شهید آوینی

 

پرورش يافتگان مكتب امام باقر (ع )
امـام بـاقـر در دوران امـامـت پـر بركت خويش توانست جمع بيشمارى را از درياى بى كران علم ، فضل و دانش خويش بهره مند ساخته و پرورش دهد. گر چه اصحاب امام باقر غالبا محضر امام سـجـاد يـا امام صادق عليهم السلام را درك كرده و در زمره اصحاب آن دو بزرگوار نيز شمرده مـى شـوند ولى در اينجا ما سعى در معرفى اجمالى آنانى داريم كه بيشتر اتصالشان با امام باقر(ع ) بوده و به عنوان حوّارى امام يا اصحاب خاص امام معرفى شده اند.
شيخ مفيد اصحاب خاص امام باقر را چنين بر مى شمرد: جابر بن يزيد جعفى ، حمران بن اعين ، زراره ، عـامـربـن عـبـدالله بـن جـذاعـه ، حـجـر بـن زائده ، عـبـدالله بـن شـريـك عـامـرى ، فـضـيـل بـن يـسـار بـصـرى ، سـلام بـن مـسـتـنـيـر، بـريد بن معاويه عجلى ، حكم بن ابى نعيم ..(321)
امام كاظم عليه السلام فرمود: در روز قيامت منادى ندا دهد: حواريون محمد بن على و جعفر بن محمد كـجـايـند؟ پس عبدالله بن شريك عامرى ، زرارة بن اعين ، بريد بن معاويه عجلى ، محمد بن مسلم ثقفى ، ابو بصير ليث بن البُخترى ، عبدالله بن ابى يعفور، عامربن عبدالله جذاعه ، حجربن زائده ، و حمران بن اعين بر مى خيزند..(322)
و مـوالى امـام بـاقـر را چـنـيـن شمرده اند: ابو جارود زياد بن منذر، زياد بن ابى رجاء، زياد بن سـوقـه ، زيـاد آزاد شـده امـام بـاقـر(ع ) ، زيـاد بـن ابـى زيـادالمـنـقـرى و زيـادالاحـلام ..(323)
در مـناقب ، بعضى از اصحاب امام باقر عليه السلام را به شرح زير نام برده اند: حمران بن اعـيـن و بـرادرانـش بـكـيـر و عـبـدالمـلك و عـبـدالرحـمـن ، مـحـمـد بـن اسـمـاعـيـل بـن بـزيـع ، عـبـدالله بـن مـيـمـون قـدّاح ، مـحـمـد بـن مـروان كـوفـى ، اسـمـاعـيـل بـن فـضـل هـاشـمـى ، ابـو هـارون المـكـفـوف ، طـريـف بـن نـاصـح ، سـعيدبن طريف ، اسـمـاعـيـل بن جابر خثعمى كوفى ، عقبة بن بشير اسدى ، اسلم مكى ، ليث مرادى ، كميت بن زيد اسدى ، ناجيه بن عماره صيداوى و معاذ بن مسلم الفراء النحوى ..(324)
و اينك به شرح اجمالى بزرگان اصحاب امام باقر عليه السلام مى پردازيم .
زُرارَة بن اَعْيَن
زراره از بـزرگان اصحاب امام باقر عليه السلام ، فقيه ، محدّث و متكلّم بود. در بين اصحاب امـام بـاقـر عـليـه السـلام ، شـش نـفـر را از هـمـه دانـاتر شمرده اند كه زراره عالمترين آنانست ..(325)
زراره پـسـر اَعـيَن و اعين پسر سَنْسَن از راهبان روم بود. اعين به بردگى مردى از بنى شيبان درآمـد. شـيـبـانـى او را قـرآن آمـوخـت و آزاد كـرد. نـام زراره (عـبـد ربـّه ) و كـنـيـه اش ابـاالحـسـن بود..(326)
زراره از شـاگـردان زبـده امـام بـاقـر عـليـه السـلام بـود و روايـات بسيارى از ايشان شنيد و نـقـل كـرد كـه مجموع روايات ايشان از امام باقر دركتب فقهى هزار و دويست و سى وشش و از امام صادق عليه السلام چهارصد و چهل و نه روايت است ..(327)
امـام صـادق عـليـه السـلام بـسـيـار از وى يـاد مـى كـرد و تجليل مى نمود. از جمله بيانات امام صادق (ع ) در شاءن او:
1ـ مـيـخـهاى زمين و علمهاى دين چهار نفرند: زراره ، ليث بن البُخترى ، محمد بن مسلم و بريد بن معاويه ..(328)
2ـ اگر زراره نبود، به گمانم احاديث پدرم از بين مى رفت ..(329)
3ـ جـز زراره ، ابـو بـصـيـر ليـث مـرادى ، مـحمد بن مسلم و بريد بن معاويه عجلى كسى را نمى يابم كه ياد ما را زنده نگه داشته باشد. اگر اينان نبودند كسى علم ما را درك نمى كرد. اينان حـافـظـان ديـن و امـينان پدرم بر حلال و حرام خدا بودند و اينان در دنيا و در آخرت به سوى ما سبقت گيرنده اند..(330)
روايـات فـراوان ديـگـرى نـيز از امام صادق عليه السلام در مدح زراره وارد شده است كه همگى دلالت بر جلالت قدر و شاءن عالى وى دارند.
البته براى اينكه حكومت ظالم بنى اميه اورا شناسايى نكند و تحت فشار ظلم و ستم قرار ندهد گهگاه امام از او عيب مى گرفت و مذمّت مى كرد.
امام صادق به عبدالله پسر زراره فرمود:
(سـلام مـرا بـه پـدرت بـرسـان و بـه او بگو من به خاطر دفاع از تو، بر تو عيب مى گيرم زيـرا دشـمنان ما و مردم در آزار و اذيت نسبت به نزديكان ما سرعت دارند و به خاطر محبت ما، آنان را تـهـمـت مـى زنـنـد و مـى كـشند و هركس كه مورد ايراد ما باشد، ستايش مى كنند و چون تو به مـوالات مـا مـشهورى ، و به اين جهت در نزد مردم ناپسندى ، مى خواهم با ايراد گرفتن بر تو و مذمت از تو، تو را در نظر آنان خوب جلوه دهم و به اين وسيله شرّ آنان ا از تو دفع كنم همچون آن كشتى كه خداى تعالى خبرش را در داستان موسى و خضر آورده است )..(331)
بـنـابـر خـبـر كشّى ، زراره در سال صد و چهل و هشت ، مدت كمى بعد از وفات امام صادق عليه السـلام ، در كـوفـه بـدرود حـيـات گفت . او دو كتاب نوشت يكى در استطاعت و ديگرى در جبر و تفويض .
حَمْران بن اَعْيَن
حـمران برادر زراره ، از حواريّون امام باقر و امام صادق عليهما السلام ، از عالمان به قراءات ، نـحو، لغت و از حاملان قرآن بود. روايات فراوانى در مدح او از امام باقر و امام صادق عليهما السلام رسيده است .
زراره برادر حمران گويد، در جوانى خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم . حضرت پرسيد: آيا از فرزندان اعين هستى ؟
جواب دادم : آرى ، زرارة بن اعين هستم .
امام فرمود: تو را از شباهت شناختم . آيا حمران هم به حج آمد؟
زراره : نه ولى به شما سلام رساند.
امـام : او از مـؤ منان حقيقى است كه هيچگاه بر نمى گردد، وقتى او را ملاقات كردى سلام مرا به او برسان و ... ..(332)
يـك بـار حـمـران خـدمت امام باقر (ع ) رسيد و عرض كرد: فدايت شوم با خدا عهد بسته ام كه از مدينه خارج نشوم تا اين كه سؤ الم را جواب دهى .
امام : بپرس
حمران : آيا من از شيعيان شما هستم ؟
امام : آرى ، در دنيا و آخرت ..(333)
امام صادق عليه السلام او را مؤ منى شمرده كه هيچگاه مرتد نخواهد شد..(334)
زمانى مردى شامى به محضر امام مشرّف شد تا با ايشان بحث كند. وقتى خواست درباره قرآن و نـحـو آن بـحـث كند، امام او را به حمران حواله داد و حمران تمامى سؤ الهاى وى را جواب داد. مرد شامى گفت :
او را متبحر در اين علم يافتم ، هر سؤ الى كه پرسيدم ، جواب داد..(335)
حـمـران هـر گـاه بـا دوسـتـانـش نـشـسـتـى داشـت ، صـحـبـت مـجـلس را پـيـرامـون فـضايل و اصحاب اهل بيت مى چرخاند و هر گاه مطلب ديگرى را در كلام وارد مى كردند، دوباره آنـان را بـه اصـل بـحـث بـر مـى گـردانـد و اگـر از صـحـبـت پـيـرامـون اهل بيت خوددارى مى كردند، مجلس ‍ را ترك مى كرد..(336)
برادران زراره
عـلاوه بـر زراره و حـمـران ، بـرادران ديگر او: بُكير، عبدالملك و عبدالرحمن نيز از اصحاب امام باقر بودند. ربيعة الراءى گويد؛ به امام صادق عرض كردم : اين برادران عراقى (كوفى ) كيانند؟
در بين اصحاب شما از اينان بهتر و خوش هيئت تر نديده ام ؟
امام صادق فرمود: اينان ياران پدرم هستند..(337)
حـسـن بـن عـلى بن يقطين گويد: مشايخ ما روايت مى كنند كه حمران ، زراره ، عبدالملك ، بُكير، و عـبـدالرحـمـن فـرزنـدان اعـيـن از اصـحـاب امـام بـاقـر عـليـه السـلام و بـر صـراط مـسـتـقـيـم بودند..(338)
زراره گـويـد: امـام صـادق عـليـه السـلام بـه مـكـه مـشـرف شـدنـد و از احوال عبدالملك پرسيدند. جواب دادم كه از دنيا رفت . امام فرمود: ما را بر بالاى قبر او ببر تا بر او نماز بخوانيم ، بعد فرمود: نه همين جا بر او نماز مى خوانيم و دستهايش را بلند كرد و بسيار براى او دعا فرمود و طلب رحمت كرد..(339)
امام در دعاى براى عبدالملك فرمود: خدايا ما در نزد او برگزيدگان خلق بوديم ، پس او را در قيامت در گروه پيامبر قرار ده ..(340)
بـُكـَيـْر نـيـز از بـزرگـان شـيـعـه و افـراد مـورد وثـوق بـود. نقل شده وقتى رحلت كرد، امام صادق (ع ) فرمود:
به خدا قسم كه خدا او را بين پيامبر و امير مؤ منان جاى دادند..(341)
ابان بن تغلب
ابـان در كـوفـه و در خانواده اى شيعى متولد شد. او از مبرزين اصحاب امام باقر بود و محضر امـام سـجـاد و امـام صـادق عليهماالسلام را هم درك كرد. او قارى ، فقيه ، اديب ، نحوى ، و لغوى بود. مقام علمى و تقواى او در حدى بود كه هم مورد احترام امامان عليهم السلام بود و هم عامّه مردم به او توجه فراوان داشتند.
امـام باقر به او فرمود: اى ابان ، در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوا بده ، زيرا من دوست دارم در بين شيعيان همچون تويى ديده شود..(342)
محمد بن ابان گويد: با پدرم خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم . همين كه امام (ع ) پدرم را ديد دستور داد براى وى تكيه گاه گذاردند و با او مصاحفه و معانقه كرد و احوالپرسى نمود و خير مقدم گفت ..(343)
و وقـتـى خـبـر وفات ابان به امام رسيد، فرمود: خدا او را رحمت كند كه به خدا قسم مرگ ابان قلبم را به درد آورد..(344)
بسيارى از علماى اهل سنت همچون احمد بن حنبل ، ابن معين ، ابو حاتم و ذهبى با تاءكيد بر شيعى بودن وى ، او را موثّق شمرده اند. ذهبى مى گويد:
(اِنَّهُ شيعِىُّ جَلْدٌ لكِنَّهُ صَدوُقٌ، فَلَنا صِدْقُهُ وَ عَلَيْهِ بِدْعَتُهُ).(345)
او شيعىِ سر سختى است ولكن راستگو است ، راستگويى اش براى ما و بدعتش بر عليه خودش .
عامّه مردم نيز براى ابان احترام خاصى قائل بودند. گفته شده وقتى در مدينه به مسجد پيامبر مـشـرف مـى شـد، حلقه هاى مردم از هم مى شكافت و راه را باز مى كردند و كنار قبر براى او جا باز مى نمودند..(346)
ابان نسبت به اهل بيت عليهم السلام معرفت بالايى داشت . عبدالرحمن بن حجاج گويد: در جلسه ابان نشسته بوديم كه جوانى وارد شد و پرسيد:
اى ابـا سـعـيـد، مـرا خـبـر ده كـه چند نفر از اصحاب پيامبر(ص ) در جنگها در ركاب حضرت على بودند؟
ابان كه منظور او را فهميده بود گفت :
گـويا مى خواهى فضيلت و مرتبت على بن ابى طالب را از تعداد اصحاب همراه او بدست آورى ؟
وى در جواب تاييد كرد و ابان گفت :
بـه خـدا قـسـم مـا (بـر عـكـس ) آنـهـا را بـه فـضيلت نشناختيم مگر به خاطر همراهى با على (ع )..(347)
و زمـانـى گـروهـى بـر وى عـيـب گـرفـتـنـد كـه از مـحـمـد بـن عـلى البـاقـر(ع ) حـديـث نقل مى كند. وى در جواب آنان گفت :
چگونه مرا ملامت مى كنيد به خاطر نقل روايت از كسى كه سؤ الى از او نپرسيدم مگر اينكه گفت : رسول خدا(ص ) مى فرمايد: ... ..(348)
ل 141 هـجـرى در كـوفـه در گـذشـت . او چـنـد تـاءليف از خود به جاى گذارد كه بـعـضـى از آنـهـا عـبـارتـنـد از: تـفـسـيـر غـريـب القـران ، الفضايل و الاصول فى الروايه على مذهب الشيعه ..(349)
جابر بن يزيد جعفى
جابر بن يزيد از اهالى كوفه بود. در جوانى خدمت امام باقر عليه السلام رسيد. حضرت از او پرسيد چه كسى هستى و از كجا و براى چه آمده اى . جواب داد كه از كوفه و از جعفى ها هستم و بـراى طـلب عـلم از شـمـا آمده ام . امام براى اينكه دشمنان مزاحم او نشوند به او گفت از اين به بـعـد خـود را از اهـالى مـديـنـه مـعـرفـى كـن چـون هـر كـس تـا زمـانـى كـه در مـديـنـه باشد، از اهـل آن حساب مى شود، بعد حضرت كتابى به من داد و مرا نهى كرد از اينكه در زمان حكومت بنى امـيـه از آن حـديـث نـقل كنم ولى بعد از سقوط آنها موظف شدم و كتاب ديگرى به من داد كه هيچگاه مجاز به نقل از آن نبودم ..(350)
جابر احاديث بسيارى از محضر امام باقر شنيد. خودش گويد:
امـام بـاقـر هـفـتـاد هـزار حـديـث بـراى مـن روايـت كـرد كـه هـيـچـگـاه يـكـى از آنـهـا را نـقـل نـكـردم ..(351) بـه حـضرت عرض كردم : با احاديثى كه از اسرار خود براى من نـقـل كرده ايد و مرا از نقل آنها منع فرموده ايد، بارى سنگين بر دوش من گذارده ايد و گاهى در سينه ام به جوش مى آيد به طورى كه حالتى شبيه جنون بر من دست مى دهد.
امـام فـرمـود: اى جابر هر گاه چنين شد، به صحرا برو و حفره اى بكن و سرت را در آن گودى فرو ببر و بگو: حديث كرد مرا محمد بن على ... ..(352)
بـنـا بـه نـقـلى ديـگـر، امـام صـادق نـيـز چـنـيـن دسـتـورى بـه او داد و او عـمـل كـردو راحـت شـد. ابن شهر آشوب در مناقب ، جابر را(باب ) علم و اسرار و واسطه بين امام باقر و مردم شمرده است ..(353)
گـفـتـه انـد عـلم امـامـان عـليـهـم السـلام بـه چـهـار نـفـر رسـيـد كـه يـكـى از آنـهـا جـابـر اسـت ..(354)
زيـادبـن ابـى الحـلال گويد: اصحاب ما درباره احاديث جابر اختلاف كردند و من خواستم از امام صـادق (ع ) در ايـن مـورد سـؤ ال كـنـم . وقـتـى بـر حـضـرت وارد شـدم قبل از سؤ ال من فرمود: خدا جابر را رحمت كند بر ما راست مى گفت ..(355)
جـابـر كـتـابـهـاى مـتـعـددى نـوشـت از جـمـله تـفـسـيـر قـرآن ، كتاب النوادر، كتاب صفين ، كتاب جـمـل ، كـتـاب نـهروان ، مقتل اميرالمؤ منين ،مقتل الحسين و ....(356)او هر گاه از امام باقر حـديـث نـقـل مـى كـرد مـى گـفـت : خبر داد مرا وصى اوصيا و وارث علم انبياء ، محمد بن على عليه السلام كه ... ..(357)
از آنـجـا كـه او از شـيـعـيـان عـالى مـرتـبـه ، عـالم و فـاضـل اهـل بـيـت بـود، به طور طبيعى مورد بغض حكومت بنى اميه قرار گرفت ولى امام باقر عـليـه السـلام قـبـل از اينكه دستور توقيف او برسد، به او دستور داد كه خود را به ديوانگى بـزنـد. بـعـد از ايـنـكـه چـنـد روزى از ديـوانـگـى ظـاهـرى جـابـر گـذشـت ، دسـتـور العـمـل هـشام در مورد دستگيرى و توقيف و قتل جابر به والى كوفه رسيد و او وقتى فهميد كه جابر ديوانه شده است ، خوشحال شد و خود را معذور دانست ..(358)
بريد بن معاويه عجلى
بـريـد نـيـز از اصـحـاب گرانقدر امام باقر(ع ) و از فقهاى مسلّم اماميه است . بنابر روايت امام كـاظـم (ع ) او از حـواريـيـن امـام بـاقـر(ع ) و امام صادق بود و جزو كسانى است كه علماى شيعه احـاديـث صـحـيـحـى كـه از آنـهـا رسـيده ، تصديق مى كنند.در روايات فراوانى او به زبان امام صـادق عـليـه السـلام مـدح شـده اسـت . امـام صـادق عـليـه السـلام ضـمـن اظـهار گلايه از اطاعت ناپذيرى اصحابش فرمود:
(اگـر اصـحـاب مـن حـرف مـرا مـى شنيدند و اطاعت مى كردند ، بدانان مى سپردم آنچه پدرم به اصـحـابـش سـپـرد. اصـحـاب پـدرم يـعـنـى زراره ، مـحمد بن مسلم ، ليث مرادى و بريد عجلى در زنـدگـى و مـرگ زيـنـت بـودنـد. قـيـام كـنـنـده بـه قـسـط و صـدق ، سـبـقـت گـيـرنـده و مـقـرب بودند)..(359)
در روايـت ديـگـرى امـام صـادق عـليـه السـلام وى را جـزو مـيـخـهـاى چـهـارگانه زمين و اعلام دين شمرد..(360)
البته احاديثى نيز در مذمت و نقص بر وى صادر شده كه همه از روى تقيه و براى دفع شر از وى بـوده اسـت هـمـچـنـان كـه نـسـبـت بـه بـقـيـه اصـحـاب امـام بـاقـر عـليـه السـلام مثل زراره ، محمد بن مسلم و ... نيز چنين احاديثى صادر شده است ..(361)
فُضَيْل بن يَسار
شـيـخ طـوسـى او را از فـقـهـاى بـزرگ ، رؤ سـاى مـذهـب ، صـاحـب فـتـوا و مـرجـع در حلال و حرام شمرده است . او از بزرگان اصحاب امام باقر عليه السلام بود و روايات متعددى در مدح وى وارد شده است از جمله :
هرگاه فضيل بر امام باقر عليه السلام وارد مى شد، امام مى فرمود:
(بَخٍّ بَخٍّ بَشِّرِ الْمُخْبِتينَ، مَرْحَباً بِمَنْ تَاءْنِسُ بِهِ الاَْرْضُ).(362)
افـتـادگـان و مـتـواضـعـان در درگـاه خدا را بشارت ده ، مرحبا به كسى كه زمين به او انس ‍ مى گيرد.
امام صادق نيز مشابه همين كلام را به فضيل مى فرمود و باز مى فرمود:
(فضيل از اصحاب پدرم بود و دوست دارم كه مرد دوستدار دوستان پدرش باشد).

 

 
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo