«احكام طلاق»
مسأله ۲۵۶۲ ـ
مردى كه زن خودرا طلاق مى دهد باید بالغ باشد ـ هر
چند صحّت طلاق پسر ده ساله خالى از وجه نیست ولى باید مراعات احتیاط
شود ـ و عاقل باشد، و به اختیار خود طلاق دهد، و اگر او را مجبور
كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است، و نیز باید قصد طلاق داشته
باشد، پس اگر صیغه طلاق را مثلا به شوخى بگوید، صحیح نیست.
مسأله ۲۵۶۳ ـ
زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاك باشد،
و شوهرش در آن پاكى با او نزدیكى نكرده باشد، و تفصیل این دو شرط در
مسائل آینده خواهد آمد.
مسأله ۲۵۶۴ ـ
طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح
است:
(اوّل) آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او
نزدیكى نكرده باشد.
(دوم)
معلوم باشد آبستن است، و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال حیض طلاقش
بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، احتیاط واجب آن است كه دوباره او را
طلاق دهد.
(سوم)
مرد به واسطه غایب بودن یا مانند آن نتواند بفهمد كه زن از خون حیض و
نفاس پاك است یا نه.
مسأله ۲۵۶۵ ـ
اگر زن را از خون حیض و نفاس پاك بداند و طلاقش
دهد، بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حیض یا نفاس بوده، طلاق او
باطل است، و اگر او را در حیض یا نفاس بداند و طلاقش دهد، بعد معلوم
شود پاك بوده، طلاق او صحیح است.
مسأله ۲۵۶۶ ـ
كسى كه مى داند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر
غایب شود ـ مثلا مسافرت كند ـ و بخواهد او را طلاق دهد و متمكّن از
اطّلاع بر حالش نباشد، باید تا وقتى كه یقین یا اطمینان به پاكى او
پیدا مى كند صبر كند و بعد او را طلاق بدهد.
مسأله ۲۵۶۷ ـ
اگر مردى كه غایب است بخواهد زن خودرا طلاق دهد،
چنانچه بتواند اطّلاع پیدا كند كه زن او در حال حیض یا نفاس است یا
نه، باید به هر وسیله اى كه موجب یقین یا اطمینان مى شود استعلام
كند، و چنانچه نتوانست بعد از یك ماه از مدّت غیبت مى تواند او را
طلاق دهد.
مسأله ۲۵۶۸ ـ
اگر با عیالش كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكى
كند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر كند تا دوباره حیض ببیند و پاك
شود، ولى زنى را كه نُه سالش تمام نشده، یا معلوم باشد كه آبستن است
اگربعد از نزدیكى طلاق دهند اشكال ندارد، و همچنین است اگر یائسه
باشد، و معناى یائسه در مسأله «۴۴۱» گذشت.
مسأله ۲۵۶۹ ـ
اگر با زنى كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكى
كند و در همان پاكى طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق
آبستن بوده، بنابر احتیاط واجب دوباره او را طلاق دهد.
مسأله ۲۵۷۰ ـ
اگر با زنى كه از خون حیض و نفاس پاك است نزدیكى
كند و بعد غایب شود ـ مثلا مسافرت نماید ـ چنانچه بخواهد در سفر طلاقش
دهد و نتواند از حال او اطّلاع پیدا كند، باید تا یك ماه صبر نماید.
مسأله ۲۵۷۱ ـ
اگر مرد بخواهد زن خودرا كه حیض نمى بیند ـ چه از
اصل خلقت و چه به واسطه امر عارضى ـ طلاق بدهد، باید از وقتى كه با او
نزدیكى كرده تا سه ماه از نزدیكى با او خوددارى كند، و بعد او را طلاق
دهد.
مسأله ۲۵۷۲ ـ
طلاق باید به صیغه عربى صحیح، و به كلمه «طالق»
خوانده شود، و دو مرد عادل آن را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صیغه
طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد، باید بگوید: «زَوْجَتِی
فاطِمَةُ طالِق» یعنى زن من فاطمه رها است، و اگر دیگرى را وكیل
كند، آن وكیل باید بگوید: «زَوْجَةُ مُوَكِّلِی فاطِمَةُ طالِق»
و در صورتى كه زن معین باشد ذكر نام او لازم نیست.
مسأله ۲۵۷۳ ـ
زنى كه متعه شده، مثلا یك ماهه یا یك ساله او را
عقد كرده اند طلاق ندارد، و رها شدن او به این است كه مدّتش تمام
شود، یا مرد مدّت را به او ببخشد، به این كه ـ مثلا ـ بگوید: مدّت را
به تو بخشیدم، و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حیض و نفاس لازم نیست.
عدّه طلاق
مسأله ۲۵۷۴ ـ
زنى كه نُه سالش تمام نشده، و زن یائسه عدّه
ندارد، یعنى اگرچه شوهرش با او نزدیكى كرده باشد بعد از طلاق مى تواند
فوراً شوهر كند.
مسأله ۲۵۷۵ ـ
زنى كه نُه سالش تمام شده و یائسه نیست، اگر شوهرش
با او نزدیكى كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق باید عدّه نگه دارد، و زن
آزادى كه حیض مى بیند و حیض او مستقیم و متعارف است ـ یعنى مانند كسى
نیست كه مثلا سه ماه یا چهار ماه یكبار حیض مى بیند ـ عدّه اش آن است
كه ـ بعد از آن كه شوهرش او را در پاكى كه با او نزدیكى نكرده طلاق داد
و بعد از طلاق هم هرچند به قدر یك لحظه پاك بود ـ به قدرى صبر كند كه
دوبار حیض ببیند و پاك شود، و همین كه حیض سوم را دید عدّه او تمام
مى شود و مى تواند شوهر كند، ولى اگر پیش از نزدیكى كردن با او طلاقش
بدهد، عدّه ندارد، یعنى مى تواند فوراً شوهر كند.
مسأله ۲۵۷۶ ـ
زنى كه حیض نمى بیند، اگر در سن زنهایى باشد كه
حیض مى بینند، چنانچه شوهرش بعد از نزدیكى با او طلاقش دهد، باید بعد
از طلاق تا سه ماه عدّه نگه دارد.
مسأله ۲۵۷۷ ـ
زنى كه عدّه او سه ماه است، اگر اوّل ماه طلاقش
بدهند باید سه ماه هلالى ـ یعنى از موقعى كه ماه دیده مى شود تا سه ماه
ـ عدّه نگه دارد و اگر در بین ماه طلاقش بدهند، باید باقى ماه را با
دو ماه بعد از آن و نیز كسرى ماه اوّل را از ماه چهارم ـ و بنابر
احتیاط واجب كسرى ماه اوّل را از ماه چهارم تا مجموع سى روز شود ـ عدّه
نگه دارد، مثلا اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش دهند و آن ماه بیست و
نُه روز باشد، باید نُه روز باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست
روز از ماه چهارم ـ و بنابر احتیاط واجب بیست و یك روز ـ عدّه نگه
دارد.
مسأله ۲۵۷۸ ـ
اگر زن آبستن را طلاق دهند و بچّه او از زنا
نباشد، عدّه اش تا دنیا آمدن یا سقط شدن بچّه اوست، بنابر این اگر
مثلا یك ساعت بعد از طلاق بچّه او به دنیا آید، عدّه اش تمام مى شود.
مسأله ۲۵۷۹ ـ
زنى كه نه سالش تمام شده و یائسه نیست، اگر متعه
شود، مثلا یك ماهه یا یك ساله شوهر كند، چنانچه شوهرش با او نزدیكى
نماید و مدّت آن زن تمام شود، یا شوهر مدّت را به او ببخشد، باید
عدّه نگه دارد، پس اگر حیض مى بیند باید به دو حیض كامل عدّه نگه
دارد، و شوهر نكند، و اگر حیض نمى بیند، چهل و پنج روز عدّه نگه
دارد، و در صورتى كه آبستن باشد عده او تا زاییدن یا سقط بچّه اوست،
و احتیاط مستحبّ آن است كه به هركدام از زاییدن یا چهل و پنج روز كه
بیشتر است عدّه نگه دارد.
مسأله ۲۵۸۰ ـ
ابتداى عدّه طلاق از وقتى است كه خواندن صیغه طلاق
تمام مى شود، چه زن بداند طلاقش داده اند یا نداند، پس اگر بعد از
تمام شدن عدّه بفهمد كه او را طلاق داده اند، لازم نیست دوباره عدّه
نگه دارد.
عدّه زنى كه شوهرش مرده
مسأله ۲۵۸۱ ـ
زنى كه شوهرش مرده، اگر آبستن نباشد باید تا چهار
ماه و ده روز عدّه نگه دارد، یعنى از شوهر كردن خوددارى نماید، چه
شوهرش با او نزدیكى كرده باشد یا نه، صغیره باشد یا كبیره، یائسه
باشد یا نه، عقدش دائم باشد یا موقّت.
و اگر آبستن باشد باید تا
موقع زاییدن عدّه نگه دارد، ولى اگر پیش از گذشتن چهارماه و ده روز
بچّه اش به دنیا آید، باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر
كند، و این عدّه را عدّه وفات گویند.
مسأله ۲۵۸۲ ـ
بر زن آزادى كه در عدّه وفات مى باشد زینت در بدن و
لباس حرام است ـ مانند سرمه كشیدن و استعمال عطریات و پوشیدن لباس
رنگین ـ و این حكم از صغیره و دیوانه مرفوع است، و تكلیف ولىّ هم به
منع آنها ثابت نیست، و در زنى كه متعه شده و مدت آن دو روز یا كمتر
است زینت كردن حرام نیست.
مسأله ۲۵۸۳ ـ
اگر زن یقین كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن
عدّه وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعد مرده است، باید از
شوهر دوم جدا شود، و در صورتى كه آبستن باشد بنابر احتیاط واجب تا
زاییدن كه مقدار عدّه طلاق است براى شوهر دوم عدّه نگه دارد، و بعد
براى شوهر اوّل عدّه وفات نگه دارد، و اگر آبستن نباشد براى شوهر اول
عدّه وفات و بعد براى شوهر دوم عدّه وطى به شبهه ـ كه مانند عدّه طلاق
است ـ نگه دارد.
مسأله ۲۵۸۴ ـ
ابتداى عدّه وفات از موقعى است كه زن از مرگ شوهر
مطلع شود.
مسأله ۲۵۸۵ ـ
اگر زن بگوید عدّه ام تمام شده از او قبول مى شود
به شرط آن كه از طلاق یا مردن شوهر به قدرى گذشته باشد كه در آن مدّت
تمام شدن عدّه ممكن باشد.
طلاق بائن و طلاق رجعى
مسأله ۲۵۸۶ ـ
طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حقّ ندارد
به زن خود رجوع كند، یعنى بدون عقد او را به زوجیت خود برگرداند، و
آن بر پنج قسم است:
(اوّل) طلاق زنى كه نُه سالش تمام نشده
باشد.
(دوم)
طلاق زنى كه یائسه باشد.
(سوم)
طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزدیكى نكرده باشد.
(چهارم) طلاق سوم زنى كه او را سه دفعه طلاق
داده اند.
(پنجم) طلاق خلع و مبارات.
و احكام اینها بعد خواهد
آمد، و غیر اینها طلاق رجعى است، به این معنى كه تا وقتى زن در عدّه
است شوهرش مى تواند به او رجوع نماید.
مسأله ۲۵۸۷ ـ
كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از
خانه اى كه موقع طلاق در آن خانه بوده بیرون كند، ولى در بعضى از
مواقع مانند فحّاشى و زنا كردن زن بیرون كردن او اشكال ندارد، و نیز
حرام است زن بدون اذن شوهر براى كارهاى غیر لازم از آن خانه بیرون رود.
احكام رجوع كردن
مسأله ۲۵۸۸ ـ
در طلاق رجعى مرد به دو قسم مى تواند به زن خود
رجوع كند:
(اوّل) حرفى بزند كه به آن قصد كند كه او را
به زوجیت خود برگردانده، نه این كه اخبار از برگرداندن او به زوجیت
باشد.
(دوم)
به قصد رجوع كارى كند كه از آن كار بفهمند رجوع كرده است، مانند لمس و
بوسیدن، و رجوع به نزدیكى كردن محقّق مى شود هر چند قصد رجوع نداشته
باشد.
مسأله ۲۵۸۹ ـ
براى رجوع كردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد، ولى
شاهد گرفتن افضل است، و همچنین لازم نیست به زن خبر دهد، بلكه اگر
بدون این كه كسى بفهمد رجوع كند، رجوعش صحیح است، و اگر ادّعاى رجوع
كرد، در صورتى كه در بین عدّه باشد اثبات لازم نیست، و اگر بعد از
تمامى عدّه باشد باید ثابت كند.
مسأله ۲۵۹۰ ـ
مردى كه زن خودرا طلاق رجعى داده، اگر مالى از او
بگیرد و با او صلح كند كه دیگر به او رجوع نكند، واجب است به مقتضاى
صلح عمل كند، ولى اگر رجوع كرد رجوع او صحیح است.
مسأله ۲۵۹۱ ـ
اگر زن آزادى را دوبار طلاق دهد و بعد از هر طلاق
رجوع كند، یا دوبار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، یا
بعد از یك طلاق رجوع و بعد از طلاق دیگر عقد كند، بعد از طلاق سوم آن
زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به دیگرى شوهر كند با چند
شرط به شوهر اوّل حلال مى شود، یعنى مى تواند آن زن را دوباره عقد
نماید:
(اوّل) آن كه عقد شوهر دوم دائم باشد و اگر
عقد مدّت دار باشد ـ مثلا یك ماهه یا یك ساله ـ بعد از آن كه از او جدا
شد شوهر اوّل نمى تواند او را عقد كند.
(دوم)
شوهر دوم با او از جلو نزدیكى و دخول كند به نحوى كه هر دو لذت
جماع را ببرند.
(سوم)
شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد.
(چهارم) عدّه طلاق یا عدّه وفات شوهر دوم
تمام شود.
(پنجم) بنا بر احتیاط واجب شوهر دوم بالغ
باشد.
طلاق خلع
مسأله ۲۵۹۲ ـ
طلاق زنى را كه از شوهر كراهت دارد و ترس آن باشد
كه حقوق واجبه شوهر را مراعات نكند و در حرام بیفتد و مهر یا مال دیگر
خود را به او مى بخشد كه طلاقش دهد، طلاق خلع گویند.
مسأله ۲۵۹۳ ـ
اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند،
چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد، پس از بذل مى گوید: «زَوْجَتِی
فاطِمَةُ، خَلَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ» یعنى (زنم فاطمه را در
مقابل چیزى كه بذل نموده، طلاق خلع دادم).
و بنابر احتیاط مستحبّ
بعد از جمله مشتمل بر خلع «هِی طالِقٌ» هم بگوید و در صورتى كه
زن معین باشد، بردن نامش لازم نیست.
مسأله ۲۵۹۴ ـ
اگر زنى كسى را وكیل كند كه مهر او را به شوهرش
ببخشد، و شوهر همان كس را وكیل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلا
اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد، وكیل صیغه طلاق را این طور
مى خواند: «عَنْ مُوَكِّلَتِی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها
لِمُوكِّلِی مُحَمَّد لِیخْلَعَها عَلَیهِ» پس از آن بدون آن كه
ـ بنابر احتیاط ـ موالات عرفاً به هم بخورد مى گوید: «زَوْجَةُ
مُوَكِّلِی خَلَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ» و اگر زنى كسى را وكیل
كند كه غیر از مهر چیز دیگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد،
وكیل باید به جاى كلمه «مَهْرَها» آن چیز را بگوید، مثلا اگر
صد تومان داده باشد باید بگوید: «بَذَلْتُ مِائَةَ تُومان».
طلاق
مبارات
مسأله ۲۵۹۵ ـ
اگر زن و شوهر از یكدیگر كراهت داشته باشند و زن
مالى به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را مبارات گویند.
مسأله ۲۵۹۶ ـ
اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه
مثلا اسم زن فاطمه باشد بگوید: «بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلى
ما بَذَلَتْ فَهِی طالِقٌ» ـ یعنى من و زنم فاطمه در مقابل آنچه او
بذل كرده از هم جدا شدیم، پس او رها است، و اگر دیگرى را وكیل كند
وكیل باید بگوید: «بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلِی فاطِمَةَ عَلى ما
بَذَلَتْ فَهِی طالِقٌ» یا بگوید: «عَنْ قِبَلِ مُوَكِّلِی
بارَأْتُ زَوْجَتَهُ فاطِمَةَ عَلى ما بَذَلَتْ فَهِی طالِقٌ» و
لزوم گفتن «فَهِی طالِق» در صیغه هاى ذكر شده مبنى بر احتیاط
واجب است، و اگر به جاى «عَلى ما بَذَلَتْ» «بِما بَذَلَتْ»
بگوید اشكال ندارد.
مسأله ۲۵۹۷ ـ
صیغه طلاق خلع و مبارات باید به عربى صحیح خوانده
شود، ولى اگر زن براى آن كه مال خودرا به شوهر ببخشد، مثلا به فارسى
بگوید: براى طلاق فلان مال را به تو بخشیدم، اشكال ندارد، و اگر مرد
نتوانست به صیغه عربى طلاق بدهد، بنابر احتیاط واجب وكیل بگیرد، و
اگر نتوانست وكیل هم بگیرد، به هر لفظى كه مرادف صیغه عربى باشد طلاق
خلع و مبارات بدهد صحیح است.
مسأله ۲۵۹۸ ـ
اگر زن در بین عدّه طلاق خلع یا مبارات از بخشش خود
برگردد، شوهر مى تواند رجوع كند، و بدون عقد دوباره او را به زوجیت
خود برگرداند.
مسأله ۲۵۹۹ ـ
مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مى گیرد، باید
بیشتر از مهر نباشد، ولى در طلاق خلع اگر بیشتر باشد، اشكال ندارد.
احكام متفرقه طلاق
مسأله ۲۶۰۰ ـ
اگر با زن نامحرمى به گمان این كه همسر اوست نزدیكى
كند ـ چه زن بداند كه او شوهرش نیست، یا گمان كند شوهرش مى باشد ـ
باید عدّه نگه دارد.
مسأله ۲۶۰۱ ـ
اگر با زنى كه مى داند همسرش نیست زنا كند ـ چه زن
بداند كه آن مرد شوهرش نیست، یا گمان كند شوهرش مى باشد ـ عدّه ندارد.
مسأله ۲۶۰۲ ـ
اگر مردى زنى را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگیرد و
زن او شود، طلاق و عقد صحیح است، ولى هردو معصیت بزرگى كرده اند.
مسأله ۲۶۰۳ ـ
هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر
مسافرت نماید یا مثلا شش ماه به او خرجى ندهد، اختیار طلاق با او
باشد، این شرط باطل است، ولى چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند
یا مثلا شش ماه خرجى ندهد، از طرف او براى طلاق خود وكیل باشد، و
طلاق مشروط باشد نه وكالت، شرط صحیح است، و در صورتى كه شرط حاصل شود
و خودرا طلاق دهد، طلاق صحیح است.
مسأله ۲۶۰۴ ـ
زنى كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به دیگرى شوهر
كند باید نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید.
مسأله ۲۶۰۵ ـ
پدر و جدّ پدرى دیوانه دائمى مى توانند زن او را با
وجود مصلحت طلاق بدهند.
مسأله ۲۶۰۶ ـ
پدر و جدّ پدرى نمى توانند زن دائمى طفل خودرا طلاق
بدهند، و اگر پدر یا جدّ پدرى براى طفل خود زنى را متعه كند، اگرچه
مقدارى از زمان تكلیف بچّه جزء مدّت متعه باشد ـ مثلا براى پسر چهارده
ساله خودش زنى را دو ساله متعه كند ـ چنانچه صلاح بچّه باشد مى توانند
مدّت آن زن را ببخشند.
مسأله ۲۶۰۷ ـ
اگر عدالت دو نفر به طریقى كه در شرع معین شده براى
مرد ثابت شود، و زن خودرا پیش آنان طلاق دهد، دیگرى كه عدالت آنان
نزدش ثابت نشده مى تواند آن زن را بعد از تمام شدن عدّه اش براى خود یا
براى دیگرى عقد كند، اگرچه احتیاط مستحبّ آن است كه از ازدواج با او
خوددارى نماید و براى دیگرى هم او را عقد نكند.
مسأله ۲۶۰۸ ـ
اگر كسى زن خودرا بدون این كه او بفهمد طلاق دهد،
چنانچه مخارج او را مثل وقتى كه زنش بوده بدهد، و مثلا بعد از یك سال
بگوید: یك سال پیش تورا طلاق دادم، و شرعاً هم ثابت كند، مى تواند
چیزهایى را كه در مدّتى كه نفقه زن بر او نبوده و به او داده، اگر
مصرف نكرده است از او پس بگیرد، ولى چیزهایى را كه مصرف كرده
نمى تواند از او مطالبه نماید.