینى در گودها و حلبى‏آبادهاى حومه پایتخت بود. به سبب آشفتگى‏هاى اقتصادى، نابسامانى‏هاى اجتماعى و اغتشاش فرهنگى بوجود آمده در سایه اجراى اصلاحات شاهانه!، پدیده شرم‏آور فساد و فحشاء در هیأت بحرانى اجتماعى درآمد. علاوه بر محله‏هاى بدنام در تهران و سایر شهرها، فحشاء پنهانى جامعه را از درون مى‏خورد و پوك مى‏كرد. چه بسا پیوندهاى اجتماعى كه بر همین پایه تنظیم مى‏شد و رفته رفته، فساد و تباهى اخلاقى و فحشاء قباحت خود را از دست مى‏داد. روزبه‏روز بر تعداد زنان در غلتیده به منجلاب فحشاء افزوده مى‏شد. یك آمارگیرى غیررسمى در آخرین سال‏هاى حكومت پهلوى حكایت از وجود 50 هزار زن روسپى در ایران داشت.

«40 كارخانه تولید مشروبات الكلى، 600 رستوران و كافه فروشنده مشروبات الكلى داخلى و خارجى، 200 عشرتكده خصوصى كه در آنها نوشیدنى‏هاى الكلى سِرو مى‏شد. مصرف روزانه آبجوى الكلى تهران روزى 000/400 بطرى 000/160 - یكصد و شصت - عشرتكده دایر و رسمى!.. در یكى از مراكز فساد، فقط ظرف یك روز 14 هزار ژتون فروخته شده... تعداد 2700 زن فاسد در 1120 خانه فساد و...(41)»، اینها صرفاً سهم تهران در روند توسعه صنعت فحشاء در رژیم تمدن بزرگ آریامهرى بوده است! مراكز ترویج فساد و بى‏بندوبارى در میان نسل جوان، اعم از دولتى و خصوصى، به گونه‏اى قارج مانند از هر گوشه این مرز و بوم سربرآورد. گاه در قالب دخمه‏هاى موسوم به «كاخ جوانان(42)»؛ تحت سرپرستى رژیم و گاه در هیأت دیسكوتك‏ها و كاباره‏هاى مدرن همچون «مجموعه تفریحى پارك خرّم(43)». بر این همه پلشتى و سیاهى، باید روند دهشتبار قاچاق و استعمار مواد مخدر، خصوصاً؛ رواج مصرف هروئین در بین نسل جوان را بیفزاییم.

در شرایطى كه سرپرستى كارتل قدرتمندِ سایپا؛ بزرگترین شبكه تولیدكننده موادمخدر در منطقه «هلالِ طلایى» - افغانستان، پاكستان و ایران - توزیع سراسرى این مواد در كشور و ترانزیت آن به قاره اروپا را شخص «والا حضرت شاهدخت اشرف پهلوى»! بر عهده داشت، دستگاه‏هاى تبلیغاتى رژیم همه روزه خبر از برپایى كنگره‏ها و سمینارهاى بین‏المللى، جهت بررسى راه‏هاى مبارزه با تولید و مصرف مواد افیونىِ «روان‏گردان» در تهران مى‏دادند و رسانه‏هاى گروهى دولتى نیز، خبر مسرت‏بخش به دارآویختن گله‏وار قاچاقچیان خرده پا در پایتخت و شهرهاى بزرگ و كوچك را به اطلاع مخاطبینِ محترم خود مى‏رساندند. درست در همان روزهایى كه مردم قحطى زده روستاهاى آذربایجان شرقى از فرط گرسنگى مجبور به خوردن علوفه مراتع شده بودند، رژیم به یمن صدور روزانه شش میلیون بشكه نفت خام به قیمت پایه هر بشكه 38 دلار(44)، چنان دست و دلباز شده بود كه یك قلم؛ در جریان سفر «والرى ژیسكار دستن» رییس‏جمهور وقت فرانسه به تهران - در سال 1356 - سخاوتمندانه مبلغ یك میلیارد دلار نقد در قالب وام دراز مدت با بهره نازل به كمیساریاى انرژى اتمى فرانسه - موسوم به «اوریف» - هبه مى‏كرد! كما اینكه مجموع مطالبات رژیم از حكومت غاصب صهیونیستى بالغ بر یك میلیارد دلار مى‏شد. طرفه اینكه چنین گشاده دستى مسرفانه در شرایطى صورت مى‏گرفت كه دولت‏هاى رژیم شاه، حتى براى پرنمودن خلاء مالىِ ناشى از كسر بودجه سالانه خود، مستقیماً از انحصارات مالى و دولت‏هاى امپریالیستى، وام‏هاى كلان با بهره سنگین دریافت مى‏كردند. براساس یك گزارش كارشناسى منتشر شده از سوى جمعى از كاركنان وزارت امور اقتصاد و دارایى در بهار 58(45)، جمع وام‏هاى دریافت شده رژیم طاغوت از كشورها و انحصارات مالى غربى به رقم 1012 میلیارد ریال (معادل 5/14 میلیارد دلار) مى‏رسید.(46)

