برد كنيد،مشركان نيز زبان به طعن گشودند كـه مـحـمـد(ص) جـنگ و خونريزى را در ماههاى حرام حلال شمرده ، آيه مورد بحث نازل شد و سـپـس ((عـبـداللّه بـن جـحش) وهمراهانش اظهار كردند كه در اين راه براى درك ثواب جهاد كـوشـش كـرده انـد و ازپيامبر پرسيدند كه آيا اجر مجاهدان را دارند يا نه ؟ آيه بعد (آيه 218) نازل گرديد.
تـفـسـيـر: ايـن آيـه درصدد پاسخ گويى به پاره اى از سؤالات در باره جهاد واستثناهاى آن است ، نـخـست مى فرمايد: ((از تو در باره جنگ كردن در ماههاى حرام سؤال مى كنند)) (يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه).
سپس مى افزايد: ((به آنها بگو: جنگ در آن (گناه) بزرگى است)) (قل قتال فيه كبير).
و بـه و افراد، مربوط به كسانى است كه در كمتر ازاين فاصله زندگى مى كنند.
در حـج تـمتع ، نخست عمره را بجا مى آورند، سپس از احرام بيرون مى آيند،بعدا مراسم حج را در ايام مخصوصش انجام مى دهند، ولى در حج قران و افراد،اول مراسم حج بجا مى آورده مى شود، و بعد از پايان آن مراسم عمره ، با اين تفاوت كه در حج قران ، قربانى به همراه مى آورند و در حج افراد اين قربانى نيست.
(آيه 197)ـ قرآن در اين آيه احكام حج را تعقيب مى كند و دستورات جديدى مى دهد.
1ـ نخست مى فرمايد: ((حج در ماههاى معينى است)) (الحج اشهرمعلومات) منظور از اين ماهه، ماههاى شوال ، ذى القعده و ذى الحجه است.
2ـ سپس به دستور ديگرى ، در مورد كسانى كه با احرام بستن شروع به مناسك حج مى كنند، اشاره كـرده مـى فـرمـايـد: ((آنها كه حج را بر خود فرض كرده اند(و احرام بسته اند بايد بدانند) در حج آمـيـزش جـنسى ، و گناه و جدال نيست)) (فمن فرض فيهن الحج فلا رفث ولا فسوق ولا جدال فى الحج).
به اين ترتيب محيط حج بايد از تمتعات جنسى و همچنين گناهان وگفتگوهاى بى فايده و جر و بـحـثها و كشمكشهاى بيهوده پاك باشد، زيرا محيطى است كه روح انسان بايد از آن نيرو بگيرد و يـكـباره از جهان ماده جدا شود، و به عالم ماورا ماده راه يابد، و در عين حال رشته الفت و اتحاد و اتـفـاق و بـرادرى در مـيان مسلمانان محكم گردد و هر كارى كه با اين امور منافات دارد ممنوع است.
3ـ در مـرحـلـه بعد به مسائل معنوى حج ، و آنچه مربوط به اخلاص است اشاره كرده ، مى فرمايد: ((آنچه را از كارهاى خير انجام مى دهيد خدا مى داند)) (وماتفعلوا من خير يعلمه اللّه).
و اين بسيار لذتبخش است كه اعمال خير در محضر او انجام مى شود.
و در ادامـه هـمين مطلب مى فرمايد: ((زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد وتوشه ها پرهيزكارى است و از من بپرهيزيد اى صاحبان عقل)) (وتزودا فان خيرالزاد التقوى واتقون يا اولى الا لباب).
ايـن جمله ممكن است اشاره لطيفى به اين حقيقت بوده باشد كه در سفر حج موارد فراوانى براى تـهـى ه زادهـاى معنوى وجود دارد كه بايد از آن غفلت نكنيد، درآنجا تاريخ مجسم اسلام است و صـحنه هاى زنده فداكارى ابراهيم (ع) و جلوه هاى خاصى از مظاهر قرب پروردگار ديده مى شود آنـهـا كـه روحـى بـيدار و انديشه اى زنده دارندمى توانند براى يك عمر ازاين سفر بى نظير روحانى توشه معنوى فراهم سازند.
(آيـه 198)ـ در ايـن آيـه بـه رفـع پـاره اى از اشـتـباهات در زمينه مساله حج پرداخته مى فرمايد: ((گـناهى بر شمانيست كه از فضل پروردگارتان (ومنافع اقتصادى در ايام حج) برخوردار شويد)) (ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم).
در زمـان جـاهـلـيت هنگام مراسم حج هرگونه معامله و تجارت و باركشى ومسافربرى را گناه مـى دانـسـتـند و حج كسانى را كه چنين مى كردند باطل مى شمردندآيه فوق اين حكم جاهلى را بـى ارزش و بـاطل اعلام كرد و فرمود هيچ مانعى ندارد كه در موسم حج از معامله و تجارت حلال كه بخشى از فضل خداوند بر بندگان است بهره گيريد و يا كار كنيد و از دست رنج خود استفاده كـنـيـد، علاوه بر اين ، مسافرت مسلمانان از نقاط مختلف به سوى خانه خدا مى تواند پايه و اساسى براى يك جهش اقتصادى عمومى در جوامع اسلامى گردد.
سپس در ادامه همين آيه عطف توجه به مناسك حج كرده مى فرمايد:((هنگامى كه از عرفات كوچ كـرديـد خـدا را در نـزد مشعرالحرام ياد كنيد)) (فاذا افـضتم من عرفات فاذكروا اللّه عند المشعر الحرام).
((او را يـاد كـنـيـد هـمـان گـونه كه شما را هدايت كرد هر چند پيش از آن از گمراهان بوديد)) (واذكروه كما هدايكم وان كنتم من قبله لمن الضالين).
(آيـه 199)ـ بـاز در ادامـه هـمـيـن مـعـنى مى فرمايد: ((سپس از آنجا كه مردم كوچ مى كنند (از مشعرالحرام به سوى سرزمين منى) كوچ كنيد)) (ثم افيضوا من حيث افاض الناس).
در روايات آمده است كه قبيله قريش در جاهليت امتيازات نادرستى براى خود قائل بودند از جمله ايـن كـه مـى گـفتند: ما نبايد در مراسم حج به عرفات برويم زيرا عرفات از حرم مكه بيرون است قـرآن در آيـه فـوق خط بطلان بر اين اوهام كشيدو به مسلمانان دستور داد همه با هم در عرفات وقوف كنند و از آنجا همگى به سوى مشعرالحرام و از آنجا به سوى منى كوچ كنند.
و در پـايـان دسـتور به استغفار و توبه مى دهد مى فرمايد: ((از خدا طلب آمرزش كنيد كه خداوند آمـرزنـده و مـهربان است)) (واستغفروا اللّه ان اللّه غفور رحيم) وطلب آمرزش كنيد از آن افكار و خيالات جاهلى كه مخالف روح مساوات و برابرى حج است.
در ايـن بـخـش از آيات به سه موقف حج اشاره شده ، عرفات كه محلى در 20كيلومترى مكه است سـپـس وقـوف در مـشعرالحرام ـيا مزدلفه ـ و سوم سرزمين منى كه محل قربانى و رمى جمرات و پايان دادن به احرام و انجام مراسم عيد است.
نكته ها:.
1ـ.
نخستين موقف حج.
زائران خانه خدا بعد از انجام مراسم عمره راهى مراسم حج مى شوند ونخستين مرحله همان وقوف در عرفات است ـدر نامگذارى سرزمين عرفات به اين نام ممكن است اشاره به اين حقيقت باشد كه اين سرزمين محيط بسيار آماده اى براى معرفت پروردگار و شناسايى ذات پاك اوست و به راستى آن جـذبـه معنوى وروحانى كه انسان به هنگام ورود در عرفات پيدا مى كند با هيچ بيان و سخنى قابل توصيف نيست تنها بايد رفت و مشاهده كردـ همه يكنواخت ، همه بيابان نشين ،همه از هياهوى دنياى مادى و زرق و برقش فرار كرده در زير آن آسمان نيلى و در آن هواى پاك از آلودگى گناه ، در آنـجـا كـه از لابـلاى نـسـيـمش صداى زمزمه جبرئيل وآهنگ مردانه ابراهيم خليل و طنين حـيـاتـبـخـش صـداى پـيـامبراسلام (ص) شنيده مى شود در اين سرزمين خاطره انگيز كه گويا دريـچـه اى به جهان ماوراى طبيعت درآن گشوده شده انسان نه تنها از نشئه عرفان پروردگار سـرمـسـت مى شود و لحظه اى بازمزمه تسبيح عمومى خلقت هماهنگ مى گردد بلكه در درون وجود خود، خودش را هم كه عمرى است گم كرده و به دنبالش مى گردد پيدا مى كند و به حال خويشتن نيز عارف مى گردد آرى ! اين سرزمين را ((عرفات)) مى نامند چه اسم جالب ومناسبى !.
2ـ.
مشعرالحرام : دومين موقف حج.
((مـشـعـر)) از ماده ((شعور)) است در آن شب تاريخى (شب دهم ذى الحجه) كه زائران خانه خدا پـس از طى دوران تربيت خود در عرفات به آنجا كوچ مى كنند وشبى را تا به صبح روى ماسه هاى نـرم در زيـر آسمان پرستاره در سرزمينى كه نمونه كوچكى از محشر كبرى و پرده اى از رستاخيز بزرگ قيامت است آرى ! در چنان محيط بى آلايش و با صفا و تكان دهنده در درون جامه معصومانه احـرام و روى آن مـاسـه هـاى نـرم انـسـان جوشش چشمه هاى تازه اى از انديشه و فكر و شعور در درون خـود احـسـاس مى كند و صداى ريزش آن را در اعماق قلب خود به روشنى مى شنودآنجا را ((مشعر)) مى نامند!.
آيه 200ـ شان نزول : در حديثى از امام باقر(ع) مى خوانيم كه : در ايام جاهليت هنگامى كه از مراسم حج فارغ مى شدند در آنجا اجتماع مى كردند وافتخارات نياكان خود را بر مى شمردند (و افتخارات مـوهومى براى خود برمى شمردند) آيه نازل شد و به آنها دستور داد كه به جاى اين كار (نادرست) ذكر خداگويند و از نعمتهاى بى دريغ خداوند و مواهب او ياد كنند.
تفسير: اين آيه همچنان ادامه بحثهاى مربوط به حج است نخست مى گويد:((هنگامى كه مناسك (حـج) خود را انجام داديد ذكر خدا گوييد همان گونه كه پدران و نياكانتان را ياد مى كرديد بلكه از آن بيشتر و برتر)) (فاذا قضيتم مناسككم فاذكروااللّه كذكركم آباكم او اشد ذكرا).
منظور از اين تعبير اين نيست كه هم نياكانتان را ذكر كنيد و هم خدا ر، بلكه اشاره اى است به اين واقعيت كه اگر آنها بخاطر پاره اى از مواهب لايق يادآورى هستند پس چرا به سراغ خدا نمى رويد كـه تـمـام عـالـم هـسـتـى و تمام نعمتهاى جهان ازناحيه اوست صاحب صفات جلال و جمال و ولى نعمت همگان است.
((ذكر خدا)) در اين جا تمام اذكار الهى بعد از مراسم را شامل مى شود.
