مقدّمه ناشر
چند تذكّر لازم
1ـ
رساله «توضيح المسائل»
كه متن نخستين آن توسّط چند تن از فضلاى حوزه علميّه قم در عصر مرحوم
آية اللّه العظمى بروجردى ـ قدّس سرّه ـ بر طبق فتاواى ايشان تنظيم شد، گام
مؤثّرى در طريق واضح ساختن احكام فقهى، براى اوّلين بار، جهت عموم مردم
بود; چراكه هم اصطلاحات پيچيده مخصوص فقه كه رساله هاى پيشين مملوّ از آن
بود در توضيح المسائل وجود نداشت، و هم جمله بندى ها ساده و روشن، و در عين
حال دقيق و منسجم بود; و به همين دليل، اثر عميقى در رغبت اقشار متديّن
نسبت به فهم مسائل دينى گذاشت.
بعد از
«معظّم له»، مراجع بزرگ ديگر ـ كثّراللّه امثالهم ـ نيز ازآن متن استفاده
كرده، با داخل نمودن فتاواى خود در متن مزبور، همان سنّت پسنديده را تعقيب
كردند.
امّا از
آنجا كه جمله بندى هاى كتاب براى فتاواى مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى
تهيّه شده بود، با مرور زمان و تلفيق با فتاواى بزرگان ديگر،
ناهماهنگى هايى در آن به وجود آمد و سلاست و انسجام نخستين را از دست داد،
تا آنجا كه در اين اواخر قسمت قابل توجّهى از
«توضيح المسائل»
دوباره شكل پيچيده به خود گرفت و فهم آن براى بعضى مشكل شد حتّى در بعضى از
موارد، شايد تناقضهايى در آن به وجود آمد.
2ـ
از سوى ديگر مشغله زياد مراجع بزرگ، غالباً به آنها اجازه نمى داد كه
خودشان شخصاً تمام مسائل «توضيح» را
بر فتاواى خود تطبيق و تغييرات لازم را در عبارات
انجام دهند و اين كار احياناً زير نظر فرد يا جمعى از فضلاى مورد اعتمادشان
انجام مى شد و پيداست كه طرز كار و دقّت اين فضلا با خود مراجع فرق بسيار
داشت هرچند هر دو از نظر شرعى حجّت بود.
3ـ
از اين گذشته، تغييرات تند و سريع جامعه سبب مى شد مسائلى كه از محلّ ابتلا
خارج شده بود و هنوز در آن به چشم مى خورد از توضيح المسائل خارج گردد و در
عوض مسائل مهمّ مورد ابتلاء و حاجت به آن افزوده شود، تا جوابگوى نيازهاى
مردم مسلمان در مسائل فقهى باشد.
در رساله
حاضر اين مشكلات بحمداللّه برطرف گشته و توضيح المسائل به طرز شايسته ترى
عرضه شده است زيرا:
اوّلاً:
با اصلاح كامل عبارات و بازنگرى دقيق، سلاست و انسجام و هماهنگى به
توضيح المسائل بازگشته است.
ثانياً:
حضرت آية اللّه العظمى مكارم شيرازى شخصاً بر تمام مسائل نظارت داشته و
متون «توضيح»
را با فتاواى خودشان كه در «تعليقات عروة الوثقى»
آمده تطبيق نموده و مسائلى را كه در عروه نبوده، بر آن افزوده اند و تمام
عبارات را اصلاح كرده اند.
ثالثاً:
مسائل غير مورد ابتلاء از آن حذف و مسائل مورد حاجت به آن افزوده شده است و
انشاءاللّه به صورتى درآمده كه نفع آن عام و بهره گيرى از آن براى همه
آسانتر باشد.
خداوند
متعال به همه ما توفيق عمل به احكام اسلام و قرآن و سنّت پيغمبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)و ائمّه طاهرين(عليهم السلام) را عنايت فرمايد و نيّت ما را
خالص و در مسير رضاى خودش قرار دهد!
«ناشر»
تـقـلـيد
احكام
تقليد
مسأله 1ـ
هيچ مسلمانى نمى تواند در اصول دين تقليد نمايد، بلكه بايد آنها را از روى
دليل ـ به فراخور حال خويش ـ بداند ولى در فروع دين يعنى احكام و دستورات
عملى، اگر مجتهد باشد (يعنى بتواند احكام الهى را از روى دليل به دست آورد)
به عقيده خود عمل مى كند و اگر مجتهد نباشد بايد از مجتهدى تقليد كند،
همان گونه كه مردم در تمام امورى كه تخصّص و اطّلاع ندارند، به اهل اطّلاع
مراجعه مى كنند و از آنها پيروى مى نمايند.
و نيز
مى تواند عمل به احتياط كند، يعنى در اعمال خود طورى رفتار نمايد كه يقين
كند تكليف خود را انجام داده است، مثلاً اگر بعضى از مجتهدين كارى را حرام
و بعضى مباح مى دانند آن را ترك كند و يا اگر بعضى، آن را مستحب و بعضى
واجب مى دانند آن را حتماً به جا آورد، ولى چون عمل به احتياط مشكل است و
احتياج به اطّلاعات نسبتاً وسيعى از مسائل فقهى دارد، راه براى توده مردم
غالباً همان مراجعه به مجتهدين و تقليد از آنهاست.
مسأله 2ـ
حقيقت تقليد در احكام، استنادعملى به دستور مجتهد است، يعنى انجام اعمال
خود را موكول به دستور مجتهد كند.
مسأله 3ـ
مجتهدى كه از او تقليد مى كند بايد داراى صفات زير باشد: مرد، بالغ، عاقل،
شيعه دوازده امامى، حلال زاده و همچنين بنابراحتياط واجب عادل و زنده
باشد. (عادل كسى است كه داراى حالت خداترسى باطنى است كه او را از
انجام گناه كبيره و اصرار بر گناه صغيره باز مى دارد).
مسأله 4ـ
در مسائلى كه مجتهدين اختلاف نظر دارند بايد از
«اعلم»
تقليد كند.
مسأله 5ـ
«مجتهد»
و «اعلم»
را از سه راه مى توان شناخت:
اوّل:
اين كه خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.
دوم:
اين كه دو نفر عادل از اهل علم به او خبر دهند، به شرط اين كه دو نفر عالم
ديگر برخلاف گفته آنها شهادت ندهند.
سوم:
اين كه آنچنان در ميان اهل علم و محافل علمى مشهور باشد كه انسان يقين پيدا
كند او اعلم است.
مسأله 6ـ
هرگاه شناختن «اعلم»
بطور قطع ممكن نشود، احتياط آن است از كسى تقليد كند، كه گمان به اعلم بودن
او دارد و در صورت شك ميان چند مجتهد و عدم ترجيح آنها از هركدام بخواهد
مى تواند تقليد كند.
مسأله 7ـ
براى آگاهى از فتواى مجتهد چند راه وجود دارد:
اوّل،
شنيدن از خود مجتهد يا ملاحظه دستخطّ او;
دوم،
ديدن در رساله اى كه مورد اطمينان باشد;
سوم،
شنيدن از كسى كه مورد اعتماد است;
چهارم،
مشهور بودن در ميان مردم بطورى كه سبب اطمينان شود.
مسأله 8ـ
اگر احتمال دهد فتواى مجتهد عوض شده، مى تواند به فتواى سابق عمل كند و
جستجو لازم نيست.
مسأله 9ـ
در جايى كه مجتهد صريحاً فتوا ندارد، بلكه مى گويد احتياط آن است كه فلان
گونه عمل شود، اين احتياط را
«احتياط واجب»
مى گويند و مقلّد يا بايد به آن عمل كند و يا به مجتهد ديگر مراجعه نمايد و
امّا اگر فتواى صريحى داده، مثلاً گفته است اقامه براى نماز مستحبّ است،
سپس گفته احتياط آن است كه ترك نشود، اين را
«احتياط مستحبّ»
مى گويند و مقلّد مى تواند به آن عمل كند يا نكند و در مواردى كه مى گويد
«محلّ تامّل»
يا «محلّ اشكال»
است مقلّد مى تواند عمل به احتياط كند
يا به
ديگرى مراجعه نمايد. امّا اگر بگويد
«ظاهر چنين است»
يا «اقوى چنين است»،
اين تعبيرها فتوا محسوب مى شود و مقلّد بايد به آن عمل كند.
مسأله 10ـ
هرگاه مجتهدى كه انسان از او تقليد مى كند، از دنيا برود باقى ماندن بر
تقليد او جايز است; بلكه اگر اعلم باشد واجب است، به شرط اين كه عمل به
فتواى او كرده باشد.
مسأله 11ـ
عمل كردن به فتواى مجتهد مرده ابتداءً جايز نيست هرچند اعلم باشد بنابر
احتياط واجب.
مسأله 12ـ
هركس بايد مسائلى را كه معمولاً مورد احتياج او واقع مى شود ياد گيرد يا
طريقه احتياط آن را بداند.
مسأله 13ـ
اگر مسأله اى پيش آيد كه حكم آن را نمى داند مى تواند عمل به احتياط نمايد،
يا اگر وقت آن نمى گذرد صبر كند تا دسترسى به مجتهد پيدا كند، و اگر دسترسى
ندارد يك طرف را كه بيشتر احتمال صحّت مى دهد انجام مى دهد و بعداً سؤال
مى كند، اگر مطابق فتواى مجتهد بود صحيح است وگرنه بايد اعاده كند.
مسأله 14ـ
هرگاه كسى مدّتى اعمال خود را بدون تقليد انجام داده، سپس تقليد كند، اگر
اعمال سابق، مطابق فتواى اين مجتهد باشد صحيح است و گرنه بايد اعاده كند،
همچنين است اگر بدون تحقيق كافى از مجتهدى تقليد نموده.
مسأله 15ـ
هرگاه كسى در نقل فتواى مجتهدى اشتباه كرده بايد بعد از اطّلاع، صحيح آن را
بگويد، و اگر در منبر و سخنرانى گفته بايد آن را در جلسات مختلف تكرار كند
تا كسانى كه به اشتباه افتاده اند از اشتباه درآيند، امّا اگر فتواى آن
مجتهد تغيير كرده، اعلام تغيير بر او لازم نيست.
مسأله 16ـ
عدول، يعنى تغيير تقليد از مجتهدى به مجتهد ديگر، جايز نيست بنابر احتياط
واجب، مگر آن كه مجتهد دوم اعلم باشد و اگر بدون تحقيق عدول كرده بايد
بازگردد.
مسأله 17ـ
هرگاه فتواى مجتهد تغيير كند بايد به فتواى جديد عمل شود، امّا
اعمالى را كه مطابق فتواى سابق عمل كرده (مانند عبادات يا معاملاتى
كه انجام داده) صحيح است و اعاده لازم ندارد، همچنين اگر از مجتهدى به
مجتهد ديگر عدول كند، اعاده اعمال سابق لازم نيست.
مسأله 18ـ
هرگاه مدّتى تقليد كرده امّا نمى داند تقليد او صحيح بوده يا نه، نسبت به
اعمال گذشته اشكالى ندارد، امّا براى اعمال فعلى و آينده بايد تقليد صحيح
كند.
مسأله 19ـ
هرگاه دو مجتهد مساوى باشند، مى توان بعضى از مسائل را از يكى و بعضى را از
ديگرى تقليد كرد.
مسأله 20ـ
فتوا دادن و اظهار نظر كردن در مسائل شرعى براى كسى كه مجتهد نيست (يعنى
قادر به استنباط احكام از مدارك و دلايل آن نمى باشد) حرام است و هرگاه
بدون اطّلاع اظهار نظر كند، مسؤول اعمال تمام كسانى است كه به گفته او عمل
مى كنند.
طــهـارت
اقسام
آبها
مسأله 21ـ
آب يا «مطلق»
است يا «مضاف».
آب مضاف آبى است كه به تنهايى به آن آب گفته نشود، مثلاً بگويند
«آب ميوه»،
«آب نمك»
و «آب گل»;
امّا آب مطلق آن است كه مى توان بدون هيچ قيد و شرطى به آن آب گفت; مثل
آبهاى معمولى.
مسأله 22ـ
آب مطلق اقسامى دارد كه هركدام حكمى دارد و آن پنج قسم است:
اوّل
آب كر،
دوم
آب قليل، سوم
آب جارى و آبهاى لوله كشى،
چهارم آب
باران، پنجم
آب چاه، ولى همه اين آبها پاك و پاك كننده اند; امّا آب مضاف چيزى را پاك
نمى كند، بلكه با ملاقات به نجس، نجس مى شود.
1ـ
آب كر
مسأله 23ـ
آب كر بنابر احتياط واجب مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه طول و عرض و عمق
آن هركدام سه وجب ونيم است بريزند، آن ظرف را پركند، يا وزن آن 384 كيلوگرم
(384 ليتر) باشد و معيار در وجب، وجبهاى متوسّط است.
مسأله 24ـ
اگر عين نجس مانند بول و خون در آب كر بريزد نجس نمى شود، مگر اين كه رنگ،
يا بو يا مزه آن تغيير كند.
مسأله 25ـ
اگر چيزى كه نجس شده (مانند لباس و ظرف) در آب كر بشويند، پاك مى شود.
مسأله
26ـ هرگاه
رنگ و بو و طعم آب كر به واسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمى شود ولى خوب
است از هرگونه آب آلوده اجتناب گردد.
مسأله 27ـ
هرگاه عين نجس (مانند خون) به آبى كه بيشتر از كر است برسد و قسمتى از آن
را تغيير دهد چنانچه باقيمانده به اندازه كر يا بيشتر است، فقط آن قسمت كه
تغيير كرده نجس مى شود و الاّ تمام آن نجس خواهد شد.
مسأله 28ـ
هرگاه چيز نجس را زير شيرى كه متّصل به كر است بگيرند، آبى كه از آن
مى ريزد پاك است، مگر اين كه بو يا رنگ يا طعم نجاست به خود گيرد.
مسأله 29ـ
آبى كه به اندازه كر يا بيشتر بوده، چنانچه شك كنيم از كر افتاده حكم آب كر
را دارد و بعكس، اگر آبى كمتر از كر بوده و شك داريم كر شده، حكم آب كمتر
از كر را دارد.
مسأله 30ـ
كُر بودن آب را از دو راه مى توان شناخت: نخست اين كه خود انسان يقين پيدا
كند و ديگر اين كه لااقل يك نفر عادل خبر دهد.
2ـ
آب قليل
مسأله 31ـ
آب قليل آبى را گويندكه از مقداركر كمتر باشد و از زمين نجوشد.
مسأله 32ـ
هرگاه چيز نجسى به آب قليل برسد آن را نجس مى كند (بنابر احتياط واجب) امّا
اگر از بالا بريزند، فقط آن مقدار كه به نجس رسيده نجس مى شود و اگر به
صورت فوّاره از پايين به بالا رود و به چيز نجسى برسد، قسمت پايين آن نجس
نمى شود.
مسأله 33ـ
اگر با آب قليل پاك چيزى را كه نجس شده بشويند پاك مى شود (باشرايطى كه
بعداً گفته خواهد شد) امّا آبى كه از آن جدا مى شود و آن را
«غساله»
گويند، نجس است; مگر در آبى
كه با آن مخرج بول و مدفوع را مى شويند كه با پنج شرط پاك است:
1ـ
يكى از اوصاف سه گانه نجس را به خود نگرفته باشد.
2ـ
نجاستى از خارج به آن نرسيده
باشد. 3ـ
نجاست ديگرى مانند خون يا بول همراه آن نباشد.
4ـ
بنابر احتياط واجب ذرّات مدفوع در آب پيدا نباشد.
5ـ
بيشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد، ولى پاك بودن اين
آب به آن معنى است كه اگر به بدن و لباس ترشّح كند لازم نيست آن را آب
بكشند، امّا ساير استفاده هاى آب پاك را از آن نمى توان كرد.
3ـ
آب جارى
مسأله 34ـ
آبهايى كه از زمين مى جوشد و جارى مى شود مانند آب چشمه و قنات، يا از
برفهاى متراكم در كوهها سرچشمه مى گيرد و ادامه دارد آب جارى است.
مسأله 35ـ
آب جارى با ملاقات نجاست نجس نمى شود، هرچند كمتر از كر باشد، مگر اين كه
بو، يا رنگ، يا طعم نجاست به خود گيرد.
مسأله 36ـ
هرگاه نجاستى به آب جارى برسد و قسمتى از آن، بو، يا رنگ ويا طعم نجس گيرد
همان مقدار نجس مى شود و طرفى كه متّصل به چشمه است اگرچه كمتر از كر باشد
پاك است، ولى طرف ديگر اگر كمتر از كر باشد نجس مى شود، مگر اين كه با آب
تغيير نكرده، اتّصال به چشمه داشته باشد.
مسأله 37ـ
آبهاى ايستاده كه هروقت از آن برمى دارند باز هم مى جوشد حكم آب جارى دارد
و با ملاقات نجاست نجس نمى شود، هرچند كمتر از كر باشد، همچنين آبهاى
ايستاده كنار نهرها كه متّصل به نهر است.
مسأله 38ـ
چشمه ها و قناتها كه گاه مى جوشد و گاه از جوشش مى افتد، در هنگامى كه
مى جوشد حكم آب جارى دارد.
مسأله 39ـ
آبهاى لوله كشى شهرها و حمّام ها و مانند آن كه متّصل به منبع است حكم آب
جارى را دارد، به شرط اين كه آب منبع به تنهايى يا به اضافه لوله ها كمتر
از كر نباشد.
مسأله 40ـ
هرگاه ظرفى را زير آب لوله كشى بگذارند، آبى كه درون ظرف است حكم آب جارى
را دارد، به شرط اين كه متّصل به آب لوله كشى باشد.
4ـ
آب باران
مسأله 41ـ
آب باران در حكم آب جارى است و به هر چيز نجسى برسد آن را پاك مى كند، خواه
زمين باشد، يا بدن، يا فرش و يا غير اينها، به شرط اين كه عين نجاست در آن
نباشد و غساله يعنى آبى كه با آن شسته شده جدا شود.
مسأله 42ـ
بارش چند قطره كافى نيست، بلكه بايد به مقدارى ببارد كه به آن
«باران»
گويند.
مسأله 43ـ
هرگاه باران روى عين نجسى ببارد و به جاى ديگر ترشح كند، احتياط واجب
اجتناب از آن است.
مسأله 44ـ
هرگاه روى زمين يا پشت بام عين نجس باشد و باران روى آن ببارد احتياط واجب
اجتناب است، امّا آن مقدار كه روى نجس نباريده پاك است و اگر باهم مخلوط
شود و از ناودان جارى گردد آن هم پاك است.
مسأله 45ـ
هرگاه آب باران جارى شود و به زير سقف يا جايى كه باران نمى بارد برسد آن
را پاك مى كند، به شرط اين كه باران قطع نشده باشد.
مسأله 46ـ
هرگاه آب باران در جايى جمع شود و متّصل به باران باشد، حكم آب باران را
دارد و هرچيز نجسى را پاك مى كند هرچند كمتر از كر باشد.
مسأله 47ـ
هرگاه فرش پاكى روى زمين نجس باشد و باران بر آن ببارد و از زير آن جارى
شود، آن فرش نجس نمى شود، بلكه زمين هم پاك مى شود.
مسأله 48ـ
هرگاه باران بر حوضى كه آب آن نجس است ببارد و با آن مخلوط گردد پاك
مى شود.
5ـ
آب چاه
مسأله 49ـ
آب چاه پاك و پاك كننده است، هرچند كمتر از كر باشد و اگر چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست با آن شسته شود پاك مى گردد،
مگر اين كه به واسطه رسيدن عين نجس، بو يا رنگ ويا طعم نجس به خود بگيرد.
مسأله 50ـ
گرچه آب چاه بر اثر افتادن چيز نجس در آن نجس نمى شود، ولى مستحبّ است
مقدارى از آن را براى هريك از اشياء نجس بكشند و دور بريزند، اين مقدار در
كتابهاى مفصل فقهى تعيين شده است.
مسأله 51ـ
چاههاى عميق و نيمه عميق و معمولى كه آب آن با موتور و تلمبه كشيده مى شود
هرگاه آبى كه از آن كشيده اند، به مقدار كر باشد پاك كننده است و اگر كمتر
از كر باشد مادام كه آب جريان مستمر دارد حكم آب چاه را دارد و با ملاقات
نجاست نجس نمى شود.
مسأله 52ـ
هرگاه آب چاه بر اثر ريختن عين نجس در آن بو يا رنگ يا طعم نجاست گيرد و
بعداً اين تغيير، خود به خود از بين برود آب چاه پاك نمى شود، مگر اين كه
آبهاى تازه اى از آن بجوشد و با آن مخلوط گردد.
احكام
آبها
مسأله 53ـ
آب مضاف كه در اوّل اين بحث معنى آن گفته شد مانند گلاب و آب ميوه، چيز نجس
را پاك نمى كند و نيز وضو و غسل با آن صحيح نيست.
مسأله 54ـ
هرگاه آب مضاف با چيز نجسى ملاقات كند نجس مى شود، مگر در سه صورت:
اوّل
اين كه از بالا به پايين بريزد، مثلاً گلاب را از گلابدان روى دست نجسى
بريزيم، گلابهايى كه در گلابدان است نجس نمى شود.
دوم
اين كه مانند فوّاره با فشار از پايين به بالا رود، در اين صورت نيز تنها
آن قسمت كه با نجس ملاقات كرده نجس مى شود.
سوم
آن كه بقدرى زياد باشد كه بگويند نجاست به آن سرايت نكرده، مثل اين كه
استخر بزرگى از آب مضاف باشد و نجس در گوشه اى از آن بيفتد يا لوله
طولانى از نفت باشد و نجس با يك طرف آن ملاقات كند، در اين گونه
موارد، بقيّه نجس نمى شود.
مسأله 55ـ
هرگاه آب مضاف نجس، با كر يا آب جارى، چنان مخلوط شود كه ديگر به آن مضاف
نگويند، پاك مى شود.
مسأله 56ـ
هرگاه آبى مطلق بوده، شك كنيم مضاف شده يا نه ـ مانند سيلابهايى كه
نمى دانيم به آن آب مى گويند يا نه ـ حكم آب مطلق را دارد، يعنى مى توان
چيزهاى نجس را با آن شست و وضو گرفت و غسل كرد، امّا بعكس اگر آبى مضاف
بوده، شك داريم مطلق شده، حكم آب مضاف را دارد.
مسأله 57ـ
آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و حالت سابقه آن هم معلوم نيست چيزى را
پاك نمى كند، وضو و غسل هم با آن باطل است، امّا اگر چيز نجسى به آن رسد
نجس نمى شود.
مسأله 58ـ
هرگاه آبى بر اثر مجاورت و نزديكى با عين نجس بوى نجس بگيرد پاك است، مگر
اين كه عين نجس به آن برسد، درعين حال اجتناب از آن بهتر است.
مسأله 59ـ
هرگاه آبى كه بو، يا رنگ و يا طعم آن بر اثر نجاست تغيير كرده خود به خود
رنگ و بو و طعمش از بين برود پاك نمى شود، مگر اين كه با آب كر يا باران يا
جارى مخلوط گردد.
مسأله 60ـ
آبى كه قبلاً پاك بوده شك داريم نجس شده يا نه، پاك است و آبى كه قبلاً نجس
بوده شك داريم پاك شده يا نه نجس است.
مسأله 61ـ
آب نيم خورده «حيوانات نجس»
مانند سگ و خوك نجس است، امّا نيم خورده حيوانات حرام گوشت (مانند گربه و
جانوران درنده) پاك است هرچند خوردن آن مكروه است.
مسأله 62ـ
مستحبّ است آب نوشيدنى كاملاً تميز بوده باشد، خوردن آبهاى آلوده كه موجب
بيمارى مى گردد حرام است، آبهاى شست و شو نيز شايسته است تميز باشد از
آبهاى متعفّن و آلوده تا آنجا كه ممكن است، بايد پرهيز شود.
احكام
تخلّى
مسأله 63ـ
واجب است انسان عورت خود را از ديگران بپوشاند، چه در موقع تخلّى و چه در
مواقع ديگر، خواه بيننده محرم او باشد (مانند خواهر و مادر) يا نامحرم،
بالغ باشد يا غير بالغ، حتّى از اطفال مميّز كه خوب و بد را مى فهمند. ولى
زن و شوهر لازم نيست خود را از يكديگر بپوشانند.
مسأله 64ـ
براى پوشانيدن عورت از هر چيز مى توان استفاده كرد، حتّى با دست و آب كدر.
مسأله 65ـ
در موقع تخلّى بايد رو به قبله يا پشت به قبله نباشد و برگرداندن عورت به
تنهايى كافى نيست، امّا اگر بدن رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط
واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله نكند.
مسأله 66ـ
در موقع شستن مخرج بول و غائط مانعى ندارد رو به قبله و پشت به قبله باشد،
ولى در موقع «استبراء»
احتياط واجب ترك است.
مسأله 67ـ
احتياط واجب آن است كه بزرگترها بچّه ها را در موقع تخلّى رو به قبله يا
پشت به قبله ننشانند، امّا اگر خود بچّه بنشيند جلوگيرى او واجب نيست،
هرچند بهتر است.
مسأله 68ـ
در منزلهايى كه مستراح آن رو به قبله يا پشت به قبله ساخته شده (خواه از
روى عمد باشد، يا اشتباه، يا ندانستن مسأله) بايد طورى بنشينند كه رو به
قبله يا پشت به قبله نباشد و الاّ حرام است.
مسأله 69ـ
اگر قبله را نمى داند بايد جستجو كند و اگر طريقى براى جستجو نيست اگر
مى تواند تأخير بيندازد، امّا در صورت ضرورت به هر طرف بنشيند اشكالى
ندارد، در هواپيماها و قطارها نيز بايد همين معنى را مراعات كرد.
مسأله 70ـ
در چند محل تخلّى كردن حرام است (خواه بول يا غائط):
اوّل
در كوچه ها و جادّه هايى كه مسير مردم است.
دوم
در جايى كه براى عدّه خاصى وقف شده، مانند
مدرسه هايى كه مخصوص طلاّب است يا مساجدى كه آبريز آن فقط براى نمازگزاران
مى باشد. سوم
روى قبر مؤمن يا هر محلّ ديگرى كه موجب بى احترامى نسبت به مؤمن يا يكى از
مقدّسات شود.
مسأله 71ـ
مخرج غائط را مى توان با آب شست، يا با سه قطعه كاغذ يا سنگ يا پارچه يا
مانند آن تميز كرد، مگر در صورتى كه از حدّ معمول تجاوز كرده و اطراف مخرج
را آلوده نموده باشد، يا نجاست ديگرى مانند خون با آن بيرون آيد،يا از خارج
نجاستى به آن برسد، كه در اين حال فقط با آب پاك مى شود.
مسأله 72ـ
در مواردى كه مى توان مخرج غائط را با غير آب تميز كرد، شستن با آب بهتر
است.
مسأله 73ـ
مخرج بول با غير آب پاك نمى شود و اگر با آب قليل بشويند واجب است دوبار
بشويند، امّا با شيلنگ هاى متّصل به آب لوله كشى كه در حكم جارى است، يك
مرتبه كافى است.
مسأله 74ـ
در شستن مخرج بول و غائط فرق ميان مجراى طبيعى و غيرطبيعى نيست، ولى در
مخرج غيرطبيعى غير آب كفايت نمى كند.
مسأله 75ـ
هرگاه مخرج غائط را با سه قطعه سنگ، يا كاغذ و مانند آن پاك كنند و ذرات
كوچكى كه معمولاً جز با آب برطرف نمى شود باقى بماند، ضررى ندارد و
مى تواند با آن نماز بخواند.
مسأله 76ـ
هرگاه با سه طرف يك قطعه سنگ محل را پاك كند كافى است، همچنين با سه گوشه
يك قطعه كاغذ و پارچه.
مسأله 77ـ
اگر شك كند كه مخرج را پاك كرده، بايد خود را تطهير كند، ولى اگر بعد از
نماز شك كند، نمازش صحيح، امّا براى نمازهاى بعد بايد خود را تطهير كند.
استبراء
مسأله 78ـ
استبراء عمل مستحبّى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام
مى دهند، به اين ترتيب كه چند مرتبه از بيخ آلت تا بالا دست
مى كشند و قسمت بالا را چند مرتبه فشار مى دهند، تا باقيمانده قطرات
بول خارج شود، امّا استبراء از منى آن است كه بعد از خروج منى بول كنند
تا ذرّات باقى مانده خارج شود.
مسأله 79ـ
رطوبتهايى كه از انسان خارج مى شود غير از بول و منى بر چند قسم است:
اوّل
آبى كه گاه بعد از بول بيرون مى آيد و كمى سفيد و چسبنده است و به آن
«وَدْى»
مى گويند، دوم
آبى كه هنگام ملاعبه و بازى كردن با همسر بيرون مى آيد و به آن
«مَذْى»
مى گويند، سوم
آبى كه گاه بعد از منى بيرون مى آيد و به آن
«وَذْى»
گويند، همه اين آبها در
صورتى كه مجرا آلوده به بول و منى نباشد، پاك است و وضو و غسل را هم
باطل نمى كند.
مسأله 80ـ
فايده استبراء از بول اين است كه، مجرا را از بول پاك مى كند، يعنى اگر
آب مشكوكى بعد از آن خارج شود پاك است و وضو را هم باطل نمى كند، امّا
اگر استبراء نكرده بايد وضو را اعاده كند و محل را بشويد.
مسأله 81ـ
فايده استبراء از منى اين است كه اگر رطوبت مشكوكى از او خارج شود و
نداند منى است يا يكى از آبهاى پاك، غسل ندارد و اگر استبراء نكند و
احتمال دهد ذرّات منى در مجرى باقى بوده و همراه بول يا رطوبت ديگرى
خارج شده، بايد دوباره غسل كند.
مسأله 82ـ
هرگاه شك كند استبراء كرده يا نه، بايد از رطوبتهاى مشكوك اجتناب كند،
امّا اگر استبراء كرده ولى نمى داند درست بوده يا نه، اعتنا به شك
نمى كند.
مسأله 83ـ
براى زن استبراء نيست و هرگاه رطوبت مشكوكى از او خارج شود، پاك است
وضو وغسل هم ندارد.
مستحبّات
و مكروهات تخلّى
مسأله 84ـ
مستحبّ است در موقع تخلّى جايى بنشيند كه كسى مطلقاً او را
نبيند، همچنين مستحبّ است هنگام تخلّى سر را بپوشاند.
مسأله 85ـ
اين كارها در موقع تخلّى مكروه است:
1ـ
نشستن زير درختان ميوه،
2ـ
نشستن در جايى كه محلّ عبور و مرور مردم است، هرچند كسى او را نبيند.
3ـ
نشستن اطراف خانه ها،
4ـ
نشستن مقابل خورشيد و ماه، ولى اگر عورت خود را بپوشاند، مكروه نيست.
5ـ
توقّف زياد، 6ـ
سخن گفتن مگر به هنگام ضرورت، ولى ذكر خدا در همه حال خوب است.
7ـ
ايستاده بول كردن، 8ـ
بول
كردن در آب، مخصوصاً آبهاى ايستاده،
9ـ
بول كردن در سوراخ جانوران،
9ـ
بول كردن در زمينهاى سفت كه از آن ترشّح مى شود و در مقابل باد.
مسأله 86ـ
نگه داشتن بول و غائط مكروه است، و اگر ضرر داشته باشد اشكال دارد.
مسأله 87ـ
مستحبّ است پيش از خواب و پيش از نماز و بعد از خارج شدن منى، بول كند.
چيزهاى نجس
مسأله 88ـ
نجاسات بنابر احتياط واجب يازده چيز است:
1ـ
بول 2ـ
مدفوع
3ـ
منى 4ـ
مردار 5ـ
خون 6ـ
سگ 7ـ
خوك 8ـ
كافر 9ـ
مايعات مست كننده
10ـ
آبجو 11ـ
عرق حيوان نجاستخوار
1 و 2ـ بول
و مدفوع
مسأله 89ـ
بول و مدفوع انسان و هر حيوان حرام گوشت كه خون جهنده دارد، يعنى اگر
رگ آن را ببرندخون از آن به سرعت جارى مى شود، نجس است، احتياط واجب آن
است از بول حيوان حرام گوشت كه خون جهنده ندارد نيز اجتناب كند; ولى
فضله حيوانات كوچك ـ مثل پشه مگس و مانند آنها پاك است ـ بنابر اين از
فضله موش و گربه و حيوانات درنده و مانند آنها بايد اجتناب كرد.
مسأله 90ـ
بول و مدفوع حيوان نجاستخوار نجس است بنابر احتياط واجب همچنين بول و
غائط حيوانى كه انسانى آن را وطى كرده، يعنى با آن نزديكى نموده است.
مسأله 91ـ
از بول و مدفوع گوسفندى كه شير خوك خورده بايد اجتناب كرد.
مسأله 92ـ
فضله و بول پرندگان حلال گوشت و حرام گوشت نجس نيست، ولى احتياط مستحبّ
پرهيز از حرام گوشت است مخصوصاً از بول خفّاش.
3ـ
منى
مسأله 93ـ
منى حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، خواه حرام گوشت باشد، يا
حلال گوشت و احتياط واجب آن است كه از منى حيوانى كه خون جهنده ندارد
نيز اجتناب شود.
4ـ مردار
مسأله 94ـ
مردار حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است در صورتى كه خودش مرده باشد،
امّا اگر به غير دستور شرعى آن را ذبح كرده باشند پاك است، ولى احتياط
مستحبّ پرهيز است، بنابراين گوشت و پوست حيواناتى كه از ممالك
غيراسلامى مى آورند پاك است، ولى خوردن اين گوشت ها حرام است، مگر اين
كه يقين به ذبح شرعى آنها پيدا شود، يا آورنده آن خبر دهد كه ذبح شرعى
شده است.
مسأله 95ـ
اجزاى مردار كه روح ندارد مانند پشم و مو و ناخن پاك است، ولى استخوان
و قسمتى از دندان و شاخ كه روح دارد يعنى اگر آسيبى به آن برسد ناراحت
مى شود، اشكال دارد.
مسأله 96ـ
اجزايى را كه روح دارد اگر از بدن انسان يا حيوان زنده جدا كنند
نجس است، هرچند گوشت كمى باشد.
مسأله 97ـ
پوستهايى كه از لب و سر و جاهاى ديگر بدن انسان جدا مى شود پاك است،
امّا اگر آن را با فشار جدا كنند احتياط واجب اجتناب است.
مسأله 98ـ
تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مى آيد پاك است، به شرط اين كه پوست
آن سفت شده باشد، ولى بايد ظاهر آن را آب بكشند.
مسأله 99ـ
اگر برّه و بزغاله پيش از آن كه علفخوار شود بميرد، پنير مايه اى كه در
شيردان آنهاست پاك است، ولى بيرون آن را بنابر احتياط واجب بايد آب
بكشند.
مسأله 100ـ
گوشت و پوست و پيه و چرمى كه در بازار مسلمانان فروخته مى شود، يا
مسلمانى براى انسان هديه مى آورد پاك است، ولى اگر بدانند آن مسلمان از
كافر گرفته و رسيدگى لازم را نكرده است، مستحبّ است از آن اجتناب شود،
ولى خوردن آن حرام مى باشد.
مسأله 101ـ
تمام مواد غذايى و غيرغذايى كه از كشورهاى غير اسلامى مى آورند مانند
كره و روغن و پنير و انواع داروها و صابون و واكس و پارچه و عطر و
امثال اينها، اگر انسان يقين به نجس بودن آنها نداشته باشد، پاك است.
5ـ خون
مسأله 102ـ
خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد (يعنى اگر رگ آن را ببرند خون
از آن به سرعت جارى مى شود) نجس است، ولى خون حيواناتى كه خون جهنده
ندارند مانند ماهى و مار و همچنين خون پشه پاك است.
مسأله 103ـ
هرگاه حيوان حلال گوشت را مطابق دستور شرع سر ببرند و خون آن به مقدار
معمول بيرون آيد خونى كه در بدنش باقى مى ماند پاك است، مگر اين كه سر
حيوان را در جاى بلند قرار دهند و خون به بدن حيوان بر گردد و اگر به
علّت نفس كشيدن، خون برگردد نيز احتياط واجب، اجتناب است.
مسأله 104ـ
خونى كه در تخم مرغ است نجس است بنابر احتياط واجب و خوردن
آن نيز حرام است.
مسأله 105ـ
خونى كه به هنگام دوشيدن شير در آن ديده مى شود نجس است و شير را هم
نجس مى كند.
مسأله 106ـ
خونى كه از لثه يا جاى ديگر دهان بيرون مى آيد هرگاه در آب دهان حل شود
و از بين برود پاك است و فرو بردن آب دهان نيز در اين صورت جايز است،
ولى عمداً اين كار را نكند.
مسأله 107ـ
هرگاه خون به واسطه كوبيده شدن زير پوست يا ناخن بميرد، اگر طورى باشد
كه ديگر به آن خون نگويند پاك است و اگر به آن خون بگويند مادام كه زير
پوست و ناخن است براى وضو و غسل نماز اشكال ندارد، امّا هرگاه سوراخ
شود اگر ضرر و زحمت فوق العاده اى ندارد بايد آن را بيرون آورند و اگر
زحمت زياد دارد بايد براى وضو و غسل اطراف آن را شست و پارچه اى روى آن
بگذارد و روى پارچه دست تر بكشد و احتياطاً تيمّم هم بكند.
مسأله 108ـ
اگر انسان نداند سياهى زير پوست، خون مرده است يا گوشت بر اثر كوبيده
شدن، به آن رنگ درآمده، پاك است.
مسأله 109ـ
زردابه اى كه گاه موقع خراشيدگى پوست يا در اطراف زخم پيدا مى شود
چنانچه معلوم نباشد خون است يا با خون مخلوط شده، پاك است.
مسأله 110ـ
پوست سرخ رنگى كه بعد از شستن زخم يا هنگام بهبودى روى زخم ظاهر مى شود
پاك است، مگر اين كه يقين حاصل شود خون در آن است.
6 و 7ـ سگ
و خوك
مسأله 111ـ
سگ و خوك معمولى نجس است، حتّى مو و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آن نجس
مى باشد ولى سگ و خوك دريايى پاك است.
مسأله 112ـ
حيوانى كه از اين دو يعنى سگ و خوك متولّد گردد، يا از جفت گيرى يكى از
اين دو باحيوان ديگرى متولّد شود و به آن سگ و خوك نگويند پاك است.
8ـ كافر و
كسانى كه در حكم كافرند
مسأله 113ـ
كافر يعنى كسى كه خدا، يا پيامبر اسلام(صلى الله عليه و
آله) را قبول ندارد، يا براى خدا شريكى قرار مى دهد بنابر
احتياط نجس است، هرچند به يكى از اديان آسمانى، مانند آيين يهود و
نصارى ايمان داشته باشد.
مسأله 114ـ
كسانى كه به خدا و پيامبر اسلام(صلى الله عليه و
آله) ايمان دارند، ولى وسوسه هايى براى آنها پيدا مى شود و به
مطالعه و تحقيق مى پردازند پاكند و اين وسوسه ها ضررى ندارد.
مسأله 115ـ
كسى كه ضرورى دين اسلام يعنى چيزى را كه همه مسلمانان مى دانند (مانند
معاد روز قيامت و واجب بودن نماز و روزه و امثال آن) را منكر شود،
چنانچه ضرورى بودن آن را بداند، كافر است و اگر در ضرورى بودن آن شك
دارد كافر نيست، ولى احتياط مستحبّ آن است كه از او اجتناب شود.
مسأله 116ـ
آنچه در بالا درباره نجس بودن كافر گفته شد، تمام اجزاى بدن او حتّى مو
و ناخن را شامل مى شود.
مسأله 117ـ
كسى كه در جامعه اسلامى زندگى مى كند و از اعتقادات او خبر نداريم، پاك
است و جستجو و تفتيش لازم نيست و نيز در جوامع غير اسلامى چنانچه
افرادى باشند كه معلوم نباشد مسلمان هستند يا كافر، پاكند.
مسأله 118ـ
بچّه هاى كفّار به حكم آنها هستند و بچّه هاى مسلمانان حتّى بچّه اى كه
فقط پدرش مسلمان است پاك است، امّا اگر فقط مادرش مسلمان باشد احتياط،
اجتناب است.
مسأله 119ـ
هرگاه كسى ـ پناه بر خدا ـ به خدا، يا پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا
يكى از ائمّه معصومين(عليهم السلام) يا فاطمه زهرا(عليهم السلام) دشنام
و ناسزا گويد يا عداوت داشته باشد، كافراست.
مسأله 120ـ
كسانى كه در حق على(عليه السلام) و ساير امامان(عليهم السلام) غلوّ
كنند; يعنى، آن بزرگواران را خدا بدانند يا صفات مخصوص خدايى براى آنها
قائل باشند، كافرند.
مسأله 121ـ
كسانى كه عقيده به وحدت وجود دارند يعنى مى گويند در عالم هستى يك وجود
بيش نيست و آن خداست و همه موجودات عين خدا هستند و كسانى كه معتقدند
خدا در انسان، يا موجود ديگرى حلول كرده و با آن يكى شده، يا خدا را
جسم بدانند احتياط واجب، اجتناب از آنهاست.
مسأله 122ـ
تمام فرقه هاى اسلامى پاكند، مگر آنها كه با ائمه معصومين(عليهم
السلام)عداوت و دشمنى دارند و خوارج و غُلات، يعنى غلوكنندگان در حق
ائمّه(عليهم السلام).
9ـ مسكر
مايع
مسأله 123ـ
شراب و هر مايعى كه انسان را مست مى كند نجس است بنابراحتياط واجب،
امّا اگر مثل بنگ و حشيش باشد كه مخدّر و مستى آور است و ذاتاً مايع
نيست پاك است، هرچند آن را با آب مخلوط كنند و به صورت مايع درآورند،
ولى استعمال آن به هر حال حرام است.
مسأله 124ـ
الكل طبّى و صنعتى كه انسان نمى داند از چيز مست كننده مايع گرفته شده،
پاك است همچنين ادكلن و عطرها و داروهايى كه با الكل طبّى يا صنعتى
مخلوط است.
مسأله 125ـ
الكلهايى كه ذاتاً قابل شرب نيست يا جنبه سمّى دارد نجس نيست، ولى
هرگاه آن را رقيق كنند و مشروب و مسكر باشد نوشيدنش حرام است و
احتياطاً حكم نجس دارد.
مسأله 126ـ
هرگاه آب انگور به خودى خود جوش آيد (جوش آمدنى كه معمولاً مقدّمه شراب
شدن است) نجس و حرام است، ولى اگر با حرارت آتش يا غير آن به جوش آيد
نجس نيست، ولى خوردنش حرام است. همچنين آب خرما و مويز و كشمش، بنابر
احتياط واجب.
مسأله 127ـ
هرگاه خرما و مويز و كشمش را در غذا بريزند و بجوشد، خوردن آن اشكال
ندارد.
10ـ
آبجو
مسأله 128ـ
مشروب الكى كه از جو گرفته مى شود و به آن
«آبجو»
مى گويند حرام و از جهت نجاست مانند شراب است، ولى آبى كه براى خواصّ
طبّى از جو مى گيرند و به آن
«ماء الشّعير»
مى گويند و ابداً مسكر نيست، پاك و حلال است.
مسأله 129ـ
مخمّر آبجو كه به آن «لوردوبير»
نيز مى گويند و به صورت گردى است كه مصرف طبّى دارد نه مسكر است و نه
مايع، پاك و حلال است.
11ـ
عرق
حيوان نجاستخوار
مسأله 130ـ
عرق شتر نجاستخوار بلكه حيوانات ديگر نجاستخوار نجس است بنابر احتياط
واجب.
عرق جُنُب
از حرام
مسأله 131ـ
كسى كه از طريق حرام جُنُب شود، خواه به واسطه زنا باشد، يالواط و يا
استمناء، عرق او نجس نيست، ولى مادام كه بدن يا لباس او عرق دارد با آن
نماز نخواند بنابر احتياط واجب.
مسأله 132ـ
احتياط مستحبّ آن است كه از عرق جُنُب از حرام پرهيز شود و براى رعايت اين احتياط، بهتر است با آب ملايم غسل كند، كه به هنگام غسل
بدن او عرق نكند، اين در صورتى است كه با آب قليل غسل نمايد و اگر با
آب كر و مانند آن باشد اشكال ندارد، امّا بعد از پايان غسل يك بار همه
بدن را آب بكشد (بنابراحتياط مستحبّ).
مسأله 133ـ
نزديكى كردن با همسر در حال عادت ماهيانه يا در حال روزه ماه مبارك
رمضان حرام است و اگر عرق كند، احتياط واجب آن است كه با آن، معامله
عرق جُنُب از حرام كند.
مسأله 134ـ
منظور از عرق جُنُب از حرام عرقى است كه در آن حال يا بعد از آن، پيش
از آن كه غسل كند از بدن او بيرون مى آيد.
مسأله 135ـ
هرگاه جنب ازحرام به واسطه نداشتن آب، يا عذر ديگر، يا تنگى وقت تيمّم
كند، عرقهاى بدن او بعد از آن پاك و نمازخواندن با آن، جايز است.
راههاى
ثابت شدن نجاست
مسأله 136ـ
نجس بودن چيزى از سه راه ثابت مى شود:
اوّل
آن كه انسان يقين پيدا كند، ولى گمان حتّى گمان قوى كافى نيست;
بنابراين، غذا خوردن در بعضى از اماكن عمومى كه گاه انسان گمان قوى به
نجس بودن آنها دارد جايز است، مگر آن كه يقين به نجاست پيدا كند.
دوم
آن كه «ذواليد»
يعنى كسى كه چيزى در اختيار اوست (مانند صاحب خانه و فروشنده و
خدمتكار) خبر دهد كه آن چيز نجس است.
سوم
دو نفر عادل و يا حتّى
يك نفر گواهى دهد.
مسأله 137ـ
هرگاه چيزى پاك بوده شك دارد نجس شده است يا نه، پاك است و اگر چيزى
قبلاً نجس بوده شك دارد پاك شده يا نه، نجس است.
مسأله 138ـ
هرگاه مى داند يكى از دو ظرف، يا دو لباس كه هر دو قابل استفاده اوست
نجس شده و نداند كدام است بايد از هر دو اجتناب كند، امّا اگر مثلاً
نداند لباس خودش نجس شده، يا لباس شخص بيگانه اى كه مورد استفاده او
نيست، اجتناب لازم نمى باشد.
مسأله 139ـ
افراد وسواسى نبايد به علم و يقين خود در طهارت و نجاست توجّه كنند،
بلكه بايد ببينند افراد معمولى درچه مورد يقين به طهارت يانجاست پيدا
مى كنند و به همان ترتيب عمل كنندوبراى ترك وسواس،بهترين راه،
بى اعتنايى است.
مسأله 140ـ
احتياط زياد از حد در مسأله طهارت و نجاست از نظر شرع كار پسنديده اى
نيست، بلكه اگر سبب وسواس گردد اشكال دارد.
مسأله
141ـ
هرگاه گمان كند چيزى نجس شده، تفحّص و جستجو و سؤال كردن لازم نيست و
اگر جستجو موجب وسواس گردد، آن هم اشكال دارد.
مسأله 142ـ
مستحبّ است علاوه بر رعايت مسائل مربوط به طهارت و نجاست، نظافت و
پاكيزگى در بدن و لباس و خانه و مسكن و مركب و تمام محيط زندگى رعايت
شود ، همان گونه كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و
آله) و ائمّه هدى(عليهم السلام) رعايت مى فرمودند.
اسباب
سرايت نجاست
مسأله 143ـ
هرگاه چيز پاكى با چيز نجسى ملاقات كند و يكى از آن دو رطوبت داشته
باشد نجس مى شود، امّا اگر هر دو خشك باشند يا رطوبت بقدرى كم باشد كه
سرايت نكند، پاك است (مگر در ملاقات چيزى با مرده انسان پيش از غسل
دادن كه احتياط واجب اجتناب است، هرچند خشك باشد).
مسأله 144ـ
اگر در ملاقات يا در رطوبت داشتن شك كند، آن چيز نجس نمى شود.
مسأله 145ـ
هرگاه بداند قسمتى از فرش، يا لباس نجس شده امّا نمى داند كدام قسمت آن
است اگر دست، به قسمتى از آن بزند نجس نمى شود، همين طور هر دو چيزى كه
مى داند يكى از آن دو نجس شده ،ولى نمى داند كدام نجس است ملاقات با
يكى از آن دو سبب نجاست نمى شود.
مسأله 146ـ
زمين يا پارچه و مانند آن اگر رطوبت داشته باشد و چيز نجسى به آن برسد
همان قسمت نجس مى شود و بقيّه پاك است، مگر اين كه رطوبت بقدرى زياد
باشد كه از جايى به جاى ديگر سرايت كند. همچنين خيار و خربزه و ماست و
امثال آنها اگر رطوبت زياد و مسرى نداشته باشد، همان محلّ ملاقات نجس
مى شود.
مسأله 147ـ
روغن و شيره اگر روان باشد هرگاه نقطه اى از آن نجس شود تمام آن نجس
مى شود، امّا اگر روان نباشد، بطورى كه از جايى به جايى سرايت كند فقط
محلّ ملاقات نجس است و مى توان آن را برداشت و دور ريخت.
مسأله 148ـ
اگر مگس يا مانند آن روى چيز نجسى بنشيند، كه تر است و بعد روى چيز
پاكى بنشيند نجس نمى شود، چون احتمال دارد پاى اين حشرات رطوبتى به خود
نگيرد،امّا اگر بدانيم نجاستى را باخود حمل كرده وسرايت نموده،نجس
مى شود.
مسأله 149ـ
هرگاه جايى از بدن كه عرق دارد نجس شود، هرجا كه عرق به آن سرايت كند
نجس مى شود.
مسأله 150ـ
اخلاطى كه از بينى يا گلو مى آيد هرگاه غليظ باشد و نقطه اى از آن خون
داشته باشد همان نقطه نجس است اگر روان باشد،همه نجس مى شود.
مسأله 151ـ
هرگاه ظرفى را كه ته آن سوراخ است روى زمين نجسى بگذارند، چنانچه آب با
فشار از آن خارج شود داخل ظرف نجس نخواهد شد.
مسأله 152ـ
هرگاه چيزى مانند سوزن در داخل بدن با نجاستى مانند خون ملاقات كند نجس
مى شود بنابر احتياط واجب ، هر چند موقع بيرون آمدن آلوده نباشد،
همچنين است آب دهان و بينى هرگاه در داخل دهان و بينى با خون ملاقات
كند احتياط، اجتناب است.
مسأله 153ـ
چيزى كه نجس شده مثلاً دستى كه با بول ملاقات كرده، اگر با رطوبت با
چيز پاكى ملاقات كند آن هم نجس مى شود.
احكام
نجاسات
مسأله 154ـ
اوّل:
خوردن و آشاميدن چيز نجس حرام است و خورانيدن عين نجس، مانند مسكرات به
اطفال نيز حرام مى باشد و بنابر احتياط واجب بايد از خورانيدن غذايى كه
نجس شده به اطفال نيز خوددارى كرد، امّا آنچه بر اثر نجس بودن دست خود
آنها نجس مى شود، اشكال ندارد.
مسأله 155ـ
فروختن و عاريه دادن چيز نجس اشكال ندارد و اطّلاع دادن نيز لازم نيست،
مگر در صورتى كه بداند گيرنده آن را در خوردن و نماز و مانند آن
استعمال مى كند، كه احتياط واجب اعلام است.
همچنين اگر نزد عاريه گيرنده نجس شود، به هنگام برگرداندن در همين صورت
اعلام مى كند.
مسأله 156ـ
هرگاه انسان ببيند كسى بدون اطّلاع چيز نجسى را مى خورد، يا با لباس
نجس نماز مى خواند لازم نيست به او خبر دهد، امّا اگر صاحب خانه ببيند
ميهمان با لباس و بدن تر روى فرش نجسى مى نشيند، احتياط آن است كه به
او اعلام كند.
مسأله 157ـ
هرگاه صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بنابر احتياط
بايد به ميهمانها بگويد، ولى اگر يكى از ميهمانها بفهمد لازم نيست به
ديگران بگويد فقط خودش بايد اجتناب كند، مگر اين كه با او معاشرت داشته
باشند كه براى جلوگيرى از آلودگى خودش مى تواند بعد از غذا خوردن به
آنها بگويد، تا دست و دهان خود را آب بكشند.
مسأله 158ـ
دوم:
نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود بايد فوراً آن را آب
كشيد. نجس كردن جلد قرآن اگر سبب بى احترامى به قرآن باشد نيز،همين حكم
را دارد.
مسأله 159ـ
گذاشتن قرآن روى عين نجس چنانچه موجب بى احترامى
باشد،
حرام است و بايد آن را برداشت.
مسأله 160ـ
نوشتن قرآن با مركّب نجس حرام است و اگر عمداً يا سهواً نوشته شود بايد
آن را محو كنند، يا آب بكشند.
مسأله 161ـ
دادن قرآن به دست كافر اگر موجب بى احترامى باشد حرام است و اگر اميد هدايت او برود، يا براى تبليغ اسلام باشد جايز، بلكه گاهى
واجب است.
مسأله 162ـ
هرگاه ورق قرآن و دعا يا ورقى كه نام خدا، يا پيامبر(صلى الله عليه
وآله) و يا ائمّه(عليهم السلام)روى آن نوشته باشد در جاى آلوده و نجسى
بيفتد بايد فوراً آن را بيرون آورد و آب كشيد، هرچند مخارجى داشته باشد
و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد احتياط واجب
آن است كه اگر مستراح باشد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق
پوسيده، يا خطّ آن محو شده است.
مسأله 163ـ
پاك كردن ورق قرآن فقط وظيفه كسى كه آن را نجس كرده نيست، بلكه اگر
ديگران هم باخبر شوند وظيفه همه است كه آن را پاك كنند و اگر يكى اين
وظيفه را انجام دهد، از ديگران ساقط مى شود، ولى اگر قرآن مال ديگرى
است و با شستن از بين مى رود يا ناقص مى شود آن كس كه آن را نجس كرده،
بايد خسارت آن را بدهد.
مسأله 164ـ
سوم:
نجس كردن تربت امام حسين(عليه السلام) حرام است و پاك كردن آن واجب و
اگر درمحلّ آلوده اى بيفتد بايد همانند ورق قرآن كه در مسأله 162 گفته
شد عمل نمايد.
مسأله 165ـ
چهارم:
نجس كردن مسجد حرام است و پاك كردن آن واجب است و شرح اين مسأله در بحث
احكام مسجد در مكان نمازگزار به خواست خدا خواهد آمد.
مسأله 166ـ
پنجم:
بدن و لباس نمازگزار و محلّ سجده او بايد پاك باشد، شرح اين مسائل نيز
در بحث لباس و مكان نمازگزار خواهد آمد.
مسأله 167ـ
هرگاه «ذواليد»
يعنى كسى كه چيزى در اختيار اوست خبر دهد كه آن چيز، نجس يا پاك است
بايد قبول كرد، خواه عادل باشد يا نه، به شرط اين كه بالغ باشد
بنابراين، خبر دادن غيربالغ دراين باره قبول نيست، مگر اين كه اطمينان
از گفته او حاصل شود.
|