ایران در حالى كاسه استقراض خارجى به دست مى‏گرفت كه از فرداى شوك نفتى ناشى از جنگ اكتبر 73 اعراب و رژیم صهیونیستى، خود صاحب درآمد عظیم نفت بود و این درآمد هنگفت را بالاجبار! به كشورهاى صنعتى پیشرفته و مزدوران منطقه‏اى آمریكا وام مى‏داد و یا در صنایع ورشكست گردیده غربیان - همچون بنیاد فولاد كروپ - سرمایه‏گذارى مى‏كرد. در سطح منطقه نیز، رژیم شاه از اوان دهه 1970 میلادى به دستور ایالات متحده آماده ایفاى نقش ژاندارم منطقه‏اى آمریكا در خلیج فارس شد. یانكى‏ها كه مداخله جنایتكارانه ایشان در ویتنام طى 18 سال (72 - 1954م) جنگ مستمر، صرفنظر از كشتار 000/500/1 ویتنامى مظلوم، جز بر باد رفتن میلیاردها دلار از ثروت ملى مردم آمریكا، كشته شدن 54 هزار نظامى و بروز شورش‏هاى شبانه‏روزى سراسرى علیه این جنگ احمقانه توسط شهروندان آمریكایى - خاصه خانواده‏ها و دوستان نظامیان مقتول، معلولین جنگى، كهنه سربازان و دانشگاهیان - حاصلى در پى نداشت، سرانجام در 27 ژانویه 1973 (دى‏ماه 1351) ناچار به خروج نیروهایشان از هندو چین شدند.

درس‏هاى تلخ ناشى از شكست آمریكا در ویتنام، سرانِ این ابرقدرت را بر آن داشت تا براى حفظ سلطه نامشروع خویش در مناطق حساس و بحران‏خیز جهان، تدبیر مناسب و كارآمدى اتخاذ نمایند. تدبیرى كه واضع آن صهیونیست پرآوازه اتریشى تبار و مغز متفكر نهادهاى سلطه سیاسى آمریكا؛ دكتر «هنرى كیسینجر» بود و در فرهنگ اصطلاحات رایج جهان سیاست، به دكترین «ویتنامیزه كردن جنگ‏هاى منطقه‏اى» مشهور است. براساس این دكترین، ابرقدرت آمریكا در عرصه چالش‏هاى منطقه‏اى و بین‏المللى خویش، بایستى ضمن تقویت یك سلسله رژیم‏هاى مستبد حاكم بر مناطق كلیدى جهان سوم و تجهیز و تسلیح آنان به پیشرفته‏ترین امكانات تكنولوژى نظامى و جنگ‏افزارهاى ساخت آمریكا، از این رژیم‏ها به مثابه چماق‏داران منطقه‏اى خویش جهت مقابله با تحریكاتِ نیروهاى دست نشانده بلوك كمونیزم و نیزسركوبى شورش‏هاى ضدآمریكایى ملت‏هاى پیرامونىِ حوزه نفوذ ژاندارم محلىِ آمریكا، بهره‏بردارى نماید.

برهمین اساس، رژیم منتخب جهت ایفاى نقش «ژاندارم منطقه‏اى» ملتزم مى‏گشت تا به خرج ملت خود، «زِرِهِ میلیتاریزم مداخله‏جویانه» برتن كرده، با خرید جنگ‏افزارهاى پیشرفته آمریكایى و تحت فرمان مستشاران نظامى و اطلاعاتى ایالات متحده، ارتش قدرتمندى را تجهیز نماید و ضمن حفاظت از روند ثبات و امنیت باب طبعِ ارباب، به محض دریافت چراغ سبز از كاخ سفید، سربازان خود را در نقاط بحرانى منطقه به سود منافع نامشروع امپریالیزم آمریكا وارد جنگ نماید. ناگفته پیداست كه در چنین شرایطى مسؤولیت سیاسى و بار كمرشكن مالىِ هر گونه جنگ تجاوزكارانه بر دوش ژاندارم منطقه‏اى قرار مى‏گردد. ضمن آنكه تلفات انسانى این‏گونه مداخلات تجاوزكارانه نیز، نه از صفوف سربازان نازك نارنجى عمو سام، كه از جوانان كشور تحت حاكمیت رژیم مفتخر به ژاندارمى كاخ سفید تأمین مى‏شود! هم از این روى، اگر ارتشِ ژاندارم منطقه‏اى از مأموریت سركوبى فلان ملت شورشى حوزه استحفاظى خویش سربلند و موفق بازگردد، اهداف ایالات متحده را بدونِ خرجِ حتى یك «سِنت» و به میدان آوردن یك سرباز آمریكایى برآورده مى‏سازد و در صورتِ عكس مسأله؛ یعنى شكست ژاندارم منطقه‏اى، دستكم نه چون باتلاق ویتنام پول و اعتبار سیاسى - نظامى آمریكا بر باد مى‏رود و نه به علت دادن تلفات انسانى، عمقِ استراتژیك خویش، - یعنى خاك ایالات متحده - چون روزهاى جنگ ویتنام دستخوش بحران جدى و آشوب سراسرى خواهد شد.

