بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 
next page

fehrest page

back page

 

شاعر كيست؟

ايشان سيد عبد العزيز فرزند محمد فرزند حسن فرزند ابى نصر حسينى سريجى اوالى علامه سماوى ترجمه و بيوگرافى او را در" الطليعه من شعراء الشيعه" آورده و گويد: او فاضلى بود اديب جامع و شاعرى بود ظريف و ماهر در بصره وفات نمود در سال 75. تقريبا.

صفى الدين حلى

مولود 677 متوفاى 752

آتش براى فضيلت ميلاد تو خاموش شد و شكافت از خوشحالى بولادت تو ايوان" مدائن" و فرياد كننده بلرزه درآمد و احساس ترس نمود از هراس خوابيكه نوشيروان ديده بود و سطيح" كاهن" خواب را تعبير كرد و بشارت داد بظهور تو رهبان و جادوگران.

و بر تو ارميا و شعياى پيامبر ثنا گفتند و ايشان و حزقيل بفضل تو اعتراف نمودند بفضائل كه گواهى ميدهد بانها صحف ابراهيم و توراه موسى و انجيل عيسى و قرآن" محمد صلى الله عليه و آله"

پس بدنيا آمدى در حاليكه سجده كننده بودى براى خداى معبود و عوالم هستى بظهور تو ابراز خوشحالى كرد.

بدنيا آمدى در حاليكه كامل بودى، نافى از تو بريده نشد از جهت شرافت و بر تو ختنه اى اطلاق نشد،

پس آمنه ديد قصرهاى شام را و تو را نهاد در حاليكه اركان كعبه از او پنهان نبود،

حليمه" سعديه" آمد و او نگاه ميكرد در روى فرزند آمنه و چنان خوشحال بود كه خاطره ها از وصف آن حيران بود

صبح كرد، فرزند " ذى يزن " در حاليكه مومن برسالت تو بود در پنهانى تا آنكه گواهى دهد جد تو.

خداوند سينه تو را در چهار سالگى تشريح كرد پس ديدند برادرانت فرشتگان را در اطراف تو راه ميرفتى در پنجسالگى در سايه ابرى كه براى تو شدت گرما سايه افكنده بود و جرم آن چون سنگ سخت بود،

مرور كردى در هفت سالگى به دير راهبى پس ديوار دير خم شد و تعظيم كرد و مطران ديرانى اسلام آورد و همچنين در بيست و پنجسالگى" نسطور" راهب كه سوء قصد بتو داشت از تو منصرف شد در حاليكه قلبش پر از رعب بود،

تا آنكه چهل سالت كامل شد و تابيد خورشيد پيامبرى و قرآن ظاهر شد، پس گلوله ها و سنگهاى تابنده افكندند شيطانها را و بيها از ترس توبزمين افتادند بر روى زمين.

و زمين بزبان آمده بسلام كردن بر تو و درختها و سنگها و تلهاى ريگ درود گفتند بر تو و كليد تمام گنج ها را آورده براى تو ولى زهد و معرفت تو، تو را از آن باز داشت،

نگاه كردم پشت تو را مانند پيش روى تو ديدم مهرى آشكار است كه شك را برطرف ميكند و آن نمايانست و صبح كرد زمين گسترده در حالى كه براى تو مسجد بود پس تمام زمين مكان نماز خواندن شد و تو يارى شدى برعب سختى بر دشمنانت و فرشتگان در جنگها براى تو يارانى بودند و آمد بسوى تو جوانى چون " عبدالله بن " سلام در حاليكه مسلمان بود از روى رغبت و سلمان هم مسلمان آمد و صبحگاهى شترها و آهو با تو سخن گفتند و نيز سوسمار و اژدها و شير و گرگ با تو حرف زدند. و ستون" حنانه" ناله كرد براى منبر رفتن شما در حاليكه درود گوينده بود و در كف دست تو سنگ ريزه تسبيح گفت:

و فرود آمد خوشه خرمائى بسوى تو سپس برگردانيدى او را در نخليكه درخشيد بان و زينت داده بود.

: و دو درختيكه خواندى پس آمدند بطرف تو تا آنكه شاخه هايشان بهم خورد.

: و لشگريان از تشنگى بتوشكايت كردند پس از انگشتان تو آب جارى شد.

: و برگردانيدى چشم قتاده را بعد از آنيكه رفته بود بينائى او كه انسانى را با آن نمى ديد.

: و دست گوسفندى كه بان زهر زده بودند خبر داد مثل آنكه عضوى از آن دست زبانست.

: و بالا رفتن در پشت براق كه از هفت آسمان گذشتى چنانكه خداى بخشنده ميخواست.

: و ماه شكافت و خورشيد تابيد بعد از غروب كردن و حال آنكه نبود بان نقصانى.

و فضيلتى كه همه مردم گواهى بحق آن داده اند كه هيچ انسانى توان آنكار آنرا ندارد.

در روى زمين ظل الله بودى و حال آنكه نبود در آفتاب سايه اى براى تو اگر در مكانى قرار ميگرفتى

: نسخ شد بكتاب تو كتابهاى پيشين بعد از آنكه نسخ شد به ملت و دين تو اديان گذشته. و بر پيامبرى تو كه قدرش بزرگ داشته شده اقامه دليل شد و برهان آشكارگرديد،

و تمام پيامبران در گرفتاريهايشان بوسيله تو استغاثه بخدا ميكردند تا كمكشان نمايد،

خداوند براى تو پيمانى از پيامبران گرفت از پيش از آنكه زمانى بتو بگذرد،

و بوسيله تو آدم بخدا التماس نمود وقتيكه باو نسبت خلاف و گناه داده شد،

و بتو پناه برد نوح عليه السلام درحاليكه موج دريا سينه كشتى را شكسته بود وقتيكه طوفان طغيان نمود،

و بتومتوسل شد ايوب عليه السلام و سئوال ميكرد پروردگارش را كه بلايش را برطرف كند پس غصه هايش زايل شد،

و بوسيله تو خليل عليه السلام خواند خدا را پس از نمرود نترسيد وقتيكه آتش براى او شعله ور شد،

و بتو ملتجى شد يوسف"ع" در زندان در حاليكه درخواست ميكرد پروردگارش را وقلبش حيران بود.

و بوسيله تو موسى كليم عليه السلام صبحگاهى سخن گفت باپروردگارش و خواهان پذيرش شد پس مشمول احسان خدا گشت،

و بشفاعت تو عيسى مسيح عليه السلام دعا كرد بس خدا مرده را زنده كرد و حال آنكه كفنش پوسيده شده بود.

و بوسيله تو حق آشكار شد بعد از نهان شدنش تا آنكه اطاعت كرد تو را آدميان و پريان،

و اگر من بخواهم ادا كنم حق صفات تو را سخن تمام شود و قافيه ها

به تنگ آيد.

پس بر تو باد از صاحب سلام تحيت و درود و فضل و بركات و رضوان،

و بر خاندان تو كه راه حقند هر چند كه نسيم وزيده و شاخه ها حركت كنند،

و بر پسر عموى تو وارث علم تو آنكسيكه دليران براى قدرت و توان شجاعت او خوار بودند،

و برادر تو در روز" غدير" كه ظاهر شد در آنروز نور هدايت و بى چيزى همگنان،

و درود بر ياران تو كسانيكه پيروى كردند راه هدايت را پس خداى بخشنده آنها را رهنمائى كرد،

و خريدند بكوشششان بهشت را و آگاه شدند كه براى فروش جانها بها و قيمتهائى است،

اى آخرين پيامبران بزرگوار و گشاينده نعمتهائى بزرگ و كسيكه براى او احسان است،

شكايت ميكنم بتو گناهان خود را كه لغزش آن را سرشته است بر آن تركيب كننده انسانى.

پس شفاعت فرما براى بنده ايكه كار او گناه است براستيكه بنده را گناه رسوا و بدنام ميكند،

پس براى تو است شفاعت درباره دوستانتان وقتيكه صراط را گذارده و ترازو را آويزان كنند،

پس هر آينه حقيقه متعرض اجازه و قبول شما شد بطمع اينكه پاداش او آمرزش باشد، و براى او است بيات زير

 

توال " عليا " و ابناوه

تفز فى المعاد و اهواله

 

دوست بدار على عليه السلام و فرزندان او را كه روز رستاخيز و هراس هاى آن رستگار خواهى شد.

 

امام له عقد " يوم الغدير "

بنص" النبى" و اقواله

 

امام و رهبريكه براى اوست پيمان روز غدير خم به تصريح پيامبر ص و گفتار آنحضرت.

 

له فى التشهد بعد الصلاه

مقام يخبر عن حاله

 

براى او در تشهد بعد از صلوات بر پيامبر مقامى است كه خبر از حال او ميدهد.

 

فهل بعد ذكر اله السما

و ذكرالنبى سوى آله

 

پس آيا بعد از ذكر خداى آسمان و ذكر پيامبر جز خاندان او ديگرى هست كه مذكور شود.

شاعر كيست؟

صفى الدين عبد العزيز بن سرايا بن على بن ابى القاسم ابن احمدبن نصر بن عبد العزيز ابى سرايا بن باقى بن عبد الله بن عريض حلى طائى سنبسى" از اولاد سنبس قبيله اى از طى"

او از طراز اول از شعراء لغت ضاد بوده است. برترى جست شعرش بشيرينى لفظ و باريكى معنى و شفاف است بخوبى اسلوب و روانى و بتحقيق كه اختراع كرده بمبادرت كردن محسنات لفظيه با مراعات كردن بر مزاياى معنويه پس مقدم آمده در فنون و اقسام شعر و پيشوائى از پيشوايان ادب چنانچه او از معدودين و شمرده شدگان از علماء شيعه است كه مشاركت در فنون داشته اند.

در مجالس المومنين ص 471- از برخى از تاليفات صاحب " قاموس " مجد الدين فيروز آبادى شافعى است كه گويد: من در سال 747 برخورد كردم بااديب شاعر صفى الدين در شهر بغداد پس او را استاد بزرگى ديدم كه داراى قدرت و توان تمامى بود بر نظم و نثر شعر گفتن و سخن پراكنى كردن و ديدم او را كه آگاه بود بعلوم عربيت و شعر، پس شعر او لطيف تر بود از بادسپيده و خرم تر از چهره خوبرو.

و اوشيعى خالص بود و كسيكه صورت او را ميديد گمان نميكرد كه بنظم آورد اين شعريرا كه آن مانند در در صدفهاست.

و ابن حجر در " الورر الكامنه " ج 2 ص 369 گويد در ادبيت رنج كشيد تا استاد شد در تمام اقسام شعر و معانى و بيان را آموخت و در آن دو رشته كتابى تصنيف نمود و زحمت بازرگانى كشيد پس بشام و مصر و ماردين و غير آنها براى تجارت و بازرگانى مسافرت نمود سپس برگشت بوطنش و در مدحهائى كه كرده بود از ايشان اباطيلى بود. و ستود الناصر محمد بن قلاون و مويد اسماعيل را به قصيده اى و او متهم برفض و شيعه بودن بود و در شعرش مطالبى است كه اعلان بان ميكند و با او اين حال تبرى ميجست بزبانيكه گفته است و آن در اشعارش موجود است هر چند كه در آن چيزيست كه مناقض و مخالف با اين است.

و اول مرتبه ايكه داخل قاهره شد سنه 727 بود پس ستود علاء الدين اين اثير را پس رفت بسوى او و رسانيد او را بسلطان و جمع شد به فرزند آقاى مردم و ابى حيان و فضلاء آن عصر پس همگى اعتراف كردند بفضائل او و رئيس شمس الدين عبد اللطيف بود. و معتقد بود كه هيچ كس مطلقا مانند او شعر نگفته است. و ديوان شعر او مشهور و مشتمل بر فنون بسياريست. و عجيب بودن آن معروفست و همچنين شرح آن و در آن يادنموده كه آن را از صد و چهل كتاب دريافت كرده است.

امينى گويد: و از كسانيكه با مترجم اجتماع كرده است صفدى است در سال 731 كه از او در كتاب" الوافى بالوفيات" روايت ميكند و علم را از استاد ما محقق نجم الدين حلى فرا گرفته و شريف نسابه تاج الدين معيه از او آموخت است.

امينى گويد: اينكه گفتيم علم را از پيشواى ما محقق فرا گرفته تا آخر ما آنرا از كتاب" امل الامل" گرفتيم وپيروى كرده او را اكثر كسانيكه شاعر ما صفى الدين را ترجمه كرده اند مانند صاحب روضات و اعيان الشيعه و استاد ما محدث قمى" حاج شيخ عباس" و اين جدا درست نيست براى آنكه پيشواى ما محقق نجم الدين در سال 676وفات نموده و صفى الدين در سال 677 بدنيا آمده يكسال بعد از وفات و صفى الدينى كه شاگردى كرده شيخ ما محقق را او صفى الدين محمد بن شيخ نجيب الدين يحى است و اوست آنكه از اساتيدو مشايخ سيد تاج الدين بن معيه بوده است چنانچه در كتب تراجم موجود است.

در تعريف و درود بر او كتبى در كتاب فوات الوفيات ج 1 ص 279 مبالغه كرده و بسيارى از اشعار او را ياد نموده وقاضى" شهيد" شوشترى هم در كتاب مجالس المومنين ص 470 و پيشواى ما شيخ حر عاملى در امل الامل و ابن ابى شبانه در تتميم امل و سيد يمانى در نسمه السحر و شوكانى در بدر طالع ج 1ص 358 و فريد وجدى در دائره المعارف ج 5 ص 525 و صاحب رياض العلماء و سيدزنوزى در رياض الجنه و سيد" خونسارى" صاحب روضات ص 422 و زرگلى در اعلام ج 2 ص 525 و مولف تاريخ آداب اللغه عربيه ج 3 ص 128 ويرا ياد نموده اند.

هر يك از آن گروه او را توصيف كرده بانچه كه او اهل آن بوده از جمع كردن مدح و مبالغه در تعريف و ستايش گرى و علامه شيخ محمد على مشهور بشيخ على" حزين" متوفاى در بنارس هند در سال 1181 تاليفى جداگانه در اخبار و نوادر شعر او نموده است.

 

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved