و در مرحله سوم مى فرمايد: اطاعت كنيد ((اولى الامر (اوصياى پيامبر) را))(واولى الا مر منكم) كه ازمتن جامعه اسلامى برخاسته وحافظ دين ودنياى مردمند.
سـپـس مـى فـرمايد: ((اگر در چيزى اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبر(ص)ارجاع دهيد اگر ايمان به پروردگار و روز بازپسين داريد، اين براى شما بهتر و پايان وعاقبتش نيكوتر است)) (فان تنازعتم فى شى فردوه الى اللّه والرسول ان كنتم تؤمنون باللّه واليوم الا خر ذلك خير واحسن تاويل).
((اولى الا مر)) چه كسانى هستند؟.
هـمـه مـفـسـران شـيعه در اين زمينه اتفاق نظر دارند كه منظور از ((اولى الامر))امامان معصوم مـى بـاشـند كه رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى ، در تمام شؤون زندگى از طرف خداوند و پيامبر(ص) به آنها سپرده شده است ، و غير آنها را شامل نمى شود.
و الـبـتـه كـسـانى كه از طرف آنها به مقامى منصوب شوند و پستى را در جامعه اسلامى به عهده بگيرند، با شروط معينى اطاعت آنها لازم است نه به خاطر اين كه اولى الامرند، بلكه به خاطر اين كه نمايندگان اولى الامر مى باشند.
آيه 60ـ شان نزول : يكى از يهوديان مدينه با يكى از مسلمانان منافق اختلافى داشت ، بنا گذاشتند يـك نـفـر را بـه عـنـوان داور در ميان خود انتخاب كنند،مرد يهودى چون به عدالت و بى نظرى پـيامبراسلام (ص) اطمينان داشت گفت : من به داورى پيامبر شما راضيم ولى مرد منافق يكى از بـزرگان يهود به نام ((كعب بن اشرف))را انتخاب كرد و به اين ترتيب با داورى پيامبر اسلام (ص) مخالفت كرد.
آيه شريفه نازل شد و چنين افرادى را شديدا سرزنش كرد.
تفسير:.
حكومت طاغوت.
ايـن آيـه در واقـع مـكـمـل آيه قبل است ، زيرا در آنج، مؤمنان را به اطاعت فرمان خدا و پيامبر و اولـوالامـر و بـه داورى طـلبيدن كتاب و سنت دعوت نمود و اين آيه از اطاعت و پيروى و داورى طاغوت ، نهى مى نمايد.
قـرآن مـسـلـمانانى را كه براى داورى به نزد حكام جور مى رفتند ملامت مى كند، مى گويد: ((آيا نديدى كسانى را كه گمان مى كنند به آنچه (از كتب آسمانى)بر تو و بر پيشينيان نازل شده ايمان آورده انـد ولـى مى خواهند طاغوت و حكام باطل را به داورى بطلبند با اين كه به آنها دستور داده شده به طاغوت كافر شوند)) (الم ترالى الذين يزعمون انهم آمنوا بما انزل اليك وما انزل من قبلك يريدون ان يتحاكمواالى الطاغوت وقد امروا ان يكفروا به).
سـپـس اضـافـه مـى كند: ((مراجعه به طاغوت يك دام شيطانى است و شيطان مى خواهد آنان را گمراه كند و به بيراهه هاى دوردستى بيفكند)) (ويريد الشيطان ان يضلهم ضلالا بعيدا).
(آيه 61).
نتيجه داورى طاغوت.
بـه دنـبال نهى شديدازمراجعه به طاغوت ، و داوران جور، نتايج اين گونه داوريها و دستاويزهايى كه مـنـافـقـان براى توجيه كار خود به آن متشبث مى شدند، دراين آيه و دو آيه بعد مورد بررسى قرار گرفته است.
در آيه مورد بحث مى فرمايد: اين گونه مسلمان نماها نه تنها براى داورى به سراغ طاغوت مى روند، بـلـكـه هـنـگامى كه به آنها گفته شود به سوى آنچه خداوندنازل كرده ، و به سوى پيامبر بياييد، مـنـافقان را مى بينى كه از (قبول دعوت) تواعراض مى كنند)) و با اصرار روى اين كار مى ايستند (واذا قيل لهم تعالوا الى ما انزل اللّه والى الرسول رايت المنافقين يصدون عنك صدودا).
يـعـنـى : مـقـاومـت و اصرار آنها در اين كار نشان دهنده روح نفاق و ضعف ايمان آنهاست ، وگرنه بادعوت پيامبر(ص) بيدارمى شدند وبه اشتباه خود معترف مى گشتند.
(آيـه 62)ـ باز در اين آيه روى سخن به پيامبر(ص) است ، مى فرمايد: ((پس چگونه موقعى كه بر اثر اعـمـالشان گرفتار مصيبتى مى شوند سپس به سراغ تومى آيند)) ! (فكيف اذا اصابتهم مصيبة بما قدمت ايديهم ثم جؤك).
و در اين موقع ((سوگند ياد مى كنند كه منظور و هدف ما (از بردن داورى نزدديگران) جز نيكى كردن و ايجاد توافق در ميان (طرفين نزاع) نبوده است)) (يحلفون باللّه ان اردنا الا احسانا وتوفيقا).
(آيـه 63)ـ ولـى خـدا در ايـن آيـه نقاب از چهره آنها كنار مى زند و اين گونه تظاهرات دروغين را ابطال مى كند، و مى فرمايد: ((اينها كسانى هستند كه خداونداسرار درون دلهاى آنها را مى داند)) (اولئك الذين يعلم اللّه ما فى قلوبهم).
ولـى در عـيـن حـال به پيامبر خود دستور مى دهد كه : ((از مجازات آنها صرفنظركن)) (فاعرض عنهم).
و پيامبر(ص) همواره با منافقان به خاطر اظهار اسلام تا آنجا كه ممكن بود مدارامى كرد، زيرا مامور به ظاهر بود و جز در موارد استثنايى آنها را مجازات نمى كرد.
سپس دستور مى دهد كه : ((آنها را موعظه كن و اندرز ده و با بيانى رسا (كه دردل و جان آنها نفوذ كند) نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد كن)) (وعظهم وقل لهم فى انفسهم قولا بليغا).
(آيه 64)ـ قرآن در آيات گذشته مراجعه به داوران جور را شديدا محكوم نمود، در اين آيه به عنوان تاكيد مى گويد.
((مـا هـيـچ پـيامبرى را نفرستاديم مگر براى اين منظور كه به فرمان خدا از وى اطاعت شود)) و هيچ گونه مخالفتى نسبت به آنها انجام نگردد (وما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن اللّه).
زيـرا آنـهـا هـم رسـول و فـرستاده خدا بوده اند و هم رئيس حكومت الهى ،بنابراين ، مردم موظف بوده اند هم از نظر بيان احكام خداوند و هم از نظر چگونگى اجراى آن از آنها پيروى كنند، و تنها به ادعاى ايمان قناعت نكنند.
سپس در دنباله آيه راه بازگشت را به روى گناهكاران و آنها كه به طاغوت مراجعه كردند، و يا به نـحوى از انحا مرتكب گناهى شدند، گشوده و مى فرمايد:((اگر آنها هنگامى كه به خويش ستم كردند، به سوى تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى نمودند و پيامبر هم براى آنها طلب آمرزش مـى نـمـود، خدا را توبه پذير ومهربان مى يافتند)) (ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جؤك فاستغفروا اللّه واستغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توابا رحيما).
اشـاره بـه اين كه فايده اطاعت فرمان خدا و پيامبر(ص) متوجه خود شمامى شود و مخالفت با آن يـك نـوع سـتـم بـه خويشتن است زيرا زندگى مادى شما را به هم مى ريزد و از نظر معنوى مايه عقب گرد شماست.
از اين آيه ضمنا پاسخ كسانى كه توسل جستن به پيامبر و يا امام را يك نوع شرك مى پندارند روشن مـى شـود، زيـرا اين آيه صريحا مى گويد كه آمدن به سراغ پيامبر(ص) و او را بر درگاه خدا شفيع قرار دادن ، و وساطت و استغفار او براى گنهكاران مؤثر است ، و موجب پذيرش توبه ، و رحمت الهى است.
آيـه 65ـ شـان نـزول : ((زبيربن عوام)) كه از مهاجران بود با يكى از انصار(مسلمانان مدينه) بر سر آبـيـارى نخلستانهاى خود كه در كنار هم قرار داشتند،اختلافى پيدا كرده بودند، هر دو براى حل اختلاف خدمت پيامبر(ص) رسيدند،پيامبر نيز در ميان آنها داورى كرد.
امـا ايـن مـرد انصارى به ظاهر مسلمان ، از داورى عادلانه پيامبر(ص) ناراحت شد و گفت : آيا اين قـضاوت به خاطر آن بود كه زبير، عمه زاده توست ؟ ! پيامبر(ص) ازاين سخن بسيار ناراحت شد به حدى كه رنگ رخسار او دگرگون گرديد، در اين موقع آيه نازل شد و به مسلمانان هشدار داد.
تفسير:.
تسليم در برابر حق.
ايـن آيـه مـكـمـل بـحث آيات قبل است و در آن خداوند سوگند ياد كرده كه : ((به پروردگارت سـوگـنـد كه آنها مؤمن نخواهند بود مگر اين كه تو را در اختلافات خود به داورى بطلبند)) و به بيگانگان مراجعه ننمايند (فلا وربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم).
سـپس مى فرمايد: نه فقط داورى را به نزد تو آورند بلكه هنگامى كه تو درميان آنها حكمى كردى ، خـواه بـه سـود آنـها باشد يا به زيان آنه، علاوه بر اين كه اعتراض نكنند ((در دل خود از داورى تو احساس ناراحتى ننمايند و كاملا تسليم باشند)) (ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت ويسلموا تسليما).
از آيه فوق در ضمن دو مطلب مهم استفاده مى شود:.
1ـ پيامبر(ص) معصوم است ، زيرا در آن دستور به تسليم مطلق از نظر گفتار وكردار در برابر همه فرمانهاى پيامبر(ص) داده شده.
2ـ هـرگونه اجتهاد در مقابل نص پيامبر(ص) و اظهار عقيده در مواردى كه حكم صريح از طرف خدا و پيامبر(ص) در باره آن رسيده باشد ممنوع است.
(آيـه 66)ـ در اينجا براى تكميل بحث گذشته در باره كسانى كه از داوريهاى عادلانه پيامبر(ص) گـاهـى احـسـاس ناراحتى مى كردند اشاره به پاره اى از تكاليف طاقت فرساى امم پيشين كرده و مـى گـويـد: مـا تكليف شاق و مشكلى بر دوش اينهانگذاشتيم ، اگر همانند بعضى از امم پيشين (مـانـند يهود كه پس از بت پرستى وگوساله پرستى به آنها دستور داده شد كه يكديگر را به كفاره اين گناه بزرگ به قتل برسانند ويا از وطن مورد علاقه خود بيرون روند) به اينها نيز چنين دستور سـنـگين وسختى را مى داديم ، چگونه در برابر انجام آن طاقت مى آوردند، اينها كه در باره آبيارى كـردن يـك نخلستان و داورى پيامبر(ص) نسبت به آن ، تسليم نيستند، چگونه مى توانند از عهده آزمـايشهاى ديگر درآيند ((مسلما اگر به آنان دستور مى داديم كه يكديگر را بكشيد و يا از وطن و خـانـه خـود خارج شويد، تنها عده كمى از آنها آن راانجام مى داند)) (ولو انا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم اواخرجوا من دياركم ما فعلوه الا قليل منهم).
سـپـس بـه دو فـايـده انـجام دستورات الهى اشاره كرده ، مى فرمايد: ((اگر آنهااندرزهاى خدا و پـيامبر(ص) را بپذيرند هم به سودشان است ، و هم باعث تقويت ايمان آنهاست)) (ولو انهم فعلوا ما يوعظون به لكان خيرا لهم واشد تثبيتا).
از فـرمانها و احكام الهى تعبير به موعظه و اندرز شده ، اشاره به اين كه اين احكام چيزى نيست كه به سود فرمان دهنده (خدا) بوده باشد، بلكه اندرزهايى است كه به سود خود شماست.
جالب اين كه مى گويد: ((هر قدر انسان در مسير اطاعت فرمان خدا گام برداردثبات و استقامت او بيشتر مى شود)) در واقع اطاعت فرمان خدا يك نوع ورزش روحى براى انسان است.
(آيـه 67)ـ در اين آيه سومين فايده تسليم و اطاعت در برابر خدا را بيان كرده ، مى گويد: ((در اين هـنـگـام (علاوه بر آنچه گفته شد) پاداش عظيمى از ناحيه خود نيز به آنها خواهيم داد)) (واذا لا تيناهم من لدنا اجرا عظيما).
(آيه 68)ـ و در اين آيه به چهارمين نتيجه اشاره كرده ، مى فرمايد: ((و ما آنهارا به راه راست هدايت مى كنيم)) (ولهديناهم صراطا مستقيما).
مـنـظور از اين هدايت ، الطاف تازه اى است كه از طرف خداوند به صورت هدايت ثانوى و به عنوان پاداشى به اين گونه افراد شايسته داده مى شود.
آيـه 69ـ شـان نـزول : در مـورد نـزول اين آيه و آيه بعد نقل شده : يكى از صحابه پيامبر(ص) به نام ((ثـوبان)) كه نسبت به آن حضرت ، محبت و علاقه شديدى داشت ،روزى با حال پريشان خدمتش رسيد، پيامبر(ص) از سبب ناراحتى او سؤال نمود، درجواب عرض كرد: امروز در اين فكر فرو رفته بـودم كـه فرداى قيامت اگر من اهل بهشت باشم ، مسلما در مقام جايگاه شما نخواهم بود، و اگر اهل بهشت نباشم كه تكليفم روشن است ، و بنابراين در هر حال از درك حضور شما محروم خواهم شد،با اين حال چرا افسرده نباشم ؟!.
ايـن دو آيـه نـازل شد و به اين گونه اشخاص بشارت داد كه افراد مطيع پروردگاردر بهشت نيز هـمـنـشين پيامبران و برگزيدگان خدا خواهند بود، سپس پيامبر(ص)فرمود: به خدا سوگند، ايـمـان مسلمانى كامل نمى شود مگر اين كه مرا از خود و پدرو مادر و همه بستگان بيشتر دوست دارد، و در برابر گفتار من تسليم باشد.
تفسير:.
دوستان بهشتى.
در آيـات قـبل امتيازات مطعيان فرمان خدا را مى شمرد اين آيه آن را تكميل كرده ، مى فرمايد: ((و كـسـى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز)همنشين كسانى خواهد بود كه خداوند نعمت خود را بر آنها تمام كرده)) (ومن يطع اللّه والرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم).
و هـمـان طـور كه در سوره حمد، بيان شده است كسانى كه مشمول اين نعتمند،همواره در جاده مستقيم گام برمى دارند و كوچكترين انحراف و گمراهى ندارند.
سپس درتوضيح اين جمله اشاره به چهار طايفه كرده ، مى فرمايد: ((از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان)) (من النبين والصديقين والشهدا والصالحين).
1ـ ((انبيا)) و فرستادگان مخصوص پروردگار كه نخستين گام را براى هدايت و رهبرى مردم و دعوت به صراط مستقيم بر مى دارند.
2ـ ((راسـتـگـويان)) كسانى كه هم در سخن راست مى گويند و هم با عمل وكردار صدق گفتار خـود را اثبات مى كنند و نشان مى دهند كه مدعى ايمان نيستندبلكه به راستى به فرمانهاى الهى ايمان دارند.
3ـ ((شـهدا)) و كشته شدگان در راه هدف و عقيده پاك الهى ، و يا افرادبرجسته اى كه روز قيامت شاهد و گواه اعمال انسانها هستند.
4ـ ((صالحان)) و افراد شايسته و برجسته اى كه با انجام كارهاى مثبت وسازنده و مفيد و پيروى از اوامر انبيا به مقامات برجسته اى نائل شده اند.
در پايان مى فرمايد: ((آنها رفيقهاى خوبى هستند)) (وحسن اولئك رفيقا).
از آيـه فـوق ايـن حـقيقت به روشنى استفاده مى شود كه موضوع معاشران خوب و همنشينهاى با ارزش بـه قـدرى اهـمـيـت دارد كه حتى در عالم آخرت براى تكميل نعمتهاى بهشتى اين نعمت بزرگ به ((مطيعان)) ارزانى مى گردد.
(آيـه 70)ـ بـراى بـيـان اهـمـيـت اين امتياز بزرگ (همنشينى با برگزيدگان)مى فرمايد: ((اين موهبتى از ناحيه خداست ، و كافى است كه خدا از حال بندگان ونيات و شايستگيهاى آنها) آگاه است)) (ذلك الفضل من اللّه وكفى باللّه عليما).
(آيه 71)ـ.
ماده باش دائمى !.
در ايـن آيـه قـرآن خـطـاب بـه عـمـوم مـسلمانان كرده و دو دستور مهم ، براى حفظموجوديت اجتماعشان به آنها مى دهد.
نخست مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! با كمال دقت مراقب دشمن باشيد مبادا غافلگير شويد و از ناحيه آنها خطرى به شما برسد)) (ي ايهاالذين آمنواخذوا حذركم).
سپس دستور مى دهد كه براى مقابله با دشمن از روشها و تاكتيكهاى مختلف استفاده كنيد و ((در دسـتـه هـاى مـتـعدد يا به صورت اجتماع ، براى دفع دشمن حركت كنيد)) (فانفروا ثبات اونفروا جميعا).
ايـن آيـه دسـتـور جـامـع و هـمـه جانبه اى به تمام مسلمانان ، در همه قرون واعصار، مى دهد كه بـراى حـفـظ امنيت خود ودفاع از مرزهاى خويش ، دائما مراقب باشند، و يكنوع آماده باش مادى و معنوى بطور دائم بر اجتماع آنها حكومت كند.
(آيه 72)ـ به دنبال فرمان عمومى جهاد و آماده باش در برابر دشمن كه درآيه قبل بيان شد در اين آيه اشاره به حال جمعى از منافقان كرده مى فرمايد: ((اين افراد دو چهره كه در ميان شما هستند با اصـرار مـى كـوشـنـد از شـركـت در صفوف مجاهدان راه خدا خوددارى كنند)) (وان منكم لمن ليبطئن).
((ولـى هنگامى كه مجاهدان از ميدان جنگ باز مى گردند و يا اخبار ميدان جنگ به آنها مى رسد، در صـورتى كه شكست و يا شهادتى نصيب آنها شده باشد،اينها با خوشحالى مى گويند چه نعمت بـزرگى خداوند به ما داد كه همراه آنها نبوديم تا شاهد چنان صحنه هاى دلخراشى بشويم)) (فان اصابتكم مصيبة قال قد انعم اللّه على اذ لم اكن معهم شهيدا).
(آيه 73)ـ ولى اگر با خبر شوند كه مؤمنان واقعى پيروز شده اند، و طبعا به غنائمى دست يافته اند، ايـنـها همانند بيگانه اى كه گويا هيچ ارتباطى در ميان آنها ومؤمنان برقرار نبوده از روى تاسف و حـسـرت مى گويند: ((اى كاش ما هم با مجاهدان بوديم و سهم بزرگى عايد ما مى شد))! (ولئن اصابكم فضل من اللّه ليقولن كان لم تكن بينكم وبينه مودة يا ليتنى كنت معهم فافوز فوزا عظيما).
روشـن اسـت كـسـى كـه شهادت در راه خدا را يك نوع بلا مى شمرد، و عدم درك شهادت را يك نعمت الهى مى پندارد، پيروزى و فوز عظيم و رستگارى بزرگ از نظراو چيزى جز پيروزى مادى و غنايم جنگى نخواهد بود.
(آيه 74).
آماده ساختن مؤمنان براى جهاد.
در ايـن آيه و چند آيه بعد از آن افراد با ايمان با منطق مؤثر و هيجان انگيزى دعوت به جهاد در راه خدا شده اند، در آغاز آيه مى فرمايد: ((آنهايى بايد در راه خداپيكار كنند كه آماده اند زندگى پست جهان ماده را با زندگى ابدى و جاويدان سراى ديگر مبادله نمايند)) (فليقاتل فى سبيل اللّه الذين يـشـرون الـحـيوة الدنيا بالا خرة)يعنى تنها كسانى مى توانند جز مجاهدان واقعى باشند كه آماده چنين معامله اى گردند.
سپس در ذيل آيه مى فرمايد: ((سرنوشت چنين مجاهدانى كاملا روشن است ، زيرا از دو حال خارج نـيـسـت يـا شهيد مى شوند و يا دشمن را در هم مى كوبندو بر او پيروز مى گردند، در هر صورت پـاداش بـزرگـى به آنها خواهيم داد)) (ومن يقاتل فى سبيل اللّه فيقتل او يغلب فسوف نؤتيه اجرا عظيما).
مـسـلما چنين سربازانى با چنين روحيه اى شكست در قاموسشان وجود نداردو در هر دو صورت خود را پيروز مى بينند، حتى دانشمندان بيگانه اى كه درباره اسلام و پيروزيهاى سريع مسلمين ، در زمـان پـيـامـبـر(ص) و بـعـد از آن ، بحث كرده اند،اين منطق را يكى از عوامل مؤثر پيشرفت آنها دانسته اند.
(آيه 75).
استمداد از عواطف انسانى.
در آيـه قـبل از مؤمنان دعوت به جهاد شده ، ولى روى ايمان به خدا ورستاخيز، و استدلال سود و زيـان تـكيه شده است ، اما اين آيه دعوت به سوى جهادبر اساس تحريك عواطف انسانى مى كند و مى گويد: ((چرا شما در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكان مظلوم و بى دفاعى كه در چنگال سـتـمـگـران گـرفتار شده اندمبارزه نمى كنيد آيا عواطف انسانى شما اجازه مى دهد كه خاموش بـاشـيـد و ايـن صـحـنـه هـاى رقـت بـار را تـمـاشـا كـنيد)) ؟ (وما لكم لا تقاتلون فى سبيل اللّه والمستضعفين من الرجال والنس والولدان).
سپس براى شعله ور ساختن عواطف انسانى مؤمنان مى گويد: ((اين مستضعفان همانها هستند كه مى گويند خدايا! ما را از اين شهر (مكه) كه اهلش ستمگرند بيرون ببر)) (الذين يقولون ربن اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها).
و نـيز از خداى خود تقاضا مى كنند كه ((ولى و سرپرستى براى حمايت ما ازطرف خود قرار بده)) (واجـعـل لـنـا مـن لدنك وليا) ((و براى ما از طرف خود يار وياورى تعيين فرما)) (واجعل لنا من لدنك نصيرا).
در حـقيقت آيه فوق اشاره به اين است كه خداوند دعاى آنها را مستجاب كرده و اين رسالت بزرگ انـسـانـى را بـر عهده شما گذاشته ، شما ((ولى)) و ((نصيرى))هستيد كه از طرف خداوند براى حمايت و نجات آنها تعيين شده ايد.
(آيـه 76)ـ در ايـن آيـه براى تشجيع مجاهدان و ترغيب آنها به مبارزه بادشمن و مشخص ساختن صـفـوف و اهداف مجاهدان ، چنين مى فرمايد: ((افراد باايمان در راه خدا و آنچه به سود بندگان خـداسـت پيكار مى كنند، ولى افراد بى ايمان در راه طاغوت يعنى قدرتهاى ويرانگر)) (الذين آمنوا يقاتلون فى سبيل اللّه والذين كفروا يقاتلون فى سبيل الطاغوت).
يـعـنـى در هـر حال زندگى خالى از مبارزه نيست منتها جمعى در مسير حق وجمعى در مسير باطل و شيطان پيكار دارند.
و به دنبال آن مى گويد: ((با ياران شيطان پيكار كنيد و از آنها وحشت نداشته باشيد)) (فقتلوا اولي الشيطان).
طاغوت و قدرتهاى طغيانگر و ظالم هر چند به ظاهر بزرگ و قوى جلوه كنند،اما از درون ، زبون و ناتوانند، از ظاهر مجهز و آراسته آنها نهراسيد، زيرا درون آنهاخالى است و ((نقشه هاى آنها همانند قـدرتـهـايـشـان سـسـت و ضعيف است)) چون متكى به نيروى لايزال الهى نيست بلكه متكى به نيروهاى شيطانى مى باشد (ان كيد الشيطان كان ضعيفا).
آيـه 77ـ شـان نـزول : از ابـن عباس نقل شده كه : جمعى از مسلمانان هنگامى كه درمكه بودند، و تـحـت فـشـار و آزار شديد مشركان قرار داشتند، خدمت پيامبر(ص)رسيدند و گفتند: ما قبل از اسـلام عـزيـز و محترم بوديم ، اما آن عزت و احترام را ازدست داديم ، و همواره مورد آزار دشمنان قـرار داريـم ، اگـر اجـازه دهـيـد با دشمن مى جنگيم تا عزت خود را باز يابيم آن روز پيامبر(ص) فـرمـود: من فعلا مامور به مبارزه نيستم ـولى هنگامى كه دستور جهاد نازل گرديد بعضى از آن افـراد داغ و آتـشـيـن بـراى شـركـت در ميدان جهاد مسامحه مى كردند، آيه نازل شد و به عنوان تشجيع مسلمانان و ملامت از افراد مسامحه كار حقايقى را بيان نمود.
تفسير:.
آنها كه مرد سخنندـ.
قـرآن در اينجا مى گويد: ((راستى شگفت انگيز است حال جمعيتى كه در يك موقعيت نامناسب با حـرارت و شور عجيبى تقاضا مى كردند كه به آنها اجازه جهادداده شود، و به آنها دستور داده شد كه فعلا خوددارى كنيد و به خودسازى و انجام نماز و تقويت نفرات خود و اداى زكات بپردازيد، اما هـنگامى كه زمينه از هر جهت آماده شد و دستور جهاد نازل گرديد، ترس و وحشت يكباره وجود آنـهـا را فـرا گرفت ،و زبان به اعتراض در برابر اين دستور گشودند)) (الم تر الى الذين قيل لهم كـفـواايـديـكـم واقيموا الصلوة وآتوا الزكوة فلما كتب عليهم القتال اذا فريق منهم يخشون الناس كخشية اللّه او اشد خشية).
آنها در اعتراض خود صريحا ((مى گفتند: خدايا چرا به اين زودى دستورجهاد را نازل كردى ؟ چه خـوب بـود ايـن دسـتـور مدتى به تاخير مى افتاد!)) و يا اين كه اين رسالت به عهده نسلهاى آينده واگذار مى شد! (وقالوا ربنا لم كتبت علينـا القتال لولا اخرتن الى اجل قريب).
قـرآن بـه اين گونه افراد دو جواب مى دهد: نخست جوابى است كه لابلاى عبارت : يخشون الناس كـخـشـيـة اللّه او اشـد خشية گذشت يعنى آنها به جاى اين كه از خداى قادر قاهر بترسند از بشر ضعيف و ناتوان وحشت دارند، بلكه وحشتشان از چنين بشرى بيش از خداست !.
ديـگر اين كه به چنين افراد بايد گفته شود به فرض اين كه با ترك جهاد چندروزى آرام زندگى كـنـيـد، بالاخره ((اين زندگى فانى و بى ارزش است ، ولى جهان ابدى براى پرهيزكاران با ارزشتر اسـت ، بـه خـصـوص ايـن كـه پـاداش خـود را بـطور كامل خواهند يافت و كمترين ستمى به آنها نمى شود)) (قل متاع الدنيا قليل والا خرة خيرلمن اتقى ولا تظلمون فتيل).