در اينجا مردم را به دو گروه تقسيم مى كند مى فرمايد: ((گروهى از مردم مى گويند خداوندا! در دنـيـا به ما نيكى عطا فرما ولى در آخرت بهره اى ندارند)) (فمن الناس من يقول ربنا آتنا فى الدنيا وما له فى الا خرة من خلاق).
(آيه 201)ـ ((و گروهى مى گويند پروردگارا! به ما نيكى عطا كن و در آخرت نيكى مرحمت فرما و مـا را از عـذاب آتش نگاهدار)) (ومنهم من يقول ربنا آتنافى الدنيا حسنة وفى الا خرة حسنة وقنا عذاب النار).
در حقيقت اين قسمت از آيات اشاره به خواسته هاى مردم و اهداف آنها دراين عبادت بزرگ است ، زيرا گروهى هم مواهب مادى دنيا را مى خواهند و هم مواهب معنوى را بلكه زندگى دنيا را نيز به عنوان مقدمه تكامل معنوى مى طلبند!.
در ايـن كه منظور از ((حسنة)) در آيه چيست ؟ در حديثى از پيامبراكرم (ص)مى خوانيم : ((كسى كـه خـدا بـه او قـلـبى شاكر و زبان مشغول به ذكر حق ، و همسرى باايمان كه او را در امور دنيا و آخرت يارى كند ببخشد، نيكى دنيا و آخرت را به اوداده واز عذاب آتش باز داشته شده)).
الـبـته ((حسنه)) به معنى هرگونه خير و خوبى است و مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه تمام مـواهب مادى و معنوى را شامل مى شود، بنابراين آنچه در روايت فوق آمده بيان مصداق روشن آن است.
(آيـه 202)ـ در ايـن آيه اشاره به گروه دوم كرده (همان گروهى كه حسنه دنياو آخرت را از خدا مـى طلبند) مى فرمايد: ((آنها نصيب و بهره اى از كسب خود دارندو خداوند سريع الحساب است)) (اولئك لهم نصيب مما كسبوا واللّه سريع الحساب).
در حـقـيـقـت ايـن آيـه نـقـطـه مقابل جمله اى است كه در آيات قبل در باره گروه اول آمد كه مى فرمايد: ((آنها نصيبى در آخرت ندارند)).
(آيـه 203)ـ ايـن آيـه آخـريـن آيه است كه در اينجا در باره مراسم حج ، سخن مى گويد وسنتهاى جاهلى را در رابطه باتفاخرهاى موهوم نسبت به نياكان وگذشتگان در هم مى شكند و به آنها توصيه مى كند كه (بعد از مراسم عيد) به ياد خدا باشندمى فرمايد: ((خدا را در روزهاى معينى ياد كنيد)) (واذكروا اللّه فى ايام معدودات).
در ايـن كـه مـنظور از اين اذكار چيست ؟ در احاديث اسلامى به اين صورت تعيين شده كه بعد از پـانـزده نـمـاز كـه آغـازش نماز ظهر روز عيد قربان ، و پايانش نمازروز سيزدهم است ، جمله هاى الـهام بخش زير تكرار گردد: اللّه اكبر اللّه اكبر لا اله الا اللّه واللّه اكبر وللّه الحمد اللّه اكبر على ما هدانا اللّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة الا نعام.
سـپـس در دنبال اين دستور مى افزايد: ((كسانى كه تعجيل كنند و (ذكر خدا را)در دو روز انجام دهـنـد گناهى بر آنان نيست ، و كسانى كه تاخير كنند (و سه روز انجام دهند نيز) گناهى بر آنها نـيـسـت ، براى كسانى كه تقوا پيشه كنند)) (فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه ومن تاخر فلا اثم عليه لمن اتقى).
اين تعبير در حقيقت ، اشاره به نوعى تخيير در ادا ذكر خد، ميان دو روز وسه روز مى باشد.
و در پـايـان آيـه ، يـك دسـتور كلى به تقوا داده مى فرمايد: ((تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد شما به سوى او محشور خواهيد شد)) (واتقوا اللّه واعلموا انـكم اليه تحشرون).
اين جمله مى تواند اشاره به اين باشد كه مراسم روحانى حج ، گناهان گذشته شما را پاك كرده ، و هـمـچـون فرزندى كه از مادر متولد شده است پاك از اين مراسم باز مى گرديد، اما مراقب باشيد بعدا خود را آلوده نكنيد.
آيـه 204ـ شـان نـزول : در مـورد نزول اين آيه و دو آيه بعد گفته اند: اين آيات در باره ((اخنس بن شريق)) نازل شده كه مردى زيبا و خوش زبان بود و تظاهر به دوستى پيامبر(ص) مى كرد و خود را مـسـلـمان جلوه مى داد، و سوگند مى خورد كه آن حضرت را دوست دارد و به خدا ايمان آورده ، پـيـامـبر هم كه مامور به ظاهر بود با اوگرم مى گرفت ، ولى او در باطن مرد منافقى بود، در يك ماجرا زراعت بعضى ازمسلمانان را آتش زد و چهارپايان آنان را كشت.
اين سه آيه نازل شد و به اين ترتيب پرده از روى كار او برداشته شد.
تـفـسـيـر: در ايـن آيه ، اشاره سربسته اى به بعضى از منافقان كرده ، مى فرمايد: ((وبعضى از مردم چنين هستند كه گفتار او در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود (ولى در باطن چنين نيست) و خداوند بر آنچه در قلب او است گواه مى باشد، و اوسرسخت ترين دشمنان است)) (ومن الناس من يعجبك قوله فى الحيوة الدنياويشهداللّه على ما فى قلبه وهو الدالخصام).
(آيـه 205)ـ سپس مى افزايد: ((نشانه دشمنى باطنى او اين است كه وقتى روى بر مى گرداند و از نـزد تـو خارج مى شود، كوشش مى كند كه در زمين ، فساد به راه بيندازد، و زراعت و چهارپايان را نـابـود كـند با اين كه مى داند خدا فساد را دوست ندارد)) (واذا تولى سعى فى الا رض ليفسد فيها ويهلك الحرث والنسل واللّه لا يحب الفساد).
آرى ! اگر اينها در اظهار دوستى و محبت به پيامبراسلام و پيروان او صادق بودند هرگز دست به فـسـاد و تـخـريـب نـمـى زدنـد، ظـاهـر آنان دوستى خالصانه است ،اما در باطن ، بى رحم ترين ، و سرسخت ترين دشمنانند.
(آيـه 206)ـ در اين آيه مى افزايد: هنگامى كه او را از اين عمل زشت نهى كنند ((و به او گفته شود از خـدا بـتـرس (آتـش لـجـاجـت در درونـش شعله ور مى گردد) ولجاج و تعصب ، او را به گناه مى كشاند)) (واذا قيل له اتق اللّه اخذته العزة بالا ثم).
او نـه بـه اندرز ناصحان ، گوش فرا مى دهد، و نه به هشدارهاى الهى بلكه پيوسته با غرور و نخوت مـخصوص به خود، بر خلاف كاريهايش مى افزايد چنين كسى را جز آتش دوزخ رام نمى كند، و لذا در پايان آيه مى فرمايد: ((آتش دوزخ براى آنها كافى است و چه بد جايگاهى است)) (فحسبه جهنم ولبئس المهاد).
آيه 207ـ شان نزول : مفسر معروف اهل تسنن ((ثعلبى)) مى گويد: هنگامى كه پيغمبراسلام (ص) تـصميم گرفت مهاجرت كند، و مشركان اطراف خانه او را براى حمله به او، محاصره كرده بودند دسـتـور داد عـلى (ع) در بستر او بخوابد و پارچه سبزرنگى كه مخصوص به خود پيغمبر بود روى خود بكشد.
در ايـن هـنـگام خداوند به ((جبرئيل)) و ((ميكائيل)) وحى فرستاد كه من بين شمابرادرى ايجاد كـردم و عـمـر يـكى از شما را طولانى تر قرار دادم كداميك از شما حاضراست ايثار به نفس كند؟ هيچ كدام حاضر نشدند به آنها وحى شد اكنون على (ع) دربستر پيغمبر خوابيده و آماده شده جان خـويش را فداى او سازد به زمين برويد وحافظ و نگهبان او باشيد هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پايين پاى على (ع)نشسته بودند جبرئيل مى گفت : ((به به آفرين به تو اى على خداوند به واسطه تو برفرشتگان مباهات مى كند))!.
در اين هنگام آيه نازل گرديد و به همين دليل آن شب تاريخى به نام ((ليلة المبيت)) ناميده شده است.
تـفـسـيـر: گـرچـه ايـن آيه در مورد هجرت پيغمبر و فداكارى على (ع) نازل شده ،ولى مفهوم و مـحتواى كلى و عمومى دارد و در واقع نقطه مقابل چيزى است كه درآيات قبل در مورد منافقان وارد شـده بـود، مـى فرمايد: ((از ميان مردم كسانى هستندكه جان خود را در برابر خشنودى خدا مـى فـروشـنـد، و خـداوند نسبت به بندگانش مهربان است)) (ومن الناس من يشرى نفسه ابتغا مرضات اللّه واللّه رؤف بالعباد).
جـمله (واللّه رؤف بالعباد) ممكن است اشاره به اين باشد كه خداوند در عين اين كه بخشنده جان بـه انـسـان اسـت هـمان را خريدارى مى كند و بالاترين بها را كه همان خشنودى اوست به انسان مى پردازد!.
قابل توجه اين كه فروشنده ((انسان)) و خريدار ((خدا)) و متاع ((جان)) و بهاى معامله خشنودى ذات پاك اوست ، در حالى كه در موارد ديگر بهاى اين گونه معاملات را بهشت جاويدان و نجات از دوزخ ذكر كرده است.
بـه هـر حـال آيـه فـوق بـا تـوجه به شان نزول يكى از بزرگترين فضائل على (ع)است كه در اكثر منابع اسلامى ذكر شده است.
(آيه 208).
صلح جهانى تنها در سايه ايمان !.
بـعـد از اشـاره به دو گروه (گروه مؤمنان بسيار خالص و منافقان مفسد) درآيات گذشته ، همه مؤمنان را در اين آيه مخاطب ساخته مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همگى در صلح و آشتى در آييد)) (ي ايها الذين آمنوا ادخلوافى السلم كافة).
از مفهوم اين آيه چنين استفاده مى شود كه صلح و آرامش تنها در پرتو ايمان امكان پذير است اصولا در مقابل عوامل پراكندگى (زبان و نژاد و) يك حلقه محكم اتصال در ميان قلوب بشر لازم است ، اين حلقه اتصال تنها ايمان به خدااست كه مافوق اين اختلافات است.
سـپـس مـى افزايد: ((از گامهاى شيطان پيروى نكنيد كه او دشمن آشكار شمااست)) (ولا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين).
در ايـنجا نيز اين حقيقت تكرار شده كه انحراف از صلح و عدالت و تسليم شدن در برابر انگيزه هاى دشـمـنى و عداوت و جنگ و خونريزى از مراحل ساده وكوچك شروع مى شود، و به مراحل حاد و خطرناك منتهى مى گردد.
جـمله انه لكم عدو مبين متضمن استدلال زنده و روشنى است ، مى گويددشمنى شيطان با شما چـيـزى مـخـفـى و پوشيده نيست ، او از آغاز آفرينش آدم براى دشمنى با او كمر بست ، با اين حال چگونه تسليم وسوسه هاى او مى شويد!.
(آيـه 209)ـ در ايـن آيـه بـه هـمـه مـؤمنان هشدار مى دهد كه ((اگر بعد از (اين همه) نشانه ها و برنامه هاى روشن كه به سراغ شما آمده لغزش كنيد و تسليم وسوسه هاى شيطان شويد و گامى بر خلاف صلح و سلام برداريد بدانيد (از پنجه عدالت خداوند فرار نتوانيد كرد) چرا كه خداوند توانا و شكست ناپذير و حكيم است)) (فان زللتم من بعد ما جتكم البينات فاعلموا ان اللّه عزيز حكيم).
برنامه روشن ، راه روشن و مقصد هم معلوم است با اين حال جايى براى لغزش و قبول وسوسه هاى شـيـطانى نيست ! اگر منحرف شويد قطعا مقصر خودشماييد و بدانيد خداوند قادر حكيم شما را مجازات عادلانه خواهد كرد.
(آيـه 210)ـ اين آيه گرچه از آيات پيچيده قرآن بنظر مى رسد لكن دقت روى تعبيرات آن ابهام را بـرطـرف مى سازد، در اينجا روى سخن به پيامبر(ص) است ،مى فرمايد: ((آيا آنها انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان در سايه هاى ابرها به سوى آنها بيايند)) و دلايل ديگرى در اختيارشان بگذارند با ايـن كه چنين چيزى محال است و به فرض كه محال نباشد چه ضرورتى دارد (هل ينظرون الا ان ياتيهم اللّه فى ظلل من الغمام والملائكة))) در حالى كه كار پايان گرفته است)) (وقضى الا مر).
در ايـن كـه مـنظور از پايان گرفتن كار چيست ؟ آنچه به نظر مى رسد اين است كه اشاره به نزول عذاب الهى به كافران لجوج باشد زيرا ظاهر آيه مربوط به اين جهان است.
و در پايان آيه مى فرمايد: ((و همه كارها به سوى خدا باز مى گردد)) (والى اللّه ترجع الا مور).
امـور مـربـوط بـه ارسـال پـيامبران ونزول كتابهاى آسمانى وتبيين حقايق بازگشت به او مى كند همان گونه كه امر حساب و مجازات و كيفر و پاداش به او باز مى گرددرؤيت خداوند.
بى شك مشاهده حسى تنها در مورد اجسامى صورت مى گيرد كه داراى رنگ و مكان و محل است بـنـابراين ، در مورد ذات خداوند كه مافوق زمان و مكان است معنى ندارد ذات پاك او نه در دنيا با اين چشم ديده مى شود و نه در آخرت دلايل عقلى اين مساله به قدرى روشن است كه ما را بى نياز از شرح و بسط مى كند.
الـبـته مشاهده خداوند با چشم دل هم در اين جهان ممكن است و هم درجهان ديگر و مسلما در قيامت كه ذات پاك او ظهور و بروز قوى ترى دارد اين مشاهده قوى تر خواهد بود ((20)).
(آيه 211)ـ اين آيه در حقيقت ، يكى از مصاديق آيات گذشته است ، چرا كه درآيات گذشته سخن از مؤمنان و كافران و منافقان بود، كافرانى كه بر اثر لجاجت ،آيات و دلايل روشن را ناديده گرفته بـه بهانه جويى مى پرداختند، و بنى اسرائيل يكى از مصاديق واضح اين معنى هستند مى فرمايد: ((از بـنى اسرائيل بپرس ، چه نشانه هاى روشنى به آنها داديم ؟)) ولى آنها اين نشانه هاى روشن را ناديده گرفتند، و نعمتهاى الهى را در راه غلط صرف كردند (سل بنى اسرائيل كم آتيناهم من آية بينة).
سـپـس مـى افـزايـد: ((كـسـى كـه نـعمت خدا را بعد از آن كه به سراغ او آمد تبديل كند (و از آن سـؤاسـتفاده نمايد، گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد) زيرا خداوندشديدالعقاب است)) (ومن يبدل نعمة اللّه من بعد ما جائته فان اللّه شديدالعقاب).
منظور از تبديل نعمت اين است كه انسان امكانات و منابع مادى و معنوى راكه در اختيار دارد، در مـسـيـرهـاى انـحـرافى و گناه به كار گيرد، مساله تبديل نعمت ،وسرنوشت دردناك ناشى ازآن منحصر به بنى اسرائيل نيست ، هم اكنون دنياى صنعتى گرفتار اين بدبختى بزرگ است زيرا با اين كه خـداونـد مـواهب و نعمتها و امكاناتى دراختيار انسان امروز قرار داده كه در هيچ دورانى از تاريخ سـابـقه نداشته ، ولى بخاطردورى از تعليمات الهى پيامبران گرفتار تبديل نعمت شده و آنها را به صـورت وحشتناكى در راه فنا و نيستى خود به كار گرفته و از آن مخربترين سلاحه، براى ويرانى جهان ساخته و يا از قدرت مادى خويش براى توسعه ظلم و استعمار واستثمار بهره گرفته و دنيا را به جايگاهى ناامن از هر نظر مبدل كرده است.
آيـه 212ـ شـان نـزول : ابن عباس مفسر معروف مى گويد: اين آيه در باره اقليت اشرافى و رؤساى قريش نازل شد كه زندگى بسيار مرفهى داشتند، و جمعى ازمؤمنان ثابت قدم كه از نظر زندگى مادى فقير و تهيدست بودند را به باد استهزامى گرفتند و مى گفتند: اگر پيامبر(ص) شخصيتى داشـت و از طـرف خـدا بـود، اشـراف بـزرگـان از او پـيروى مى كردند، آيه نازل شد و به سخنان بى اساس آنها پاسخ داد.
تفسير: شان نزول اين آيه مانع از آن نيست كه يك قاعده كلى و عمومى از آن استفاده كرده يا آن را مـكـمل آيه پيشين در باره يهود بدانيم آيه مى گويد: ((زندگى دنيابراى كافران زينت داده شده است)) (زين للذين كفروا الحيوة الدنيا).
لـذا از بـاده غـرور سـرمـست شده ((و افراد با ايمان را كه احيانا دستشان تهى است به باد مسخره مى گيرند)) (ويسخرون من الذين آمنوا).
ايـن در حالى است كه ((اين افراد با ايمان و تقوا در قيامت برتر از آنها هستند))آنها در اعلى عليين بهشتند و اينها در دركات جهنم (والذين اتقوا فوقهم يوم القيمة).
زيـرا در آن جهان مقامات معنوى صورت عينى به خود مى گيرد و مؤمنان دردرجات بالايى قرار خـواهـنـد گـرفـت ، آنـهـا گويى بر فراز آسمانها سير مى كنند در حالى كه اينها در اعماق زمين مـى رونـد و ايـن جـاى تعجب نيست ((زيرا خداوند هر كس رابخواهد بى حساب روزى مى دهد)) (واللّه يرزق من يشا بغير حساب).
ايـنـهـا در حـقـيـقـت بـشـارت و آرامشى است براى مؤمنان فقير و هشدار وتهديدى است براى ثروتمندان مغرور و بى ايمان.
بى حساب بودن روزى خداوند نسبت به افراد با ايمان اشاره به اين است كه هرگز پاداشها و مواهب الـهـى بـه اندازه اعمال ما نيست بلكه مطابق كرم و لطف اواست و مى دانيم لطف و كرمش حد و حدودى ندارد.
(آيه 213)ـ بعد از بيان حال مؤمنان و منافقان و كفار در آيات پيشين ، در اين آيه به سراغ يك بحث اصولى و كلى و جامع در مورد پيدايش دين و مذهب واهداف و مراحل مختلف آن مى رود نخست مى فرمايد: ((انسانها (در آغاز) همه امت واحدى بودند)) (كان الناس امة واحدة).
و در آن روز تـضـادى در مـيـان آنـهـا وجـود نداشت ، زندگى بشر و اجتماع اوساده بود، فطرتها دسـت نخورده ، و انگيزه هاى هوى و هوس و اختلاف و كشمكش در ميان آنها ناچيز بود (اين مرحله اول زنـدگـى انـسانها بود) سپس زندگى انسانهاشكل اجتماعى به خود گرفت زيرا انسان براى تـكـامـل آفـريـده شده و تكامل او تنهادر دل اجتماع تامين مى گردد (و اين مرحله دوم زندگى انسانها بود) ولى به هنگام ظهور اجتماع ، اختلافها و تضادها به وجود آمد چه از نظر ايمان و عقيده ، و چـه ازنظر عمل و تعيين حق و حقوق هر كس و هر گروه در اجتماع ، و اينجا بشر تشنه قوانين و تـعـليمات انبيا و هدايتهاى آنها مى گردد تا به اختلافات او در جنبه هاى مختلف پايان دهد (و اين مـرحـله سوم بود) در اينجا ((خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و انذار كنند)) (فبعث اللّه النبيين مبشرين ومنذرين) و اين مرحله چهارم بود.
در ايـنـجـا انسانها با هشدارهاى انبيا و توجه به مبد و معاد و جهان ديگر كه در آنجا پاداش و كيفر اعـمـال خـويـش را در مـى يـابـنـد براى گرفتن احكام و قوانين الهى آمادگى پيدا كردند و لذا مـى فـرمـايـد: ((خـداونـد با آنها كتاب آسمانى به حق نازل كرد تادر ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند حكومت كند)) (وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيـما اختلفوا فيه).
و بـه ايـن تـرتـيـب ايـمان به انبيا و تمسك به تعليمات آنها و كتب آسمانى ، آبى بر آتش اختلافات فروريخت و آن را خاموش ساخت ـ و اين مرحله پنجم بود.
اين وضع مدتى ادامه يافت ولى كم كم وسوسه هاى شيطانى و امواج خروشان هواى نفس ، كار خود را در ميان گروهى كرد لذا آيه مى فرمايد: ((در آن اختلاف نكردند مگر كسانى كه كتاب آسمانى را دريافت داشته بودند و بينات ونشانه هاى روشن به آنها رسيده بود آرى ! آنه، بخاطر انحراف از حق و سـتـمـگـرى درآن اخـتلاف كردند)) (ومااختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جائتهم البينات بغيابينهم) و اين مرحله ششم بود.
در ايـنـجا مردم به دو گروه تقسيم شدند مؤمنان راستين كه در برابر حق تسليم بودند آنها براى پـايـان دادن به اختلافات جديد به كتب آسمانى و تعليمات انبيابازگشتند و به حق رسيدند و لذا مى فرمايد: ((خداوند مؤمنان از آنها را به حقيقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدايت فـرمـود)) در حـالـى كـه افراد بى ايمان و ستمگر خودخواه همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند (فهدى اللّه الذين آمنوا لمااختلفوا فيه من الحق باذنه) و اين مرحله هفتم بود.
و در پـايان آيه مى فرمايد: ((خداوند هر كه را بخواهد و لايق ببيند به راه مستقيم هدايت مى كند)) (واللّه يهدى من يشا الى صراط مستقيم).
اشـاره به اين كه مشيت الهى كه آميخته با حكمت او است گزاف و بى حساب نيست و از هرگونه تـبـعـيـض ناروا بر كنار است تمام كسانى كه داراى نيت پاك و روح تسليم در برابر حقند مشمول هـدايـتـهـاى او مى شوند، اشتباهات عقيدتى آنها اصلاح مى گردد و از روشن بينيهاى مخصوصى برخوردار مى شوند و آنها را از اختلافات ومشاجرات دنياپرستان بى ايمان بر كنار مى دارد و آرامش روح و اطمينان خاطر وسلامت جسم و جان به آنها مى بخشد.
آيه 214ـ شان نزول : بعضى از مفسران گفته اند: هنگامى كه در جنگ احزاب ترس و خوف و شدت بـر مـسـلـمانان غالب شد و در محاصره قرار گرفتند اين آيه نازل شد و آنان را به صبر و استقامت دعوت نمود و يارى نصرت به آنها داد.
تفسير: از اين آيه چنين بر مى آيد كه جمعى از مؤمنان مى پنداشتند كه عامل اصلى ورود در بهشت تـنـهـا اظـهـار ايمان به خدا است بى آن كه تلاش و كوششى به خرج دهند، قرآن در برابر اين تفكر نـادرسـت مى فرمايد: ((آيا گمان كرديد داخل بهشت مى شويد بى آن كه حوادثى همچون حوادث سـخـت گـذشـتـگان به شما برسد))(ام حسبتم ان تدخلوا الجنة ولما ياتكم مثل الذين خلوا من قبلكم).
((همانها كه شدايد و زيانهاى فراوان به آنها رسيد و آنچنان ناراحت و متزلزل شدند كه پيامبرالهى و افـرادى كـه ايمان آورده بودند گفتند: پس يارى خدا كجاست !))(مستهم الباسا والضرا وزلزلوا حتى يقول الرسول والذين آمنوا معه متى نصراللّه).
الـبـتـه آنها اين جمله را به عنوان اعتراض و ايراد نمى گفتند بلكه به عنوان تقاضا و انتظار مطرح مـى كـردند و چون آنها نهايت استقامت خود را در برابر اين حوادث به خرج دادند و دست به دامن الطاف الهى زدند به آنها گفته شد ((آگاه باشيد يارى خدا نزديك است)) (الا ان نصراللّه قريب).
در حقيقت اين آيه به يكى از سنن الهى كه در همه اقوام جارى بوده است اشاره مى كند و به مؤمنان در هـمه قرون و اعصار هشدار مى دهد كه براى پيروزى وموفقيت و نايل شدن به مواهب بهشتى ، بايد به استقبال مشكلات بروند و فداكارى كنند و اين آزمونى است كه مؤمنان را پرورش مى دهد.
آيه 215ـ شان نزول : ((عمروبن جموح)) پيرمردى بزرگ و ثروتمند بود به پيامبر(ص) عرض كرد از چه چيز صدقه بدهم و به چه كسانى ؟ اين آيه نازل شد و به او پاسخ گفت.
تفسير: درقرآن مجيدآيات فراوانى درباره انفاق وبخشش درراه خداآمده است همين امر سبب مى شد كه در باره جزئيات از پيامبر(ص) سؤال كنند لذا در آيه موردبحث مى فرمايد: ((ازتوسؤال مى كنند چه چيز راانفاق كنند)) (يسئلونك ماذا ينفقون).
سـپـس مـى افـزايـد: ((بگو هر خير و نيكى (و هرگونه سرمايه سودمند مادى ومعنوى) كه انفاق مى كنيد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان وواماندگان در راه ، بايد باشد)) (قل ما انفقتم من خير فللوالدين والا قربين واليتامى والمساكين وابن السبيل).
مسلما ذكر اين پنج طايفه به عنوان بيان مصداقهاى روشن است وگرنه منحصر به آنها نمى باشد.
و در پـايـان آيه مى فرمايد: ((و هر كار خيرى انجام مى دهيد خداوند از آن آگاه است)) (وما تفعلوا من خير فان اللّه به عليم).
لـزومـى نـدارد تظاهر كنيد، و مردم را از كار خويش آگاه سازيد، چه بهتر كه براى اخلاص بيشتر انفاقهاى خود را پنهان سازيد، زيرا كسى كه پاداش مى دهد ازهمه چيز با خبر است و كسى كه جزا به دست اوست حساب همه نزد او است.
جمله ((وما تفعلوا)) معنى وسيعى دارد كه تمام اعمال خير را شامل مى شود.
و جمله ((ما انفقتم من خير)) (آنچه از نيكيها انفاق مى كنيد) مى گويد: انفاق ازهر موضوع خوبى مـى تواند باشد، و تمام نيكيها را شامل مى شود از اموال باشد ياخدمات ، از موضوعات مادى باشد يا معنوى.
در ضـمـن تـعـبـيـر بـه ((خـيـر)) نـشان مى دهد كه مال و ثروت ذاتا چيز بدى نيست ،بلكه يكى ازبهترين وسايل خيراست ، مشروط بر اين كه به نيكى از آن بهره گيرى شود.
(آيه 216)ـ آيه گذشته عمدتا در مورد انفاق اموال بود و در اين آيه سخن ازانفاق جانها در راه خدا اسـت و ايـن هـر دو در مـيـدان فـداكارى دوش به دوش يكديگرقرار دارند مى فرمايد: ((جنگ (با دشمن) بر شما مقرر شده است در حالى كه از آن اكراه داريد)) (كتب عليكم القتال وهو كره لكم).
تعبير به ((كتب)) (نوشته شده) اشاره به حتمى بودن و قطعى بودن اين فرمان الهى است.
بـراى انسانهاى معمولى يك امر طبيعى است كه جنگ ولو با دشمن و در راه خدا خوشايند نيست زيـرا در جنگ هم تلف اموال و هم نفوس و هم جراحتها ومشقتها است البته براى عاشقان شهادت در راه حق و كسانى كه در سطح بالايى ازمعرفت قرار دارند جنگ با دشمنان حق شربت گوارايى اسـت كـه همچون تشنه كامان به دنبال آن مى روند و مسلما حساب آنها از حساب توده مردم جدا است.
سـپـس به يك قانون كلى و اصل اساسى كه حاكم بر قوانين تكوينى و تشريعى خداوند است اشاره مـى كـند، مى فرمايد: ((چه بسا شما از چيزى اكراه داشته باشيددر حالى كه براى شما خير است و مايه سعادت و خوشبختى)) (وعسى ان تكرهواشيئا وهو خير لكم).
بـه عـكس كناره گيرى از جنگ و عافيت طلبى ممكن است خوشايند شمانباشد در حالى كه واقعا چـنـين نيست ((چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد و آن براى شما شر است)) (وعسى ان تحبوا شيئا وهو شر لكم).
و در پايان مى فرمايد: ((و خدا مى داند و شما نمى دانيد)) (واللّه يعلم وانتم لا تعلمون).
پـروردگـار جـهان با اين لحن قاطع مى گويد كه افراد بشر نبايد تشخيص خودشان را در مسائل مـربوط به سرنوشتشان حاكم سازند چرا كه علم آنها از هر نظرمحدود و ناچيز است و معلوماتشان در بـرابـر مـجهولات همچون قطره اى در برابردريا است آنها با توجه به علم محدود خود نبايد در بـرابـر احكام الهى روى در هم كشند بايد بطور قطع بدانند كه خداوند اگر جهاد و روزه و حج را تشريع كرده همه به سود آنها است ، توجه به اين حقيقت روح انضباط و تسليم در برابر قوانين الهى را درانـسـان پـرورش مى دهد، و درك و ديد او را از محيطهاى محدود فراتر مى برد و به نامحدود يعنى علم بى پايان خدا پيوند مى دهد.
آيـه 217ـ شـان نـزول : پـيش از جنگ ((بدر)) پيامبراسلام (ص) ((عبداللّه بن جحش)) را طلبيد و نـامـه اى بـه او داد، به او فرمان داد پس از آن كه دو روز راه پيمود،نامه را بگشايد و طبق آن عمل كـند، او پس از دو روز طى طريق نامه را گشود و چنين يافت : ((پس از آن كه نامه را باز كردى تا ((نخله)) (زمينى كه بين مكه و طائف است)پيش برو و در آنجا وضع قريش را زير نظر بگير)).
هـنـگـامـى كـه بـه ((نـخـلـه)) رسيدند به قافله اى از قريش برخورد كردند به آنهاحمله كردند ((عـمـروبن حضرمى)) را كشتند و قافله را با دو نفر نزد پيامبر(ص) آوردند،پيغمبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم كه در ماههاى حرام نبرد كنيد،مشركان نيز زبان به طعن گشودند كـه مـحـمـد(ص) جـنگ و خونريزى را در ماههاى حرام حلال شمرده ، آيه مورد بحث نازل شد و سـپـس ((عـبـداللّه بـن جـحش)) وهمراهانش اظهار كردند كه در اين راه براى درك ثواب جهاد كـوشـش كـرده انـد و ازپيامبر پرسيدند كه آيا اجر مجاهدان را دارند يا نه ؟ آيه بعد (آيه 218) نازل گرديد.
تـفـسـيـر: ايـن آيـه درصدد پاسخ گويى به پاره اى از سؤالات در باره جهاد واستثناهاى آن است ، نـخـست مى فرمايد: ((از تو در باره جنگ كردن در ماههاى حرام سؤال مى كنند)) (يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه).
سپس مى افزايد: ((به آنها بگو: جنگ در آن (گناه) بزرگى است)) (قل قتال فيه كبير).
و بـه اين ترتيب سنتى را كه از زمانهاى قديم و اعصار انبياى پيشين در ميان عرب در مورد تحريم پـيـكـار در مـاهـهـاى حرام (رجب ، ذى القعده ، ذى الحجه ومحرم) وجود داشته با قاطعيت امضا مى كند.
سپس مى فرمايد: چنين نيست كه اين قانون استثنايى نداشته باشد، نبايداجازه داد گروهى فاسد و مفسد زير چتر اين قانون هر ظلم و فساد و گناهى رامرتكب شوند درست است كه جهاد در ماه حـرام مـهـم اسـت ((ولـى جـلـوگـيـرى از راه خـدا و كـفـر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجدالحرام ، و خارج كردن و تبعيدنمودن ساكنان آن ، نزد خداوند از آن مهمتر است)) (وصد عن سبيل اللّه وكفر به والمسجدالحرام واخراج اهله منه اكبر عنداللّه).
سـپـس مـى افـزايـد: ((ايـجاد فتنه (و منحرف ساختن مردم از دين خدا) از قتل هم بالاتر است)) (والفتنة اكبر من القتل).
چرا كه آن جنايتى است بر جسم انسان و اين جنايتى است بر جان و روح وايمان انسان ، و بعد چنين ادامه مى دهد كه مسلمانان نبايد تحت تاثير تبليغات انحرافى مشركان قرار گيرند، زيرا ((آنها دائما بـا شـمـا مـى جـنگند تا اگر بتوانند شما را ازدينتان باز گردانند)) و در واقع به كمتر از اين قانع نيستند (ولا يزالون يقاتلونكم حتى يردوكم عن دينكم ان استطاعوا).
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved