شهید آوینی

 

فـضـيـل در قـيام زيد بن على بر ضد بنى اميه شركت كرد. وى مى گويد: بعد از شهادت زيد، خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم . وقتى بر امام (ع ) وارد شدم ، حضرت پرسيد:
( ـ اى فضيل عمويم چه كرد؟
بغض گلويم را گرفت و عرض كردم : او را كشتند و بر دار كشيدند.
امام گريه كرد و در حالى كه اشك مانند دانه هاى مرواريد بر گونه اش جارى بود فرمود:
اى فضيل آيا با عمويم در جنگ با اهل شام شركت كردى ؟
گفتم : آرى .
امام : چند نفر از آنان كشتى ؟
گفتم : شش نفر.
امام : شايد در حقانيت اين جهاد شك دارى ؟!
گفتم : اگر شك داشتم ، آنان را نمى كشتم . بعد شنيدم كه امام فرمود:
خـداونـد مـرا در آن خونها شريك گرداند. به خدا قسم عمويم زيد و يارانش شهيد گشتند همچنان كه على بن ابى طالب و اصحابش شهيد گشتند)..(363)
فـضـيـل در زمـان امـام صـادق رحـلت كـرد. آن كـه او را غـسل داد، گفت : فضيل را كه غسل مى دادم دستهايش بر نگاه من سبقت گرفت و عورت را پوشاند. راوى گويد: اين جريان را براى امام صادق (ع ) تعريف كردم وحضرت فرمود:
(خداوند فضيل را رحمت كند، او از ما اهل بيت بود)..(364)
لَيث مرادى
ابـو بـصـيـر ليث بن البُختُرىّ مرادى از بزرگان اصحاب امام بود. روايات متعددى در حق او و سـه رفـيقش (محمد بن مسلم ، زراره و بريد عجلى ) وارد شده كه بسيارى از آنها گذشت . امام در آن روايـات ايـشـان را مـيـخـهـاى چـهـار گانه زمين ، اعلام دين ، قيام كنندگان به قسط و صدق ، سـابـقـان ، مقربان ، مخبتان و زنده كننده گان ياد اهل بيت و احاديث امام باقر عليه السلام ناميد. در روايتى امام صادق فرمود:
(گروهى بودند كه پدرم آنان را بر حلال و حرام امين شمرد، آنان ظرف علم پدرم بودند و نزد مـن نـيـز چـنـيـنـنـد و جـايـگـاه اسـرار مـن هـسـتـنـد، هـرگـاه خـداونـد اراده بـدى نـسـبـت بـه اهـل زمـيـن داشـت بـه خـاطـر ايـن يـاران پـدرم ، آن بـدى را از اهـل زمـيـن بـر مـى گـردانـد. آنـان سـتـارگـان شـيـعـيـان مـن هـسـتـنـد در حـال مرگ و زندگى و زنده نگه دارندگان ياد پدرم مى باشند. خداوند به وسيله آنان بدعتها را از ديـن دور مـى كـنـد و عـقـايـد انـحرافى اهل باطل را دفع مى كند. بعد امام گريه كرد. راوى گويد: از امام پرسيدم : آنان كيانند؟ فرمود:
بريد عجلى ، زراره ، ابو بصير و محمد بن مسلم )..(365)
ابـو بـصـيـر گـويـد: من به زنى قرآن ياد مى دادم ، روزى در حين تعليم با او شوخيى كردم . وقتى خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم ، پرسيد؟ به آن خانم چه گفتى ؟
از خجالت صورتم را با دستهايم پوشاندم . امام فرمود: ديگر چنين كارى مكن . بعد فرمود:
(سـلام مـرا بـه آن زن بـرسـان و بـگـو: ابـو جـعفر به تو سلام رساند و گفت : خودت را به همسرى ابوبصير در آور).
وقـتـى پـيـام امـام را بـه آن زن رسـانـدم ، زن بـراى اطمينان پرسيد كه آيا خود امام باقر چنين فرموده است و وقتى مطمئن شد، خود را به همسرى من درآورد..(366)
ابو بصير يحيى بن ابى القاسم اسدى
در بـيـن اصـحـاب امـام بـاقر، يحيى بن ابى القاسم و ليث بن البخترى به كنيه ابو بصير مـعـروفـنـد و هـر دو نـيـز از اصـحاب مؤ من و عاليقدر و موثّق بوده اند. در كتب حديث هرگاه ابو بـصـير به طور مطلق گفته مى شود (بدون نام و لقبى ديگر) منظور همين يحيى است و تنها او نـابـيـنـا بـوده اسـت ..(367) و روايـاتـى در مـدح او وارد شـده كه دلالت بر وثاقت و جلالت وى دارد.
راوى گـويـد بـه امـام صـادق عليه السلام عرض كردم : بسيارى وقتها احتياج داريم مسايلى را بپرسيم ، به چه كسى رجوع كنيم ؟
امام فرمود: به اسدى يعنى ابو بصير..(368)
و امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام بهشت را براى او ضمانت كردند.
ابو بصير گويد: بر امام باقر عليه  (متاسفانه مابقی متن در دست رس نیست)

 

 

 
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo