احكام وديعه (امانت)
مسئله 1894- وديعه يعنى امانت، و آن اين است كه انسان مال خود را به ديگرى به عنوان حفظ و نگهدارى بسپارد و او هم به همين قصد بگيرد.
مسئله 1895- لازم نيست در امانت لفظ عربى باشد بلكه با هر لفظى يا عملى كه باشد كفايت مىكند.
مسئله 1896- امانتدار و كسى كه مال را امانت مىگذارد بايد هر دو رشيد باشند پس اگر مال خود را به بچّه يا ديوانه به طور امانت بدهد و آن مال تلف شود بچّه يا ديوانه يا ولىّ آنها ضامن نيست.
مسئله 1897- اگر از بچّه يا ديوانه چيزى را به طور امانت قبول كند بايد آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چيز مال خود بچّه يا ديوانه است بايد به ولىّ او برساند و چنانچه مال تلف شود بايد عوض آن را بدهد.
مسئله 1898- كسى كه توانايى نگهدارى امانت را ندارد و صاحب مال هم بداند مىتواند آن را قبول كند.
مسئله 1899- اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى مال او حاضر نيست چنانچه او مال را بگذارد و برود و اين شخص مال را بر ندارد و آن مال تلف شود كسى كه امانت را قبول نكرده ضامن نيست.
مسئله 1900- امانت از عقود جايز است، بنابراين چيزى را كه به امانت مىگذارد هر وقت بخواهد مىتواند آن را پس بگيرد و كسى هم كه امانت را قبول مىكند هر وقت بخواهد مىتواند آن را به صاحبش برگرداند.
مسئله 1901- كسى كه امانت را قبول مىكند اگر در نگهدارى آن كوتاهى نكند و تعدّى يعنى زياده روى هم ننمايد و اتّفاقاً آن مال تلف شود ضامن نيست.
مسئله 1902- اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جايى را معيّن كند و به كسى كه امانت را قبول كرده بگويد كه بايد مال را در اينجا حفظ كنى و به جاى ديگر نبرى، امانتدار حقّ ندارد آن را به جاى ديگر ببرد و اگر ببرد و تلف شود ضامن است.
مسئله 1903- هرگاه صاحب مال بميرد يا ديوانه شود امانتدار بايد امانت را به وارث يا ولىّ ديوانه برساند و اگر بدون عذر شرعى اين كار را نكند و مال تلف شود ضامن است، مگر اينكه وارث يا ولىّ ديوانه اجازه دهد امانت به حال خود بماند.
مسئله 1904- اگر كسى كه امانت را قبول كرده بميرد يا ديوانه شود وارث يا ولىّ او بايد هر چه زودتر به صاحب مال اطّلاع دهد يا امانت را به او برساند.
مسئله 1905- اگر امانتدار نشانههاى مرگ را در خود ببيند، چنانچه ممكن است بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند و اگر ممكن نيست بايد آن را به حاكم شرع بدهد و چنانچه بهحاكم شرعدسترسىندارد بايد وصيّت كند و شاهد بگيرد.
احكام عاريه
مسئله 1906- عاريه آن است كه انسان مال خود را به ديگرى بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض چيزى هم از او نگيرد.
مسئله 1907- لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند و اگر مثلاً لباس را به قصد عاريه به كسى بدهد و او به همين قصد بگيرد، عاريه صحيح است.
مسئله 1908- چيزى را كه منفعتش مال انسان است، مثلاً آن را اجاره كرده، مىتواند عاريه بدهد، ولى اگر آن چيز تلف شود ضامن است، مگر اينكه شرط كرده باشند كه بتواند آن را به ديگرى بدهد.
مسئله 1909- اگر ديوانه، بچه، مفلس و يا سفيه مال خود را عاريه بدهند صحيح نيست، امّا اگر ولىّ، مال كسى را كه بر او ولايت دارد بنابر مصلحت عاريه بدهد اشكال ندارد.
مسئله 1910- اگر در نگهدارى چيزى كه عاريه كرده كوتاهى نكند و در استفاده از آن هم زيادهروى ننمايد و اتّفاقاً آن چيز تلف يا معيوب شود ضامن نيست، ولى چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن باشد يا چيزى را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد، بايد عوض آن را بدهد.
مسئله 1911- اگر طلا و نقره را عاريه نمايد و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نيست.
مسئله 1912- اگر عاريه دهنده بميرد، يا ديوانه و يا مفلس شود، عقد عاريه به هم مىخورد و عاريه كننده بايد مال را فوراً به ورثه يا ولىّ او برگرداند.
مسئله 1913- كسى كه چيزى عاريه داده هر وقت بخواهد مىتواند آن را پس بگيرد و كسى هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مىتواند آن را پس دهد.
مسئله 1914- عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن و عاريه دادن حيوان نر براى كشيدن بر ماده صحيح است.
مسئله 1915- اگر چيزى را كه عاريه كرده به مالك ندهد امّا آن را به جايى ببرد كه صاحبش معمولاً به آنجا مىبرده، مثلاً اتومبيل را در گاراژى كه صاحبش براى آن درست كرده ببرد، اگر تلف شود، گرچه عاريه را رد نكرده است، امّا ضامن هم نيست.
مسئله 1916- اگر چيز نجس را براى استعمال خوردن و آشاميدن عاريه دهد لازم است نجس بودن آن را به كسى كه عاريه مىكند بگويد.
مسئله 1917- چيزى را كه عاريه كرده بدون اجازه صاحب آن نمىتواند به ديگرى اجاره يا عاريه دهد.
مسئله 1918- اگر چيزى را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به ديگرى عاريه دهد، چنانچه كسى كه اوّل آن چيز را عاريه كرده بميرد يا ديوانه شود، عاريه دومى باطل نمىشود.
مسئله 1919- اگر بداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است بايد آن را به صاحبش برساند و نمىتواند به عاريه دهنده بدهد.
مسئله 1920- اگر مالى را كه مىداند غصبى است عاريه كند و از آن استفادهاى ببرد و در دست او از بين برود، مالك مىتواند عوض مال را از او يا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه كند و نيز عوض استفادههايى را كه عاريه گيرنده برده، مىتواند از او مطالبه نمايد.
احكام ازدواج
عقد ازدواج بر دو نوع است:
نوع اوّل: ازدواج دائم، آن است كه مدّت زناشويى در آن معيّن نشود.
نوع دوّم: ازدواج موقّت، آن است كه مدّت زناشويى در آن معيّن شود، خواه اين مدّت كوتاه باشد يا طولانى.
مسئله 1921- در زناشويى، چه دائم و چه غير دائم، بايد صيغه خوانده شود، و تنها راضى بودن زن و مرد كافى نيست و صيغه عقد را يا خود زن و مرد مىخوانند يا ديگرى را وكيل مىكنند كه از طرف آنان بخواند.
مسئله 1922- وكيل لازم نيست مرد باشد، زن هم مىتواند براى خواندن صيغه عقد از طرف ديگرى وكيل شود.
مسئله 1923- زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است، به يكديگر حلالنمىشوند و همين كه وكيلبگويد صيغه را خواندهامكافىاست.
مسئله 1924- يك نفر مىتواند براى خواندن صيغه عقد دائم يا غير دائم از طرف دو نفر وكيل شود، و نيز مرد مىتواند از طرف زن يا زن از طرف مرد وكيل شود و او را براى خود به طور دائم يا غير دائم عقد كند.
دستور خواندن عقد دائم
مسئله 1925- اگر صيغه دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن بگويد:
«زَوَّجْتُكَ نَفْسى عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُومِ».
(يعنى خود را به همسرى تو درآوردم با مهريه معيّن) پس از آن مرد بگويد:
«قَبِلْتُ التَّزْويجَ».
(يعنى قبول كردم اين ازدواج را) عقد صحيح است، و اگر ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه عقد را بخواند، چنانچه وكيل زن بگويد:
«زَوَّجْتُ مَوكِّلَتى مُوَكِّلَكَ عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُومِ».
(يعنى وكيل خودم را به ازدواج وكيل تو درآوردم با مهريه معين)
و وكيل مرد بگويد:
«قَبِلْتُ لِمُوَكِّلى عَلَى الصَّداقِ».
(يعنى قبول نمودم اين ازدواج را براى وكيل خودم با مهريه معين)
صحيح مىباشد.
دستور خواندن عقد غير دائم
مسئله 1926- اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند، بعد از آنكه مدّت و مهر را معيّن كردند، چنانچه زن بگويد:
«زَوَّجْتُكَ نَفْسى فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ».
(يعنى خود را به همسرى تو درآوردم براى مدّت معين، با مهريه معين)
بعد مرد بگويد:
«قَبِلْتُ»
صحيح است، و اگر ديگرى را وكيل كنند و وكيل زن به وكيل مرد بگويد:
«زَوَّجْتُ مَوَكِّلَتى مُوَكِّلَكَ فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ».
(يعنى وكيل خودم را به ازدواج وكيل تو درآوردم در مدّت معين، با مهريه معين)
و وكيل مرد بگويد:
«قَبِلْتُ لِمُوَكِّلى هكَذا».
صحيح مىباشد.