از جمله نقاط كلیدى در دست گره ژئوپلیتیك جهانى؛ منطقه استراتژیك و نفت‏خیز خلیج فارس است. كیسینجر و همفكران وى در كاخ سفید، نیك دریافته بودند كه در صورت بروز هر گونه تشنج و بحران‏آفرینى از سوى اتحاد شوروى و قدرت منطقه‏اى متحد آن؛ عراق، كشورهاى كوچك حاشیه جنوبى خلیج فارس و برادر عربِ بزرگ ایشان، پادشاهى سعودى - حتى در قالب یك همگرایى سیاسى - نظامى منطقه‏اى - به تنهایى قادر به مقابله با خطراتِ آنى و فورى نخواهند بود. یگانه قدرت نظامى قابل اتكا و اعتماد آمریكا در خاورمیانه - یعنى رژیم صهیونیستى - نیز به دلیل بُعد مسافت و موانع جغرافیایى از یك سو، و از دیگر سو به جهت مخاصمه سنتى دایر میان رژیم‏هاى عرب و حكام تل‏آویو، توان ایفاى نقش ستون دوم اتكاى ایالات متحده در خلیج فارس - پس از عربستان سعودى - را نداشت. تنها نامزد واجد شرایط و متناسب جهت برقرارى موازنه سیاسى - نظامى در منطقه مزبور به سود آمریكا، ایرانِ تحت حاكمیت شاه بود. ایران؛ به دلیل موقعیت جغرافیایىِ استثنایى آن - حائل شدن میان مرزهاى جنوبى اتحاد شوروى سابق با آبهاى گرم خلیج فارس، سواحل طولانى در شمال خلیج فارس و دریاى عمان و از همه مهم‏تر؛ همسایگى و داشتن طولانى‏ترین مرز زمینى با عراق - و رژیم شاه؛ به خاطر ماهیت غربگرا، ساختار وابسته به آمریكا، در اختیار داشتن ثروت سرشار متكى به نفت؛ كه با توجه به افزایش قیمت‏ها در بازار انرژى از پاییز 1973 توان خریدهاى تسلیحاتى هنگفت را به آن مى‏داد.

همین امتیازات استثنایى موجب گردید تا كیسینجر؛ در مقام وزیر امور خارجه حكومت نیكسون راهى تهران شود و در ملاقات با شاه، رسماً به وى ابلاغ نماید كه حكومت آمریكا در صدد آن است كه تجدید ساختار و مدرنیزه كردن قواى سه گانه ارتش شاهنشاهى را سرعت و وسعت بخشد. كیسینجر به نمایندگى از حكومت ایالات متحده به شاه اطمینان داد كه از حیث تأمین تجهیزات و تسلیحات مورد نیاز و علاقه «بزرگ ارتشتاران» دروازه تمامى زرادخانه‏هاى آمریكا - بجز كارخانه‏هاى تولید سلاح‏هاى اتمى - به روى رژیم پهلوى باز است. بدین ترتیب، ایران تحت حاكمیت شاه كه تا اواخر دهه 1960 میلادى در صحنه رقابت‏هاى بین‏المللى نقش مهره ناچیزى را ایفا مى‏كرد، در مدتى كوتاه به عنوان قدرتمندترین نیروى نظامى منطقه غرب قاره آسیا شروع به عرض اندام كرد. در اواخر سال 1974، ایالات متحده تقریباً نیمى از كل صادرات جهانى اسلحه خود را كه بالغ بر 9/3 میلیارد دلار مى‏شد، به ایران فروخته بود. این حیرت‏انگیزترین و در عین حال بزرگترین رقم خرید اسلحه در جهان توسط یك كشور بود كه تا به آن هنگام، هرگز همانند آن مشاهده نشده بود.

ایران، نخستین كشورى بود كه جت‏هاى شكارى F.5-E معروف به «تایگر» - ببر - را پس از ارتش آمریكا از كمپانى «نور ثروپ» خریدارى كرد. در پى آن «پنتاگون»؛ وزارت دفاع آمریكا اجازه فروش آخرین و پیشرفته‏ترین مدل جنگنده بمب‏افكن‏هاى «فانتوم» - شبَح - یعنى مدل F.4-D را به كمپانى «مكدانل داگلاس» جهت تحویل آنها به ایران را صادر كرد. در سال 1974 - 1353 ه.ش - شاه قراردادى به مبلغ 2 میلیارد دلار جهت خرید تسلیحات پیشرفته، مهمات و قطعات یدكى آنها را با آمریكا منعقد كرد. فهرست تسلیحات خریدارى شده، شامل 175 فروند جت جنگنده، پانصد فروند هلى‏كوپتر و تعداد زیادى موشك هوا به زمین بود. در همین سال رژیم پهلوى تقاضاى خرید 80 فروند هواپیماى شكارى - رهگیر فوق مدرن F.41«تامكت» - گربه نر - مشهور به «كامپیوتر پرنده» را به حكومت آمریكا ارائه كرد. مخارج خرید «تامكت»ها تقریباً بالغ بر 2 میلیارد دلار مى‏شد. سرانجام قدرت نظامى ایران در سال 1975 - 1354 ه.ش - به حد اعلاى خود رسید. زرادخانه ارتش شاه در آن سال شامل 300 دستگاه تانك مدرن «چیفتن» (1680 دستگاه چیفتن دیگر نیز سفارش داده شده بود)، 860 دستگاه تانك متوسط (250 دستگاه تانك «اسكورپین» - عقرب - سفارش داده شده بود)، سه ناوشكن «اسپروانس» (6 ناوشكن و 3 زیردریایى سفارش داده شده بود)، 238 فروند هواپیما، 349 فروند جت جنگنده و نیز، شكارى - رهگیرهاى در حال ساخت «تامكت» بود.

مخارج نظامى ایران در سال مالى 76 - 1975 (55 - 1354 ه.ش)، در حدود مبلغ ده میلیارد و چهارصد و پنج میلیون دلار تخمین زده شد كه تقریباً 13 كل تولید ناخالص ملى ایران و كمى بیشتر از بودجه دفاعى انگلستان (نه میلیارد و نهصد و هفتاد و چهار میلیون دلار) بود. آن هم در شرایطى كه تولید ناخالص ملى انگلیس، پنج برابرِ ایران بود!بازار خرید تسلیحات آمریكایى در ایران، آن همه براى یانكى‏ها پررونق و سودآور بود كه یكى از مدیران كمپانى «نور ثروپ» در سال 1976 اعلام نمود: «درآمد فعلى ما در طول تاریخ فعالیت این كمپانى بى‏سابقه بوده است! این امر معلول صدور 140 جت جنگنده «تایگر» به ایران، مالكیت نیمى از سهام صنایع هواپیمایى ایران و در اختیار داشتن سهام كنسرسیوم مخابرات نظامىِ «تله كامونیكیشن» بوده است.»

كمپانى هواپیماسازى «لاكهید» آمریكا نیز، علاوه بر 64 فروند هواپیماى چهار موتوره ترابرى از نوع C-031«هركولس»، 6 فروند هواپیماى ویژه عملیات شناسایى از نوع «اُریون» به ارتش شاه فروخت. به سال 1976 - 1355 ه.ش - به ایران اجازه داده شد كه 160 فروند جت جنگنده - بمب افكند F-61 «فالكن» - شاهین - از كمپانى «جنرال داینامیكز» خریدارى نماید كه قیمت مجموع )Package(این هواپیماها 4/3 میلیارد دلار بود و مستلزم خرید موشك‏هاى «سایدوایندر» بودند كه به بهاى این موشك‏ها نیز، حدود 600 میلیون دلار تخمین زده مى‏شد. شاید همین وفور نعمت! بود كه نویسندگان یكى از مجلات كالیفرنیایى - موسوم به بیزنس = تجارت - را واداشت تا در اوایل سال 1976 - 1355 ه.ش - به مخاطبین آمریكایى خویش متذكر شود: «امروزه در هر كجاى ایران كه قدم بزنید، با فردى كه به نحوى با یك كمپانى كالیفرنیایى مربوط است، برخورد مى‏كنید... از تنهایى رنج مى‏برید؟! چرا سفرى به ایران نمى‏كنید؟(47)»

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved