در چنبره سیکل بسته هالتگریو!
عبدالله فایز
اشاره:
آنچه میخوانید 2 نمونه از نقدهایی است که بر عملکرد نشریه سوره در
دوره سردبیری سید مرتضی آوینی در برخی روزنامههای ارزشی چاپ شدهاست و
البته منحصر به همین یکی دو مورد نمیشود اوّلی با عنوان «آقای سردبیر!
به خدا هم فکر کنید» در 30 دیماه 1371 و دیگری با عنوان « در چنبره
بسته هالتگریو!»در 15 فروردین 1372. پنج روز بعد از این دومی آوینی در
فکه شهید شد و ما ماندیم و سید شهیدان اهل قلم و انبوه تجلیلها و...
قاعدتاً قصد مطلق کردن آوینی را نداریم و سخن این نیست که محتوا یا لحن
این نقدها خوب است یا بد یا...
هدف ما صرفاً نزدیکتر شدن به فضایی است که آوینی در آن میزیسته و
کارهای مطبوعاتی وهنری خود را پیش میبرده است.
مجله
سوره در شماره 12 اسفند 71 در جلد رویی و پشت جلد اقدام به چاپ دو
تصویر نموده است که جای تأمل و تعمق بسیار دارد. ایضاً چنانچه تصویر
یاد شده در نشریات دیگر به چاپ میرسید شاید لزومی دیده نمیشد تا تحت
عنوان مقالهای به آن پرداخته شود اما نشریه سوره و مهمتر از آن حوزه
هنری سازمان تبلیغات اسلامی دارای موقعیت و شأنی است که انتظار نمیرود
آثار و محصولات آن مغایر شأن و موقعیت ذکر شده باشد.
از مهمترین سجایا و خصائل نهادهایی که مستقیماً و رسماً وابسته به
انقلابند صفت تولّی و تبرّی است بازتاب تولی و تبری در فعالیتهای
مطبوعاتی به این معنی است که حوزه در استفاده از افراد مؤمن به انقلاب
و طرح دیدگاههای آنان کوشا باشد و بر عدم ابلاغ نظرگاههای مغایر با
ارزشها تأکید ورزد.
مجله سوره از معدود نشریاتی است که با هدف تبلیغ مبانی ارزشی و
نظرگاههای فرهنگی-هنری انقلاب تأسیس شدهاست، بنابراین در هر مرحله از
رسالت خویش چنانچه وقفه یا تخطئی از مسیرش به نظر آید لازم است
برادرانه و به دور از شانتاژکاریهای موسوم آن را تذکر داد.
این در حالی است که بر کسی مخفی نمیباشد که انقلاب اسلامی و ارزشهای
آن در زمان حاکمیت سیای خود در محیطهای مطبوعاتی تا چه حد از تبلیغ
گسترده و صحیح مهجور مانده است.
با حساب سرانگشتی در مورد میزان نشریاتی که هدفمند تأسیس شده و فلسفه
تکوین آنها تبلیغ ارزشهای انقلاب بوده (مانند نشریه سوره) در مقابل
دهها و صدها نشریهای که با منظورهای گوناگونی تأسیس شدهاند که پیش از
آنکه مبلغ مستقیم انقلاب باشند در چنبره اهداف صنفی، تشکیلاتی و
اقتصادی فعالیت میکنند میتوان دریافت که نشریاتی که در درجه اول حرف
انقلاب را میزنند تا چه حد در برابر خیل نشریات دیگر از اهمیت
برخوردارند لذا جفا و خطاست اگر آن مشت اندک نشریات خودی هم با اخذ
مواضع روشنفکرنمایانه خود را در جرگه به اصطلاح اپوزیسیون وارد سازند.
توضیح آنکه مواردی از این قبیل در رابطه با نشریه سوره و یا دیگر
محصولات حوزه به کرات اتفاق افتاده است که در گذشته سعی شده آنچنان که
ضابطه «نهی از منکر» ایجاد میکند دلسوزانه تذکر داده شود.
اینگونه به نظر میرسد که مورد اخیر و مواردی از این دست به زعم ما عدول
از شرح وظایف یک نهاد تبلیغاتی به شمار میرود نتیجه موج جدیدی از
باورها و تجزیه و تحلیلهایی است که در گذشته کمتر وجود داشته و یا
مجال بروز پیدا نمیکرده است.
البته موقعیت یاد شده تنها دامنگیر نشریه سوره نشده بلکه کموبیش بعضی
از قسمتهای دیگر را هم متأثر کرده است.
نگاهی به محصولات و آثار اخیر سینمایی، مطبوعاتی و نشریات نشان میدهد
که احتمالاً بعضی افراد موقعیت خود را فراموش کرده و از یاد بردهاند
که برای چه هدفی فیلم میسازند و یا کتاب و نشریه منتشر میکنند.
اواخر سال گذشته مقالهای غیررسمی به دفاع از فیلم «بدوک» منتشر شد که
گرچه حاوی نظرات رسمی حوزه نبود ولی از باور که مقاله بوسیله بعضی از
دستاندرکاران و تعدادی از هنرمندان حوزه نوشته شده بود و در نشریه سوره
هم به چاپ رسیده جای بسی تأمل داشت.
البته بگذریم از اینکه پای مقاله از امضای حتی یک هنرمند خالی بود شاید
اگر مقاله یاد شده تنها ممهور به مهر و شماره دبیرخانه حوزه بود معتبر
تلقی میشد اما دریغ که مقاله یاد شده هیچ نشانی از اعتبار با خود
نداشت. مشابه این مقاله را هر کس میتواند به دفاع از یک جریان یا اثر
هنری بنویسد و در تیراژ بسیار پخش کند و پای آن بنویسد «تعدادی از
هنرمندان ...» اما از آنجاییکه انتشار چنین مقالهای و انعکاس دیدگاههای
مقاله بوسیله حوزه تکذیب نشد لازم دیده شد که به آن پرداخته شود. در
مقاله یاد شده به کرات از موضوعاتی سخن رفته بود که کلاً با شأن و
منزلت حوزه به شدت منافات داشت... ظاهراً این دوستان نمیدانند که
تبلیغ شعارهای شخصی با استفاده از پول بیتالمال جور در نمیآید حوزه
محترم هنری که انصافاً خدمات بسیاری هم به فرهنگ هنر انقلاب کرده جزو
بدیهیترین رسالتش تبلیغ دیدگاههای انقلاب و ارزشهای مردمی است و نه
ابلاغ افکار احیاناً به بنبست رسیده دیگران. بنابراین اگر بین
دیدگاههای یک فرد با ارزشهای مقدس و مورد قبول مردم و مصالح انقلاب
افتراق افتاد نباید تبلیغ دیدگاههای شخصی افراد ترجیح داده شود و ابلاغ
محتوا و فرهنگ انقلاب در مهجوریت بماند. جدی گرفتن این موضوع نتیجهاش
آن میشود که با سرمایه مردم فیلم «بدوک» ساخته میشود و در
فستیوالهای دنیا پخش میگردد و با دست خودمان خودمان را متهم میکنیم
که در ایران تجارت دختر رواج دارد و آنگاه مجله «لیبراسیون» رندانه این
فیلم را افشاگر سیستم اجتماعی ایران قلمداد میکند.
مواضعی که در مقاله یاد شده آمده است ممکن است برای یک مؤسسه فیلمسازی
و هنری که با اتکا بر سرمایه شخصی فعالیت میکند بیاشکال به نظر برسد
اما از یک مؤسسه دولتی که تمام هزینهها و مخارجش از بیتالمال تأمین
میشود و وظیفهاش تبلیغ انقلاب است نه چیز دیگر، تخطی از وظایف محسوب
میگردد.
حوزه هنری پیش از آنکه مبلغ و منعکسکننده دیدگاههای شخصی افرادی باشد
که با تراشیدن ریش به جرگه به اصطلاح مترقیون پیوستهاند باید مبلغ
دیدگاههای انقلاب و ولایت فقیه باشد تا ریشهها به رغم ریشها بیبنیاد
و سست نباشد. این رسالت خطیر قطعاً بر دوش افرادی به منزل میرسد که
تعهد به آرمانهای فرهنگی انقلاب در نهاد آنها موجود است و نه اینکه با
توجه به ضرورتها و مصلحتهای سیاسی چهره در نقاب خدعه و نیرنگ کشیده
باشند.
اگر چنین حساسیتهای لازم و منطقی موجود نباشد و راه برای ورود افراد
بیتعهد به چنین ارگانهایی باز باشد امکانات و تریبون حوزه در خدمت
دیدگاههایی قرار خواهد گرفت که با انقلاب نیستند و چنانچه امکاناتی به
دستشان برسد به سهولت روزی بر انقلاب هم میشوند در نتیجه آن میشود که
مثلاً نشریه متهد سوره مبلغ به اصطلاح یک هنرمند چپگرا میشود و نامش
هم روی جلد مجله میآید و یا آنکه با صرف دهها میلیون تومان از
بیتالمال فیلمی ساخته میشود که مبلغ دیدگاههای غیرارزشی یک فیلمساز
میشود تا...
فیلم «یک مرد، یک خرس» به لحاظ پارهای از جهات فیلم قابل تأملی است که
فیلمساز در آن سعی کرده دیدگاههای انتقادآمیز خود در باب «رابطه
هنرمندبا نظام اجتماعی» را مصور کند. گر چه زبان بصری فیلم در انتقال
محتوای خود بسیار الکن مینماید، اما اصولا به لحاظ باز بودن باب
انتقاد در جامعه، مشابه این فیلم شاید لازم باشد ساخته شود و میشود،
منتهای مراتب از آنجاییکه محتوای فیلم انعکاسی از دیدگاههای یک فرد
است با چشم اندازی از ارزشهای این انقلاب، ساخت این فیلم نه بهوسیله
حوزه هنری بلکه باید بهوسیله همان افرادی انجام شود که در پی انعکاس
عقاید خود به جامعه میباشند.
به اندازهای مفاخر و منابع هویت ما و کلاً استوانههای شخصیتی ملی و
اسلامی ما معطل شناساندن و ابلاغ جامعه از طریق هنر و سینما هستند که
حداقل در آیندهای نزدیک نوبت به طرح دیدگاههای شخصی یک فیلمساز
نمیرسد. آن هم فیلمی که بخش خصوصی در سینما جرأت سرمایهگذاری در آن
را نیافته زیرا میداند این فیلم آنچنان بختی برای فروش ندارد.
میلیونها تومان پول صرف میشود تا کتابی متجاوز از 700 صفحه به چاپ
برسد تا در آن کتاب شاهد نامه اغواکنندهای باشیم که خانم اینگرید
برگمن بهعنوان ذکر یکی از خاطراتش، به بوسههای طولانی خود در فیلم
«بدنام» هیچکاک اشاره کند و در کنارش عکس کذاییاش به چاپ برسد و ما
هنوز تحقیق جامعی بهعنوان مثال راجع به مینیاتور ایرانی نداریم و
نشریه سوره شماره دهم سال 71 در جلد داخلی طرحی از «آلفونس هالتگریو»
یک گرافیست اروپائی به چاپ رسانده که واقعا جای تأمل و حرف دارد. در
داخل جلد، در یک متن مشکی طرحی از «هاتگریو» به انضمام سخنی از خود
گرافیست اروپایی طرح را به چاپ رسانده که تلفیق آن دو اسفاک است.
طرح مدور «هالتگریو» یک سیکل بسته زندگی انسانی را نشان میدهد که تنها
در خورد و خوراک و عمل جنسی خلاصه شدهاست.
قباحت در نشان دادن عمل جنسی زن و مرد و تصویرآلات تناسلی طرح بقدری
است که چنانچه پیام ماتریالیستیاش را هم حذف کنیم باز از ناپسند بودن
آن چیزی کاسته نمیشود.
در پای طرح حرفی از هالتگریو به چاپ رسیده مبنی بر اینکه «زندگی شکست
است این چرخ آزاد و رهاست».
منظور هالتگریو از چرخ، زندگی با چرخ گردون است که به زعم گرافیست هیچ
تقیدی و هدفی ندارد و آزاد و رهاست. آیا این است برداشت یک موحد از
فلسفه آفرینش و آیا به زعم طرح و طراح، زندگی و نظام حیات انسانی در
نیک سیکل بسته تکرار میشود، بدون هیچگونه غایتی؟ آیا تبلیغ چنین طرحی
از سوی نشریه سوره که وظیفه و هدفش ابلاغ ارزشهای مطهر و پاک الهی است
در جهت مبارزه با تهاجم فرهنگی کافی است؟ به نظر میرسد سردبیر محترم
بخشهای مختلف سوره را به افرادی به تیول داده است و ظاهراً هیچکاری به
کمّوکیف نتیجه آن ندارد.
ناگفته نماند پس از چاپ طرح مزبور آن هم در صفحه دوم نشریه با وجود
تکدری که ایجاد کرد اما بنا را بر غفلت مسئولین مربوطه گذاشتیم تا آنکه
سوره شماره دوازدهم با طرح روی جلد از چاپ درآمد بنابراین احساس کردیم
ظاهراً مسئله از غفلت بالاتر است و اگر تذکر داده نشود ممکن است امر بر
بسیاری مشتبه شود.
در طرح روی جلد شماره 12، یک گلدان فلزکاری دوران اسلامی را میبینیم
که تعدادی شاخه گل در آن قرار داده شدهاست. گلها دقیقاً در فضایی
تیرهوتار و بدون نور محاط شدهاند، به همین دلیل به جای سرسبزی به
بنفش گرائیدهاند. طراح برای مشخص کردن جغرافیای گلدان فلزکاری شده،
رنگ فیروزهای را در پسزمینه گلدان آورده تا وابستگی گلدان به هنر
ایرانی را نشان دهد. رنگ فیروزهای آشناترین و معرفترین هنر ایرانی است
که در این طرح در حالتی نمادین از آن استفاده شدهاست.
گلدان فلزکاری شده با خطوط اسلامی نمادی از هنر ایران است که گلهای
درون آن به عنوان سمبل رشد و بالندگی هنر، در فضایی تیرهوتار و
اختناقآمیز اسیر شدهاند.
سؤال اینجاست آیا این شعار و این طرح به طرحهای نشریات کذایی آدینه و
دنیای سخن شبیهتر نیست تا مواضع فرهنگی و هنری نشریه سوره؟
جالب است در پشت جلد، شاهد طرح دیگری هستیم که مکمل طرح روی جلد است و
به لحاظ مضمون با آن مشرک میباشد.
در این طرح پنجرهای رو به فضای پرنور و روشنایی بیرون دیده میشود،
اما پنجره متعلق به اتاق یا محیطی است که ظلمت و سیاهی همه آن را
پرکرده است. در بیرون پنجره، جوانهای سبز رنگ (برخلاف رنگ گلهای بنفش
روی جلد) به سوی آسمان در حال قد کشیدن است.
جالبتر آنکه زاویه دید طراح از درون محیط، تاریکی و سیاهی است. گویا
طراح با طرح این موضوع وضعیت محیط خود را به زیر سؤال برده است. واقعاً
اگر شرایط محیط تا این اندازه مساعد نبود چنین طرحهایی آن هم با
استفاده از امکانات بیتالمال قابل چاپ بود؟
آنچه باعث میگردد اشتباهات نشریه سوره و بعضاً حوزه هنری در این حد
جلوه نکند اولاً یادآوری و بازشناسی دقیق موقعیت خود و در ثانی تولی و
تبرایی است که لازمه چنین ارگان مقدسی است.
امید که بار دیگر شاهد تجلی ارزشهای پاک و مقدس فرهنگ و هنر انقلاب در
ارکان حوزه اندیشه و هنر اسلامی باشیم
منبع:ماهنامه
فرهنگی تحلیلی راه
|