احكام قصاص و ديات
مسئله 2339-
اجراى قصاص و گرفتن ديات وظيفه حاكم شرع است و ديگران حقّ دخالت
ندارند.
مسئله 2340-
اگر شخص بالغ و عاقل با اختيار و عمد مسلمان بالغ عاقلى را بكشد ورثه
مقتول حقّ دارند به عنوان قصاص او را بكشند، ولى اگر ديوانهاى يا
نابالغى يا بچه در شكم را بكشد، قصاص نمىشود و بايد ديه داده شود و
همچنين اگر ديوانه يا نابالغ يا شخص كور، كسى را بكشد قصاص نمىشود و
بايد ديه داده شود (و حكم آن در احكام ديات مىآيد).
مسئله 2341-
اگر فرزندى پدر يا مادر خود را عمداً بكشد قصاص مىشود ولى اگر پدرى
فرزند خود را عمداً بكشد قصاص نمىشود ولى بايد ديه بدهد و علاوه بر
ديه تعزير هم مىشود.
مسئله 2342-
اگر دو نفر يا بيشتر مسلمانى را بكشند به نحوى كه همه در كشتن او شريك
باشند، ورثه مقتول مىتوانند بعضى را بكشند و از ديگران سهم ديه را
بگيرند و مىتوانند همه را بكشند و در هر حال بايد تفاوت ديه كسى را كه
مىكشند بپردازند.
مسئله 2343-
اگر مردى زنى را بكشد مىتوانند او را بكشند ولى چون ديه زن نصف ديه
مرد است بايد براى كشتن مرد، نصف ديه او را بدهند. و اگر زنى مردى را
بكشد مىتوانند زن را بكشند ولى بايد به كشتن او اكتفا كنند و حقّ
مطالبه نصف ديه را ندارند.
مسئله 2344-
كشتن بر سه قسم است:
اوّل: كشتن عمدى، يعنى به قصد كشتن كسى، كارى را
نسبت به او انجام دهد كه منجر به مردنش شود.
دوّم: كشتن شبه عمد، يعنى قصد كشتن نداشته باشد
ولى با توجّه، كارى را كه معمولاً كشنده نيست نسبت به او انجام دهد، و
بر حسب تصادف منجر به مرگ او شود، مثل اينكه براى ادب كردن چند تازيانه
به او بزند و بر حسب تصادف به سبب آن بميرد.
سوّم: كشتن خطايى، يعنى نسبت به شخص نه قصد كشتن
داشته و نه مىخواسته كارى را نسبت به او انجام دهد. مثل اينكه به قصد
كشتن كبوتر، تيرى رها كند و بر حسب تصادف به انسانى بخورد و او را
بكشد.
مسئله 2345-
در قتل عمد ورثه مقتول مىتوانند قصاص كنند يا ديه بگيرند يا عفو كنند
ولى عفو بهتر است، و در قتل شبه عمد حقّ قصاص ندارند فقط مىتوانند ديه
بگيرند يا عفو نمايند، و در قتل خطايى نيز حقّ قصاص ندارند بلكه يا عفو
مىكنند يا از عاقله يعنى خويشاوندان پدرى قاتل، ديه مىگيرند.
مسئله 2346-
ديه مرد مسلمان هزار مثقال شرعى طلا (هر مثقال هيجده نخود) است و ديه
زن نصف مرد است.
مسئله 2347-
اگر قتل در يكى از ماههاى حرام، يعنى رجب، ذىالقعده، ذىالحجّه و
محرم واقع شود يك ثلث ديه بر ديه افزوده مىشود، و بايد دو ماه روزه هم
كه سى و يك روز آن پى در پى باشد در ماههاى حرام بگيرد.
مسئله 2348-
در قتل عمد كه ورثه حقّ قصاص دارند مىتوانند بيش از ديه از قاتل
بگيرند و قصاص نكنند.
مسئله 2349-
ديه قتل عمد را بايد در ظرف يك سال بدهند، و ديه قتل شبه عمد و قتل
خطايى را مىتوانند در ظرف سه سال به سه قسط بدهند.
مسئله 2350-
در قتل خطا و قتل شبه عمد، قاتل بايد علاوه بر ديه، شصت روز روزه بگيرد
و اگر نتواند، شصت فقير را سير نمايد، و در قتل عمد اگر ورثه مقتول عفو
كنند يا با قاتل بر ديه توافق نمايند، قاتل بايد شصت روز روزه بگيرد و
شصت فقير را هم سير نمايد.
مسئله 2351-
در بريدن اعضا قصاص جايز است ولى در ايجاد جراحت چون معمولاً قصاص قابل
كنترل نيست يعنى نمىشود درست به اندازه جراحت، جراحت وارد كرد، بايد
ديه گرفته شود.
مسئله 2352-
ميزان كلى در ديه اعضاى اصلى انسان اين است كه هر عضوى كه فرد باشد،
مانند زبان يا آلت مردانگى، بريدن و از بين بردن آن موجب ديه قتل (هزار
مثقال شرعى طلا) است و هر عضو اصلى كه جفت باشد، مانند دست و پا و گوش
و چشم، بريدن يا از بين بردن جفت آن موجب ديه قتل، و بريدن يا از بين
بردن يكى از آنها موجب نصف ديه است.
مسئله 2353-
اگر تمام دندانهاى كسى را از بين ببرند ديه آن ديه قتل است. و ديه هر
كدام از دوازده دندان جلوى دهان كه شش عدد در بالا و شش عدد در پايين
مىباشد پنجاه مثقال شرعى طلا و ديه هر كدام از شانزده دندان عقب دهان
بيست و پنج مثقال شرعى طلا مىباشد.
مسئله 2354-
اگر ده انگشت كسى را از بيخ ببرند ديه آن ديه قتل است، و ديه هر انگشت
يك دهم ديه قتل است، و ديه هر بند انگشت يك سوّم ديه انگشت است، و در
انگشت شَست ديه هر بند نصف ديه انگشت است.
مسئله 2355-
اگر پشت كسى را طورى بشكنند كه ديگر خوب نشود و به هيچ وجه نتواند
بنشيند، يا طورى به كسى آسيب برسانند كه عقل او از بين برود و ديگر
برنگردد، و يا دو لب كسى را ببرند، يا بر كسى صدمهاى وارد كنند كه
تمام موى ريش يا سر او بريزد و ديگر نرويد، يا بر كسى صدمهاى وارد
كنند كه انزال نشود يا به هيچ وجه نتواند جلوى ادرار يا مدفوع خود را
بگيرد، يا مرد اجنبى زنى را افضا نمايد يعنى مخرج بول و حيض او را يكى
كند، ديه آن ديه قتل است.
مسئله 2356-
اگر شوهر به واسطه نزديكى، زن را افضا نمايد، چنانچه بعد از نُه سالگى
زن باشد زن مىتواند به حاكم شرع مراجعه كند، و اگر پيش از نُه سالگى
باشد بايد او را طلاق دهد و ديگر با او ازدواج نكند و علاوه بر مهر،
ديه افضا كه همان ديه قتل است و همچنين نفقه او را تا آخر عمر او بدهد.
مسئله 2357-
اگر ريش كسى را به زور بتراشند و بعد برويد، بايد يك سوّم ديه كشتن را
بدهند.
مسئله 2358-
اگر بيش از يكى از جنايتهايى كه در مسائل گذشته شمرده شد انجام شود
ديه تكرار مىشود مثلاً اگر كسى بر ديگرى صدمهاى وارد كرد كه هم صداى
خود را از دست داد و هم كور و كر شد بايد سه ديه به او بپردازد.
مسئله 2359-
ديه زن با مرد تا يك سوّم ديه كشتن، مساوى است و چنانچه بيشتر از آن شد
ديه زن نصف ديه مرد مىشود.
مسئله 2360-
كسى كه سوار حيوان است اگر كارى كند كه آن حيوان به كسى آسيب برساند،
يا ديگرى كارى كند كه حيوان به صاحب خود يا ديگرى صدمه بزند ضامن
مىباشد.
مسئله 2361-
سقط جنين از گناهان بزرگ است، و اگر روح در او دميده شده باشد در حكم
آدم كشى است، و كسى كه اين كار را مىكند، چه خود زن باشد يا شوهر يا
دكتر، گرچه با اجازه آنها باشد، بايد ديه بپردازد، و ديه آن اگر نطفه
باشد بيست مثقال شرعى طلا، و اگر علقه يعنى خون بسته باشد چهل مثقال، و
اگر مضغه يعنى مانند يك پاره گوشت باشد شصت مثقال، و اگر استخوان شده
باشد هشتاد مثقال، و اگر بر آن گوشت روييده ولى هنوز روح در آن ندميده
صد مثقال، و اگر روح در آن دميده، براى پسر هزار مثقال و براى دختر
پانصد مثقال شرعى طلا است.
مسئله 2362-
اگر كسى زن حامله را بكشد به نحوى كه بچه او هم تلف شود، بايد ديه هر
دو را بدهد.
مسئله 2363-
اگر كسى پوست بدن مسلمانى را پاره كند بايد پنج مثقال شرعى طلا، و اگر
به گوشت برسد ده مثقال، و اگر استخوان او را بشكند پنجاه مثقال طلا به
او بدهد، و اگر اين جراحتها به سر يا صورت باشد دو برابر مىگردد.
مسئله 2364-
اگر كسى كارى كند كه بدن ديگرى سرخ شود به طورى كه فوراً برطرف نشود
بايد يك مثقال شرعى طلا، و اگر سبز و كبود شود يك مثقال و نيم شرعى
طلا، و اگر سياه شود سه مثقال طلا به او بدهد، و اگر در سر و صورت باشد
دو برابر مىشود.
مسئله 2365-
در مواردى كه دستور خاصى براى ديه مشخص نشده، تعيين مقدار آن با حاكم
شرع است.
مسئله 2366-
مقصود از عاقله كه ديه قتل خطا را بايد بدهد خويشان نسبى پدرى مىباشد،
چه مرد باشند يا زن، غير از بچهها و ديوانهها و كفّار، و تقسيم ديه
بر آنان با رعايت مراتب ارث است.
مسئله 2367-
اگر قاتل بميرد يا فرار كند و دسترسى به او نباشد، ديه را از مال او
برمىدارند، و اگر مال ندارد از عاقله مىگيرند.
مسئله 2368-
اگر انسان كسى را مجروح كرد يا به او ضربه يا سيلى زد، ديه را بايد به
خود او بدهد، ولى اگر بچه يا ديوانهاى را بزند، بايد ديه را به ولىّ
شرعى او بدهد تا به مصرف او برساند.
مسئله 2369-
ديه مقتول از تركه او محسوب مىشود، ولى خويشان مادرى از آن ارث
نمىبرند.
مسئله 2370-
ولىّ مقتول كه حقّ قصاص دارد كسى است كه از او ارث مىبرد، جز زن و
شوهر كه در اين حقّ شركت ندارند هرچند از ديه ارث مىبرند. و اگر بعضى
از آنها به قصاص راضى نشوند، ديگران نمىتوانند قصاص كنند مگر آنكه
تفاوت ديه را بپردازند، و اگر بعضى از آنها صغير باشند، اختيار با
ولىّ آنهاست.
مسئله 2371-
اگر ولىّ مقتول قبل از قصاص بميرد، حقّ قصاص به ورثه او مىرسد.
مسئله 2372-
اگر كسى حيوان كسى را بكشد بايد قيمتش را به او بدهد، و اگر آن را
معيوب كند بايد تفاوت قيمت سالم و معيوب را بپردازد.
مسئله 2373-
اگر حيوان به جان يا مال يا زراعت كسى خسارت وارد كند، چنانچه صاحب
حيوان در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد ضامن خسارت است و الّا ضامن
نيست.
مسئله 2374-
اگر آتشى روشن كند و مال كسى آتش بگيرد، در صورتى كه مواظبت نكرده باشد
ضامن است.
مسئله 2375-
اگر در جايى كه احتمال عبور مردم را مىدهد گودالى بكند، در صورتى كه
كوتاهى كند و باعث افتادن كسى در آن شود ضامن است.
مسئله 2376-
اگر كسى با فرياد زدن يا ايجاد صدا باعث كر شدن يا سقط جنين شود ضامن
ديه آنهاست.
مسئله 2377-
اگر كسىديگرى را از منزل بيرونببرد و آن شخصبرنگردد ضامن است.
مسئله 2378-
اگر پليس در اثر تيراندازى باعث قتل يا جرح كسى شود، در صورتى كه
تيراندازى او طبق وظيفه نباشد ضامن است، و اگر طبق وظيفه باشد و به
جايى كه بايد بزند اصابت كرده باشد چيزى بر كسى نيست ولى اگر به غير
جايى كه بايد بزند زده باشد مثل آنكه تصميم داشته به پا بزند به قلب يا
سر اصابت كند، ديه بر بيتالمال است.
مسئله 2379-
اگر كارى كند كه بكارت دخترى از بين برود، يا با او به غير عنف زنا كند
و بكارتش را از بين ببرد، ديه آن مهر المثل است.
مسئله 2380-
اگر كارى كند كه زن حيض نبيند يا هميشه خون ببيند ديه آن يك سوّم ديه
كشتن است.
مسئله 2381-
اگر سر ميّت را ببرد ديهاش صد مثقال شرعى طلا است ولى اگر اعضاى او را
قطع كند يا جراحتى بر او وارد كند، تعيين آن با حاكم شرع است. و در هر
صورت اين ديه به ورثه نمىرسد و صرف خيرات براى ميّت مىگردد و اداى
دين ميّت نيز از آن جايز است.
مسئله 2382-
اگر پاى كسى را بشكند ديهاش دويست مثقال شرعى طلا و اگر دست كسى را
بشكند صد مثقال است ولى اگر استخوان غير دست و پا را بشكند يا باعث در
رفتن استخوان شود تعيين آن با حاكم شرع است.
مسئله 2383-
اگر ناخن كسى را در آورد يا باعث از بين رفتن آن شود ديهاش پنج مثقال
شرعى طلا، و اگر نرمه گوش كسى را از بين ببرد ديهاش يك سوّم ديه قتل
است.
مسئله 2384-
ديه زنازاده مانند ديه حلالزاده است.
مسئله 2385-
تعيين ديه كافرى كه حربى نيست، ذمّى باشد يا غير ذمّى، با حاكم شرع
است.
مسئله 2386-
اگر براى دفاع از جان يا عرض يا مالش كسى را بكشد يا او را مجروح سازد
ديه ندارد.
مسئله 2387-
قتل يا جنايت به چند راه ثابت مىگردد:
1 - اقرار خود قاتل يا جانى.
2 - شهادت دو مرد عادل.
3 - قسامه و آن در صورتى است كه مدّعى قتل شاهدى
بر قاتل بودن متهم نداشته باشد با آنكه نشانههايى كه باعث گمان به
قاتل بودن اوست موجود باشد مثل آنكه او را با اسلحه نزد مقتول يافته
باشند، و كيفيت آن به اين صورت است كه مدّعى به تنهايى يا ديگران، در
نزد حاكم شرع پنجاه قسم بخورند و اگر مدّعى از قسامه امتناع نمايد
قسامه با متهم است.
4 - اگر مدّعى بيّنه نداشته باشد بايد منكر قسم
بخورد و اگر منكر قسم نخورد با قسم خوردن مدّعى قتل يا جنايت ثابت
مىگردد.
احكام تشريح و پيوند
مسئله 2388-
اگر حفظ جان مسلمانى يا عدهاى از مسلمانان بر تشريح انسان متوقف باشد
و تشريح غيرمسلمان امكان نداشته باشد تشريح مسلمان جايز است، بنابراين
در اين زمان كه طب متوقّف بر تشريح بدن انسان است بايد از تشريح ميّت
غير مسلمان استفاده شود و اگر غير مسلمان نباشد تشريح مسلمان با اذن
ولى يا حاكم شرع جايز است و موجب ديه هم نيست.
مسئله 2389-
اگر حفظ جان مسلمانى يا عضوى از او بر پيوند عضوى از اعضاى ميّت
مسلمانى متوقف باشد قطع و پيوند آن عضو با اذن آن ميّت قبل از مردن يا
اذن ولىّ او يا حاكم شرع بعد از مردن او جايز است و ديه هم ندارد و اگر
آن ميّت غير مسلمان باشد اذن هم لازم نيست.
مسئله 2390-
اگر عضو ميّت بعد از پيوند حيات پيدا كند از عضويّت ميّت در مىآيد و
نجس و ميته نيست بلكه اگر عضو حيوان نجس العين نيز پيوند شود حكم چنين
است.
مسئله 2391-
اگر براى اثبات جرم احتياج به تشريح بدن ميّت شود، با اذن ولى او يا
حاكم شرع جايز است.
مسئله 2392-
انسان مىتواند عضوى از اعضاى خود، نظير كليه يا چشم و مانند اينها را
در حال حيات بفروشد، چنانكه مىتواند پول بگيرد و اجازه قطع عضوى از
اعضاى خود را پس از مرگ بدهد.
مسئله 2393-
تزريق خون انسانى به انسان ديگر جايز است، خواه خون مسلمان باشد يا
كافر، مرد باشد يا زن، و خريد و فروش خون براى اين منظور مانعى ندارد.
مسئله 2394-
دست زدن به مردههايى كه تشريح مىكنند اگر از مسلمان باشد و آن را غسل
داده باشند، غسل ندارد، و در غير اين صورت بايد غسل كنند مگر اينكه از
دستكش استفاده كرده باشند
مسئله 2395-
تغيير جنسيت (بر فرض امكان) يعنى مرد خود را زن، يا زن خود را مرد و يا
خنثى خود را مرد يا زن نمايد، اگر داعى عقلايى در آن باشد مانعى ندارد
و در احكام، حال فعلى او مناط است.
مسئله 2396-
عقيم كردن مرد يا زن خود را و همچنين بستن لولهها، اگر داعى و انگيزة
عقلايى بر آن باشد، اشكال ندارد ولى بايد زن با رضايت شوهر و شوهر با
رضايت زن اين كار را انجام دهد.
مسئله 2397-
در تشريح نگاه كردن مرد به بدن زن و نگاه كردن زن به بدن مرد و نگاه
كردن به عورت ديگرى و همچنين دست زدن به بدن نامحرم، اگر پيشرفت علم
متوقف بر آن باشد مانعى ندارد، و در صورتى كه بتواند در دست زدن به بدن
نامحرم از دستكش استفاده كند، بايد استفاده بنمايد.
مسئله 2398-
تحقيقات روى حيوان در علم پزشكى يا جراحى و مانند اينها، اگر پيشرفت
علم متوقف بر آن باشد اشكال ندارد، ولى تحقيقات روى انسان موقعى جايز
است كه علاوه بر رضايت او خطر جانى و روحى و جسمى براى او نداشته باشد.
مسئله 2399-
كورتاژ يكى از گناهان بزرگ در اسلام است و چنانكه گذشت علاوه بر گناه
كفّاره نيز دارد، ولى اگر از نظر دكتر متخصّص و متدين حفظ جان زن متوقف
بر آن باشد مانعى ندارد.