(آيه 78)ـ با توجه به آيات قبل و آيات بعد چنين استفاده مى شود كه اين آيه و آيه بعد نيز مربوط به جـمـعـيـتى از منافقان است كه در صفوف مسلمانان جاى گرفته بودند، آنها از شركت در ميدان جهاد وحشت داشتندو هنگامى كه دستور جهاد صادر گرديد ناراحت شدند، قرآن به آنها در برابر اين طرز تفكر دوپاسخ مى گويد: قل متاع الدنيا قليل والا خرة خير لمن اتقى.
پـاسخ دوم همان است كه در اين آيه مى خوانيم و آن اين كه فرار از مرگ چه سودى مى تواند براى شـمـا داشـته باشد! ((در حالى كه در هر كجا باشيد مرگ به دنبال شما مى شتابد و بالاخره روزى شـمـا را در كـام خـود فرو خواهد برد حتى اگر دربرجهاى محكم باشيد)) (اينما تكونوا يدرككم الموت ولو كنتم فى بروج مشيدة).
درسـت اسـت كه قلعه هاى محكم گاهى جلو مرگهاى غيرطبيعى را مى گيرندولى بالاخره چه سود؟ مرگ را بطوركلى نمى توانند از بين ببرند، چند روز ديگر مرگ طبيعى به سراغ آدمى خواهد آمد پس چه بهتر كه اين مرگ حتمى و اجتناب ناپذيردر يك مسير سازنده و صحيح همچون جهاد صورت گيرد، نه بيهوده و بى اثر.
قـرآن در ذيـل هـمـين آيه به يكى ديگر از سخنان بى اساس و پندارهاى باطل منافقان اشاره كرده مـى گـويد: ((آنها هرگاه به پيروزى برسند و نيكيها و حسناتى به دست آورند مى گويند از طرف خـداسـت)) (وان تـصـبـهم حسنة يقولوا هذه من عنداللّه) يعنى ما شايسته بوده ايم كه خدا چنين مواهبى را به ما داده !.
ولى هنگامى كه شكستى دامنگير آنها شود و يا در ميدان جنگ آسيبى ببينندمى گويند: ((اينها بر اثـر سـؤ تدبير پيامبر(ص) و عدم كفايت نقشه هاى نظامى او بوده است)) (وان تصبهم سيئة يقولوا هذه من عندك).
قرآن به آنها پاسخ مى گويد كه از نظر يك موحد و خداپرست تيزبين ((همه اين حوادث و پيروزيها و شـكـسـتها از ناحيه خداست)) كه بر طبق لياقتها و ارزشهاى وجودى مردم به آنها داده مى شود (قل كل من عنداللّه).
و در پايان آيه به عنوان اعتراض به عدم تفكر و تعمق آنها در موضوعات مختلف زندگى مى گويد: ((پس چرا اينها حاضر نيستند حقايق را درك كنند)) (فمال هؤلا القوم لا يكادون يفقهون حديثا).
(آيـه 79)ـ سپس در اين آيه چنين مى فرمايد: ((تمام نيكيها و پيروزيها و حسناتى كه به تو مى رسد از نـاحيه خداست و آنچه از بديها و ناراحتيها و شكستها دامنگير تومى شود از ناحيه خود توست)) ! (م اصابك من حسنة فمن اللّه وما اصابك من سيئة فمن نفسك).
و در پـايان آيه به آنها كه شكستها و ناكاميهاى خود را به پيامبر(ص) نسبت مى دادند و به اصطلاح اثـر قـدم پـيـامبر(ص) مى دانستند پاسخ مى گويد كه : ((ما تو رافرستاده خود به سوى مردم قرار داديـم (و خـداونـد گواه بر اين مطلب است) و گواهى او كافى است)) (وارسلناك للناس رسولا وكفى باللّه شهيدا).
(آيه 80).
سنت پيامبر همچون وحى الهى است !.
در اين آيه موقعيت پيامبر(ص) در برابر مردم و ((حسنات)) و ((سيئات)) آنان ،بيان شده است.
نـخست مى فرمايد: ((هر كس اطاعت پيامبر(ص) كند اطاعت خدا كرده است))(من يطع الرسول فقد اطاع اللّه).
بـنـابـرايـن اطـاعت خدا از اطاعت پيامبر(ص) نمى تواند جدا باشد، زيرا پيامبر(ص)هيچ گامى بر خلاف خواست خداوند بر نمى دارد.
سپس مى فرمايد: ((اگر كسانى سرپيچى كنند و با دستورات تو به مخالفت برخيزند مسؤوليتى در بـرابر اعمال آنها ندارى و موظف نيستى كه به حكم اجبار آنهارا از هر خلافكارى باز دارى ، وظيفه تـو تـبـلـيغ رسالت و امر به معروف و نهى از منكرو راهنمايى افراد گمراه و بى خبر است)) (ومن تولى فم ارسلناك عليهم حفيظا).
بايد توجه داشت كه اين آيه يكى از روشنترين آيات قرآن است كه دليل برحجيت سنت پيامبر(ص) و قبول احاديث او مى باشد، و هنگامى كه مى بينيم پيامبر(ص) طبق حديث ثقلين ، صريحا احاديث اهـل بـيـت (ع) را سـند و حجت شمرده است استفاده مى كنيم كه اطاعت از فرمان اهل بيت نيز از اطاعت فرمان خدا جدانيست.
(آيه 81)ـ در اين آيه اشاره به وضع جمعى از منافقان و يا افرادضعيف الايمان كرده و مى گويد: آنها بـه هـنگامى كه در صف مسلمانان در كنارپيغمبر(ص) قرار مى گيرند براى حفظ منافع و يا دفع ضرر از خويش با ديگران همصداشده و اظهار اطاعت فرمان پيامبر(ص) مى كنند ((و مى گويند با جان و دل حاضريم ازاو پيروى كنيم)) (ويقولون طاعة).
((امـا هـنـگـامـى كـه مـردم از خـدمـت پـيـامـبر(ص) خارج شدند، آن دسته از منافقان وافراد ضـعـيف الايمان گفته ها (و پيمانهاى خويش را به دست فراموشى مى سپارند) ودر جلسات شبانه تـصـمـيمهايى بر ضد سخنان پيغمبر(ص) مى گيرند و خداوند آنچه رادر اين جلسات مى گويند مى نويسد)) (فاذا برزوا من عندك بيت طئفة منهم غيرالذى تقول واللّه يكتب ما يبيتون).
ولى خداوند به پيغمبرش دستور مى دهد كه ((از آنها روى بگردان و ازنقشه هاى آنها وحشت نكن و هيچ گاه آنها را تكيه گاه در برنامه هاى خود قرار مده ،تنها بر خدا تكيه كن ; خدايى كه بهترين يار و مددكار و مدافع است)) (فاعرض عنهم وتوكل على اللّه وكفى باللّه وكيل).
(آيه 82).
سند زنده اى بر اعجاز قرآن !.
به دنبال نكوهشهايى كه در آيات قبل از منافقان به عمل آمد، در اينجا به آنهاو همه كسانى كه در حـقـانـيت قرآن مجيد شك و ترديد دارند اشاره كرده مى فرمايد:((آيا آنها در باره وضع خاص اين قـرآن انديشه نمى كنند و نتايج آن را بررسى نمى نمايند; اين قرآن اگر از ناحيه غير خدا نازل شده بـود حـتـما تناقض ها واختلافهاى فراوانى در آن مى يافتند، اكنون كه در آن هيچ گونه اختلاف و تـنـاقض نيست بايد بدانند كه از طرف خداوند نازل شده است)) (افلا يتدبرون القرآن ولوكان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافا كثيرا).
بنابراين ، مردم موظفند كه در باره اصول دين و مسائلى همانند صدق دعوى پيامبر(ص) و حقانيت قرآن مطالعه و بررسى كنند و از تقليد و قضاوتهاى كوركورانه بپرهيزند!.
(آيه 83).
پخس شايعات !.
درايـن آيـه بـه يـكى ديگر ازاعمال نادرست منافقان و يا افراد ضعيف الايمان اشاره كرده ، مى فرمايد: ((آنها كسانى هستند كه هنگامى كه اخبارى مربوط به پيروزى و يا شكست مسلمانان به آنان برسد، بدون تحقيق ، آن را همه جا پخش مى كنند))(واذا جاهم امر من الا من او الخوف اذاعوا به).
زيرا بسيار مى شود كه اين اخبار، بى اساس بوده و از طرف دشمنان به منظورهاى خاصى جعل شده و اشاعه آن به زيان مسلمانان تمام مى گردد.
((در حـالـى كـه اگر آن را به پيامبر و پيشوايان ـكه قدرت تشخيص كافى دارندـبازگردانند، از ريـشـه هـاى مسائل آگاه خواهند شد)) (ولو ردوه الى الرسول والى اولى الا مر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم).
و بدون جهت نه مسلمانان را گرفتار عواقب غرور ناشى از پيروزيهاى خيالى مى كردند و نه روحيه آنها را به خاطر شايعات دروغين مربوط به شكست تضعيف مى نمودند.
زيانهاى شايعه سازى و نشر شايعات.
از بـلاهـاى بـزرگى كه دامنگير جوامع مختلف مى شود و روح اجتماعى وتفاهم و همكارى را در مـيان آنها مى كشد، مساله شايعه سازى و نشر شايعات است ،بطورى كه گاه يك نفر منافق مطلب نادرستى جعل مى كند و آن را به چند نفرمى گويد، و افرادى بدون تحقيق در نشر آن مى كوشند، و شـايـد شـاخ و برگهايى هم ازخودشان به آن مى افزايند، و بر اثر آن اضطراب و نگرانى در مردم ايجاد مى كنند.
گـرچه اجتماعاتى كه در فشار و خفقان قرار دارند گاهى شايعه سازى و نشرشايعات را به عنوان يـك نـوع مـبارزه و يا انتقامجويى تعقيب مى كنند ولى براى اجتماعات سالم نشر شايعات زيانهاى فراوانى به بار مى آورد.
بـه همين دليل اسلام صريحا هم با ((شايعه سازى)) مبارزه كرده و جعل و دروغ و تهمت را ممنوع مى شمارد و هم با نشر شايعات ، و آيه فوق نمونه اى از آن است.
سـپـس در پـايـان آيه اشاره به اين حقيقت مى كند كه ((اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نمى شد (و به وسيله راهنماييهاى پروردگار از چنگال اين گونه شايعات و عواقب وخيم آن نجات نـمـى يـافـتـيـد) بـسيارى از شما در راههاى شيطانى گام مى نهاديد و تنها عده كمى بودند كه مـى تـوانـسـتـند خود را از پيروى شيطان بركناردارند)) (ولولا فضل اللّه عليكم ورحمته لا تبعتم الشيطان الا قليل).
يـعنى تنها پيامبر(ص) و صاحبنظران و دانشمندان مو شكاف و باريك بينند كه مى توانند خود را از وساوس شايعات و شايعه سازان بركنار دارند، و اما اكثريت اجتماع اگر از رهبرى صحيحى محروم بمانند گرفتار عواقب دردناك شايعه سازى ونشر شايعات خواهند شد.
آيـه 84ـ شـان نـزول : هـنگامى كه ابوسفيان و لشكر قريش پيروزمندانه ازميدان احد بازگشتند ابوسفيان با پيامبر(ص) قرار گذاشت كه در موسم بدر صغرى (يعنى بازارى كه در ماه ذى القعده در سـرزمـيـن بـدر تـشـكـيـل مـى شـد) بار ديگر روبروشوند، هنگامى كه موعد مقرر فرا رسيد، پـيامبر(ص) مسلمانان را دعوت به حركت به محل مزبور كرد، ولى جمعى از مسلمانان كه خاطره تلخ شكست احد را فراموش نكرده بودند شديدا از حركت خوددارى مى نمودند.
ايـن آيـه نازل شد و پيامبر(ص) مسلمانان را مجددا دعوت به حركت كرد، دراين موقع تنها هفتاد نـفـر در ركاب پيغمبر(ص) در محل مزبور حاضر شدند، ولى ابوسفيان (بر اثر وحشتى كه از روبرو شدن با سپاه اسلام داشت) از حضور در آنجاخوددارى كرد و پيامبر(ص) با همراهان سالم به مدينه بازگشتند.
تفسير:.
هر كس مسؤول وظيفه خويش است.
بـه دنـبـال آيـات مـربوط به جهاد، دستور فوق العاده اى در اين آيه به پيامبر(ص)داده شده است ، مـى فـرمـايـد: ((در راه خـدا پيكار كن ، تنها مسؤول وظيفه خود هستى ،و مؤمنان را (بر اين كار) تشويق نما)) (فقاتل فى سبيل اللّه لا تكلف الا نفسك وحرض المؤمنين).
در حـقيقت آيه ، يك دستور مهم اجتماعى را مخصوصا در باره رهبران در بردارد، و آن اين كه آنها بـايـد آنـقـدر در كـار خـود مصمم و ثابت قدم و قاطع باشند كه حتى اگر هيچ كس دعوت آنها را ((لـبـيك)) نگويد، دست از تعقيب هدف مقدس خويش برندارند; و هيچ رهبرى تا چنين آمادگى نداشته باشد قادر به انجام رهبرى وپيشبرد اهداف خود نيست مخصوصا رهبران الهى كه تكيه گاه اصلى آنها خداست ;خدايى كه سرچشمه تمام نيروها و قدرتهاست.
و لـذا به دنبال اين دستور مى فرمايد: ((اميد است خداوند با كوششها و تلاشهاى توحتى اگر تنها بـوده بـاشـى ، قـدرت و نيروى دشمنان را درهم بشكند، زيرا قدرت اومافوق قدرتها و مجازات او مافوق مجازاتهاست)) (عسى اللّه ان يكف باس الذين كفروا واللّه اشد باسا واشد تنكيل).
(آيه 85).
تشويق كار نيك يا بد!.
هـمـانـطـور كـه در تفسير آيه قبل اشاره شد، قرآن مى گويد: هر كسى در درجه اول مسؤول كار خـويـش اسـت ، نـه مـسؤول كار ديگران ، اما براى اين كه از اين مطلب سؤاستفاده نشود دراين آيه مـى گويد: ((درست است كه هر كسى مسؤول كارهاى خود مى باشد ولى هر انسانى كه ديگرى را به كار نيك وادارد، سهمى از آن خواهدداشت ; و هر كس ، ديگرى را به كار بدى دعوت كند بهره اى از آن خواهد داشت))(من يشفع شفاعة حسنة يكن له نصيب منها ومن يشفع شفاعة سيئة يكن له كفل منها).
بنابراين ، مسؤوليت هر كس در برابر اعمال خويش به آن معنى نيست كه ازدعوت ديگران به سوى حـق و مـبـارزه بـا فـساد چشم بپوشد و روح اجتماعى اسلام راتبديل به فردگرايى و بيگانگى از اجتماع كند، و در لاك خود فرو رود.
در پايان آيه مى فرمايد: ((خداوند تواناست و اعمال شما را حفظ و محاسبه كرده و در برابر حسنات و سيئات پاداش مناسب خواهد داد)) (وكان اللّه على كل شى مقيتا).
(آيه 86).
هرگونه محبتى را پاسخ گوييد!.
ايـن آيـه يك حكم كلى و عمومى است در زمينه تمام تحيتها و اظهارمحبتهايى كه از طرف افراد مـخـتـلف مى شود، در آغاز مى گويد: ((هنگامى كه كسى به شما تحيت گويد پاسخ آن را به طرز بهتر بدهيد و يا لااقل بطور مساوى پاسخ گوييد))(واذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منه او ردوه).
((تـحيت)) در لغت از ماده ((حيات)) و به معنى دعا براى حيات ديگرى كردن است ، ولى معمولا ايـن كـلـمـه هـر نـوع اظهار محبتى را كه افراد به وسيله سخن ياعمل ، با يكديگر مى كنند شامل مى شود كه روشنترين مصداق آن همان موضوع سلام كردن است.
و در پايان آيه براى اين كه مردم بدانند چگونگى ((تحيتها)) و ((پاسخها)) وبرترى يا مساوات آنه، در هـر حد و مرحله اى ، بر خداوند پوشيده و پنهان نيست مى فرمايد: ((خداوند حساب همه چيز را دارد)) (ان اللّه كان على كل شى حسيبا).
(آيـه 87)ـ ايـن آيـه تـكـمـيلى براى آيات قبل و مقدمه براى آيات بعد است ;زيرا در آيه قبل پس از دسـتور به ((رد تحيت)) فرمود: خداوند حساب همه اعمال شما را دارد، در اين آيه اشاره به مساله رسـتاخيز و دادگاه عمومى بندگان در روزقيامت كرده و آن را با مساله توحيد و يگانگى خدا كه ركن ديگرى از ايمان است مى آميزد، و مى فرمايد: ((خداوند، معبودى جز او نيست و بطور قطع در روز قـيـامـت شـمـا را دسته جمعى مبعوث مى كند، همان روز قيامتى كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست)) (اللّه لا اله الا هو ليجمعنكم الى يوم القيمة لا ريب فيه).
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved